«کنترل کارگری» يا «کنترل بورژوايی»؟

میلیتانت شماره ۵۱

میلیتانت: به دنبال اعتراضات کارخانۀ «شهاب خودرو»، مسألۀ اشغال کارخانه و کنترل کارگری به موضوع بحث در میان شماری از فعالین و محافل کارگری تبدیل شده است. به همین منظور مقالۀ زیر را که تقریباً یک دهۀ پیش به قلم مازیار رازی نوشته شده است، بازانتشار می دهیم.

************

اخيراً مقاله ای تحت عنوان “شوراها و توهم کنترل کارگری” توسط سعيد رهنما در “کارمزد” (جلد سوم) در ايران انتشار يافته است. مقاله که ظاهراً هشت سال پيش نگاشته شده، به منظور توضيح مفهوم کنترل کارگری در اين نشريه منتشر شده است. نويسنده پس از يک برخورد تاريخی به ظور شوراها در ايران به تعريف مفهوم “کنترل کارگری” پرداخته است. به اعتقاد وی “شوراهای کار با نقش کنترل کارگری به مفهوم مطلق آن، يعنی کنترل توليد، مديريت وتوزيع، به تنهايی توسط کارگران هرگز و در هيج جا عملی نشده است.آن چه…اتفاق افتاده، اشکال و درجات مختلف دموکراسی صنعتی و مشارکت کارگری بوده است…می توان ادعا کرد که دموکراسی صنعتی تنها شيوه عملی و مقبولی است که در آن، طبقه ی کارگر حداقل در مقطع کنونی از تحول جامعه ی بشری، می تواند از حقوق خود دفاع کند…” (ص 52). او ادامه می دهد که “در مرحله بالاتر يعنی مرحله ی “مشاوره”، مديريت با کارگران در اتخاذ تصميمات مشاوره می کند…وبالاخره در بالاترين سطح مشارکت يعنی “خودگردانی” کارگران در سطوح مختلف امور را به عهده می گيرند…اين خودگردانی در واقع چيزی جز کنترل کارگری نيست.” ( ص 53-54).

به سخن ديگر مسئله کنترل کارگری که قرار است کسب قدرت کارگری برای تشکيل حکومت کارگری زمينه ريزی کند، به زعم اين به اصطلاح “مدافع طبقه کارگر” چنين خلاصه می شود که از آنجايی که هيچ کجا کنترل کارگری (البته به مفهوم مطلق آن!) اعمال نشده پس کارگران بايد به خدمت بورژوازی در آمده و دست “دوستی” به سوی مديران دراز کرده و متحداً با آنها به در سطوح عالی تر به “مشارکت” و سپس “خودگردانی” که همانا “کنترل کارگری”! است نايل آيند. البته چنانچه اين سخنان از زبان سخنگويان دست دوم و سوم سرمايه داران و يا خادمان آنها در درون اتحاديه های کارگری زرد اروپايی، به زبان آورده می شد تعجبی نداشت، اما قرار است اين سخنان “نخبگان” کارگری ايران باشد که در نشريه ای با نام “کار مزد” انتشار می يابد! بديهی است که اينگونه عقايد در نظريات اصلاح طلبانه و مماشات جويانه با بورژوازی ريشه دارد. برای توضيح اين مطالب بايد به ريشه اين استدلال ها و مفهوم واقعی “کنترل کارگری” و “مديريت کارگری”  نزد کارگران پيشرو، اشاره شود.

ريشه نظری “مديرت”، يا “مشاورت” و “خودگردانی” کارگری همراه با مديران و نظارت دولت بورژوايی، يکی از حيله های قديمی سرمايه داران برای کنترل بر امور کارگری است. نه تنها دولت های سرمايه داری غربی و آمريکای شمالی چنين سياست ها را سال ها است طرح و در مواردی به اجرا گذاشته اند، که حتی رژيم جمهوری اسلامی نيز بر اين نظر همسويی نشان داده است. يک دهه پيش مهندس رزازی، مدير عامل شرکت نورد و توليد فولادی قطعات فولاد در سمينار دومين سالگرد طرح بسيج صنعتی اعلام کرد: “از امسال به موازات طرح بسيج صنعتی، طرح ديگری به نام نظام کنترل کيفيت جامع به اجرا در آمده که در واقع مکمل طرح قبلی است. تکيه اين طرح بر سازماندهی کارکنان در گروه های مشخص می باشد که در واقع هر يک از اين گروه ها در قسمت های مختلف کارخانه نقش مديريت را ايفا می کنند…مديريت به اساس همفکری و مشارکت کارکنان در مسايل مربوط به توليد، پيشرفته ترين نظام مديريتی در دنيای امروز است. ..”. تشابه نظريات يکی از مدافعان نظام سرمايه داری (رزازی) و يکی به اصطلاح مدافع نظام کارگری (رهنما) قابل توجه است!

طرح مشارکت کارگری توسط نمايندگان سرمايه داری و خادمان آنها در جنبش کارگری مطلب نوينی نيست. اينگونه طرح ها در هيچ قسمت جهان به نفع کارگران نبوده و تنها زنجير های اسارات آنها را تقويت کرده است. کافی است به عملکرد اين قبيل طرح ها در نظام جمهوری اسلامی نظر افکنده شود. پس از نزديک به يک دهه از طرح مشارکت و مديريت کارگری، نه تنها سهمی از توليد نصيب کارگران نشده که حتی حقوق های عقب افتاده نيز به آنها داده نمی شود. اين چه مشارکت و مديريتی است که کارگران حتی موفق به دريافت دستمزد ناچيز خود در ازای کار مشقت بار، نمی شوند؟ طبعاً چنين سياستی در کشوری نظير ايران آزمايش خود را پس داده است. اما در کشورهايی که در آنها دمکراسی بورژوايی حاکم است چه؟

بحث پيرامون اين مبحث در ميان رفرميست های اروپايی و مارکسيست های انقلابی بيش از يک قرن است که در جريان است. برای نمونه  در دهه بيست در بحبوحه اشغال کارخانه ها در ايتاليا توسط کارگران، طرح لايحه پيشنهادی “مشارکت کارگران در مديريت” کارخانه توسط يکی از نمايندگان پارلمان (جيوليتی) ارائه داده شد. اين طرح مورد استقبال بسياری از رفرميست های درون جنبش کارگری نيز قرار گرفت. هدف اصلی طرح لايحه مسدود کردن مبارزات کارگری برای کسب قدرت سياسی بود. در مقابل اين نظريات رفرميستی، آنتونيو گرامشی در اين مقطع در جبهه موضع مارکسيزم انقلابی قرار گرفته و نوشت:

“برای کمونيست ها برخورد به مسئله کنترل همچون برخورد به مهم ترين مسئله عصر کنونی است. يعنی برخورد به مسئله اعمال قدرت کارگری بر وسايل توليد و در نتيجه دستيابی به قدرت دولتی. از چنين ديدگاهی، طرح لايحه، تصويب آن و به اجرا در آمدنش در چارچوب دولت بورژوايی، مسائلی ثانونی هستند. تنها دليل وجود و منشاء قدرت کارگری در درون طبقه کارگر است، در توانايی سياسی اين طبقه، در قدرت عملی که اين طبقه در اختيار دارد به مثابه عامل تعيين کننده و غيرقابل تغيير در توليد و به عنوان نيروی سازمانده سياسی و نظامی.”(3)

همچنين بحث های مشابه ای در سال 1939 در مورد “نظار ت کارگری” بر صنايع ملی شده در مکزيک در جريان بودکه در اين دوره نيز حزب استالينيستی مکزيک مواضع رفرميستی اتخاذ کرده بود و مارکسيست های انقلابی در مقابل مواضع فرصت طلبانه و فرقه گرايانه موجود در جنبش کارگری موضع اعلام کردند.(4) موارد بسياری نيز در تاريخ جنبش کارگری مشاهده شده که همواره رفرميست های درون جنبش کارگری، تحت لوای “مشارکت” کارگری خواهان مماشات با بورژوازی شده اند. امر مسلم اينست که در هيچ موردی اين قبيل “مشارکت” ها به نفع کارگران تمام نشده و همواره آنها را ضعيف تر از پيش کرده است. چرا؟

علت آن ساده است. تاريخ بارها نشان داده است که طبقه کارگر برای تحقق خواست های ريشه اش نياز به قدرت سياسی دارد. رشد نيروهای مولده و شکوفايی اقتصادی و حل تکاليف دمکراتيک و سوسياليستی در جامعه تنها می تواند با براندازی ريشه ای نظام بورژوايی (که مسدود کننده رشد نيروهای مولده است) تحقق يابد. طبيعی است که طبقه کارگر نمی تواند همراه با طبقه ای که خواهان استثمار، سرکوب و ارعاب آن باشد همزيستی مسالمت آميز داشته باشد. هرگونه همزيستی و آشتی (موقت و دائمی)، به نفع قدرت حاکم تمام می شود و امر به قدرت رسيدن طبقه کارگر را به تعويق می اندازد.

اما، تدارک برای اين قدرت سياسی يک روزه و بلافاصله پس از براندازی طبقه سرمايه دار بدست نمی آيد. طبقه کارگر برای اعمال قدرت سياسی، نياز به تجربه کافی و لازم در امور مديريت (کارگری) دارد. در نظام سرمايه داری تمام ابزار توليدی و مراکز اداری و نظارت و کنترل از طبقه کارگر سلب شده و به دست نمايندگان سرمايه داری سپرده شده است. مسئله بر سر آنست که چگونه می توان،  در درون نظام سرمايه داری و پس از آن، اين تدارکات اوليه و ضروری را برای کسب تجربه کافی بدست آورد؟

پاسخ رفرميست ها به اين مسئله روشن است: “مشارکت” و “خودگردانی” يا کنترل بورژوايی! پاسخ کارگران پيشرو، اما، ”کنترل کارگری” است!

اما پيش از پرداختن به توضيح مفهوم “کنترل کارگری” در دوره پيشا سرنگونی نظام سرمايه داری، می بايست به مفهوم کلاسيک آن پرداخت. مارکسيست های انقلابی بر اين باورند که در دوره بلافاصله پس از براندازی نظام سرمايه داری توسط قدرت کارگری، جامعه وارد يک فاز انتقال از سرمايه داری به سوسياليزم می گردد که به قول کارل مارکس(5) وجه توليد غيرکاپيتاليستی در جامعه حاکم شده اما وجه توزيع کماکان بورژوايی باقی می ماند، زيرا انقلاب سوسياليستی از بطن جامعه سرمايه داری متولد شده و بسياری از ناهنجاری هايی بورژوايی، تا رشد کيفی نيروهای مولده در سطح جهانی، برای دوره ای باقی خواهد ماند. همچنين صاحبان قدرت نوين، طبقه کارگر، از آنجايی آمادگی اعمال مديريت کارگری نداشته کماکان برخی از مناسبات جامعه بورژوايی را بلاجبار بايستی حفظ کند. نبايد تصور شود که روز پس از انقلاب کارگری می توان با جايگزينی مديران “بورژوا” در کارخانه ها با مديران “کارگر” تمام مسايل حل می گردد. کارگران برای اعمال مديريت کارگری بايستی تجربه و آمادگی قبلی داشته باشند. در جامعه بورژوايی، کارگرانی که بيش از 10 ساعت در روز ( به اضافه اياب وذهاب) کار کرده و هيچ امکان سازماندهی امور توليدی را نداشته، نمی توانند به صرف سازماندهی انقلاب بلافاصله تمام امور را به صورت حرفه ای خود بدست گيرند. از اينرو نياز به دوره ای است که کارگران به اعمال مديريت و کاردانی آشنايی پيدا کنند. در اين مورد نيز نياز به يک دوره انتقالی است. اما در اين دوره انتقالی کنترل توليد و توزيع بايد در دست خود کارگران باشد. اين عمل، “کنترل کارگری” نام گرفته است. دوره است حکومت کارگری در بسياری از ادارات و کارخانه ها و مؤسسات از همان مديران و افرادِ با تجربه ای که پيش از انقلاب کارخانه ها را می چرخاندن، استفاده خواهد کرد، اما تحت “کنترل کارگری”. کارگران در اين دوره وقت تنفس يافته تا در تمام سطوح کار اداری و مديريت آشنايی پيدا کرده و پس از آن تمام امور را بدست خود گيرند، بدون اينکه لطمات اقتصادی جبران ناپذير، به علت عدم آمادگی اداره امور، به طبقه کارگر و جامعه نوين سوسياليستی، تحميل گردد.(6)

اما در جامعه سرمايه داری چه؟ همان مفهوم از “کنترل کارگری” و همان مضمون می تواند در جامعه سرمايه داری نيز طرح گردد. کارگران از طريق اعمال يک سلسله مطالبات انتقالی (مطالباتی که توسط دولت سرمايه داری قابل تحقق نبوده و منجر به تشديد رودررويی کارگران و دولت سرمايه داری می گردد) در عمل تجربه کنترل کارگری کرده و خود را برای حکومت آتی خود آماده می کنند. به سخن ديگر، طبقه کارگر برای تدارک اعمال مديريت کارگری، پس از سرنگونی نظام سرمايه داری، ضروری است که  سازماندهی توليد و توزيع را در درون نظام سرمايه داری نيز تجربه کند. برای اين امر، آنها بايستی در وهله نخست اعتماد به نفس لازم را کسب کنند. آنها بايستی سازماندهی راه اندازی چرخ های اصلی صنايع را بدست گرفته و به خود و سايرين در عمل نشان دهند که صاحبان اصلی ابزار توليد، خود آنها هستند.

نخستين گام در اين راه نيز اعمال کنترل و نظارت مستقيم (و بدون دخالت آقا بالا سر) بر توليد در سطح هر کارخانه و کارگاه هست. تجربه حاصله از يک اعتصاب و يا يک اشغال کارخانه و گرفتن امور اداری و توليد بر دست خود، زمينه اوليه کنترل کارگری را فراهم می آورد.

در جامعه سرمايه داری، از آنجايی که کنترل اکثر امور جامعه در دست طبقه حاکم و دولت و مديران آنست، کسب تجربه کنترل­ کارگری تنها می تواند مستقل از تمامی نهادهای وابسته (و افراد و احزاب وابسته) به دولت صورت گيرد. هر دخالت و يا حضور سياسی و تشکيلاتی عوامل، نهادها و احزاب، اين روند را مسدود خواهد کرد. زمانی که تصميم اينکه چه کالاهايی بايستی توليد شوند؛ چه نوع کارخانه ای تأسيس گردد؛ چه تعداد کارگر استخدام گردد؛ بهای توليدات چقدر باشد؛ شرايط فروش چگونه باشد؛ دستمزدها و ساعات کار و حقوق مديران و يا تصميم پيرامون امکانات رفاهی، جريمه، پاداش، اخراج و ترفيع رتبه و غيره چقدر باشد… همه و همه برعهده سرمايه داران و مديران انتصابی آنها باشد، هيچگاه کارگران تجربه عملی برای اداره امور خود را نخواهند يافت. دخالت های برخی از کارگران در “مديريت” و طرح های “خودگردانی” و “مشارکت” نه تنها هيچ تغييری در موقعيت کارگران نمی دهد که امر تجربه کنترل کارگری را به تعويق انداخته و آنها را به اسرای مديران مبدل می کند.

البته سرمايه داران از اين موقعيت ويژه و قدرت مطلق خود برای پيشبرد مقاصد خود، يعنی کسب سود بيشتر، استفاده می کنند. از اينروست که کوچکترين اقدام کارگران مانند کم کاری، کُند کاری و يا يک اعتصاب، کل منافع هيئت حاکم را به مخاطره می اندازد. تجربه اخير اعتراض های کارگران شادان پور و جامکو و واکنش نيروهای انتظامی که منجر به خونريزی شد، ماهيت چنين رژيم هايی را به نمايش  می گذارد.(7)

کارگران پيشرو در تقابل با اين شيوه ها، محققاً خواهان نظارت و کنترل مستقيم بر کليه امور توليدی؛ در جريان قرار گرفتن اسرار معاملاتی سرمايه داران؛ کسب اطلاع در باره دخل و خرج کارخانه؛ اطلاعات در امور وام گيری کارخانه ها از بانک ها داخلی و خارجی؛ ميزان دستمزها و حقوق مديران؛ سود و زيان کارخانه؛ علت اخراج يا ارتقاء کارگران و غيره هستند. سرمايه داران، مديران و کارفرمايان موظفند که تمام اطلاعات مربوط به کارخانه را در اختيار کارگران قرار دهند- اما چنين نمی کنند. از اينرو مبارزه برای اين مطالبات ابتدايی نياز به سازماندهی مستقل دارد. ايجاد تشکلی که از طريق مبارزه در صدد کسب اين حقوق پايه ای برآيد. و توسط شيوه هايی نظير اشغال کارخانه ها و بدست گرفتن کنترل بر توليد و توزيع تمام تزويرهای سرمايه داران مبنی ضرردهی کارخانه و توجيه اخراج ها و غيره را  برملا کند. اين تشکل چيزی به جز تشکل مستقل کارگری نمی تواند باشد و همچنين مبارزه حول هر يک از اين مطالبات انتقالی مبارزه ای برای کسب تجربه کنترل کارگری می تواند باشد.

عمل مستقيم کارگری برای بدست گرفتن کنترل، زنگ خطری است برای کل نظام سرمايه داری و خادمان آن در جنبش کارگری. بيهوده نيست که امروز تمام اين نهادها برعليه ايجاد تشکل های مستقل دشمن ورزی می کنند. کينه ورزی کارگران “بازنشسته” و “نخبگان” اصلاح طلب نسبت به مبارزات مستقل کارگری و کارگران پيشرو به اين علت است. آنها نيک می دانند که با رشد و گسترش تشکل های مستقل جاه و مقام و آتيه آنها در درون نظام سرمايه داری نيز به خطر می افتد. آنها کوشش می کنند از طرق مختلف با اخذ نام “تشکل مستقل کارگری” (مقاله يداله خسرو شاهی) و “کنترل کارگری” (مقاله سعيد رهنما)،  اين واژه ها را از محتوای اصلی خالی کرده و به لباس رفرميزم تزئين کنند. در عين حال، برای از ميدان بدر کردن کارگران پيشرو و سخنگويان واقعی آنها، نهادهای خود را بنا نهاده و از هيچ اقدامی (اهانت، توهين و تهديد) عليه شان کوتاهی نمی کنند.(8)

در مقابل عملکرد مخرب و اشاعه نظريات کارگران بازنشسته و “نخبگان” اصلاح طلب، کارگران پيشرو برای تداوم مبارزات خود در راستای کسب اعتماد به نفس و تجربه کنترل کارگری و ايجاد تشکل مستقل کارگری، بايستی از اين نمايندگان قلابی و رفرميست و مماشات طلب کارگری فاصله گرفته و آنها را در هر جا و مکانی در انظار کارگران در سطح کارخانه ها  افشا کرده و اجازه ندهند که اين ويروسها به دورن پيشروی کارگری نفوذ کنند.

زيرنويس ها:

1- مصاحبه با يدالله خسرو شاهی، کار شماره 227، 4 اسفند 1378

2- پيمان صنعتکار، کار مزد شماره 1. (اين شخص به عنوان يک دزد ادبی توسط کارگران سابق نشريه کندوکاو معرفی شده، زيرا ترجمه مقاله آنها که سال ها پيش در کندو کاو منتشر شده بود، با نام خود در کارمزد انتشار داده است).

3- نظم نوين 10 فوريه 1921، منتخب آثار سياسی گرامشی 1921-26 انتشارات Lawrence & Wishart .

4- رجوع شود متن انگليسی آثار لئون تروتسکی 1938-39 انتشارت Pathfinder Press.

5- کارل مارکس، نقدی بر برنامه گوتا

6- رجوع شودبه دوره نخستين انقلاب سوسياليستی و تشکيل اولين حکومت شورايی در تاريخ، يعنی انقلاب اکتبر 1917 روسيه، کتاب ای اچ کار.

7- رجوع شود به مقاله “شب آبستن است تا چه زايد سحر”، کارگر سوسياليست شماره 104

8- يکی از اين نهادهای خودساخته “بنياد کار” است که توسط عده ای از “کارگران تبعيدی” و  بخشی از مستعفيان “حزب کمونيست کارگری” تشکيل يافته است. اين عده تا کنون به جز صدور اطلاعيه، اخبار دست دوم، بخشنامه و تعيين خط مشی بی ارتباط (مانند شعار: ورود قوای نظامی به محيط کار ممنوع!) و اشاعه مواضع رفرميستی، برای کارگران، عملی انجام نداده اند، اما به محض مشاهده فعاليت های “کانون مستقل کارگری” هدف خود را تخريب و “افشاگری” آن نهاده است. اخيراً يکی از اعضای اين نهاد، جلال مجيدی، رسماً عليه کانون مستقل کارگری و  در حمايت از “خانه کارگر” وابسته به رژيم،  اعلام موضع کرده است.

30 شهريور 1380

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *