دربارۀ انتخابات ریاست جمهوری: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲

از میلیتانت شماره ۶۰

متن زیر پیاده شده سخنرانی رفیق مازیار رازی است که در یوتیوب انعکاس یافت.

با درود فراوان، من مازیار رازی هستم از گرایش مارکسیست های انقلابی ایران، و امروز 29 اردیبهشت ماه 1392 است.

در این جلسه قصد دارم که مختصراً در مورد وقایع اخیر ایران، یعنی انتخابات پیشِ روی ریاست جمهوری، صحبت هایی با شما داشته باشم؛ این انتخابات در وهلۀ نخست از یک سلسله وجوه اشتراک با سایر انتخابات ریاست جمهوری برخوردار است و آن هم اینست که چون رژیم جمهوری اسلامی از بدو پیدایش و قدرتگیری خود، به عارضۀ یک بحران دائمی اقتصادی و سیاسی دچار بوده، همواره از طریق برگزاری یک مضحکه و نمایش انتخاباتی کوشش می کرده است که توجه طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایران را از مسائل و مشکلاتی که با آن رو به رو هستند و از مبارزاتی که در واقع در مقابل اجحافات و وضعیت بد اقتصادی سازمان می دهند، به سمت و سوی موضوعی فرعی، یعنی انتخاب سوق بدهد، و از طریق معرفی جناح های مختلفی در درون هیئت حاکمبرخی اوقات گرایش اصول گرا و برخی اوقات گرایش اصلاح طلبسیاست ها و تحولات نوینی را وعده بدهد. از نقظه نظر حفظ منافع جمهوری اسلامی، هیچ گاه تفاوتی کیفی میان این دو طیف وجود نداشته است. از این نقطه نظر طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایران دیگر توجه خاصی به این نمایش های انتخاباتی نخواهند داشند و کماکان تدارکات مبارزات خودشان را صرف نظر از این نمایش ادامه داده و خواهند داد. اما انتخابات پیشِ رو یک ویژگی خاصی هم دارد؛ این ویژگی خاص، با مسایل بین المللی پیوند خورده است. رژیم از یک سو تحت تأثیر تحریم های اقتصادی در چند سال گذشته قرار گرفته است؛ در ابتدا با اطمینان بیان می کردند که این تحریم ها تأثیری نمی گذارند، ولی امروز تمامی شخصت ها و جناح های رژیم اذعان دارند که تحریم ها اثر خود را برجای گذاشته اند. بنابراین این انتخابات مرتبط است به رفع این تحریم ها؛ یعنی یافتن سیاست هایی که بتواند این تحریم ها را کاهش بدهد و یافتن رئیس جمهوری که در مقام جلوگیری از تحریم های مضاعف و حادتر باشد. در عین حال این رژیم به طور پیگیر در یکی دو سال گذشته تهدید به حملۀ نظامی شده (به ویژه از طرف اسرائیل). در گذشته، درآمد بالای نفتی توانسته بود که این تحریم های اقتصادی و ضربه ای را که این تحریم ها به بدنۀ اقتصادی جامعه می زند، کاهش دهد، اما با کاهش درآمدهای نفتی و تشدید تحریم های اخیر، این عامل مساعد از میان برداشته شده و رژیم دیگر قادر به تحمل تحریم های مضاعف نیست. در گذشته رژیم در ارتباط با تهدیدهای نظامی، متقابلاً پاسخ هایی هم داده بود، از جمله تهدید به بستن تنگۀ هرمز و همین طور ضربه زدن به منافع غرب و امریکا در منطقه و غیره. تحریم ها و تهدیدهای اقتصادی و نظامی، به طور مشخصی نتوانسته بودند رژیم را وادار به یک معامله و اتخاذ سیاست نوین بکند، اما امروز این تهدیدها شدت یافته و رژیم در جستجوی یافتن راه حلی است. و اضافه بر این، واقعۀ مهمی در منطقه در شرف وقوع است که تاثیرات بسیاری در ارتباط با رژیم خواهد گذاشت و آن هم سرنگونی قریب الوقوع رژیم بشار اسد در سوریه است. از یک سو محاسبات رژیم در مورد اتحاد با سوریه و حزب الله و همین طور گرایش هایی از حماس در شرف به هم خوردن است. با رفتن اسد، رژیم در منطقه تنها خواهد ماند و از این نظر نگرانی شدیدی در دل حکام رژیم جمهوری اسلامی به وجود آمده، یعنی می دانند که اگر اسد سرنگون شود، نوبت بعدی نوبت خودشان خواهد بود. از سوی دیگر یکی از متحدین بین المللی ایران ونزوئلا، یعنی آقای چاوز، فوت کرد و معلوم نیست که سیاست مداران بعدی ونزوئلا همان سیاست های چاوز را به روال قبل ادامه خواهند داد یا خیر. در نتیجه رژیم در یک موقعیت بسیاری وخیم تری از گذشته قرارد کرگفته از نقطه نظر متحیدن بین المللی اش و نگرانی عمیق تر شده. نکته یدگکری که باید توجه کرد این است که این رژیم با رزیم های دیگری مانند قذافی در لیتنبی یا مبارک در مصر و یاس یار کشورهای مجاوز که در دوره اخیر سرنگون شدند یا بشار اسد در سوریه تفاوت هایی دارد. دستگاه روحانیت که امروز بر رأی این رژیم قرار دارد، حامل و میراثدار سنتی تاریخی است. روحانیت به لحاظ تاریخی مرتباً و مداوم در حال معامله و زد وبند و معاهده بستن بین تجار، شاهان و مردم بوده و مرتباً در طی 200 -300 سال گذشته نقش معامله کردن و مانور دادن سیاسی را ایفا می کرده است. بنابراین با وجود این که همان نوع دیکتاتوری ها را اعمال می کند، ولی از سوی دیگر تحت فشار به معاملات سیاسی، گاه آشکار و گاه پنهان، نیز دست می زند. همان طور که در دوران خمینی مشاهده کردیم که او نهایتاً جام زهر را نوشید و به جنگ ایران و عراق خاتمه داد، چنین مواردی در مورد خامنه ای هم صدق خواهد کرد. یعنی رژیم جمهوری اسلامی اهل معامله و سازش و عقب نشینی است، تا جایی که امکان داشته باشد چانه زنی را ادامه می دهد تا به این مرحله ای خاص برسد؛ چنان چه در اینمرحله رژیم در معرض مخاطره باشد، بلافاصله چرخش می کند. با توجه به این خصوصیات رژیمکه با دیکتاتوری های نظامی در کشورهای مجاور، یعنی بعضاً رژیم هایی که فروپاشیدند و از بین رفتند، متفاوت استو با توجه به خصوصیات تحریم های اقتصادی و جدی شدن تهدیدهای نظامی و همین طور سرنگونی قریب الوقوع اسد در سوریه و همچنین از دست رفتن چاوز در ونزوئلا و متحدی بین المللی، رژیم در این دوره به شدّت دچار نگرانی و اضطراب شده است و این، ویژگی انتخابات دورۀ اخیر خواهد بود. بنابرین رژیم یافتن راه هایی را برای سازش و عقب نشینی دنبال خواهد کرد. این عقب نشینی دیگر از سوی گرایش های اصول گرا امکان پذیر نیست. چون اصول گرایان تجربه ای را با غرب داشته اند و غرب دیگر اصولاً این ها را به عنوان کسانی که وارد معامله و مذاکره می شوند، قبول ندارد؛ چرا که هشت سال دورۀ احمدی نژاد را تجربه کرده است. از سوی دیگر این اصول گرایان به دلیل سیاست هایی که اتخاذ کرده اندحداقل بخش قابل توجهی از آن هاتن به مذاکره و معامله نخواهند داد و همچنان تصور می کنند که می توانند خواستۀ خود را به طرف مقابل، تحمیل و امتیاز کسب کنند. پایه های رژیم، پایه های حزب اللهی رژیم، سپاه پاسداران، بسیج و غیره، اگر قرار بشاد از رهبرانِ خودِ اصول گرایان کسانی را برای معامله و سازش با غرب انتخاب کنند، دچار مخاطره و شکاف درونی خواهند شد، یعنی امکان دارد پایه های اجتماعی خود را از دست بدهند. به همین جهت برای این معامله و سازش، که الآن زیر فشار مجبورند وارد این دوره شوند، نمی توانند از طریق اصول گرایان و نمایندگان آن ها، این تبانی را سازمان دهند. از سوی دیگر، از طریق اصلاح طلبان هم قادر نخواهند بود چنین کنند. چون اصلاح طلبان اولاً اعتبار سیاسی خود را در سطح ملی و بین المللی از دست داده اند و به هر حال دیگر شخصیت هایی نیستند که از نقطه نظر امپریالیزم قابل اعتماد برای مذاکره باشند و از سوی دیگر این قدر در گذشته تبلیغات سوء از سوی حکومت وقت علیه اصلاح طلب ها صورت گرفتهبه عنوان فتنه گران انتخابات 4 سال پیشو این قدر با اعمال فشار آن ها را به کنار رانده اند (مانند حصر خانگی موسوی و کروبی) که واضح است دیگر قادر نخواهند بود از طریق اصلاح طلبان (خاتمی، کروبی، موسوی و دار دستۀ آن ها)، این سازش و معامله را انجام دهند. بنابراین رژیموقتی صحبت از رژیم می کنیم، مقصودمان سران رژیم، سران هیئت حاکم و مشخصاً خامنه ای و مداری است که دور او شکل گرفتهباید به دنبال مهرۀ دیگری باشد، مهره ای که بتواند سازش را با امپریالیزم عملی کند، مورد تأیید امپریالیزم هم باشد و همین طور بتواند بخش عمده ای از اصلاح طلب ها و همین طور اصول گرایان را به سوی خود جلب کند، و این مهره کسی غیر از رفسنجانی نیست. بنابراین ورود رفسنجانی به صحنه به نظر ما با تأیید و با توافق خامنه ای صورت گرفته و نمی توانسته است غیر از این باشد؛ خود رفسنجانی نیز یک هفته قبل از این که خود را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری ثبت نام کند، اعلام کرد که بدون تأیید خامنه ای این کار را نخواهد کرد. و در بهاصطلاح دقیقۀ نود، یعنی تنها 15 دقیقه قبل از این که حوزه های انتخاباتی بسته شوند، از طریق فائزه هاشمی در وبلاگش اعلام شد که آقای رفسنجانی خود را برای نامزدی ریاست جمهوری ثبت نام کرده است و وارد میدان خواهد شد. واضح است که اگر خامنه ای و مدار دورش، مخالف حضور رفسنجانی بودند، این شخص به عنوان یک فرد کاملاً محافظه کار و فرصت طلب سیاسی در دوران گذشتهیعنی کسی که نه مشخصاً طرف اصلاح طلبان را گرفت و نه در مقابل خامنه ای ایستاد، و مرتباً موضعی در نوسان داشت برای مواجهه یک چنین موقعیتیوارد حوزۀ انتخباتی نمی شد. بنابراین صحبت از این که خامنه ای کماکان در تقابل با رفسنجانی قرار دارد، صحبت بیهوده است و واقعیت ندارد، او نه تنها مورد تأیید خامنه ای قرار گرفته، بلکه از نقطه نظر هیئت حاکم و خامنه ای و دار و دستۀ او، اتفاقاً تنها امید نجات رژیم مرتبط به حضور رفسنجانی در این انتخابات و انتخاب شدن او به عنوان رئیس جمهور است. در واقع رژیم به درجه ای رسیده که نمی تواند مهره ای بهتر از او برای انجام معامله و سازش در سطح بین المللی و نجات خود از خطر سرنگونی پیدا کند. الآن از نقطه نظر هیئت حاکم دیگر این موضوعات که رفسنجانی چه قدر پول دارد، چه اتومبیلی دارد، و چه مقدار ثروت در خارج انباشت کرده، یا فرزندان او چه کارهایی کرده اند، اهمیت چندانی ندارد. مسأله این است که آن ها باید شخصیتی پیدا کنند که هم مورد تأیید اکثریت هیئت حاکم در داخل ایران باشد و هم مورد تأیید امپریالیزم قرار بگیرد و این معامله را به صورت «آبرومندانه»- از نقطه نظر رژیمانجام دهند (با وساطت روسیه و با وساطت دولت هایی نظیر ترکیه).

در ضمن روسیه هم امروز در ارتباط بسیار نزدیک تر و تنگاتنگی با امریکا قرار گرفته است تا مسألۀ سوریه را فیصله بدهد. در ارتباط با بمب گذاری در بوستن امریکا، اطلاعات افشاشده نشان می دهد که معامله ای میان روسیه و امریکا صورت گرفته تا از یک سو امریکا چراغ سبز را به روسیه برای سرکوب اسلامگرایان چچنبه بهانۀ تروریست بودن آن هابه دست روسیه بدهد، و از طرف دیگر روسیه تعهد کند که در امور سوریه به شکل سابق دخالت نکند. یک چنین معامله ای در ارتباط با ایران هم می تواند صورت بگیرد. یعنی این که روسیه کاملاً خودش را در دورۀ بعد کنار بکشد، چین هم کنار برود و راه هموار شود که امریکا به ایران حمله کند و رژیم را کنار بزند، همان کاری که در سوریه و علیه اسد دارد انجام می دهد. بنابراین مساله ای که این جا مطرح است، اینست که به یک مهرۀ گمشده، یعنی شخصیتی که بتواند این معامله را صورت دهد و مورد پذریش امریکا هم قرار بگیرد، نیاز است و این مهره از نقطه نظر هیئت حاکم کسی نیست غیر از رفسنجانی. بنابراین این شرکت رفسنجانی در این انتخابات به نظر من حائز اهمیت است و باید مورد توجه واقع شود. و اگر قبول کنیم که خامنه ای به عنوان یک سیاستمدار اسلامی و برخودار از تجارب و سابقۀ تاریخی منطقی عمل کند، واضح است که به سمت و سوی انتخاب این مهره، یعنی رفسنجانی خواهد رفت، تا یک شخصیت ناشناخته در سطح بین المللی مثل قالیباف و غیره که در حوزۀ فعالیت اصول گرایان شرکت دارند. به هر حال در داخل ایران هم علی مطهری سخنرانی ای کرده و اشاره ای داشته به همین موضوع؛ امضا هایی که مدتی قبل از موتلفه و اساتید دانشگاه و غیره جمع آوری شد هم همین را نشان می دهد. این ها هم رسماً اعلام کرده اند که رفسنجانی می تواند بخش های عمده ای از اصلاح طلبان و همین طور اصول گرایان را حول برنامه و سیاست خودش متحد کند. این به مفهوم روشنی تأیید خود خامنه ای را در بر دارد، و نشان می دهد که تنها راه نجات جمهوری اسلامی از سرنگونی را در یک چنین سیاستی تشخیص داده اند. بنابراین اگر این سناریو درست باشد و تحقق یابدالبته واضح است که ما در حیطۀ فعالیت های سیاسی نمی توانیم پیش بینی های مطمئنی داشته باشیم، چون اتفاقاتی ممکن است روی دهد که این سناریو انجام نشود، ولی به هر حال بر اساس تحلیل سیاسی می توان تعیین کرد که وضعیت به چه سمت و سویی می رودو در واقع رفسنجانی رئیس جمهور ایران بشود، خوب واضح است که یک سلسله تحولات نوینی نیز در زمینۀ ارتباطات بین المللی و تحولاتی در جنبش کارگری رخ خواهد داد. به این مفهوم که سرو کلۀ ILO (سازمان جهانی کار) مجدداً پیدا خواهد شد، ارتباطات با غرب نزدیکتر خواهد شد، همچنین امکان تأسیس اتحادیه های کارگری در چارچوب نظام سرمایه داریامپریالیستی و ایجاد شبکه های مرتباط با دولت (اتحادیه های کارگری زرد)، در دورۀ آتی به وجود خواهد آمد (یعنی زمانی که روابط در دورۀ آتی پس از انتخاب رئیس جمهور جدید، رفسنجانی، «حسنه» شود و تحولات روند جدیدی به خود بگیرد). در آن زمان واضح است که مارکسیست های انقلابی باید ارزیابی کنند که به چه نوع دخالت هایی در این تشکل هایی که از طریق ILO در ایران در این دورۀ نوین به وجود خواهند آمد، انجام دهند؛ واضح است که ساختن حزب پیشتاز کارگری هم مرتبط خواهد شد به این وضعیت نوین، و شکل سازماندهی آن در قیاس با گذشته تفاوت هایی پیدا خواهد کرد، شکل هایی جدیدی به خود خواهد گرفت که البته بحث در این مورد به همان دورۀ آتی موکول خواهد شد و از اکنون نمی توان برنامه ریزی دقیقی در مورد آن داشت.

آن چه که به هر حال باید از نقطه نظر مارکسیست های انقلابی توضیح داده و روشن شود این است که این تمایل و این گرایش در درون رژیم وجود دارد که مسائل را «حل» کند، وارد «سازش» با امپریالیزم شود، از سقوط رژیم جلویگری کند، به خصوص در ارتباط با ویژگی ای که امروز سوریه دارد و این مسالۀ سوریه برای رژیم بسیار حائز اهمیت است. در واقع سرنگونی بشار اسد آخرین ضربه ای است که رژیم در منطقه خواهد خورد و از آن به بعد دیگر مسألۀ حیات رژیم مورد سؤال قرار خواهد گرفت.

این ارزیابی کلی ای هست که ما به عنوان گرایش مارکسیست های انقلابی از وضعیت کنوین داریم، بنابراین موضعمان با بسیاری از تحلیلی هایی که تاکنون صورت گرفته، متفاوت است. در انتها، مسأله که مطرح می شود این است که در این انتخابات، چه رفسنجانی انتخاب شود و چه نشود (چون از نقطه نظر جنبش کارگری، فعالین کارگری و مارکسیست های انقلابی در داخل ایران تفاوت زیادی از نظر ماهوی میان آن ها وجود ندارد؛ این ها اصولا یک رژیم بورژوایی ویژۀ اسلامی هستند و در واقع هیچ کدام از مسائل اولیۀ دمکراتیک و مسائل کارگری جامعه بدون سرنگونی «کامل» این رژیم که شامل تمام جناح بندی هایشان خواهد شد، حل نخواهد گردید)، روزنه هایی با تحولات بعدی باز خواهد شد و این روزنه ها باید مورد استفاده قرار بگیرد تا امر تدارک سرنگونی این رژیم سرمایه داری با سهولت بیشتری صورت بگیرد. بنابراین پرسش آن است که در این انتخاباتچه رفسنجانی پیروز شد و آن سیاست های نوین را جلو ببرد و چرخشی در خود رژیم در ارتباط با وضعیت بین المللی ایجاد شود، و چه انتخاب نشودما چه موضعی باید بگیریم؟ به نظر من، موضع ما، تحریم این انتخابات است. این انتخابات، یک مضحکه است، این انتخابات به هیچ وجه شامل تمام گرایش های موجود در جامعه نیست، صرفاً انتخابات یک هیئت حاکمه است، در دل این هیئت حاکمه جناح های مختلفی هستندحالا رژیم در یک زمانی حتی جناح اصلاح طلب خود را نمی پذیرد و کنار می زندمثل دوران 8 سالۀ احمدی نژادو امروز ممکن است به دلایلی مثل فشارهای بین المللی و غیره که اشاره شد یکی از جناح های اصلاح طلب را بپذیردبنابراین این ها تفاوت کیفی با هم ندارند، همۀ آن ها، و حتی کسانی که بهاصطلاح بسیار «رادیکال» در طی حوادث پس از انتخابات 88 و پس از آن موضع گیری کردند (مثل موسوی و کروبی)، بارها اعلام کرده اند که با «نظام» جمهوری اسلامی کاری ندارند و خواهان حفظ آن هستند، صرفا قدری شرایط دمکراتیک تری را می طلبند؛ به همین خاطر از نقطه نظر ما و جنبش کارگری و پیشروهای کارگری، تفاوتی کیفی بین این جناح ها وجود ندارد. رژیم باید در مجموع سرنگون شود تا تحولاتی نوین رخ دهد. اما هر کدام از این جناح ها بیایند، روزنه هایی باز می شود که باید برای همان هدف سرنگونی استفاده شوند. از این رو مسألۀ انتخابات، مسأله ای نیست که منجر به تغییر و تحول در دخالتگری ما شود. از این زاویه ما خواهان تحریم انتخابات هستیم، ولی تحریم نه به این مفهوم که پیشروهای کارگری و فعالین سوسیالیست در خانه بنشینند، ما تحریم را به طور اخص به عنوان تحریم «فعّال» مطرح می کنیم، یعنی حتی از تحریم کردن برای سست کردن پایه های رژیم و تدارک انقلاب استفاده می کنیم. تحریم فعال از نظر ما امروز در واقع به فعالین کارگری که در زندان ها هستند، مرتبط می شود؛ یعنی بحثمان در مقابل کسانی که از شرکت در انتخابات صحبت می کنند، این است که: خیر، این انتخابات را باید تحریم کرد؛ چون غیردمکراتیک است، گرایش های مختلف جامعه در آن حضور ندارند و همچنین طبقۀ کارگر در واقع نقشی در این انتخاب ندارد که بخواهد شرکت کند، رهبران عملی طبقۀ کارگرمثل «رضا شهابی» ها و «شاهرخ زمانی» هاامروز در زندان هستند؛ طبقۀ کارگر برای این که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند، مایل است که نمایندگان خودش را انتخاب کند! اگر این نمایندگان در زندان ها هستند، بنابراین در این انتخابات نمی توانند شرکت کنند، مگر که آن ها آزاد شوند. بنابراین آزادی تمام زندانیان سیاسی، آزادی مشخصاً رهبران جنبش کارگری، شرط شرکت یا عدم شرکت در انتخابات است. و از آن جا که این رهبران در زندان هستند، ما این انتخابات را تحریم می کنیم، اما در عین حال به طور فعال مبارزه می کنیم برای آزادی تمامی زندانیان سیاسی و بالأخص رهبران کارگری و پشروهای کارگری که امروز در زندان ها هستند. و ما به عنوان مارکسیست های انقلابی نیز چنین موضعی را اتخاذ می کنیم.

من در این جا این بحث را تمام می کنم؛ به امید موفقیت و پیروزی نهایی برای تمام پیشروهای کارگری و گرایش مارکسیست انقلابی در ایران.

با تشکر، 29 اردیبهشت 1392

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *