جمع‌بندی از اول ماه مه سال ۱۳۹۴ در ایران

مقدمه:

اول ماه مه امسال وضعیت ناهمگونی داشت. از یک­سو موج دستگیری فعالین کارگری آغاز شد و از سوی دیگر خانۀ کارگر پس از 8 سال دوباره فراخوان تجمع و راهپیمایی داده بود، و به موازات این، تعداد قابل توجهی قطعنامه صادره شده، و در مواردی اجرای مراسم مستقل اول ماه مه، تکمیل کنندۀ ایام روز جهانی کارگر بود. اما اول ماه مه امسال درس ها و نتایجی برای جنبش کارگری داشت که در ادامه سعی می کنیم به آن ها بپردازیم و مهم­ترین نکات آن را برجسته کنیم.

چرا خانۀ کارگر پس از 8 سال دوباره فراخوان به راهپیمایی داد؟

دو پاسخ به این سؤال ارائه می شود. اول؛ با روی کار آمدن حسن روحانی، جناح اصلاح طلبان تقویت شد و خانۀ کارگرِ وابسته به این جناح موقعیت مناسبی دید تا بتواند پس از 8 سال دوباره تدارک راهپیمایی و هفتۀ کارگر را ببیند. این یک پاسخ ژورنالیستی و ضعیف است. اما پاسخ دوم که از متن یک تحلیل از شرایط مشخص کنونی در ایران استنتاج می شود، با سایر اجزای تحولات کنونی دارای انسجام و تعادل است، و به شرح زیر است.

اول ماه مه امسال مصادف شده بود با به سرانجام رسیدن مذاکرات هسته ای و توافقات جمهوری اسلامی با دول غربی. ظاهرِ این توافقات، موضوعات هسته ای بود، اما واقعیت سبدی از توافقات بود که مسأله هسته ای فقط یکی از موضوعاتی بود که محتوی سبد را تکمیل می کرد. از خصوصیات مهم نظامات سرمایه داری، از جمله می توان به دیپلماسی پنهان و پشت پردۀ آن اشاره کرد. کافی است مذاکره و توافقات پنهانی بین یک حکومت یا حتی جریان سیاسی صورت بگیرد تا به سادگی بتوان آن را در ردیف طیف سرمایه داری ارزیابی کرد. بنابراین برای مطلع شدن از محتوای توافقات، به جای صدور قطعنامه ها باید از عملکرد بعدی طرفین توافق فهیمد، و نه با مشاهدۀ مستقیم، بدون پرده و همزمان خودِ مذاکرات.

افزایش موج اعدام ها پس از توافقات هسته ای یک جنبۀ قابل پیش بینی، و در گذشته نیز صورت گرفته بود. رژیم جمهوری اسلامی به موازات عقب نشینی از امتیازاتش در مقابل کشورهای غربی، فشار داخلی را افزایش می دهد تا مبادا این عقب نشینی موجب پیشروی جنبش های اجتماعی داخلی گردد. ایجاد رعب و وحشت، حتی اگر شده با سگ کُشی، تنها تاکتیک حکومت سرمایه داری ایران پس از تحمل شکست های سیاست خارجی اش بوده و هنوز هم هست. در مذاکرات اخیر اگر طرف حکومت جمهوری اسلامی امتیازی کسب کرده باشد، اتفاقاً این امتیاز است که سرکوب های داخلی اش به زیر ذره بین طرف مقابل نرود؛ و چنین نیز نخواهد شد وقتی که این حکومت «عاقل» و حرف شِنو شده باشد، سهل است که در زمینۀ سرکوب های داخلی تسهیلاتی نیز دریافت خواهد کرد. اما این همۀ دلیل موج دستگیری ها در آستانۀ اول ماه مه نبود، دلیل اصلی آن حضور نمایندۀ سازمان جهانی کار (آی ال او) در ایران، همزمان با ایام اول ماه مه بود که این هم اصلاً تصادفی نیستو خانۀ کارگر با تمام امکاناتش سعی کرد تا خود را تنها نمایندۀ «لایق» طبقۀ کارگر ایران جلوه دهد. پر واضح است که در این شرایط به هیچ نهاد مستقل کارگری اجازۀ برگزاری مراسم نخواهند داد، اما چه باید می کردند با حضور فعالین همان نهادها در مراسم خانه کارگر که نشان داده بودند در چند مراسم اخیر می توانند وارد کارزار شده و با اتکا به بدنۀ کارگری شرکت کننده در مراسم، ابتکار عمل را به دست خود بگیرند. شخصاً تجربه ای از نزدیک در چند مراسم اول ماه مه تا پیش از این دورۀ هشت ساله را داشتم و به خوبی می دیدم که چگونه ابتکار عمل از دست رهبری خانۀ کارگر، حتی توسط خود بدنۀ کارگری گلچین شده برای شرکت در مراسم، خارج می شود. امسال خانۀ کارگر باید مراسمی اجرا می کرد که به نمایندۀ آی ال او نشان دهد فقط خودشان هستند که می توانند نمایندۀ دورۀ آتی طبقۀ کارگر ایران باشند؛ و یا اگر نهاد دیگری چنین ادعایی داشته باشد، باید مورد تأیید خانۀ کارگر و به نوعی ادغام شده در آن باشد. این که آی ال او این را بپذیرد، و یا با دور زدن خانۀ کارگر در تلاش برای شکل دادن نهادی زرد از بالا و با همکاری گرایش های رفرمیستی باشد، موضوع دیگری است. اما آن چه مسلم است این است که خانۀ کارگر تحمل هیچ نهاد موازی را ندارد، حتی اگر دولت مطبوعش توافق شکل گیری نهادی زرد و از بالا، بدون دخالت خانۀ کارگر با آی ال او کرده باشد.

در نتیجه امسال خانۀ کارگر پس از آن که خیالش راحت شده بود که فعالین مستقل دستگیر شده و یا بعضاً خود مایل به شرکت در مراسم خانۀ کارگر نیستند، فقط این برایش باقی مانده بود که با خودِ بدنۀ کارگری چه کند که کنترل و ابتکار عمل را با شدت واکنش های عصیان زدۀ آن ها از دست ندهد. تنها تاکتیکی که به عقل حسن صادقی و همپالکی های اش می رسید همان تاکتیک گذشته یعنی پراکنده کردن جمعیت با دادن آدرس های مختلف غلط، و گلچین کردن عده ای از کارگران تحت تسلط خود، و پر کردن جمعیت با عدۀ زیادی از جوانان زن و مرد که در رشته های تحصیلی کار و دانش مشغول تحصیل هستند بود. سبک کار ایشان در این مورد این است که آن روز را نمرۀ ترم به حساب آورده و کارت های دانشجویی را از ایشان گرفته و در پایان مراسم به آن ها پس می دهند. رفیقی که در مراسم امسال درمورد سردادن شعار «کارگر زندانی آزاد باید گردد» با یکی از آن ها صحبت می کرد، متوجه شده بود که او حتی نمی داند «فعال کارگری» یا زندانی کارگر یعنی چه! پر واضح است که اگر به دست آن ها هر پلاکاردی داده شود، بدون هیچ سؤالی آن را حمل خواهند کرد. هرچند که مشاهدات عینی نشان می داد که آن ها حتی در همین سطح هم علاقۀ چندانی به این شعارها ندارند و بعضاً شعارهای حامی خامنه ای یا توافقات هسته ای را دست می انداخته اند، یا مایل به «دور زدن» مراسم برای رفتن به هر جای دیگری بوده اند، و یا حتی شعاری را که به «تشکر، تشکر» ختم می شد، «تشکل، تشکل» می گفتند. شعارهای نژاد پرستانه علیه عزیزان رنج کشیدۀ افغان نیز عمدتاً در دست بخش دست­چین شده از شرکت کنندگان در مراسم بود.

خانۀ کارگر با دادن آدرس های مختلف و اشتباهدقیقاً مانند چند مراسم ماقبل از 8 سال پیشبیشترین کارگران یا افراد مستقل را گمراه کرده و آن ها را از مسیر اصلی راهپیمایی دور کرده بود؛ در عین حال تعداد گلچین شده را با اتوبوس و مینی بوس از هرسو و شهرستان های مختلف به میدان فلسطین آورده که تا محل نماز جمعه که فاصله چندانی هم ندارد برایش راهپیمایی کنند. بدیهی است که دراین فاصلۀ کوتاه و با این جمعیت با دقت انتخاب شده، از بروز خشم کارگرانی که حتی به دعوت خود خانۀ کارگر وارد راهپیمایی می شوند، در امان خواهد بود. در سال 84 فقط یک قلم، کارگرانی که از ساوجبلاغ به مراسم خانۀ کارگرکه آن را به عنوان کنگرۀ خود نیز جا زده بودشرکت کرده بودند، با چنان شعارهای ضد سرمایه داری و چنان خشمی کل جمعیت کارگری 12 هزار نفره را تحت تاثیر قرار داده بودند که رفسنجانیبه عنوان فردی که قرار بود در مراسم سخنرانی کند، اما رسماً اعلام نشده بود و فقط از نوشته های بر در و دیوار مشخص بود که او در سالن حضور داردبدون سخنرانی و تلبیغات انتخاباتی از درِ پشت پا به فرار گذاشته بود. در سال 85 در مراسم خانۀ کارگر، مقابل «لانۀ جاسوسی»، حسن صادقی از نیمه های برنامه به بعد پشت بلندگو با التماس از نیروی انتظامی می خواست تا جمعیت را متفرق کنند. اما امسال نیروی انتظامی به طور نامحسوس و نامرئی حضور داشت و فقط تعداد اندکی با ژست مراقبت و نظم دادن به مسیر ترافیک حضور داشتند، که تعداد آن ها بیش از نیروهای همیشگی برای حفظ نظم منطقه برای نماز جمعه نبود. جوانان دختر و پسر شیک پوش و بدون پوشش اسلامی و همچنین شعارهای ضد افغان، در واقع مراسم روز کارگر حسن صادقی را به کارناوال تبدیل کرده بوند. اما در این میان، به هر ترتیب جای فعالین کارگری خالی بود و این درست همان چیزی بود که خانۀ کارگر می خواست، و می دانست درست در چنین خلأیی قادر خواهد بود تا مشکلات فقر و بحران سرمایه داری را بگذارد بر دوش کارگران افغان که ستم و استثمار ماورای تصور را تحمل می کنند.

یقیناً با حضور فعالین کارگری که نه توانستند به طور جداگانه مراسم گسترده ای برگزار کنند و نه در این مراسم جهت گرفتن ابتکار عمل به دست خود، و محور کردن شعارهای اساسی مانند «کارگر زندانی آزاد باید گردد» شرکت کردند، خانۀ کارگر در اول ماه مه سال 94 یکه تاز میدان شد.

تحریم یا شرکت مستقل در مراسم دولتی اول ماه مه:

نظر به این که دخالتگری در چنین مراسمی از قبل هم موضوع بحث بوده و نظرات یک دست و همسویی در این مورد وجود ندارد، لازم است این موضوع، رو به جنبش طرح و پیرامون آن بحثی باز شود، باشد که این گونه مباحث مابه ازایی در میان فعالین و جنبش کارگری داشته باشد.

سه نظر متفاوت در این خصوص:

در این مورد سه نظر متعلق به سه طیف متفاوت وجود دارد.

اول؛ طیف گرایش هایی که شرکت و دخالتگری در هر مراسم یا نهاد کارگری حکومتی را یک بار برای همیشه نفی کرده و خود را از این موارد دور نگاه می دارد. آن ها که اغلب از طیف ماکسیمالیست و فرقه گرا هستند، هدفی به نام «ضد سرمایه داری» برای خود تعریف می کنند، بدون این که هرگز معلوم کنند خصلت و ویژگی های آن چیست، و از کدام سطح قبلی به این سطح تکامل کرده، و نقش دخالتگری خود در این فراشد چیست. آیا ممکن است کارگران به دلیل کارگر بودنشان، ناگهان پس از کارگر شدن وارد فاز مبارزۀ ضد سرمایه داری شوند! توضیح این گرایش و کلاً طیف فعالین فرقه گرا در این باره بسیار کلی و عام است. آن ها دولت را نمایندۀ سرمایه داری می دانند و نهادهای دولتی را نیز کارگزار سیاست های دولت دانسته و بلافاصله نتیجه می گیرند نباید در مراسم آن ها شرکت کرد.

دوم؛ طیف گرایش هایی که به طور کامل بر عکس نظر اول، یک بخش از آن ها نقطۀ عزیمت در دخالتگری خود را نه دولت یا نهاد وابسته به آن، که حضور کارگران به عنوان پایه های این نهادها می داند. فرق اصلی بین دو گرایش فوق ظاهراً در شرکت یا عدم شرکت در چنین مراسم یا نهادهای کارگری است، اما این دو گرایش در آن نقطه ای به هم می رسند که یکی به دلیل بی اعتنایی به دخالت در پایه های کارگری که دولت بر آن ها تسلط دارد، بی عملی خود را منعکس می کند، و دیگری با دخالت گری بدون سازماندهی مستقل خود و بدون اهداف و برنامۀ روشن، ناخواسته به دنباله روی از مراسم و نهادهای وابسته به دولت قرار می گیرد. هر دوی این مواضع، بی تأثیر و خنثی خواهد بود، گیریم یکی از سر بی عملی و دیگری از سر عمل گرایی صرف و بدون نقشه. بخش دوم این طیف نیز رفرمیست ها هستند که تنها زمانی تمایزشان با خط و خطوط برگزارکنندگان متمایز می شود که خود بگویند رفرمیست هستند، در غیر این صورت در ماهیت تفاوت مشاهده نخواهد شد.

سوم؛ گرایشی که حوزۀ فعالیت خود را هر جا که بدنه و پایۀ کارگری وجود داشته باشد می داند، صرف نظر از این که آن ها تحت تسلط دولت یا غیره باشند. با این فرق که از شرکت کردن در چنین مراسمی، علاوه بر تأثیر گذاری بر روی بدنۀ کارگری شرکت کننده، ناچار می شود خود را نیز سازماندهی کند. به عبارت دیگر، ضرورت شرکت در مراسم یا نهادهایی با پایه های کارگری، مستقیماً وابسته به ضرورت به سازماندهی نیروی شرکت کننده، یا در تشکیلات منضبط خود و هسته های مخفی کارگری، و یا در یک اتحاد عمل است. بدون سازماندهی خود، و یا سازمان دادن به اتحاد عمل، شرکت در این مراسم یا نهادهایی با پایۀ کارگری، تأثیر معکوس نیز خواهد داشت و در ادامه خودِ نیروی مستقل شرکت کننده را به بخشی از همان بدنه تبدیل می کند. بنابراین شرکت مستقل در این نوع مراسم، به دو منظور موازی صورت می گیرد. الف؛ دلیل و زمینه ای برای سازماندهی خود در یک تشکیلات اخص و منضبط انقلابی، و یا در یک اتحاد عمل. ب؛ شرکت با برنامه و با هدف جهت تأثیرگذاری بر بخش هایی از کارگران که یا به نهادهای دولتی همچنان متوهم باقی مانده و یا فریب آن ها را خورده اند.

در نتیجه، هر کمیتۀ کارگری که در این مراسم شرکت نکرده باشد، لزوماً باید به یکی از این دو دلیل، و یا ترکیبی از این دو باشد؛ یا از این کمیته ها به جز اسمی و رسم چیزی دیگری باقی نمانده که نیازی به دخالتگری در مواردی با حضور هزاران کارگر احساس نکرده باشند، و یا چون تنها چیز باقی مانده در آن ها، فقط یک اسم و در حد گه گاه صادر کردن اطلاعیه است، دارای آن سازماندهی مورد نیاز جهت دخالت گری نبوده و قادر به تأثیر گذاری در این حوزه هایی که یقیناً باید به همین دلیل شکل گرفته باشند نیستند.

در نفی شرکت در مراسم خانۀ کارگر کمتر دلیل و بحث صورت گرفته و یا در حد کلی گویی نکاتی طرح شده است، این نیز خود در ادامۀ بی عملی و پاسیفیسم است، اما شخصاً به استدلال هایی در یک سمینار در ونکوور کانادا برخورد کردم که بسیار متعجب کننده بود. در بخش پرسش و پاسخ این سمینار که سخنران آن رفیق مازیار رازی بود و بر سر همین مسائل بحثی ارائه کرده بود، یکی از شرکت کنندگان به نام آقای آرش کمانگر در نقد به شرکت در این مراسم توضیح می داد که « فعالین کارگری در سال های قبل شرکت در این مراسم را تجربه کرده بودند». تصور ایشان از کسب تجربه شبیه به مزه کردن چیزی است که گویا تکرار آن بی مزه خواهد شد. نتیجۀ وارونه ای که ایشان از تجربه کردن می گیرد این است که دیگر کافی است و نباید در این مراسم شرکت کرد! بدون این که روشن کند آیا آن تجارب به زیان جنبش کارگری بوده و به همین دلیل نیازی به اجرای همان تجارب نیست؟ و یا این که چون تجربه شده، دیگر تازگی و تنوعی ندارد! اتفاقاً یکی از دلایل مهم صحت نظر مبنی بر شرکت در مراسم خانۀ کارگر، همان تجارب گذشته است و دستاوردهایی که داشته است. دقیقا به دلیل همین تجارب است که می توان ارزیابی کرد اگر فعالین و پیشروان کارگری به طور مستقل و هماهنگ شده ای در مراسم خانۀ کارگر شرکت کنند قادر خواهند بود کل ابتکار عمل را از دست خانۀ کارگر خارج کرده و به دست خود گیرند، و این دست کم به خود آن ها اعتماد به نفس بالایی را منتقل می کند. جالب این جا است که خانۀ کارگر هم بر اساس تجارب گذشته، تمام تلاشش را می کند که نیروهای مستقل وارد این مراسم نشوند، چون به خوبی از عواقب آن با خبر است.

جمع­بندی:

سه گرایش اصلی در میان فعالین کارگری با سه سمت گیری دور و نزدیک به یکدیگر، به موضوع دخالت گری در مراسم خانۀ کارگر و یا موضوعاتی از این دست واکنش نشان می دهند.

اول؛ گرایش های رفرمیستی که حتی برخی از آن ها نیز شرکت در چنین مراسمی را تحریم می کنند، اما از نظر محتوای مطالبات خود فرق اساسی با مطالبات خانۀ کارگر ندارند. به این معنی که اگر هر چیز دیگری ایشان را از خانۀ کارگر متمایز می کند، اما طرح مطالباتشان چنین تمایزی ایجاد نمی کند. آن ها نیز تنها پیرو مطالباتِ به اصطلاح حداقل و یا صنفی و دمکراتیک هستند، اگر چه این دست از مطالبات در واقع مطالباتی است که در سطح آگاهی فعلی کارگران قرار دارد و باید هم از همین جا آغاز شود، اما گرایش های رفرمیستی به هیچ وجه مایل نیستند از این فراتر بروند و با صراحت قرار گرفتن در چهارچوب نظام سرمایه داری را با متوقف ماندن در این سطح از مطالبات نمایان می کنند (۱).

دوم؛ گرایش های فرقه گرا، که بخشی از نمود بیرونی آن ها این است که یا باید خود در مرکز هر فعالیت قرار داشته باشند، و یا آن را به کلی دور زده و بایکوت می کنند. نمود بیرونی خصلت فرقه گرایی آن ها این است که مثلاً شرکت در مراسم خانۀ کارگر را تحریم می کنند، بدون این که خود تدارک مراسمی از آن بزرگتر ببینند. آن ها خانه نشینی و یا نهایتاً یک پیک نیک چند نفر در کوه و دَمن، با چند پارچه نوشته را جایگزین شرکت در تجمعی می کنند که چند هزار کارگر در آن شرکت کرده است!

سوم؛ گرایش کارگران سوسیالیست که برخلاف موضع «تمکین» رفرمیست ها و موضع «امتناع» فرقه گرایان، دخالتگری مشروط در جنبش کارگری و در میان توده ها را از سطح آگاهی فعلی کارگران آغاز کرده و مطالباتی را طرح می کنند که هم فهم آن برای کارگران ساده است و هم برخلاف علاقۀ رفرمیست ها، در سطح صنفی و دمکراتیک متوقف نمانده و پتانسیل انتقال به سطحی بالاتر را در خود نهفته دارد. مطالباتی که تحت عنوان مطالبات انتقالی دسته بندی می شود، و حلقۀ واسطی را بین آگاهی کنونی کارگران با سطحی بالاتر از آن ایجاد می کند. این درک که منشأ عمیق مارکسیستی دارد، نوع مطالبات را از متن پراتیک کارگران کسب می کند و آن را به صورت شعار و فرمول های فشرده ای به درون کل جنبش کارگری سرایت می دهد. مثلاً از مبارزات اخیر کارگران نورد لولۀ صفا، اشغال کارخانه، و از مبارزات اخیر کارگران ایران خودرو، شعار باز کردن دفترهای دخل و خرج را استنتاج کرده و به سایر بخش های جنبش کارگری سرایت می دهد. نه شعار ماکسیمالیستی مانند «لغو کار مزدی» طرح می کند که از روی سر کارگران عبور کند، نه مانند گرایش های رفرمیست در سطح مطالبات صنفی و دمکراتیک متوقف می شود، و نه مانند گرایش های فرقه گرا که در عمل مکمل دو گرایش فوق است از دخالت گری شانه خالی می کند. این گرایش پیرو یک برنامۀ اقدام کارگری، افق فرا رفتن از سطح فعلی جنبش را ترسیم کرده و بر اساس آن سازماندهی انقلابی به صورت کمیته های مخفی کارگری را تدارک می بیند. نیروی این گرایش در کمترین حد ممکن نسبت به نیروی سایر گرایش های فوق است، اما مابه ازای آن در واقعیت، به دلیل قرار گرفتن بر روی ریل صحیح و آزمایش شده، بیش از مجموعه گرایش های فوق است.

تاریخ: ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

علیرضا بیانی

[email protected]

(۱) آقای عظیم زاده در مطلبی می نویسد:

«از نظر ما در اتحادیه آزاد کارگران ایران و در عالم واقع، تشکل کارگری و حزب سیاسی دو سطح کیفی متفاوت از سازمانیابی طبقه کارگر است. تشکل کارگری، حزب سیاسی طبقه کارگر نیست و به همین دلیل روشن و زمینی، تشکل کارگری نه بر سر کسب قدرت سیاسی، بلکه برای بهبود شرایط زیست و کار طبقه کارگر شکل می گیرد و فعالیت می کند. به این معنا، ما در اتحادیه آزاد کارگران ایران، مدار فعالیت یک تشکل کارگری را فعالیت سیاسی نمی دانیم و بر این مبنا، هم من و هم دیگر اعضای اتحادیه، فعالیت سیاسی (بر اساس تعریف رایج) نمی کنیم»

http://www.azadi-b.com/G/2015/05/post_517.html

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران