مفهوم حزب پیشتاز انقلابی کارگری و ویژگی های آن

آرام نوبخت

از میلیتانت شماره ۵۹

مقدّمه

وجود یک رژیم سرمایه داری عقب مانده، سرشار از تناقضات داخلی، و سرکوبگر در داخل ایران، نه فقط وضعیت اقتصادیاجتماعی حادی را به وجود آورده، بلکه کوچک ترین منفذی نیز برای بروز اعتراضات سیاسی و اجتماعی، ولو خفیف و کنترل شده از بالا، باز نگذاشته است. به همین دلیل از زمان تثبیت جمهوری اسلامی در فردای انقلاب 57 تا زمان فعلی، و به ویژه طی چند سال گذشته، وضعیت داخلی ایران از هر نظر بیش از پیش به حالت انفجاری می رسیده است.

در واکنش به حجم بالای سرکوب سیاسی و وضعیت وخیم اقتصادیاجتماعی، بارها و طی مقاطع مکرّر، پیوسته اعتراضاتی از سوی جوانان صورت گرفته است. بخشی از این اعتراضات که ابتدا رهبری خود را در کانال اصلاح طلبان جستجو می کرد، با پی بردن جوانان به محدودیت های منطقی جریان اصلاح طلبی و بعضاً افشای خیانت های آن در مقاطع حساس (مانند اعتراضات پس از انتخابات 88)، از این جریان روی برگردانده و جذب آلترناتیو های چپ و رادیکال شده است.

جریان پیدا کردن اعتراضات نسل جوان به سوی آلترناتیوهای چپ و رادیکال، فی نفسه یک عامل مثبت به شمار می رود؛ به علاوه عملکرد مفتضحانۀ سازمان های چپ استالینیست در گذشته و حال، این گونه جریان ها را نزد نسل جوان چپ بی اعتبار ساخته و این خود نکتۀ مثبت دیگری است.

با این حال، حتی با وجود این چرخش مهم، ولی ناکافی، هم­چنان مسألۀ خلأ و بحران رهبری و نحوۀ سازماندهی، به قوت خود باقی مانده است و این موضوع خود یکی از دغدغه های کنونی نسل جوان چپ است.

متأسفانه در این میان، دو عامل منفی نیز وجود داشته و دارد که برآیند آن ها تا حدود زیادی عوامل مثبت فوق را خنثی می کند. اول؛ حجم شدید خفقان و سرکوب سیستماتیک که به خصوص از دهۀ 60 آغاز شد، نه فقط امکان سازماندهی را بسیار دشوار، هرچند نه ناممکن، ساخته، بلکه امکان انتقال تجربیات تاریخی داخلی و بین المللی جنبش کارگری و سوسیالیستی، و همین طور درس گیری از اشتباهات گذشته را هم تاحدود زیادی مسدود کرده است. و دوم این که هرچند نسل جدید چپ به درستی عملکرد و نوع رهبری و سازماندهی سابق و کنونی سازمان ها و احزاب چپ سنتی را بی اعتبار و بی ربط به مسلئل خود می بیند، ولی بعضاً به جای شکافتن این انحرافات، پی بردن به ریشۀ مشکل و ارائۀ یک بدیل انقلابی، تجارب مارکسیزم انقلابی در زمینۀ سازماندهی و رهبری را یک سره کنار می گذارد و تلاش می کند تا بدون کنکاش در ادبیاتی که حاصل 200 سال مبارزۀ کارگری و کمونیستی در سطح جهان و به خصوص پیروزی یکی از بزرگ ترین انقلاب های قرن بیستم بوده است، راهکارهایی جدید پیدا کند. در واقع این نسل جوان که از شدت بالای بی برنامگی، بوروکراسی، قیّم مآبی، نبود دموکراسی در درون جنبش چپ و کارگری فعلی جامعۀ ایران سرخورده و منزجر است، به درستی به دنبال بدیلی در مقابل آن می گردد. اما به جای اتکا به ادبیات غنی مارکسیستی، کاربست آن ها متناسب با شرایط کنونی، تئوریزه کردن نتایج عملکرد خود و دیگران در مسیر فعالیت هایشان و سپس آزمودن مجدد آن، بدیل خود را تئوری های پرطمطاق جامعه شناسی و سیاست بورژوایی جستجو می کند. به این ترتیب است که مفاهیمی نظیر «رهبری افقی»- در مقابل رهبری «عمودی»، فعالیت «شبکه ای» به جای «سازماندهی لنینیستی»، مفهوم بورژوایی از حزب و نظایر این ها، وارد ادبیات یا به اصطلاح «گفتمان جدید» شده اند، در صورتی که در این موارد انبوهی از تجارب پرکابرد وجود دارد که ضامن پیروزی در مبارزه و سلامت روند سازمندهی است.

از آن جا که در این ادبیات «جدید»، مفاهیم حزب، سازماندهی، رهبری، دموکراسی کارگری، و غیره، یک سره از زاویۀ غیر مارکسیستی بررسی می شود، لازم است تا مجدداً بحث هایی بر سر این مفاهیم صورت بگیرد. در ادامه به مفهوم حزب پیشتاز انقلابی از نقطه نظر مارکسیزم انقلابی، و خصوصیات و ویژگی های آن مختصراً پرداخته می شود.

1- مفهوم حزب پيشتاز انقلابی

انقلاب سوسیالیستی، نخستین انقلاب در طول تاریخ بشر خواهد بود که قرار است به طور «آگاهانه» و با «برنامه» صورت بگیرد. انقلاب سوسياليستی به هیچ وجه بدون مبارزۀ پيگير و به صورت «خود انگيخته» به وجود نمی آيد و اصولاً بدون آگاهی و برنامه ریزی، قابل تصور نیست. بنابراین تردیدی نمی ماند که برای وقوع چنین انقلابی، به دست­کم دو فاکتور اساسی و تعيين کننده نياز است: بالاترین سطح آگاهیِ حداقل بخشی از طبقۀ کارگر، و همین طور بیش ترین میزان مشارکت طبقۀ کارگر، یعنی خودسازماندهی کارگران و ساير توده های تحت ستم.

اما این را هم می دانیم که طبق ابتدایی ترین اصول ماتریالیسم دیالکتیک، آگاهی، محصول عملکرد هدفمند (پراتیک) است. ولی سطح فرهنگ و آگاهی طبقاتی گروه ها و اقشار مختلف کارگران، ناموزون و غیریکسان است. دقیقاً همین واقعیت که پرولتاریا و متحدانش از درجات مختلفی از آگاهی و تجربه برخوردار هستند، نیاز به یک بدنۀ تشکیلاتی هماهنگ کننده را ضروری می سازد و این همان چیزی است که حزب نامیده می شود. در واقع اگر طبقۀ کارگر به لحاظ آگاهی طبقاتی همگن بود، اگر کل طبقۀ کارگر به بالاترين سطح آگاهی می رسید، دیگر مسأله ای به نام رهبری و تشکیلات هماهنگ کننده اصولاً موضوعیت پیدا نمی کرد. اما این هم یک حقیقت بدیهی است که متاسفأنه تمامی کارگران قادر نيستند تحت حاکميت سرمايه داری به سطح بالایی از آگاهی طبقاتی برسند؛ چرا که اولاً مسير رشد آگاهی طبقاتی آن ها، نه يک مسير مستقيم و خطی، بلکه مسیری ناهموار و متناوب است (در نتيجه هر طيفی از اين طبقه می تواند برداشت متفاوتی از مبارزه داشته باشد)؛ و ثانياً، دستگاه بورورکراسی عريض و طويل دولت سرمايه داری سعی می کند با استفاده از امکانات تبليغاتی وسیع خودکه از پشتوانۀ منابع عظیم مالی و نظامی برخوردار استیک «ضدّ آگاهی» یا «آگاهی وارونه» را به طبقۀ کارگر تحميل کند.

توده های کارگران در مبارزات «روزمرۀ» خود، تنها و تنها قادرند به یک آگاهی اولیه دست پیدا کنند. اين گونه آگاهی، آن ها را الزاماً به شورش های پيگير روزانه عليه نظام سرمايه داری هدایت نمی کند، هرچند در اهمیت و حیاتی بودن وجود این قبیل مبارزات، کوچک ترین تردیدی نیست، چرا که اگر طبقۀ کارگر به مبارزات روزانه اش برای بالا بردن حقوق و مزايا، کاهش ساعت کار، کسب حقوق معوقه و غيره دست نزند، به یک تودۀ کاملاً منفعل و دمورالیزه (مأیوس) تبدیل می شود. در نتيجه طبقۀ کارگر به ناچار بايد برای مطالبات آنی و کوتاه مدتِ پيش روی خود مبارزه کند؛ اما این مبارزه مطلقاً نمی تواند طبقۀ کارگر را به صورت خود به خودی به مبارزۀ متشکل در جهت نابودی کلیت نظام سرمایه داری حرکت دهد. به علاوه این را هم باید درنظر داشت که کارگران هر روز و هر لحظه نمی توانند اعتصاب و مبارزه کنند. اجبار به زندگی از طریق فروش نیروی کار، یعنی تقلا کردن برای حفظ ابتدایی ترین شرایط معیشت، چنین چیزی را ناممکن می کند. قطعاً بنا به دلایل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و روانشناختی و بسیاری عوامل دیگر که هر یک به تنهایی جای بحث دارد، آن ها نمی توانند هر روز، هر سال یا هر مثلاً پنج سال انقلاب کنند.

در نتیجه بخش کوچکی از طبقۀ کارگر که هم در تئوری و هم در عمل به ضرورت تشکل يابی دست یافته است، وارد عرصه می شود و این همان بخشی است که عموماً «بخش پیشرو» یا « پیشروان» اين طبقه می نامیم. آن ها قادرند علاوه بر مبارزه با انديشه های انحرافی درون طبقۀ کارگر، از طریق ارتباط ارگانيک با سایر متحدين اين طبقه، مبارزات را به سطوح وسيع تری بکشانند. کارگران، کسب آگاهی کمونيستی و انقلابی را تنها در مبارزه برای متشكل کردن خود و يا به گفتۀ دقيق تر پی ريزی يک حزب انقلابی کسب می کنند.

يک سازمان انقلابی زمانی می تواند به يک حزب پيشتاز تبدیل گردد که بهترین و مؤثرترین بخش طبقۀ کارگریعنی جوانان انقلابی، زنان و مليت های تحت ستم و کارگران پیشرو و غیره، عمیقاً آن را به عنوان حزب خودشان بپذيرند. بنابراین تکلیف انواع سازمان ها و احزابی که خود را حزب متعلق به طبقۀ کارگر می نامند و این حزبِ «از پیش ساخته» را به عنوان بدیلِ «حاضر و آماده» رو به روی کارگران قرار می دهند و آن ها را دعوت به «پیوستن» می کنند (اما در عین حال فاقد کوچک ترین درجۀ تأثیر گذاری یا ارتباط ارگانیک با طبقۀ کارگر هستند) کاملاً معلوم می شود. «لنین» در این رابطه در تزهای «کنگرۀ دوم انترناسیونال کمونیستی» در ژوئیۀ 1920 نوشت:

«فقط حزب کمونیست، چنان چه حقیقتاً پیشاهنگ طبقۀ انقلابی باشد، بهترین نمایندگان این طبقه را در خود جمع داشته و از کمونیست های کاملاً آگاه و صدیقی ترکیب شده باشد که در عرصۀ پیکار انقلابی سرسخت تجربه آموخته و آبدیده شده باشند و نیز چنان چه این حزب بتواند با سراپای زندگی طبقۀ خود و از طریق این طبقه با تمام تودۀ استثمارشوندگان پیوند ناگسستنی برقرار سازد و اعتماد کامل این طبقه و این توده را جلب کند، قادر خواهد بود پرولتاریا را در مبارزۀ نهایی، کاملاً بی امان و قاطع علیه تمام نیروهای سرمایه داری رهبری کند. از سوی دیگر فقط تحت رهبری چنین حزبی است که پرولتاریا می تواند تمام نیرو و شور انقلابی خویش را به کار اندازد و بی علاقگی ناگزیر و گاه مقاومت اقلیت ناچیز آریستوکراسی کارگری فاسد شده به دست سرمایه داری و سران قدیمی اتحادیه ها و تعاونی ها و غیره را، خنثی کند»1

حزب پيشتاز، يعنی پذیرش تفكيک پيشگام از طبقۀ كارگر و در عين حال پيوستگی آن با اين طبقه. حزب پیشتاز کارگری دربرگيرندۀ تمام طبقه، یا توده های کارگران، نيست، بلکه شامل پيشاهنگ طبقۀ کارگر است. پيشاهنگی که دارای آگاهی سوسياليستی می باشد. در واقع به اعتقاد ما، این پیشاهنگ ترکیبی است از روشنفکران مارکسیست انقلابی یا «روشنفکران کارگری» و کارگران «پیشرو» یا «کارگران روشنفکر».

نخستین عملکرد یک سازمان پیشتار انقلابی، حفظ و تداوم دستاوردهای تئوریک، برنامه ای، سیاسی و سازمانی است؛ دستاوردهایی که طی دورۀ قبلی فعالیت و آگاهی طبقاتی بالای کارگران به دست آمده بوده است. سازمان پیشتاز انقلابی در حکم حافظۀ دائمی طبقه و جنبش کارگری است، حافظه ای که به نوعی در برنامه ای تدوین شده است که به کمک آن می توان نسل جدید را آموزش داد و بدین ترتیب لازم نیست تا این نسل جدید، از ابتدا و از طریق مداخلۀ مشخص در مبارزۀ طبقاتی، همه چیز را از نو آغاز کند.

بنابراین نخستین عملکرد سازمان پیشتاز انقلابی، تضمین تداوم درس هایی است که از تجارب انباشتۀ تاریخی گرفته می شود؛ چرا که مفهوم برنامۀ سوسیالیستی همین است: مجموع کلیۀ دروسی که از تجارب مبارزات طبقاتی واقعی، انقلاب های واقعی و همین طور ضدّ انقلاب واقعی در طول حدوداً دویست سال گذشته کسب شده.

تعداد معدودی از افراد از عهدۀ چنین برنامه ای برمی آیند و باید تأکید کرد که هیچ کسیمطلقاً هیچ کسیبه تنهایی نمی تواند از پس آن بربیاید. در این جاست که وجود سازمان لازم می شود. ضمناً با توجه به ماهیّت جهانی این تجارب، شما هم به سازمانی ملی و هم به سازمانی جهانی نیاز دارید تا قادر به ارزیابی مداوم کلیۀ آن تجارب تاریخی و جاری مبارزۀ طبقاتی و انقلاب باشید؛ تا این تجربیات را با درس های جدیدی که از انقلابات جدید کسب می شود، غنی تر سازید؛ تا آن ها را هر چه بیش تر در راستای نیازهای مبرم مبارزات طبقاتی و انقلاب پیش رو، بپرورانید. اهمیت چنین سازمانی در شرایط رکود مبارزه یا خفقان شدید، به ویژه در ایران، کاملاً واضح است. چرا که به دلیل سرکوب های سیستماتیک حاکمیت در طول سه دهۀ گذشته، جنبش کارگری در موارد متعددی یا به سوی رفرمیسم و مماشات چرخش کرده (مانند موج «طومار نویسی» اخیر) و یا نتوانسته است تجربیات و سنن انقلابی گذشتۀ خود را (مثلاً تجربۀ شوراها در اوایل انقلاب 57) به نسل های جدید منتقل کند، به همین دلیل بی­شک برای رشد و تقویت خود و کسب آمادگی برای دوره های پیش رو، به تجربیات مبارزاتی طبقۀ کارگر در سطح جهان نیاز پیدا خواهد کرد.

۲. ماهيت طبقاتی حزب

مبارزات خود انگیختۀ پرولتاریا قادر نیست در چشم انداز درازمدت، پرولتاریا را به سمت سوسیالیزم جهت بدهد. مجموعۀ برنامۀ سوسیالیستیبا همان تعریف مختصر بالانه به وسیلۀ کل طبقه، بلکه به وسیلۀ پیشرُوی پرولتاریا دست یافتنی است. پیشرویی که حتی در دوران رکود مبارزه هم، سنگر مبارزۀ طبقاتی را ترک نمی کند و سعی می کند این مبارزه را در سطوح مختلف آن دنبال کند و زنده نگاه دارد.

رهبران این حزب باید رهبرانی باشند که مورد تأیید کارگران و شناخته شده در جنبش کارگری باشند. اصولاً این حزب یک حزب کارگری، یک به طور دقیق تر یک حزب پیشرُوی کارگری خواهد بود. حزبی خواهد بود متشکل از «کارگران روشنفکر» (کارگرانی که مغز متفکر طبقۀ کارگر هستند). یعنی کارگرانی که در صف مقدم مبارزات ضدّ سرمایه داری حضور داشته اند (امروز بسیاری از این ها در ایران وجود دارند). رهبران عملی طبقۀ کارگر که آزمون خود را به جنبش کارگری پس داده اند و مورد اعتماد کارگران هستند. نظریۀ رایج ورود مطلق آگاهی کمونیستی «از خارج» به درون طبقۀ کارگر از سوی روشنفکران انقلابی صحت ندارد. بدیهی است که تشکیل حزب پیشتاز صرفاً با اتکا به «پیشروان کارگری» عملی و ممکن است، اما روند آن بدون «پیشگام سازمان یافته» آهنگی کند و پیچیده خواهد داشت. چرا که پیشرو کارگری باید به سلاح تئوری، برای مقابله با انحراف های موجود در جنبش (رفرمیزم، آنرکوسندیکالیزم، آنارشیزم و غیره) مجهز باشد. بنابراین این ضرورت موجب خواهد شد که بخش دیگری در این حزب جای داشته باشند. گرایش های روشنفکری که می توان آن‌ها را «روشنفکران کارگری» نامید. روشنفکرانی که در خدمت طبقۀ کارگر هستند؛ نظرات تاریخی و بین المللی را توانسته اند به جنبش منتقل کنند و در کنار طبقۀ کارگر باشند و از همه مهم تر مورد تأیید پیشرُوی طبقۀ کارگر قرار گیرند. یعنی شناخته شده باشند. به اعتقاد ما، پیوند این دو، یعنی «کارگر روشنفکر» و «روشنفکر کارگری» است که نطفه های اولیۀ این حزب را می تواند به وجود بیاورد. حزبی که از دل طبقۀ کارگر ظاهر گشته، و در درون طبقۀ کارگر نفوذ داشته، در حوزه های مختلف و کمیته های عمل، کمیته های مخفی کارگری حضور داشته و خودش از مؤسّسین و بانیان این کمیته ها بوده است و از این طریق می تواند در پیوند ارگانیک و روزمره با طبقۀ کارگر باشند. این حزبی است که می تواند انقلاب آتی را در هر جامعه ای و به ویژه جامعۀ ایران سازمان دهد2.

درنتیجه یکی از فاکتورهایی که حزب طبقۀ کارگر را از سایر احزاب خرده بورژوا متمایز می کند، ترکیب پرولتری آن است. اين باعث می شود که اين حزب علاوه بر برنامۀ سوسياليستی داخلی، برنامه روزمرۀ خارجی را با ديد پرولتری و با موفقيت به انجام برساند. هيچ گروه یا جمعی از روشنفکران هر قدر هم که برنامۀ منحصر به فرد و جامعی در اختیار داشته باشد، قادر نیست خود را جایگزین حزبی سازد که ریشه در طبقۀ کارگر دارد. بنابراین، حزب پیشتاز کارگری، برخلاف احزاب و سازمان های «کارگری» و «کمونیستی» مدعی موجود، قیّم طبقۀ کارگر نیست، بلکه متعلق به آن است.

۳فعالیت حرفه ایی و کادر حرفه ایی

حزب برای پیشبرد مبارزه باید دارای کادرهای ورزیده و حرفه ای باشد. کادرهایی که بتوانند در سرد و گرم روزگار، خود را حفظ کرده و بر روی مبارزات زندۀ جامعۀ خود تأثیر گذارند. در کشورهای استبدادی نظیر ایران، هر چقدر تعداد اعضای حزب کمتر، ولی کاراتر باشد، احتمال شناسایی و نابودی آن ها از سوی نیروهای امنیتی رژیم کمتر خواهد شد. به قول «لنین» به دام افتادن ده نفر انسان عاقل (کادر حرفه ای) به مراتب دشوارتر از صد نفر ابله (کادر غیر حرفه ای و نامنضبط) است. جامعۀ سرمایه داری با تقسیم کار و تخصصی کردن مشاغل عملاً بخش وسیعی از پیشروان کارگری را در زندان کارخانه ها، مؤسسات، ادارات و مراکز تولیدی اسیر کرده است؛ اگر چه پیشروان کارگری دارای انگیزه و آگاهی های لازم برای مبارزه علیه سیستم سرمایه داری هستند، ولی به علت فشردگی زمان، محدودیت های تکنیکی و مالی، صرفاً قادرند در اعتراضات انفجاری این طبقه حاضر شوند. این روش از کار بدون تردید از یک طرف، باعث تحلیل نیروی پیشروان کارگری و رشد گرایش های انحرافی در این طبقه، و از طرف دیگر سبب دوری پیشروان کارگری از عرصه های مختلف تصمیم گیری می گردد. برای برطرف کردن این مشکل بسیار حاد، حزب پیشتاز باید با به کارگیری امکانات مادی خود، کارگران پیشرو را برای مدت زمان های کوتاه و بلند از درون کارخانه بیرون بیاورد و آن ها را در سطوح دیگر مبارزه درگیر کند تا علاوه بر ایجاد زمینه های مناسب جهت شناخت و کسب آگاهی، پیشروان کارگری مسئولیت های سنگینی نظیر رهبری جنبش را نیز تجربه کنند.

یک کادر حرفه ای حزب باید بتواند در عین حال چندین کار مختلف را انجام دهد و خود را برای مبارزه در میادین کوچک و بزرگ طبقاتی آماده کند. مثلاً اعتصاب را رهبری کند، در پلمیک های سیاسی و تئوریک دخالت کند، در اتحادیه ها و تشکلات صنفی با ظرافت تمام نفوذ کند، برای نشریۀ نظری سازمان خود مقاله بنویسد، با پلیس سیاسی رژیم و نیروهای امنیتی رژیم سرمایه داری بجنگد و به معنای واقعی، و به دور از اغراق، یک انسان همه فن حریف گردد. بنابراین همان طور که لنین در «چه باید کرد» اشاره می کند، کادر حرفه ای «باید به عنوان تئوریسین، مبلغ، آژیتاتور و سازمانده» به میان تمام طبقات مردم برود3.

در حقیقت یک کادر حزب از طریق شرکت پیگیر و خستگی ناپذیرش در مبارزات طبقاتی، علاوه بر نقش مؤثرش در تکامل آگاهی انقلابی، با پیوند با جنبش کارگری است که به مثابۀ پیشگام شناخته می شود.

یک کادر حرفه ای علاوه بر تفکیک خودش از طبقه (به شکل عام کلمه، یعنی کلیت طبقه) خواستار پیوندش به طبقه (به شکل خاص کلمه، یعنی پیشروان کارگری) است. تلاش یک کادر حرفه ای، در جهت ایجاد رابطه بین دو حیطۀ متضادی است که در نگاه اول وحدتشان غیر ممکن نشان می دهد؛ ولی با پیگیری در امر مبارزه به وسیلۀ کادرهای حرفه ای و مجرب، این ناممکن ها، ممکن می شود. این عناصر متضاد عبارتند از: تضاد بین کار حرفه ای و متمرکز از یک سو و روند بوروکراتیزه شدن تشکلات انقلابی از سوی دیگر. یعنی از یک طرف، عملکرد بجا و تعیین کنندۀ کادرهای حرفه ای می تواند در حکم نقطۀ قوت یک تشکل انقلابی عمل و به روند سیادت طبقاتی و کسب قدرت به دست طبقۀ کارگر کمک کند. و از طرف دیگر، کادر حرفه ای اگر نتواند با مبارزات پیشروان کارگری و پیشگامان انقلابی پیوند بخورد، باعث بورکراتیزه شدن و اضمحلال حزب می گردد.

4- فعالیت مخفی و علنی

برای یک مارکسیست، فعالیت سیاسی (خواه تشکیل یک هسته و گروه صرفاً مطالعاتی باشد، و خواه مبارزۀ مسلحانه) مانند هر پدیدۀ دیگری، از یک سری عناصر و جنبه های متضاد تشکیل شده، که بُعد علنی و بُعد مخفی تنها یکی از همین جوانب است. اما اشتباه محض این جاست که این دو بعُد را، دو مقولۀ متفاوت و بعضاً در تقابل با یکدیگر درک کنیم (یا این، یا آن؛ ولاغیر!)
برای یک مارکسیست، این دو جنبه یک ارتباط ارگانیگ و کاملاً دیالکتیکی باهم دارند (یا باید برقرار کنند). این که وزن و اهمیت کدام یک از این دو جنبه بیشتر است، تماماً به شرایط مشخص بستگی دارد. یعنی با تحلیل مشخص از شرایط مشخص است که می توان تشخیص داد باید ترکه را به سمت علنی گرایی بیشتر خم کرد یا به سوی مخفی گرایی.

کادرهای حرفه ای یک حزب می توانند با درنظر گرفتن کلیۀ جوانب امنیتی حاکم بر جامعه، رابطۀ بین جنبۀ علنی و مخفی فعالیت را تنظیم کند. کسانی که ادّعا می کنند به دستگاه فکری مارکسیزم مسلح شده اند، باید قادر باشند تا در هر موقعیّتی بین کار مخفی وعلنی خود، پیوندی به وجود آورند. این شالودۀ درک مارکسیستی از فعّالیّت سیاسی است. تلفیق شیوۀ کار مخفی و علنی، روش کار انقلابیون بوده و هست.

یک جنبش، و یا گرایش سیاسی را نمی توان پنهان کرد. امّا سازماندهی و تشکیلات آن قابل پنهان سازیست و به ویژه در شرایط خاص ایران اکیداً باید باشد؛ جوهرۀ تلفیق کار مخفی و علنی در همین نکته نهفته است: سازماندهی و تشکیلات بایستی تماماً مخفی باشد و هیچ کسی خارج از تشکیلات از آن باخبر نباشد. حتی این اطلاعات باید درون تشکیلات نیز طبقه بندی شده باشد، به این معنا که همۀ افراد به تمام اطلاعات دسترسی نداشته باشند. تحت چنین شرایطی، ضربه پذیری گروه و گرایش پایین می آید. امّا در برابر آن، جنبش و گرایش سیاسی علنی است، آکسیون ها در روز روشن و در دید دیگران انجام می شود، شعارها را دیگران می شنوند، نشریات را می بینند و و خلاصه حضور جنبش، هم زمان با مخفی بودن سازماندهی و تشکیلات آن، می تواند به طور نسبی علنی باشد.

هر گونه مخدوش کردن رابطۀ این دو جنبه از فعالیت سیاسی، به خصوص در شرایط استبدادی ایران، می تواند یک تشکل انقلابی را به نابودی تمام بکشاند و موجب مرگ سیاسی کسانی بشود که در پروسۀ تبدیل شدن به کادرهای حرفه ای هستند (ضربه ای که جبران آن، در خوشبینانه ترین حالت، چندین سال به طول خواهد انجامید). در نتیجه بین این اشکال مختلف کار حزبی باید تناسب صحیحی، بسته به شرایط، برقرار شود (چرا که در مورد نوع فعالیت، اعم از مخفی، علنی، نیمه مخفینیمه علنی، ما هرگز یک فرمول همیشگی نداریم).

۵سانترالیزم دموکراتیک

به دنبال تجربۀ استالینیزم، مفهوم «سانترالیزم دموکراتیک» عموماً با پیشینه و بارمعنایی منفی به ذهن تداعی می شود (آن چه که ما «سانترالیزم بوروکراتیک» می نامیم). یعنی تصور می شود که در این جا، مقصود یک اقلیت متمرکز تصمیم گیرنده است که اکثریت را به شکل خشک و بی چون و چرا به تبعیت از تصمیمات اتخاذ شده وامی دارد، و در واقع رهبری «متمرکز» یک اقلیت، به بهای نقض «دموکراسی» اکثریت، غالب است. به همین دلیل، برخی مفاهیمِ مانند رهبری یا سازماندهی افقی در برابر رهبر یا سازماندهی عمودی (که در اصل از مفاهیم بورژوایی و بی ارتباط با سنن و ادبیات مارکسیستی هستند) به عنوان بدیل معرفی شده اند. مفاهیمی که تنها مسأله را گنگ تر و غامض تر می کنند.

الف) چگونگی پیدایش مکانیزم «مرکزیت دموکراتیک»

امروزه، بسیاری به اشتباه بر این باورند که مکانیزم «سانترالیزم دموکراتیک» به وسیلۀ «لنین» و بلشویک ها ابداع شده است. اما بکارگیری این شیوه از کار، در اصل به خود «مارکس» و «انگلس» بازمی گردد4 و بعدها در سال 1905 در قطعنامۀ منشویک ها، و نه بلشویک ها، مطرح گردید. در قطعنامۀ منشویک ها در رابطه با «سانترالیزم دموکراتیک» آمده است:

«سوسیال دموکراسی باید خودش را بر اساس سانترالیزم دموکراتیکسازماندهی کند. تمام اعضای حزب باید در انتخابات نهادهای حزبی شرکت داشته باشند. تمامی نهادهای حزبی برای مدت ]معینی[ انتخاب می شوند و در فواصل معین و یا در هر لحظه بنا به درخواست سازمانی که آن ها را انتخاب کرده است، مشمول عزل بوده و در مقابل اعمال خود پاسخگو هستند ]…[ در مورد اعمالی که می تواند بر روی کل سازمان تأثیر گذارد ]یعنی کنگره ها، سازماندهی مجدد[، باید به وسیلۀ کلیۀ اعضا تشکیلات تصمیم گرفته شود. چنان چه تصمیمات سازمان های رده پایین تر ]مانند شاخه های حزب[ در تضاد با سازمان های بالاتر ]مانند کنگرۀ حزب[ قرار گیرد، نباید به اجرا در آید»5.

تقریباً یک ماه بعد بلشویک ها قطعنامه ای را با عنوان «دربارۀ سازماندهی مجدد حزب» به تصویب رساندند که طی آن مفهوم سانترالیزم دموکراتیک به کار گرفته شد و سپس در فراخونی که به وسیلۀ کنگرۀ اتحاد سوسیال دمکرات ها (کنگرۀ وحدت بلشویک ها و منشویک ها) در آوریل 1906 برگزار شد، جا داده شد.

«لنین» که اصطلاح «سانترالیزم دموکراتیک» را در چارچوب «آزادی بحث» و « وحدت عمل» خلاصه کرد، به درستی بر این اعتقاد بود که حزب انقلابی باید یکپارچه و متحد عمل کند و در عین حال فضای مناسب را برای بحث آزاد و انتقادهای سازنده تا آن جایی که به این وحدت عمل حزبی آسیب نرسدفراهم سازد. در چنین ساختاری اقلیت حزبی از حق عملکرد مستقلی که باعث مختل شدن تصمیم گیری و عمل اکثریت می شد، منع گردیدند. چراکه بهترین راه برای اثبات یا عدم اثبات تصمیمات اکثریت، آزمودن تصمیمات آن ها در عمل بود. در عین حال، «لنین» در ژوئیۀ 1914، در «گزارش کنفرانس بروکسل سوسیالیست های روسی» که از سوی «دفتر سیاسی انترناسیونال دوم» سازماندهی شده بود، متذکر شد که « اقلیت باید از حقّ بحث در مقابل کلّ حزب برخوردار باشد و بتواند عدم توافق بر سر برنامه، تاکتیک ها و سازمان را در یک ژورنال بحث که به طور ویژه برای این منظور منتشر می شود، ابراز نماید»6.

ب) مفهوم سانترالیزم دمکراتیک

«سانترالیزم دموکراتیک» در وهلۀ نخست یعنی ترکیب سانترالیزم (تمرکز) و دموکراسی (مشارکت) در درون یک تشکیلات انقلابی. «لئون تروتسکی» در توضیح پاره ای از ابهامات که بر سر ترکیب این دو اصطلاح به وجود آمده بود، نوشت: «ترکیب این دو مفهوم، یعنی دموکراسی و مرکزیت ابداً متناقض نیست، حزب باید به دقت مراقب باشد که نه تنها مرزهایش همیشه به طور اکید، مشخص باشد، بلکه مراقب این هم باشد که تمام کسانی که پا در داخل این محدوده می گذارند، از حق واقعی تعیین جهت سیاست حزب برخوردار باشند. آزادی انتقاد و مبارزۀ فکری محتوای فسخ ناشدنی دموکراسی حزبی است. این نظریۀ کنونی که بلشویزم وجود جناح ها را تحمل نمی کند، اسطوره ای از عصر زوال است. در واقع تاریخ بلشویزم، تاریخ مبارزۀ جناح هاست»7

رابطۀ بین این دموکراسی و تمرکز، یک رابطۀ ثابت نیست و خود تابع شرایط مشخص است. «دموکراسی و سانترالیزم، به هیچ روی خود را در نسبتی ثابت نمی یابند. همه چیز به شرایط مشخص، موقعیت سیاسی کشور، توامندی حزب و تجربۀ آن، سطح عمومی اعضا، اتوریته ای که رهبری به دست آورده است، بستگی دارد. پیش از یک کنفرانس، یعنی زمانی که مشکل، فرموله کردن یک خط سیاسی برای دورۀ آتی است، دموکراسی بر سانترالیزم غلبه می کند. هنگامی که مشکل به عمل سیاسی برمی گردد، سانترالیزم است که دموکراسی را تحت تبعیت خود درمی آورد. دموکراسی مجدداً زمانی حق خود را بیان می کند که حزب نیاز پیدا می کند تا با دیده ای انتقادی به ارزیابی فعالیت هایش بپردازد. تعادل بین دموکراسی و سانترالیزم، خود را در مبارزۀ واقعی برپا می کند، لحظاتی نقض می شود، و سپس دوباره خود را برقرار می کند»8

سانترالیزم دموکراتیک، یک اصطلاح یا مفهوم «مدیریتی» و «اداری» نیست، و فقط نمی تواند در «آزادی درونی» و «وحدت عمل» (که در بالا اشاره شد) خلاصه شود. «سانترالیزم دموکراتیک» در يک حزب پيشتاز، یک جنبۀ فوق العاده مهم و حیاتی دیگری هم دارد و آن تمرکز بخشيدن به تجربيات، نظرات پيشرو و نتايجی است که از پراتيک روزانۀ اعضا حاصل می شود. تجربۀ هر یک از کادرهای حزب از سازماندهی در درون جامعه، نسبی و محدود است؛ به همین خاطر برای این که این تجربیات انفرادی و محدود در سطح جمعی به حساب بیایند و کادرهای حزب بتوانند به اشتراک نظر برسند، وجود حداکثر دموکراسی در درون تشکیلات حزبی امری ضروری می شود. به این ترتیب، تجربیات پراکندۀ اعضا و آن آگاهی سوسیالیستی که اعضا از خلال فعالیت های خاص خود به دست می آورند، تمرکز می یابد، از «پایین» به «بالا»، یعنی به حزب، انتقال پیدا می کند و در جهت مبارزۀ مؤثر استفاده می شود. این تجربیات باید از کانال مباحثات آزاد و فضای دموکراتیک رد شود تا بتواند در صورت لزوم دیدگاه هایی را که حزب از «بالا» مطرح می کند و ضعف ها و ناهخوانی های احتمالی آن با واقعیات موجود را به چالش بگیرد و دقیق تر کند. با درنظر داشتن این جنبه از سانترالیزم دموکراتیک، حتی چکیده و خلاصۀ دیدگاه ها و تجربیات اعضا می تواند و باید به بخشی از برنامۀ حزب تبدیل شود.

این جنبۀ بالا از «سانترالیزم دموکراتیک» است که سبب می شود تا گرايش های درون حزبی (در قالب گرایش یا جناح) بتوانند برای چالش های سياسی و نظری با يکديگر به وجود بیایند9 و تا حد ممکن با متقاعد نمودن يکديگر سبب بروز نظرات نوين یا پختگی سایر نظرات گردند. این جنبۀ بالا، پایۀ عینی وجود گرایش و جناح در درون حزب است. بدون دمکراسی و برخورد آزاد عقايد، حزب به هيچ طريقی قادر نیست سياست هایی را که واقعاً پاسخگوی نيازهای طبقۀ کارگر و مناسب شرایط مشخص باشد، فرموله کند.

به همین ترتیب وقتی ما از «وحدت عمل» صحبت می کنیم، یعنی این بار با اتکا به برنامه ای که تکامل پیدا کرده و دقیق تر شده است، از «بالا» به «پایین»، یعنی به جامعه، می رویم و مجدداً مواضع خود را در عمل آزمون می کنیم.

پس به گفتۀ دیگر، اگر «سانترالیزم دموکراتیک» در حزب پیشتاز انقلابی وجود نداشته باشد، نمی توان نتايج دقيقی را که برای عمل انقلابی ضرورت دارد، از درون جنبش و فعالیت پراتیک به دست آورد؛ نه صحیح ترین تصمیم جمعی اتخاذ می شود و نه حتی در صورت اتخاذ، اجرای آن الزامی می گردد؛ دیدگاه ها و تجربیات اعضا که حاصل پراتیک آن هست، در برنامۀ حزب منعکس نمی شود و صرفاً هر آن چه از «بالا» گفته می شود، حتی در صورت عدم انطباق آن با واقعیات روزمرۀ مبارزه، باید بی چون و چرا انجام شود. «سانترالیزم دموکراتیک» در يک حزب پيشتاز به ما کمک می کند که با يک روش انتقادی در هر مرحله از حرکت، به درجۀ کارایی برنامه و خطوط سياسی حزب پی ببريم

6- وظايف آموزشی حزب

سيستم سرمايه داری علاوه بر دستگاه سركوبگر دولت‍ی كه در اختيار دارد و از آن طريق طبقات تحت ستم را ارعاب و كنترل می کند، سعی می نمايد با بكارگيری ابزارهای نیرومند تبليغاتی به توجيه وضعيت موجود بپردازد. در برخورد قاطع با نظرات انحراف‍ی مبلغین و مدافعین نظم موجود است که آموزش های حزبی اهمیت حیاتی خود را نشان می دهد. مواردی كه در زمينۀ آموزش كادرهای حزبی بايد مد نظر گرفته شود، به ترتيب زير هستند:

الف) تربيت نمودن کادرها و رهبران انقلابی ای که در سنت مارکسيزم انقلابی بار آمده و قادر به تجزبه و تحليل و ارزیابی مسائل جنبش کارگری هستند. کادرها باید در هر سه پایۀ اصلی سازندۀ مارکسیزمیعنی اقتصاد، فلسفه و سیاستآموزش ببیند و قادر باشند که این حوزه ها را به یک دیگر مرتبط کنند، و نه آن که مطابق با سنت آکادمیک بورژوایی، به طور مشخص فقط در یک حیطه خود را «متخصص» سازند، به طوری که عملاً تصویر کلی را از دست بدهند.

ب) ساده سازی مباحث کمونيستی از طريق استفاده از مثال های ساده و مرتبط با شرایط جامعه در کتاب ها و بولتن ها و نشريات منتشر شده.

ج) بررسی و افشاگری روزمرۀ سیاست های بورژوازی و امپریالیسم، و ارائۀ نتایج و راهکارهایی انقلابی.

د) ایجاد کمیته ها و فراکسیون های تبلیغیترویجی که قادر به بسیج و سازماندهی بخش وسیع تری از اقشار تحت ستم باشد.

در حوزۀ آموزشی دو جنبه بايد مورد توجه قرار گيرد:

اول) آموزش نبايد صرفاً آکادميک و کلاسی باشد، بلکه بايد شکل عملی به خود بگیرد. به گفتۀ «لنین»:

«بدون کار و بدون مبارزه، شناخت کتابی از کمونیزم به واسطۀ کتب و آثار کمونیستی مطلقاً هیچ ارزشی ندارد، زیرا که در این حالت، همان تفکیک قدیمی میان تئوری و پراتیک، همان شکاف قدیمی که منفورترین خصلت جامعۀ کهن بورژوازی بوده است، ادامه خواهد یافت» («وظایف اتحادیه های جوانان»، سومین کنگرۀ سراسری اتحادیۀ جوانان کمونیست روسیه، 29 اکتبر 1920)10 کسانی که تنها کوهی از کتب و آثار مارکسیستی را به ذهن می سپارند، هرگز قار به تجزیه و تحلیل انقلابی و مارکسیستی نیستند. یادگیری مارکسیزم به مانند یک علم آکادمیک، مانند داشتن «مغزی» بزرگ بر روی «بدنی» نحیف و کوچک است.

دوم) حزب بايد در حالی که مبارزه و آموزش طبقۀ کارگر را به پيش می برد، خود نيز از آن آموزش ببيند. حزب پیشتاز کارگری به مثابۀ مغز طبقۀ کارگر است، بنابراين اين مغز را نبايد راکد و غیر فعال باقی گذاشت، چرا که در این غیر این صورت، از پيشرفت باز می ایستد و به دگماتیسم و عقاید محفلی و فرقه ای بی ارتباط با جنبش می انجامد.

7- «استقلال» حزب و «وحدت» طبقۀ کارگر

حزب طبقۀ کارگر، بر خلاف احزاب به اصطلاح «کمونيست» و «کارگری» موجود، از پايين و به وسیلۀخود پیشروان کارگری و روشنفکران انقلابی بنيان گذاشته می شود. بستر شکل گیری اين حزب، در خودِ طبقه است. در همین راستا، كمونيست ها برای انسجام و وحدت طبقۀ کارگر بايد به مسائل زير توجه كنند:

الف) بايد از هر گونه تفرقه و اختلاف در صفوف طبقۀ کارگر بر مبنای اختلافات نژادی، ملی، جنس‍یتی، متخصص و غير متخصص، شاغل و بيكار و غيره جلوگيری کرد.

ب) نبايد خود را جدا از طبقۀ کارگر به حساب آورد. حزب بايد همگام با طبقه در کليۀ مبارزات آن شرکت کند و عقايد رفرميستی و شعارهایی را که به انشقاق در طبقۀ کارگر می انجامد، از طریق مطالبات انتقالی و تاکتیک های مناسب، خنثی کند و یا به شعارهای ضدّ سرمايه داری ارتقا دهد.

پ) حزب بايد در جهت به رسميت شناساندن خود از سوی توده های کارگر و برقراری ارتباط با آن ها به هر طريق ممکن، با حفظ استقلال و موجوديت طبقاتی اش، به تثبيت موقعيت حزبی بپردازد.

ت) باید از «دموکراسی کارگری» به عنوان یک بدیل و جانشین بر نوع «بورژوایی» آن، تأکید کرد. بدون تشدید مبارزۀ طبقاتی و افشای دموکراسی بورژوایی نمی توان فراگیر شدن آزادی ها و حقوق دمکراتیک را متصور شد. تنها با اعمال کامل دموکراسی کارگری و پیوند دادن هر گام از پیشرفت آن با مطالبات دموکراتیک است که می توان به پیروزی رسید.

ث) بايد استقلال طبقاتی حزب پیشتاز انقلابی را در تمام شرایط حفظ کند. لنین در این رابطه می نویسد: «هرچه لحظۀ انقلابی ]…[ نزدیک تر می شود، حزب پرولتاریا باید اکیدتر از استقلال طبقاتی خود را حفظ کند و اجازه ندهد که خواست های طبقاتی اش در اصطلاحات عام دمکراتیک غرق شود. هر چه نمایندگان به اصطلاح جامعه، بیش تر و قاطعانه تر با آن چه که مدعی اند خواست های تمامی مردم است، به جلو می آیند، سوسیال دموکرات ها ]کمونیست ها[ نیز بایستی هرچه بی رحمانه تر خصلت طبقاتی این جامعهرا افشا کنند»11.

8- مفهوم شورا و رابطه اش با حزب

شوراها گونه ای از اشکال خودگردانی هستند که در دوران بحران انقلابی یا در هنگام اعتلای انقلاب شکل می گیرند و در دوران گذار (دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا)، جانشین اشکال کهن حکومتی خواهند شد.

تروتسکی به عنوان یکی از رهبران اصلی شورای کارگران «سن پترزبورگ» در سال 1905 با استناد به تجربیات گرانبهای خود، مشخصات شوراها در آن مقطع را چنین توصیف کرد:

«شورا به عنوان پاسخ به یک نیاز عینی، نیازی که از روند رویدادها زاده شده بود، به وجود آمد. سازمانی که با وجود نداشتن هیچ گونه سنتی، دارای چنان اقتداری گردید که می توانست بلافاصله، بدون داشتن تقریباً هیچ گونه ابزار تشکیلاتی، صدها هزار نفر از توده های پراکنده را درگیر مبارزه کند؛ سازمانی که جریانات مختلف درون جنبش کارگری را متحد ساخت؛ سازمانی مبتکر و خودکنترل کننده بود؛ و مه­متر از همه، سازمانی که قادر بود در عرض 24 ساعت از زیر زمین بیرون آورده شود»12

شوراها در دوران انتقال، ناقوس مرگ دموکراسی بورژوایی را به صدا در می آورند و عالی ترین نوع دموکراسی مستقیم توده های استثمار شونده هستند، یعنی دموکراسی کارگری را جایگزین آن می کنند. بدون این نقطۀ آغازگاه انتقال به سوسیالیزم امکان ناپذیر خواهد بود.

شوراها در فردای انقلاب به ارگان های بازسازی جامعۀ نوین تبدیل خواهند شد. آن ها هم ارگان های تصمیم گیری و هم اجرایی در کشور خواهند شد. شوراها هم­چنین به مثابۀ مجامع رهبری کننده، امر تولید را به عنوان مجموعه ای همگون به زیر نظارت مستقیم کل کارگران در می آورند. در چنین شرایطی، هر گونه تنظیم مقررات عمومی دیگر امری جنبی نیست که به دست تعدادی متخصص طراحی گردد، بلکه از مداخلۀ مشترک و مستقیم همگان بیرون می آید. بنابراین در سازماندهی شورایی، جدایی بین سیاست، که منحصر به متخصصان بورژوا بوده، و اقتصاد، که ثمرۀ کار مزدی کارگران است، از بین می رود. در نتیجه در چنین جامعۀ یکپارچه ای، تولیدکنندگان، اقتصاد و سیاست را درهم می آمیزد، و بین تنظیم مقررات عمومی و کار عملی تولیدی، وحدت به وجود می آورد.

بر خلاف شورا که می تواند در دوران بحران انقلابی شکل بگیرد، حزب پیشتاز انقلابی، به عنوان یک سازمان پیکارگر باید در دوره های پیشاانقلابی شکل بگیرد تا بخش پیشرُوی طبقۀ کارگر را برای تسخیر قدرت آماده و مسلح کند. نکاتی کلیدی که می تواند در مورد رابطۀ میان حزب پیشتاز با شوراها وجود داشته باشد، عبارتند از:

الفباید این مسأله را در نظر داشت که از طرفی همۀ قدرت حزب به تنهایی برای مقابله با نظام سرمایه داری کافی نخواهد بود، چرا که سرمایه داری یک نیروی مادی اجتماعی ست و جایگزینی آن بایستی به دست یک نیروی مادی اجتماعی که خود را درون شوراها متشکل کرده است، صورت گیرد. از طرف دیگر، شوراها نیز به خودی خود قادر نیستند بورژوازی را به زیر بکشند، چرا که اولاً از گرایش های مختلف کارگری تشکیل شده اند و ثانیاً برای این که گرایشات مختلف داخل شورا به یک انسجام و همگرایی برسند و تصمیمات مشترکشان را به اجرا در آورند، نیاز به زمان بسیار زیادی است؛ در حالی که در دوران سرنوشت ساز انقلاب ، پرولتاریا باید هر چه زودتر قدرت را به دست بگیرد.هر گونه کوتاهی در کسب قدرت به دست پرولتاریا باعث ایجاد خلأ قدرت می شود که آن نیز به سرعت می تواند از سوی بورژوازی پُر گردد. به همین دلیل نقش حزب پیشتاز انقلابی و رابطۀ آن با شوراها بسیار تعیین کننده است.

بشوراها از آن جایی که بخش وسیعی از پرولتاریا را در خود جای می دهند، بنابراین می توانند در خود دارای گرایش های بوروکرات پرور، انحلال طلب، اقتدارگرا و غیره باشند. از این رو، کادرهای فعال حزب انقلابی در درون شوراها باید ضمن ترویج مواضع انقلابی و رادیکال خود، با تمام قوا با این گرایش های انحرافی مبارزه کنند، آن ها را منزوی و افشا نمایند و مسیر مبارزه را برای اقدامات رادیکال شوراها هموار سازند

جبه اعتقاد ما، و برخلاف دیدگاه بسیاری از سازمان های «تروتسکیستی»، پس از سرنگونی نظام بورژوازی و تسخیر قدرت به دست پرولتاریا، نقش رهبری حزب باید در طی پروسه ای به شوراها واگذار شود. در این دوره، حزب پیشتاز انقلابی دیگر ماهیتش را به مثابۀ یک نهاد رهبری کننده از دست می دهد (چرا که رسالت تاریخی خود را عملاً به انجام رسانده) و بیشتر به یک سازمان تبلیغیآموزشی تبدیل می شود. با مستحکم شدن نظام شورایی و طی نمودن پروسۀ انتقال تجربیات و نظرات حزبی به شوراها، دیگر لزومی به وجود حزب پیشتاز انقلابی نیست.

یعنی حزب پیشتاز انقلابی می تواند و باید به تدریج، و بسته به شرایط موجود، زمینۀ های انحلال خود را در قالب شوراها، به عنوان عالی ترین شکل دموکراسی مستقیم، فراهم کنند.13

۹بين الملل انقلابی کارگری

تاریخ مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر بارها اثبات کرده است که این مبارزه، خصلتی بین المللی دارد و مستلزم تلاش هایی در سطح جهانی است. واضح است که رهایی توده های کارگر از استثمار نظام سرمایه داری و جامعۀ طبقاتی، وجود چشم اندازی بین المللی از مبارزه و سازمان را ضروری می کند که به سنت های فکری ناسیونالیستی محدود نباشد. این حقیقت تاریخی از دورۀ مارکس و انگلس، به عنوان نخستین کسانی که قوانین مهم مبارزۀ طبقاتی در جامعۀ سرمایه داری را به طور علمی مورد تحلیل قرار دارند، آغاز گردیده و تاکنون تکامل یافته است. در شرایط کنونی که نظام سرمایه داری در یکی از عمیق ترین بحران های تاریخی خودآن هم نه فقط در حوزۀ اقتصاد، که همین طور در حوزه های سیاست و ایدئولوژیفرورفته است، جنبۀ بین المللی مبارزۀ انقلابی و تلاش برای ایجاد یک سازمان بین المللی با توجه به این جنبه، بیش از پیش اهمیت یافته است.

البته به دلیل ابهامات و کج­فهمی هایی که همواره از گذشته تا به حال نسبت به این موضوع وجود داشته است، ناگزیر باید از همان ابتدا روشن کنیم که در این جا مقصود از سازمان بین المللی طبقۀ کارگر (یا انترناسیونال کارگری)، سازمان­ انقلاب سوسیالیستی است برای پایان دادن به نظام سرمایه داری در سطح جهانی، یا به بیان دیگر، «حزب انقلاب جهانی».

در حال حاضر عموماً فضای مساعدتری برای توسعۀ شرایط ذهنی انقلاب، یعنی آگاهی انقلابی و سازمان طبقۀ کارگر، وجود دارد. به دنبال سقوط اتحاد شوروی، گروه های وابسته به سرمایه های کلان و حکومت های بورژوایی، موفق به ایجاد جوی نامساعدبه ویژه از نظر ایدئولوژیکبرای جنبش کارگری شدند. پیامدهای این عقب­نشینی، هنوز به طور کامل محو نشده، اما با بروز بحران تا حدود زیادی کمرنگ شده است. چرا که حملاتِ این نظام بورژواییِ سراپا بحران­زده علیه ابتدایی ترین حقوق اجتماعی طبقۀ کارگر، به ایجاد خشم و نفرت توده های کارگر نسبت به نظم موجود انجامیده و تاحدود زیادی آن جوّ خصمانه و تبلیغات ایدئولوژیک ضدّ مارکسیستی دیروز را خنثی کرده است. امروز این یک حقیقت روشن و غیرقابل انکار است که بحران سیاسیاقتصادیاجتماعی نظام سرمایه داری جهانی، به خیزش ها و طغیان هایی انفجاری منجر شده و این امر خود به تغییراتی جدّی در روحیۀ طبقاتی در سطح جهانچه از نقطه­نظر بورژوازی و چه پرولتاریاانجامیده است. روشن است که این پروسۀ تاریخی، بورژوازی را از ترس انقلاب های نوین، به سمت واکنش تمام­و­کمال می کشاند و به همین دلیل است که در بسیاری از کشورها، فعالیت های فاشیستی، نژادپرستانه و گرایش های ارتجاعی و واپس­گرا رو به گسترش بوده اند.

درس هایی که از سرتاسر تاریخ و به بهای شکست های خونین بسیاری کسب شده اند، نشان می دهند که دوره های بحران سرمایه داری، به تنهایی برای ایجاد و حفظ دستاوردهای انقلابی در جنبش پرولتری کافی نیستند. تعمیق بحران سرمایه داری در حوزه های مختلفِ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، تنها می تواند به بلوغ شرایط عینی مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر یاری رساند. در اهمیت این عامل کوچک­ترین تردیدی نیست، اما این موضوع به تنهایی برای دست یافتن به جهش هایی روبه­جلو در مبارزۀ انقلابی کفایت نمی کند. مبارزه علیه سرمایه داری تنها زمانی می تواند موفقیت­آمیز باشد که شرایط ذهنی انقلاب به موازات بلوغ شرایط عینی انقلاب پیش برود. پیشرفت در شرایط ذهنی انقلاب، نمی تواند محصول مستقیم و بلاواسطۀ شورش های خودانگیخته در جنبش های توده ای باشد. ارتقای سطح آگاهی انقلابی و سازمان طبقۀ کارگر تنها می تواند محصول فعالیت سازمانی مصمم، جدی و بابرنامه در درون طبقۀ کارگر و بر پایۀ بخش پیشتاز این طبقه باشد. برای تقویت عوامل مثبت و خنثی نمودن عوامل منفی در این مسیر، باید شرایط فعلی را از این زاویه نیز مورد بررسی قرار دهیم.

در این جا باید توجه داشت که:

الف) سازمان بین المللی، به معنای وحدت، بدون یک شکل مشخص و متشکل از تماس های سست و پراکنده میان کمونیست ها، یا بدتر از آن چیزی شبیه به شبکه هایی که در دورۀ اخیر باب روز شده اند، نیست. در حال حاضر در سطح جامعه گرایش عمومی به سوی ایجاد اتحادهای مجازی از طریق شبکه های اجتماعی، که عملاً جایگزین تلاش حقیقی در راستای سازماندهی می شود، یکی از انحرافات عمده ای است که به هیچ وجه نباید نادیده گرفته شود. چنین رویکردهای نادرستی بیشتر یک حوزۀ سرگرمی اجتماعی ایجاد می کنند که در آن افراد غیر سازمان­یافته، برخی روشنفکران، و کسانی که یا فاقد چشم انداز سازمان­دهی در درون طبقه و یا مخالف آن هستند، وقت گذرانی می کنند. فراخوان های ساخت یک بین الملل از سوی عناصر خرده بورژوایی که به طور مداوم در انواع پروژه های اجتماعی پرسه می زنند، چیزی نیست که حتی نیاز به اعتنا داشته باشد. سازمان بین المللی به معنای حزب جهانی طبقۀ کارگر است و این دقیقاً همان چیزی است که باید ساخته شود.

ب) امروز چیزی به نام سازمان بین المللی طبقۀ کارگر وجود ندارد و کسانی که ادعای نمایندگی «بین الملل چهارم» یا ساختن «بین الملل پنجم» را دارند، فاقد توان لازم برای تغییر این حقیقت هستند. برای آن که نمونۀ مثبتی از تاریخ به دست بدهیم، می توانیم تجربۀ کمینترن را به یاد بیاوریم که در تب و تاب انقلاب اکتبر در دورۀ لنین شکل گرفت. این تجربه هنوز هم خطوط مسیر ساختن یک بین الملل کارگری را نشان می دهد.

ج) سازمان بین المللی انقلابی طبقۀ کارگر، تنها می تواند از طریق وحدت عناصر هم­فکری ایجاد گردد که برای ساختن آن تلاش می کنند و این تلاش را مصممانه پی می گیرند. میزان دوری یا نزدیکی سیاسی این عناصر، عواملی هستند که قطعاً باید در مقیاس مارکسیزم انقلابی به آن ها وزن و اهمیت بخشید.

د) واضح است که حزب جهانی طبقۀ کارگر نمی تواند به یک­باره محقق شود. اما، بر اساس توافق بر سر موضوعات اساسی ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی، ایجاد یک گرایش بین المللی برای حرکت به سوی این هدف، ممکن و ضروری است. تشکیل هستۀ انقلابی بین المللی، هدفی است که باید به سوی ایجاد و سازماندهی چنین گرایشی نشانه برود.

ه) این تصور که می توان در همان بدایت امر، سازمان های برادر یا خواهر تماماً مشابه را در حوزۀ بین المللی پیدا کرد، نادرست است و به اتلاف وقت می انجامد. اگر بستری برای وحدت بر سر موضوعات بنیادی ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی وجود داشته باشد، در آن صورت اختلافات بر سر موضوعات تاریخیتئوریک حاشیه ای (مانند مثلاً ماهیت طبقاتی شوروی) نباید از حرکت مشترک جلوگیری کند. البته بحث و تبادل نظر در مورد این موضوعات باید تداوم پیدا کند تا به تعمیق درک و فهم مارکسیستی منجر شود.

و) وحدت باید اصولی باشد، و از همان ابتدا باید رویکرد شفاف نسبت به اختلافات مفروض باشد. اختلافات نباید پنهان شوند. باید از شتاب­زدگی و اجبار پرهیز کرد.

در شرایط فعلی ایران، تلاش تمامی روشنفکران مارکسیست انقلابی و پیشروان سوسیالیست کارگری برای ایجاد نطفه های اولیۀ بین الملل انقلابی کارگر، به چند دلیل کاملاً حائز اهمیت است14:

الف) تلاش برای تدارک و ایجاد بنیان های اولیۀ حزب طبقۀ کارگر، بدون اتکا به تلاش های بین المللی ناممکن است. به عبارت دیگر این وظیفه، که سال هاست بدون دستاورد چندانی همچنان بر دوش مارکسیست های انقلابی سنگینی می کند، ناگزیر باید به موازات تلاش برای یافتن متحدین بین­المللی طبقۀ کارگر و ایجاد پایه های تشکیلات بین المللی انقلابی کارگریهمان طور که به اختصار در بالا اشاره شدصورت بگیرد. اعتصابات کارگری گسترده و جدی در آیندۀ نه چندان دور، بدون اتکا به متحدین بین المللی و همبستگی از سوی آن ها، به راحتی از سوی رژیم درهم خواهند شکست. برای روشن شدن اهمیت این امر، در این جا به ذکر نمونه هایی اکتفا می کنیم: چندی پیش، دولت «حزب عدالت و توسعه» در ترکیه حق اعتصاب در صنایع هواپیمایی را ممنوع اعلام کرد. کارگران صنایع هواپیمایی در مخالفت با این ممنوعیت وارد عمل شدند و موفق گردیدند که صدها پرواز را لغو و متوقف کنند. این اقدام که تنها طی یک روز صورت گرفت، تکلیف را مشخص کرد و هشدار لازم را به دولت داد. در روز آکسیون، اتحادیه های اروپایی اعلام کردند که «چنان چه هواپیماهای ترکیه با شکستن اعتصاب در کشورهای ما فرود بیایند، ما اجازۀ بازگشت را به آن ها نخواهیم داد». این یک نمونۀ کوچک از لزوم همبستگی کارگری در سطح جهانی، به ویژه در دورۀ آتی ایران است.

ب) به دلیل سرکوب های سیستماتیک حاکمیت در طول سه دهۀ گذشته، جنبش کارگری در موارد متعددی یا به سوی رفرمیسم و مماشات چرخش کرده و یا نتوانسته است تجربیات و سنن انقلابی گذشتۀ خود را (مثلاً تجربۀ شوراها در اوایل انقلاب 57) به نسل های جدید منتقل کند، به همین دلیل بی­شک برای رشد و تقویت خود و کسب آمادگی برای دوره های پیش رو، به تجربیات مبارزاتی طبقۀ کارگر در سطح جهان و سازمان های کارگری انقلابی که در عمل ساخته شده اند، نیاز پیدا خواهد کرد؛ این موضوع بدون ارتباط با متحدین واقعی جنبش کارگری ایران در سطح جهانی امکان ناپذیر است. از خلال پروسۀ تدارک برای پی ریزی بین الملل انقلابی است که می توان میان تشکل های کارگری انقلابی کشورهای مختلف و جنبش کارگری در داخل ایران، ارتباط ایجاد کرد، آن هم نه صرفاً برای فراهم کردن امکان انتقال تجربیات و درس های مبارزاتی آن ها به بدنۀ جنبش کارگری ایران، بلکه همین طور برای ایجاد زمینۀ پشتیبانی عملی از جنبش کارگری داخلاز طریق برگزاری آکسیون های اعتراضی، راه اندازی کمپین های دفاعی در حمایت از فعالین کارگری زندانی، اعمال فشار به واسطۀ نهادهایی هم­چون سازمان جهانی کار و سایر نهادهایی که رژیم جمهوری اسلامی به دلیل عضویت در آن ها، ملزم به رعایت تعهدات خود است، جمع­آوری کمک های مالی و غیره.

ج) شرایط خفقان و سرکوب، و افزایش موج دستگیری و صدور احکام حبس های طولانی مدت برای فعالین کارگری و مارکسیست، منجر به خروج و در واقع تبعید ناخواستۀ بسیاری از این فعالین شده است. این موضوع دو پیامد منفی به دنبال داشته است: اول، بسیاری از پیشروان کارگری که به دلیل سال ها تلاش های مبارزاتی خود در داخل، از تجربیات ارزشمند و پیوندهای زیادی در درون جنبش کارگری برخوردار هستند، درعمل پس از خروج از کشور، پیوندهای خود با جنبش کارگری و امکان انتقال تجربیات و درس های گذشته را از دست می دهند. دوم، بسیاری از فعالین مارکسیست، به ویژه از نسل جوان، پس از خروج از کشور، یا منفعل می شوند و یا به دلیل فضای حاکم بر اپوزیسیون چپ خارج از کشور، در عمل به خُرده کاری روی می آورند.

در چنین شرایطی، این امر اهمیت حیاتی دارد که اولاً زمینه برای ایجاد و حفظ ارتباط بین پیشروان کارگری در تبعید، و بین آن ها و سایر پیشروان کارگری در درون جنبش کارگری داخل، و هم­چنین انتقال دوسویۀ تجربیات و درس ها میان آن ها، فراهم شود. و ثانیاً نیروهای مارکسیست جوان نیز تاحدّ ممکن برای دور نشدن از فضای سیاسیاجتماعی داخل ایران و برای پرهیز از خُرده کاری یا انفعال، در چارچوب مارکسیزم انقلابی آموزش نظری و عملی ببینند. چرا که شرایط ایران به اندازه ای وخیم و بحرانی است که هر لحظه امکان بروز تحولات انقلابی و ایجاد زمینۀ بازگشت این نیروها به کشور وجود دارد. چنان چه نیروهای جوان مارکسیست در طی این دوره خود را به لحاظ نظری و عملی نساخته باشند، در چنین حالتی هرگز نمی توانند نقش یک کادر انقلابی و سازمانده را ایفا کنند. سازمان هایی که هر یک به لحاظ نظری و عملی دنباله رُوی سنن مارکسیزم انقلابی هستند، چنان چه به عنوان متحدین بین المللی جنبش کارگری و سوسیالیستی ایران در راستای ایجاد یک بین الملل کارگری در ارتباط با یک دیگر قرار گیرند، قادرند به شکل هدفمند و برنامه ریزی شده این وظیفه را انجام دهند. بنابراین این وظیفه نیز، اگر قرار باشد به شکل سیستماتیک و متوالی صورت بگیرد، هم­چون موارد دیگر به تلاش ها و مبارزات بین المللی پیوند خورده است.

د) در طول یک سال گذشته به موازات تشدید جنگ سرد بین رژیم جمهوری اسلامی و امپریالیسم جهانی، ما شاهد دو رویکرد در درون جامعه و نیروهای مختلف سیاسیاجتماعی نسبت به مسألۀ جنگ بوده ایم؛ نخست رویکرد دفاع از جمهوری اسلامی و قرار گرفتن در این جبهه در صورت بروز جنگ؛ و دوم دفاع از حملۀ نظامی امریکا. موضع گیری اول تاحدّی گسترده بوده است که حتی گروهی از «تروتسکیست»های سابق، طیف وسیعی از پاسفیست ها و رادیکال های خرده بورژوا را که سراسیمه به برگزاری کمپین های «جنگ را متوقف سازید» و «دفاع از ایران» پرداخته بودند، تا به بهانۀ خطر جنگ سازش طبقاتی را ترویج و تبلیغ کنند، دربر می گرفت. اما رویکرد دوم، یعنی دفاع از جبهۀ امپریالیسم، که به طور کلی در خارج از کشور پایگاه وسیعی در اختیار داشت، شامل برخی سلطنت­طلبان و دیگر نیروهای راست و افراطی می شد. با این حال در تمامی این سال ها مناقشه، خطّ اصولی مارکسیست های انقلابی، دفاع از یک «جبهۀ سوم» و تدارک نظریعملی برای آن بوده است. این جبهۀ مستقل و حقیقتاً انقلابی از تمامی سازمان های چپ یا مترقی جهان خواهد خواست که با حمایت از آن ها، این جبهه را به یک آلترناتیو واقعی در مقابل دو گروه دیگر تبدیل کنند. مارکسیست ها به جای فراخواندن مردم به پیوستن به ارتش بورژوازی دست نشانده و ارتجاعی، باید از تمامی کارگرانی که به ارتش اعزام شده اند بخواهند که سلاح های خود را به سوی افسرانشان نشانه بگیرند، شورای سربازان را تشکیل دهند، توده ها را برای دفاع از کارخانجات و هم محلی های خود به سلاح مجهز سازند، مهارت های نظامی را در سطحی بالا به توده ها تعلیم دهند و جنگی انقلابی را علیه امپریالیسم و بورژوازی کشور خود هدایت کنند.

این راه واقعی مقابله با امپریالیسم و شکست آن، و صدالبته یک مطالبۀ دشوار و غیرمعمول است (هرچند ارزش و اهمیت آن به مراتب بالاتر از صدور فراخوان ها و بیانیه های «محکومیت امپریالیسم» بر روی کاغذ است). تنها در راستای همین خطوط و ضمن تدارک برای ایجاد تشکیلات انقلابی بین المللی است که می توان برای ایجاد جبهۀ سوم آماده شود. چرا که فقط متحدین انقلابی قادر هستند در شرایط بروز جنگ احتمالی از طریق بسیج کردن نیروهای خود در سطح کشور، و دست زدن به اعتصاب های عمومی و مختل کردن سیستم، نیروی متخاصم کشور خود را تاحدّ زیادی وادار به عقب نشینی کنند15.

1 V. I. Lenin, “Theses on Fundamental Tasks of the Second Congress of the Communist International” (1920): http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1920/jul/04.htm

2نگاه کنید به:

مازیار رازی، «حزب ابزار برافروختن اخگر به شعله»:

http://nashr.de/2/razi/hez/1.pdf

مازیار رازی، «حزب پیشتاز کارگری»:

http://nashr.de/2/razi/hez/4.pdf

مازیار رازی، «تدارک انقلاب به چه حزبی نیاز دارد؟»، (متن سخنرانی در جلسات پالتاک)، بخش اول و دوم:

http://militaant.com/?p=1661

http://militaant.com/?p=1664

3 V. I. Lenin, “What is to be done?”, Chap 3:

http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1901/witbd/iii.htm

4مثلاً نگاه کنید به «مقررات اتحادیۀ کمونیست ها در سال 1847»، مندرج در نشریۀ میلیتانت، شمارۀ 58، صفحات 53-56

5Ernest Mandel, “Power and Money: A Marxist Theory of Bureaucracy”, Verso: 1992, pp. 114-115

Sandra Blodworth, “Lenin v.s. Leninism”, Marxist Left review, No.5, Summer 2013: http://marxistleftreview.org/index.php?option=com_content&view=article&id=85:lenin-vs-qleninismq&catid=42:number-5-summer-2013&Itemid=81#_ednref78

6 V.I. Lenin, “Report of the C.C. of the R.S.D.L.P. to the Brussels Conference and Instructions to the C.C. Delegation” (1914):

http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1914/jun/30.htm

7لئون تروتسکی، «انقلابی که به آن خیانت شد»، نشر کارگری سوسیالیستی، صفحات 113-114

8لئون تروتسکی، «دربارۀ سانترالیزم دموکراتیک و رژیم» (1937)، نشریۀ میلیتانت، شمارۀ 58، صفحۀ 47

9نگاه کنید به: مازیار رازی، «حزب، مسألۀ سانترالیزم دموکراتیکو حق گرایش“»، نشریۀ میلیتانت، شمارۀ 53

Maziar Razi, “Vanguard party” (June 2010): http://marxist.cloudaccess.net/party/49-party.html

10 V. I. Lenin, “The Tasks of the Youth Leagues” (1920):

http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1920/oct/02.htm

11و.ا. لنین، «استبداد و پرولتاریا» (1905):

http://www.k-en.com/ken23/Estebdad-proltaria.pdf

13نگاه کنید به بحث: «چرا پس از تسخیر قدرت توسط پرولتاریا، باید چشم انداز انحلال حزب پیشتاز انقلابیاعلام گردد؟»، بخش اول و دوم:

http://militaant.com/?p=295

http://militaant.com/?p=298

14نگاه کنید به مطلب «در دفاع از گرایش بین المللی احیای مارکسیستی»، نوشتۀ کیوان نوفرستی، مندرج در نشریۀ میلیتانت، شمارۀ 57.

15در این مورد نگاه کنید به: «مارکسیست های انقلابی و مسألۀ جنگ»، نشر میلیتانت، شمارۀ 4:

http://militaant.com/?p=1861

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *