روحانیت شیعه: یک بررسی تاریخی (۲)

از میلیتانت شماره ۶۸

بخش اول

دولت صفوی.

در دولت جدید التأسیس صفوی هیئت حاکم در واقع مثلثی را تشکیل می داد که سه رأس آن عبارت بودند از رهبران سیاسی نهضت (بوروکراسی دولتی) ، زمین داران و تیول داران و بازرگانان حامی نهضت، و رهبران مذهبی نهضت (که بعدها به طور وسیعی گسترش یافته و تبدیل به یک قشر وسیع اجتماعی یعنی روحانیون شدند). این سه جناح ابتدا کاملاً متحد و یک پارچه بودند، ولی بعد ها در اثر منطق درونی روند تثبیت دولت آسیایی رفته رفته از یک دیگر جدا شدند.

نقش مذهب تشیع، که بعد از به قدرت رسیدن شاه اسماعیل صفوی تبدیل به مذهب رسمی ایران گشت، در دولت صفوی بسیار مهم و حیاتی بود.

تشیع، جنبش صفویه را تبدیل به یک جنبش سراسری کرده بود. از راه تحمیل مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی بود که صفویان کوشیدند دولت مرکزی مستبد آسیایی را تشکیل داده و مستحکم کنند و حکومت آن را بر سراسر ایران تحمیل کنند.

به قدرت رسیدن صفویه مترادف بود با (درواقع معلول آن نیز بود) دوران از هم پاشی و تفرق سیاسی اجتماعی ایران و حاکم شدن ملوک الطوایفی و قدرت گرفتن خان ها، حکام، زمین داران و امیران محلی و در نتیجه از هم پاشی حکومت مرکزی. صفویان درک می کردند که حفظ وحدت مملکت و تحمیل حکومت مرکزی در چنین شرایطی کار آسانی نیست و بدین ترتیب کوشیدند تا دولت مقتدر مرکزی را از راه تحمیل مذهب رسمی دولتی و استفاده از قدرت آن مذهب در میان مردم ایجاد کنند. صفویان در آغاز کار شیعه نبودند، ولی بعدا دریافتند که استفاده از مذهب تشیع تنها راه است. این است که نه تنها شیخ صفی الدین اردبیلی به شیعه گروید، بلکه برای او شجره نامه درست کردند که منشأ اجدادی، او را به «ائمۀ اطهار» می رسانید.

درواقع برخلاف تصور اغلب مورخان نقش تشیع در حکومت صفوی یک نقش مترقی ملی گرایانه، مثلا برای حفظ مملکت از حملات عثمانیان نبود، بلکه نقش آن پیشبرد سیاست ارتجاعی دولت استبدادی مرکزی متکی بر تیول داران و ملوک الطوایفی (امری که سابق دیدیم در جامعۀ آسیایی، در شرایط بحران و از هم پاشی آن، بسیار مشکل، حتی غیر ممکن می نمود) بود که در واقع جلوی راه حل عادی بحران را در جوامع آسیایی (قیام وسیع دهقانی و متلاشی کردن حکومت مرکزی دیگر که در آغاز متکی بر تیول داری نیست و متکی بر ایجاد عدالت است) گرفت و در شرایط بحران و از هم پاشی بدون حل بحران دولت مقتدر مرکزی را تحمیل کرد و به قیمت چه فجایع و جنایاتی: اولین کشتار سنّی ها که در همان آغاز سلطنت شاه اسماعیل صورت گرفت. در واقع قتل عام بیست هزار نفر از جمعیت تبریز (پایتخت شاه اسماعیل و محل به قدرت رسیدن صفویه ) یعنی بخش عمده ای از جمعیت تبریز بود. بعد از آن تعقیب و کشتار سنیان با شدت هرچه تمام تر ادامه یافت. معروف است قزل باشان صفوی در شهرها می گشتند و فریاد می زدند: «لعنت بر عمر باد». و هرکس که در حوالی بود می بایست در جواب فریاد می زد: «بیش باد ، کم مباد» در غیر این صورت سرش از تن جدا می شد.

برای جلوگیری از قیام دهقانی در آن شرایط بحران، تعقیب و کشتار و شکنجۀ کلیۀ گرایش ها و عناصر حق طلب در میان مردم و دهقانان و منجمله (و علی الخصوص) جناح های تندروی شیعه با شدت هرچه تمام تر معمول گردید و ادامه یافت. کشتار و شکنجۀ دوران صفویه اگر در تاریخ ایران بی سابقه نباشد کم سابقه است. راوندی در این مورد می نویسد: «آدمخوری در عهد صفویه برای کشتن معمول بود. دژخیمان بیدرنگ دست به کار می شدند . سر بریدن ، پوست کندن ، در آتش سوختن و دست و پا و گوش و بینی بریدن و چشم کندن و امثال این ها جزو کیفرهای معمولی بود. … عدد جلادان شاه عباس به پانصد تن می رسید و شاه عباس یک دسته جلاد گوشت خام خور نیز داشت و کار ایشان این بود که پاره ای از مجرمان را زنده می خوردند. این مجازات نفرت انگیز از شاه اسماعیل صفوی به شاه عباس اول رسید. علاوه بر آن چه گذشت، در آب جوشانیدن و دست و پا بریدن و به حلق آویختن و سرب گداخته در گلوی مقصران ریختن از سیاست های عادی و معمولی آن دوره بود. مجازات هایی که از دورۀ شاه اسماعیل اول در ایران متداول گردیده بود از آن جمله قطعه قطعه کردن جوارح و پاره کردن شکم میل در چشم کشیدن سیخ کشیدن در روغن جوشانیدن قبای باروت پوشانیدن و آتش زدن گروه زنده خوران عده شان دوازده نفر بود که به دسته گوشت خام خور اشتهار داشتند و زیر نظر جارچی باشی شاه و به اشارۀ وی مأمور بودند و گوشت مجرم را به دندان قطعه قطعه کرده بخوردند» . (تاریخ اجتماعی ایران، جلد 4 ، ص 1202)

و دولت صفوی از سرکوب و ایدئولوژی، هر دو به یک اندازه استفاده می برد و برای انجام کار سبعی که در پیش گرفته بود به این کار نیازی سخت نیز داشت. عصر صفویه، درواقع نه تنها عصر به قدرت رسیدن تشیع ، بلکه عصر انحطاط بی سابقۀ پراگماتیستی مذهب شیعه برای وفق دادن آن با نیازهای دولت صفوی است. ایدئولوژی نوین و روحانیت شیعه را صفویه برای توجیه و تحمیل یک چنین نظامی به وجود آورد. در این دوران بود که مذهب شیعه با دروغ و خرافات بی حد و حصر و بی سابقه پر گشت. مثلا برای تلفیق مذهب شیعه و ناسیونالیسم صفوی و نشان دادن سلطان صفوی همچون نایب برحق رسول و امام می گفتند: محمد، نژاد فارس را برترین نژادها می دانسته است، می گفتند: شهربانو دختر یزد گرد، قبل از تسخیر ایران بوسیله نیروهای اسلام مسلمان شده بوده و علی او را برای امام حسین عقد کرد، و اصل و نسب امامان شیعه بعد از امام حسین از یکسو به رسول خدا و از سوی دیگر به شاهان ایرانی برمی گشته است. مجازات مخالف با این دروغ ها اعدام بود و حقنه کردن این همه دروغ شاخدار، تنها نمونۀ کوچکی است از نمونۀ خروار بزرگ.

در این زمان بود که روحانیون تبدیل به یک قشر وسیع و بسیار قدرتمند و با نفوذ اجتماعی شدند. درواقع به احتمال بسیار قوی قبل از صفویه در اسلام چیزی بنام روحانیت وجود نداشته است. آن چه وجود داشته علما بودند که در زمینۀ دین و عرفان و فلسفه دانشمند و متخصص و صاحب نظر بودند (و البته مقام بسیار شامخی نیز در دولت داشتند). در زمان صفویه بیشتر و بیشتر، در کنار علما تعداد زیاد و روزافزونی «روحانی» ایجاد شدند که برای تبلیغ مذهب شیعه و به راه انداختن مراسم مذهبی و بسیج مردم حول این مراسم به همه جا اعزام می شدند. نقش این روحانیون درواقع دوگانه بود. اول، بسیج مردم حول مراسم مذهبی بود و بدین وسیله پشت حکومت و سیاست های وحشیانه آن بودند. دومی کنترل کردن حکام و تیول داران محلی و مقابله با خودسری ها و گرایش گریز از مرکز ایشان بود. به همین دلیل «روحانیون» هم، نقش عمده در بسیج مردم حول ایدئولوژی را بر عهده داشتند و هم برای انجام وظیفۀ دوم در دستگاه دولتی و سیاسی راه یافته بودند.

***

از آن جایی که بقول حسن روملو، عدۀ کسانی که اندک اطلاعاتی از الهیات و فقه داشتند و تعداد کتبی که در این موضوع ها در دست بوده قلیل بوده است، طبیعتاً اکثریت عظیم این روحانیون نه همچون علما و دانشمندان مذهبی بلکه به مثابه «شومن»های متخصص فن تعزیه گردانی، برگزاری مراسم روضه و عزاداری و نفرین سه خلیفه، دروغ پراکنی و خرافات پراکنی های لازم و از این قبیل بوده اند.

دورۀ صفویه دورۀ اوج گیری بی سابقۀ تعصبات مذهبی است: نه فقط به این دلیل که دولت خود شدیداً متکی بر مذهب بوده است (این حد معینی از تعصب را لازم دارد، نه آن تعصب لجام گسیختۀ بی حد و حصر ) بلکه بیشتر به آن دلیل که در آن زمان هنوز مذهب شیعه به صورت ایدئولوژی غُلات شیعه به صورت پوشش مبارزات آزادیخواهانه عمل می کرده است. و به همین دلیل در آن زمان هر تفسیری از مذهب شیعه جز تفسیر رایج روحانیون دولتی معادل کفر مطلق شناخته شده و شدیداً سرکوب می گردید. عامل دیگری که به قوت در جهت تشدید تعصبات مذهبی و دامن زدن دیوانه وار به آن عمل می کرد، موقعیت ویژۀ روحانیون در دولت صفوی بود (که بعداً به آن خواهیم پرداخت)، بر این زمینه و در این مکتب بود که روحانیت شیعه شکل گرفت و پرورش یافت.

بازگفت های زیر از علی شریعتی در بارۀ روحانیون شیعۀ صفویه جالب و روشنگر هستند (بدون آن که هیچ اظهار نظری درباره صحت و سقم محتویات آن بکنیم):

«وزیر امور روضه خوانی و تعزیه داری رفت به اروپای شرقی و درباره مراسم دینی و تشریفات مذهبی آن جا تحقیق کرد، مطالعه کرد و بسیاری از سنت ها همه را به ایران آورد و در این جا به کمک روحانیون وابسته به رژیم صفوی و آن فرم ها و رسوم را با تشیع و تاریخ تشیع تطبیق دادند به طوری که ناگهان در ایران سمبل ها و مراسم و مظاهر کاملاً تازه ای بوجود آمد. مراسمی از نوع تعزیه گردانی و شبیه سازی و نعش و علم و کتل و عمّاری و پرده داری و شمایل کشی و معرکه گیری و قفل بندی و زنجیر زنی و تیغ زنی و تعزیه خوانی و فرم خاص و جدید و تشریفاتی مصیبت خوانیو نوحه سرایی جمعی“…. به همدستی قدرت سیاسی نظامی صفویه و روحانیت وابسته تشیع کاذب را – که تشیع شرک، خرافه و تفرقه است نظام صفوی تدوین کرد و چهار هزار شاگرد – که سپاه دین شاه عباسی بودند و توجیه کنندگان ولایت صفویه ” – بر این اساس تربیت کرد و تربیت شدگان روحانیت حاکم را به جای وارثان علوم اهل بیت و آموزش یافتگان مدرسۀ امام صادق به میان توده ها فرستادند و در نتیجه علمای شیعۀ علوی خلع صلاح شدند و کم کم از متن جامعه کنار رفتند در هر شهری یک حاکم می فرستادند و یک امام جمعههم تعیین می کردند که هم دین مردم دست او بود و هم حاکم را می پایید .. یک خطیبهم رسماً نصب می کردند که هم کار تبلیغات دولتی را انجام می داد و هم امام جمعه را می پایید».

درجۀ انحطاط اجتماعی و فرهنگی که یک چنین رژیمی باعث آن می شود و یا انزوا طلبی که در سطح جهانی ایجاد می کند نیازی به گفتن ندارد. (نمونه های مشخصی از آن را بعداً پیش خواهیم کشید، فعلاً رشته تحولات تاریخی را دنبال کنیم).

همراه با تثبیت و تحکیم دولت مرکزی صفویه، که با تقویت کلی اقتصاد کشور و تقویت اقتصادی اقطاع داران نیز همراه بود. تعارض دولت مرکزی با اقطاع داران و حکام محلی، طبیعتاً بار دیگر مطرح شد و بالا گرفت و حل این معضل، یعنی مسألۀ قدرت های محلی یکی از مشکلات سلاطین صفوی گشت.

«شاه طهماسب اول سعی کرد عناصر ملی را در مقابل اعیان و اشراف طوایف و عشایر تقویت کند، ولی در این راه توفیق نیافت ولی شاه عباس اول که از مداخلات سران عشایر به ستوه آمده بود بر آن شد که به قدرت و اختیارات آنان پایان بخشد. برای اجرای این نقشه غلامان سلطنتی را تقویت کرد».(راوندی ، جلد 4 ، ص 807 ).

ولی قانون تاریخ، قانون آهنین است و از آن گریزی نیست و کوشش برای گریز از آن عواقب غم انگیزی به بار می آورد:

«در ابتدای به سلطنت رسیدن سلسله صفوی اغلب حکام ایالات از بستگان خاندان سلطنتی بودند بعدها چون دیدند بعضی از بستگان خاندان سلطنت در حکومت ایالات راه طغیان پیش گرفته اند .. سیاست تاحدی عوض شد شاه اسماعیل پس از جلوس فرمان داد تمام فرزندان ذکور خاندان سلطنت را کور کنند یا بکشند. از توشکائیل دیگر هیچ شاهزاده ای به حکومت ایالات منصوب نشد» (همان جا ص 808)

ولی چنان چه گفته شد حربۀ اساسی صفویه برای ایجاد و تحکیم وحدت ملی، مذهب تشیع بود و سلاطین صفوی برای تضعیف قدرت های محلی و تثبیت نفوذ سلطنت مرکزی ابتدا به تقویت هرچه بیشتر «روحانیون» در مقابل حکام محلی پرداختند و قدرت های اجرایی مهمی که مهمترین شان قدرت قضاوت بود، به طور عمده تحت کنترل «روحانیون» (یا مستقیماً در دست آن ها) و تحت نظر مرکزیت روحانیت (صدر و دیوان بیگی) قرار گرفت و قدرت حکام در زمینه های بسیاری تابع قدرت «روحانیون» محلی و مرکزیت «روحانیت» قرار داده شد.

«حاکم، امور مهم را شخصاً رسیدگی می کردحاکم در حین قضاوت محاکمه باید یک مشاور روحانی نیز داشته باشد و حاکم بدون فتوای او حق صدور حکمی را نداشت. همین که شاه تهماسب اول شنید که حکام مشهد به فرمان های وی درباره منع و نهی نامشروعاتتوجه کافی نمی کنند به جای حاکم قزل باش آنج ا، شخص دیگری را گماشت و در فرمان انتصاب او صریحاً نوشت: .. در اجرای احکام و اوامر شرعیه و دفع و رفع مکاره و مناهی که بر عهدۀ اهتمام سیادت و نقابت پناه شیخ الاسلام معزالسیاده والنقابه منوط و مربوط فرموده ایمبه رأی شراع آرای او عمل نماید …» (همان جا)

به این ترتیب «روحانیون» از قدرت دوگانه ای برخوردار گشتند. یکی قدرتی که به پشتوانۀ منصب های سیاسی داشتند و دیگری قدرتی که همچون بخش تولیدی ایدئولوژی دولت حاکم (دولتی که تکیه بسیار زیادی به ایدئولوژی داشت) و نفوذی که بدین ترتیب در میان توده ها به دست آورده بودند (البته همراه با درآمد و آلاف و اولوف اقتصادی آن) در دست شان متمرکز گشته بود و به این طریق رفته رفته تبدیل به یک قشر اجتماعی فوق العاده نیرومندی گشتند.

ولی منطق تحول سیاسی چنان بود که روحانیون و دولت مرکزی را نیز در مقابل هم قرار می داد. چرا که روحانیون که در هر محل به کار خویش اشتغال داشتند، خود تبدیل به قدرت های محلی ویژه ای می شدند (متکی به موقعیت و نفوذ سیاسی مذهبی آنان در سطح محلی، و مهم تر از آن منافع اقتصادی سرشار در سطح محلی که با استفاده از قدرت و نفوذ خویش به دست می آورده و به خود اختصاص داده بودند) و البته در این میان سیاست آگاهانۀ حکام محلی برای علاقه مند ساختن روحانیون به قدرت های موجود محلی و مزایای ناشی از آن نقش مهمی داشتند. در واقع قدرت های محلی خود از این پس برای چارۀ مشکلات شان در مقابل قدرت مرکزی به روحانیون روی می آوردند –قدرت اقتصادی روحانیون در سطح محلی در واقع چند جنبه داشت؛ یکی آن که بخش عمده ای از روحانیون خودشان رفته رفته به زمین داران عمده بدل گشتند. دیگر این که مبالغ هنگفتی که به صورت سهم و باج و رشوه و غیره از حکام و اشراف دریافت می داشتند. و بلاخره مبالغی که به عنوان سهم امام و هزار و یک عنوان دیگر از مردم عادی و فقرا اخاذی می کردند. به این ترتیب روحانیت شیعه در ایران قشری شد به تمام معنی انگل. مطالعۀ کتاب جدید و منتشر نشدۀ یکی از نویسندگان انقلابی معاصر پیرامون ترور ناصرالدین شاه ما را به این نتیجه رسانی که در برهه های قدرت گیری روحانیت از زمان صفوی به بعد به قدری سوء استفاده از قدرت خود جهت اخاذی و کلاشی و باج گیری و سوء استفاده از قدرت قضایی جهت خوردن اموال، مخصوصا زمین های مردم وحشیانه و فجیع بوده است، و آن قدر فلاکت و بدبختی ایجاد می کرده و به حدی خانه خرابی می آفریده است که می توان گفت عامل عمدۀ استثمار و ستم بر رعایا همین ملاها بوده اند. یک نمونۀ بسیار فجیع آن استفادۀ مجتهد تبریز از قدرت خویش برای ایجاد قحطی نان بود تا از این طریق قدری از سود بالا رفتن قیمت نان را به جیب خودش بریزد. در همین رابطه عده ای از مردم تلف شدند و شورش بزرگی در تبریز برپا گشت و البته این شیرینکاری و فجایع شبیه آن نه مخصوص تبریز بود و نه فقط آن یک بار انجام شد. نمونه های ثبت شده در تاریخ بسیارند.

روحانیون با آن که برای مقابله با محلی گرایی ملوک الوایفی وارد میدان شده بودند خودشان تبدیل به جزئی از آن شدند ولی جامعۀ آسیایی برخلاف جامعۀ فئودالی با محلی گرایی و تفوق قدرت های محلی منافات دارد. پس قدرت مرکزی را در مقابل قدرت های محلی قرار می داد و روحانیون نیز تا جایی که به منافع محلی دلبستگی داشتند و از آن دفاع می کردند، در مقابل دولت مرکزی قرار می گرفتند.

از شدت این تعارض همین بس که شاه اسماعیل دوم (پسر شاه طهماسب و سومین سلطان صفوی) آن چنان درگیر این مسأله گشته بود که اساسا تصمیم به لغو مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور و احیای مذهب تسنن گرفت که البته موفق نشد.

بنابراین روحانیون در دورۀ صفوی و بعد از آن ، یک بلوک قدرتمند اجتماعی بودند که منافع شان از یکسو با بوروکراسی دولت مرکزی و از سوی دیگر با اقطاع داران و حکام محلی متمایز بود و با هر دو در تعارض بودند و در عین حال در مبارزه با هرکدام از پشتیبانی دیگری برخوردار بودند. پس بین قدرت مرکزی و قدرت های محلی بندبازی می کردند و در عین حال از هر دو مستقل بودند و با استفاده از موقعیت ویژه و استقلال عمل خویش قدرت عظیمی در دستان خود متمرکز کرده و بر کلیۀ امور تصمیمات سیاسی و سیاست های دولتی و محلی اعمال نفوذ می کردند. آن ها به­نقد دولتی در داخل دولت بودند که همچون تصویری از خود دولت آسیایی و معجونی از قدرت مرکزی و فدرالیسم محلی بود.

در این میان هرگاه قدرت دولت مرکزی بعلت تضاد های موجود در زیر بنای اقتصادی رو به افزایش می گذاشت، قدرت روحانیون را نیز همچون مانعی بر سر راه خویش کاهش می داد. مثلاً شاه عباس خود اقدامات زیادی در جهت کوتاه کردن دست روحانیون از امور سیاسی و مملکتی به کار برد و تا اندازه زیادی هم موفق بود. معروف است که عمده ترین شرط نادر شاه افشار با بزرگان ایران برای پذیرفتن پادشاهی ایران ملغی کردن مذهب رسمی و قرار دادن تشیع در یک ردیف با تسنن بود و اگرچه در این امر موفق نگردید اما توانست بسیاری از آداب و سنن وحشیانه و تعصب های واپس مانده عصر صفوی را از میان بردارد و از اعمال نفوذ روحانیون در سیاست جلوگیری کند. طبیعی است که از سوی دیگر هرگاه قدرت مرکزی ضعیف می شد روحانیون درواقع همه کارۀ میدان سیاست می گشتند. در دورۀ صفویه دقیقاً در عصر شاه سلطان حسین بود که قدرت و نفوذ روحانیون به اوج فلک الافلاک خود رسید و درست در همان زمان بود که ظلم و جور و ستم از یک سو و فجایع و جنایات حکومت از سوی دیگر و بحران اقتصادی و قحطی و خانه خرابی نیز به اوج خود رسیدند.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران