علل بحران سرمایه داری جهانی (در حاشیه شیوع کرونا) / مازیار رازی

در حاشیه  شیوع ویروس کرونا و تشدید بحران اقتصادی سرمایه داری جهانی ۲۰۲۰

متن کامل در فایل PDF

مفهوم بحران سرمایه داری از منظر اقتصاددانان مارکسیست

مارکس در کاپیتال، بین “بحران های معمول” که با نوسانات ادواری موسوم به “رکود” مرتبط است، با آن چه که “بحران اصلی” نامیده می شود، تفاوت قائل است. از اواخر قرن ۱۹ تاکنون، پنج مورد از این بحران های اصلی قابل تفکیک است: بحران دهۀ ۱۸۹۰، بحران بزرگ دهۀ ۱۹۳۰، بحران دهۀ  ۱۹۷۰،‌ بحران وام های بی پشتوانه ۲۰۰۸ و در آخر بحران ناشی از شیوع ویروس کرونا ۲۰۲۰.

در بین اقتصاددانان مارکسیست، دو تفسیر و برداشت عمومی از دلایل این بحران های اصلی وجود دارد. برخی بر این عقیده اند که تمامی این “بحران اصلی“، معلول “گرایش نزولی نرخ سود” بوده است (به عنوان مثال، مایکل رابرتز در کتاب “رکود بزرگ” و ویلیام تامپسون در “چشم اندازهای اقتصاد جهانی“). امّا از نظر دیگران (مانند دیوید هاروی نویسندۀ کتاب های “رمز و راز سرمایه“،“امپریالیسم نوین” و “تاریخچۀ مختصر نئولیبرالیسم“؛ و هم چنین ژرار دومنیل و دومینیک لِوی در کتاب “بحران نئولیبرالیسم“)، دو بحران اوّل ۱۸۹۰ و سوّم ۱۹۷۰ را می توان به فاز نزولی نرخ سود نسبت داد، امّا بحران بزرگ دهۀ ۱۹۳۰ و بحران  ۲۰۰۸ مستقیماً به این مسأله ارتباطی پیدا نمی کند (گرچه در مورد بحران ۲۰۲۰ هنوز مواضع روشنی ارائه داده شدهِ، اما احیاناً از این روال پیروی می کند). ادّعای آنان اینست که در این ۲۰۰۸، نرخ سود در حال ورود به فازی از بهبود محدود بوده است. از این نظر، به اعتقاد آنها بحران ۲۰۰۸ این بود که در طول دوره هایی از “هژمونی مالی” نئولیبرالیسم رخ دادند؛ یعنی دوره هایی که در آن تسلط طبقات سرمایه دار، با حمایت مراکز مالی آن ها، بلامنازع بود.

معتقدم که  تحلیل بنیادی مارکس پیرامون “گرایش نزولی نرخ سود” در سیستم سرمایه داری، هم چنان در تحلیل نهایی معتبر است. شخصاً با تحلیل های ژارار دومنیل و دومینیک لِوی موافق نیستم. فی المثل آن ها سه طبقه را در جامعه معرّفی می کنند:سرمایه داران؛ “طبقۀ مردمی” متشکل از کارگران مزدبگیر و کارمندانی با سطح درآمدی پایین؛ و نهایتاً آن چه که “طبقۀ حاشیه ای”می نامند و بین دو طبقۀ مذکور قرار می گیرد. اختلاف نظر من به خصوص زمانی بیش تر می شود که آن ها مبارزۀ طبقاتی بین طبقۀ سرمایه دار و پرولتاریا را به نقش مهمّ “طبقۀ حاشیه ای” تقلیل می دهند؛ طبقه ای که قادر به ایجاد بحران است و از طریق اتحاد با سایر طبقات (سرمایه داری یا طبقۀ کارگر) توازن قوای طبقاتی را تغییر می دهد.

همچنان با تحلیل های دیوید هاروی در این زمینه نیز موافق نیستم. به اعتقاد او، مبارزۀ طبقاتی بین دو طبقۀ اصلی جامعه (یعنی بورژوازی و پرولتاریا) دیگر ارتباطی با حلّ بحران سرمایه داری ندارد و این مبارزۀ “خلع یدشدگان” است که در مرکز مبارزه علیه سرمایه داری قرار دارد؛ چرا که بحران اصولاً از مرحلۀ “پروسۀ تولید” به “انباشت از طریق خلع ید و سلب مالکیّت” تغییر جهت داده است.

با این وجود به معتقدم که می توان بحران را در هر یک از مراحل جریان گردش سرمایه (که دیوید هاروی یکی از آن ها را درنظر گرفته است) جستجو کرد؛ ولی این موضوع نه ماهیّت مبارزۀ طبقاتی را تغییر می دهد و نه “گرایش نزولی نرخ سود” را که خود ممکن است در نتیجۀ بحران در سایر مراحل رخ دهد (با توجّه به دیدگاه کارل مارکس در کاپیتال؛ جلد سوّم، فصل ۱۳) انکار می کند. برای نشان دادن این موضوع، اجازه دهید تا مختصراً نگاهی به گردش سرمایه در شیوۀ تولید سرمایه داری از دید مارکس داشته باشیم.

مارکس در جلد اوّل کاپیتال می گوید که سرمایه یک پروسه (در حرکت) از گردش است و نه یک “چیز” ثابت. به بیان ساده، سرمایه اساساً دربارۀ در “گردش” قرار دادن پول و کسب پول بیش تر است. شکل اوّلیۀ گردش سرمایه در دیدگاه مارکس، “ایجاد سرمایه” است.

سرمایه با پولی آغاز می شود که صرف خرید “نیروی کار” و “ابزار تولید” می گردد. سپس این دو مجموعاً در قالب شکل معیّنی از تکنولوژی و سازمان، به پروسۀ کار وارد می شوند. نتیجه، یک کالای جدید است که در بازار به فروش می رسد تا همان مبلغ اوّلیۀ پول به اضافۀ سود، بازگشت کند (البته اشکال متعدّد دیگری هم برای به دست آوردن پول وجود دارد. به عنوان مثال، اعطای پول در ازای بهره به وسیلۀ سرمایه گذاران، خرید ارزان و فروش گران از سوی تجّار و کسبه، خرید زمین، منابع و غیره به وسیلۀ رانت خواران و اعطای آن به عوض دریافت رانت، و امثالهم).

مرحلۀ بعدی گردش اینست که بخشی از سود حاصله، باید از طریق خرید بیش تر “نیروی کار” و “ابزار تولید“، سرمایه گذاری گردد و برای کسب سود به مراتب بیش تر وارد گردش شود. این موضوع بر پایۀ همان “قوانین قهری رقابت” (کاپیتال، جلد یک، فصل ۲۴) قرار دارد. یعنی “تولید” برای “تولید” به خاطر کسب سود بیش تر از طریق رقابت با سایر سرمایه داران. بنابراین، سرمایه ملزم به یک “نرخ رشد مرکب” است. این گردش هم چنان بارها و بارها ادامه خواهد یافت (به قول مارکس، “تمرکز سرمایه“).

به طور کلی، پنج مرحله در روند گردش سرمایه وجود دارد: ۱ـ پول اوّلیه (سرمایه داری به نحوی از انحا پولی را به دست می آرود و آن را وارد بازار می کند)؛ ۲ـ نیروی کار (سرمایه دار، نیروی کار را با استخدام کارگران می خرد)؛ ۳ـ ابزار تولید (سرمایه داری اقدام به خرید ابزار و ادوات، ماشین آلات، موادّ خام، موادّ کمکی و غیره می کند)؛ ۴ـ پروسۀ تولید (در این مرحله، با سطح مشخّصی از تکنولوژی، کالایی ساخته می شود که می تواند به بهایی بیش تر از هزینۀ تولید از سوی سرمایه دار در بازار به فروش برسد)؛  ۵ـ پروسۀ سرمایه گذاری مجدّد (سرمایه داری با پولی که افزایش یافته است باید به دنبال بازاری برای سرمایه گذاری و آغاز مجدّد گردش باشد. یعنی “نرخ رشد مرکب“). این پروسۀ گردش در شیوۀ تولید سرمایه داری هم چنان ادامه خواهد یافت. توقف “نرخ رشد مرکب” تنها منوط به زمانی خواهد بود که یک بحران اصلی در یکی از مراحل نام برده شده، رخ دهد. نرخ رشد سرمایه در مقیاس جهانی برای حفظ و ادامۀ سرمایه داری، به طور متوسّط ۳ درصد در سال است.

در نتیجه بحران می تواند در هر یک از مراحل گردش ظاهر شود. در این جاست که سرمایه دار با مانعی در پروسۀ گردش سرمایه رو به رو می شود. اما، باید روشن باشد که لحظات (آن ها ـ moments) دیگر در گردش سرمایه، در قیاس با لحظه تولید (که در آن گرایش نزولی نرخ سود اتفاق می افتد)، به تنهایی نقش تعیین کننده ندارند، این لحظات صرفاْ جرقه هایی هستند در بوجود آوردن بحران در تولید سرمایه داری.

اجازه دهید تا در این جا به اختصار هر یک از این مراحل را جداگانه بررسی کنیم و ببینیم که دلایل بحران در هر مرحله چیست و سرمایه داران چگونه بر آن فائق می شوند….. ادامه دارد

متن کامل در فایل PDF

متن انگلیسی

http://www.marxistrevival.com/?p=304

سخنرانی های مرتبط

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران