سنديکا يا تشکل مستقل کارگری؟

اين مقاله نقدی است به مقاله حسين اکبری تحت عنوان «سنديکا سازمان بی بديل کارگران» مندرج در روزنامه شرق، شماره 63، 19 آبان 1382. به علت بازگشایی بحث هایی در میان فعالان کارگری در این موارد، تجدید انتشار می یابد. میلیتانت

آقای اکبر حسينی در مقاله خود استدلال می کند که کارگران ايران در دوره پيش به علت “عواملی نظير سرکوب؛ جنگ، فريب و ناهنجاری ها”، دچار “ضعف و سستی و فترت” گشتند (که مورد توافق نويسنده اين مقاله نيزهست). اما؛ “…رويکرد روزافزون جنبش طبقه کارگر به سوی سنديکاليسم؛ نشان از پايان يافتن اين دوره دارد.” آن هم سنديکايی که متکی بر سياست «سازمان بين المللی کار» و با الحاق (غير مشروط) به مقاوله نامه های آن؛ باشد.

در ابتدا بايد متذکر شد که طبعاً تحولات اخير در صحنه بين المللی و ايران، روزنه هايی برای پيشبرد مطالبات به حق کارگران ايجاد خواهد کرد. اما؛ اين امر، يعنی ايجاد سنديکای کارگری متکی بر سياست سازمان بين المللی کار، الزاماً منجر به گذار از دوران “ضعف و سستی و فترت” نخواهد بود. زيرا سازمان بين المللی کار، سازمانی است که اصولاً به منظور ايجاد قطبی در مقابل حرکت های کارگری در اوائل قرن بيستم شکل گرفت. بحران عميق سرمايه داری جهانی در سالهای 1914-1918 منجر به جنگ جهانی اول شده و به دنبال آن حرکت های کارگری در راستای تشکيل شوراهای کارگری در روسيه، آلمان، اطريش و مجارستان به وقوع پيوست. سرمايه داری جهانی به ابتکار رئيس جمهور وقت آمريکا «ويلسون»، برنامه ی چهارده ماده ای را به عنوان طرح صلح در قرارداد «ورسای» 28 ژوئن 1919 ارائه داد. در رأس اين برنامه ايجاد نهادی به نام «اتحاديه ملل» بود که بنيان «سازمان بين المللی کار» را بنا نهاد.

سازمان بين المللی کار از ابتدا برای تحميق کارگران در سطح جهان و جلوگيری از تشکيل شوراهای کارگری و تشکل های مستقل کارگری، توسط دول سرمايه داری جهانی پی ريزی شده است. در مرکز قوانين آن همان «سه جنبه گرايی» است که مورد تأييد آقای حسين اکبری نيز قرار دارد. در اين معادله به اصطلاح «مشارکت» نماينده دولت، کارفرما و کارگران ؛ نماينده کارگران به مثابه اسيری در دست سرمايه داران قرار می گيرند. به سخن ديگر براساس اين توافق کارگران که اکثريت توليدکنندگان جامعه را تشکيل می دهند بايد از آرای اقليت در تصميم گيری بر سرنوشت خود؛ برخوردار باشند. در صورتی که دولت و کارفرما که هردو مدافع سرمايه داری هستند، در اکثريت قرار گرفته و نظريات خود را بر کارگران تحميل می کنند.

بديهی است که با ايجاد اين گونه «سنديکا»های کارگری، دوران “ضعف و سستی و فترت” کارگران سپری نخواهد شد. تنها شکل ظاهری موقعيت آنها تغيير خواهد کرد. تفاوت با دوره پيش اينست که اين بار سر کارگران با پنبه بريده خواهد شد.

برای غلبه بر “ضعف و سستی و فترت”، کارگران بايد با استفاده از روزنه کنونی برای ايجاد تشکل مستقل خود تلاش کنند (مستقل از دولت و تمام احزاب و هم چنين سازمان بين المللی کار). چنان چه سازمان بين المللی کار دلش برای کارگران ايران می سوزد، بايد با اين مطالبه کارگران توافق کرده؛ تا کارگران بتوانند حول مطالبات صنفی؛ سياسی و ضدسرمايه داری خود بدون آقا بالاسر، به فعاليت و سازماندهی خود مبادرت کنند.

اگر آقای حسين اکبری نيز خود را در صف کارگران می پندارد، بايد برای استقلال واقعی کارگران گام بردارد و نه اين که آنها را اسير اربابان نوينی کند.

 

مهدی رياضی (مازیار رازی)

26 آبان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *