بررسی تاریخی روحانیت شیعه (۳)
از میلیتانت شماره ۶۹
ولی برای حکومت مرکزی، روحانیت دشمنی به مراتب نیرومند تر و چیره دست تر از حکام محلی و تیول داران بود چون که آن ها علاوه بر قدرت حکام (که در هر تعارض با قدرت مرکزی در کنار خود داشتند) دستگاه تولید ایدئولوژی دولت یعنی یکی از مهم ترین ارکان دولت را (درواقع رکن اساسی دولت صفوی را) در کنترل کامل داشتند و نفوذ زیادی بر روی سایر ارکان های دولتی نیز کسب کرده بودند و از سوی دیگر از تشکیلات متمرکز و منسجم تری نسبت به حکام و اشراف محلی برخوردار بودند.
بنابراین، از این پس مسأله جدا کردن دولت از مذهب و کوتاه کردن دست ملایان از امور سیاسی، مسألۀ سیاسی هر دولتی بود که می خواست خود را تحکیم کرده و دست به اصلاحاتی چند بزند (به این مسأله برخواهیم گشت).
دستگاه تولید ایدئولوژی ارتجاعی ترین بخش هر دولت طبقاتی است و ایدئولوگ های طبقۀ حاکم قاعدتاً مرتجع ترین افراد آن طبقه هستند چون که وظیفۀ آنان این است که تمام کثافات و فجایع جامعه را نه تنها توجیه، بلکه تقدیس کنند. در هر جامعۀ پویا (جامعۀ طبقاتی پویا البته) دستگاه تولید ایدئولوژی باید تابع حکومت باشد؛ زیرا دولت طبقاتی استثمارگر نیز گاه گاه نیاز به حرکت اصلاحی و تاحدودی روبیدن جامعه از کثافات دارد آن هم کثافاتی که تقدیس آن ها وظیفۀ دستگاه ایدئولوژی است. بنابراین اگر دستگاه تولید ایدئولوژی تابع حکومت نباشد، آن وقت سد عظیم محافظه کاری در قبال همان اصلاحات محدودی که لازم و گریز ناپذیر گشته اند به وجود می آید. فراموش نکنیم که در قرون وسطی چه دانشمندان و اندیشه گران ارزشمندی که توسط کشیشان در آتش سوخته نشدند و اکتشافات درخشان و ثمرات ذیقیمت تحقیقتشان کفر و زندقه محسوب نشد حال آن که نتایج کارهای آن ها نه فقط برای پیشرفت بلکه حتی برای تحولاتی که خود طبقۀ بورژوا به آن ها نیاز مبرم داشت ضرورت تام داشتند. این مشکل تنها با کوتاه کردن کامل دست روحانیون از دولت حل گردید. ماهیت دستگاه تولید ایدئولوژی این است که دیرتر از سایر تشکیلات طبقاتی، خود را با تحولات اجتماعی وفق می دهد (یا در برخی شرایط ویژه مانند ایران هرگز نمی دهد) و کوتاه کردن کامل دستان آن از دولت همواره اولین شرط تحول اجتماعی بوده است (که در برخی شرایط ویژه مانند ایران انجام آن کاری صعب بود که هیچ گاه به طور کامل انجام نگرفت). دیدیم که در ایران روحانیون نه تنها تبدیل به یک قشر اجتماعی وسیع و قدرتمند گشته بود، بلکه با یافتن جایگاهی برای خود در شکاف میان بلوک حاکم و قدرت های محلی استقلال نسبتاً کاملی از بوروکراسی سیاسی – نظامی دولتی به دست آورده بود. پس تبدیل به یک پایگاه بسیار نیرومند ارتجاع در کشور گشت که کلیۀ نیروهای ارتجاعی هنگام نیاز، به آن تشبث می جستند. در این جا عملکرد دستگاه تولید ایدئولوژی تنها و حتی اساساً توجیه و تقدیس منافع اجتماعی حاکمیت موجود نیست، بلکه تقدیس منافع اجتماعی ویژۀ «روحانیت» در بلوک حاکم، وظیفۀ «مهمتر» آن می گردد چون که جزئی است که از کل استقلال یافته است و بنابراین از دیگاه خویش تمام کل گشته است و یا لااقل مهمترین قسمت آن (چه کسی مهمتر از خویش!) چون ارتباط اجتماعی اش بریده گشته است و آن قدر شعور اجتماعی نیز در آن نهفته نیست که آن ارتباطی را که در سطح اقتصادی و سیاسی گسسته شده لااقل در سطح فکری باز برقرار سازد. از همین جا واضح می شود که برخورد شدید میان این قشر و بوروکراسی دولتی برخوردی که لازمۀ تحول ضروری اجتماعی است امری اجتناب ناپذیر می گردد. روحانیت شیعه برای دفاع از موقعیت و استقلال خود در مقابل حکومت مرکزی و قدرت های محلی دائم در فکر مستحکم تر کردن پایگاه خویش بود؛ ولی قدرت مستقل روحانیت در تحلیل نهایی بنا به یک عامل اساسی کاهش می یافت و آن هم این که ایدئولوژی تا چه حد توده را در چنگال می داشت. آن ها خواستار تسلط مطلق و بی چون و چرای ایدئولوژی شیعه بر افکار عامه بودند. به این دلیل بود که دیوانه وار و با تمام قوا به تعصبات مذهبی دامن می زدند و برای اشاعۀ آن در جان و روح مردم شگردهای تبلیغاتی غریبی اختراع کرده بودند که باعث اعجاب جهانیان گشته بود. مثلاً مذهب شیعه یکی از مذاهب نادری است که برای کلیۀ اعمال آدمی (خوابیدن ، نشستن، راه رفتن، نفس کشیدن، معاشرت کردن، نگاه کردن، ادرار کردن و غیره و غیره) دستوران مذهبی معین کرده است و انسان شیعه قبل از هر عملی حتی عمل بسیار جزئی باید به مکتب برگردد و آن را مطابق احکام اجرا کند که اگر نکند آن وقت مذهب خودش آن چنان مجازات هایی در آخرت و دنیا پیش بینی کرده است که بعضی اوقات حتی تصورش مو به تن آدمی راست می کند و در امر فجیع به قدری افراط شده که حالت واقعاً فکاهی به خود گرفته است. خوانندۀ محترم اگر فرصت زیادی دارد می تواند به کتاب «حلیته متقین» به قلم علامه مجلسی رجوع کند و نمونه ای از این تراژدی خنده آور را مطالعه کند. به این ترتیب است که مذهب تشیع تبدیل به مکتب اسارت بی چون و چرای فرد و حتی در امور زندگانی روزمره گشت. دامن زدن به محیر العقول ترین تعصبات و واپس مانده ترین و فجیع ترین شکل تحمیق مردم و پایین نگاه داشتن سطح افکار عمومی، در سطح این ایدئولوژی واپس مانده، ضرورت گریزناپذیر این سلطه بود. می بایست هرچیزی که با افکار مردم سر و کار دارد (مخصوصاً کلیه فعالیت های فرهنگی و اجتماعی) زیر سلطۀ مطلق این ایدئولوژی و آداب و رسوم حیوانی آن باشد.
به همین دلیل بود که روحانیت شیعه با هر قدمی که این سلطۀ ایدئولوژیک را کمی به خطر می انداخت شدیداً و وحشیانه مقابله می کرد. به عنوان مثال تاسیس دارالفنون را کفر مطلق می دانستند و بانی آن را تکفیر می کردند و البته این سرکوب ایدئولوژیک با فجیع ترین اشکال سرکوب فیزیکی همراه بود که شرح آن تا آن جا که به دستگاه سرکوب دولتی و روش های آن مربوط می شود قبلاً داده شده، ولی ملاهای شیعۀ ایران به دستگاه سرکوب دولتی هرگز اکتفا نمی کردند و دسته های قمه کش و قداره بند و چماقداری را به صورت شبکه ای سراسری ( و یا پیشمرگان این و آن امام جمعه) سازمان داده و آن ها را پشتوانه سرکوب ایدئولوژیک از یک سو و تعدی و تکدی و باجگیری و اخاذی از مردم را از سوی دیگر قرار می دادند. البته مخارج بی حساب کتاب این چاقو کشان هم می بایست از همان منبع های اخاذی و تکدی خصوصی حضرات چاقو کش تحت حمایت از امام تأمین می گردید.
برای نمونه ملک زاده در کتاب خود در باره مشروطیت می نویسد: «امام جمعه اصفهان در حدود پانصد نفر اوباش که هر یک سابقۀ ننگینی داشتند و دارای هیکلی مهیب و صورتی تامطبوع و سیبیل های از بناگوش در رفته بودند و بنام فراش های مخصوص در خدمت خود نگاه می داشتند و کاردی به کمر زده بودند ، دور او را احاطه کرده و با سلام و صلوات آقا را مشایعت می نمودند و مردم را به تعظیم و تکریم آقا مجبور می کردند. این فراش ها قوۀ مجریه آقا بودند و هر روز به عناوین مختلفی دامی برای دوشیدن مردم می گستردند و از پول های به دست آمده سهمی برای خود بر می داشتند و کسی جرأت اعتراض نداشت و اعتراض به امام جمعه حکم اعتراض و بی احترامی به خدا و پیغمبر بود. مردم بیچاره ناگزیر بودند دستی را که باید ببُرند، از ترس ببوسند» (تاریخ انقلاب مشروعیت ایران، ص 99)
در واقع فشار یوغ روحانیت شیعه بر دوش مردم به خودی خود نه تنها از فشار دستگاه سرکوب دولتی کمتر نبود بلکه از بسیاری جهات فجیع تر بود. به همین دلیل است که قیام و جنبش های آزادیخواهانه در ایران از دوره صفویه به بعد در بسیاری موارد صرفاً خصلت قیام علیه روحانیت شیعه (جمود فکری و تعصب افراطی آن از یک سو و ظلم و ستم آن از سوی دیگر) را داشته است. از جنبش نقطویان در دورۀ صفویه تا جنبش شیخیه و بابیه در عصر قاجاریه، و بعد پاکدینی احمد کسروی، و غیره.
نهضت های مذهبی برای اصلاح تشیع وطنی هیچ کدام کوچکترین تأثیری بر روحانیت شیعه نگذارد. نرود میخ آهنین بر سنگ، و همین خود بهترین دلیل است بر آن که این قشر متحجر اصلاح پذیر نیست و قابلیت انعطاف یافتن و مطلق شدن با شرایط روز را بالکل از دست داده است.
صادق – شهریور 61
ادامه دارد