نکاتی دربارۀ مفهوم تشکل های مستقل کارگری

پرسش: رفیق مازیار اخیراً مباحثاتی در مورد تشکل های مستقل کارگری و نقش سندیکا ها در جنبش کارگری میان برخی از فعّالان کارگری باز شده است. شما در این مورد مقالات متعدّدی در طی سالیان گذشته نگاشته اید. در ابتدا توضیحاتی در مورد مفهوم رایج تشکل مستقل از دیدگاه سازمان های سنتی بدهید

پاسخ: از دیدگاه سازمان های سنتی- که “حزب” یا “سازمان” خود را نقداً ساخته اند- عموماً درک مشخص و مشترکی از طرح این شعار دارند. از دیدگاه آنان فعّالیت

سیاسی بر دو محور خاصّ “کمونیستی” و “دموکراتیک” تقسیم می شود. اوّل، کار”کمونیستی” که مربوط به سازمان سیاسی خود آنان بوده و براساس برنامه و تشکیلات خاصّ خودشان متمرکز شده است. به زعم آنان گرایش های سیاسی موجود دچار بحران بوده و صرفاً خود آنان هستند که پاسخگوی نیازهای جامعه می باشند. از این رو از کارگران کمونیست می خواهند که به سازمان آنان بپیوندند و مبارزات سیاسی و تشکیلاتی را در درون سازمان آنان انجام دهند. دوّم، کار “دموکراتیک” است که شامل کار در درون “تشکل های مستقل کارگری” (و سایر تجمّع ها) می شود. “کمونیست”های این سازمان ها برای نفوذ و کسب مقام “رهبری”، وارد این تجمّع ها شده و دخالت “دموکراتیک” را انجام می دهند. به اعتقاد آنان چنین تشکل هایی تنها در صورتی موفقیت نهایی خواهند یافت که به انحصار سازمان “کمونیستی” آنان درآیند. اعضای کارگر این سازمان ها در واقع برای ساختن و پیش برد فعّالیت های تشکل های کارگری به درون آن ها نمی روند، بلکه برای “رهبری” سایر کارگران به آن ها راه می یابند. و در مواردی هم در صورت عدم توفیق در هدف های خود، به تخریب این تشکل ها دست می زنند. بدیهی است که چنین روشی از مداخله نه تنها غیراصولی و انحصارگرایانه است، بلکه به تفرقۀ هر چه بیشتر تجمّع های کارگری منجر می شود. کارگران متعلق به این سازمان ها خود را تافته ای جدا بافته از کارگران در تشکل های کارگری پنداشته و در مقابل، سایر کارگران به آنان به چشم افرادی جدا از خود می نگرند.

 

پرسش: موضع مارکسیست های انقلابی چگونه است؟

پاسخ: روش برخورد کمونیست های انقلابی در درون تشکل های مستقل کارگری چنین نیست. از دیدگاه کمونیست ها، تشکل های مستقل کارگری ابزاری لازم و ضروری اند و گسترش و تکامل آن ها- حتی اگر تحت کنترل کمونیست ها نباشند- به پیشبرد مبارزات ضدّ سرمایه داری کمک شایانی می کند. در نتیجه کمونیست های انقلابی همواره بایستی به طور جدّی در جهت ساختن و گسترش این تشکل ها- بدون توقع های لحظه ای- مبادرت کنند. هر چه تشکل های مستقل کارگری گسترده تر و متشکل تر باشند، نهایتاً توازن قوای طبقاتی- به نفع طبقه کارگر (و کلّ چپ) و علیه دولت سرمایه داری- تغییر می یابد. بنابراین تخریب و یا مداخله در جهت تحمیل غیراصولی عقاید خود بر این تشکل ها، چنین تشکل هایی را در مقابل رژیم های سرمایه داری تضعیف می کند.

پرسش: موضع فعّالان کارگری که تعلقی به این سازمان های سنتی ندارند، چیست؟

پاسخ: گرچه اغلب فعّالان کارگری به روش های سازمان های سنتی آشنایی داشته و- براساس تجربۀ خود، به خصوص پس از انقلاب 57 ایران- از آن فاصله گرفته اند، امّا هنوز به علت ناروشنی در مورد مفهوم تشکل های مستقل کارگری و زمان و چگونگی طرح آن و رابطۀ یک حزب کارگری با چنین تشکل هایی، تحت تأثیر سیاست های همین گروه ها قرار گرفته و از همان روش های انحرافی به شکل های مختلف دنباله روی می کنند.

در واکنش به سیاست ها و روش های سازمان های سنتی، بسیاری از مبارزان کارگری به این نتیجه رسیده اند که مفهوم “تشکل مستقل کارگری” در وهلۀ اوّل یعنی تشکل هایی که می بایستی “مستقل” و “جدا” از سازمان های چپ باشند. و از آن جایی که اکثر این سازمان ها به وسیلۀ “روشنفکران” بنیاد گذاشته شده و یا اکثراً متشکل از “روشنفکران”اند، پس مفهوم تشکل مستقل کارگری به طور مشخص یعنی تشکل هایی “مستقل” از روشنفکران؛ تشکل هایی که به وسیلۀ خود کارگران و برای خود کارگران ساخته شده اند.

اوّل، در این که تشکل های مستقل کارگری بایستی به وسیلۀ خود طبقۀ کارگر (و یا در ابتدا کارگران پیشرو) ساخته شود، نباید تردیدی داشت. بدیهی است که “تشکل های کارگری” را یک عدّه “روشنفکر”- هر چند هم انقلابی- نمی توانند به طور واقعی تشکیل دهند. هم چنین تشکل های کارگری بایستی مستقل از سازمان های سیاسی باشند؛ یعنی نمی توانند آن ها را به زائده ای از یک یا چند سازمان چپ- هر چند هم انقلابی- تبدیل کرد. امّا این واقعیت ها به این مفهوم نمی تواند تلقی شود که به نحوی- برای حفظِ استقلال این تشکل کارگری- اعضای کارگر یک یا چند سازمان چپ حق دخالت و یا فعالیت در درون چنین تشکل هایی را نداشته باشند- و گرنه “استقلال” زیر سؤال می رود.

واضح است که هر کارگر (چه به طور انفرادی و غیروابسته به یک سازمان سیاسی و چه وابسته به یک سازمان سیاسی با برنامۀ مشخص) بایستی قادر باشد تا عضو یک تشکل کارگری شود و آزادانه و بدون محدودیت- همزمان با فعّالیت در درون تشکل کارگری- از عقاید و برنامۀ سازمان خود دفاع کند. کارگران آگاه، خود، براساس فعّالیت و مبارزۀ اعضای درون تشکل های کارگری است که همرزمان شان را انتخاب می کنند و نه وابستگی سیاسی آن افراد. چنان چه اعضای کارگر یک سازمان سیاسی خاص آن چنان فعالیتی داشته باشند که از سوی سایر کارگران به اکثریت رهبری یک تشکل کارگری انتخاب شوند، نمی توان با روش های بوروکراتیک و غیراصولی آنان را- زیر لوای وابستگی به یک سازمان خاص- محکوم و اخراج و یا منزوی کرد.

اگر امروز جنبش کارگری ایران به چنین وضعیت اسفباری دچار شده که یک سازمان کارگری که در برگیرندۀ بخش قابل ملاحظه ی کارگران پیشرو باشد، وجود ندارد، این امر نباید به این معنی تلقی شود که “تعلقات سازمانی نداشتن” از محسنات یک کارگر کمونیست است. اگر سازمان های سیاسی به “چپ” و “راست” زده و هیچ یک بدیل انقلابی ای تشکیل نداده اند، نباید پیشرُوی کارگری را به این نتیجه برساند که بدون برنامۀ سیاسی و سازمان سیاسی- و صرفاً متکی بر تشکل های مستقل کارگری- می توان انقلاب آتی را سازماندهی کرد.

دوّم، بنابر تجربۀ جنبش کارگری در سطح بین المللی، تشکل های مستقل کارگری صرفاً یک مفهوم دارند و آن هم استقلال آنان از سازمان های بورژوایی است. اگر بورژوازی برای حفظ منافع خود تشکل های خود را به وجود می آورد، طبقۀ کارگر هم تشکل های “مستقل” خود را نیاز دارد. آنان که مدافع یک جامعۀ طبقاتی اند و به طور متشکل در یک سازمان طرفدار رژیم سرمایه داری فعّال اند، نمی توانند در درون یک تشکل کارگری راه داده شوند. کارگران پیشرو در جهت استقلال خود از طبقۀ متخاصم بایستی اصرار داشته باشند و نه عقاید سازمان های کمونیستی متفاوت (در شرایطی که چنین سازمان های وجود داشته باشند).

سوّم، بحث بر سر “کارگر” و “روشنفکر” یک بحث انتزاعی است که برخی به راه انداخته اند و هیچ نتیجه ای جز تفرقه انگیزی در صفوف جنبش کارگری ندارد. بورژوازی سنتاً کار اجتماعی را به کار “فکری” و “یدی” تقسیم کرده و “روشنفکران” را صاحب امتیاز قلمداد می کند. این عدّه با همین روش از تقسیم کار، می خواهند “کارگران” را صاحب امتیاز کنند. در صورتی که هدف باید از بین بردن هرگونه امتیازی در جامعه باشد. مارکسیست های انقلابی به این گونه تقسیم کار اجتماعی اعتقادی ندارند. در جامعۀ سرمایه داری دو طبقۀ اصلی وجود دارد (بورژوازی و پرولتاریا). ایدئولوژی حاکم در جامعه، ایدئولوژی طبقۀ حاکم است. عقاید و تبلیغات سرمایه داری در تمام سطوح جامعه من جمله مابین کارگران رخنه می کند. در نتیجه در چنین جوامعی خط طبقاتی به طور سیاه و سفید تقسیم نمی شود. کلیۀ “روشنفکران” الزاماً ضدّ انقلابی نیستند و هم چنین کلیۀ کارگران به منافع دراز مدّت خود به طور یک پارچه واقف نمی شوند. برخی از کارگران تحت تأثیر ایدئولوژی طبقۀ حاکم قرار گرفته، و برعکس برخی از روشنفکران به صفوف طبقۀ کارگر می پیوندند. در نتیجه آن چه برای جنبش کارگری بایستی اهمیت داشته باشد، این نیست که چه کسی “کارگر” است و چه کسی “روشنفکر”، آن چه مهم است اینست که چه فردی “مبارز انقلابی” (کسی که به منافع دراز مدّت طبقه کارگر در عمل وفادار باشد) است. برای مثال در ایران، کسی که یک روز در عمر خود کار یدی نکرده، امّا خواهان سرنگونی رژیم و جایگزینی آن با حکومت کارگری است (و در عمل هم در این جهت گام بر می دارد) یک “مبارز انقلابی” است و از طرف دیگر فردی که تمام عمر خود کار مشقت آمیز در کارخانه کرده و امروز در صف حزب الله قرار دارد و مدافع رژیم است یک “مبارز انقلابی” نیست.

اضافه بر این، همان طور که در سازمان های سیاسی هم “روشنفکر” وجود دارد و هم “کارگر”، در تشکل های کارگری هم پس از دوره ای عدّه ای از کارگران پدید می آیند که دیگر کار یدی نکرده و به “رهبران حرفه ای” تبدیل می شوند. اتحادیه های کارگری در غرب بسیاری از این قبیل کارگران “روشنفکر” زده (یا بوروکرات) را در درون خود دارد. کسانی که مخالف “روشنفکران” هستند، چرا اعتراضی به حضور این گونه عناصر در درون تشکل های کارگری نمی کنند؟ بدیهی است که تقسیم بندی مبارزان کمونیست به “روشنفکر” و “کارگر” یک بحث کاذب است که کمکی به اتحاد و استحکام صفوف کارگران پیشرو نمی کند- همان طور ایجاد تفاوت بین کارگر سفید و سیاه و یا عرب و عجم.

برخی می گویند که مخالفتی با “روشنفکران انقلابی” در درون یک تشکل کارگری ندارند، به شرط آن که “اکثریت” با کارگران باشد. این هم بحثی است غیرمنطقی. زیرا، اولاً مگر قرار است در تشکل های کارگری “روشنفکر” هم وجود داشته باشد؟ کارگری که به وسیلۀ یک سازمان سیاسی به درون یک تشکل کارگری می آید که یک “روشنفکر” نیست. تشکل های کارگری بایستی از کارگران و نه روشنفکران تشکیل شوند و این اصل نبایستی مخدوش شود. ثانیاً هر تجمع ای که به وسیلۀ عدّه ای کارگر ساخته می شود که الزاماً “تشکل مستقل کارگری” نیست.

می گویند که تمایز بین “کارگر” و “روشنفکر” لازم است، چون تمام بلاها را روشنفکران بر سر جنبش کارگری ایران آوردند؛ و اگر کارگران به حال خود رها شده بودند وضعیت به این وخامت نمی بود. این بحث هم ناصحیح است. مسبّب اصلی شکست انقلاب ایران سیاست های اشتباه سازمان های “چپ” و برنامه های انحرافی آنان بوده است. این برنامه ها را صرفاً “روشنفکران” به درون جنبش کارگری نیاوردند، بلکه “کارگران” عضو این سازمان ها به درون جنبش کارگری منتقل کردند. برای درس گیری از تجارب گذشته، بایستی به ریشۀ مسألۀ پرداخت.

چهارم، مفهوم تشکل کارگری صرفاً محدود به “سندیکا” و یا اتحادیۀ کارگری نمی شود. در اغلب نوشته ها، از واژه های “تشکل مستقل کارگری” و “سندیکای کارگری” به یک مفهوم استفاده می شود. اتحادیه کارگری صرفاً یکی از شکل های تشکل مستقل کارگری است. تشکل کارگری، تشکلی است که کارگران درگیر مبارزۀ مشخص کارگری برای پیشبرد مبارزۀ خود ایجاد می کنند. در دوره های اعتلای مبارزات و ایجاد روزنه های دمکراتیک، تشکل های کارگری به شکل سندیکاها (اتحادیه های سراسری) ظاهر می شوند. در دوره های پیشا-انقلابی تشکل های کارگری خود را به عالی ترین شکل خود “شوراهای کارگری” به نمایش می گذارند و در دوره های رکود مبارزات طبقاتی و سرکوب، کمیته های عمل مخفی و غیره شکل می گیرند.

پرسش: آیا طرح شعار تشکل های مستقل کارگری امروزه ضروری است؟

پاسخ: بدیهی است که یکی از تبلیغات اصلی هر سازمان و یا تشکلی که خود را مدافع طبقۀ کارگر اعلام می دارد، بایستی بر ضرورت ایجاد تشکل های مستقل کارگری تأکید داشته باشد. چون که در نهایت، رهایی طبقۀ کارگر به دست خود طبقۀ کارگر و با اتکا به نیروی خود آن و سایر زحمتکشان صورت می گیرد. بنابراین طرح شعار “زنده باد تشکل های مستقل کارگری” (یعنی هر تشکلی که کارگران برای پیشبرد مبارزات خود لازم تشخیص می دهند و مستقل از بورژوازی است) درست می باشد. امّا، بایستی از این شعار عام فراتر رفت و روشن کرد که شعار خاصّ جنبش کارگری (امروز) چه باید باشد؟ بر سر این موضوع اختلاف وجود دارد.

تحت وضعیت فعلی سیاسی ایران، به طور عمومی دو بر خورد وجود دارد. یکی بر تداوم سازماندهی کمیته های عمل مخفی تأکید کرده و دیگری بر سازماندهی علنی و سراسری کارگری (اتحادیه ها). برای تشخیص روش صحیح سازماندهی کارگری، باید تحلیلی از ماهیّت رژیم ارائه داده شود. رژیم فعلی یک رژیم سرمایه داری است که در بهترین حالت آرزوی بازگشت به دوران “طلایی” شاه را در سر می پروراند- نظام سرمایه داری متکی بر امپریالیزم که از طریق سرکوب و اختناق قادر به استثمار طبقۀ کارگر باشد. این رژیم همانند رژیم شاه هیچ گاه قادر به اعطای آزادی های “دموکراتیک” (مانند دولت های غربی) نخواهد بود. ایجاد گشایش های دموکراتیک فوراً به بهای سرنگونی رژیم تمام می شود (همان طور که در مورد رژیم شاه چنین شد). بحران اقتصادی این قبیل رژیم ها آن چنان شدید است که حتی تحمل آزادی نسبی و کوتاه مدّت را هم نخواهند داشت. با این وصف، ماهیت ضدّ کارگری رژیم به این مفهوم نیست که تشکل های ظاهری کارگری هم مطلقاً شکل نمی گیرند. برعکس گاهی همین رژیم، به علل مختلف، تشکل های کارگری را به وجود می آورد. امّا این امر به علت “عقب نشینی” رژیم نیست، بلکه سیاست مشخص تهاجم به کارگران است از طریقی دیگر. و “اتحادیه”هایی که هم ایجاد می شوند، “اتحادیه های زرد” هستند- نمایندگان رژیم هم در آنان شرکت داشته و کاملاً تحت کنترل اند (مثلاً ایجاد تشکل های کارگری در دورۀ خاتمی با همکاری سازمان بین المللی کار).

بدیهی است که شعار کارگران پیشرو نمی تواند تبلیغ برای ایجاد چنین تشکل هایی باشد. همچنین واضح است که در عین حال کارگران پیشرو در صورت وجود چنین تشکل هایی- بایستی از آنان برای پیشبرد امر مبارزاتی خود استفاده کنند. امّا، برای انجام موفقیت آمیز چنین کاری، کارگران بایستی تشکل های مستقل خود- منطبق با وضعیت فعلی- را ساخته باشند. این تشکل ها چیزی جز تشکل هایی که- طی سال های گذشته کارگران پیشرو برای سازماندهی مبارزات ضدّ رژیمی نقداً ساخته اند- نمی تواند باشد. این تشکل ها را می توان کمیته ها (محافل) عمل مخفی نامید. تنها تضمین ادامۀ فعّالیت های کارگری (چه مخفی و چه علنی) ایجاد، احیا و گسترش چنین کمیته هایی است. گرچه چنین کمیته هایی نقداً- طی چند سال گذشته- ساخته شده اند، امّا هنوز یا همه جا ایجاد نشده اند و یا هماهنگ نیستند. بنابراین هنوز یکی از وظایف اصلی کارگران پیشرو، احیا، ایجاد و گسترش چنین کمیته هایی است. هر چه این کمیته های عمل مخفی بیشتر و سازمان یافته تر باشند، امکانات مبارزاتی (چه مخفی و چه علنی) بیشتر می شوند.

طرح شعارهای “ایده آل”- مانند تشکیل اتحادیه های کارگری زیر چکمه های دیکتاتوری آخوندی- بدون پشتوانۀ عملی، صرفاً به یک تبلیغات تو خالی دهن پُر کن تبدیل می شود. اگر گرایش های طرفدار طبقۀ کارگر خود تاکنون نتوانسته اند در تشکیل حتی یک کمیتۀ عمل مخفی (چند نفری) دخالت داشته باشند، چگونه می خواهند میلیون ها کارگر را در اتحادیه سازمان دهند؟ اتحادیه های کارگری (حتی اگر تحت چنین رژیمی امکان پذیر باشد) نیازی به تبلیغات گروه های سیاسی ندارد (آن هم گروهایی که عمدتاً در خارج هستند). خود کارگران در وضعیت مشخص به ایجاد چنین تشکل هایی دامن می زنند. آن چه گروه های سیاسی و پیشروان کارگری می بایستی توجّه خود را بدان معطوف کنند، ایجاد ستون فقرات چنین اتحادیه هایی است. زیرا که حتی اگر رژیم به اتحادیه های واقعی تن دهد، این امر موقتی خواهد بود و به همان سرعت می تواند آن ها را تعطیل کند (البته پس از شناسایی مبارزان کارگری و دستگیری و یا اعدام آن ها). اگر چنین شد باید چکار کرد؟ آیا بایستی دوباره سال ها انتظار کشید تا نسل جدیدی از کارگران اقدام به ساختن تشکل های کارگری مخفی خود را کنند؟ واضح است که مسألۀ امروزی ما ساختن نطفه های محکم و مخفی تشکل های کارگری است، کمیته هایی که بتوانند در هر وضعیتی خود را سازمان دهند. چنین کمیته هایی خود تعیین می کنند که چگونه به سندیکاهای کارگری و یا هر تشکل دیگری پاسخ دهند.

پرسش: نقش حزب کارگری در ایجاد تشکل های مستقل کارگری چیست؟

پاسخ: در برخورد با مسألۀ تشکیل حزب طبقۀ کارگر (و رابطۀ آن با تشکل های مستقل کارگری)، همچنین، دو روش متفاوت وجود دارد. اولی، بر این نظر است که حزب طبقۀ کارگر را می توان در ابتدا جدا از پیشروان کارگری ساخت و سپس- طی دوره ای- آنان را متقاعد به پیوستن به آن حزب کرد. گروه های سنتی ایرانی عموماً چنین روشی را اتخاذ کرده و برداشتی نادرست و مکانیکی از یک حزب کارگری انقلابی دارند. نظر دوّم، بر این اعتقاد است که حزب طبقۀ کارگر بایستی از درون تشکل های مستقل کارگری به وجود آید. عناصری از سابقۀ جنبش کارگری (به خصوص پس از مشاهدۀ عملکرد سازمان های موجود در انقلاب اخیر) به چنین نتیجه ای رسیده اند.

در واقع این دو برخورد، دو روی یک سکه هستند. نقطۀ مشترک هر دو اینست که هیچ یک- با توجّه به ساختن حزب- به ارتباط تنگاتنگ سه گانۀ مابین پیشروی کارگری یا «کارگران روشنفکر» (رهبران طبیعی وعملی جنبش کارگری)، پیشگام انقلابی یا «روشنفکر کارگری» (رهبران نظری و سیاسی جنبش کارگری)، و توده های کارگر و زحمتکش، توجّه خاص نمی کنند. دستۀ اوّل، دستۀ دوّم را متهم به داشتن انحرافات “سندیکالیستی” کرده و گروه دوّم اوّلی را متهم به داشتن انحرافات “روشنفکرانه” می کند. این دعوای کاذب به مشکلات موجود پیشروی کارگری می افزاید و افتراق را در درون جنبش کارگری تشدید می کند.

دستۀ اوّل تصوّر می کند که “سازمان” و یا “حزب” خود، مرکز جنبش کارگری است و با عدّه ای “روشنفکر و کارگر انقلابی” بدون دخالت میان پیشروی کارگری می توان حزب طبقۀ کارگر اعلام کرد. و دستۀ دوّم با اتکا به سابقۀ کارگری خود می پندارد که “کارگران” به خودی خود نهایتاً بدون نیاز به پیشگام انقلابی می توانند به طور جمعی (صرف نظر از ناهمگونی سیاسی و درجۀ آگاهی) از درون یک تشکل کارگری (مانند اتحادیۀ کارگری) حزب خود را بسازند.

برخورد به گروه های سنتی از حوصلۀ این بحث خارج است و در مقالات پیش به آن پرداخته شده است، در این جا می پردازیم به نظر دستۀ دوّم. این عدّه به درستی ایراداتی به گروه های سنتی گرفته و لزوم درگیری پیشروی کارگری را در ایجاد حزب طبقۀ کارگر تأکید می کنند. امّا خود، ایراداتی دارند. ایرادات به این نظر چندگانه است.

اوّل، گرچه طبقۀ کارگر در کل مورد استثمار قرار می گیرد، امّا آگاهی طبقاتی به شکل یکپارچه و همگون در کلّ طبقه کارگر ایجاد نمی شود. مابین کارگران هم، گرایش های متفاوت و گاه متضاد مشاهده می شود. در درون تشکل های کارگری هم همین وضعیت حاکم است. بنابراین، صحبت از “ایجاد حزب طبقۀ کارگر از درون تشکل های کارگری” به میان آوردن بحثی است غیرعملی و ناوارد. در تاریخ جنبش کارگری کلیۀ حزب های “کارگری” که از درون تشکل های مستقل به وجود آمدند، به نحوی از انحاء منحط و یا بورژوایی شدند (نمونۀ بارز آن “حزب کارگر” بریتانیا است). در واقع صرفاً بخشی از طبقۀ کارگر در مراحل اوّلیه، پیگیرانه از منافع کلّ طبقۀ کارگر دفاع می کند. این بخش را می توان “پیشروی کارگری” نامید- کارگرانی که در صف مقدّم جنبش کارگری، صرف نظر از جزر و مدّ مبارزات، قرار می گیرند- این بخش رهبران طبیعی و عملی کارگران هستند.

دوّم، حزب طبقه کارگر، نیاز به برنامۀ انقلابی دارد. این برنامه بایستی ریشه در تجارب تاریخی طبقۀ کارگر، نه تنها در ایران که در سطح بین المللی، داشته باشد. این برنامه بایستی متکی به تئوری انقلابی تکامل یافتۀ دو قرن اخیر جنبش های کارگری باشد. کارگرانی که روزی 8 تا 10 ساعت در کارخانه ها مشغول به کار مشقت بار هستند، یک شبه و به شکل خودبخودی به این تئوری ها دست نمی یابند. طبقۀ کارگر (همانند طبقۀ بورژوا) نیاز به تئوریسین های خود دارد. بدیهی است که این نظریه پردازان کارگری می باید نهایتاً از درون خود طبقۀ کارگر بیرون آیند، امّا، در ابتدا طبقۀ کارگر نیاز به “روشنفکران انقلابی” دارد که محققاً از درون طبقۀ کارگر نبوده، امّا خود را در خدمت جنبش کارگری گذاشته اند (و در عمل هم آزمون خود را به طبقۀ کارگر پس داده اند). بنابراین بایستی پیوندی میان آن بخش پیگیر طبقۀ کارگر (رهبران عملی) و این روشنفکران- از ابتدا- ایجاد شود. این عدّه را می توان “پیشگام انقلابی” (روشنفکران کارگری که در عمل در خدمت جنبش کارگری قرار گرفته و مورد اعتماد و تأیید جنبش کارگری قرار گرفته اند)، نامید. رابطۀ “پیشروی کارگری” و “پیشگام انقلابی” را نمی توان به طور مصنوعی ایجاد کرد. گرچه این دو در ابتدا به طور جداگانه تشکیل می شوند، امّا بلافاصله به یکدیگر پیوند می خورند و وجه تمایزی بین آن ها نخواهد بود- همه از اعضای یک تشکیلات هستند که به دور یک برنامه جمع شده اند. اصرار بر اعطای امتیاز ویژه به “روشنفکران” و یا “کارگران”- صرف نظر از قابلیت های سیاسی و تشکیلاتی- ریشه های انحطاط را در این تجمع اولیه‌ ایجاد می کند. هر عضو بنا بر قابلیت و جدّیت سیاسی، جایگاه خود را در درون یک تشکیلات واحد می یابد.

سوّم، حزب طبقۀ کارگر در درون جامعۀ سرمایه داری تا دورۀ پیشا انقلابی و تسخیر قدرت، بایستی از حملات و نفوذ طبقۀ متخاصم محفوظ بماند. حزب های بی در و پیکر و توده ای همیشه مورد حملۀ دشمنان طبقۀ کارگر قرار می‌گیرند. در نتیجه حزب کارگری، باید با عدّه ای متعهد (از لحاظ سیاسی و برنامه ای)، جدّی (از لحاظ فعالیت و کار سیاسی)، منضبط (از لحاظ وفاداری به تشکیلات) و با رعایت اکید مسائل امنیتی ساخته شود. بنابراین چنین حزبی در ابتدای کار، حزبی کوچک خواهد بود که به تدریج رشد کرده و در دورۀ پیشا انقلابی به حزب “توده ای” تبدیل می شود. تصوّر این که رژیم سرمایه داری (به خصوص در کشوری مانند ایران) اجازۀ ساختن یک حزب توده ای را به طبقۀ کارگر خواهد داد کاملاً تخیلی است. حزب طبقۀ کارگر، حزب اقلیت کارگران است (پیوندی از بهترین عناصر طبقۀ کارگر و روشنفکران انقلابی).

چهارم، چنین حزبی می تواند فعّال ترین و متعهدترین اعضای کارگر خود را برای مبارزۀ سیاسی (به دور برنامۀ انقلابی) در تشکل های مستقل کارگری شرکت دهد. تنها تضمین گسترش و تداوم کار تشکل های مستقل کارگری وجود چنین نهادی است. تشکل های مستقل کارگری (حتی کمیته های عمل مخفی) بدون دخالت آگاهانۀ یک حزب انقلابی، نهایتاً پراکنده شده و از بین می روند.

پرسش: به نظر شما حزب کارگری چگونه تشکیل می شود؟

برخلاف نظرات گروه های سنتی و مدافعان “ساختن حزب کارگری از درون تشکل های مستقل کارگری”، تدارک ایجاد نطفه های اوّلیۀ حزب کارگری آتی ایران را می توان از هم اکنون (چه در ایران و چه خارج) آغاز کرد. همان قدر که ساختن حزب طبقۀ کارگر، بدون پیشروی کارگری و دخالت در جنبش کارگری انحرافی است، به همان ترتیب در انتظار “ناجی” نشستن هم اشتباه است. یکی از طرق دخالت، در جهت پیشبرد مبارزات کارگری موجود (کمیته های عمل مخفی)- و در عین حال تدارک ساختن نطفه های اوّلیۀ یک حزب کارگری- تشکیل “هسته های کارگری سوسیالیستی” است (“کارگری” در جهت گیری و ترکیب فعّالین، و”سوسیالیستی” در برنامه). هسته هایی که در ابتدا به طور جداگانه در هر نقطه ای از ایران و یا خارج حول یک برنامۀ انقلابی روشن و با افراد متعهّد، جدّی و منضبط ساخته شده و مداخلۀ درون تشکل های کارگری (کمیته های عمل) را سازمان می دهد. این هسته های کارگری سوسیالیستی به تدریج به دور یک نشریۀ کارگری می توانند به یکدیگر- در سطح عملی و سیاسی- نزدیک شده و پایه های اوّلیۀ یک گروه کارگری و نهایتاً حزب کارگری آتی ایران را بنیاد نهند.

پیوند هسته های کارگری سوسیالیستی و تشکل های کارگری موجود (کمیته های عمل مخفی)، تنها روشی است که تداوم کار تشکل های مستقل کارگری را تضمین کرده و اتحاد هسته های کارگری سوسیالیستی- طی دوره ای- تنها روشی است که- در وضعیّت کنونی- تدارک ایجاد یک حزب کارگری را می تواند تضمین کند.

26 تیر 1390

از میلیتانت شماره ۴۵، مرداد ۱۳۹۰

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *