حزب پیشتاز انقلابی

کارگر میلیتانت شماره ۷۶

صدای کارگر سوسیالیست، برنامۀ سیزدهم

با سلام خدمت بینندگان صدای کارگر سوسیالیست

من علیرضا بیانی از گرایش مارکسیست های انقلابی ایران، در خدمت شما هستم برای ادامۀ سلسه بحث های پیرامون تشکلات مختلف کارگری؛ در ادامۀ بحث های گذشته ما می رسیم به مبحث حزب پیشتاز کارگری یا حزب کارگران سوسیالیست، که این اتفاقاً مصادف شده است با سالگرد انقلاب اکتبر؛ سعی می کنیم در این بحث ها مفهوم حزب پیشتاز انقلابی و سنت هایی را که این حزب از آن پیروی می کند، یعنی سنت حزب بلشویکی، باز کنیم و به موضوعاتی در ارتباط با حزب لنینیستی و انواع انتقادات مطرح شده بپردازیم و در دفاع از حزب بلشویک سلسله بحث هایی را خدمت شما ارائه کنیم. بحث امروز، قسمت اول از این مجموعه است: یعنی بحث بر سر حزب پیشتاز کارگری یا ونگارد پارتی به مثابۀ حزب یا تشکیلات اخص طبقۀ کارگر، یا ستون فقرات سایر تشکلات کارگری. حزبی به مثابۀ ابزار رهبری جنبش کارگری برای تسخیر قدرت سیاسی توسط طبقۀ کارگر. توجه شما را به این بحث جلب می کنم.

حزب پیشتاز انقلابی کارگری، یا حزب کارگران سوسیالیست، آن حزبی است که مد نظر ماست و مورد بحث قرار می دهیم. حزب پیشتاز کارگری، تشکیلاتی است مخصوص کارگران سوسیالیست؛ کارگران سوسیالیست، بخشی از کارگران پیشرو هستند که در مبارزات روزمره دخالتگری دارند، درست مثل سایر پیشروان کارگری. منتها مسائلی در بین این کارگران سوسیالیست وجود دارد که آن ها را از سایر کارگران پیشرو متمایز می کند. و آن عبارت از این است که آن افقی که کارگر سوسیالیست مد نظر دارد، افق سوسیالیستی است. مبارزۀ کارگر سوسالیست برای فرارفتن از چارچوب نظام موجود است، اما این لزوماً مبارزۀ سایر کارگران پیشرو نیست. کارگر پیشرو، کارگری است که در کف کارخانه، در محلات کارگری و زیست، و در هرجایی که حضور دارد، به طور اتوماتیک در مسائلی که به وجود می آید، در صف اول قرار می گیرد؛ در اعتراضات، در طرح مطالبات و غیره، خود به خود جلو می رود و نفرات اول را شکل می دهد؛ این کارگران اغلب هم بیش ترین آسیب ها را می خورند، یعنی اگر خطر دستگیری و زندان در کمین باشد، ابتدا همین کارگران پیشرو را در بر می گیرد. از این رو کارگر پیشرو در واقع به همان نسبت که در مبارزه در صف اول قرار می گیرد، به همان نسبت هم امکان رشد و کسب آگاهی طبقاتی او بیش تر فراهم می شود، چرا که درگیری و اصطکاک بیش تری با مسائل دارد. ولی کارگر پیشرو لزوماً کارگری نیست که در گام اول با آغاز مبارزات و دخالتگری اش، به نتیجۀ سرنگونی سیادت سرمایه داری رسیده باشد و یا افقی سوسیالیستی در نظر داشته باشد. اما کارگر سوسیالیست به این نتیجه رسیده است. حالا اگر کارگر سوسیالیست بخواهد در یک تشکیلات کارگری عضو باشد یا تشکیلات کارگری را بسازد، باید چه کند؟ اگر برود سندیکا یا یک تشکل مستقل کارگری بسازد، خوب آن جا ظرفی نیست که او را رشد بدهد؛ برای این که این نوع تشکلات لزوماً افق سوسیالیستی و چشم انداز انقلاب سوسیالیستی ندارند؛ این ها در مبارزات روزمره بر سر مسائل روزشان دخالت می کنند، ولی کارگر سوسیالیست با این افق می خواهد وارد مبارزه بشود. در نتیجه او وادار می شود یک تشکیلات مخصوص به خودش را بسازد، به عنوان تشکیلات اخص طبقۀ کارگر. اما چرا اخص؟ برای این که به هر حال ما می دانیم که فرجام مبارزۀ طبقاتی، تسخیر قدرت سیاسی است. یعنی اگر مبارزۀ طبقاتی منجر به تسخیر قدرت سیاسی نشود، در واقع یک مبارزۀ درخود و در یک دور تسلسل و یک مبارزۀ دائمی و ابدی خواهد بود. بنابراین مبارزۀ طبقاتی زمانی به جنبۀ طبقاتی تبدیل شده یا می شود که دارای چنین افقی باشد: یعنی سرنگونی سیادت سرمایه داری را در دستور کار خودش قرار بدهد. کارگری که به این نتیجه و به این سطح از آگاهی برسد که برای پیشرفت و عبور از چارچوب نظام موجود و برای استقرار جامعه ای سوسیالیستی، چاره ای  ندارد به جز سرنگونی سیادت سرمایه داری- که به این می گوییم آگاهی سوسیالیستی- خود به خود به واسطۀ همین سطح آگاهی از سایر کارگران پیشرو متمایز می شود. بحث از «تمایز» این نیست که حق ویژه ای پیدا می کند. به هیچ وجه. بحث بر سر این است که تمایز، در نوع مبارزه و افق است. بنابراین او به ظرف خودش احتیاج دارد؛ و آن ظرف، حزب پیشتاز کارگری یا حزب کارگران سوسیالیست است. اگر کارگری مدعی باشد که سوسیالیست انقلابی است، باید چه کند؟ (در این جا باید اشاره کنم که ما سوسیالیسم با وجه انقلابی را از سوسیالیسم به طور کلی متمایز می کنیم؛ پس از این که سوسیال دمکراسی به طبقۀ کارگر خیانت کرد، یک تقسیم بندی از 1914 به بعد وجود آمد که طی آن سوسیالیست هایی با وجه انقلابی از سوسیالیست ها به طور کلی یا سوسیال دمکراسی متمایز می شدند. سوسیال دمکرات ها، رفرمیست یا هر گرایش دیگری در این طیف که مدعی سوسیالیسم است، معتقدند که در چارچوب نظام موجود هم می توانند به اهدافشان برسند. ولی کارگر سوسیالیست انقلابی رسیدن به هدفش را از طریق انقلاب و نه هیچ راه دیگری میسر می داند). بنابراین صحبت از کارگر سوسیالیست انقلابی است؛ هر کارگر سوسیالیست انقلابی که معتقد نباشد نیازمند به تشکلات اخص کارگری به اسم حزب انقلابی است، هنوز به این درجه از آگاهی سوسیالیستی نرسیده. یعنی به تنهایی نمی شود گفت کارگری سوسیالیست انقلابی است، چون با سوسیالیسم آشناست یا چنین افقی پیدا کرده و مواضع ضد سرمایه اتخاذ می کند و غیره. این ها کافی نیست. باید نمود بیرونی داشته باشد. یعنی باید بتواند به نوعی منعکس بشود. و این نمی تواند از طریق تشکلات علی العموم کارگری مثل سندیکاها و غیره نمود پیدا کند. بلکه باید بتواند این درک سیاسی و آگاهی خودش را به شکل برنامه متجلی کند  این جا، هیچ جایی نیست به جز حزب انقلابی. حزبی که دربرگیرندۀ سایر کارگران سوسیالیست است. پس می توانیم بگوییم هیچ کارگری نمی تواند ادعای سوسیالیستی از نوع انقلابی اش را داشته باشد، مگر این که معتقد باشد برای تشکل یابی نیازمند به یک حزب انقلابی است. ما کارگر سوسیالیست انقلابی سراغ نخواهیم داشت که حزب را قبول نداشته باشد. در غیر این صورت می تواند گرایشی از یک سوسیالیسم باشد، ولی بی تردید سوسیالیست انقلابی نخواهد بود. بنابراین ما اگر بخواهیم به حزب پیشتاز کارگری یا حزب کارگران سوسیالیست بپردازیم، می توانیم این طور فرمول بندی کنیم که این حزب، ستون فقرات سایر تشکلات کارگری است؛ در تقابل با هیچ تشکل کارگری نیست، اما نقطۀ عزیمت اش از همین مبارزات روزمرۀ طبقۀ کارگر منتها با افق و چشم انداز سوسیالیستی است. در نتیجه این تشکل می تواند به یک خط رفرنسی تبدیل بشود که سایر تشکلات کارگری نسبت به آن بتوانند افق پیدا کنند. اگر این حزب وجود نداشته باشد، در آن صورت گیریم که هزاران کارگر سوسیالیست، حتی انقلابی هم وجود داشته باشد، ولی نه متشکل در حزب، این ها قادر نخواهند بود سایر تشکلات کارگری را به چنین افقی رهنمون کنند. جلوتر به این خواهیم رسید که چرا. ولی در این جا باید اشاره و تأکید کنیم که این حزب می تواند یک خط رفرنس باشد برای سایر تشکلات کارگری که آن ها را به سوی تسخیر قدرت سیاسی رهنمون کند. اگر چنین حزبی نباشد، کارگران حتی به سطح مبارزۀ ضد سرمایه داری هم می رسند، ولی قادر نیستند فراتر از آن بروند. به سادگی بورژوازی می تواند با تمام اهرم هایی که دارد مسیر مبارزتشان را کج کند. و اگر بورژوازی تا همین الآن توانسته حیات داشته باشد، درست به این دلیل است که توانسته همین کار را بکند. یعنی چون می تواند مبارزات کارگری را از مجرای اصلی خودش خارج کند، می تواند حیات داشته باشد، وگرنه حیاتش بی معنا می شد، و سال ها پیش سرنگون گردیده بود. پس مادام که بورژوزای در قدرت است، می توانیم به این نتیجه برسیم که دلیلش به وضوح این است که توانسته طبقۀ کارگر را در درون خودش محصور کند و طبقه ای در درون خود باقی نگاه دارد و مانع رشد آگاهی طبقۀ کارگر به سطح آگاهی سوسیالیستی بشود. این کار را از طریق تمام قدرتی که دارد انجام می دهد- از روزنامه ها، تبلیغات، موسیقی، هنر گرفته تا مجلس، زندان و تمامی ارکانی که نهایتاً دولت سرمایه داری را شکل می دهند؛ این ها وسایلی هستند که می توانند طبقۀ کارگر را در سطح کنونی و رخوت نگه دارد و حتی اگر جنبش کارگری در سطح فردی افراد بسیار رشد یافته ای هم داشته باشد، اما در نهایت به شکل یک طبقه در نمی آید. کارگران همیشه به شکل منفرد در درون خودش باقی خواهند ماند. علتش روشن است. طبقۀ کارگر زمانی می تواند از حالت «در خود» به حالت «برای خود» تبدیل بشود که بتواند به برنامه مسلح شود و این زمانی میسر که بتواند در یک تشکیلات مشخص که مسلح به تئوری انقلابی هست، عضو باشد و به واسطۀ آن حزب به این برنامه مسلح شود و آن را تدوین کند. چنین امکانی در سایر تشکلات نیست. در سایر تشکلات انواع اساسنامه و نظایر آن هست (یعنی موازین نوع فعالیت)، ولی این برنامۀ انقلابی نیست. صرفاً اساسنامه ای است برای گذراندن امورات تشکیلات کارگری. برنامه در واقع آن چیزی است که می تواند کارگران را به مثابۀ یک طبقه متحد کند و این برنامه فقط از طریق ایجاد یک حزب انقلابی میسر است. یعنی یک رابطۀ متقابل و تنگاتنگ وجود دارد: حزب برنامه را می سازد و برنامه نیازمند حزب است. و هر دوی این ها نیازمند کارگر سوسیالیستی است که در مبارزات روزمرۀ کارگری دخالت دارد و روشنفکر انقلابی که به تئوری انقلابی مسلح شده و در طی سال ها مبارزه ثابت کرده که هدفی به جز افق جنبش کارگری ندارد. این تشکیلات می شود تشکیلات اخص طبقۀ کارگر، ستون فقرات سایر تشکلات کارگری. و این در واقع حالتی ندارد که مستلزم این باشد که ابتدا سایر تشکلات برپا شوند و سپس این حزب به وجود آید یا برعکس. هر وقت افرادی آمادگی داشتند، دور هم جمع شوند تا حزبی را شکل بدهند، این حزب می تواند ساخته شود: همین امروز یا سال ها در آینده. در هر حال یک چیز کاملاً مفروض و مسلم است و آن عبارت از این است که بدون حزب، جنبش کارگری بدنه ای خواهد بود که سر نخواهد داشت. یعنی رهبر نخواهد داشت. این جنبش هر کاری را می تواند بکند به جز فرارفتن از چارچوب نظام موجود، یعنی وارد شدن به فاز بعدی که انهدام نظام سرمایه داری است. بارها می تواند نظام سرمایه داری را به خطر بیاندازد و به چالش بکشد، ولی به سادگی فریب داده می شود و به مسیر کج کشانده می شود، چون رهبری انقلابی ندارد؛ و رهبری این اعتراضات به سادگی به دست خود بورژوازی می افتد. به دلیل این که بورژوازی طبقه ای است آگاه به منافع خودش، ولی کارگران به طور متفرق این آگاهی را ندارند. کارگران به آگاهی طبقاتی خودشان دسترسی نداشته یا هنوز به آان دسترسی پیدا نکرده اند. این آگاهی از طریق حزب انقلابی به طبقۀ کارگر منتقل می شود. اما حزب انقلابی یا پیشتاز کارگری خودش آگاهی را از مبارزات روزمرۀ طبقۀ کارگر به دست می آورد. منتها ابزاری دارد به اسم حزب که می تواند با آن آگاهی را محفوظ نگاه دارد. در این یسمت که وقت برنامه تمام می شود، بیش از این نمی توانیم بحث را ادامه بدهیم. در قسمت بعدی می پردازیم به مبحث آگاهی طبقاتی، آگاهی سوسیالیستی و چگونگی انعکاس و انتقال آن به کارگران و تبدیل طبقۀ کارگر به واسطۀ کسب آگاهی به طبقه ای برای خود.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران