«مارکسيسم» يک واقعيت علمی و «سوسياليسم»، آيندهء بشر است

سخنرانی رفیق نجيب روشن در سایت آزادی افغان 

فایل صوتی در جلسهء مؤرخ دوم مارچ ۲۰۱۴ «احيای مارکسيستی»

درود به همه ای رفقای عزيز!

با اجازه رئيس جلسه و با سپاس از رفيق مازيار عزيز که زمينه برای صحبت امشب را فراهم ساختند.

جای شک نيست که با فروپاشی اتحاد شوروی، همه ای احزاب کمونيستی و کارگری به شمول جنبش ها و سازمانهای آزادی بخش ملی و دموکراتيک در جهان، آسيب های فراوانی ديدند و در سطح جهان توازن قواه را به نفع نيروهای ارتجاعی و امپرياليستی تغيير داد، ولی باور دارم هيچ کشوری به پيمانه افغانستان صدمه و آسيب نديده است و تا امروز که قريب به دونيم دهه از آن رويداد ها می گذرد، افغانستان همچنان در آتش ناشی از رقابت های دو ابر قدرت پيشين، می سوزد.

علاوه از نهاد های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان که بيرحمانه طی چهل سال اخير يکی پی هم نابوده شدند و اين روال همچنان ادامه دارد، يکی هم فروپاشی نهضت آزاديخواهانه، ترقيخواهانه و روشنفکرانه ايست که طی يک قرن در کشور ريشه دوانيده بود و «ح.د.خ.ا»، يک بخش از آن را تشکيل می داد. هيچ حزب سياسی در منطقه و حتی در جهان وجود ندارد که نظير «ح.د.خ.ا» بکلی از صحنهء حيات سياسی محو و ناپديد شده باشد.

هدف از صحبت امشب ام، آشنائی حد اقل شما رفقای عزيز با اوضاع درونی حلقات پراگنده ای چپ ديروز افغانستان و پيآمد های آن جنگ تمام عيار ارتجاع داخلی، منطقوی و جهانی عليه حزبيست که، بيش از 32 هزار از اعضای خود را در جريان جنگ اعلان ناشده ای امپرياليسم عليه افغانستان، از دست داده است.

شايد برای بسياری از احزاب و سازمانهای چپ ديروز خاصتاً کشورهای منطقه، اين سوال مطرح باشد که، آن حزبی که روزگاری ميزبان و پناهگاه يک تعداد انقلابيون منطقه در قلب آسيا بود، به چه سرنوشتی دچار شد و چرا هيچ نامی از آن برده نمی شود؟! چرا همه احزاب منطقه با وصفی که صدمات سختی ناشی از فروپاشی شوروی را متحمل شدند، ولی توانستند بار ديگر به پا بايستند و مجدداً وارد حيات سياسی کشورهای خويش گردند، اما برعکس «ح.د.خ.ا» که بزرگترين حزب سياسی در افغانستان شمرده می شد، برای ابد از صحنه ای سياست محو و نابود گرديد؟!

گرچه در زمان قيد شده (نيم ساعت)، من به همه ای مسايل ديروز و امروز پرداخته نمی توانم، اما کوشش خواهم کرد بسيار کوتاه و مؤجز، به مبرم ترين و کلی ترين مسايل چپ ديروز و عوامل اصلی سقوط آن و انحطاط فکری کنونی ايکه در ميان رهبران و «بازمانده» های آن حزب، امروز حاکم است، بحث فشرده ای داشته باشم و بعد در فرجام، اين سوال را در برابر شما رفقای عزيز قرار دهم که: برای «احيای مارکسيستی» در افغانستان، چه راه های حلی را می توان سراغ کرد؟!

رفقای عزيز!

«ح.د.خ.ا»، 49 سال قبل در شرايطی به مبارزات سياسی خود آغاز کرد که 96 در صد مردم از سواد بهره نداشتند و در فقر و تنگدستی بسر می بردند. دهقانان تهی دست و بی زمين که هشتاد در صد مردم بودند و مسأله تأمين آب يکی از معضلات هميشگی آنان را تشکيل می داد، در چهارچوب نظام استبدادی سلطنتی که از منافع فئودال های بزرگ، متنفذين محلی و روحانيون دفاع می کرد، زندگی پُر مُشقتی را سپری می کردند.

در شهرهای بزرگ، تازه بعضی تأسيسات صنعت سبک بوجود آمده، ولی طبقهء کارگر به مثابهء يک طبقه ای متشکل و آگاه، هنوز عرض وجود نکرده و کوپراتيف های دهاقين وجود نداشتند. لذا اولين حزب زحمتکشان افغانستان (ح.د.خ.ا)، نه در وجود دهقانان و کارگران، بلکه بالاثر حرکت يک گروه کوچک روشنفکرانيکه اکثر شهر نشين و مُرفه حال بودند، تشکيل شد.

بنابر تفکرات و سليقه های شخصی رهبران و مؤسسين حزب، که ريشه در پايگاه اجتماعی شان (روشنفکران) داشتند، حزب را در اولين سالهای بعد از تأسيس بسوی انشعابات بُردند. چنين ترکيب نا متجانس رهبران که علاوه از منشاء اجتماعی، به دليل کم اعتقادی و کم آگاهی اکثر آنها از «مارکسيسم» نيز بود، تا زمان انحلال آن، جز کرکتر و هويت آنها باقی ماند و هرگز تغيير نکرد!

با توجه به آنچه عرض کردم، به خوبی ملاحظه می شود که اولين دليل شکست چپ افغانستان، فقدان طبقات زحمتکش و انقلابی در صفوف حزب، خاصتاً در حلقهء رهبری آن بود. از همين سبب «کيش شخصيت» که به دليل فقدان «دموکراسی درون حزب»، بوجود آمده بود و می توان آنرا دومين عامل شکست حزب تلقی کرد، ح.د.خ.ا را چون موريانه حزب از درون پوسيد و به کام مرگ کشانيد.

ح.د.خ.ا در تمام دوران حيات خود، فقط دو کنگره داير کرد: کنگرهء اول برای ايجاد، و کنگرهء دوم برای انحلال؟! لذا مقامات حزب که هيچگاه انتخابی نشدند، بنابر نقش پيامبرگونه ای شخصيت های طراز اول حزب، منجر به آن شد، تا صفوف به اطاعت کورکورانه از مقامات بالا ادامه دهند و زمينه های انحراف تا سطح خيانت و معامله را در آينده بوجود آورند.

کاستی بزرگ ديگر چپ ديروز افغانستان، مسأله اعتقادی بود. ح.د.خ.ا، در تمام سالهای موجوديت (از ظهور تا زوال)، نتوانست بنابر همان ترکيب روشنفکری و ساختار جامعهء سنتی افغانستان، خود را يک «حزب کمونيست» بنامد. نه تنها اعضا در پائين از برچسپ واژه ای «کمونيست» وحشت داشتند، بلکه در سطوح رهبری نيز، اين واژه هميشه نا مأنوس بوده و حرام جلوه داده می شد.

هر زمانيکه ژورناليستان خارجی از رهبران حزب می پرسيدند که آيا ح.د.خ.ا يک حزب کمونيست است، جواب رهبران «ما» هميشه منفی بوده است، از همين لحاظ حزب از زمان ايجاد تا انحلال، در رابطه با بيان جايگاه سياسی و هويت اصلی اش، هميشه با ترس و کتمان همراه بوده است. اين ترس و کتمان، خود ضعف اعتقادی را نشان می داد، که از زمان سقوط تا امروز، درعمل ثابت گرديده است.

از آنجائيکه ح.د.خ.ا يک حزب روشنفکری بود و نتوانست به مرور ايام صفوف خود را رنگ کارگری بدهد و در رهبری اش زحمتکشان و انقلابيون واقعی را بکشاند، آنگونه که قبلاً اشاره کردم، به زودی درگير بحرانات فکری و تشکيلاتی تا سطح انشعابات شد، که اکثر بنابر سليقه های شخصی و مقام طلبی رهبران، بر حزب تحميل گشتند.

لذا فقدان زحمتکشان در رهبری حزب از يکسو، تقليد و کاپی کاری از حزب کمونيست شوروی و احزاب اقماری اش از جانب ديگر، پايه ای مردمی حزب را بيشتر زير سوال بُرد و نقش رهبری کننده اش را در جامعه ضعيف ساخت.

اساس و بنياد انحرافات يا لغزش ها در حزب، از زيرپا نمودن اسناد اساسی (برنامه و اساسنامه) مصوب کنگرهء اول حزب سرچشمه می گرفت. حزب برای يک دورهء بسيار کوتاهی، متعهد به اسناد مصوب در گنگرهء اول که موافق با ساختار اجتماعی، سياسی و اقتصادی افغانستان بود، باقی ماند، ولی بعد از انشعاب های مکرر و خاصتاً بعد از وحدت تحميلی جناح ها از جانب شوروی و به طور اخص بعد از احراز قدرت در سال 1357 خورشيدی، کاملاً به فراموشی سپرده شد.

تحميل قدرت بر حزب که داستانش طولانيست، در حقيقت جز سناريوی بود برای نه تنها از هم پاشی ح.د.خ.ا، بلکه برای کشانيدن پای شوروی به داخل افغانستان، که بعد از فروپاشی شوروی وسيعاً در مطبوعات غرب انعکاس يافت و استخبارات امريکا «سيا» اعتراف کرد که سناريوی چگونگی کشاندن شوروی به افغانستان را، حتی در دوران قبل از احراز قدرت سياسی توسط «ح.د.خ.ا»، از صحه ای رئيس جمهور وقت (جيمی کارتر) بدست آورده بود!

به قدرت رسيدن بی موقع حزب از يکسو و اصلاحات شتابنده ای افراطيون چب در داخل حزب، خاصتاً در عرصهء اصلاحات ارضی، محو بيسوادی و مبارزه عليه بعضی عنعنات و عادات پسنديدهء مردم، زمينه را برای مداخله ای خارجی و جنگ داخلی در کشور آماده ساخت.

شعارهای سوسياليستی و طرح (ديکتاتوری پرولتاريا شکل افغانی) که همانا بکارگيری نظاميان در تحولات سياسی، برای کشورهائيکه هنوز فاقد پرولتاريای صنعتی اند، افغانستان را به سوی فاجعهء بزرگی سوق داد، که متأسفانه شوروی نتوانست و يا نخواست جلوش را در موقع لازم بگيرد. کارمندان ارشد حزب کمونيست اتحاد شوروی، افغانستان را «لابراتوار انقلاب» می ناميدند و لذا با هر نوع به اصطلاح نو آوری و ابتکار احزاب دوست، که با مارکسيسم مغايرت ريشوی داشتند، سر سازش شور می دادند.

طرح تئوری «راه رُشد غير سرمايداری» برای احزاب طبقهء کارگر کشورهای جهان سوم و از جمله «ح.د.خ.ا»، متأسفانه انحراف بزرگی ديگری بود که در دوران موجوديت اتحاد شوروی، اکثر احزاب منجمله چپ افغانستان را برای حدود نيم قرن، نه تنها از جادهء اصلی مبارزه برون و بيجهت مصروف ساخت، بلکه تشويق کرد و زمينه شد، تا کشورهای نظير افغانستان، با وصف فقدان طبقهء کارگر، شعارهای سوسياليستی سر بدهند و دست به اصلاحات کمونيستی بزنند.

به قدرت رسيدن زود هنگام ح.د.خ.ا و بعد هم دادن شعارهای سوسياليستی و اصلاحات شتابنده ای دوران اول حاکميت، که در حقيقت منشا تمام بدبختی های چهل سال اخير در افغانستان است، ناشی از همان تئوری «راه رشد غير سرمايداری» بوده است، زيرا در پرتو همان تئوری، احزاب کمونيستی کشورهای نظير افغانستان که هنوز فاقد صنعت بزرگ بودند و طبقهء کارگر متشکل و آگاه نداشتند، می توانستند در صورت بدست آوردن قدرت سياسی، بدون راه رشد سرمايه داری، بعد از يک مرحلهء کوتاه (ملی – دموکراتيک)، وارد نظام سوسياليستی شوند.

انحراف بزرگ ديگر در درون چپ ديروز افغانستان، سلب آزادی و وابستگی در حد مبالغه به حزب کمونيست شوروی و سوء استفاده از واژهء «انترناسيوناليسم پرولتری» و اعتقاد و باور در حد افراط گونه به «سويتيسم» (شوروی دوستی) بود.

مداخله های از حد گذشته ای شوروی در امور داخلی احزاب گويا «برادر»، پديده ای فاجعه باری ديگری بود که چپ افغانستان بيشتر از هر حزب ديگر از آن آسيب ديده است. ما متأسفانه شاهد آن بوده ايم که مشاورين ارشد حزب کمونيست شوروی، با هر يکی از طرفين درگير در درون حزب، برخوردهای جداگانه، مخفی و متفاوتی داشته اند و هيچگاهی با يک قاطعيت و ديدگاه مارکسيستی لينينيستی برخورد نکرده اند. اين مداخله ها در دوران حضور شوروی در افغانستان تا آنجا صدمه ساز بودند، که نمی توان حد و مرز اش را اينجا بيان کرد!

چپی های افغانستان، امروز بهتر از ديروز می دانند که شوروی در تمام بازيهای درون حزب و انشعاب سازيها، نه تنها نقش بازيگر اصلی را داشته اند، بلکه در بسا حالات مانع تحولات و انکشافات مثبت نيز شده اند.

يکی از پديده های سخت انحرافی دوران شوروی، استخباراتی ساختن احزاب کمونيست بود. شوروی در درون احزاب سياسی، هميشه بسان سازمانهای استخباراتی، به کارهای مخفی، اپراتيفی و ساختن آلترناتيف ها در درون احزاب مصروف بود. آنها هميشه در فکر آن بودند که اگر يک وريانت شکست بخورد، الترناتيفی ديگری را عرضه کنند، ولی هيچگاهی بدون نقش و تأثير در مسايل بين الملل نباشند! چنانچه در دروان حاکميت های نور محمد تره کی و حفيظ الله امين، با اينکه می توانستند جلو اشتباهات را به موقع بگيرند، اما به آنها اجازه دادند تا به اصلاحات افراطی شان ادامه دهند، ولی زمانيکه به لبهء پرتگاه سقوط رسيدند، الترناتيف يا جناح مخالف به رهبری ببرک کارمل را، نه تنها به قدرت رسانيدند، بلکه خود نيز در کشور حضور نظامی يافتند.

به همينگونه بعداً در سالهای که هنوز از «مصالحهء ملی» و تسليمی قدرت به مجاهدين خبری نبود، شوروی روابط گرم و مخفی را با جنگ سالار احمد شاه مسعود تا سرحد آتش بس بوجود آورد و بعد هم در مراحل بعدی، زمانيکه مذاکرات گويا صلح افغانستان در ژنيو به فيصله رسيده و نجيب الله هنوز سقوط نکرده بود، موصوف را به ياری گروهی از رهبران و نظاميان وابسته به ح.د.خ.ا، داخل کابل نموده و قدرت را به او تسليم کردند!

پديده ای ديگری که جامعهء افغانستان را در دوران اقتدار ح.د.خ.ا درگير بحرانات بيشتر سياسی کرد، مسأله تک حزبی و قدغن ساختن سيستم چند حزبی در جامعه بود، آنچه در شوروی و احزاب اروپای شرقی معمول بود.

تحميل سيستم يک حزبی در دوران حاکميت ح.د.خ.ا باعث شد، تا مخالفين نه تنها احزاب شانرا در خارج از قلمرو افغانستان تشکيل دهند، بلکه سبب شد تا آن احزاب مستقيماً تحت نظر و سر پرستی سازمانهای استخباراتی همان کشورهای ميزبان عمل کنند، که مـتأسفانه تا امروز اين احزاب بگونه های مختلفی از جانب همان شبکه ها هدايت و رهبری می شوند و روز تا روز به اختلافات و مشکلات درون جامعهء افغانستان می افزايند.

رفقای عزيز!

اين بود شمهء از مطالبی که می خواستم به صورت بسيار مؤجز، در رابطه با چپ ديروز افغانستان (ح.د.خ.ا) خدمت شما رفقا ارائه کنم.

و حالا می آئيم به «احيای مارکسيستی» و چهار مؤلفه ای که در پايش به حيث يک برنامه، به رسم تائيد چندی قبل صحه گذاشتيم:

من چهار مؤلفه را به مثابهء يک برنامهء بين المللی برای احيای مارکسيسم، نه تنها پشتيبانی می کنم، بلکه پيشنهاداتی نيز در جهت گسترش ساحهء فعاليت و جهانی شدن آن دارم. به باور من، «احيای مارکسيستی» بايد بيشتر رنگ جهانی يابد و انترناسيوناليزه شود.

ما بدون يک اتحاد مارکسيستی در برابر اتحاد ها خاصتاً اتحاد امپرياليستی کنونی که آرام آرام به مراحل خطرناکی می رسد و خبر از جنگ و تقابل های نوی در سطح قدرت ها را می دهد، نمی توانيم به تنهائی مؤفق به احيای مارکسيسم شويم.

«ما» بايد دست به ابتکارات تازه، خلاق و تحرک دهنده بزنيم. «ما» بايد به خوابزدگی و يأس حاکم بر صفوف زحمتکشان خاصتاً احزاب کمونيستی و کارگری، که اينک وارد دههء سوم بعد از رويداد های دهه ای «نود» در شوروی وقت می شود، نقطهء فرجام بگذرانيم و به اين سوال که مارکسيسم نمرده و سوسياليسم صرف يک رؤيا نيست، بلکه واقعيت و آينده ای جهان است، پاسخ های قناعت دهنده، علمی و عملی بدهيم!

رفقای عزيز!

در يکی از صحبت های که با مازيار عزيز داشتم، من به اين مسأله اشاره و تأکيد کردم که: رفقا، به دو لحاظ و يا مناسبت، «ما» افغانها حقی بالای شما داريم، تا فرياد خاموش زحمتکشان افغانستان را به گوش ساير همزبانان و زحمتکشان جهان برسانيد: يکی که در يک سنگر واحد سياسی و انديشوی قرار داريم، و دو که، همسايه و همزبان بوده و ريشه های مشترک تاريخی و فرهنگی داريم!

لذا پيشنهاد می کنم تا رفقا برای همبستگی رزمجويانه با زحمتکشان افغانستان و خاصتاً آنعده از چپی های ديروز افغانستان که هنوز معتقد ولی پراگنده و بدون يک سازمان سياسی اند، تعهداتی رفيقانه ای را بسپارند و «ما» را در مقاطع مختلفی ياری و مدد رسانند!

در فرجام سخن، اميدوارم حرکت نو «احيای مارکسيستی»، در آينده ای نزديک به يک جنبش و حرکت جهانی مبدل شود و ما رفقای افغانی نيز بتوانيم سهمی کوچکی در آن داشته باشيم! بايد احيای مارکسيستی را به مثابهء قدم نو و مؤثری در راه «انترسيوناليسم پرولتری» و دوستی خلقهای جهان در قرن 21 مبدل ساخته و به آن رنگ و نفس تازه بدهيم!

ما پيروز می شويم!
«
مارکسيسم» يک واقعيت علمی است و 
«
سوسياليسم» آينده ای بشر است

مقاله مرتبط:

همگرایی مارکسیست های انقلابی و پروژه ی احیای مارکسیستی

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران