سرمایه داری و طبقه در کشورهای عربی حوزۀ خلیج : معرّفی کتاب

از میلیتانت شماره ۴۹

مصاحبۀ « الجدلیه » با آدام هنیه پیرامون کتاب اخیر او

انگیزۀ شما از نگارش این کتاب چه بود؟

آدام هنیه: هرچند تمرکز این کتاب تا حدود بسیار زیادی بر اقتصاد سیاسی شورای همکاری خلیج (عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی، کویت، قطر و عمان) می باشد، ولی شروع آن به دورۀ شش سالۀ 1997 تا 2003 بازمی گردد؛ یعنی زمانی که من در کرانۀ باختری، فلسطین، زندگی می کردم.

در این دوره، من فرصت آن را داشتم تا در سراسر خاورمیانه سفر کنم و بارها تحت تأثیر مرکزیت خلیج در اقتصاد سیاسی منطقه، به طور کلی، قرار گرفتم. این که خلیج در کانون اقتصاد سیاسی منطقه قرار داشت، نه فقط به دلیل مهاجرت و جریان وجوه ارسالی میان خلیج و جهان عرب، بلکه مهم تر از آن به خاطر سرمایه گذاری های وسیع خلیج و مالکیت زمین، مؤسسات مالی و سایر حرف و مشاغل در سرتاسر خاورمیانه بود. این پیوندها، در وزن سیاسی قابل ملاحظۀ شورای همکاری خلیج نیز منعکس است- مسأله ای که مدتی طولانی در مورد فلسطین، و به علاوه همین اواخر در مسیر خیزش های سال 2011 به اثبات رسیده است.

روابط و پیوندهای اقتصادی و سیاسی اعلام شده میان شورای همکاری خلیج و مابقی جهان عرب، به وضوح برای درک ماهیت سرمایه داری متأخر در خاورمیانه ضروری است. به زبان فنی اقتصاد سیاسی، این روابط بیانگر بین المللی شدن سرمایۀ GCC می باشد. ولی برای آن که این پروسه را در مقیاس منطقه ای واقعاً درک کنیم، ضروریست تا گامی به عقب برداریم و ماهیت سرمایه داری را در مقیاس خودِ GCC محک بزنیم. اهمیت خاص این امر به پروژۀ ادغام منطقه و رابطۀ نزدیک روزافزون (دست کم در سطح اقتصادی) مابین دولت های عضو GCC بازمی گردد. تاکنون مطالب زیادی در مورد هر یک از دولت ها و شهرهای GCC نوشته شده، با این وجود کارهای نسبتاً ناچیزی درمورد تأثیر ادغام منطقه ای در خلیج بر پروسه های شکل گیری طبقه در مقیاس کلّ GCC صورت گرفته است.

این مشاهدات، انگیزۀ اولیه را برای تحقیق عمیق تر پیرامون مشکل مزبور به دست داد. رسالۀ دکترای من در دانشگاه یورک، تورنتو، این فرصت را به من داد تا به بررسی رابطۀ موجود میان پروسۀ ادغام منطقه در GCC و اقتصاد سیاسی شکل گیری طبقه بپردازم. دانشگاه یورک یک گروه از افراد پرانرژی و خلاقی را در اختیار دارد که روی موضوعات اقتصاد سیاسی مارکسیستی و رادیکال کار می کنند و بخش اعظم این پژوهش ها، مسائلی همچون جهانی شدن سرمایه، مالیه، و تئوری دولت را در بستر بازار جهانی معاصر دربرمی گیرد. بنابراین محیط مؤثری وجود داشت تا در آن مسائل مذکور را با GCC پیوند دهم.

این کتاب متعاقباً از خلال رسالۀ دکترای من و حدود 18 ماه آموزش و پژوهش در خود خلیج، بیرون آمد.

در این کتاب به چه موضوعات، مباحث و ادبیات های خاصی اشاره می شود؟

آدام هنیه: هدف اصلی این کتاب، ترسیم پروسه های درهم پیچیدۀ ادغام منطقه و تشکیل طبقه در شورای همکاری خلیج، و جای دادن آن در مسیر توسعۀ وسیع تر اقتصاد سیاسی جهانی می باشد. من طبقه را به عنوان مجموعه ای از مناسبات اجتماعی تعریفی می کنم که حول انباشت سرمایه پدیدار می گردد. این بدان معناست که الزاماً باید از مسألۀ سرمایه فراتر رفت و به سوی تحلیل ماهیت کارگران موقتی مهاجر در درون GCC هم حرکت کرد.

ضمن اشاره به این قبیل موضوعات، من با سه دسته ادبیات مهم و پایه ای برخورد داشته ام.

نخست، ادبیات وسیع مارکسیستی و اقتصاد سیاسی رادیکال است. در این حوزه، بحث عمیقی پیرامون مسائل بین المللی شدن و مالیه گرایی سرمایه از یک سو، و رابطۀ میان این گرایشات و توسعۀ بازار جهانی از سوی دیگر وجود داشته است. برخی دانش پژوهان این بحث را با مفاهیمی همچون جهانی سازی (Globalization) یا فراملیت گرایی (Transnationalism) بیان کرده اند؛ سایرین هم به نحوۀ دگرگونی ماهیت قدرت طبقاتی از سوی این پروسه ها و نقش دولت (که در بحث های مربوط به نئولیبرالیسم و “بین المللی شدن دولت” مطرح شده است) توجه کرده اند. تمامی این خصوصیات سرمایه داری معاصر، به طور تنگاتنگی با مسألۀ شکل گیری طبقه در ارتباط قرار دارند.

علی رغم این بحث های نظری عمیق و پرشور، مطالب اندکی در مورد نحوۀ ارتباط این مسائل با خاورمیانه به رشتۀ تحریر درآمده است. بخش زیادی از ادبیات عمومی، روی ایالات متحدۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا تمرکز دارد. بنابراین بخشی از پروژۀ من، در واقع تلاشی بوده است برای ارتباط دادن این بحث با پروژۀ ادغام منطقه ای در GCC و ماهیت تشکیل طبقه در خلیج. من قویاً معتقدم هنوز چیزهایی بسیاری وجود دارد که پژوهشگران حوزۀ خاورمیانه با کاربرد این سنت نظری به دست خواهند آورد، و بالعکس، درک ما از سرمایه داری معاصر به واسطۀ یک تصوّر روشن تر از خاورمیانه، به لحاظ تاریخی، ارتقا خواهد یافت.

متأسفانه بسیاری از دانش پژوهانی که روی موضوعات اقتصاد سیاسی جهانی کار می کنند، فاقد یک درک دقیق از خاورمیانه هستند و بنابراین تمایل دارند تا با خلیج صرفاً مثل یک شیر نفت غول پیکر برخورد کنند- بدون کوچکترین حساسیتی نسبت به پروسه های شکل گیری طبقه و دولت در منطقه یا نقاط تلاقی این دو با انباشت در سطح بازار جهانی. به گمان من، تقابل سازنده میان موضوعات بحث و متدولوژی این سنت های مختلف، امریست که می تواند به وقوع بپیوندد.

به همین دلیل، این کتاب حول مرحله بندی سرمایه داری جهانی پسا-جنگ، و خلیج را به مثابۀ منطقه ای خاص که در درون و طی توسعۀ گسترده تر بازار جهانی پدیدار گشته است، مطرح می کند. من در این جا سعی کرده ام تا تحلیل خود را میان مقیاس های مختلف جغرافیایی به نوسان دربیاورم و نشان دهم که چگونه می توان مناطق را در ارتباط با اقتصاد سیاسی جهانی درک کرد. همزمان، تلاش کرده ام تا مشکل و کاستی متدولوژی ناسوسیونالیستی را که به اعتقاد من خصلت برخی از رویکردها نسبت به خاورمیانه است، نشان دهم- در این متدولوژی، مقولۀ دولت-ملت به مثابۀ یک اقتصاد سیاسی بسته نگاه می شود که می تواند فارغ از درهم تندیگی های آن با منطقه و جهان درک گردد.

دومین ادبیاتی که من در این کتاب مورد اشاره قرار می دهم، ارتباط بسیار زیادی به نکتۀ فوق دارد: بحث هایی پیرامون فضای جغرافیایی. من در این جا عمیقاً تحت تأثیر اثر جغرافی دانانی همچون دیوید هاروی، دورین مسی، نایل اسمیث، نایل برنر و دیگران قرار گرفته ام. این جغرافی دانان، نظر خود را بر پایۀ اثر پیشین هنری لوفه، جامعه شناس فرانسوی، بنیان گذاشتند که در آن بر “تولید و ایجاد فضا” و تنازع و دگرگونی پی در پی آن تأکید شده بود. فضا، به بیان دیگر، نه فقط مجرایی خالی است که باید پر شود، بلکه- آن گونه که دیوید هاروی در نتیجه گیری کتاب محدودیت های سرمایه خاطر نشان می سازد- یک “لحظۀ سازنده در دینامیسم انباشت” است.

سهم اصلی هاروی در این تئوریزه سازی “فضا”، این استدلال او بود که سرمایه داری می تواند بین اشکال مختلف “فضایی” یا “ساختارهای فضایی” به عنوان وسیله ای برای جلوگیری و جابجایی گرایشات بحران و فائق آمدن بر آن استفاده کند. او این کاربرد فضا برای دور زدن بحران را یک “ترمیم فضایی” (Spatial Fix) نامید که می تواند در سطح یک سرمایۀ انفرادی یا یک صنعت رخ دهد و معمولاً وساطت دولت را دربرمی گیرد.

با استفاده از این چشم اندازها، من تلاش کرده ام تا مسألۀ مهارجت کارگران خلیج را به عنوان نمونه ای از “پی ریزی فضایی طبقه” (Spatial Structuring of Class) در GCC مطرح کنم. مقصود من از این عبارت اینست که اتکا بر کارگران موقتی مهاجر در GCC، یک پروسۀ فضایی خاص است- یعنی طبقه از خلال مجموعه ای از مناسبات ایجاد شده میان فضاهای جغرافیایی مختلف عینیت پیدا می کند و از طریق تنظیم حقوق شهروندی و قوانین مختلف برای جمعیت مقیم کشور مورد مداخله قرار می گیرد.

این پروسۀ فضایی، رژیم های خلیج را قادر ساخت تا یک سیستم کنترلی قدرتمند بر اکثریت قریب به اتفاق جمعیت را ایجاد کنند و در عین حال پایۀ اجتماعی سلطنتِ حاکم را تثبیت و تحکیم نمایند. در دوره های بحران- مانند بحران اقتصادی سال 2008- این “پی ریزی فضایی طبقه” به یک “ترمیم فضایی” انجامید که نحوۀ بروز و آشکار شدن بحران در شورای همکاری خلیج را کمی تعدیل کرد. استخدام جدید کارگران می توانست به تعلیق درآید و در برخی موارد نیز کارگران مهاجر به کشورهای خودشان بازگردانده شدند. همۀ این ها بدون اختلال و آشفتگی اجتماعی بود که با بحران در سایر نقاط جهان اقتصاد همراه شده بود.

آخرین دسته از ادبیاتی که من در این کتاب مورد استفاده قرار داده ام، به پروسۀ تاریخی و تجربی شکل گیری طبقه در کشورهای عربی خلیج می پردازد. در این جا، حجم زیادی از آثار در مورد تاریخ هر یک از این کشورها وجود دارد و من وسیعاً از آثار پژوهشگرانی مانند ژیل کریستال، کرن شودری، استفن هرتاگ، گیلبرت آچکار، رابرت ویتالیس، روزماری سعید زهلان، آلکسی واسیلیوف و تیم نیبلاک و سایرین استفاده کرده ام. آن چه من تلاش دارم تا به این ادبیات اضافه کنم، مسألۀ ادغام منطقه و بین المللی کردن سرمایه در مقایس کلّ GCC است. برای این منظور، من بخش های اصلی اقتصاد GCC را- من جمله نفت (صنایع بالادستی و پایین دستی)، فولاد، آلومینیوم، سیمان، مخابرات، بانکداری، سهام خصوصی، خرده فروشی، واردات و الی آخر- با هدف ترسیم دینامیسم بین المللی شدن شورای همکاری خلیج، بررسی کرده ام.

این تحلیل بیانگر الگوهای روزافزون مالکین برون مرزی و جریان های سرمایه گذاری است که با پروژۀ ادغام منطقه ای تسهیل می شود. از نظر من، آن چه در این زیرمجموعه از منطقه در درون خاورمیانه توسعه پیدا می کند، یک طبقۀ سرمایه دار شورای همکاری خلیج، در کلیت آن، است. چیزی که من آن را سرمایۀ خلیجی (Khaleeji Capital) می نامم. البته مقصود من از این اصطلاح این نیست که توجه به هر یک از از دولت های عضو GCC، به تنهایی، فاقد اهمیت است یا فقط یک طبقۀ سرمایه دار در خلیج وجود دارد که فاقد یک هویت “ملی” مشخص می باشد. استدلال من اینست که مدارهای انباشت به طور فزاینده ای به سوی شورای همکاری خلیج، در کلیت آن، جهت گرفته اند؛ و بیش از هر زمان دیگری تحت سلطۀ ابرشرکت هایی قرار دارند که اقدامات آن ها را این مقیاس هماهنگ می کنند (به ویژه شرکت هایی که مقرّ آن ها در عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی قرار دارد).

امید دارید که چه کسانی این کتاب را مطالعه کنند و چه نوع تأثیری از آن بپذیرند؟

آدام هنیه: امیدوارم که این کتاب هم در بین آکادمیسن ها و هم میان فعالین جایی باز کند. در مورد پژوهشگران خاورمیانه نیز امید دارم که مسألۀ شکل گیری طبقه در سطح شورای همکاری خلیج مورد توجه بیشتری از سوی آن ها، نسبت به آن چه تاکنون بوده است، واقع شود؛ و ضمناً بازتاب انتقادی وسیع تری نسبت به متدولوژی اقتصاد سیاسی در مطالعات خاورمیانه به وجود بیاید. به خصوص، من معتقدم که حساسیت به مراتب بیشتری در مورد دینامیسم شکل گیری طبقه در این مقیاس نیاز است- و این الزاماً به معنای بررسی تقاطع پروسه های انباشت در سطح ملی، منطقه ای و بین المللی می باشد.

در مورد آن دسته از محققینی که روی مسائل عمومی تر اقتصاد سیاسی جهانی کار می کنند، امیدوارم که این کتاب با روشن کردن نحوۀ ارتباط شکل گیری طبقه و دولت در GCC با ماهیت سرمایه داری معاصر، مفید واقع گردد. به گمان من هنوز مسیرهای جالبی در حیطۀ پژوهش وجود دارد که باید دنبال شود و اگر شما موفق هستید که در حال حاضر ما شاهد سقوط بلندمدت قدرت ایالات متحده هستیم، این پرسش ها بیش از هر زمانی دیگری برای خط سیر آتی بازار جهانی حائز اهمیت و مرکزی خواهد بود.

برای کسانی که در همبستگی سیاسی با مبارزات منطقه سهیم هستند، امید دارم که کتاب حاضر به ایجاد پرسش هایی در مورد چگونگی مرتبط شدن اقتصاد سیاسی هر یک از دولت ها به منطقۀ خلیج، کمک کند. به گمان من این گرایش وجود دارد که به خاورمیانه صرفاً به عنوان یک مجموعه از دولت-ملت های منفرد نگاه شود، و نه یک سیستم منطقه ای که تحت سلطۀ سرمایه داری GCC قرار دارد. همان طور که خیزش های اخیر نشان می دهد، این موضوع نتایج بزرگی برای مبارزات سیاسی و اجتماعی منطقه دربر دارد، و من امیدوارم که این کتاب بتواند به نحوی به بحث پیرامون چنین موضوعاتی دامن بزند.

آدام هنیه- تصویر از دانشکدۀ مطالعات خاور دور و آفریقا

در حال حاضر روی چه پروژه های دیگری کار می کنید؟

آدام هنیه: در حقیقت من مشغول بازگشت به همراه سؤالات اولیه ای هستم که این پژوهش را در وهلۀ نخست موجب شد. من در حال کار کردن بر روی پروژه ای هستم که از یک چشم انداز منطقه ای به سرمایه داری در خاورمیانه نگاهی خواهد داشت (یعنی کنش متقابل میان ایالات متحده-امارات متحدۀ عربی و کشورهای آسیایی با منطقه؛ ماهیت نئولیبرالیسم در خاورمیانه؛ بین المللی شدن سرمایۀ منطقه، مسألۀ مهاجرت درون منطقه ای کارگران؛ و نقش خاص دولت های GCC در این حوزه). این پروژه هنوز در مراحل اولیۀ خود قرار دارد، اما هدف آن اینست که نشان دهد چگونه اقتصاد سیاسی منطقه ای به لحاظ تاریخی توسعه یافته است- به طور خلاصه، تئوریزه کردن منطقه به عنوان یک منطقه- و ضمناً این موضوع را با درک سیاست های معاصر خاورمیانه پیوند دهد.

بخش هایی از این پژوهش در مطلب اخیری که پیرامون مصر و نقش نهادهای مالی بین المللی در فضای پس از خیزش ها برای الجدلیه نوشتم و هم چنین در مقالۀ دیگری در مورد شکل گیری طبقه در کرانۀ باختری و ارتباط آن با شورای همکاری خلیج، منعکس شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *