نکاتی در باره سندیکا و سندیکالیزم

از صدای کارگر سوسیالیست ، برنامه دهم، ۱۱ مهر ۱۳۹۳، تلویزیون دیدگاه رو به ایران

کارگر میلیتانت شماره ۷۵

با سلام خدمت بینندگان عزیز صدای کارگر سوسیالیست

من علیرضا بیانی از گرایش مارکسیست های انقلابی در خدمت شما هستم برای ادامۀ بحث هفته پیش که در رابطه با تشکل های مستقل های کارگری بود؛ در آن جا بحثی را شروع کردیم و ضمن اشاره به ویژگی های تشکل مستقل، به طور فشرده اشاره کرده و گفتیم که تشکل مستقل، تشکلی کارگری است که بتواند مستقل از دولت سرمایه داری، کارفرما و احزاب موجود باشد.

اما در چارچوب تشکل یابی، انواع تشکلات دیگری هم مطرح است. صحبت بر سر این است که آیا این ها هم می توانند جزو تشکلات مستقل کارگری به حساب بیایند یا نه و اگر بله، آیا تشکلات مطلوبی هستند یا خیر. می رسیم به مبحث سندیکا یا اتحادیه.

در واقع تشکیلات سندیکا یک ظرف مبارزۀ کارگران برای مسائل روزمره شان اعم از مسائل صنفی و اقتصادی است. منتها این ظرف در واقع در کشورهای اروپایی و صنعتی پیشرفته معنای دیگری هم می دهد. در واقع ما در آن جا فقط با سندیکا کار نداریم، آن جا باید به «سندیکالیزم» رجوع کرد. سندیکالیزم یک مفهوم عام تر دارد و آن عبارت از این است که سندیکالیزم تشکیلات مبارزه در چارچوب نظام سرمایه داری است و تلاش آن این است که نگذارد و اجازه ندهد که مبارزۀ کارگران از این چارچوب خارج بشود. برای این که این اتفاق نیفتد، همیشه تلاش می کند که مبارزۀ کارگران را از سیاست جدا کند. یعنی بگوید که ما با مسائل سیاسی کاری نداریم و مسائل ما در چارچوب موضوعات صنفی پیرامون خود ماست. بنابراین این که به یک چنین سیستمی تبدیل می شود که اجازه نمی دهد مبارزات کارگری از چارچوب نظام موجود خارج بشود ، در واقع به موضوعی به اسم سندیکالیزم می رسد. سندیکالیزم در واقع در دوره های مختلف به شکل های دیگری هم خودش را بروز داده است، مثلاً در آغاز پیدایش سندیکاها، سندیکاهای سرخ وجود داشت. به این شکل آن ها بعضاً افق سوسیالیستی داشتند، یعنی نه تنها از مبارزۀ صنفی و دمکراتیک در حوزۀ تولیدی که درگیر آن بودند فراتر می رفتند، بلکه سیاست را در مبارزه شان دخالت می دادند و سیاست طبقاتی را دنبال می کردند و حتی خواهان سرنگونی سیادت سرمایه داری بودند و خیلی جاها سرکوب شدند و بعضاً منحل شدند یا تبدیل شدند به نوعی دیگری از سندیکا.

ولی ما به طور مشخص از جنگ جهانی دوم به بعد اگر بخواهیم به این موضوع برگردیم (سندیکالیزم) می بینیم که از آن جا به بعد دیگر تقریباً سندیکاها ظرف سازش و مماشات کسانی بوده که خواهان مبارزۀ اقتصادی و صنفی هستند و نه فراتر از این. و در واقع این ظرف مورد پذیرش دولت سرمایه داری هم بوده، برای این که خواهان این هست که کارگران به جای این که یک تودۀ بی شکل و پراکنده باشند و نشود کنترلشان کرد، در جایی متشکل بشوند و رهبران کارگری هم داشته باشند و بوروکراسی کارکری هم حاکم باشد و این رهبران امتیازات ویژۀ خودشان را داشته باشند تا در این صورت این رهبران بشوند نمایندگان مذاکرات کارگران با کارفرما و دولت سرمایه داری؛ و دولت سرمایه داری از طریق رهبران سندیکا و خود سندیکا، بدنۀ طبقۀ کارگر را مخاطب قرار می دهد و خط و خطوط خود را به آن ها منتقل می کند و در واقع مانع فراتر رفتن مبارزاتشان از موضوعات صنفی می شود. در نتیجه این جا ما می توانیم از سندیکالیزم به عنوان ظرف مماشات یاد کنیم. یعنی سندیکالیزم برای این به میدان مبارزه می آید و وارد جنبش می شود که اجازه ندهد جنبش کارگری فراتر از مبارزات معمول و صنفی و نهایتا جنگ نان و پنیر برود. ولی وقتی که به شرایط ایران می رسیم و کشورهایی نطیر آنکشورهای پیرامونی سرمایه داریموضوع کمی متفاوت می شود. ما به طور کلی البته برای سندکالیزم یک تعریف عام داریم. ولی در مورد ایران باید ببینیم که سرمایه داری در این کشور چه شرایطی دارد. آیا سرمایه داری در کشورهای پیرامونی همان سرمایه داری کشورهای پیشرفت است که در این صورت می توانیم بفهمیم که مسائل و مواردی مانند سندیکا چه معنایی خواهد داشت. ما زیاد شنیده ایم که مثلاً به نقل از لنین گفته می شود باید «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» انجام داد. ولی روشن نیست چه تحلیل مشخصی و کدام شرایط مشخص. اگر بخواهیم مصداق بگیریم، مثلاً این جا مصداق خوبی هست که بگوییم تحلیل مشخص از سندیکا در شرایط مشخص سرمایه داری در کشوری نظیر ایران؛ و این جا دیگر نمی توانیم همان معنایی را به دست بیاوریم که از سندیکالیزم به طور کلی به دست می آوریم. در شرایط ایران باید دید سرمایه داری دارای چه ویژگی هایی است؛ البته یک بحث مفصلی خواهیم داشت پیرامون مفهوم سرمایه داری، ماهیت و شیوۀ تولید آن در ایران و کشورهای آسیایی و آن جا ویژگی های سرمایه داری را به به بحث خواهیم گذاشت. منتها تا آن مقطع که بحث مفصلی را می طلبد –شاید چد جلسهاگر بخواهیم به طور فشرده و کوتاه بگوییم (تا جایی که به این بحث کمک کند)، می توانیم بگوییم که سرمایه داری در کشورهایی نظیر ایران، در واقع محصول مبارزۀ طبقاتی بورژوازی علیه نظامات پیشین آن نبوده است. این سرمایه داری سیستمی بوده برای این که امپریالیزم بتواند سیاست هایش را در فاز های بعدی که رشد کرده و به مراحل انحصاری رسیده است، پیش ببرد، و ناچار شده است که این کشورها را تاحدودی با خودش منطبق بکند و در نتیجه نیازمند آن شده است که شیوۀ تولید این گونه کشور ها را به سرمایه داری تبدیل کند. در نتیجه یک شبیوۀ تولیدی را از بیرون حقنه کرده است به کشورهایی مثل ایران و ناگهان یک شیوۀ تولید سرمایه داری در کشوری مثل ایران پیدا شده. بنابراین سرمایه داری و بورژوازی ایران سنت مبارزه علیه نظامات پیشین خود را نداشته اند. در واقع به طور تحمیلی و ناقص الخلقه ای شکل گرفته اند و به همین دلیل از تجریبیات مبارزۀ دمکراتیکی هم برخوردار نیستند و اساساً خودشان هم موضوعات و مفاهیم دمکراتیک را درک نکرده اند و نفهمیده اند که حتی برای بقای خودشان هم مستلزم رعایت حداقلی از حقوق دمکراتیک هستند. به این می گویند یک سرمایه داری ناقص الخلقه و مفلوک و شیوۀ تولیدی که قادر نیست به موازات رشد سرمایه داری و منطبق با آن خودش را رشد بدهد. این وضعیت یک شرایط ناموزون را ایجاد می کند و این در تمامی موضوعات دخالت خواهد کرد، در تمامی شئونات سیاسی نمودش مشخصاً دیده خواهد شد. ما در این جا می رسیم به موضع تشکیلات کارگری و به طور اخص سندیکا در شرایط ایران. سندیکا می تواند در کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری ظرف سازش طبقاتی، چانه زنی باشد ؛ ولی درست در کشورهایی نظیر ایران با ویژگی هایی که از آن صحبت کردیم، دیگر این معنی را نمی دهد. سندیکا در این جا در واقع می تواند معنای دیگری هم داشته باشد. به خصوص در کشوری نظیر ایران که کارگران سنت مبارزاتی یک انقلاب را پشت سر گذاشته اند، ولی بیش از 30 سال تشکل دلخواهاشان را نتوانسته تجربه کنند و بنابراین مطالبۀ هر تشکل کارگری در هر سطحی یک مطالبۀ رادیکال و یک گام به پیش برای جنبش کارگری است. در هر سطحی که باشد، نسبت به وضعیت کنونی می تواند یک گام به پیش باشد. ولی بعد جلوتر می بینیم که آیا این کافی هست یا خیر. در هر حال سندیکایی که در کشور امپریالستی ظرف سازش طبقاتی بوده، در کشور ایران به دلیل این که سرمایه داری دارای فرماندهی مرکزی نیست، نمی تواند به چنین ظرفی تبدیل شود. برای این که معلوم نیست در این حاکمیت سرمایه داری ایران اصلاً طرف سازش چه کسی هست؛ گیریم عده ای سندیکالیست سازشکار و رفرمیست می خواهند بروند بر سر مسائل و منافع کارگری سازش کنند، ولی نمی دانند با چه کسی باید سازش کنند؛ یا طرف مذاکره ندارند. با یکی مذاکره می کنند، به توافقاتی می رسند؛ ولی دیگری می آید همه چیز را نابود می کند. و این اتفاقات بارها افتاده. مثلاً اصلاح طلبان حکومتی تمایلاتی نشان داده اند به گرایش های سندیکالیستی برای این که آن ها را بیاورند وسط، ولی خودشان هم سرکوب شدند، کل سندیکا یا گرایش های رفرمیستی هم عقب زده شدند. بنابراین اصلاً امکان چنین موضوعاتی را فراهم نمی کنند. بنابراین این سندیکای ظرف مماشات، دیگر در کشوری نظیر ایران ظرف مماشات نیست، بلکه به یک ظرف مبارزه تبدیل می شود. و نمی شود آن حکمی که در جایی دیگر می توان در مرود سندیکا صادر کرد، در جایی مانند ایران هم صادر کرد. در هر حال کارگران اگر به طور متشکل مبارزه کنند، در هر سطحی که باشد، حداقلی از اعتماد به نفس را به جنبش کارگری منتقل می کنند و این قابل دفاع است. منتها این می شود بحث بر سر ظرف سندیکا. ولی اگر بخواهیم این سندیکا را با مفهوم کلاسیک آن ارزیابی کنیم (به معنی سندیکالیزم، تشکیلاتی که اجازۀ خروج از چارچوب نظام سرمایه داری را نمی دهد، تلاشش جدا کردن مبارزۀ اقتصادی وصفنی از مبارزات سیاسی است)؛ در این جا سیاست کموینستی، نقد به سندیکالیزم دارد و این مارزات سندیکایلستی را دعوت به فراتر رفتن از این سطح از مبارزه می کند، آن هم اتفاقاً برای به دست آوردن همان حداقل هایی که دنبالش هستند. چرا؟ چون همان طور که گفتیم این شرایط ناموزون سرمایه داری در ایران انواع نمودها را در انواع حالت ها به وجود می آورد، از جمله همین یک مورد که دسترسی به حداقل ترین مطالبات دمکراتیک هم در شرایط ایران نیازمند شورش های بزرگ، فشارهای زیاد، طغیان و حتی انقلا ب خواهد شد؛ یعنی تحقق کم ترین سطحی از مطالبات دمکراتیک در ایران به سادگی با داشتن یک تشکیلات میسر نیست، باید فراتر رفت باید طغیان کرد، عصیان کرد، چارچوب نظام سرمایه داری را به چلش کشید. تا بتواند آن حدقال ها را تأمین کند. بنابراین این جا هم باز در واقع می بینیم که سندیکایی که می خواهد وارد مبارزۀ صنفی بشود (چانه زنی برای افزایش دستمزد و دنبال کردن مسائل روزمرۀ محیط کارش)، اجازۀ ساخت سندیکا (یعنی یک مطالبۀ کاملاً دمکرایتک) را به او نمی دهند. بنابراین کارگری که درخواست سندیکا دارد، وارد اعتراض می شود. می آیند رهبرانِ درحال شکل دهی این تشکل را دستگیر و زندانی می کنند . حالا بدنۀ آن نهاد کارگری این جا دیگر مسأله اش سندیکا نیست، بلکه تلاش برای آزادی رهبرانش خواهد بود. یعنی خود به خود ظرف دو سه روز از درخواست دمکراتیک وارد درخواست سیاسی می شود. و در این جا، وحشت تمام وجود نظام سرمایه داری را می گیرد: چنان چه این ها را آزاد کند، یعنی شکست خورده، و عقب نشینی کرده است. پس ناچار است آن ها را نگاه دارد. بنابراین کارگری که فقط مسأله اش این بود که فشارهایی بیاورد برای کسب امتیازات صنفی، وارد سازماندهی اعتصاب می شود. و اعتصاب منفعت سرمایه داری را به چالش می کشد، یعنی وارد فاز ضد سرمایه داری می شود. به همین سادگی از نقطۀ مطالبۀ دمکرایک به یک سطح پیشرفته ای منتقل می شود که در کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری یا شدنی نیست یا مثلاً بیست سال طول می شکد از این نقطه به آن نقطه انتقال پیدا کند. گفتیم که این شرایط ناموزون موضوعات دیگری را در بر خواهد داشت. کارگری درخواست مبارزۀ سندیکایی دارد، منتهااگر این سندیکا را بگوییم ظرف سازشطرف سازش پیدا نمی کند. در نتیجه نمی تواند هم سازش بکند، چون دیگر چیزی وجود ندارد برای سازش. دیگر در مورد خود سندیکا که نباید سازش کرد. ولی خود سندیکا را هم که می خواهد تشکیل بدهد، اجازه ندارد و بنابراین ناچار است که در همان گام اول، گام بلندتری را بردارد یعنی وارد فاز سیاسی بشود. و ما سندیکالیست هایی را مثل مصنور اسانلو می شناسیم که تأکیدی فراوانی داشتند که نباید مبارزۀ سیاسی را به مبارزۀ صنفی دخالت داد، اما خوشدان به این نتیجه رسیدند که نمی توان بدون فعالیت سیاسی کاری کرد، و در نتیجه از ایران خارج شد و رفت تا به مبارزۀ سیاسی ادامه بدهد. یعنی مبارزۀ صنفی را رها کرد منتها به سیاست بورژوازی ملحق شد، یعنی برنامۀ بورژوازی را پذیرفت، به جای این که برنامه های کارگری و کمونیستی را بپیذیرد (حالا بگذریم از ضعف جریانات چپ که چرا نمی توانند این رهبران را به خوشدان جذب کنند، این موضعی است که مربوط به همین سلسله از بحث ها می شود) بنابراین رهبران سندیکا هم به همین نتیجه رسیدند. یعنی سندیکا در همان نطفۀ شکل گیری اش شکست خورد؛ چه از نظر عملی و چه از نظر تئوریک به بن بست رسید. یعنی در ایران اگر می خواهی کار بکنی باید مخفی بشوی، و اگر مخفی می شوی باید سیاست های مخفی کاری را اتخاذ کنی و برای مبارزۀ مخفی خودت را آماده کنی که خوب این می شود به چالش گرفتن سرمایه دار، نه فشار برای کسب امتیاز. بلکه می خواهی چارچوب نظام را بشکنی و از آن عبور کنی.

پس ما نمی توانیم بیاییم بگوییم سندیکا در ایران خوب نیست، چون سندیکا در اروپا ظرف سازش بوده و این جا هم قابل حمایت نیست. پس ما با سندیکالیزم خط و مرز می کشیم و به عنوان ظرف مبارزۀ ضد سرمایه داری به کسی پیشنهاد نمی کنیم، ولی از مبارزۀ مستقل کارگران و از حق دمکراتیک شان برای ساختن هر تشکیلاتی که خودشان از سطح آگاهی فعلی شان به آن نتیجه رسیده اند احترام می گذاریم و حتی اگر لازم باشد و بخواهند، کمک می کنیم. و برای شکل دهی اش، به آن ها کمک هم خواهیم کرد. منتها هر زمان در هر لحظه افق را به آن ها گوشزد می کنیم که بدون ورود به مبارزۀ سیاسی و با سیاست های انقلابی هرگز نمی شود حتی به همان حداقل های دمکراتیک و صنفی ای که کارگران برای آن وارد مبارزه می شوند، رسید. در نتیجه سندیکای کارگری تشکیلاتی است که می تواند ساخته و مورد حمایت واقع بشود، ولی توصیه بر این است که اکیداً مستقل باشد (مستقل از دولت، کارفرما و احزاب موجود). بنابراین ما اگرچه این را تشکیلاتی می دانیم که برای تدارک انقلاب نیست، و می تواند مانع حتی وقوع انقلاب بشود، ولی به دلیل خاصیت مفلوک و ناموزون سرمایه داری حاکم در ایران، همین تشکیلات هم می تواند تبدیل شود به تشکیلاتی ضد سرمایه درای.

به این بحث در جلسات بعدی ادامه خواهیم داد

با تشکر از توجه شما

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران