افسانه ی «سرمایه داری دولتی» ی حزب کمونیست کارگری

در حاشیه بحث‌های اخیر در مورد «حزب کمونیست کارگری» در سایت میلیتانت و فیسبوک، برای آشنا سازی خوانندگان به سابقه بحث ها با این جریان انحرافی، یکی از مقالات رفیق مازیار رازی که در سال ۱۳۶۶ نگاشته شده بود برای اطلاع خوانندگان مجدداً انتشار می دهیمشورای دبیری

*************

نقدی به تز «سرمايه داری دولتی»

در باره ی نظريات «حزب کمونيست کارگری

پيشگفتار

نظام سرمايه داری در شوروی احياء شده است. در اين جامعه هيچگاه نظام «سوسياليستی»، به معنی دقيق آن برقرار نشد. با پيروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و سرنگونی نظام تزاری، اين جامعه، از لحاظ اقتصادی، وارد مرحله ی «گذار از سرمايه داری به سوسياليزم» شد. اما، تنها ضامن توفيق مرحله ی گذار، «دمکراسی کارگری»، يعنی «ديکتاتوری انقلابی پرولتاريا» بود. دمکراسی کارگری توسط حزب بلشويک در دوره حيات لنين استقرار يافت. اما، بدست دار و دسته استالين، پس از دوره کوتاهی، نابود شد. بدين ترتيب در اواخر دهه 20، يک مناسبات منحط بورکراتيک، اما غيرکاپيتاليستی، با تضادهای ويژه خود در شوروی حاکم شد. اين مناسبات در مارپيچ روابط بورکراتيک، مرحله ی گذار از سرمايه داری به سوسياليزم را متوقف کرده و نهايتاً جامعه را به سرمايه داری باز گرداند.(1)

اما، توقف مرحله گذار در آن دوره، به مفهوم بازگشت به نوعی از سرمايه داری، و به زعم برخی «سرمايه داری دولتی»، نبود. زيرا که مشخصات اساسی «سرمايه داری» در شوروی، طی اين دوره، مشاهده نشد.(2)

يکی از جريان هايی که از مدافعان تز «سرمايه داری دولتی» جامعه شوروی بوده (و هست)، «حزب کمونيست کارگری ايران» (منبعد «حزب») است. در نخستين شماره ی نشريه «انترناسيونال» چنين آمده است:

در نيمه دوم دهه 20، ساختمان يک اقتصاد ملی بر طبق الگوی سرمايه داری دولتی، که عملاً با توجه به وقوع يک انقلاب کارگری تنها آلترناتيو تاريخاً مقدور بورژوازی برای حفظ مناسبات سرمايه دارانه در اين کشور بود، مبنا قرار گرفت و لاجرم با تحکيم اقتصادی سرمايه، پيروزی سياسی طبقه کارگر روسيه نيز باز پس گرفته شد. به جای حکومت انقلابی کارگری دوره لنين، يک بوروکراسی بورژوايی متمرکز دولتی بر شوروی حاکم شد.”(3)

چنين برداشت هايِی در سطح تئوريک در تناقض آشکار با ديدگاه های مارکس(4) و لنين(5) و ريشه آنان در عدم درک صحيح از مفهوم «سوسياليزم» است. مدافعان اين تز، به مرحله «گذار از سرمايه داری به سوسياليزم» اعتقادی ندارند. به محض مشاهده عناصر اقتصادی بورژوايی در دوره گذار (وجه توزيع بورژوايی) به اين نتيجه می رسند که جامعه «بورژوايی» شده است! و برای اثبات نظريات خود از مقوله «سرمايه داری دولتی» که توسط لنين طرح شده بود، استفاده می کنند. همانطور که در مقاله نشان داده خواهد شد، منظور لنين از اين واژه به هيچ وجه ارتباطی با استقرار «سرمايه داری» در شوروی نداشت.

برای سهولت بحث، جدل های تئوريک را در اين پيشگفتار کنار گذاشته و فرض می کنيم که تز «حزب» مبنی بر ايجاد يک بوروکراسی بورژوايی متمرکز دولتی بر شورویپس از دوره لنين، ناصحيح نباشد. طبق منطق «حزب»، امروز پس از سپری شدن نزديک به 5 سال از انتقال «سرمايه داری دولتی» به «سرمايه داری خصوصی» می بايستی ديگر اين جامعه که ده ها سال تحت محاصره اقتصادی امپرياليزم و «جنگ سرد» قرار داشت، در روال عادی سرمايه داری گام نهاده باشد. و طبق همان استدلال، اين جامعه که از حمايت مستقيم امپرياليزم برخوردار است، بايستی در حال انتقال به نظام بهتر و والاتری از گذشته باشد. آيا واقعاً چنين است؟

چنانچه در گذشته شوروی در محاصره اقتصادی غرب و انزوای کامل بسر می برد، اکنون مورد لطف «بانک جهانی»، و کشورهای صنعتی غرب قرار گرفته است. طبق آخرين اخبار موجود، «بانک جهانی» در اکتبر 1995 اعلام کرد که برای پيشبرد «رُفرم» در روسيه مبلغ 550 ميليون دلار برای بازسازی صنعت زغال وام می دهد. طبق گفته آقای «جيمز ولفن سوهن»، رئيس کل بانک جهانی، مبلغ 2 ميليارد دلار طی 3 سال آينده برای بازسازی صنايع زغال، کشاورزی و خدمات اجتماعی به دولت روسيه اعطا خواهد شد. تا ژانويه 1996، اين بانک مبلغ 6/4 ميليارد دلار به روسيه اعتبار داده است.(6)

اضافه بر اينها، سرمايه گذاری های کلانی در رشته های مختلف توسط سرمايه گذاران غربی شده است. کشورهای آمريکا 8/192، آلمان 138، اتريش 6/37، سوئيس 37، بلژيک 36، بريتانيا 34، کانادا 33، فرانسه 29، فنلاند 25، ژاپن 22 ميليون دلار طی 6ماه اول سال 1995 سرمايه گذاری کرده اند (بيشتر در رشته های مواد شيميايی، پتروشيمی و نفت بوده اند).(7) تخمين زده می شود که «سرمايه گذاری مستقيم خارجی»(8)، مبلغ سرمايه گذاری را از 1 ميليارد دلار در سال 1995، به 3 الی 4 ميليارد دلار در سال جاری افزايش بدهد.

با چنين اقداماتی که در تاريخ روسيه پس از انقلاب اکتبر بی سابقه بوده است، قاعدتاً طبق نظريه پردازان تز «سرمايه داری دولتی»، می بايستی وضعيت اجتماعی و اقتصادی مردم بهتر شده باشد. طبيعتاً بايد نتيجه سرمايه گذاری ها، توليد بيشتر و در نتيجه اشتغال وسيع تر را به دنبال آورد. «سرمايه داری خصوصی»، آن هم به اتکاء و کمک امپرياليزم حتماً بايد وضع را متعادل تر از گذشته کند. اما طی چند سال گذشته نه تنها وضعـيت اقتصادی مردم در روسيه بهتر نشده که از سابق هم عقب تر رفته است.

در روسيه، در طول 11 ماه نخست سال 1995 «توليد ناخالص داخلی»4 درصد کاهش يافت. همراه با آن دستمزد مطلق کارگران نيز 15 درصد تنزل يافت. در مقابل، قيمت های اجناس به افزايشی بی سابقه 220 درصد رسيد!(9) طبق تحقيقات «سازمان بين المللی کار»، اشتغال در صنايع بين سال های 94- 1993 بطور متوسط 8 درصد کاهش يافت. طی 4 سال گذشته اين رقم بسيار بالاتر بود. بيکارسازی ها در تاريخ اخير روسيه بی سابقه بوده اند، برای نمونه: در کارخانه «کيروف»، در «پيترزبورگ»، که تخصص در توليد تانک و تراکتور دارد از 000/40 کارگر شاغل تا تابستان 1994 صرفاً 000/15 نفر باقی ماندند. در کارخانه وسايل دفاعی «زيم» در «سامارا»، در همين دوره تعداد کارگران شاغل از 000/33 به 000/11 نفر رسيدند (صرفاً 1000 نفر داوطلبانه کنار رفتند). در کارخانه کاميون ديزل سازی «زيل»، در مسکو، از 000/116 تن کارگر صرفاً 000/70 باقی ماند (طی سال گذشته اين رقم کمتر نيز شده است). در کارخانه «اَرسِنال» هواپيماسازی شاغلان 40 درصد کاهش يافتند. حتی در صنعت زغال که وام های کلانی از دولت های غربی دريافت کرده و مورد توجه تبليغاتیِ دولت روسيه قرار داشت، 000/80 کارگر (10 درصد کل کارگران) شغل خود را از دست داده اند.(10)

در اواخر سال 1994 وضعيت وخيم تر بود. طبق تحقيقات «سازمان بين اللمل کار»، يک پنجم کارگران صنايع مجبور به ترک مشاغل خود شدند. برای نمونه در شهر يک ميليون نفری «اٌمسک» در سيبری، بيش از يک سوم شاغلان بيکار بودند. در بخش نساجی بيش از دو سوم کارگران کار خود را از دست دادند. چنانچه کل کارگران در نظر گرفته شوند، تا اواخر سال 1994 در حدود 20 درصد بيکار در روسيه وجود داشته است. رقم های رسمی اين تعداد را به 1/10 ميليون نفر (5/13 درصد کل شاغلان) تخمين زده اند.(11) اين چنين بيکاری فراگير در چند دهه گذشته بی سابقه بوده است.

در سطح سياسی نارضايتی از «رفرم» و يا «سرمايه داری خصوصی» متکی بر امپرياليزم، چنان شديد بود که در انتخابات پارلمان دسامبر 1995، «حزب کمونيست فدراسيون روسيه» (استالينيست های سابق) که در انتخابات 1993 صرفاً 35/12 درصد آراء را به خود اختصاص داده بود. اين رقم را به 9/21 درصد رساند (بيشترين آراء). در صورتی که بلوک «خانه ما روسيه است»، به رهبری نخست وزير «ويکتور چرنومردين»،10% و حزب طرفدار غرب آقای (ایگور گادار» صرفاً 5 درصد آراء را بدست آورد!

وقايع اخير روسيه، برخلاف نظريات «حزب»، نشان داده است که نظام سابق «نوعی» و يا «بخشی» از نظام فعلی نبوده که بطور کيفی متفاوت با آن بوده است.

طرفداران تز «سرمايه داری دولتی» که همواره ادعا داشته اند که جامعه شوروی «سرمايه داری» است اکنون پس از مشاهده وقايع روسيه 5 سال پس از احيا  سرمايه داری، صرفاً دو راه در مقابل خود دارند: يا بايد بپذيرند که «سرمايه داری دولتی» نظامی است «پيشرفته تر» از «سرمايه داری خصوصی»ای که بر امپرياليزم متکی است؛ يا اين که اعلام کنند که در جامعه شوروی يک نظام «سرمايه داری» در گذشته وجود نداشته و نظامی «غيرکاپيتاليستی» و «غيرسوسياليستی» با   تناقض های ويژه خود، حکمفرما بوده است. اما آنها حاضر به ارزيابی واقعيت های گذشته و حال نيستند، زيرا که قبول راه حل نخست آنان را در تناقض کامل با تئوری های «مارکسيزم» و «لنينيزم» قرار خواهد داد (اين استدلال مانند پذيرش برتری نظام «فئوداليزم» نسبت به «سرمايه داری» است!). اما قبول راه حل دوم نيز آنان را در جبهه «تروتسکيست»ها قرار می دهد! نظرياتی که در گذشته و حال با شدت مردود اعلام کرده اند.

به سخن ديگر، قبول راه حل نخست آنان را به سردرگمی تئوريک می کشاند و پذيرش راه حل دوم برای آنان عقب نشينی سياسی است! پس کماکان ترجيح می دهند که از مواضع پرتناقض و غيرواقعی ای دفاع کنند که گويا ابتدا يک بوروکراسی بورژوايی متمرکز دولتی بر شوروی حاکم شد.” يعنی «سرمايه داری دولتی»ای که تداوم آن «سرمايه داری» کنونی در روسيه است!

چنانچه اينگونه عبارت ها صرفاً «شعار» نباشد، نه در سطح تئوريک قابل درک هستند و نه در عمل با واقعيت های چند سال گذشته در روسيه تطابق دارند. اين نظريه پردازان بايد توضيح دهند که چگونه برای بيش از نيم قرن يک نظام «سرمايه داری» عقب افتاده از نوع «سرمايه داری دولتی» توانسته بود مسأله بيکاری و مسکن و نيازهای اوليه مردم را (البته با کاستی ها و تناقض ها)، بهتر از نظام های سرمايه داری پيشرفته حل کند؟ چگونه است که کمک اقتصادی بزرگترين دولت های سرمايه داری نه تنها وضعيت را از سابق بهتر نکرده که به مراتب بدتر کرده است؟ شايد تحليل ها ما کامل و جامع نباشد، اما نظريات طرفداران تز «سرمايه داری دولتی» محققاً بی اساس و غيرقابل دفاع است.

********************

مقاله زير بخشی(12) از نوشته ای است که در نوامبر 1978، در رد نظريات  سرمايه داری دولتی «حزب» و بخصوص موضع دو تن از رهبران آن، «غلام کشاورز»(13) و «منصور حکمت» نوشته شد. از آنجايی که «حزب» (و برخی ديگر از جريانات شبه مائوئيستی) هنوز از نظريات انحرافی سابق خود نگسسته اند، انتشار مجدد اين مقاله شايد کمکی باشد در روشن کردن برخی از جوانب تز «سرمايه داری دولتی» و جامعه شوروی در زمان حيات لنين.

 30 ژانويه 1996

در دفاع از «بلشويزم» عليه «منشويزم»

حزب «کوملهسهند»(14) در دو سال گذشته دو «بولتن» تحت عنوان «مارکسيسم و مسأله شوروی» منتشر کرده، زيرا که مسأله شورویدر اين مدت محور بحث و بررسی و مناظرات درونی“(15) اين حزب را تشکيل داده است. البته اين بحث ها و بررسی ها هنوز جامع و دقيق نيست و در ادامه خود بايد بسط و تعميق يابد، اما با اين همه “«حزب»”، آنها را در يک بولتن آزاد به نحوی که منعکس کننده نظرات مختلف رفقای حزبی باشد و با طرح علنی اين نظريات امکان برخورد و اظهار نظر برای مخاطبين وسيعتری را فراهم آورد“(16)، ضروری يافته است.

ما نيز به عنوان يکی از مخاطبين وسيع تر، از اين ابتکار استقبال می کنيم و با اجازه «حزب» به پاره ای از نظرات رفقای حزبیکه هنوز جامع و دقيق نيستمی پردازيم.

****************

در مورد محور بحث و بررسی و مناظرات درونیپيرامونمسأله ی شوروی، در پيشگفتار «بولتن» که توسط هيئت تحريريه ی «بسوی سوسياليسم»(17) انتشار يافت و ظاهراً مورد تأييد کليه صاحب نظران «مسأله شوروی» است، آمده: “آنچه ما تحت عنوان «مسأله شوروی» مد نظر داريم، صرفاً شناخت وضعيت کنونی جامعه شوروی و موضع گيری نسبت به حزب حاکم در اين کشور نيستبايد از اين سطح فراتر رفت و از يکسو با تحليل کارکرد نظام اقتصاد شوروی ويژگی ها و قوانين آنرا دريافت و از سوی ديگر با نقد شرايط مبارزه طبقاتی در روسيه و نظام بورژواامپرياليستی در اين کشور منجر شده است، توضيح و تحليل عينی و عميق از مسأله بدست دادهمطالعه انتقادی تجربه روسيه، نه تنها بايد ريشه ها و علل پايه ای انحطاط و شکست انقلاب اکتبر را تحليل کند و توضيح دهد، بلکه بر اين مبنا اثباتاً روشن سازد که چگونه و يا با اجتناب از کدام اشتباهات و جبران کدام ضعف ها، پرولتاريای روسيه می توانست پيروزی خود را تثبيت کند و امروز برای پرولتاريا جهانی راه جلوگيری از تکرار اين تجربه در چيست…” (تأکيد از ماست).(18)

به عبارت ديگر هدف از بحث و بررسی و مناظرات درونیاثبات يا رد وجود دولت و نظام بورژواامپرياليستیدر شوروی نمی باشد. کليه نظريه پردازان حزبی که به بحث و بررسیپرداخته اند، بدون استثناء بطور جامع و دقيقبرسر بورژواامپرياليستیبودن دولت و نظام شوروی متفق القولند. زيرا که هنوز توضيح و پاسخ روشن و منسجمی که برمبنای تحليل و نقد عميق پرولتری استوار باشد” نه از سوی تروتسکيست های معترض به بوروکراتيسم دولتیو دولت منحط کارگریدريافت نکرده و نه از جانب مدافعين شوروی که با شيوه دترمينيستی به اجتناب ناپذيری شکست انقلاب اکتبر می رسند“(19). در نتيجه بحث و اختلاف نظر در «حزب» صرفاً پيرامون دو نکته صورت گرفته است. اولاً، کشف زمان دقيق احياء دولت و نظام بورژواامپرياليستیدر شوروی؛ و ثانياً، تعيين اشتباهاتو ضعف هایبلشويک ها و يافتن راه جلوگيری از تکرارآنان (يعنی اينکه اگر «حزب» به جای بلشويک ها می بود، چه اقداماتی می بايست انجام دهد، تا اشتباهات رخ ندهند و انقلاب به پيروزی برسد).

حال می پردازيم به مواضع نظريه پردازان «حزب» که کوشش کرده اند، پاسخ روشن و منسجمی که برمبنای تحليل و نقد عميق پرولتری باشدارائه دهند.

«مارکسيسم» غلام کشاورز و «مسأله شوروی»

نظريه پرداز نخست «مسأله شوروی»، «غلام کشاورز»، چنين آغاز می کند: “امروز اينکه انقلاب اکتبر شکست خورده، شوروی امروزی يک کشور امپرياليستی است و ساخت اقتصاديش سرمايه داری انحصاری دولتی است. مورد قبول خيلی هاست. و حتی خيلی از جريانات بورژوائی و رويزيونيستی امروز به اين نتيجه رسيده اند“(؟!) پس از اين استدلال «عميق پرولتری» که بلاترديد جای هيچ سؤالی را باقی نمی گذارد و کليه کمونيست های ايرانی را در باره ی «امپرياليستی» بودن شوروی متقاعد می کند، به نخستين اختلاف درونی، يعنی توضيح زمان دقيق احياء سرمايه داری در اين «کشور امپرياليستی» می پردازد. کشاورز در ابتدا بی پايه بودن استدلالات و نظريات گرايشات مائوئيستی، يعنی آنان که انحرافات شوروی را به بعد از مرگ استالين نسبت می دهند و معتقدند که تا آن زمان حکومت کارگری روی خط پرولتریبوده و با کودتای رويزيونيست های شوروی (زمان خروشچف) اين مسير عوض شدهمی پردازد و اين قبيل استدلالات را غيرمارکسيستیارزيابی می کند. وی توضيح می دهد که: “اولاً، يک شبه يا يک روزه و در مقطع کوتاهی ممکن نبود چنين تغيير بزرگی بوجود آيد و ثانياً پراتيک خود حزب کمونيست و حکومت شوروی مدت ها قبل از مرگ استالين و حتی قبل از جنگ دوم انحراف و رويگردانی آنها از مارکسيسم و مبانی مارکسيسم و پرنسيپ های حکومت کارگری به آشکار نشان داده بود.(20) ” کشاورز سپس به نقد نظريات بورديگيست های «حزب کمونيست انترناسيوناليست» می پردازد که آنان نيز انحراف حزب کمونيست را به مقطع 1928 يعنی زمانی که خود اين جريان از کمينترن انشعاب کردهمربوط می کنند و آنان شکست انقلاب اکتبر را به دليل زمينه های عينی و به دليل شکست جنبش کارگری در سطح دنيا اجتناب ناپذير می دانند، در صورتی که تأثيرات موضع انحرافی خود بلشويک ها را بر روی مسير رو به افول انقلاب در سطح دنيا” می بايستی بررسی کرد(21).

پس از نقد نظريات مائوئيستی و بورديگيستی، کشاورز تحليل عميق پرولتری” خود را در جهت کشف زمان دقيق سرمايه داری شدن روسيه و موضع انحرافی خود بلشويک هاکه بر روی مسير رو به افول انقلاب در سطح دنياتأثير گذارد، بدين شکل ارائه می دهد:

مقدمتاً بايد اشاره کنم که تا 1921 بطور کلی خط اصلی (در روسيه) اين است که: انقلاب جهانی در دستور روز است، که پيروزی سوسياليزم فقط در ابعاد جهانی و در گرو قدرت گرفتن پرولتاريای کشورهای غربی است و بنابراين وظيفه ديکتاتوری و حکومت روسيه اين است که تا آن موقع قدرت را حفظ کند و به مبارزه انقلابی در سطح دنيا کمک بکنند. اما در دوره نپ علی الخصوص بعد از نِپ انقلاب جهانی با چشم انداز محتمل اما نه فوری تصور می شود.”(22)

به اعتقاد کشاورز تا سال 1921 اشکال عمده ای وجود نداشته، اما با طرح «سياست اقتصادی نوين» (نِپ) انحرافات سياسی آغاز می گردند: “سياست بلشويک و کمينترن در رابطه با جنبش های انقلابی نشان می دهد که در مقاطعی برخی اشتباهات جدی و در مقاطعی ديگر انحرافات تعيين کننده ای تأثيرات عميقی بر روی اين سياست گذاشته است.(23) ” شکست برخی انقلابات مانند انقلاب آلمان و چين (و تا حدودی ترکيه و ايران و فرانسه) پس از 1921 نتيجه اين سياست های کمينترن  بوده اند، کشاورز می افزايد که از لحاظ سياست درونی نيز، در همين دوره، عدم وجود ديکتاتوری پرولتاريادر روسيه منجر به از بين رفتن دمکراسی کارگری گشت: “اگر تا قبل از سال های 1920 شوراها جمع می شوند و تصميماتی می گيرند، اعتراضاتی می کنند، از آن موقع به بعد شوراها به ارگان های کاملآً فرمال، بی خاصيت که نقشی ندارند و هيچ تأثيری در زندگی سياسی و اجتماعی ندارند، تبديل می شوند.”(24)

اما کشاورز اعلام می کند: ” برای درک پايه ای اين مکانيزم سياسی، يعنی انحراف فوق، بايد به وضعيت اقتصادی روسيه در آن موقعپرداخت.(25) به اعتقاد او بعد از کسب قدرت راه نفوذ عناصر خرده بورژوا، فرصت طلب در حزب باز شد، حزب بلشويک آن استحکام طبقاتی و آن سلامت ايدئولوژيک اوليه خود را از دست داد…” و ضربه خوردن طبقه کارگر در جنگ داخلی مزيد برعلت شد و در زمينه اقتصادی” خطر بازگشت به سرمايه داری ايجاد شد، اما، در زمان حيات لنين هنوز شرايط تغيير کيفی نکرد: “دوره ای که عمدتاً با مرک لنين همراه می شود وضعيت اقتصادی در روسيه عبارت از سرمايه داری پراکنده ای است که جهت گيری اش سرمايه داری دولتی است و از نظر سياسی هم عليرغم تمام نيات و مباحث وحتی نگرانی های عميق لنين وضعيت سياسی طوری است که يک دولت معمول بورژوايی دارد خودش را تحکيم می کند.” و در مقطع1925″ به قول زينوويف و کامنوف آنچه در روسيه است سيستم  سرمايه داری دولتی است. اين سيستم سرمايه داری است.” اما ساير رهبران بلشويک سيستم سرمايه داری را که به قول لنين ده ها سال وقت لازم داشت تا حتی مقدمات گذار به سوسياليسم به مثابه يک سيستم اقتصادی را فراهم کند، کاملاً به مثابه يک سيستم سوسياليستی به طبقه کارگر جا می زنند.”(26) در اينجا کشاورز به نخستين هدف خود يعنی کشف زمان دقيق بورژوائی شدن نظام و دولت” شوروی نايل می آيد: “مقطع1925″ (يعنی سال پس از مرگ لنين). حال برای اثبات تحليلخود بايد صرفاً نشان دهد که مارکسيسموی همان «لنينيزم» است. کشاورز بايد نظريات لنين را تفسير کرده و سپس انطباق نظريات خود با لنين را نشان دهد، زيرا که وی ظاهراً با نظريات لنين توافق دارد. چنين نيز می کند.

«مارکسيسم» کشاورز و نظريات لنين 1921

کشاورز در مورد بحث های لنين در سال 1921 يعنی دوره ی آغاز نِپ، در بولتن شماره 1، چنين می نويسد: “در مقطع مورد بحث ما تحليل لنين اين است که وضعيت اقتصادی در روسيه ترکيبی است از اشکال گوناگون ما قبل سرمايه داری، سرمايه داری خٌرد و سرمايه داری دولتی. بعلاوه اشاره می کند به اقتصاد سوسياليستی (اما) هيچ جا اين مسأله را توضيح نمی دهد. هر چند بعداً می گويد که اين در روسيه بسيار نادر و کمياب است. او می گويد عنصر تعيين کننده مشخصه اين حيات اقتصادی، توليد خرد و اقتصاد سرمايه داری خرد است و اضافه می کند که تمامی مجاهدات ما بر اين بود که سرمايه داری که رشدش اجتناب ناپذير است و اين سرمايه داری را که خواه ناخواه با هيچ نيرويی نمی شودجلويش را گرفت و نه مجازيم که جلويش را بگيريم، به سمت سرمايه داری دولتی کاناليزه کنيم. بحث لنين اين است که با نِپ رشد سرمايه داری در روسيه اجتناب ناپذير است. و يک درجه آزادی عمل دادن به اين توليد خرد به سرمايه داری آزاد منتهی می شود که تمامی هدف ما بايد اين باشد که آنرا به سرمايه داری نظير مدل آلمان کاناليزه کنيم. و لنين آنرا پيش شرط رفتن به سوسياليسم می داندکه حتی مراحل اوليه اش به ده ها سال کار احتياج دارد تا بشود صحبت از آن تحول سوسياليستی بنيادی در اقتصاد روسيه کرداين مطالبی است که لنين در 1921 بيان می کند…”(27)

اولاً، اين مطالبینيست که لنين بيان می کند. ثانياً، اين مطالبینيست که لنين در سال 1921 بيان می کندحتی اگر اين مطالب به همين شکلی که کشاورز ارائه می دهد، باشند. نظريات لنين تکرار مطالبی است که وی از سال 1917 (قبل از تسخير قدرت) و سال 1918(يک سال پس از تسخير قدرت) ايراد می کرد.

کشاورز می گويد: “تحليل لنين اينست که وضعيت اقتصادی در روسيه ترکيبی است از اشکال گوناگون ماقبل سرمايه داری، سرمايه داری خرد و سرمايه داری دولتی.” (البته در جمله ی بعدی به شکل بسيار مبهم می گويد که لنين به اقتصاد سوسياليستی” اشاره می کند، اما هيچ جا اين مسأله را توضيح نمی دهد… (لنين) می گويد در روسيه (اقتصاد سوسياليستی) بسيار نادر و کمياب است“) و مشخصه اين حيات اقتصادیاقتصاد سرمايه داری خرد استکه رشدش اجتناب ناپذير است…” و بايد صرفاً آنرا به سمت سرمايه داری دولتی کاناليزهکرد و اين روند را لنينپيش شرط رفتن به سوسياليسم می داند“! يعنی اينکه لنين اعتقاد داشته که: “وضعيت اقتصادی در روسيه ترکيبی از چند اقتصاد سرمايه داری است که سرمايه دار خرد در آن غالب است. از آنجا که رشد سرمايه داری خرد اجتناب ناپذير است، پس وظيفه کمونيست ها اين است که آن را به کانال سرمايه داری دولتی که خود نوعی سرمايه داری است سوق دهند. دست آخر همه اينها به سوسياليسم ختم می شود“!بديهی ست که چنين نمی تواند باشد. در نتيجه يا بحث لنين نامعقول و يا تفسير کشاورز از بحث لنين نادرست است. البته تفسير کشاورز بر مبنای مقاله ای از لنين تحت عنوان «در باره ماليات جنسی» صورت گرفته که می بايستی بازتاب کننده نظريات لنين باشد. ببينيم منبع اين تناقض در کجاست.

بلافاصله پس از کنگره دهم حزب کمونيست روسيه و معرفی «سياست اقتصاد نوين» (نِپ)، لنين مقاله ای تحت عنوان «ماليات جنسی (اهميت سياست نوين و شرايط آنبه منظور توضيح نِپ، در آوريل 1921، منتشر کرد. برای جلوگيری از هر نوع سوء تعبير مبنی بر معرفی نِپ به مثابه سيستم سرمايه داری و برداشت نادرست از مفهوم «سرمايه داری دولتی» (نظير برداشت و تعبير کشاورز) و برای نشان دادن اينکه بحث نظری در مورد نِپ ادامه همان تحليل های قبلی بلشويک ها بوده و تعبير موضع کيفی ای رخ نداده است (باز هم در مقابل کسانی که مانند کشاورز ادعا می کردند که از سال 1921 اقتصاد تغيير کرده است)، لنين بحث خود را با استناد به مواضع خود (و بلشويک ها) در سال 1918 آغاز می کند و چنين توضيح می دهد که در مورد مفهوم نِپ: “عقايد و نظريات اشتباهی متداول شده است. اينها ناشی از عدم کوشش در مطالعه و شناخت (مرحله ی) گذار و نتايج آن می باشد، (آنان) تصور می کنند که سيستم بورژوائی بطور عام به کمونيزم تبديل می شود. برای مقابله با اين اشتباه مجبور شده ام به آنچه در ماه مه 1918 بيان کرده ام رجوع کنم.”(28) و تاکيد می کند که در 1921 گرچه تحولاتی رخ داده و نکاتی به تحليل قبلی افزوده شده اما عناصر اساسی اقتصاد ما کماکان همان است که بود“.(29)

سپس لنين به استناد به نظريات 1918 خود می نويسد: “سرمايه داری دولتی در قياس با اوضاع کنونی امور در جمهوری شوروی ما گامی به پيش خواهد بود…” اما، می توانم تصور کنم که چه برداشت های والايی برخی ها از اين کلمات خواهند کردبله! در جمهوری شوروی سوسياليستی، انتقال به سرمايه داری دولتی گامی به پيش خواهد بود؟آيا اين خيانت به سوسياليزم است؟…” لنين می افزايد که برای درک اوضاع فعلی:

اولاً بايد ماهيت انتقال از سرمايه داری به سوسياليزم را برسی کنيم: نکته ای که به ما حق و دليل می دهد که کشور خود را جمهوری سوسياليستی شوراها بناميم.

ثانياً خطای آنان را که شرايط اقتصاد خردهبورژوازی و عناصر خرده بورژوا را دشمن عمده سوسياليزم در کشور ما نمی دانند، افشا کنيم.

ثالثاً بايد مفهوم دولت شوروی را، از لحاظ تفاوتی اقتصادی که با دولت بورژوايی دارد، کاملاً درک کنيم.” (تأکيدات در متن).

لنين به توضيح نکته اول می پردازد:

به نظر من، کسی يافت نمی شود که پس از مطالعه سيستم اقتصادی روسيه، خصوصيت انتقالی آن را انکار کنداما مفهوم کلمه «انتقال» چيست؟ در ارتباط با يک اقتصاد، آيا به مفهوم اين نيست که در نظام موجود عناصر و اجزاء و قطعاتی هم از سرمايه داری و هم از سوسياليزم يافت می شود؟ همه تصديق می کنند که آری چنين است، اما معترفين به اين موضوع زحمت به خود نمی دهند که توجه خود را بر چگونگی تشکيل اين عناصر در ساختارهای مختلف اقتصادیاجتماعی امروز روسيه معطوف دارند. حال آنکه کنه مطلب در همين جاست. اين عناصر را ذکر می کنيم:

“1- اقتصاد پاتريارکال، يعنی اقتصادی که به درجه زيادی جوانب طبيعی و کشاورزیدهقانی دارد؛

2- توليد کالايی خرد (شامل اکثريت دهقانی که غله می فروشند)، می شود،

3- سرمايه داری خصوصی،

4- سرمايه داری دولتی؛

5- سوسياليزم.

روسيه چنان پهناور و متنوع است که کليه ساختارهای مختلف اقتصادیاجتماعی به هم پيوند خورده اند. ويژگی اوضاع فعلی نيز در اين نکته نهفته است.

سؤال می شود: کدام يک از عناصر غالبند؟ بطور وضوح در يک کشور دهقانان خرده پا، عنصر خرده بورژوايی غالب است و بايد هم چنين باشد…”(30)

اکنون توضيح لنين در مورد وضع اقتصادی آن زمان شوروی را با تفسير کشاورز از نظريات لنين مقايسه کنيم. کشاورز مدعی است که به اعتقاد لنين اقتصاد روسيه ترکيبی است از اشکال ما قبل از سرمايه داری، سرمايه داری خرد و سرمايه داری دولتی” و اينکه اقتصاد سوسياليستی…. در روسيه بسيار نادر و کمياب است“. حال آنکه لنين مطالب متفاوتی را بيان می کند. لنين معتقد است که در سال 1918، يعنی پس از سرنگونی کامل دولت و نظام سرمايه داری، شوروی از لحاظ اقتصادی نمی توان سوسياليزم «بطور عام» را بنا نهاد، زيرا که اقتصاد وارد يک دوره «انتقال» از سرمايه داری به سوسياليزم شده است، و وجه تمايز اين دوره اين است که عناصر، و اجزاء و قطعاتسرمايه داری و سوسياليزم در کنار يکديگر ديده می شوند. در دوره انتقال يک اقتصاد چند رگه: ما قبل سرمايه داری، سرمايه داری خرد، سرمايه داری خصوصی، سرمايه داری دولتی و اقتصاد سوسياليستی وجود دارد. که وجه غالب با عنصر اقتصادی خرده بورژوايی استاما، کل اين اقتصاد چند رگه تحت کنترل قدرت پرولتارياست. مسئله اين است که حکومت کارگری به اتکاء بر قدرت سياسی و اقتصادی خود می بايد شرايط را برای گذار به سوسياليزم هموار کند. اين شرايط را از کانال عنصر اقتصادی «سرمايه داری دولتی» که در تضاد با اقتصاد سوسياليستی نيست بايد به مرحله ی اجرا گذاشت.

لنين تأکيد می کند که در اين دوره، يعنی دوره «انتقال» از سرمايه داری به سوسياليزم که قدرت در دست پرولتارياست: “جنگ بين سرمايه داری دولتی و سوسياليزم نيست، که جنگ بين اقتصاد خرده بورژوايی، سرمايه داری خصوصی از يک طرف و سرمايه داری دولتی و سوسياليزم از سوی ديگر است.”(31) و مجدداً، برای رفع هرگونه سوء تفاهم، تأکيد می کند: “اولاً سرمايه داری دولتی از لحاظ اقتصادی در مقام والاتری در قياس با سيستم اقتصادی فعلی (يعنی اقتصاد خرده بورژوايیقرار دارد، و ثانياً (سرمايه داری دولتیهيچ ضرر و خطری برای قدرت شوروی ندارد، زيرا که دولت شوروی، دولتی است که در آن قدرت کارگران و فقرا تضمين شده است…(32) (تأکيد در متن).

تفسير کشاورز از بحث لنين ناقص است:

اولاً، اقتصاد سوسياليستی را عنصر ناچيز جلوه می دهد، ثانياً، سرمايه داری دولتی را نوعی سرمايه داری معرفی می کند و ثالثاً، به مسئله کليدی يعنی «قدرت پرولتاريا» ابداً اشاره نمی کند. کشاورز از قول لنين می نويسد تمامی هدف ما بايد اين باشد که آن را (توليد خرد رارا به سرمايه داری دولتی نظير مدل آلمان کاناليزه کنيم.” اما لنين بگونه ديگری توضيح می دهد.

لنين برای توضيح بيشتر مفهوم سرمايه داری دولتی تحت کنترل حکومت کارگری چنين می نويسد:

برای اينکه مسئله را بيشتر توضيح دهيم، مقدم بر هر چيز يک نمونه مشخص در باره سرمايه داری دولتی ذکر می کنم. همه می دانند که اين مثال کدام استآلمان. در اين کشور ما با «آخرين کلام» تکنيک معاصر سرمايه داری بزرگ و تشکيلات برنامه ريزی شده ای مواجه هستيم که تابع امپرياليزم اشرافیبورژوايی است. کلماتی را که روی آنها تأکيد شده است حذف کنيد و به جای کلمات دولت نظامی، اشرافی، بورژوايی و امپرياليستی، يک دولت ديگر بگذاريد، دولتی با شکل اجتماعی متفاوت، دولتی با مضمون طبقاتی ديگر، يعنی دولت شوروی يا پرولتری را قرار دهيد، تا تمام مجموعه شرايط که سوسياليزم را ايجاد می کند، بدست آيدزيرا که: “سوسياليزم بدون تکنيک سرمايه داری بزرگ که براساس آخرين انکشافات علم مدرن، بنا شده باشد، غيرممکن استلنين می افزايد: “در عين حال سوسياليزم بدون سلطه پرولتاريا در قدرت دولتی غيرممکن است: اين هم در حکم الفباست.”(33)

کشاورز همين الفبای لنينيزم، يعنی تأکيد بر قدرت پرولتری در دوره گذار از سرمايه داری به سوسياليزم (از کانال اقتصاد سرمايه داری دولتی)، را در تفسير خود از قلم می اندازد. و چنين وانمود می کند که: «سرمايه داری دولتی» که لنين می گويد همانا سرمايه داری دولتی يک نظام سرمايه داری مانند آلمان است. مواضع لنين روشن و واضح است، سرمايه داری دولتی از نقطه نظر لنين يک عنصر اقتصادی است که تحت سلطه پرولتاريا، يعنی عنصر اقتصادی که راه را برای انتقال به اقتصاد سوسياليستی همواره می کند و نه يک وجه توليدی خاص اجتناب ناپذيرکه پرولتاريا نيز به مثابه يک عده افراد بی اراده آن را نظارت می کنند. لنين نظريات خود را به دقت بيان می کند. اما کشاورز نشان می دهد که يا نظريات وی را با دقت مطالعه نکرده و يا وقت کافی برای مطالعه نداشته است.

کشاورز پس از هشت ماه مطالعه و تعميق، در بولتن شماره 2 تفسير خود را از مواضع لنين چنين تکامل می دهد:”… تحليل عينی ای که لنين از مناسبات توليدی و وضعيت واقعی جامعه روسيه می دهد، (اين است که) سياست نِپ و رشد سرمايه داری دولتی در اقتصاد، امری اجتناب ناپذير بود… سياستی که آن زمان لنين در عرصه اقتصاد تعقيب می کرد سرمايه داری را رشد می داد، اما با توجه به اينکه قدرت سياسی در دست حکومت کارگری بود اين سرمايه داری قابل مهار و کنترل بودآن چه اساس نظر لنين بود اين بود که که اقتصاد در روسيه در دوره مورد بحث، سرمايه داری است. و زمانی که ساير رهبران حزب بلشويک اعتقاد داشتند که مناسبات توليدی در شوروی سوسياليستی شده استتحليل لنين نشان می دهد که در عرصه اقتصاد به علت غلبه توليد خرد، به علت شرايط کشوری که در يک محيط خرده بورژوايی است اکثريت جمعيت با خرده بورژواهاست، اقتصاد سرمايه داری حاکم است.”(34)

هشت ماه مطالعه، کشاورز را به اين نتيجه رسانده که از آنجائيکه سياست نِپ و رشد سرمايه داری دولتی در اقتصاد اجتناب ناپذير بود سياستی که آن زمان لنين در عرصه اقتصاد تعقيب می کرد سرمايه داری را رشد می داد” و نظر لنين اين بود که اقتصاد روسيهسرمايه داری است، پس، اقتصاد سرمايه داری حاکم است“. اما، از آنجائيکه قدرت سياسی در دست حکومت کارگری بود، بنابراين سرمايه داری قابل مهار و کنترل بود.” يعنی اينکه لنين اعتقاد داشته که پرولتاريا بايد سرمايه داری را در شوروی رشد دهد، زيرا که رشد آن اجتناب ناپذير است. اگر چنين باشد، واقعاً چه درس  جالبی انقلابيون بايد از نظريات لنين بگيرند! اما، خوشبختانه لنين چنين موضعی نداشت. حتی يک مقايسه سطحی با آنچه لنين در مقاله ی «ماليات جنسی» نوشته، نشان می دهد که مسئله کشاورز صرفاً عدم آشنائی با مواضع لنين و عدم داشتن وقت کافی برای مطالعه نبوده است. او دست به تحريف نيز زده است.

البته برای اينکه چنين اتهامی بر او وارد نيايد، و هم چنين برای اثبات انطباق نظريات خود با لنين، مطالب او را عيناً نقل می کند. آنجائيکه صِرف نقل قول های کشاورز، منظور لنين را کاملاً بيان نمی کند، ما چند سطر بالاتر و چند خط پائين تر همان نقل قول ها را ذکر می کنيم، تا بتوان کل آن را در محتوای واقعی اش، با مواضع کشاورز قياس کرد.

لنين در مقاله ی «ماليات جنسی»، پس از توضيح مواضع 1918 خود مبنی بر اهميت درک دوره ی گذار به سوسياليزم و ماهيت «سرمايه داری دولتی» به مثابه يک عنصر اقتصادی که زمينه را برای انتقال به اقتصاد سوسياليستی، تحت حکومت پرولتری، هموار می کند، دلايل اتخاذ «سياست اقتصادی نوين» را چنين توضيح    می دهد:

آنچه امروز بيش از هر نکته فوريت دارد، افزايش بلاواسطه سطح نيروهای مولده اقتصاد دهقانی است. تنها از اين طريق می توان شرايط کارگران را بهبود داد و اتحاد بين کارگران و دهقانان را تقويت کرد و ديکتاتوری پرولتاريا را تحکيم کردپس آنچه در نخستين وهله لازم است عبارتست از اقدامات جدی و فوری برای رشد سطح نيروهای مولده دهقانانانجام اين امر بدون تغييرات مهم در سياست مربوط به خواربار ممکن نيست. يکی از اين تغييرات عبارتست از جايگزين کردن سيستم بازار آزاد، حداقل در حدود معاملات محلی، پس از پرداخت ماليات می باشدماليات جنسی يکی از اشکال انتقال از شکل ويژه کمونيزم جنگی، که بدلايل نياز شديد، ويرانی و جنگ مجبور شديم به آن متوسل شويم، به شيوه صحيح سوسياليستی مبادله محصولات است.

“… جنگ و ويرانی کمونيزم جنگی را بر ما تحميل کرد. کمونيزم جنگی سياستی که با وظايف اقتصادی پرولتاريا وفق دهد نبود و نمی توانست باشد. اين يک چاره موقتی بود. سياست صحيح پرولتاريا، که به ساختن ديکتاتوری در يک کشور خرده دهقانی مشغول است، عبارتست از مبادله غله با محصولات صنعتی مورد نياز دهقانانماليات جنسی انتقالی است به چنين سياستی. ما هنوز به حدی در ويرانی هستيم و فشار جنگ چنان ما را در هم کوفته است که نمی توانيم به دهقانان در مقابل تمام مقدار غله ای که مورد نياز ما است محصولات صنعتی بدهيم. با علم به اين موضوع ما ماليات جنسی را معرفی می کنيم، يعنی حداقل غله مورد نياز را به عنوان ماليات اخذ می کنيم و بقيه را با محصولات صنعتی عوض می کنيمفقر و ويرانی چنان است که ما نمی توانيم توليد سوسياليستی بزرگ دولتی احياء کنيم، آن هم به يک ضرببنابراين بايد تا حدودی به احيای صنايع کوچک کمک کرد، که به ماشين و به ذخاير دولتی و ذخاير بزرگ مواد خام و سوخت و خواربار احتياج ندارند، می توانند تا حدود معينی به اقتصاد دهقانی کمک فوری رسانند و نيروهای مولده آن را ارتقاء دهند. تأثيرات کليه اين کارها چيست؟(35) (در ادامه اين نقل قول، آنچه کشاورز نقل کرده است می آيد، که به استثناء اصلاح چند اشتباه ترجمه ای که مفهوم را تغيير داده است، عيناً در زير آمده است):

اين نتيجه حاصل می آيد که براساس آزادی معين بازرگانی (ولو اينکه محلی باشد) خرده بورژوازی و سرمايه داری احياء می گردد. اين مطلب بلاترديد است. ناديده انگاشتن اين موضوع خنده آور است. سؤال می شود که آيا اين امر ضروری است؟ آيا می توان آن را توجيه کرد؟ آيا خطرناک نيست؟

از اين قبيل سؤال ها بسيار می شود و در اکثر موارد اين سؤال ها فقط (چنانچه بخواهيم ملايم گفته باشيم) ساده لوحی سؤال کننده را آشکار می سازد. به تعريفی که من در ماه مه سال 1918 برای عناصر (اجزاء ترکيبی) مربوط به شکل های گوناگون اجتماعیاقتصادی موجود در اقتصاديات کشورمان بيان داشته ام نظر بياندازيد. هيچ کس نمی تواند منکر بشود که همه اين پنج پله (با اجزاء ترکيبی) هر پنج شکل، از پاتريارکال، يعنی شکل نيمه وحشی گرفته تا شکل سوسياليست، وجود دارد. اين موضوع به خودی خود عيانست که در يک کشور خرده دهقانی، تفوق با «شکل اقتصاد» خرده دهقانی، يعنی قسماً پاتريارکال و قسماً خرده بورژوايی است. مادام که مبادله وجود دارد، اقتصاد کوچک به شکل خرده بورژواسرمايه داری بايد تکامل يابد.(36) اين يک حقيقت انکارناپذير و در حکم الفبای علم اقتصاد است که تجربه و مشاهده روزمره، حتی مشاهده عاميگرانه نيز مؤيد آن است.

پس پرولتاريای سوسياليستی در برابر اين واقعيت اقتصادی چه سياستی را می تواند تعقيب کند؟ آيا بايد همه محصولات مورد مصرف دهقانان خرده پا را از محل توليدات فابريک بزرگ سوسياليستی در عوض غله و موادخام در اختيار وی بگذارد؟ اين مطلوبترين و «صحيح ترين» سياست می بود و همين سياست را ما آغاز کرديم. ولی ما نمی توانيم همه اين محصولات را در اختيار وی بگذاريم، به هيچ وجه نمی توانيم و به اين زودی هاو به هر حال تا زمانيکه نخستين نوبت کارهای مربوط به الکتريفيکاسيون سراسر کشور را به پايان نرسانيمنخواهيم توانست اين کار را انجام دهيم. پس تکليف چيست؟ يا بايد سعی کرد هرگونه تکامل مبادله خصوصی غيردولتی، يعنی بازرگانی، يعنی سرمايه داری را، که با وجود ميليون ها مولد خردپا امر ناگزير است، ممنوع ساخت و به کلی موقوف کرد. اما چنين سياستی سفيهانه و در حکم خودکشی آن حزبی خواهد بود که در صدد اجرای آن برآيد. سفيهانه خواهد بود، زيرا که اين سياست از لحاظ اقتصادی غيرممکن است. خودکشی خواهد بود، زيرا که که احزابی که درصدد چنين سياستی برآيند، ناگزير با ورشکستگی مواجه  می شوند. گناه خود را نپوشانيم. برخی از کمونيست ها، «درانديشه و گفتار و کردار» خود مرتکب اين گناه شده و همانا به چنين سياستی دچار گشته اند. می کوشيم اين اشتباهات را برطرف سازيم. حتماً بايد اشتباهات را برطرف ساخت والا کارها به کلی خراب خواهد شد.

يا اينکه (آخرين سياست ممکنه و يگانه سياست عاقلانه) نبايد در صدد ممنوع ساختن يا موقوف کردن تکامل سرمايه داری برآمد، بلکه بايد کوشيد آن را به مجرای سرمايه داری دولتی انداخت. اين امر از لحاظ اقتصادی ممکن است، زيرا سرمايه داری دولتی هر جا که عناصر بازرگانی آزاد و بطورکلی سرمايه داری موجود است،به نحوی از انحا و به درجات مختلفوجود دارد.

آيا می توان دولت شوروی و ديکتاتوری پرولتاريا را با سرمايه داری دولتی آميخت و پيوند داد و همساز کرد؟

 البته ممکن است. همين موضوع بود که من آن را در ماه مه 1918 ثابت می کردم و اميدوارم در آن وقت ثابت کرده باشم. از اين گذشته، در همان وقت ثابت کردم که سرمايه داری دولتی در مقايسه(37) با عنصر خرده مالکی (اعم از خرده پاتريارکال و خرده بورژوايی) گامی به پيش است. کسانی که سرمايه داری دولتی را فقط با سوسياليزم مقايسه می کنند، مرتکب اشتباهات فراوانی می شوند، زيرا که در شرايط سياسیاقتصادی کنونی حتماً بايد سرمايه داری دولتی را با توليد خرده بورژوايی نيز مقايسه کرد.

تمام مسألهخواه تئوريک و خواه پراتيکعبارتست از کشف طرق صحيح برای اين موضوع که چگونه بايد تکامل سرمايه داری را، که امری (تا حدود معين و برای مدت معين) ناگزير است، به مجرای سرمايه داری دولتی سوق داد، چه شرايطی بايد برای آن فراهم کرد و چگونه بايد امر تبديل سرمايه داری دولتی به سوسياليزم در يک آينده نزديک تأمين شود.”

ساده ترين مورد يا نمونه اين که چگونه حکومت شوروی تکامل سرمايه داری دولتی را  «متداول می کند» امتيازها است.”(38)

(ادامه اين نقل قول در متن کشاورز از قلم افتاده است). لنين در مورد امتيازها، تحت حکومت پرولتاريا، چنين ادامه می دهد:

“(امتيازها) عبارت است از يک قرارداد، بلوک با اتحاد قدرت دولتی شوروی يعنی پرولتری با سرمايه داری دولتی عليه عنصر مالکيت خردکه کارها را به شيوه سرمايه داری و به خاطر کسب سود انجام می دهد. او (خرده مالکسرمايه دار) به خاطر تحصيل سود فوق العاده و يا مواد خامی که بدون توافق امکان دسترسی به آن ندارد يا به دشواری تهيه می کند، با حکومت پرولتری حاضر به (تدوين) قرارداد می شود. حکومت شوروی از اين امر نفعی عايدش می شود و آن عبارت است از رشد نيروهای مولده…”(39) (ادامه اين مطلب در متن کشاورز نيز آمده است):

حکومت شوروی با «متداول کردن» سرمايه داری دولتی به صورت امتيازات، توليد بزرگ را در مقابل توليد کوچک، توليد پيشرو را در مقابل توليد عقب مانده، توليد ماشينی را در مقابل توليد دستی تقويت می کند، ميزان محصولات صنايع بزرگ را که در دست خودش است (نسبت سهميه اش) افزايش می دهد و مناسبات اقتصادی تنظيم شده از طرف دولت را، در مقابل مناسبات خرده بورژوايی و آنارشيستی تقويت می کند.”(40) (در اينجا کشاورز به نقل قول لنين خاتمه می دهد، اما ما برای روشن تر شدن مطلب، ادامه می دهيم). لنين در ادامه چنين می نويسد:

سياست امتيازات، اگر با احتياط و با قاعده اجرا شود، بدون ترديد به ما کمک خواهد کرد تا سريعاً وضع توليد، وضع کارگران و دهقانان را بهبود بخشيمامتياز برای ما سودمند و بی خطر خواهد بود، بستگی به تناسب قوا دارد و مسئله ای است که بوسيله مبارزه حل می شود، زيرا امتياز هم نوعی از مبارزه و ادامه مبارزه طبقاتی به شکل ديگر است. و تحت هيچ شرايطی معنايش تعويض مبارزه طبقاتی با صلح طبقاتی نيست. طرق مبارزه را عمل معين خواهد کرد.”(41)

حال اگر کسی قصد تحريف نظريات لنين را داشته باشد می تواند به راحتی با سر و ته زدن يک نقل قول و بدون توضيح کافی ادعا کند که لنين معتقد به اين نظر بوده است که: نبايد در صدد ممنوع ساختن يا موقوف کردن تکامل سرمايه داری برآمد، و اين جمله اين را نشان می دهد که لنين اعتقاد به تکامل سرمايه داری در شوروی داشته است. کشاورز نيز چنين روشی را اتخاذ می کند: “نظر لنين اين بود که اقتصاد روسيه سرمايه داری استاقتصاد سرمايه داری حاکم استو يا سرمايه داری را بايد رشدداد. واضح است که اين تحريف نظريات لنين است. نظريات لنين، در سال 1921، بايد در کل مورد بررسی قرار گيرد. آنچه لنين در  مقاله ی «ماليات جنسی» نگاشته را می توان به ترتيب زير خلاصه کرد:

1-   از لحاظ سياسی، پس از انقلاب اکتبر 1917، دولت بورژوايی سرنگون شد و قدرت سياسی در دست پرولتاريا (شوراها) متمرکز شده و حکومت شورايی تشکيل شد.

2-   از لحاظ اقتصادی، نظام سرمايه داری همزمان با دولت بورژوايی سرنگون شد و جامعه وارد مرحله ی انتقال از سرمايه داری به سوسياليزم شده است، وجه مشخصه مرحله گذار عبارت است از وجود ترکيبی از اشکال گوناگون عناصر اقتصادی: اقتصاد ما قبل از سرمايه داری، توليد کالايی خُرد (که غالب است)، سرمايه داری خصوصی، سرمايه داری دولتی و اقتصاد سوسياليستی.

3-   عناصر اقتصادی «ما قبل از سرمايه داری»، «سرمايه داری خرد» و «سرمايه داری»، در تقابل با اقتصاد «سرمايه داری دولتی» و اقتصاد «سوسياليستی» قرار دارند. زيرا که «سرمايه داری دولتی» تدارک مادی را برای اقتصاد «سوسياليستی» و ساختن سوسياليزم فراهم می آورد. پس پرولتاريا که قدرت سياسی و اقتصادی را در دست دارد، بايد اقتصاد کوچک و تکامل خرده بورژوايیسرمايه داری را که در کشور دهقانی مانند روسيه غالب است و تکامل آن اجتناب ناپذير، به مسير سوسياليزم از طريق عنصر اقتصادی «سرمايه داری دولتی» سوق دهد. زيرا که ساختن سوسياليزم، در روسيه عقب افتاده هنوز آماده نيست. سوسياليزم را بايد براساس تکنيک پيشرفته ساخت. «سرمايه داری دولتی»، انتقال از سرمايه داری خرد به سوسياليزم را تحت حکومت کارگری عملی می کند.

4-   برنامه اقتصادی بلشويک ها، چه قبل از انقلاب و چه در سال 1918 و چه در سال 1921 اين بود که از طريق عنصر سرمايه داری دولتی شرايط گذار به اقتصاد سوسياليستی را فراهم آورند. صنايع را رشد دهند و محصولات را با کالاهای مانوفاکتور مورد نياز دهقانان مبادله کنند. اما، به علت جنگ و ويرانی ناشی از آن، سياست اقتصادی «کمونيزم جنگی» بر جامعه تحميل شد، يعنی سياست اتخاذ و ضبط محصولات افزونه از دهقانان، برای دفاع از انقلاب عليه تهاجمات امپرياليست ها و ضدانقلاب داخلی با رفع اين موانع، در سال 1921، «سياست اقتصادی نوين» طرح شد که شرايط انتقال از «کمونيزم جنگی» به تدارک اقتصاد «سوسياليستی» را فراهم آورد.

5-   برای رشد نيروهای مولده و تسريع در امر پيش برد و بهبود وضع کارگران و دهقانان يک عقب نشينی اقتصادی، تحت کنترل کامل حکومت کارگری، ضروری شد. «سياست اقتصادی نوين»(نِپ)، بيانگر اين عقب نشينی بود. ايجاد بازار آزاد، اتخاذ ماليات به شکل محصولات افزونه از دهقانان (ماليات جنسی)، عدم جلوگيری از تکامل توليد خردهبورژواسرمايه داری و اعطای امتيازات به سرمايه داری خرد، از اقدامات اين سياست است. نِپ در واقع يک سياست موقت بود.

6-   اعطای امتيازات به سرمايه داران خرد در عين حال يک مبارزه طبقاتی به شکل ديگری بود و به هيچ وجه به مفهوم صلح طبقاتی نبود. امتيازات به مفهوم يک قرارداد بين حکومت پرولتاريا از يک طرف، و سرمايه داران از سوی ديگر بود. هر دوطرف در اين قرارداد ذينفع بودند: سرمايه داران سود می برد و حکومت پرولتاريا زمينه را برای رشد نيروهای مولده، يعنی گذار به سوسياليزم آماده می کرد. هيچ خطری نيز متوجه حکومت پرولتاريا نبود، زيرا که قدرت سياسی و اقتصادی در دست پرولتاريا بود.

بديهی است که تفسير کشاورز کوچکترين شباهتی به مواضع لنين در مورد مسأله نِپ، ندارد. لنين در هيچ مورد صحبت از «رشد سرمايه داری» در روسيه، و يا اينکه «اقتصاد سرمايه داری حاکم است» به ميان نيآورده است و نمی توانست چنين کند، زيرا که اين گونه بحث ها در آن زمان صرفاً توسط منشويک ها طرح می گشتند.

«مارکسيسم» کشاورز و نظريات لنين 1922

يکسال پس از نِپ، کنگره يازدهم حزب کمونيست روسيه در مارس 1922 تشکيل شد. هدف اصلی کنگره جمع بندی نتايج يک سال «سياست اقتصادی نوين» بود؛ و اين در ضمن آخرين کنگره ای بود که لنين قبل از مرگش در آن شرکت کرد. لنين در اين کنگره گزارش سياسی را از طرف کميته مرکزی حزب ارائه داد. قبل از بررسی نظريات خود لنين، در ابتدا به تفسير کشاورز از بحث های لنين در اين کنگره می پردازيم. او می گويد:

لنين در کنگره 11 در رابطه با نِپ توضيح می دهد که: ما را از اين گريزی نبوداگر ماسرمايه داری را بوجود نمی آورديم، رشد نمی داديم و می توانستيم از اين رد شويم، اين کاملاً درست تر می بوداگر ما می خواستيم قدرت سياسی را حفظ کنيم، نمی توانستيم اين امتيازات را به دهقانان ندهيم. دادن اين امتيازات به دهقانان يعنی رشد دادوستد، يعنی مبادله کالا، يعنی رشد سرمايه داری. پس چه بهتر که ما اين سرمايه داری را آگاهانه و با کنترل از بالا پيش ببريم…” و در مقابل اپوزيسيون ها در حزب بلشويک که به چپو راستمی زدند، بحث لنين اين بود که اين مناسبات توليدی که اکنون وجود دارد کلاً مناسبات سرمايه داری است و روسيه هيچ وقت نتوانست در عرصه اقتصاد به مناسبات سرمايه داری پايان دهد….”(42)

حال بايد ديد خود لنين در مورد نتايج نِپ و تأثير آن بر اقتصاد چه می گويد. لنين در گزارش سياسی به کنگره يازدهم حزب کمونيست روسيه می گويد:

اکنون نکته مهم در مورد سياست اقتصادی نوين عبارت است از فراگرفتن صحيح تجربه سال پيش. اين کاری است که بايد انجام داد و ما خواهان انجام آن هستيم. اگر ما می خواهيم که به هر بهاء به آن برسيم، بايد بدانيم که مسئله نِپ مسئله اساسی و قاطعی است که ساير مسايل را تابع خود می کند و آن عبارت است از استقرار پيوند بين اقتصاد نوين که آغاز به ساختن کرده ايم (نه چندان خوب، خيلی ناشيانه، اما به هرحال آغاز ساختن کرده ايم، اقتصادی کاملاً نوين، اقتصادی سوسياليستی، بر مبنای يک سيستم نوين توليد و توزيعو اقتصادی دهقانی…”(43)

حال گزارش لنين را با «تفسير» کشاورز از گزارش او مقايسه کنيم: لنين می گويد مسئله نِپ استقرار پيوندی بين اقتصادنوينيعنی اقتصاد سوسياليستی” (اما نه چندان کامل) و اقتصاد دهقانیاست.

کشاورز تفسير می کند که لنين معتقد است که نِپ باعث رشد سرمايه داری” شد و به اعتقاد وی در روسيه مناسبات توليدیکلاً مناسبات سرمايه داری است و روسيه هيچ وقت نتوانست در عرصه اقتصاد به مناسبات سرمايه داری پايان دهد..”!

بار ديگر، کشاورز، برای اثبات نظريات خود و صحت استناد به بحث های لنين، از خود وی نقل قول می آورد: “در سال 1922 در گزارش سياسی کميته مرکزی حزب کمونيست روسيه به کنگره يازدهم حزب، لنين در توضيح ضرورت رشد سرمايه داری، کاناليزه کردن اقتصاد به سمت سرمايه داری دولتی می گويد:”(44) (کشاورز در اينجا نقل قولی از لنين می آورد که ما آن را عيناً در زير درج می کنيم و سپس برای روشن تر شدن مطلب، چند سطر ادامه بحث او را به آن می افزاييم) “«می خواستم به اين مسئله اشاره کنم که سياست اقتصادی نوين بلشويک ها چيست؟ اولوسيون يعنی تحول است يا تاکتيک؟ اسمناوخويها که، چنانکه می دانيد، جريانی است بين مهاجرين روسيه رخنه يافته و يک جريان اجتماعی و سياسی است و بر رأس آن بزرگ ترين رجال کادت و برخی وزرای دولت سابق کلچاک يعنی افرادی ايستاده اند که به اين عقيده رسيده اند که حکومت شوروی در کار ساختمان دولت روس است لذا بايد از پس آن رفت مسئله را به نحو مذکور طرح کرده اند، استدلال اسمناوخويها چنين است: ُاما اين حکومت شوروی در کار ساختمان چگونه دولتی است؟ کمونيست ها می گويند که اين يک دولت کمونيستی است و اطمينان می دهند که اين يک تاکتيک است يعنی اينکه بلشوک ها در لحظه ای دشوار   سرمايه داران خصوصی را قال می گذارند و از آن پس است که گويا به هدف خود نايل می آيند. ولی بلشويک ها می توانند آن چه دل خواهشان است بگويند. اما اين در واقع تاکتيک نبوده، بلکه اولوسيون و يک استحاله درونی است. آنها به طرف دولت عادی بورژوايی سير می کنند و ما بايد آنها را حمايت کنيم. ُ سير تاريخ از مجاری مختلفه انجام می گيردبرخی از اينها حتی قيافه کمونيست به خود می گيرند ولی در ميانه شان اشخاص رُک تری نيز هست، از آن جمله «استريالوف» که گويا در زمان «کلچاک» وزير بود. وی با رفقای خود موافق نيست و می گويد: ُشما در باره کمونيزم هرچه می خواهيد بگوييد ولی من مدعی هستم که اين کار آنها تاکتيک نيست بلکه اولوسيون است. ُ من برآنم که استريالوف با اين اظهارات صريح خود به ما نفع فراوان می رساند. برای ما و به ويژه برای من به علت شغلی که دارم بسيار زياد اتفاق می افتد که دروغ های کمونيستی مذاق شيرين کُنی را هر روز استماع نمائيم که گاهی فوق العاده تهوع آور است. حال به جای اين دروغ های کمونيستی شماره روزنامه «اسمناوخ» بدست ما می رسد و در آنجا صريحاً گفته می شود: ُ در کشور شما وضع به هيچ وجه آن طور نيست، شما فقط خيال می کنيد و حال آنکه در واقع مشغول غلطيدن در منجلاب عادی بورژوايی هستيد و زمانی خواهد رسيد که در آنجا پرچم های کمونيستی با انواع شعارها در اهتزاز خواهد بود، اين بسيار مفيد است  ُزيرا اين مطلب تنها تکرار چيزی نيست که ما دائماً در پيرامون خود می شنويم بلکه صاف و ساده ذکر حقيقت طبقاتی از جانب دشمن طبقاتی است. مشاهده يک چنين چيزی که علت نوشته شدنش اين نيست که در کشور کمونيستی رسم است اينطور نوشته شود و قدغن است آنطور نوشته شود، بلکه آن است که اين واقعاً يک حقيقت طبقاتی است که به نحوی خشن و بی پرده از جانب دشمن طبقاتی گفته می شود، بسيار مفيد است. استريالوف با آنکه کادت و بورژوا بود و از مداخله مسلحانه حمايت می کرد، می گويد:  ُمن طرفدار پشتيبانی از حکومت شوروی در روسيه هستم، برای آنکه در جاده ای پا گذارده است که به طرف حکومت عادی بورژوايی سير می کند. ُ

اين چيز بسيار مفيدی است که به نظر من بايد در نظر گرفته شود. وقتی اسمناوخويها چنين می نويسند برای ما خيلی بهتر از زمانی است که برخی از آنها تقريباً خود را کمونيست وانمود می کنند و آن هم به نحوی که انسان از دور چه بسا نمی تواند تشخيص دهد و شک دارد که آيا اين شخص به خدا ايمان دارد يا انقلاب کمونيستی. بايد صريح گفت که چنين دشمنان رک گويی مفيد هستند. بايد صريح گفت که مطالبی که استريالوف در باره ی آن سخن می گويد ممکن است. تاريخ انواع مقولات به خود ديده است: توکل به ايمان و فداکاری و ديگر صفات عالی اخلاقی در سياست به هيچ وجه کار جدی نيست. صفات عالی اخلاقی در نزدعده معدودی از افراد وجود دارد ولی فرجام کار تاريخی را توده های عظيمی معين می کنند که اگر آن تعداد کوچ افراد با آنها جور نيايند گاهی با اين تعداد اندک چنان هم مؤدبانه رفتار نمی کنند.

از اين قبيل مثال فراوان است لذا بايد اين رک گويی اسمناوخويها را تهنيت گفت. دشمنی که حقيقت طبقاتی بيان می کند و به آن خطری اشاره می کند که در مقابل ما قرار دارد. دشمن می کوشد که اين وضع ناگزير شود. اسمناوخويها ترجمان روحيات هزاران و ده ها هزار تن از انواع بورژواها و يا کارمندان شوروی و شرکت کنندگان سياست اقتصادی نوين ما هستند. اين خطر واقعی و حقيقی است و به همين جهت است که به اين مسئله بايد توجه عمده معطوف شود. واقعاً هم، کداميک پيش خواهند آمد؟“(45)

نخستين هدف کشاورز از ذکر نقل قول فوق عبارت است از اثبات توضيحلنين در مورد ضرورت رشد سرمايه داریدر روسيه. اما لنين در آن نقل قول کوچکترين اشاره ای به رشد سرمايه داریدر روسيه نمی کند. لنين در واقع صرفاً مطلبی از قولکسان ديگر با چنين مضمونی بيان می کندلنين می گويد: “بزرگترين رجال کادت و برخی از وزرای دولت سابقعقيده دارند که حکومت شوروی در کار ساختمان دولت روس” (يعنی دولت سرمايه داری تزاری) استلنين می گويد: برخی از دشمنان طبقاتی پرولتاريای روسيه می گويند بلشويک ها و دولت کارگری شوروی به طرف دولت عادی بورژوايی سير می کنند و ما بايد آنها را حمايت کنيم.” لنين می گويد: يک وزير سابق بورژوا، استريالوف، اظهار می دارد که او طرفدار پشتيبانی از حکومت شوروی در روسيههست زيرا شوروی در جاده ای پاگذارده است که به طرف حکومت عادی بورژوايی سير می کند.” در نتيجه اين بورژوازی و دشمنان طبقاتی پرولتاريا هستند، که ادعا دارند در روسيه سرمايه داری رشدکرده است و نه لنين! بديهی است که کشاورز اين مطلب را نمی تواند انکار کند. اما، تلويحاً وانمود می کند که گويا سخنان دشمنان طبقاتی پرولتاريا مورد تأييد لنين است، زيرا که وی به رگ گويیآنان تهنيتمی گويد. اين برداشت نيز نادرست است. لنين سخنان بزرگترين رجال کادتو وزير سابق بورژوازی را مورد تأييد قرار نمی دهد، که خطر بازگشت به سرمايه داری که از زبان د شمنان رک گوبيرون می آيد و از دهان  کمونيست های غيرواقع بين شنيده نمی شود، را تأکيد می کند. لنين می گويد که دشمن: “حقيقت طبقاتی را بيان می کند و به آن خطری اشاره می کند که در مقابل ما قرار دارد، يعنی خطر احياء حکومت بورژوايی و بازگشت نظام سرمايه داری، خطری که بايد صريح گفت ممکن است رخ دهد (و نه اينکه رخ داده است). آيا از نقطه نظر کشاورز هشدار در مورد امکان بازگشت سرمايه داری با احياء قطعی سرمايه داری، يک مفهوم واحد را بيان می کنند؟

مضافاً بر آن، کشاورز ابتدا و ادامه همان نقل قول را که لنين به توضيح درس های نِپ و عدم وجود خطر بازگشت سرمايه داری، در کوتاه مدت، را اشاره می کند، از قلم انداخته است. ما ابتدا قسمت آخر همان نقل قول را می آوريم:

“…. دشمن حقيقت طبقاتی را بيان و به خطری که در مقابل ما قرار دارد اشاره می کند. دشمن می کوشد اين وضع را اجتناب ناپذير کند. اسمناوخويها احساسات هزاران و ده ها هزار بورژوا و يا کارکنانی را بازتاب می کنند که در خدمت ساختن سياست اقتصادی نوين ما هستند. اين خطر واقعی و اصلی است. به همين علت است که به اين سؤال بايد توجه ويژه معطوف داريم: ُچه کسی برنده خواهد شد؟” (ادامه اين مطلب در متن کشاورز نيامده است، اما ادامه می دهيم): لنين ادامه می دهد: “من در مورد رقابت صحبت کرده ام. امروز هيچ گونه حمله ای متوجه ما نيست، هيچ کس گلوی ما را نمی فشارد. درست است که هنوز بايد ديد فردا چه پيش خواهد آمد، اما امروز ما مورد حمله مسلحانه نيستيم…”(46)

در نتيجه، لنين معتقد است که گرچه امکان بازگشت سرمايه داری که دشمنان ادعا می کنند وجود دارد، اما، مسئله آن روز شوروی نبود. زيرا که: “ما قدرت را در اختيار داريم، ما صاحب مجموع سلاح اقتصادی هستيم.”(47) زيرا کهقدرت اصلی اقتصادی در دست ماست. کليه شرکت ها و کارخانجات بزرگ، راه آهن و غيره دست ماست. قدرت اقتصادی در دست دولت پرولتری روسيه برای تضمين انتقال به کمونيزم به اندازه کافی است…”(48)

پس، برخلاف نظر کشاورز مسئله اصلی آن روز روسيه نه در رشد سرمايه داری” و نه حتی در امکان بازگشت سرمايه داری نهفته بود. مسئله ی اصلی تجربه کافی کمونيست ها در امر پيشبرد وظايف اقتصادی (و عدم وجود رگ گويی” در مورد مسايل) بود. لنين خيلی رک” می گويد: “در يک سال گذشته ما بطور وضوح نشان داديم که قادر به اجرای امور اقتصادی نيستيم.”(49) و يک بار ديگر در موارد امر پيشبرد شرکت های مخلوط که در آنها سرمايه داران روسيه و خارجی و کمونيست ها مشارکت می کنند.”(50) صريحاً می گويد: “اجازه دهيد که بدون اغراق بگويم که اين امر خود «يک جنگ نهايی و تعيين کننده» عليه نه تنها سرمايه داری بين المللی استکه عليه سرمايه داری بومی روسی است که از اقتصاد دهقانی سر بيرون آورده.. برای غلبه بر آن ما قدرت سياسی داريم. ما کل منابع و اقتصاد را در دست داريم. ما هر آن چه نام ببريد داريم غيراز کاردانی، ما فاقد کاردانی هستيم. اگر همين درس ساده را از تجربه سال گذشته بگيريم و به مثابه راهنما از آن استفاده کنيم سال 1922 بر مشکلاتمان فائق خواهيم آمد“(51)

مسئله محوری آن زمان، يکسال پس از «سياست اقتصادی نوين» عدم وجود کاردانی (و يا ندانم کاری) کمونيست ها بود. لنين اعتقاد داشت که به اهداف نِپ، يعنی ارتباط با دهقانان، رسيده اند و تجربه ايجاد شرکت های مخلوط (حکومت کارگری و سرمايه داری خارجی و روسی، اما تحت نظارت کامل حکومت کارگری) نشان داده که کمونيست ها بايد از روش های سرمايه داری و بازرگانی استفاده کنند. به عبارت ديگر از سرمايه داران با تجربه در امور تجارت و بازرگانی بياموزند. لنين درس های يکسال پس از نِپ را چنين جمع بندی می کند:

ارتباط با توده های دهقانی و اعضای عادی دهقانان کارگراين به نظر من نخستين درس سياسی محوری سياست اقتصادی نوين بوددومين درس، درس مشخص تر، آزمايشی بود مبنی بر رقابت بين دولت و بنگاه های سرمايه داری، ما در حال شکل دادن شرکت های مخلوط هستيم که مانند تجارت دولتی و سياست اقتصادی نوين بطورکلی، به اين مفهوم است که ما کمونيست ها از روش های سرمايه داری و بازرگانی استفاده می کنيم…”(52) اما، از نقطه نظر لنين سياست اقتصادی نوين، به مثابه يک عقب نشينی بود، او معتقد بود که اعطاء امتيازات به سرمايه داری خرد، ايجاد بنگاه های مخلوط و غيره بايد پايان يابند. به شرط آنکه کمونيست ها فن پيشبرد اقتصاد را آموخته باشند وگرنه، آن خطری که دشمن طبقاتی رگ گواشاره می کند، يعنی امکان بازگشت سرمايه داری به وقوع خواهد پيوست. لنين چند سطر قبل از توضيح خطر ياد شده از جانب دشمن طبقاتی  می گويد:

عقب نشينی به انتها رسيده است. شيوه های اصلی چگونگی کار با سرمايه داران تعيين شده است. نمونه هايی در دست هست، گرچه به ميزان اندکعقب نشينی پايان يافته و اکنون نوبت تجديد آرايش قوای خودمان می باشد. اين رهنمودی است که کنگره بايد تأکيد کنددر عمل نشان دهيد که بهتر و کاراتر از سرمايه داران کار می کنيد. سرمايه داران با دهقانان پيوند اقتصادی برقرار می کنند که ثروتمند شوند، اما شما بايد با اقتصاد دهقانی پيوند برقرار سازيد تا بر قدرت اقتصادی دولت پرولتری ما بيافزاييد. شما يک سلسله سلاح اقتصادی در خدمت خودتان داريد، تنها اشکال اين است که نمی دانيد چگونه از آنها استفاده کنيدما قدرت سياسی را در اختيار داريم، ما صاحب مجموع سلاح اقتصادی هستيم. اگر (رابطه) سرمايه داران (با دهقانان) را بشکنيم و (خود) پيوندی با دهقانان ايجاد کنيم در آن صورت به قدرتی مطلقاً  شکست ناپذير تبديل می شويم. در آن صورت ساختن سوسياليزم کار قطره ای در دريا که حزب کمونيست نام دارد، نخواهد بود. که کار همه توده های زحمتکش خواهد بود. در آن صورت دهقانان عادی خواهند ديد که به آنان کمک می کنيم و بدنبال ما خواهند آمدبرای متوقف ساختن عقب نشينی بايد چنين مفهومی داشت و صحيح خواهد بود که اين شعار را بدين شکل ديگر به تصميم کنگره مبدل سازيم.”(53)

حال خود قضاوت کنيد که چه تفاوت فاحشی بين مطالب «رک» لنين در مورد وضع اقتصادی روسيه، يک سال پس از اعمال نِپ، و «تفسير» مبهم کشاورز از نظريات لنين در سال 1922، وجود دارد. از آنچه تاکنون مشاهده کرده ايم، حداقل می توان به جرأت اذعان داشت که مواضع ارائه داده شده، توسط کشاورز، متعلق به لنين نيست که از آن خود او و يا کسانی ديگر است.

«مارکسيسم» کشاورز و افسانه «سرمايه داری دولتی»

کشاورز در طی بحث های خود از واژه های «سرمايه داری» و «سرمايه داری دولتی»، گرنه کاملاً به يک مفهوم، که نزديک به يکديگر و در يک مقوله استفاده  می کند. امر مسلم اينکه هرگز، همانند لنين، از اقتصاد «سرمايه داری دولتی» به مثابه يک عنصر اقتصادی در مقوله اقتصاد سوسياليستی نام نمی برد.

کشاورز مواضع خود (البته به کذب به استناد به لنين) را در مورد «سرمايه داری دولتی»، پس ار سياست اقتصادی نوين (1921) چنين بيان می کند (او کليه نقل   قول های خود را از قول لنين بيان می کند):

در زمان حيات لنين

*- “وضعيت اقتصادی در روسيه ترکيبی است از اشکال گوناگون ما قبل از سرمايه داری، سرمايه داری خرد و سرمايه داری دولتی.”

*-“با نِپ رشد سرمايه داری در روسيه اجتناب ناپذير است.”

*- “سياست نِپ و رشد سرمايه داری دولتی در اقتصاد، امری اجتناب ناپذير است.”

*- “اقتصاد روسيهسرمايه داری است.”

*- در روسيه اقتصاد سرمايه داری حاکم است” و هدف اين است که به سرمايه داری دولتی نظير مدل آلمان کاناليزه” شود.

 پس از مرگ لنين

*-“وضعيت اقتصادی در روسيه عبارت از سرمايه داری پراکنده ای است که جهت گيری اش سرمايه داری دولتی است و از نظر سياسیيک دولت معمول بورژوايی دارد خودش را تحکيم می کند.”

*-“زينوويف و کامنوف مطرح می کنند که آنچه در روسيه است سيستم سرمايه داری دولتی است، اين سيستم سرمايه داری استدر مقابل، بوخارين و استالينيک سيستم سرمايه داری رابه مثابه يک سيستم سوسياليستی به طبقه کارگر جا می زنند.”

*-“کروپسکايا مطرح می کند که نِپ سرمايه داری بودهنِپ يعنی رشد سرمايه داری، يعنی امتياز دادن به دهقانان و دادوستد يعنی سرمايه داری.”

ما برای تقويت بحث او نقل قول ديگری می آوريم. اين نقل نه توسط يکی از رهبران عادی حزب بلشويک، که توسط اقتصاددان رسمی حزب، «پروبراژنسکی» مطرح شده، و زمان آن نيز نه پس از مرگ لنين، که در همان کنگره يازدهم حزب کمونيست روسيه در سال 1922 در حين بحث های حاد پيرامون نِپ صورت گرفته است. پروبراژنسکی در کنگره (در حضور لنين) صريحاً اعلام می کند: “سرمايه داری دولتی همان سرمايه داری است و اين تنها شکلی است که بايد آن را تعبير کرد.”

حال تفسيراتکشاورز از نظريات لنين و رهبران حزب بلشويک به کنار، ببينيم خود لنين در باره سرمايه داری دولتی چه می گويد. اولاً، برخلاف آنچه کشاورز وانمود می کند، بحث لنين پيرامون سرمايه داری دولتی از سال 1921، يعنی دوره نِپ به بعد آغاز نشد. لنين مفهوم سرمايه داری دولتی را نه تنها در سال 1918 (که در بالا اشاره شد)، که در سال 1917 قبل از سرنگونی دولت بورژوايی «کرنسکی» مطرح می کرد (به آن در مقاله «ماليات جنسی» استناد می دهد). لنين در جزوه «فاجعه قريب الوقوع و راه مبارزه عليه آن»، سپتامبر 1917، چنين نوشت:

وجود يک دولت انقلابیدمکراتيک واقعی، يک دولت انحصاری دولتی، بطور اجتناب ناپذير و به ناچار قدمی است در راه سوسياليزمزيرا که سوسياليزم صرفاً قدم بعدی سرمايه داری انحصاری دولتی است…” لنين می افزايد: “سرمايه داری انحصاری دولتی تدارکی کاملاً مادی است برای سوسياليزم، آن دروازه سوسياليزم است…”

ثانياً، لنين در آغاز سخنرانی خود در کنگره يازدهم حزب کمونيست، يک سال پس از تجربه سياست اقتصادی نوين، برای رفع هرگونه سوء تفاهم در مورد سرمايه داری دولتی روسيه چنين می گويد:

سرمايه داری دولتی، بر طبق کليه نوشتجات اقتصادی، عبارت است از آن سرمايه داری که در نظام سرمايه داری وجود دارد و اين زمانی است که دولت اين يا آن شرکت سرمايه داری را تابع خود می کند. اما دولت در کشور ما دولت پرولتريست و متکی بر پرولتارياست. کليه امتيازات و مزايای سياسی را به پرولتاريا می دهد و از طريق  کانال پرولتاريا، قشرهای پائينی دهقانی را به خود جلب می کند. بدين ترتيب جهت واژه سرمايه داری دولتی خيلی ها را گمراه می کند. برای جلوگيری از اين وضع بايد نکته اساسی ای را خاطر نشان کرد و آن اينکه سرمايه داری دولتی که ما داريم در هيچ تئوری و هيچ کتابی بدان اشاره نشده است. آن هم به اين علت ساده که کليه مفاهيم عادی مربوط به اين واژه با حکومت بورژوايی در جامعه سرمايه داری منطبق استجامعه ما از مسير سرمايه داری بيرون رفته است. اما هنوز در جاده نوين گام نگذاشته است. قدرت دولتی در اين جامعه در دست پرولتارياست و نه بورژوازی. اين مطلب را بايد درک کرد که زمانی که ما می گوييم «دولت»، منظورمان خودمان، پرولتاريا، پيشروی طبقه کارگر است. سرمايه داری دولتی ما، نظامی است که ما حد ومرز آن را تعيين می کنيم. اين سرمايه داری دولتی در ارتباط با دولت است، دولت کارگران و پيشروترين بخش کارگران پيشاهنگما دولت هستيم.”(54)

ثالثاً، لنين پس از کليه بحث های کنگره يازدهم در آخرين دخالت علنی خود در حزب چنين می گويد (در ضمن تا زمان مرگ خود موضعی خلاف آن نگرفت):

نخست در مورد سرمايه داری دولتی، پروبراژنسکی می گويد: ُسرمايه داری دولتی همان سرمايه داری است و اين تنها شکلی است که بايد آن را تعبير کردُ، من می گويم اين يک نوع مکتب گرايی(55) خالص است. تاکنون هيچ کس کتابی راجع به اين نوع سرمايه داری ننگاشته است، زيرا که اين نخستين بار در تاريخ بشريت است که چنين پديده ای مشاهده می شود. کليه نوشتجات قابل مطالعه در مورد سرمايه داری دولتی تحت شرايط و اوضاعی نگاشته شده اند که سرمايه داری دولتی يک سرمايه داری بوده استاکنون مسايل متفاوتند، مسايلی که نه مارکس و نه مارکسيست ها آن را پيش بينی نکرده اند. ما نبايد به گذشته بنگريمزمانی که کتابی می نويسيد، خواهيد نوشت: سرمايه داری دولتی (در روسيه) يک شکل غيرقابل پيش بينی و غيرقابل توقع سرمايه داری است، زيرا که هيچ احدی تصور نمی کرد که پرولتاريا در يک کشور عقب افتاده قدرت سياسی را بدست گيرد و به عنوان نخستين گام سعی در جهت سازماندهی توليد صنايع بزرگ و توزيع برای دهقانان کند و سپس به اين نتيجه برسد که به علت سطح پائين فرهنگی بايد از خدمات سرمايه داری استفاده کرد. هيچ کس چنين شرايطی را پيش بينی نکرد. اما اين يک واقعيت غيرقابل انکار است.”(56)

لنين در سال 1922 افسانه «سرمايه داری دولتی» در روسيه مبنی بر «سرمايه داری» بودن آن پديده را، يک بار و برای هميشه به خاک سپرد. حال پس از 65سال کشاورز آن را از زير خاک بيرون آورده و به عنوان نظريات لنين تحويل جنبش کمونيستی ايران می دهد!

«مارکسيزم» کشاورز يا مِنشويزم

اگر درست باشد که مطالب فوق نشان می دهد که کشاورز محتاطانه دست به تحريف برخی از نظريات لنين در مورد شوروی زده است، سؤالی که طرح می شود اين است که او چه هدفی را از اين کار دنبال می کند و در پی اثبات چه مطلبی است؟

آنچه مسلم است عبارت است از اين عامل که کشاورز، برخلاف «اسمناوخ ها»،(57) «رگ گويی» را اتخاذ نکرده و نظريات خود، در مورد ماهيت طبقاتی دولت شوروی پس از انقلاب اکتبر، را روشن بيان نمی کند. بايد ديد خود او چه نظرياتی داراست.

نظر و تحليلی که بيش از هر چيز بر افکار او تأثير گذارده نه نظريات لنين است و نه کروپسکايا و نه کامنوف، که او تحت تأثير عقايد استريالوف است. کشاورز در اثبات ضرورت رشد سرمايه داریدر روسيه نقل قولی از لنين می آورد که در آن لنين از رک گويیاستريالوف (“کادت، وزير سابق کلچاکو يک بورژواکه تحت تأثير عقايد منشويکی قرار گرفته است) تمجيد می کند و اخطار استريالوف را به مثابه زنگ خطری اعلام می کند. اما تمجيد لنين از رک گويیاستريالوف به هيچ وجه به مفهوم تأييد وی از نظريات اين دشمن طبقاتینمی بايستی تلقی شود. کشاورز اصرار دارد وانمود کند که نظريات اين کادت بورژوامورد تأييد لنين بوده است. او نظريات استريالوف مبنی بر سرمايه داری شدن شوروی را به عنوان نظر کسیکه به قول لنين آگاهترين دشمن طبقاتی پرولتارياستمعرفی می کند.(58)

کشاورز پس از طرح نقل قولی از استريالوف مبنی بر بورژوايی شدن شوروی پس از مرگ لنين، چنين می نويسد:

به اين ترتيب می توان گفت اينجاست که سياست و خط مشی حزب بلشويک در اين مقطع با نياز سرمايه داری در روسيه، برای رشد سرمايه داری، رشد نيروهای مولده، رشد کشور و ايجاد يک قدرت مستقل در مقابلدول ديگرجناح های ديگر بورژوازی در دنيا بطور عينی انطباق پيدا کرد. فرموله کردن آن سياست از جانب حزب و تأييد آگاه ترين نمايندگان جريان بورژوايی در آن عصر، دقيقاً مؤيد اين است که آنها با جهت گيری طبقاتی شان نه تنها ماهيت رفرم های اقتصادی و تحولات اقتصادی و رشد نيروهای مولده را از جهت رشد سرمايه داری در روسيه کاملاً تشخيص می دهند، بلکه چيزی را که در مورد سرمايه داری دولتی در زمان لنين با شک و ترديد می گفتند اين بازسازی يک حکومت عادی بورژوايی است، در اين زمان با ترديد بسيار کمتر و با اطمينان بسيار بيشتر از رژيم استالين پشتيبانی می کنند و می گويند بايد تمام نمايندگان ما، تمام حرف شنوهای ما از اين حکومت در مقابل اپوزيسيون پشتيبانی کنند…”(59)

در کل بحث های کشاورز اين تنها موردی است که در اثباتسرمايه داری شدن شوروی پس از مرگ لنين استدلالآورده می شود.

حال بايد ديد لنين که ظاهراً تحت تأثير رک گويیاين حضرات بورژوا قرار گرفته است، راجع به آنان چه می گويد. منشويک ها و برخی از کادت های وامانده که پس از انقلاب اکتبر به خارج از روسيه فرار کرده بودند و در انتظار سرنگونی دولت پرولتری روزشماری می کردند و هر شکست يا عقب نشينی بلشويک ها را جشن  می گرفتند، در سال 1921 به محض طرح سياست اقتصادی نوين آغاز به «حمايت» از دولت شوروی کردند. برخی از اين آقايان به دور نشريه «اسمناوخ» گردآمده و بعضی نيز مانند «اتوبائر» که به قول لنين همانند «کائوتسکی» به يک «خرده بورژوای محقر» مبدل شده بود، با انتقادبه حکومت کارگری در روسيه خود را ارضاء می کردند. لنين می گويد اتوبائر در مورد عقب نشينی دولت شوروی خوشحال شده و فرياد بر می آوردببينيد! بلشويک ها در مقابل سرمايه داری عقب نشينی کرده اند! ما هميشه می گفتيم که آن يک انقلاب بورژوايی است“(60)

و يا در مورد طرفداران نشريه «اسمناوخ» می نويسد:

طرفداران اسمناوخ جريانی است که بين مهاجرين روسيه رخنه يافته و يک جريان اجتماعی و سياسی است و بر رأس آن بزرگترين رجال کادت و برخی از وزرای دولت سابق کلچاک يعنی افرادی ايستاده اند که به اين عقيده رسيده اند که حکومت شوروی در کار ساختمان دولت روس است و لذا بايد از آن حمايت کرداز آن جمله استريالوفکه می گويد ُهر چه در باره کمونيزم می خواهيد بگوئيد اما من می گوييم کار آنان تاکتيک نيست که تحول (به سرمايه داری) استمن طرفدار حمايت از حکومت شوروی در روسيه هستم، زيرا که در راهی قدم نهاده است که به سوی حکومت عادی بورژوايی حرکت می کند.ُ

لنين در مقابل موعظه های «اتوبائر»، رهبران بين الملل دوم و دو ونيم،  «منشويک ها» و «سوسيال رولوسيونرها» می گويد:

آنان که چنين سخنانی ايراد می کنند، به محض اينکه ما اعلام می داريم که آنهايی را که چنين مطالبی اشاعه می دهند، تيرباران خواهيم کرد، متعجب می شوندمنشويک ها می گويند ُشما در حال عقب نشينی هستيد، ما نيز عقب نشينی را مدت ها است که تبليغ کرده ايم، ما با شما موافقيم، ما همراه شما هستيم، بيائيد با هم عقب نشينی کنيم ُ ما در پاسخ آنان می گوييم  ُ برای اشاعه چنين عقايد منشويکی دادگاه های انقلابی حکم اعدام صادر خواهند کرد ُ“(61)

اين بود پاسخ لنين به «حاميان رک گويی» دولت شوروی که در صف ضدانقلاب قرار گفته بودند. حال کشاورز با افتخار از خزعبلات آنان برای اثبات سرمايه داری شدن شوروی استفاده می کند و آن هم با مهر تأييد لنين. در واقع او مهر تأييد لنين را بيشتر برای نظريات خود طلب می کند، زيرا که نظريات وی همان نظريات منشويکی سال 1921 است. مقايسه کنيد:

*- استريالوف «بورژوا» در باره نِپ می گويد: “شما در باره کمونيزم هر چه می خواهيد بگوييد ولی من مدعی هستم که اين کار آنها تاکتيک نيست، بلکه تحول است.”

*- کشاورز «کمونيست» در باره نِپ می گويد: “من فکر می کنم اساس استدلال لنينکه مرا هم قانع می کنددر باره اتخاذ سياست سرمايه داری انحصاری  دولتیمبتنی بر يک تحليل عينی از وضعيت توليد روسيه است که ناشی از يک تاکتيکنيست.”(62) *- استريالوف «بورژوا» در مورد دولت شوروی می گويد: “آنها به طرف دولت عادی بورژوايی سير می کنند.”

*- کشاورز «کمونيست» در مورد دولت شوروی می گويد: “وضعيت سياسی طوری است که يک دولت معمول بورژوايی دارد خودش را تحکيم می کند…”(63)

*- استريالوف «بورژوا» در باره اقتصاد شوروی می نويسد: “حکومت شوروی در کار ساختمان دولت روس است” (يعنی ساختمان جامعه سرمايه داری تزاری).

*- کشاورز «کمونيست» در باره اقتصاد شوروی می نويسد: “بحث لنين اين است که با نِپ رشد سرمايه داری در روسيه اجتناب ناپذير است.”

و بالاخره،

*- استريالوف «بورژوا» از حکومت شوروی حمايت می کند: “من طرفدار پشتيبانی از حکومت شوروی در روسيه هستم، برای آنکه در جاده ای پا گذارده است که به طرف دولت عادی بورژوايی سير می کند.”

*- کشاورزِ «کمونيست» نيز اقدام حکومت شوروی را تأييد می کند: “آن چه اساس نظر لنين بود اين بود که اقتصاد روسيهسرمايه داری است“(64)، پاسخ لنين را به شرايط مشخص روسيهدرست و واقعی می دانم…”(65)

همانطور که مشاهده می شود «مارکسيسم» کشاورز، همانا «منشويزم» است.

منشويزم و «مارکسيسم» حکمت

نظريه پرداز دوم، منصور حکمت، اما تحليل و نقد عميق پرولتریخود را از زاويه ديگری مطرح می کند. البته حکمت در اساس با کشاورز اختلافی ندارد: “در مورد رابطه بورژوازی و پروسه صنعتی شدن روسيه من هم با آن موافقم.”(66) حکمت در واقع با نظريات ارائه شده توسط کشاورز مبنی بر رشد سرمايه داریدر روسيه در دوره نِپ و مفهوم «سرمايه داری دولتی» به مثابه نوعی از سرمايه داری، مخالفتی ندارد. اختلاف اساساً بر سر زمان دقيق سرمايه داری شدن نظام و دولت: شوروی است. حکمت تناقضات تحليلکشاورز را اين گونه برملا می کند:

اگر لنينيسم به ما ياد می دهد که پديده ها را آن طور که هستند ترسيم کنيم،   سرمايه داری دولتی را بايد آن طور که هست ترسيم کنيم. نقد ما از سرمايه داری اين است که نظام طبقاتی است. استثمارگر است، بخش عمده مردم ثروت جامعه را توليد می کنند ولی فقط به اندازه بازتوليدی نيروی کارشان مزد می گيرند و خلاصه  سرمايه داری بردگی مزدی است. اما درست هنگامی که قرار است در مورد اداره جامعه افکارمان را بيان کنيم بلافاصله می گوييم که البته شکل مزد و قانون ارزش باقی می ماند و در مورد سرمايه داری انحصاری دولتی فراموش می کنيم که بگوييم سرمايه داری به هر حال در شکل يک نظام استثمارگر است و تحت ديکتاتوری پرولتاريا هم که باشد باز استثمارگر است؟ آيا پرولتاريا بناست که در يک دوره طولانیبر مبنای يک نظام استثمارگر نيروهای مولده را رشد دهد؟“(67)

حکمت يک بحث منطقی می کند و به کشاورز ايراد می گيرد که اگر قبول داری که سرمايه داری دولتی همان سرمايه داری است، پس ما بايد قبول داشته باشيم دولت اين نظام نيز همانند دولت سرمايه داری استثمارگر است. کشاورز از آنجايی که خود درکی منشويکی از سرمايه داری دولتی شوروی آن زمان دارد در مقابل بحث منطقی حکمت سکوت اختيار می کند.

حال که حکمت رقيب را از ميدان به در کرده، و خود تحليل عميق پرولتریدر مورد آن چه در شوروی اتفاق افتاده است را ارائه می دهد:

آن چه بطور واقعی اتفاق افتاد اين است که بلشويک ها وارد انقلاب 1917 شده و دولت را در دست گرفته و ديکتاتوری پرولتاريا را تشکيل دادند” (تا اينجا مورد توافق ما نيز هست)، اما حکمت ادامه می دهد: “بدليل ناروشنی و عدم آمادگی در تبيين وظايف اقتصادی انقلاب، وقتی که اقتصاد به مساله اساسی جامعه تبديل گرديد، عملاً تنها يک طبقه آن هم بورژوازی آلترناتيو داشت. بنابراين بخشی از پرولتاريا آرمان های بورژوازی را به عنوان آرمان های سوسياليستی جا زد“(68)

واقعاً چه «تحليل» عميقی! بلشويک ها قدرت را بدون آمادگی قبلی در موردمسايل اقتصادی بدست می گيرند، اما از آنجايی که خود آلترناتيو نداشتند، بورژوازی «زيرک» روسيه که ظاهراً دارای آمادگی در تبيين وظايف اقتصادیبود، لنين و حزب بلشويک را می فريبد و قدرت را قبضه کرده و لنين هم نارو خورده و به کنار می رود! البته اگر حکمت به جای لنين بود واضح است که چنين اتفاق ناگواری نمی افتاد. او می گويد:” از نظر من ديکتاتوری پرولتاريا در روسيه مستقر شد و از قضا آن قدر سريع مستقر شد که حتی نتوانست خود را آماده پاسخگويی به وظايف اقتصادی اش بنمايدبلشويک ها می توانستند بدنبال اشکال معينی از توليد اجتماعی بگردند که سرمايه داری انحصاری دولتی نباشد و ما قطعاً بايد اين را بکنيم.”(69) (عجب رک گو“!)

در بهترين حالت، حکمت نظير منشويکی سخن می گويد که پس از سال ها موعظهدر مورد عدم امکان تسخير قدرت توسط پرولتاريا، خود را در مقابل يک عمل انجام شده، يعنی انقلاب پرولتری در روسيه می بيند و اين واقعيت ناگوار و غيرمترقبه چنان در او تأثير می گذارد که مانند برخی از منشويک ها فرياد بر می آورد: “بلشويک ها قدرت را گرفتند، اما همانطور که گفتيم شرايط عينی برای سوسياليزم آماده نبود و بالاخره بورژوازی قدرت را از دست بلشويک ها در آورد. اين نشان داد که ما درست گفتيم و اگر ما به جای آنها بوديم اکنون پرچم کمونيزم را برافراشته بوديم!”

چنانچه «مارکسيسم» کشاورز «منشويزم» سال 1921 باشد، «مارکسيسم» حکمت همان «منشويزم» کلاسيک است. اگر کشاورز نظريات منشويکبورژوايی مهاجرين روسی سال 1921 را بازگو می کند، حکمت نظريات منشويکی را بيان می کند که پس از 1905 در تبعيد به سر برده و سال هاست از واقعيت جامعه به دور افتاده است! اما کماکان نظر حکمت در قياس با نظر کشاورز معقولانه تر است، حداقل حکمت «رگ گويی» يک منشويک را دارد، امری که کشاورز فاقد آن است!    

مازیار رازی

بیست آبان ۱۳۶۶

زيرنويس ها:

[1]- اين موضع نخستين بار توسط لئون تروتسکی در اوايل دهه 30 تکامل يافت. رجوع شود به «انقلابی که به آن خيانت شد»، «ماهيت طبقاتی دولت شوروی» و «دولت کارگری و مسأله ترميدور و بناپارتيزم»، بازتکثير از «نشر کارگری سوسياليستی».

2- در اينجا وارد تحليل های تئوريک اين مسأله نمی شويم. خواننده را به مقالات متعددی از ارنست مندل رجوع می دهيم.

3- «مارکسيسم و جهان امروز» مصاحبه با منصور حکمت، «انترناسيونال»، شماره1، اسفند 1370.

4- رجوع شود به مقاله «آيا جامعه کمونيستی، امروزقابل تحقق است؟»، کارگر سوسياليست، شماره ی 32، دی 1374.

5- رجوع شود به مقاله «در دفاع از بلشويزم عليه منشويزم» در ادامه پيشگفتار.

6- آمار از مرکز اطلاعات اقتصادی The Economist Intelligence Unit Limited 1995، ص 31. وام های بانک جهانی به روسيه طی سال های 95-1993 بالغ بر 4631 ميليون دلار شده است.

7- همانجا، ص 32.

8-   – Foreign Direct Investment (FDI)رجوع شود به منبع فوق.

9- مقاله ی «روسيه: شکست روانی برای راستگرايان»، نشريه ديدگاه بين الملل، Viewpoint International، ژانويه 1996.

10- به نقل از مقاله «طبقه کارگر و جنبش کارگری در روسيه» (2)، نشريه ديدگاه بين اللملی، International Viewpoint,، 20 ژوئيه 1995.

11- به نقل از مقاله «طبقه کارگر و جنبش کارگری در روسيه»(1)، نشريه دیدگاه بين المللی، International Viewpoint، 15 ژوئن 1995.

12- نخستين بخش جزوه با اصلاحات جزيی تکنيکی انتشار می يابد؛ و قسمت دوم نوشته، که مربوط به موضع مثبت ما در باره جامعه شوروی است در اينجا منتشر نشده است. اما مواضع عمومی ما، در نوشته ديگری که به دنبال بحث هايی در هسته های سوسياليست های انقلابی ايران و تکامل مواضع در مورد شوروی بخصوص پس از «کودتا»، به زبان انگليسی در نوامبر 1991 نگاشته شده، در اين شماره آمده است. رجوع شود به مقاله «مراد شيرين» در ديدگاه شماره 3 .

13- با تأسف غلام کشاورز در 26 اوت 1989 در شهر لارناکای قبرس توسط مزدوران رژيم به قتل رسيد. او در زمان نگارش نوشته فوق يکی از نظريه پردازان «حزب» در مورد مسأله شوروی بود. رجوع شود به بولتن های شماره 1و 2 «مارکسيسم و مساله شوروی»، 5- 1364، از انتشارات «حزب کمونيست ايران».

14- در حزب «کوملهسهند» يا «حزب کمونيست ايران»، در سال 1991 انشعابی صورت گرفت. «کومله» نام «حزب کمونيست ايران» را حفظ کرد و «سهند» سابق نام خود را به «حزب کمونيست کارگری ايران» تغيير داد.

15- پيشگفتار، بولتن 1، ص4.

16- همانجا.

17- نشريه «به سوی سوسياليسم»، نشريه «تئوريک حزب کمونيست ايران» بود. تا آنجايی که ما اطلاع داريم، آخرين شماره ی آن نشريه، شماره ی 5، در اسفند ماه 1368 انتشار يافت.

18- از اين پس تمام تأکيدها از ماست، مگر خلاف آن ذکر شود.

19- همانجا، ص4.

20- زمينه های انحراف و شکست انقلاب پرولتری در شوروی»، بولتن 1، ص7.

21- همانجا.

22- همانجا، ص12.

23- همانجا.

24- همانجا، ص 18.

25- همانجا، ص 19.

26- همانجا، ص 23.

27- همانجا، ص 20.

28- «ماليات جنسی»، مجموعه آثار لنين، متن انگليسی، جلد 32، ص 342.

29- همانجا، ص 341.

30- همانجا، ص 330، ص 331.

31- همانجا، ص 331.

32- همانجا، ص 333.

33- همانجا، ص 334.

34- «مسائل گرهی در تحليل شکست پرولتاريا در شوروی» بولتن 2، ص 6.

35- منبع 14، ص 342، ص 343.

36- در نقل قول کشاورز که از منتخب آثار لنين (متن فارسی) آورده شده است، جمله مذکور به اين شکل زير آمده است: “مادام که مبادله وجود دارد، تکامل اقتصاد کوچک عبارت است از تکامل خرده بورژوايی يا تکامل سرمايه داریدر صورتی که در متن انگليسی چنين آمده است:

“Once you have exchange, the small economy is bound to develop

the petty-bourgeois-capitalist way. “

آنچه کشاورز نقل کرده است، مفهوم را نمی رساند و می تواند به اين شکل تفسير شود که: تکامل اقتصاد کوچک عبارت است از تکامل سرمايه داری. لنين در هيچ جا چنين ارزيابی ای در مورد دوره انتقال از کمونيزم جنگیبه نِپ نداشت.

37- در متن کشاورز آمده کسانی که سرمايه داری دولتی را فقط با سوسياليزم مقابله و يا مقايسه می کنندکلمه مقابلهاضافه شده است. در متن انگليسی آمده: ” those who compare state capitalism only with socialism”

آنچه در نقل و قول کشاورز است می تواند اين مفهوم را دهد که سرمايه داری دولتی می تواند با سوسياليزم در تقابل قرار گيرد، در صورتی که لنين هيچ جا اين دو عنصر اقتصادی را در مقابل يکديگر قرار نداد.

38- منبع 20، ص10، ص11.

39- منبع 14، ص345، ص346.

40- منبع 20، ص12.

41- منبع 14، ص346.

42- منبع 20، ص 7-6

43- گزارش سياسی (لنين) از طرف کميته مرکزی به يازدهمين کنگره حزب کمونيست روسيه، 27 مارس 1922، مجموعه آثار لنين (متن انگليسی)، جلد 33، ص 269.

44- منبع 6، ص 20.

45- منبع 6، ص 22-20 (نقل از منتخب آثار لنين، ص 842).

46- منبع 29، ص 287.

47- همانجا، ص 285.

48- همانجا، ص 288.

49- همانجا، ص 274.

50- همانجا.

51- همانجا، ص 277.

52- همانجا، ص 272.

53- همانجا، ص 285.

54- همانجا، ص 278.

55- Scholaticism

56- سخنرانی اختتاميه در باره گزارش سياسی کميته مرکزی حزب کمونيست روسيه، 28 مارس 1922، مجموعه آثار لنين (متن انگليسی)، جلد 33، ص 310.

57- – Semna Vekh (آنچه که خواهان تغيير و تحول رويدادهای تاريخی است)، نام   نشريه ای بود که توسط عده ای از روشنفکران منشويک روسيه، کادت ها و وزارای سابق بورژوا که به پراک مهاجرت کرده بودند، در سال 1921 منتشر شد. طرفداران اين نشريه از حکومت شوروی حمايت می کردند، زيرا که بر اين اعتقاد بودند که بلشويک ها جامعه را بسوی سرمايه داری سوق می دهند.

58- منبع 6، ص 24.

59- همانجا.

60- منبع 29، ص 282.

61- همانجا،

62- منبع20، ص 12.

63- منبع6، ص 23.

64- منبع20، ص 6.

65 – منبع6، ص 43.

66- همانجا، ص 25.

67- همانجا، ص 36.

68- همانجا، ص 41.

69- همانجا، ص 41-40.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *