مسألۀ بین الملل – بخش اول

از میلیتانت شماره ۵۳

الیف چاقلی

ترجمه: سیروس پاشا

کارگران کشورهای مختلف، در مبارزۀ خود علیه نظام سرمایه داری، هم­چون گذشته به همبستگی و آکسیون های مشترک نیازمندند. بنابراین ساختن شبکه ای از مبارزه و همبستگی بین المللی از طریق اتحادیه های کارگری و سازمان های دموکراتیک توده ای، امریست بسیار حائز اهمیت.

اما فراتر از این، مبارزۀ انقلابی علیه نظام سرمایه داری مستلزم سازمان بین المللی طبقۀ کارگر است. به دلیل ابهاماتی که طی سالیان گذشته ایجاد شده، ما ناگزیر باید از همان ابتدا روشن کنیم که مقصودمان از سازمان بین المللی طبقۀ کارگر (یا انترناسیونال کارگری)، سازمان­ انقلاب سوسیالیستی است که به سرمایه داری پایان خواهد داد، یعنی حزب انقلاب جهانی.

تاریخ مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر بارها اثبات کرده است که این مبارزه، خصلتی بین المللی دارد و مستلزم تلاش هایی در سطح جهانی است. واضح است که رهایی توده های کارگر از نفرین سرمایه داری و جامعۀ طبقاتی، وجود چشم اندازی بین المللی از مبارزه و سازمان را که به سنت های فکری ناسیونالیستی محدود نباشد، ضروری می سازد. این حقیقت تاریخی از دورۀ مارکس و انگلس، به عنوان کسانی که قوانین مهم مبارزۀ طبقاتی در جامعۀ سرمایه داری را مورد تحلیل قرار دارند، آغاز گردید و تکامل یافت. در شرایط کنونی که نظام سرمایه داری در یک بحران تاریخی فرورفته است، بُعد بین المللی مبارزۀ انقلابی و تلاش برای ایجاد یک سازمان بین المللی با توجه به این بُعد، از اهمیتی چندبرابر برخوردار است.

درس هایی که باید از تاریخ فراگرفت

سال 1848، در همان حال که منادی شورش و طغیان پرولتری علیه نظم بورژوازی در اروپا بود، نقطۀ عطفی نیز بود که در آن نخستین تلاش ها به سوی ایجاد سازمانی بین المللی که مارکس و انگلس در آن درگیر بودند، مشاهده شد. دو نمونۀ نخست این سازمان های بین المللی، اتحادیۀ کمونیست ها و انجمن بین المللی کارگران، یا به­اصطلاح “بین الملل اول”، بودند که به ترتیب در سال های 1847 و 1864 بنیان گذاشته شدند. هر دو سازمان، منعکس کنندۀ چشم انداز مبارزه ای بین المللی بودند که مارکس و انگلس نهایتِ اهمیت را برایش قائل می شدند. این که سرمایه داری، نظامی جهانی را ایجاد کرده است و تحت سرمایه داری، طبقات اصلی جامعه اساساً نه ملی، بلکه بین المللی هستند، حقایق مهمی هستند که با تلاش ها و تحلیل های علمی مارکس و انگلس آشکار گردیدند. بنابراین مارکسیسم نشان داد که رهایی طبقۀ کارگر به دست خود، یعنی پایان بخشیدن به سرمایه داری، از طریق اقداماتی که به موانع ملی محدود باشد، امکان ناپذیر است.

این بنیان گذاران مارکسیسم، هر دو از طریق ادای سهم نظری و سیاسی، و هم­چنین تلاش هایشان در راستای بنانهادن بین الملل اول، مسیر مبارزه را از اولین دوره هایی که جنبش کارگری چشم گشود، روشن نمودند. تجربۀ بین الملل اول که به وسیلۀ مارکس و انگلس غنی گردید، اصول ضروری مبارزۀ پرولتاریا در سطحی بین المللی را روشن نمود و یک بنیان تاریخی ژرف را از جنبه های پروگراماتیک، استراتژیک و تاکتیکی شکل داد. طبقۀ کارگر حتی زمانی که به سازمان­دهی در سطح ملی می پردازد، نباید چشم انداز مبارزۀ بین المللی را از دست بدهد؛ طبقۀ کارگر هرگز نباید با ناسیونالیسم سازش کند، بلکه باید شرایط رهایی را از طریق گسترش سازمان خود در حوزۀ بین المللی فراهم آورد.

متأسفانه بین الملل اول به دلیل تنزاعات و انشقاق های درونی به دنبال شکست کمون پاریس در سال 1871، روند سقوط و ازهم­گسیختگی را آغاز نمود. رویکرد مارکس و انگلس در این مورد آموزنده است؛ زیرا آن ها تلاش کردند تا برای جلوگیری از انحطاط بین الملل به دست گرایش های سیاسی مخلّ مبارزۀ طبقاتی، و با هدف ایجاد شرایطی مطلوب تر برای بنا کردن یک سازمان بین المللی سالم تر، این نخستین آزمون را به پایان رسانند. این یک درس تاریخی بسیار مهم است که نشان می دهد مسألۀ سازمان بین المللی نمی تواند به حالت و شکلی مستقل از حیات یا عدم حیات بستر انقلابی تبدیل شود. به طور خلاصه، بین الملل اول مقدمۀ تجربه ای بود که مبارزۀ تاریخی طبقۀ کارگر را آغاز نمود، هرچند که نتوانست به لحاظ سازمانی، به پختگی، بلوغ و اعتبار توده ای دست پیدا کند.

دومین تجربۀ سازمان بین المللی در تاریخ مبارزۀ طبقۀ کارگر، بین الملل دوم است که در سال 1889 بنیان نهاده شد. مقایسۀ این دو بین الملل، یک درس تاریخی بزرگ را آشکار می سازد و آن این که بین این دو بین الملل، پیوستگی وجود نداشته است. یعنی گرچه بین الملل دوم با اتکا به احزاب سوسیال-دموکرات در کشورهای مختلف اروپایی در آن زمان به پایگاه توده ای دست یافت، ولی از ماهیت و ذات انقلابی تجربۀ بین الملل اول فاصله گرفت. در واقع بین الملل دوم همراه با گرایش صعودی اقتصاد سرمایه داری، خود را تعدیل کرد و در باتلاق رفرمیسم فرورفت. زمانی که با نخستین جنگ امپریالیستی، دوره های سخت فرارسید، احزاب بین الملل دوم به اعتبارات جنگی در حمایت از دولت های بورژوایی خود رأی دادند.

این مثال تاریخی، درس های زیادی در دل خود دارد؛ وجود یک پایگاه توده ای که با گرایش های سیاسی رفرمیستی درهم آمیخته و در مقابل جبهۀ انقلابی قدعلم کرده باشد، نمی تواند پیروزی را برای مبارزۀ ضدّ سرمایه داری طبقۀ کارگر درپی داشته باشد. هرچند فعالیت برای جذب توده ها به سوی مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر صحیح است، اما مصالحه و مماشات در سیاست انقلابی به اسم دستیابی به نفوذ توده ای، به همان اندازه خطاست. آن چه باید هدف قرار گیرد، دستیابی به نفوذ توده ای بر پایۀ مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر، هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی، است.

مفهوم بولشویکی سازمان و مبارزه که تحت رهبری لنین شکل گرفت، تجسّم این نمونۀ تاریخی مورد نیاز در این چارچوب است. خطّ انقلابی بولشویکی که امروز نیز هم­چنان باید دنبال شود، چگونگی سازمان­دهی مبارزه در سطح ملی را روشن می سازد و نشان می دهد که یک بین الملل انقلابی کارگری چگونه باید باشد. از این منظر، تجربۀ بین الملل سوم (کمینترن) که در سال 1919 چشم باز کرد، بسیار مهم است. کمینترن تداوم بین الملل دوم نیست، درست همان طور که بین الملل دوم تداوم بین الملل اول نبود. بین الملل سوم بر پایۀ انتقاد به تجربۀ دوم، و تلاش برای گسست از آن از جوانب مختلف قرار داشت.

هنگامی که وظایف انقلابی دورۀ نخستین جنگ امپریالیستی را درنظر بگیریم، در آن صورت چندان نادرست نخواهد بود اگر بگوییم که ساختن بین الملل سوم اندکی دیر صورت گرفت. با این وجود ساخت آن به دلیل تب و تاب انقلاب اکتبر، زمان زیادی نگرفت. تجربۀ بین الملل سوم آشکارا نشان می دهد با در اختیار داشتن بستر انقلابی و پایگاه توده ای برای نخستین بار در تاریخ مبارزۀ طبقۀ کارگر، بنا نهادن یک بین الملل امکان­پذیر بوده است. البته نباید این تجربه را ایده­آل درنظر گرفت، گویی که فاقد هرگونه نقص بوده است. متأسفانه بخش های ملی بین الملل سوم به دلیل عدم کار مقدماتی صبورانه و مصمم شکل نگرفته بودند. در واقع این بخش ها در مقایسه با کشورهای اروپایی کمی عجولانه و بدون رسیدن به شفافیت لازم سیاسی تشکیل شده بودند. و سایر بخش ها در کشورهای عقب ماندۀ آسیایی، از جمله ترکیه، بر پایۀ خطی سیاسی قرار داشت که با سیاست رهایی ملی و دهقانی درهم آمیخته بود، آن هم در دوره ای تاریخی که سرمایه داری و طبقۀ کارگر تکامل پیدا نمی کردند.

با وجود این کاستی ها، این حقیقت که بین الملل سوم به طور کلی به عنوان که یک بین الملل انقلابی کارگری بنا گردید، به دلیل اتوریتۀ سیاسی مشروع انقلاب اکتبر و همیاری انترناسیونالیستی حزب بلشویک بود. اما همان طور که لنین تأکید نمود، این موضوع باعث شد که بخش های سازندۀ بین الملل سوم، شدیداً به الگو و نمونۀ روسیه و حزب بلشویک وابسته باشند. بنابراین بخش های سازندۀ بین الملل نتوانستند به اندازۀ کافی ماهیت انقلابی آن را جذب کنند و سرنوشت آن ها به طور بلاواسطه با سرنوشت انقلاب روسیه گره خورد. به همین دلیل ضدّانقلاب بوروکراتیک که به انقلاب اکتبر پایان داد و حاکمیت کارگران روسیه را واژگون ساخت، شریان های حیاتی انقلابی بخش های مختلف بین الملل سوم را نیز قطع کرد.

با اضافه کردن اثرات منفی مرگ لنین، سال 1924 یک نقطۀ عطف شدیداً مخرب در تاریخ مبارزۀ ملی و بین المللی طبقۀ کارگر بود. بوروکراسی که در حزب بلشویک، دولت شورایی و کمینترن استیلا یافته بود، به تدریج تمام رشته های قدرت را به دست گرفت. بوروکراسی که خود را تا مقام یک طبقۀ حاکم بالا1 برده کشیده بود، تحت رهبری استالین در روسیه به قدرت رسید. بنابراین کمینترن نیز کیفیت خود را به مثابۀ یک سازمان انقلابی بین المللی طبقۀ کارگر از دست داد. در این مرحله که انقلاب اکتبر طی پروسه ای شوم شکست می خورد، تروتسکی و رفقای پیرو او بودند که ایستادگی کردند و تلاش نمودند که مسیر بلشویکی دورۀ لنین را تداوم بخشند.

از نظر تاریخی، باید به تلاش های انقلابی پیگیر تروتسکی پس از مرگ لنین اعتراف نمود. تروتسکی و رفقای او تمام تلاش های خود را صرف بنانهادن اپوزیسیون چپ بین المللی برای دفاع از دستاوردهای انقلاب اکتبر در مقابل حاکمیت بوروکراسی نمودند. متأسفانه این مبارزه، در قیاس با قدرت سیاسی و دارایی های بورورکراسی حاکم، تحت شرایطی شدیداً نابرابر صورت می پذیرفت و بنابراین نمی توانست این مسیر انحرافی را معکوس کند. اما مبارزه برای زنده نگاه داشتن خطّ انقلابی دورۀ لنین با وجود تمامی مسائل و مشکلات، اذیت و آزارهای غیرقابل تصور، مشقت ها و قتل های سیاسی از سوی بوروکراسی حاکم، متوقف نگردید. در عوض بنیان گذاری بین الملل چهارم، به مثابۀ تداوم این تلاش ها، در سال 1938 از سوی تروتسکی اعلان شد.

همان طور که در ابتدای این مطلب به تجارب پیشین سازمان های بین المللی پرداختیم، در این جا نیز باید مقایسه ای تاریخی میان بین الملل های سوم و چهارم داشته باشیم. تلاش برای ساخت بین الملل چهارم، بر مبنای انکار بین الملل سوم یا گسست از آن نیست. بلکه بالعکس منعکس کنندۀ مبارزه برای تداوم و دفاع از میراث انقلابی شکل گرفته در کمینترنِ دورۀ لنین است در مقابل پایمال شدن این میراث به دست بوروکراسی استالینیستی حاکم. با این حال مبارزه برای بین الملل چهارم- فارغ از کاستی ها و نقایص سوبژکتیف آن- از سوی موانعی عینی و ابژکتیف که به دنبال سرکوب غیرقابل تصور و سلطۀ حاکمیت استالینیستی در حزب بلشویک و دولت شورایی ایجاد گردیده بود، به چالش کشیده شد. در نتیجه تجربۀ بین الملل چهارم، یک تلاش تاریخی در سطح مقدماتی باقی ماند که حُکم دفاع ار میراث انقلابی را داشت و از نظر سازماندهی گامی بیشتر به سوی جلو برنداشت.

برخلاف لنین، تروتسکی در حیطۀ سازماندهی نقاط ضعف بسیاری داشت. در حقیقت، تروتسکی قادر نشد که به طور کامل خود را از مفهوم منشویکی سازمان- مفهومی که بسیار از آن تأثیر پذیرفته بود- رها سازد. با این حال شکست تجربۀ بین الملل چهارم اساساً و به طور مستقیم به دلیل شرایط عینی مخربی بود که بوروکراسی استالینیستی حاکم ایجاد کرده بود. حقایق تاریخی را باید، در تحلیل نهایی، در شرایط خودشان مورد ارزیابی قرار داد. واضح است که تلاش تروتسکی برای دفاع از خط بلشویکی دورۀ لنین، یک تلاش تاریخی عمیقاً مهم و ارزشمند است.

اما به سختی می توان همین ارزیابی را در مورد گرایشات و گروه هایی که تاریخ تروتسکیسم را پس از مرگ تروتسکی ساخته اند، ارائه داد. چرا که جنبش تروتسکیستی، به طور کلی، از درک عمیق تروتسکی، و هم­چنین کسب میراث سیاسی-نظری او و تکامل آن عاجر مانده اند. برعکس، به نام پیروی از تروتسکی، تحلیل های مهم او جنبه ای متحجرانه پیدا کرد و به دگم تبدیل گردید، و بنابراین به قدرت و اشتیاق انقلابی نیز پایان داده شد. از زمان مرگ تروتسکی، بین الملل چهارم ماهیت توخالی و بی­ارتباط پیدا کرد که در آن رقابت سیاسی غیرسازنده و خرده بورژوایی در میان گروه های ریز و درشت تروتسکیستی پدیدار گردید. بنابراین بین الملل چهارم که سنگ­بنای آن در آغاز با هدف تداوم سنت بین الملل های انقلابی گذاشته بود، با مرگ تروتسکی اهمیت خود را از دست داده است.

بسیاری از سازمان ها و گرایشات تروتسکیستیِ داعیه دار میراث “بین الملل چهارم” پس از مرگ تروتسکی بوده اند، و در ظاهر امر طی دوره های مختلف تلاش کرده اند که آن را بنا به همان تلاش های غیرسازنده و خرده بورژوایی بازسازی کنند. ما این تاریخ “بین الملل چهارم” پس از مرگ تروتسکی را بخشی از سنت انقلابی خود نمی دانیم. ما پیش­تر دلایل ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی این رویکرد خود را در قالب جزوات و اسناد مکتوبی که بنیان های گرایش “نگرش مارکسیستی” (Marksist Tutum) را تشکیل می دهند، شرح داده ایم. به طور خلاصه باید بگوییم که یک تفاوت عینی میان تروتسکی و تروتسکیسم وجود دارد و نمی توان با انتزاعات ذهنی این دو را به یک دیگر پیوند زد. ضروریست که یک مرز مشخص میان تروتسکی- به عنوان یکی از رهبران انقلاب اکتبر که میراث تاریخی انقلابی را برای نسل های آینده برجای گذاشته است- و گروه بندی های تروتسکیستی- که بر جاه طلبی های فرقه گرایانه و سوء برداشت های مشخص پافشاری داشته و دارند- ترسیم کنیم.

می دانیم که بسیاری از گروه های تروتسکیستی با ارزیابی های بالا توافق نخواهند داشت. اما این را هم می دانیم که کسانی که بر درس گیری از تاریخ پافشاری نمی کنند، فرصت ساختن آینده ای نوین بر پایۀ بنیان های انقلابی را نخواهند داشت. به علاوه، روند کنونی که از زمان سقوط نظام های بوروکراتیک، به ویژه نظیر اتحاد شوروی سابق، آغاز گردیده است (دیگر از دوره های پیشین بگذریم)، از یک حقیقت تاریخی مشخص پرده برمی دارد و آن این که اگر کسی تمایلی به کسب درس های انقلابی از اشتباهات گذشتۀ خود نشان ندهد، نمی تواند آینده ای سیاسی برای خود متصور باشد! بنابراین واضح است که از درون اتحاد میان آن دسته از گروه هایی که تمایلی به تسویه حساب با اشتباهات و خطاهای گذشتۀ خود ندارند و خود را با موقعیت و شرایط­ کنونی­شان وفق داده اند، هرگز چیزی به نام یک بین الملل جدید برای پیشبرد مبارزۀ طبقۀ کارگر پدیدار نخواهد شد! در واقع چنین گروه هایی، صرف نظر از ادعاهای آن ها برای ساختن یک بین الملل جدید، باید با خطاهای گذشتۀ خود تسویه حساب کنند تا بتوانند خوشان را از ورشکستگی و مرگ سیاسی نجات دهند. فقط کسانی که قادرند مواضع نادرست خود را به زباله­دان بفرستند و خود را برپایۀ رویکرد صحیح و انقلابی احیا کنند، می توانند در مبارزۀ سیاسی به جلو حرکت نمایند. فقط چنین کسانی هستند که می توانند امکان پیشبرد مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر را، از جمله ساخت یک بین الملل جدید، خلق نمایند.

ادامه دارد

1 برای اطلاع از تحلیل های سازمان “نگرش مارکسیستی” از ساختار اقتصادی-اجتماعی شوروی و بورورکراسی حاکم در آن، می توانید به مطلب “معرفی پلاتفرم” این سازمان در نشریۀ شمارۀ 51 میلیتانت رجوع کنید. لازم به ذکر است که تمامی تحلیل های این سازمان در این مورد، الزاماً مورد توافق ما نیست.

منبع: http://marxist.cloudaccess.net/international/328-question-international.html

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *