همبستگی با کارگران ایرانی

از میلیتانت شماره ۶۷

بخش اول

برگردان فارسی سخنرانی امین کاظمی در کنفرانس «اتحاد برای رهایی کارگران» در تاریخ 27 اکتبر 2013.

رفقا، با سپاس از دعوت من به کنفرانس و امید به این که کنفرانس تاکنون به خوبی جلو رفته باشد. من اول بسیار کوتاه دربارۀ ایران صحبت می کنم و بعد به موضوع بسیار مهم ساختن بین الملل انقلابی خواهم پرداخت.

مطمئناً شما دربارۀ رفتن روحانی به نیویورک، صحبت تلفنی او با اوباما و اتفاقات دیگر مثل اجلاس 1+5 در ژنو و ملاقات با نمایندگان ایرانی، از طریق روزنامه ها مطلع هستید. البته حدود دو هفتۀ دیگر هم ملاقات دیگری در برنامه است تا شاید برای حل مسألۀ دراز مدت بحران و اختلافات بر سر انرژی اتمی و سلاح های هستی ایران به راه حل هایی دست یابند.

گفته می شود که روحانی چهره ای تازه و باز است که می خواهد با قدرت های بزرگ به توافق برسد. این نکته درست است. اما در عین حال گفته می شود که او در داخل کشور هم آورندۀ چیز تازه ای است، یک لیبرالی که به یک ترتیبی به قدرت رسیده و حالا یک سری چیزها را برای کارگران، اقشار دیگر، مثل زنان و مانند این ها تغییر خواهد داد. این اما حقیقت ندارد. حقیقت این است که روحانی کاملاً یکی از شخصیت های مرکزی رژیم است که سابقه اش به زمانی که خمینی در پاریس منتظر بازگشت به ایران بود، برمی گردد. او همچنین مذاکره کنندۀ اصلی در زمان «ایران کنترا» بود، کسی که در سال 1366 یعنی دوران ریاست جمهوری ریگان، با «آلیورنرت» و «رابرت مکفارلین» مذاکره کرد. بنابراین او شخصیت مهمی در درون رژیم است و به هیچ وجه لیبرال نیست؛ او در واقع میانه رو به شمار نمی آید و گذشتۀ او هم تا آن جایی که به کشتار زندانیان سیاسی پس از جنگ در سال 1367 برمی گردد، چنین چیزی را ثابت نمی کند. روحانی هرگز کوچک ترین کاری که او را در مقابل اکثریت درون رژیم قرار دهد، انجام نداده است.

دلیل این که رژیم حالا به نظر میانه رو می رسد، وضعیت اسفبار اقتصادی است. اضافه بر برنامه های شکست خوردۀ آن ها که اساساً ناشی از دزدی های خودشان از اموال کارگران بوده است، ما شاهد این بوده ایم که تحریم ها، به ویژه تحریم هایی که از یک سال و نیم پیش علیه ایران گذاشته شد، رژیم را به زانو در آورده و البته ضربه شدیدی بر وضعیت اقتصادی کارگران هم بوده است. نرخ فقر در هشت سال دوره احمدی نژاد از 22% به 40% رسید. به بیانی دیگر، 40% جمعیت کشور در زیر خط فقر قرار دارند. بیکاری در میان جوانان بسیار بالا است، حتی با معیار خود رژیم که همیشه از واقعیت می زند. نرخ بیکاری جوانان 26% و نرخ بیکاری عمومی 12.2% است. سال گذشته اقتصاد 4.5% تحلیل رفت و در نتیجه نرخ تورم عمومی رسماً به 42% و نرخ تورم مواد غذایی به 60% و کسری بودجه کشور به 28 میلیارد دلار رسید.

دلیل آمدن آن ها به اروپا و کوشش در رسیدن به معاملات با آمریکا و کشورهای امپریالیستی هم دقیقاً همین است تا جان رژیم را نجات دهند؛ در آن هیچ چیزی برای کارگران و سایر اقشار تحت ستم کشور نیست، بلکه برعکس، همین دیروز 16 نفر را تحت عنوان شورشی اعدام کردند. مرتب مشغول اعدام مردم هستند. فعلاً دارند قانونی را می گذرانند که پدرخوانده بتواند با دخترخوانده خود ازدواج کند و شما البته خوب می توانید حدس بزنید که در جایی مثل ایران این به چه معنایی خواهد بود؛ از این نوع چیزها در ایران دائماً در حال اتفاق افتادن است، در حالی که این مرد روی کار آمده است تا چهره ای مقبول را به آمریکا و اروپا نشان دهد و رژیم را از تنگنا بیرون بیاورد.

هشت نه سال پیش که من به جلسه «اتحادیۀ کارگران مخابرات» در شرق لندن رفتم، از طرف شبکۀ همبستگی کارگری ایران آن جا رفته بودم. وقتی من از دفاع از کارگران ایران، از کارگرانی که فعال سیاسی بودند، صحبت می کردم، یکی از اعضای حزب سوسیالیست کارگری، من را محکوم به کمک به امپریالیزم آمریکا و تضعیف رژیم در برابر امپریالیزم و این نوع حرف ها نمود. با توجه به آن چه که اکنون در حال اتفاق افتادن است و خودشان به آن اقرار دارند، این مسائل شاید بین 6 ماه تا یک سال طول بکشد تا حل شود.

واضح است که هر کاری هم که ما در دفاع از کارگران ایران انجام دهیم، رابطه ای را که ایران با قدرت های امپریالیستی برقرار کرده نمی توانیم به خطر بیاندازیم. بنابراین اگر شما کسی را در اتحادیۀ بخش خود، یا در اتحادیۀ دانشجویان یا هر جای دیگری می شناسید که می گوید که ما نمی توانیم علیه این رژیم کاری انجام دهیم، شما می توانید به او بگویید که حرفش بی معنا است. این یاوه گویی را باید هم اکنون قطع کرد، ببینید رژیم با امپریالیست ها چه دارد می کند! بعد ببینید چه بلایی بر سر کارگران و اقشار تحت ستم و استثمار در جامعه دارد می آورد.

در نتیجه اکنون وقت آن رسیده که بر روی همکاران خود و هر کس که می شناسید فشار بیاورید تا آستین های خود را بالا زده و همبستگی خود را با کارگران ایران نشان دهند. اکنون زمانی است که آن ها به این پشتیبانی نیاز دارند و هیچ جای کوتاه آمدن در این باره نیست.

رفقای «اتحاد برای رهایی کارگران» در پشتیبانی از کارگران ایران بسیار فعال بوده اند. اخیراً طوماری با 10هزار امضا در حمایت از شاهرخ زمانی تهیه کردند.

بخش دوم

ارتباط دوباره طبقه کارگر با عقاید سوسیالیستی انقلابی

تابستان آینده، یعنی حدود 9 ماه دیگر ما شاهد موج جشن ها و حتی نوعی دلسوزی و همدردی در مورد «اتفاق خیلی بدی که به وقوع پیوست» خواهیم بود ]یعنی جنگ جهانی اول[ و [به ما خواهد گفت که] جنگی که در آن 10 میلیون نفر مردند، «خیلی وحشتناک» بود، «نباید اتفاق می افتاد»، اما «دنیا همین است» و هر از گاهی، وقتی ما نمی توانیم مسایل را از راه دیپلماسی حل کنیم، «این اتفاقات می افتد».

البته ما خوب می دانیم که آن چه رخ داد، یک تراژدی بزرگ بود و به جای اشک های کاذب و توضیحات دروغین، ما می دانیم که طبقۀ سرمایه دار عملاً جان بدر بردن خود را تا ژوئیه 1914، زمانی که اساساً 10 میلیون کارگر به جنگ فرستاده شدند تا برای دفاع از نظام سرمایه داری کشورهای امپریالیستی جان خود را از دست بدهند، تا ابعاد مستعمرات امپریالیستی گسترده تر شود، می خواهد جشن بگیرد. این چیزی است که آن ها می خواهند جشن بگیرند، البته هرگز مستقیماً و به صراحت حرف خود را نمی زنند.*

در پشت این رویداد البته، خیانت بزرگی نهفته است؛ خیانت بزرگی که ما هنوز بر آن غالب نشده ایم؛ آن خیانت بزرگ این بود که رهبران جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستی اجازۀ اتفاق افتادن این جنایت را با گمراه کردن کارگران دادند و این، آن خیانتی است که ما هنوز نتوانسته ایم بر آن غالب شویم. این چیزی است که ما می باید به خاطر بیاوریم، از هم اکنون تا جشن های صدمین سال و بعد از آن. این برای ما رویداد بزرگی است، زیرابا خیانت های استالینیزم در دهه 1920 و بعد از آن ادغام گشت.

پس بر عهدۀ ما است که سوسیالیزم را مجدداً در جنبش کارگری وارد کنیم، زیرا از آن زمان به بعد ما کارگرانی داشته ایم که از سوسیالیزم روی برگرداندند یا نسبت به آن دشمنی می ورزند. حتی سوسیالیست هایی هستند که خود دیگر برخورد مثبتی با سوسیالیزم ندارند، زیرا مفهوم سوسیالیزم به وسیله استالینیزم لکه دار شده است. بنابراین، این وظیفه بر دوش ما است که تا نظریات سوسیالیستی را با طبقۀ کارگر پیوند دوباره بزنیم و به هم جوش بدهیم تا بتوانیم بر آن خیانت بزرگی که صد سال پیش رخ داد، فائق آییم و یک بدلیل (آلترناتیو) نوینی به طبقه کارگر بدهیم که بعد از آن همه اعتراضات خیابانی، بعد از پنج شش سال بحران اخیر در سطح جهانی موفق نبوده و علیرغم چندین اعتصاب عمومی در هیچ کشوری قدمی موثری برنداشته است. اکنون زمان ارتباط دوبارۀ طبقۀ کارگر با نظریات سوسیالیستی انقلابی فرا رسیده است و این که ما باید با دقت توجه داشته باشیم که مبادا کارگر اتحادیه [ما] از کار سیاسی به عنوان یک سوسیالیست انقلابی جدا شود، بلکه بکوشیم تا این دو امر را به هم جوش بدهیم.

از این رو است که من فکر می کنم پروژۀ احیای مارکسیستی، پروژۀ بسیار پر اهمیتی است و جایی است که ما در آن می توانیم بر چند هدف همزمان فائق آییم. من در این جا البته مقصودم به تمسخر گرفتن هیچ هدفی نیست؛ کسانی بوده اند که صادقانه کوشیدند تا کاری انجام دهند، اما تمام این اقدامات به طور یک پارچه به شکست انجامید، زیرا آن ها جلوی ابراز اختلاف نظر را گرفتند و در این که چه می توان گفت یا نگفت محدودیت قائل شدند و مشکلاتی از این قبیل.

بنابراین احیای مارکسیستی بنا را بر داشتن مناظره با هر فعال سیاسی واقعی گذاشته است، البته در یک حدود مشخصی. با یک سری حداقل های حیاتی: از یک طرف این مناظره های نظری را دارد و از طرف دیگر با هر کسی که مایل به کار مشترک در مبارزۀ واقعی علیه حملات طبقۀ سرمایه دار بر دستاوردهای طبقه کارگر از دهه های 1940 و 1950 به این طرف می باشد، وارد کار عملی می گردد. این مسألۀ بزرگی است و زمان آن رسیده که ما با دادن تکانی بر خود، بر این خیانت 100 ساله، جدایی از طبقه کارگر غالب گردیم و من فکر می کنم که این امر مهمی است که ما برای نسل آینده بر جای بگذاریم. با سپاس

** در اکتبر 2012 (آبان 1391) از دهان دیوید کامرون پرید که او خواهان «یادبودی است که مثل جشن های سلطنتی [ملکه الیزابت] گویای این باشد که ما چه کسانی هستیم». او برای این جشن ها 50 میلیون پوند اختصاص داد.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران