همگرایی مارکسیست ها: ریشه های تاریخی مارکسیسم / مازیار رازی

ریشۀ تاریخی گسست مارکس از نخبه گرایی و تخیل گرایی چیست؟

Marx

ویدیوی مفهوم مارکسیستی ایدئولوژی

جنبش سیاسی کارگری از یک سو از درون رادیکالیزمِ خرده بورژوایی و از سوی دیگر از سازمان های خود انگیختۀ اتحادیه ای سر بیرون آورده است. چنان چه مادر این نوزاد را اتحادیه های کارگری بنامیم، پدر آن رادیکالیزم خرده بورژوایی بوده است. اما، این نوزاد در روز نخست تولد خود هم از مادر و هم از پدرش به طور قاطع جدا شد.

زیرا گرچه جنبش های خود بخودی طبقۀ کارگر در قرن های ۱۸-۱۹ نقش تعیین کننده ای در پیشبرد مبارزات ایفا کردند، اما آن مبارزات را درعین حال در محدودۀ مقاومت های صرفاً اکونومیستی نگه داشتند. مبارزات صنفی و اقتصادی طبقۀ کارگر هیچگاه منجر به رهایی نهایی آن طبقه نشده، که برعکس آن جنبش ها را نهایتاً تحت نفوذ عقاید بورژوایی و خرده بورژوایی قرار داده اند. در نتیجه جنبش سیاسی طبقۀ کارگر مجبور شد که از این مادر به طور قاطع و نهایی برش کند.

از طرف دیگر، جنبش سیاسی طبقۀ کارگر محصول تاریخی دموکراسی خرده بورژوایی بوده است. از میان جناح چپ رادیکالیزم ژاکوبین ها، گروهی برخاست و در مقابل مدافعان انقلاب بورژوایی و عوام فریبی های بورژوایی مبنی بر «برابری» و «برادری» را افشا کرد. اولین نظریات سیاسی طبقۀ کارگر توسط بابوف و همراهانش در انقلاب کبیر فرانسه طنین افکند. مارکس و انگلس نیز خود در ابتدا به عنوان همکاران مطبوعات و جنبش چپ افراطی دمکراتیک خرده بورژوایی ظاهر شدند. لاسال و ویلهم لیبکنشت با انشعاب از نیروهای دمکرات رادیکال «مردم گرایان»، نخستین سازمان های سوسیال دمکرات را در آلمان بنیاد نهادند. پلخانف، پدر «مارکسیزم روسی»، و پایه گذار جنبش سیاسی کارگری روسیه در ابتدا عضو سازمان مردم گرای «زمین و آزادی» بود. در انگلستان بنیان گذاران جنبش سیاسی کارگری اکثراً از درون رادیکالیزم خرده بورژوایی بیرون آمدند.

همان طور که سندیکالیزم، جنبش کارگری را محدود می کرد، رادیکالیزم خرده بورژوایی نیز خود را نهایتاً در خدمت منافع تولیدکنندگان کوچک مستقل قرار داد. عقاید خرده بورژوای رادیکال قرن ۱۹، طبقۀ کارگر را برای مبارزه پیگیر از منافع ویژۀ خود نهایتاً باز داشت.

مارکس پس از توضیح و طرد عقاید سوسیالیست های ارتجاعی، فئودالی، بورژوایی و غیره، در مانیفست کمونیست، مشخصاً برخوردهایی به سوسیالیست های رادیکال، سوسیالیست هایی که درواقع در مبارزات کارگری شرکت داشتند، می کند (خود او حتی تحت تأثیر برخی از بخش های عقاید سوسیالیستی رادیکال در پیش قرار داشت). مارکس به عقاید سوسیالیستی رادیکال با دید انتقادی- انقلابی برخورد می کند. و در وهلۀ نخست با توجه به سوسیالیست هایی که از پیشینۀ خرده بورژوازی رادیکال بیرون آمده، یعنی گرایش هایی که عمدتاً در انقلاب کبیر فرانسه ظاهر گشتند، و دور شخصی به نام «بابوف» (جناح چپ ژاکوبین ها) آغاز شد و سال ها بعد توسط «بلانکی» ادامه یافت، برخورد می کند. این ها از سوسیالیست های رادیکالی بودند، که پس از مشاهدۀ شکست انقلاب کبیر فرانسه به یک سلسله عقاید رسیدند. جناح چپ ژاکوبین ها به رهبری «بابوف»، استدلال می کردند که اصولاً طبقۀ کارگر به طور اعم کلمه قادر به انقلاب دیگر نیست، زیرا در عمل در انقلاب کبیر فرانسه شکست‌ خورده است. جناح راست ژاکوبین ها از طبقۀ کارگر استفاده کرد، ولی نتوانست طبقه را به پیروزی برساند و باید روش دیگر اتخاذ کرد. بنابراین، از نقطه نظر «بابوف»، راه حل کمونیست ها این باید باشد که انقلاب توسط عده ای نخبه و خبره در امور سوسیالیستی، سازمان یابد. این نخبگان سوسیالیست از طرق مختلف، با ابزار مختلف، کارهای تروریستی و یا کارهای رادیکال، به یک حدی می رسند که دولت سرمایه داری را سرنگون می‌کنند و خودشان (بدون طبقۀ کارگر) به یک «دیکتاتوری موقت»، یا «دیکتاتوری آموزنده»، مبادرت می کنند. یعنی این نخبگان سوسیالیست که از فعالین کمونیستی و سوسیالیستی هستند، می آیند و خودشان رأساً قدرت را به دست می گیرند.

یکی از برخوردهای اولیۀ کارل مارکس با این نظریه بود. مارکس این گرایش را مورد انتقاد سخت و بی رحمانه قرار داد و توضیح داد که از طریق عملیات کودتا جویانه و متکی به یک عده نخبه، ما انقلاب سوسیالیستی را نمی توانیم به ثمر برسانیم. این درواقع نقض غرض است. اصولاً اتکای ما کمونیست‌ها به توده های کارگر است. اگر کارگران در انقلاب شرکت نکنند واضح است که نخبه به جای کارگران نمی توانند انقلاب را به سرانجام برسانند (به قول مارکس رهایی طبقۀ کار باید به دست خود طبقۀ کارگر صورت گیرد). مارکس یک انتقاد بی رحمانه به این مواضع نخبه گریانه کرد.

بنابراین گسست کارل مارکس در حوزۀ سوسیالیزم از این نخبه گرایان، یکی از اولین قدم هایی بود که سوسیالیست مارکسیستی را شکل داد.

قدم بعدی در ارتباط با گسست از سوسیالیست های به اصطلاح «ناکجاآبادی» یا سوسیالیست های تخیلی بود. این عده، مانند «سن سیمون»، برخلاف سوسیالیست های خرده بورژوا بر این اعتقاد بود، که اصولاً انقلاب به درد نمی خورد، انقلاب چیزی است که هرج و مرج ایجاد می کند و کشتار به دنبال می آورد. او استدلال می‌کرد که چه لزومی دارد که ما به این روش‌های افراطی دامن بزنیم، و این که باید راه هایی یافت که از انقلاب پرهیز شود. راه هایی که سن سیمون مدّ نظر داشت، این بود که یک عده خیرخواه، یک عده سوسیالیست هایی با امکانات مالی، یک دنیای ایده آل ای (یک ناکجاآبادی) می سازند که به شکل مسالمت آمیز از طریق مذاکرات از بالا، از طریق ایجاد رفاه های اجتماعی، از طریق نخبگانی که امور را در دست داشته و تنظیم می کنند، سوسیالیزم به تدریج قدم به قدم و مرحله به مرحله ساخته می شود.یعنی به شکل مسالمت آمیز با تجددخواهی و مدرنیزم، روشنفکران دور هم جمع می شوند و معقولانه بدون انقلاب و شلوغ کاری و کشتار، به سوسیالیزم می رسند.

مارکس با این نظریه هم برخورد کرد، نه تنها با این نظریه برخورد کرد، بلکه با نظریات مشابه این ها که از طریق«رابرت اوین» در بریتانیا کبیر مطرح شده بود، برخورد کرد. این قبیل «سوسیالیست های تخیلی»، یک سلسله اقداماتی(چه بسا مؤثر) هم انجام دادند. مثلاً در «لانارک» در اسکاتلند، «رابرت اوین» که خودش یک سرمایه دار بود، کارخانه هایی ایجاد کرده بود که کارگران نیروی کار خود را نمی فروختند و داوطلبانه در ازای رفع نیازهایشان کار می کردند.یعنی استثمار نمی شدند و حقوق بالاتر از حقوق سایر کارگران به آن ها می داد و تولیدات هم تاحدودی خیلی خوب پیش می رفت. اما در این تجمعات خلاقیت فردی کارگران به رسمیت شمرده نمی شد. همه باید یک شکل می بودند و یک جور لباس می پوشیدند و یک جور سر کار می رفتند و یک فرهنگ را اتخاذ می کردند. این مسأله ای بود که مارکس به آن اعتراض داشت و این روش را ارتجاعی نامید و اصولاً علیه این سوسیالیست های تخیلی قدعلم کرد و این ها را مردود اعلام کرد.

یک وجه اشتراک هم تمام این سوسیالیست های خرده بورژوا و تخیلی باهم داشتند و آن هم این بود که کاملاً برخوردهای غیردموکراتیک در نحوۀ ساختن سوسیالیزم ایده آل خود داشتند. درواقع، این ها نخبگانی بودند که می خواستند به جای طبقۀ کارگر قدرت را بگیرند و یا کسانی بودند که درواقع خلاقیت فردی طبقۀ کارگر را به رسمیت نمی شناختند. آن‌ها تصور می کردند که باید طبقۀ کارگر در غالب های مشخص، الگوهای مشخصی که این ها مدنظر داشتند جای بگیرند، تا به سوسیالیزم برسند. از این رو مارکس به این ها سوسیالیست های تخیلی خطاب کرد.

بنابراین تاریخچۀ «سوسیالیست مارکسیستی»، مترادف است با گسست از عقاید خرده بورژوایی، عقاید نخبه گرایی، عقاید تخیلی، عقاید مدرنیزم یک عده روشنفکر. تمام این موضوعات که مارکس، براساس مؤلفه های سوسیالیزم، به تفصیل در نوشته های متعدد همواره تا آخر عمر خود به این طرز ساختن سوسیالیزم، برخورد انتقادی- انقلابی داشته است.

 مارکس و انگلس از نخستین کمونیست هایی بودند که در سطح نظری و سیاسی از رادیکالیزم خرده بورژوایی، سازمان خود را جدا ساختند. آنان در سال ۱۸۵۰ در مورد سازمان های خرده بورژوا رادیکال چنین نوشتند:

«… هنگامی که خرده بورژواهای دمکرات همه جا زیر فشار هستند، عموماً برای پرولتاریا موعظه وحدت و آشتی سر می دهند، به سوی آن دست دوستی دراز می کنند و می کوشند تا یک حزب بزرگ مخالف بر پا کنند که کلیۀ گرایش های مختلف یک حزب دمکراتیک را در بر گیرد. آنان می کوشند تا کارگران را به یک سازمان حزبی بکشانند که در آن شعارهای کلی سوسیال دمکراتیک مسلط باشد، شعارهایی که پشت آنان منافع ویژۀ پرولتاریا نمی تواند به پیش رود…. و به سود خرده بورژوایی رادیکال و به ضرر کامل پرولتاریا تمام می شود.»(خطابیۀ کمیتۀ مرکزی به اتحادیۀ کمونیست ها).

«در حالی که از یک سو، سوسیالیزم تخیلی و مکتبی که کل جنبش را تابع یکی از لحظه های آن می کند، و فعالیت مغزی فضل فروشان را به جای تولید اجتماعی می نشاند، مبارزۀ انقلابی طبقات را با همه ضرورت های آن حذف می کند و در حالی که این سوسیالیزم مکتبی در باطن کاری جز ایده آلیزه کردن جامعۀ موجود انجام نمی دهد…این سوسیالیزم را پرولتاریا طرد و به خرده بورژوازی واگذار می کند…پرولتاریا بیش و پیش تر به گرد سوسیالیزم انقلابی، به گرد کمونیزم که برای آن بورژوازی نام بلانکی را اختراع کرده است، جمع می شود. این سوسیالیزم همانا اعلام تداوم انقلاب است. همانا اعلام دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا همچون نقطۀ لازم گذار به الغای کلیۀ روابط اجتماعی که متناظر این روابط تولیدند، به انقلاب در همۀ ایده هایی که نتیجه این روابط اجتماعی اند.» (مبارزه طبقات در فرانسه- کارل مارکس -نوامبر ۱۸۵۰ )

بخشی از مقاله

* از جزوه ی: به سوی مارکسیزم قرن بیست و یکم: پروژه احیـای مارکسیستی در گسست از نخبه گرایی و تخیل گرایی

http://militaant.com/wp-content/uploads/2013/11/Marxist-Revival-Project-No2.pdf

معرفی شفاهی این بحث در جلسات احیای مارکسیستی  – بخش ۱ – بخش ۲

ویدیو کلیپ از صدای کارگر سوسیالیست

همگرایی مارکسیست ها: ریشه های تاریخی مارکسیسم / مازیار رازی
خوانده شده توسط رضا سپهر
با ما در تلگرام تماس بگیرید Marxist_Enghelabi@

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران