موضع زنان سوسیالیست پیشرو در قبال انتخابات پیشِ رو

از میلیتانت شماره ۶۰

آرام نوبخت و سارا قاضی

بورژوازی به عنوان سیستمی که حیاتش متکی به استثمار اقتصادی طبقۀ کارگر و سرکوب جامعه است، هنگامی که در آستانۀ «انتخابات» قرار می گیرد، با وقاحت تمام این سرکوب و فشار مضاعف را به فراموشی می سپارد و تلاش می کند تا با صحبت از «مردم»، «دمکراسی برای همه» و «حق انتخاب»، بیشترین حمایت سیاسی را به دست آورد.

جمهوری اسلامی هم برای برگزاری تئاتر انتخابات خود، این روزها نیاز به نمایش شرکتِ هرچه بیشتر مردم در رأی گیری و جلوۀ انتخابات «حقیقی» در سطح داخلی وبه ویژه در روابط بین المللی دارد. از این رو است که در روزهای نزدیک به رأی گیری، فضا معمولاً قدری بهاصطلاح «باز» می شود. کشاندن مردم به شرکت در انتخابات برای رژیم دو فایده دارد: اول، با اتکا به «آرای مردمی» به خود «مشروعیت» می بخشد و هر اعتصاب یا تظاهرات از جانب کارگران یا اقشار تحت ستم را به بهانۀ فعالیت «ضد انقلاب» یا مغایر با منافع «مردم» و «نظام»، با تمام توان سرکوب و در نطفه خفه می کند. دوم، در سطح بین المللی، خود را با نظام های سرمایه داری غربی مقایسه می نماید و ادعا می کند که پایگاهی «مردمی» در جامعه دارد.

اکنون اما آن چه که مسلم است، این است که طبقۀ کارگر و توده های زحمتکش، هر دو جناح اصلی حاکم در این دولت سرمایه داری را به همراه گرایش های مختلف هر جناح، تجربه کرده و نتایج عملی انتخابات را تاکنون با گوشت و پوست خود لمس نموده است. تنها چیزی که انتخابات ریاست جمهوری در طول حیات سی و چهار سالۀ جمهوری اسلامی توانسته است به اثبات برساند، این بوده که فارغ از روی کار آمدن هر شخص یا جناحی در انتخابات ریاست جمهوری، نتیجه همواره چیزی جر فقر مفرط، گرسنگی، بی خانمانی و سرکوب ابتدایی ترین حقوق و مطالبات جامعه نبوده است.

سطح زندگی مردم اقشار متوسط نیز به خصوص در دوران احمدی نژاد به سرعت سقوط کرده و بیکاری به نحو وحشتناکی دامان طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و متوسط جامعه را گرفته است. جامعه عملاً به دو قطب تقسیم شده است، یک اقلیت سرمایه دار که حتی با استفاده از شرایط حادّ اقتصادی کنونی نیز موقعیت خود را بیش از پیش تثبیت کرده یا دستکم مانع افول آن شده است (مثل عوامل پشت پردۀ اختلاس سه هزار میلیارد تومانی، و باندهای انحصاری واردات)؛ و یک اکثریت بزرگ که بیشتر ازقبل به لحاظ وضعیت معیشت سقوط کرده است. دشواری این شرایط برای زنان طبقۀ کارگر (به خصوص زنانی که در مشاغل ساده، با دستمزد پایین و بدون بیمه و حق عائله مندی و سایر مزایا اشتغال دارند و همین طور زنانی که با وجود این شرایط، تنها سرپرست خانواده نیز هستند) به مراتب بیشتر بوده است، چرا که آن ها به طور ممتد تبعیض جنسی را در محیط کار و در زمینۀ دستمزد و اشتغال تجربه می کنند (نگاهی به آمار «رسمی» بیکاری در سال 91 نیز جنبۀ ناچیزی از این تبعیض را منعکس می کند. در این سال نرخ بیکاری مردان، 10.5 درصد و زنان 19.9 درصد اعلام شده. به علاوه نرخ بیکاری زنانِ جوانِ 15 تا 29 ساله، 38.3 درصد بوده، درحالی که همین نرخ برای مردان این ردۀ سنی حدود 21 درصد تخمین زده شده است)

آقایان کاندیدا که در خط رهبری حرکت می کنند، عملاً در گفتار خود به سرکوب توده های مردم می بالند (مانند آقای قالیباف و اعترافش به حضور خود در سرکوب دانشجویان در 18 تیر 78 و اعتراضات سال های 82 و 88 که در عین حال مشت اصلاح طلبان را نیز باز می کند) و آن را دلیلی بر امتیاز خود بر کاندیدای دیگری که ظاهراً دستش به خون مردم کمتر آغشته است، می دانند (البته اصلاح طلبان که امروز میدان را به اصول گرایان باخته اند، پرونده ای بهتر از اصول گرایان ندارند). در نتیجه، انتخابات ریاست جمهوری، مسابقه ای است برای تعیین این که چه کسی فرصت چاپیدن و سرکوب بهتر و مستقیم تر مردم ما را برای یک دورۀ دیگر به دست می آورد. این شالودۀ همان بحث مارکس است که می گفت «هر چند سال يک بار به استثمار شوندگان اجازه می دهند كه از ميان استثمارگران خود، يكی را انتخاب كنند

این ها قاعدتاً دلیل درستی به اکثریت جامعه برای شرکت در این انتخابات نمی دهد. از این جاست که مسألۀ تحریم انتخابات مطرح می گردد. در عین حال، تحریم منفی (یا پاسیفیستی) هم به انزوا از کار سیاسی می کشد و به فعالیت مثبت منتهی نمی گردد. در حالی که جوّ کنونی در واقع می تواند به پیشبرد برخی فعالیت های سیاسی کمک کند و ما متأسفانه شاهد هیچ گونه فعالیت سیاسی تشکل ها و نهادهای سیاسی اپوزیسیون چپ در داخل و خارج از کشور در زمینۀ کمک به خودسازماندهی طبقۀ کارگر نیستیم. این جریانات با توجه به امکانات فراوانی که در دسترس دارند، ثابت کرده اند که هدف نهاییشان توان بخشیدن به مبارزات طبقۀ کارگر در جهت ایجاد حزب طبقۀ کارگر و انقلاب سوسیالیستی نیست و علیرغم این که نام سازمان هایشان همگی پسوند های «کمونیست»، «سوسیالیست» و «کارگری» به دنبال می کشند، سیاست هایشان جز دشمنی و خیانت به طبقۀ کار و افتادن به دامان بورژوازی را در پی نخواهد داشت. ازاین رو است که طبقۀ کارگر به درستی این جریانات را نه تنها به کناری گذاشته است، بلکه اینان را موانع پیشرفت مبارزۀ طبقاتی خود و مسئول عقب نگاه داشته شدنش می داند.

در این جا باید در ادامۀ سلسله مطالب قبلی یادآوری شود که مخاطب ما، به طور اخص کلیۀ پیشگامان کارگری (و خصوصاً زنان کارگر و پیشرو) را دربر می گیرد. یعنی کسانی که با مشاهده و تشخیصِ اولاً بحران حاد جنبش چپ در ایران (بحرانی که نمود بارز آن، نبود وزن قابل ملاحظه و قابلیت رهبری این جنبش در درون طبقۀ کارگر با وجود تمامی ادعاهای خلافِ این است)، و ثانیاً بحران خودِ جنبش کارگری (که با سرکوب شدید فعالین کارگری به دلیل فعالیت های علنی و قانونی، موکول کردن وظایف اصلی این حوزه به آینده ای نامعلوم و ناگزیر تکیه به جناح هایی از بورژوازی برای «بهبود» شرایط عمومی به نفع خود، انشعاب مستقیم یا غیرمستقیم برخی عناصر جنبش کارگری به سوی جریان های بورژوایی خارج یا داخل کشور و نظایر این ها آشکار شده است)، به دنبال گسستی ریشه ای هستند از سبک کار، رویکرد و چشماندازهای تعریف شدۀ بسیاری از محافل یا نهادهای کارگری و چپ در گذشته و همین طور یافتن یک راه حل جدّی با تحلیلی مشخص از شرایط مشخص برای برونرفت از این بحران های وخیم.

بنابراین بحث ما هم در این جا نه فقط برای چنین مخاطبینی است، بلکه باید برای کلیۀ این پیشگامان کارگری (و خصوصاً برای زنان کارگر و پیشرو) حتی الامکان روشن، واضح و عملی باشد. البته یکی از نکات اساسی در هر حالتی این است که این انتخابات تنها برای خود رژیم حائز اهمیت است، هرچند این بار یک تفاوت اساسی با سال های گذشته دارد و آن، این است که سرنوشت رژیم از زاویۀ روابط بین المللی به این بستگی دارد که چه مهره ای به ریاست جمهوری می رسد و رژیم چه سیاستی را در رابطه با غرب دنبال خواهد کرد. زیرا رژیم پس از مرگ چاوز در ونزوئلا و وضعیت وخیم و روزشمارِ سقوط اسد در سوریه، در برابر غرب تنها مانده است، خصوصاً که دیگر نمی تواند چندان بر روی پشتیبانی روسیه در مقابل آمریکا حساب کند. در نتیجه غرب این روزها انتظار می کشد که نتایج انتخابات را ببیند. با توجه به عکس العمل اخیر «جان کری» وزیر امور خارجۀ آمریکا که پس از رد صلاحیت رفسنجانی، انتخابات ایران را «غیر دموکراتیک» نامید (و همان طوری که ما هم قبلاً تأکید کردیم)، رژیم برای حفظ حیات خود می باید باری دیگر «جام زهر» را بنوشد و به مطالبات امپریالیزم جواب مثبت دهد. در غیر این صورت، آینده اش بهتر از آیندۀ اسد در سوریه نمی شود و برای این منظور، رفسنجانی برای امپریالیزم بهترین چهرۀ شناخته شده و بیش از بقیه قابل اعتماد است. البته این بدان معنی نیست که فرد دیگری قادر به پیاده کردن خط رفسنجانی نیست، بلکه منظور این است که رفسنجانی در گذشته امتحان خود را بارها به امپریالیزم پس داده است، اما هر کس دیگری که بتواند همان خط سیاسی را دنبال کند نیزدر نهایت می تواند همان نوع رابطه را با آمریکا و سایر دولت های امپریالیستی برقرار کند. برای مثال، حسن روحانی و محمدرضا عارف دو تن از بهترین نمونه هایی هستند که در خط رفسنجانی عمل می کنند، اما حسن روحانی، با توجه به سوابق پیشین خودنمایندۀ مجلس خبرگان، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو شورای عالی امنیت ملی، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در دورۀ چهارم و پنجم، دبیر شورای عالی امنیت ملی و رئیس تیم هسته ایراندر زمینۀ امور سیاسی، بسیار با تجربه تر و در سطح بین المللی، بسیار شناخته شده تر از محمدرضا عارف است که مناصبش شامل اشتغال در شرکت مخابرات و وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ریاست دانشگاه تهران، وزارت پست و تلگراف وتلفن، معاونت رئیس جمهور و رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و غیره بوده است.

نکتۀ اساسی دوم از دید ما این است که صرف نظر از این که چه کسی به ریاست جمهوری برسد و این که رژیم چه سیاستی را در قبال امپریالیزم اتخاذ نماید، همواره جبۀ طبقۀ کارگر و زحمتکشان تحت ستم در ایران کاملاً از رژیم و امپریالیزم مجزا است و رهبران طبقۀ کارگر باید همواره خود را برای مبارزه با نظام سرمایه داری داخل و جنگ احتمالی با امپریالیزم آماده کنند تا بتوانند تحت هر شرایطی طبقۀ کارگر را قدم به قدم در مبارزات هدایت و رهبری نمایند.

به عبارت دیگر، رهبری طبقۀ کارگر باید بتواند متوجه باشد که برای انتخاب روند مبارزۀ موفقیت آمیز طبقۀ کارگر که در نهایت بتواند به انقلاب سوسیالیستی این طبقه منجر گردد، باید سیاست هایش را با جزر و مدهایی که در درون رژیم و در رابطه با امپریالیزم رخ می دهد، تنظیم نماید، تا به سیاست های چپ افراطی یا سانتریستی (پاسیفیست) دچار نگردد. از این رو است که مثلاً برای روند مبارزات طبقۀ کارگر بسیار فرق می کند که رفسنجانی (یا کسی در خط رفسنجانی) به عنوان نمایندۀ یک جناح از رژیم به ریاست جمهوری برسد (و از این طریق روابط رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی با امپریالیزم «عادی»گردد و در نتیجۀ آن مثلاً با دخالت هایILO، رژیم اجازۀ تشکیل شماری اتحادیه های کارگری زرد را بدهد) و یا این که نماینده ای از طرف اصول گرایان (مثلاً جلیلی) به ریاست جمهوری دست یابد و اوضاع با تشدید وخامت، به تهدیدها و حملۀ نظامی منجر شود.

مسلم است که در صورت عادی شدن روابط رژیم با امپریالیزم، روزنه هایی برای فعالیت در زمینۀ بالا بردن آگاهی کارگران و سازماندهی آن ها تا حدودی باز می شود و استفاده از این فرصت ها کار بخش مبارزات علنی را تا حد قابل ملاحظه ای آسان تر می کند. در حالی که اگر میانۀ رژیم و غرب همواره تیره مانده و جو اختناق همواره شدید باشد، روش کار تشکیلاتی متفاوت و مشکل تر خواهد بود.

بخش پیشتاز طبقۀ کارگر و مارکسیست های انقلابی، درست به این دلیل که نه قصد شرکت در انتخابات (یا تبلیغ مشارکت عمومی) را دارند و نه می خواهند که نسبت به تغییر و تحولات جامعه و تأثیر آن بر روی جنبش کارگری بیاعتنا باشند، سبک، ابزارها، تاکتیک ها و حوزه های فعالیت خود را با درنظر داشتن چشم انداز بلندمدت، بسته به نتایج و سناریوهای مختلفی که از پی انتخابات می آیند، تعیین می کنند.

توجه به وضعیت و تحولات رژیم دقیقاً از همین جهت بسیار اهمیت دارد و رهبری طبقۀ کارگر در هیچ مقطعی نمی تواند بی توجه به مسایل سیاسی روز در داخل و خارج از کشور عمل کند و فعالیت سیاسی خود را برنامه ریزی و سازماندهی نماید. به همین دلیل بود که ما در رابطه با انتخابات، پیشنهاد «تحریم فعال» را مطرح کردیم؛ یعنی فارغ از این که چه کسانی صلاحیت کاندیدا شدن را داشته باشند و یا این که چه کسی به ریاست جمهوری برسد، ما انتخابات را تحریم می کنیم، ولی فعالیت خود را همواره ادامه می دهیم. مثلاً برای مبارزۀ علنی می گوییم که ما به علت غیردمکراتیک بودن انتخابات و این که رهبران عملی طبقۀ کارگرمثل «رضا شهابی»ها و «شاهرخ زمانی»هاامروز در زندان هستند، در آن شرکت نمی کنیم؛ یعنی به این ترتیب، آزادی تمام زندانیان سیاسی، و آزادی مشخصاً رهبران جنبش کارگری، شرطِ شرکت یا عدم شرکت در انتخابات می شود و از آن جا که این رهبران در زندان هستند، ما این انتخابات را تحریم می کنیم؛ در نتیجه مطالبۀ عمدۀ ما می تواند شعار «آزادی تمامی زندانیان سیاسی» باشد. به علاوه در تمامی دوره های حیات جمهوری اسلامی (از دهۀ سیاه شصت گرفته تا دوره های «سازندگی» رفسنجانی و «اصلاحات» خاتمی و «عدالت محوری» احمدی نژاد و همین طور در دورۀ اعتراضات پس از انتخابات 88)، شکنجه و آزار جنسی زندانیان سیاسی (چه مرد و چه زن به خصوص زن، چه مخالف رژیم و چه سابقاً یکی از عناصر وابسته به آن)، یک پدیدۀ اپیدمیک و ابزاری نیرومند برای سرکوب، درهم شکستن و تحقیر زندانیان بوده است؛ بنابراین عناصری که خود به طور مستقیم یا غیرمستقیم در این مورد دست داشته اند، در مقابل آن سکوت کرده یا حتی آن را دروغِ «دشمن» برای «بدنامی» رژیم نامیده اند، صلاحیت نمایندگی را ندارند و باید تحریم شوند. معرفی عوامل و آمرین تجاوزهای سیستماتیک جنسی در مثلاً دورۀ اعتراضات پس از خرداد 88 و محاکمۀ آن ها به عنوان شرط شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نیز یکی دیگر از مطالبات و شعارهای عمدۀ پیشنهادی می تواند باشد. زنان کارگر پیشرو بهخصوص به این نحو می توانند کارگران دیگر را هم به تحریمِ فعّال دعوت کنند.

در زمینۀ فعالیت های مخفی، اقدام برای تشکیل هسته های مخفی انقلابی کارگران (خصوصاً به وسیلۀ زنان کارگر پیشرو و انقلابی که می توانند با زنان و مردان انقلابی و پیشرو و متعهد از اقشار مختلف تحت ستم تماس ایجاد نمایند)، همین امروز می تواند قدمی مثبت در جهت تحریم این انتخابات و اولین قدم به سوی سازماندهی دیگر نیروهای مترقی در میان طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و تحت ستم باشد.

لازم به یادآوری نیست که زنان پیشرو و انقلابی اقشار تحت ستم، با اتکابه توانایی های خود می توانند بههمرزمانشاندر میان صفوف زنان (و مردان) کارگر و زحمتکش انقلابی بپیوندند واقدام به سازماندهی خود نمایند.

این هسته های مخفی سپس می توانند در جهت بنیانگذاری حزب پیشتاز و انقلابی خود گام بردارند تا به فعالیت سیستماتیک و سازماندهی شده ای دست پیدا کنند که تنها نیروی مقاوم و پرقدرت در برابر سرکوب رژیم است؛ منظور از سرکوب، تنها سرکوب بدنی و جانی نیست، بلکه سرکوب اقتصادی و سیاسی هم هست که جو را برای مبارزۀ طبقاتی برای رسیدن به یک انقلاب سوسیالیستی دشوار می سازد.

امروز جوّ اقتصادی و سیاسی، یعنی شرایط عینی، برای انقلاب طبقۀ کارگر آماده است. اما طبقۀ کارگر ما از سازماندهی حزبی برخوردار نیست. این، البته در جوّ سرکوب و اختناق در جامعۀ ما امری طبیعی است، اما برای بیرون رفتن از این معضل، طبقۀ کارگر امکان بنیان نهادن حزبی مخفی را دارد که از پیشروترین، متعهدترین و از خودگذشته ترین عناصر کارگری و روشنفکران متعهد و از خودگذشته ای شکل می گیرد که در میان طبقۀ کارگر از اعتماد و وزنه برخوردار باشند. این حزب است که توان متحد کردن طبقۀ کارگر را داشته و می تواند این طبقه و اقشار متحد طبقۀ کارگر را به حول یک برنامۀ انقلابی و سوسیالیستی سازماندهی و در هر مرحله آمادگی مبارزه با رژیم را فراهم سازد و در نهایت انقلاب سوسیالیستی را به سرانجام رساند.

زنان کارگر پیشرو و انقلابی ما در راستای تشکیل این حزب مخفی از هم اکنون با تشکیل هسته های مخفی خود می توانند، زنان و مردان انقلابی و متعهد دیگر را سازماندهی کرده و به این ترتیب در ساختن این حزب پیشتاز مخفی مانند دیگر همرزمان خود، سهم داشته باشند.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *