دربارهٔ حل اختلافات تشکیلاتی به روش مارکسیستی! / علیرضا بیانی

مقدمه

مقاله حاضر به بهانه بحران به اوج رسیده حزب کمونیست ایران و کومله نگاشته شده و در نوشتن آن تلاش بر این بوده است که چگونگی شکل‌گیری اختلاف و مراحل تکامل آن و نهایتا انشعاب در یک حزب به طور عمومی، و در حزب کمونیست ایران به طور اخص، به بحث گذاشته شود. بدیهی است که موارد مورد بحث شامل هر جریان و گرایش دیگری هم می‌شود و همان‌گونه که ذکر شد بحران حزب کمونیست ایران تنها بهانه‌ای برای این بحث است.

پیدایش بحران درون حزب.

از زاویه تحلیل مارکسیستی بی تردید و بدون استثناء کلیه جریانات چپ و به طور اخص احزاب موجود، از جمله حزب کمونیست ایران که این روزها سال‌گرد تشکیل حزب خود را جشن می‌گیرد، و یا طیف فدایی که اخیرا پنجاهمین سال‌گرد تاسیس خود را جشن می گیرد، سال‌هاست که گرفتار بحران هستند. تنها پذیرش این حقیقت ساده که این جریانات نتوانسته‌اند در طی نیم‌قرن گذشته هیچ‌گونه تاثیری بر جنبش کارگری و اجتماعی ایران بگذارند و حتی قادر نبوده‌اند که به مهمترین و یا کمترین اهداف خود نزدیک شوند، اگر بحران نیست چه نامی بر آن می توان گذاشت؟

اگر یک جریان انقلابی در طول نیم‌قرن به سطح رهبری جنبش کارگری و یا دست‌کم به عنوان جریانی تاثیرگذار بر این جنبش‌ها نرسیده، در واقع می‌توان گفت که چنین سال‌گردها و جشن‌های توالی طول عمر آنان در واقع مراسم سال‌گرد بحران آن جریان است. در مجموع اگر هر جریان سیاسی و چپ نتواند به اهدافی که حول آن شکل گرفته نزدیک شود، باید پذیرفت که دلیلی به جز بحران توضیح دهنده این وضعیت نحواهد بود.

البته این بحران سال‌های مدیدی است که نه تنها گریبان جنبش چپ ایران، بلکه جنبش بین‌المللی چپ را گرفته است. بحرانی که می‌توان آن را بحران رهبری نامید؛ همان بحرانی که موجب شده است علی‌رغم وجود شرایط لازم و مساعد برای سقوط سیستم سرمایه‌داری، این نظام پوسیده هم‌چنان به حیات خود ادامه دهد.

در مورد دلایل بحران درونی حزب کمونیست ایران که اینک این حزب را در آستانه انشعاب قرار داده است اطلاعات چندان روشنی در دست نیست؛ اگر چه به دید نگارنده چنین انشعابات و اختلافاتی عمدتا جنبه بوروکراتیک داشته که در بیشتر موارد گنگ و ناروشن باقی می‌ماند؛ به عنوان مثال انشعاب گذشته حزب کمونیست ایران که منجر به شکل‌گیری حزب کمونیست کارگری شد؛ این انشعاب در تباین کامل با انشعابی اصولی و به روشی مارکسیستی نبود. و بدتر از همه، آن‌گونه که تاکنون مشاهده کردیم، انشعابات درون طیف کمونیست کارگری عمدتا ناروشن و نادقیق، ونتیجه جدال‌های درونی برسر موقعیت تشکیلاتی بوده است. اصولا برای کشف ریشه اختلافات و انشعابات درون حزبی باید نگاهی به پایه‌ها و موازین شکل‌گیری آن حزب انداخت.

احزاب سیاسی چپ تاکنون به حول کدام محور شکل گرفته‌اند.

چنان‌که تجربه حداقل یک سده گذشته نشان می‌دهد تشکیل احزاب در ایران، از جمله احزاب موجود، یا حول یک تئوری (مثلا و در بهترین حالت مارکسیسم)و یا به دور محور یک شخصیت صورت گرفته است. به همین دلیل در صورت شکل‌گیری حول محور یک شخصیت، اگر در هر زمان و یا به هر علتی حزب آن عنصر مرکزی وحدت‌بخش را از دست دهد، انواع فروپاشی‌ها و انشعابات درونی آغاز می‌شود. بارزترین مصداق این ادعا وضعیت حزب کمونیست کارگری‌ست. این جریان در دوران حیات بنیان‌گذار خود، منصور حکمت دارای وحدت نسبتا بیشتر و یک‌پارچگی منسجم‌تری بود، اما بلافاصله پس از درگذشت وی همه‌چیز تغییر کرده و چندین تشکل حزبی علی‌رغم یک برنامه مشترک بوجود آمد. تنها همین نمونه گواه روشنی از چگونه‌گی شکل‌گیری انشعابات خارج از مدار مارکسیستی احزاب یاد شده است. به این ترتیب چندان عجیب نیست  که هیچ‌یک از طرفین انشعاب علت اساسی این اختلافات و انشعابات را نداند.

جریاناتی که حول محور  تئوری شکل گرفته‌اند نیز مشکلات خود را دارند. آنان هم در اثر تکامل و یا تغییراتی در آن تئوری‌ها دچار بحران‌های درونی و سرانجام به انشعاب می‌رسند.

بدین‌جهت است که ما به روش مارکسیستی شکل‌گیری یک حزب انقلابی، یعنی شکل‌گیری حول یک  برنامه مشخص رجوع می کنیم. گرچه در سطور محدود این نوشته امکان توضیح همه‌جانبه بر سر مفهوم برنامه انقلابی میسر نیست، و این خود مقاله ویژه‌ای می‌طلبد؛ اما به اختصار می‌توان گفت که  یک برنامه انقلابی چکیده دخالت‌گری یک جریان انقلابی در عرصه پراتیک بوده و هر بند‌ از برنامه‌ جمع‌بندی تجارب و دخالت‌گری‌های پیشروان کارگری سوسیالیست و اعضای حزب است. در واقع برنامه انقلابی آگاهی انقلابی کسب شده‌ای‌ست که به صورت برنامه، یک حزب را از گزند ضد‌آگاهی، یا ایدئولوژی در امان نگاه می‌دارد. اگر این برنامه بنای وحدت یک حزب باشد، هر کسی، در هر موقعیت حزبی، تابع برنامه و ملزم به اجرای مفاد آن است. به این ترتیب حتی اگر مناسبات دوستانه و فامیلی و رابطه بین اعضا صدمه ببیند باز هم خللی در برنامه حزب که همه‌ی اعضا را در کنار هم متحد نگاه می‌دارد، وارد نمی‌شود.

اساسا برنامه همان مقوله‌ای‌ست که باید به عنوان یک پرچم، کارگران پراکنده را به مثابه یک طبقه متحد کند. اگر برنامه‌ای  قادر به حفظ اتحاد  اعضای حزب نباشد؛ یا آن حزب یک حزب مارکسیستی نیست و یا برنامه انقلابی نقشی در شکل‌گیری آن حزب نداشته و می‌توان گفت که این حزب جریانی فرقه‌ای بوده و مناسبات و منفعت بورکراتیک وحدت‌بخش آن است.

برنامه انقلابی حاوی یکی دو استراتژی و مملو از تاکتیک‌ها و تجربیات جنبش‌ بین‌الملی طبقه کارگر است. مهمترین بخش استراتژیک برنامه تعیین ماهیت انقلاب آتی و تدارک برای پیروزی آن است. بر این اساس اگر نظری به جریانات چپ سال‌های ۱۳۵۷ بیافکنیم، می‌بینیم که استراتژی انقلاب دمکراتیک نقطه مشترک ۹۹ درصد جریانات چپ آن دوران بود. اما علی‌رغم وجود یک استراتژی مشترک، ده‌ها جریان چپ، در لوای تشکلات مختلف وجود داشت، و درست به دلیل همین دوگانگی، یعنی اعتقاد به برنامه و استراتژی مشترک و وجود تشکلات متعدد، می‌توان گفت که همه‌ی این تشکلات و گروه‌های مختلف در زمره جریانات ‌فرقه‌ای بوده‌اند؛ چرا که علی‌رغم  همه جانفشانی‌ها و فداکاری‌های اعضا و طرفداران  سازمان‌های مختلف، در صورتی‌که  استراتژی در همه‌ی آنان یک‌سان بوده است؛ حضور در تشکلات مختلف هیچ‌ معنایی به جز فرقه گرایی ندارد.

در مورد اختلاف یا بحران حزب کمونیست ایران، مقدمتا باید روشن کرد که آیا این بحران ریشه در اختلافات نظری و برنامه‌ای دارد یا نه؟

چنان‌چه اختلاف نظر و برنامه‌ای موجب اختلاف در حد بحران درونی شود، روش صحیح و مارکسیستی برخورد به این بحران، پذیرش اصل داشتن حق گرایش یا جناح* در یک حزب انقلابی است. براساس این اصل، گرایشی که درون تشکیلات به نظرات جدیدی رسیده که حتی می‌تواند با برنامه حزب در مغایرت باشد محق است گرایش یا جناح خود را تشکیل داده و از مواضع خود دفاع کند؛ اما در عین‌حال و بر اساس موازین سانترالیسم دمکراتیک موظف است تا انعقاد کنگره آتی تابع اراده و تصمیمات اکثریت حزبی باشد . در شرایطی ویژه می‌توان فراخوان کنگره زودرس داد تا موضوع اختلاف به دمکراتیک‌ترین شکل ممکن به بحث و رای گیری گذاشته شود. همین‌جا لازم است اشاره کنیم که توصیه‌های ریش‌سفیدانه مبنی بر به عقب انداختن کنگره به معنای  وارونه نگاه کردن به کارکرد کنگره و دمکراسی درونی یک حزب است. چنانچه این اختلاف حتی در کنگره هم به سرانجامی نرسید، گرایش‌ها یا جناح‌های صاحب‌نظر می‌توانند تا کنگره بعدی در درون حزب مانده و ضمن حفظ و تبلیغ مواضع خود در چهارچوب انسجام حزبی به فعالیت خود ادامه دهند. اما اگر اختلاف بر سر استراتژی و برنامه حزب باشد، جناح مخالف می‌تواند (و کاملا اصولی است) تا کنگره صبر کرده و اگر پس از بحث و بررسی در کنگره هم نتوانست اکثریت حزب را متقاعد کند، نظر به تفاوت برنامه‌ای می‌تواند اعلام انشعاب کند. احتراز از این روش حل مسأله با اتکا به پرنسیپ‌های لنینیستی تشکیلاتی مطمئنا به اتخاذ روش‌های باندبازانه و زدوبند پشت پرده و نظایر آن منجر خواهد شد. به خصوص در حزبی که به جای موازین انقلابی سراغ «دیپلماسی» می‌رود.

آیا اختلاف حزب کمونیست ایران اختلاف برنامه‌ای است؟

شخصا اطلاع دقیقی از چندوچون برنامه حزب کمونیست ایران ندارم، اما تاجایی که از بحث‌ّهای پراکنده بر می‌آید گویا ابراهیم علیزاده بر اساس تز صحیح مارکسیستی عدم امکان برپایی ساختمان سوسیالیسم در یک کشور به این نتیجه رسیده است که تدارک انقلاب سوسالیستی نمی‌تواند در دستور روز حزب قرار گیرد. اگر واقعا این موضوع درست باشد باید گفت که وی از یک اصل کاملا مارکسیستی یک برداشت کاملا رفرمیستی و مماشات‌جویانه داشته است. این درست است که سوسیالیسم در یک کشور ساخته نمی‌شود اما بنابر تز حلقه ضیعف زنجیره سرمایه‌داری انقلاب سوسیالیستی ( و نه جامعه سوسیالیستی) از ضعیف‌ترین حلقه زنجیر آغاز می‌شود. بنابه ماهیت انکشاف نیروهای مولده که در ابعاد جهانی صورت می‌گیرد، و نظر به ملزومات اصلی ساختمان سوسیالیسم که همان رشد نیروهای مولده است، سوسیالیسم در ابعاد جهانی ساخته می‌شود. اما این بدین معنی نیست که انقلابات سوسیالیستی نمی‌تواند از یک کشور آغاز شود. لنین و حزب بلشویک در اکتبر۱۹۱۷ در کشوری به مراتب عقب‌مانده‌تر از کشور کنونی ایران انقلاب سوسیالیستی را رهبری و به پیروزی رساند.

اصولا آلترناتیو سوسیالیستی در دوران زوال سرمایه‌داری تنها گزینه انقلابی است و هر انتخاب دیگری به جز این گزینه در دوران کنونی اصلا انقلاب به شمار نیامده و پایانی به جز شکست به دنبال نخواهد داشت. چنان‌چه ابراهیم علیزاده و همراهانش پیرو نظریه ناممکن بودن انقلاب سوسیالیستی در یک کشور باشند، در واقع باید گفت اینان پیروان نظرات منشویکی بوده و تا منشویسم به عقب برگشته‌اند. این اختلاف را می‌توان اختلافی برنامه‌ای تلقی کرد و بدیهی است حضور دو جناح با دو استراتژی متفاوت در درون یک حزب متحد نه تنها امکان پذیر نیست، بلکه غیر اصولی و کند کننده حرکت حزب خواهد بود. مطمئنا هرکدام از این نظریات در چهارچوب تشکیلاتی خود موفق ترعمل خواهند کرد.

در جمع بندی پایانی باید گفت که یک حزب انقلابی چیزی نیست به جز حزبی بر اساس موازین درونی حزب لنینیستی. به رسمیت شناختن حق گرایش یا جناح در چنین حزبی نه تنها ضروری است، بلکه نشان‌دهنده پویایی آن حزب است. مگر آن‌که مواضعی که در حزب اتخاذ می‌شود بر اساس فرمانروایی شخص باشد که حزب را از جناح بی‌نیاز می‌کند. با توجه به این‌که در یک حزب لنینیستی تجربیات و برداشت‌های مختلفی از سوی پیشروان کارگری عضو حزب به درون حزب وارد می‌شود، طبیعی است که دائما اختلاف نظر هم وجود خواهد داشت. با مفروض دانستن حق گرایش یا جناح، آن‌هم به عنوان یک اصل اساسنامه‌ای، آرای مختلف می‌توانند در گرایش‌ها و جناح‌های مختلف در درون حزب، حول یک برنامه مشترک فعالیت کنند. در این‌صورت انشعاب عملی فرقه‌ای و بی‌ربط به پویایی یک حزب انقلابی‌ست. لازم به یاد‌آوری است که حق گرایش یا جناح با فراکسیون متفاوت است. داشتن فراکسیون‌های مختلف حزبی،‌ مانند فراکسیون زنان، فراکسیون جوانان، فراکسیون انتشارات و … امری عادی و متداول است. اما این حق ایجاد گرایش (تندنسی) یا جناح (فَکشِن) است که در احزاب چپ نه تنها غیر عادی، بلکه در حد تابوست. بدیهی است جریاناتی که ازسنت‌های استالینیسنی و مائوئیستی پیروی می‌کنند واکنش‌های خصمانه‌ای به دمکراسی درون حزبی که در مرکز آن، حق تشکیل گرایش و جناح می‌گنجد دارند.

اگر اختلافات درون یک حزب نتواند آشکارا منعکس‌کننده اختلاف سیاسی و برنامه‌ای باشد، بی‌تردید موضوع بحران بورکراتیک خواهد بود و دخالت در این نوع دعواهای بورکراتیک کار کمونیست‌ها نخواهد بود. در این میان کسانی با پند و اندرز، بدون آن‌که سراغی از ریشه اختلافات نظری و سیاسی حزب کمونیست ایران بگیرند، سعی می‌‌کنند با عمده کردن «شرایط ویژه ایران» مانع انشعاب شوند. درک مکانیکی ایشان منبعث از این برداشت نادرست است که انشعاب یعنی انشقاق، و انشقاق هم به معنی ضربه خوردن به یک جنبش است. در صورتی‌که لزوما این فرض صحیح نیست. ما دیده‌ایم که تاریخا در مواردی، مانند انشعاب بلشویک‌ها و منشویک‌ها، انشعاب تازه مجرای نوینی برای فعالیت‌های اساسی‌تر و اصولی‌‌تر می‌گشاید. البته در این‌میان استاد همه‌چیز‌دانی به نام سعید صالحی‌نیا که خود را نخود هر آشی می‌داند هم پرده از یکی دیگر از تناقضات سرسام‌آور خود برداشته و با دخالت در این موضوع بیشتر خود را رسوا کرده است. او که در شوهای مناظراتی خود مغز مخاطبین را از مفاهیمی چون  «همگرایی فراطبقاتی و فراسیاسی»‌ پر کرده و می آزارد؛ این‌بار در مورد بحران حزب کمونیست کارگری نه تنها سراغی از همگرایی نگرفته، بلکه ماهیت این بحران را طبقاتی ارزیابی کرده! و خواهان انشعاب است.  این جناب  که همواره دعوت به «همه با هم»، آن هم در حد فراطبقاتی و فراسیاسی را موعظه می‌کرد، اینک مواظع خود را از یاد برده و پس از قائل شدن ماهیتی سیاسی و طبقاتی برای بحران حزب کمونیست ایران  خواستار جدایی ‌(البته به شکل متمدنانه) بوده و آن را تجویز می کند! جهت رفع خستگی بد نیست به این تناقض وی نیز اشاره کرد. صالحی نیا در کامنت‌هایی در جاهای مختلف در مورد این جدایی در جایی نوشته هر دو جریان ناسبونالیستی هستند و در جای دیگر نوشته کمونیسم و ناسیونالیسم با هم در یک طرف نمی گنجد تعجب می‌کنم این دو جریان چطور تا کنون باهم بوده اند!

*مفهوم مارکسیستی «سانترالیسم دمکراتیک»، مازیار رازی

http://militaant.com/?p=11223

اول فوریه ۲۰۲۱ برابر با سیزدهم بهمن ۱۳۹۹

[email protected]

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران