مبارزات طبقۀ کارگر امریکا
به مناسبت روز اول ماه مه
سارا قاضی و آرام نوبخت
مقدّمه
مراسم «اول ماه مه» (11 اردیبشهت ماه) را کارگران سنتاً در سراسر جهان به بزرگداشت یادبود کشتار حاضران در تظاهرات چهارم ماه مه سال 1886 در شهر شیکاگوی ایالات متحدۀ امریکا، برگزار می کنند. در آن روز، در میدان «هِی مارکت» (به معنای بازار علوفه) تظاهراتی عمومی برای هشت ساعت کار در روز و حق بیان و تجمع آزاد، برگزار می شد و پلیس در حال پراکنده کردن جمعیت بود که بمبی منفجر گردید. نیروی پلیس در واکنش به این رویداد، بر روی کارگران تظاهرکننده و مردمی که در حمایت از این تظاهرات آماده بودند، آتش گشود و ده ها کشته بر جای گذاشت. گفته های شاهدان عینی آن رویداد و روزنامه ها جملگی حاکی از تیراندازی از سوی پلیس بود.
در سال 1889، کنگرۀ اول «بین الملل دوم» در پاریس ضمن بزرگداشت کمون پاریس، خواهان برگزاری تظاهرات بین المللی در روز اول ماه مه سال 1890 به مناسبت یادبود تظاهرات شهر شیکاگو شد.
در سال 1904، در کنفرانس بین المللی سوسیالیستی در آمستردام (هلند)، از تمام احزاب سوسیال دموکرات و اتحادیه های کارگری در سطح بین المللی خواسته شد تا در روز اول ماه مه، با تمام توان جهت برقراری 8 ساعت کار و سایر مطالبات طبقۀ کارگر، به راهپیمایی برخیزند.
مبارزات طبقۀ کارگر امریکا اما، ریشه ای قدیمی تر از سال 1886 دارد. «آکساندر ترچتن برگ» (1884-1966) از فعالین کارگری با سابقه و از اعضای اصلی حزب کمونیست در جزوه ای که سال 1932 تحت عنوان «تاریخچۀ اول ماه مه» نوشت، به طور دقیق به این گذشته پرداخته است. در این جا ابتدا ترجمه و تلخیص بخشی از این جزوه به منظور نشان دادن تاریخچۀ اول ماه مه و حقایق مرتبط با آن، در اختیار خواننده قرار می گیرد. سپس از یک سو به دلیل ضعف های خودِ نویسنده و «حزب کمونیست امریکا» که امروز می توانیم و باید به داوری بگذاریم، و از سوی دیگر برای مطرح کردن وضعیت خاص کنونی طبقۀ کارگر امریکا در پیوند با تاریخچۀ مختصر 1 ماه مه، در انتها مطالبی به این جزوه اضافه کرده ام.
***
تاریخچۀ اول ماه مه
مبارزه برای ساعات کار روزانۀ کوتاه تر
مبدأ اول ماه مه، از مبارزات کارگران برای ساعات کار کوتاه تر، جدانشدنی است- مطالبه ای با اهمیتِ سیاسی قابل ملاحظه برای طبقۀ کارگر. این نوع مبارزه تقریباً از همان آغاز سیستم کارخانه ای در ایالات متحده به راحتی به چشم می خورد.
اگر چه به نظر می رسد که مطالبۀ افزایش دستمزدها عمده ترین عامل اعتصابات اولیه در این کشور باشد، اما کارگران مسألۀ ساعات کار کوتاه تر و حق سازماندهی را همیشه در ردیف اول مطالبات خود در برابر صاحبکاران و دولت قرار می دادند.
در آغاز قرن نوزدهم، کارگران امریکا مشقت و دشواری های کار خود از «طلوع صبح تا غروب شب» را به گوش همگان رسانده بودند. چهارده، شانزده، حتی هجده ساعت کار در روز بسیار معمول بود. در طی دادگاهی که سال 1806 رهبران اعتصاب صنف کفاشی را محاکمه کرد، عنوان شد که کارفرمایان، کارگران را برای نوزده تا بیست ساعت کار در روز استخدام می کنند.
دهه های بیست و سی (قرن نوزدهم) مملو از اعتصابات برای کاهش ساعات روزانۀ کار بود و کارگران مراکز صنعتی قاطعانه خواهان 10 ساعت کار روزانه شدند. سازمانی که بعداً اولین اتحادیۀ کارگری در جهان شناخته شد، یعنی «اتحادیۀ کارگران مکانیک فیلادلفیا»، در سال 1827 برای مبارزه به منظور10 ساعت کار روزانه ایجاد شد. مکانیک های انگلستان دو سال بعد، اولین اتحادیۀ آن کشور را بنیان نهادند. مطالبات کارگری برای کسب حقّ 10 ساعت کار، به گونه ای همه گیر شده بود که با وجود بحران سال 1837 و پیامدهای متعاقب آن، دولت فدرال رئیس جمهور وقت امریکا، فان بورن، را واداشت تا قانون 10 ساعت کار را برای تمام کارکنان دولتی ابلاغ کند. اما برای بقیۀ کارگران مبارزه همچنان تا سدۀ بعد ادامه یافت. این مطالبه هنوز در میان کارخانه ها متداول نشده بود که کارگران با شعار 8 ساعت کار روزانه سر رسیدند.
جنبش 8 ساعت کار روزانه در امریکا
این جنبش که مستقیماً به روز اول ماه مه انجامید، ریشه در جنبش های سال 1884 در امریکا دارد. در سال های پیش از جنگ داخلی (1861-1862) و بعد از این جنگ، برخی از کارگران صنعتی در پی ایجاد اتحادیه های خود برآمدند. سال های نخست جنگ داخلی، 1861-62، شاهد ناپدید شدن همان معدود اتحادیه های کارگری بود که درست تا پیش از آغاز جنگ شکل گرفته بودند، به ویژه «اتحادیۀ ریخته گران» و «اتحادیۀ ماشین کاران و نعلبندان». اما سال های بعدی شاهد اتحاد شماری از سازمان های کارگری منطقه ای در مقیاس ملی بود، و اشتیاق و انگیزه برای یک فدراسیون ملی از تمامی این اتحادیه ها رخ نشان داد.
در 20 اوت 1866، نمایندگان از سه بخش از اتحادیه های کارگری در بالتیمور گرد هم آمدند و «اتحادیۀ کارگری سراسری» را بنیان گذاشتند. این جنبش سازمان یابی ملی (سراسری) تحت رهبری «ویلیام. اچ. سیلویس» قرار داشت. او سپس در تماس با رهبران «بین الملل اول» در لندن قرار گرفت و از این طریق، «اتحادیۀ کارگری سراسری» در ارتباط با «شورای عمومی» بین الملل درآمد.
در کنوانسیون این اتحادیه در سال 1866، قطعنامۀ زیر در رابطه با 8 ساعت کار تصویب شد:
در حال حاضر اولین و ضروری ترین امر، جهت رهایی طبقۀ کارگر این کشور از یوغ برداری نظام سرمایه داری، تصویب قانون 8 ساعت کار در تمام ایالات است. ما تا رسیدن به این هدف از پای نخواهیم نشست.
در نتیجۀ فعالیت اتحادیه، چندین ایالت قانون 8 ساعت کار را اختیار نمودند، اما در سال 1868 کنگرۀ امریکا قانونی شبیه به مطالبات اتحادیه را تصویب کرد.
بین الملل اول، 8 ساعت کار روزانه را اتخاذ می کند
در سپتامبر 1868، کنگرۀ ژنو بین الملل اول این مطالبه را رسماً اعلام کرد:
محدودیت قانونی ساعات کار روزانه، اولین شرط لازمی است که بدون آن هر گونه کوشش در راه بهبودی وضع کارگران و رهایی طبقه کارگر عقیم می ماند ]…[ کنگره، 8 ساعت کار را به عنوان حدّ قانونی روزانۀ کار پیشنهاد می کند.
مارکس دربارۀ اول ماه مه
مارکس در جلد اول «کاپیتال» در سال 1867 ضمن جلب توجه به آغاز جنبش 8 ساعت کار از سوی «اتحادیۀ سراسری کارگری» نوشت:
در ایالات متحده امریکا مادام که بردهداری وصلۀ ناهمرنگی بر دامان این جمهوری بود، هر گونه جنبش مستقل کارگری فلج میماند. کار در قالب پوست سفید نمیتواند در جایی که کار در قالب پوست سیاه داغ میخورد، به رهایى دست یابد. اما از پى مرگ بردهداری بلافاصله حیات تازهای سر برآورد. نخستین ثمرۀ جنگ داخلى امریکا، جنبش هشت ساعت کار بود که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، از نیواینگلند تا کالیفرنیا را با سرعت برقآسای لکوموتیو درنوردید.
مارکس همچنین توجه را به این نکته جلب می کند که چه گونه به طور تقریباً همزمان، در حقیقت با دو هفته اختلاف، کنوانسیون کارگری در بالتیمور (ایالت مری لند) برای 8 ساعت کار رأی داد و کنگرۀ بین المللی در ژنو (سوئیس) هم دقیقاً همین تصمیم را اتخاذ کرد. « بدینسان جنبش طبقۀ کارگر در هر دو سوی اقیانوس اطلس که به طور غریزی از بطن خود مناسبات تولید روئیده و رشد کرده بود»، بر محدود کردن ساعات کار به 8 ساعت در روز صحّه گذاشت.
تولد اول ماه مه در ایالات متحده
بین الملل اول در سال 1872 دیگر به عنوان یک سازمان بین المللی وجود نداشت، در این زمان مرکز اصلی آن از لندن به نیویورک منتقل شد، هرچند تا سال 1876 رسماً منحل نشد. بین الملل دوم در سال 1889 در پاریس، روز اول ماه مه را روزی مقرر کرد که کارگران جهان با سازمان یافتن در احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری خود، برای حق 8 ساعت کار در روز به عنوان یک مطالبۀ مهم سیاسی، فعالیت نمایند. تصمیم پاریس، تحت تأثیر تصمیمی قرار داشت که پنج سال پیش از آن در شیکاگو به وسیلۀ نمایندگان یک سازمان کارگری جوان به نام «فدراسیون اتحادیه های صنعتی و کارگری ایالات متحده و کانادا» گرفته شده بود؛ این فدراسیون در 7 اکتبر 1884، قطعنامۀ زیر را تصویب کرد:
بر اساس قطعنامه فدراسیون اتحادیه های صنعتی و کارگری ایالات متحده و کانادا، 8 ساعت کار، یک روز کار قانونی به شمار خواهد آمد و از روز اول ماه مه 1886، به اجرا گذاشته خواهد شد. ما پیشنهاد می کنیم که سازمان های کارگری در تمام محدوده قدرت خود از این قطعنامه پشتیبانی کرده و در تاریخ مشخص شده به اجرا گذارند.
اگر چه در قطعنامه حرفی از چگونگی پیاده کردن این قطعنامه به میان نیامده بود، ولی روشن بود که سازمانی با 50000 عضو قادر نیست تاعملاً این قطعنامه را پیاده کند، مگر با مبارزه در بیگارخانه ها، کارگاه های آسیاب و معادن. وقتی که فدراسیون، اتحادیه های وابسته را دعوت به «پشتیبانی» کرد تا قطعنامه را «در تاریخ مشخص شده به اجرا گذارند»، این تصور می رفت که فدراسیون برای روزهای اعتصاب از آن ها حمایت مالی خواهد کرد.
تدارکات برای اعتصاب اول ماه مه
اگرچه دهۀ 1880-1890 به طور کلی یکی از فعال ترین دهه ها در زمینۀ رشد صنایع امریکایی و توسعۀ بازار مسکن بود، اما دو سالِ بین 1883-1885 رکودی اقتصادی را از سر گذراند که در واقع رکودی ادواری در پی بحران 1873 بود. در این دوران، جنبش ساعات کار روزانۀ کمتر، از سوی کارگران بیکار که تحت تنگناهای مالی شدیدی قرار داشتند نیز نیرو گرفت، همین طور که در حال حاضر مطالبۀ 7 ساعت کار به علت میزان بیکاری بسیار بالا به مطالبه ای عمومی در میان کارگران تبدیل شده است.
اعتصابات بزرگ 1877 که طی آن ده ها هزار کارگر راه آهن و فولاد، متهورانه علیه شرکت های بزرگ و حکومتی که ارتشِ خود را برای سرکوب اعتصابات فرستاد، مبارزه کردند، مُهر خود را بر پیشانی کل جنبش کارگری برجای گذاشتند. این اولین آکسیون توده ای طبقۀ کارگر امریکا در ابعاد سراسری بود، حتی با وجود این که به علت سرکوب شدید پلیس ایالتی و ارتش این جنبش شکست خورد، کارگران امریکا از دل این مبارزات با درک روشن تری از موقعیت طبقاتی خود در جامعه، با قابلیت و روحیۀ رزمندگی بسیار بالایی بیرون آمدند!
در کنوانسیون سال 1885 فدراسیون، قطعنامه ای برای دست کشیدن از کار در روز اول ماه مهِ سال بعد صادر شد که چندین اتحادیه کارگری سراسری آن را به عمل گذاشتند، به خصوص کارگران نجار و کارگران دخانیات (ساخت سیگار برگ). آژیتاسیون و تبلیغ برای آکسیون 8 ساعت کار در اول ماه مه، فوراً بر تعداد اعضای اتحادیه های موجود افزود. فدراسیون که اعضای 200،000 نفری آن از کارگران مبارز شکل گرفته بود، به سرعت تعداد اعضایش را به 700،000 نفر رساند. این فدراسیون که جنبش را آغاز کرده و قاطعانه تاریخ اعتصاب برای 8 ساعت کار روزانه را مشخص نموده بود، نه تنها از نظر تعداد رشد کرد، بلکه در میان توده های کارگر هم اعتبار کسب نمود. در این مقطع، مبارزه برای 8 ساعت کار به حدّی شدّت پیدا کرده بود که نه فقط روحیۀ رزمندگی را در درون جنبش کارگری بالا برد، بلکه حتی توده کارگران غیرمتشکل را هم جذب خود کرد.
اعتصابات گسترش می یابد
بهترین راه درک روحیۀ کارگران، مطالعۀ ابعاد و درجۀ جدیت مبارزات آنان است. تعداد اعتصابات در طول یک دورۀ مشخص، نشانۀ خوبی از روحیۀ مبارزاتی کارگران است. تعداد اعتصابات در طول 1885 و 1886 در مقایسه با سال های پیشین نشانۀ میزان روحیۀ مبارزه جویی جنبش کارگری است. نه فقط کارگران برای اول ماه مه سال 1886 خود را آماده می کردند، بلکه شمار اعتصابات در سال 1885 نیز افزایش قابل توجهی را از خود نشان داده بود. در طول سال های 1881 تا 1884 تعداد اعتصابات و تعطیل کردن کارخانجات تنها به 500 مورد می رسید و به طور متوسط حدود 150000 کارگر را سالانه در بر می گرفت. در حالی که در سال 1885، تعداد اعتصابات و تعطیل کردن کارخانجات به 700 مورد رسید و تعداد کارگران درگیر به 250000 نفر جهش یافت. در سال 1886 تعداد اعتصابات بیش از دو برابر سال 1885 بود و تعداد کارگران شرکت کننده به 600000 تن افزایش یافته بود. گسترش اعتصابات تا چه حد بود؟ برای درک باز هم بهتر، به این امر توجه کنید که در سال 1885، 2467 محل کار تحت تأثیر اعتصاب قرار گرفته بودند، در سال 1886، این تعداد به 11562 مورد افزایش یافت. تخمین زده شد که حدود 500000 کارگر مستقیماٌ در اعتصابات برای روز-کار هشت ساعته نقش داشتند.
مرکز اعتصاب در شهر شیکاگو بود. اعتصاب در شهر، بیش هر جای دیگری گسترش یافته بود. البته خیلی شهرهای دیگر هم در مبارزات اول ماه مه شرکت داشتند؛ نیویورک، بالتیمور، واشنگتن، میلواکی، سینسینتی، سن لوئیس، دیترویت و خیلی شهرهای دیگر. خصوصیت بارز این جنبش این بود که کارگران غیرماهر و سازمان نیافته را نیز جذب خود کرد و اعتصابات سمپاتیک بسیار شایع بود. روحیۀ سرکش و طغیانگر، کشور را در برگرفته بود، تاریخ نویسان بورژوازی از «جنگ اجتماعی» و «تنفر از سرمایه» صحبت می کنند که در این اعتصابات خود را آشکار کرد، و از شور و شوق کارگران ساده که به درون جنبش راه یافته بود. تخمین زده شد که حدود نیمی از کارگرانی که در اعتصابات اول ماه مه شرکت داشتند، عملاً در دست یافتن به مطالبۀ 8 ساعت کار موفق شدند و سایر کارگران از ساعت کار خود کاستند.
اعتصاب شیکاگو و «هِی مارکت»
خشونت آمیزترین اعتصاب اول ماه مه در شیکاگو بود. شیکاگو مرکز مبارزان چپی جنبش کارگری بود. اگرچه این جنبش به اندازۀ کافی درک سیاسی روشنی نسبت به بعضی از مسائل و مشکلات جنبش کارگری نداشتند، اما با این وجود حرکتی مبارزه جویانه بود که همیشه آمادگی داشت تا کارگران را به آکسیون فراخوان بدهد، روحیۀ مبارزاتی آن ها را بالا ببرد، و نه فقط بهبود شرایط زندگی و کار آن ها، بلکه الغای نظام سرمایه داری را هم در سرلوحۀ اهداف آن ها قرار بدهد.
با یاری گروه های کارگری انقلابی، اعتصاب شیکاگو بزرگترین ابعاد را به خود گرفت. «انجمن 8 ساعت کار» مدت ها پیش از روز اول ماه مه شکل گرفت تا همه چیز را آماده سازد. «اتحادیه کارگری مرکزی» متشکل از اتحادیه های چپی، پشتیبانی و حمایت کامل خود را از این انجمن دریغ نکرد. این انجمن در حقیقت، جبهۀ متحدی بود شامل اتحادیه های وابسته به «فدراسیون»، اتحادیۀ «شوالیه های کار» و «حزب سوسیالیست کارگری». در روز یکشنبۀ قبل از اول ماه مه، «اتحادیه کارگری مرکزی» تظاهراتی را با شرکت 25000 کارگر سازمان داد.
روز اول ماه مه شیکاگو شاهد بیرون ریختن هزاران کارگر بود؛ کارگرانی که با فراخوان جنبش کارگری سازمان یافته، ابزار خود را به زمین نهادند و به خیابان ها ریختند. نمایشی موثر از بزرگترین همبستگی طبقاتی بود که تا آن زمان تجربه شده بود. اهمیت مطالبۀ 8 ساعت کار روزانه در آن زمان و ابعاد و خصوصیات اعتصاب، بار و وزن سیاسی بالایی به جنبش بخشید. این وزن با حوادث چند روز بعد از آن، سنگین تر هم شد. جنبش 8 ساعت کار که در روز اول ماه مه 1886 به اوج خود رسید، به تنهایی فصل افتخار آفرینی در تاریخ طبقۀ کارگر امریکا محسوب می شود.
اما انقلابات، ضدّ انقلابات خود را هم دارند تا زمانی که طبقۀ انقلابی عاقبت کنترل کامل را به دست گیرد. راهپیمایی افتخار آفرین کارگران شیکاگو با ممانعت نیروهای کارفرمایان و حکومت سرمایه داری روبه رو شد که قصد نابودی رهبران پیشرو کارگری را داشتند و امیدوار بودند تا ضربه ای مهلک بر کل پیکر جنبش کارگری شیکاگو وارد آورند. حوادث سوم و چهارم ماه مه- که به آن چه به حادثۀ معروف به «هی مارکت» منتهی شد- نتیجه و پیامد مستقیم اعتصاب عظیم اول ماه مه است. تظاهراتی که در میدان «هی مارکت» در روز 4 ماه مه برگزار شد، فراخوانی اعتراضی بود علیه حملۀ وحشیانۀ پلیس به جلسۀ کارگران اعتصاب کننده در محل «مک کورمک ریپر» در روز قبل. بر اثر این حمله شش کارگر کشته و تعداد زیادی مجروح شدند. جلسۀ مسالمت آمیز کارگران در حال خاتمه بود که پلیس حملۀ دیگری را پیاده کرد. بمبی به میان کارگران پرتاب و یک مأمور پلیس کشته شد. در پی این اتفاق، درگیری شدت گرفت و در نتیجه، هفت تن از نیروهای پلیس و چهار تن از میان کارگران کشته شدند. این خونریزی ها، و دستگیر و زندانی کردن رهبران مبارز کارگران در شیکاگو، پاسخ ضدّ انقلابی کارفرمایان شیکاگو و علامتی بود به بقیۀ کارفرمایان در سراسر کشور. نیمۀ دوم سال 1886، مملو از حملات کارفرمایان برای بازپس گیری مزایایی بود که بر اثر جنبش کارگری 1885-1886 از دست داده بودند.
یک سال بعد از به دار آویخته شدن رهبران کارگری شیکاگو، فدراسیون که اکنون نام «فدراسیون کارگری امریکا» (ای اف ال) را به خود گرفته بود، در کنوانسیون خود در سن لوئیس در سال 1888 به احیای دوبارۀ جنبش 8 ساعت کار رأی دادند. اول ماه مه پیشتر به یک سنت تبدیل شده بود، بار دیگر به عنوان تاریخ آغاز مجدد مبارزات 8 ساعت کار انتخاب گردید. اول ماه مه 1890 شاهد اعتصابات کارگری سراسری برای کاهش ساعات کار روزانه بود. در کنوانسیون سال 1889، رهبران «ای اف ال» به سرپرستی ساموئل گومپرز، موفق به محدود کردن جنبش کارگری گشتند. گفته شد که چون «اتحادیۀ نجاران» بیشتر و بهتر از بقیه آمادۀ اعتصاب هستند، آن ها اعتصاب را شروع کنند و اگر موفقیت آمیز بود، بقیه به آن ها بپیوندند.
گومپرز در زندگی نامۀ خود از سهم «ای اف ال» در تبدیل کردم اول ماه مه به روز جهانی کارگر سخن می گوید:
در حالی که جنبش 8 ساعت کار روزانه پیشرفت می کرد، ما دائماً به این نتیجه می رسیدیم که می توانیم این هدف را گسترده سازیم. وقتی زمان “جلسۀ کنکرۀ بین المللی مردان کارگر” در پاریس شروع می شد، به فکرم رسید که اگر ما بتوانیم پشتیبانی این کنگره را جلب کنیم، یک سمپاتی جهانی می تواند به جنبش ما خیلی کمک کند.
گومپرز که تا آن زمان خصلت رفرمیستی و فرصت طلبانۀ خود را در تمام موارد به نمایش گذاشته و با سیاست های همکاری و سازش طبقاتی اش شکوفا کرده بود، حال انتظار داشت تا از حمایت جنبش کارگری بر خوردار گردد، یعنی همان جنبشی که او قویاً علیه نفوذ آن جنگیده بود.
اول ماه مه بین المللی می شود
روز 14 ژوئیه 1889 که صدمین سالروز سقوط زندان باستیل بود، در پاریس رهبران جنبش های انقلابی سازمان یافتۀ پرولتری از کشورهای زیادی گرد آمده بودند، تا باری دیگر یک سازمان بین المللی کارگری را تشکیل دهند، همان طوری که 25 سال پیش از آن، آموزگار بزرگ آنان کارل مارکس اولین نمونۀ آن را ساخته بود. آنانی که در جلسۀ بنیان گذاری بین الملل دوم گرد آمده بودند، از جانب نمایندگان کارگران امریکا راجع به مبارزات امریکا برای 8 ساعت کار روزانه در طول سال های 1884 تا 1886 و حیات مجدد جنبش شنیدند. کنگرۀ پاریس ضمن الهام گیری از مبارزات کارگران امریکا، قطعنامۀ زیر را تصویب کرد:
کنگره تصمیم گرفته است که تظاهرات بین المللی بزرگی را سازمان دهد، تا در تمام کشورها و در تمام شهرها در یک روز مشخص همۀ توده های ستمدیده، کاهش ساعات کار را به 8 ساعت در روز از مقامات حکومتی مطالبه کنند. این تصمیم به سایر تصمیمات کنگرۀ پاریس اضافه شده است. از آن جایی که روز اول ماه مه به وسیلۀ فدراسیون کارگری امریکا در کنوانسیون سن لوئیس در دسامبر 1888 تعیین گردیده است، این تاریخ برای تظاهرات بین المللی پذیرفته شده. کارگران کشورهای مختلف باید این تظاهرات را مطابق شرایط حاکم در هر کشور، سازماندهی کنند.
اول ماه مه 1890 در چندین کشور اروپایی جشن گرفته شد و در امریکا «اتحادیۀ نجاران» و سایر صنعت گران مشابه دست به اعتصاب عمومی برای 8 ساعت کار در روز زدند. با وجود «قوانین ضدّ سوسیالیستی»، کارگران در چندین شهر صنعتی آلمان اول ماه مه را جشن گرفتند، اگر چه مجبور شدند که با پلیس برخوردهای هولناک داشته باشند. به همین ترتیب، در پایتخت سایر کشورهای اروپایی نیز تظاهراتی برقرار شد که با اخطارهای پلیس به منظور فرونشاندن آن روبه رو گردید. در ایالات متحده، تظاهرات شیکاگو و نیویورک بالأخص چشم گیر بود. چندین هزار نفر برای 8 ساعت کار روزانه در خیابان ها راهپیمایی کردند و راهپیمایی ها با جلسات توده ای در مراکز اصلی در فضای آزاد، خاتمه یافت.
بین الملل در کنگرۀ بعدی (بروکسل، 1891) هدف اصلی از برگزاری روز اول ماه را تصریح کرد و خواهان 8 ساعت کار روزانه شد و اضافه نمود که این هدف می بایستی تظاهراتی در جهت بهبود بخشیدن به شرایط کار و تضمین صلح در میان ملت ها باشد. قطعنامۀ اصلاح شده، بر اهمیت «خصلت طبقاتی تظاهرات اول ماه مه» برای 8 ساعت کار روزانه و سایر مطالباتی که به «تعمیق مبارزۀ طبقاتی» کمک می کرد، تکیه نمود. قطعنامه همچنین خواهان دست کشیدن از کار «در هر جایی که ممکن باشد»، شد. اگر چه اشاره به «اعتصابات» روز اول ماه مه تنها به شکل مشروط بود، ولی بین الملل اهداف تظاهرات را گسترش داد و به شکل کنکرت مطرح نمود. اما رهبران جریانات کارگری بریتانیا بار دیگر خصلت فرصت طلبانۀ خود را با ردّ حتی پیشنهادهای «مشروط» برای اعتصاب اول ماه مه، نمایش دادند. آن ها همراه سوسیال دموکرات های آلمان به موکول ساختن تظاهرات اول ماه مه به روز یکشنبۀ بعد از آن، رأی دادند.
انگلس دربارۀ روز بین المللی اول ماه مه
انگلس در مقدمۀ خود بر چاپ چهارم آلمانی مانیفست کمونیست که در اول ماه مه 1890 نگاشت، با اشاره بر تاریخ سازمان های پرولتری بین المللی، خواهان توجه به اهمیت اولین ماه مه بین المللی شد:
در حالی که من این مطلب را می نویسم، پرولتاریای اروپا و امریکا مروری بر نیروهای خود دارد؛ برای اولین بار به عنوان یک لشکر واحد، زیر یک پرچم و برای یک هدف واحد مبارزه می کند: هشت ساعت کار روزانه، که با بتصویب قانونی آن، نهادینه شده ]….[ منظره ای که ما شاهد آن هستیم، سرمایه داران و زمین داران بزرگ همه سرزمین ها را به این درک می رساند که امروز پرولتاریای تمامی سرزمین ها حقیقتاً متحدند. ای کاش مارکس اکنون با من بود و با چشم خود می دید!
اهمیت برگزاری همزمان تظاهرات های بین المللی پرولتاری، بیش از پیش برای کارگران سراسر جهان به امری ملموس تبدیل می شد و به این ترتیب هر سالی که می گذشت، شاهد شرکت توده های وسیع تری در تظاهرات می بود.
پاسخ کارگران نیز خود را در ضمیمۀ زیر به قطعنامۀ اول ماه مه، مصوّب کنگرۀ بین الملل در زوریخ به سال 1893، نشان داد:
تظاهرات اول ماه مه برای 8 ساعت کار می باید همزمان به عنوان نمایش ارادۀ مصممانۀ طبقۀ کارگر به منظور برچیدن تمایزات طبقاتی از طریق تغییر اجتماعی و سپس گام نهادن در مسیر خود، یعنی تنها مسیری که به سوی صلح برای همۀ مردم، صلح بین المللی می انجامد، باشد.
اگر چه در نسخه اصلی این قطعنامه، برچیدن تمایزات طبقاتی از طریق «انقلاب اجتماعی» و نه «تغییر اجتماعی» قید شده بود، ولی با این حال قطعنامه بی تردید سطح مبارزات اول ماه مه را به سطح سیاسی بالاتری ارتقا داد. این مبارزات، به نمایشِ قدرت و ارادۀ پرولتاریا مبدل شد تا نظم موجود را ضمن مطالبۀ 8 ساعت کار روزانه، به چالش بکشد.
فلج ساختن اول ماه مه به دست رفرمیست ها
رهبران رفرمیست احزاب مختلف کوشیدند تا با تبدیل مراسم اول ماه مه به روز تعطیل و روز استراحت، ماهیت تظاهرات اول ماه مه را از درون تهی کنند. به این دلیل است که آن ها همیشه خواهان موکول کردن تظاهرات به اولین یکشنبۀ بعد از اول ماه مه بودند. در روز تعطیل یکشنبه، کارگران مجبور به اعتصاب برای دست کشیدن از کار نبودند، زیرا به هر حال در این روز کار نمی کردند. برای رفرمیست ها، روز اول ماه مه تنها یک روز عید کارگری بود؛ روز جشنواره و سرگرمی در پارک ها و محل های مشخص. این که در قطعنامۀ کنگرۀ زوریخ آمده بود «نمایش ارادۀ مصممانۀ طبقۀ کارگر به منظور برچیدن تمایزات طبقاتی از طریق تغییر اجتماعی»، یعنی تظاهرات مصممانه به منظور مبارزه در راه نابودی استثمار و بردگی مزدی نظام سرمایه داری، مشکلی برای رفرمیست ها ایجاد نکرد، زیرا که آن ها خود را مقیّد به تصمیمات کنگره های بین المللی نمی دیدند. «کنگره های بین المللی سوسیالیستی» برای آن ها چیزی جز جلساتی با هدف دوستی بین المللی و خیریه نبودند، مانند کنگره های دیگری که هر از گاهی برای به دور هم جمع شدن کشورهای اروپایی سرمایه داری قبل از جنگ برپا می شدند. آن ها هر کاری که ممکن بود برای منصرف و خنثی کردن آکسیون بین المللی مشترک پرولتاریا و تصمیمات کنگره های بین المللی که با عقاید آن ها همخوانی نداشت، انجام دادند و قطعنامه ها صرفاً روی کاغذ باقی ماندند. بیست سال بعد، «سوسیالیزم» و «انترناسیونالیزم» این رهبران رفرمیست، خلع سلاح شده و ماهیتشان بر همگان روشن شده بود. در سال 1914، بین الملل از هم پاشید، زیرا که از اولین روز تولدش، نطفه های نابودی خود را در درونش می پروراند؛ یعنی: گمراه کنندگان رفرمیست طبقۀ کارگر.
در کنگرۀ «بین الملل» در پاریس به سال 1900، قطعنامۀ روز اول ماه مهِ کنگره های سال های پیشین مجدداً اتخاذ شد و با بیان این که دست کشیدن از کار در روز اول ماه مه تظاهرات را مؤثرتر می سازد، تقویت شد. اول ماه مه بیشتر و بیشتر به نمایش قدرت تبدیل شد و در را به روی برخوردهای خیابانی با پلیس و ارتش که در تمام مراکز مهم صنعتی حضور داشتند، باز کرد. تعداد کارگرانی که برای شرکت در این تظاهرات دست از کار می کشیدند، رو به افزایش بود. روز اول ماه مه کم کم عامل تهدیدی برای طبقۀ حاکم به شمار می آمد، و عاقبت به «روز سرخ» تبدیل شد که مقامات در تمام کشورها به آن به عنوان روزی شوم می نگریستند.
لنین دربارۀ روز اول ماه مه
لنین در اوایل فعالیت سیاسی خود در درون جنبش انقلابی روسیه، کوشید تا روز اول ماه مه را به روز تظاهرات و مبارزه برای کارگران روسیه تبدیل کند. او در سال 1896 زمانی که در زندان به سر می برد، جزوۀ اول ماه مه را برای «اتحادیۀ مبارزه در راه آزادی طبقۀ کارگر» در سن پترزبورگ که یکی از اولین گروه های سیاسی مارکسیستی در روسیه بود، به نگارش درآورد. این جزوه به طور قاچاقی از زندانی بیرون آورده شد و در 2000 نسخه به چاپ رسید و در میان کارگران 40 کارخانه توزیع گردید. این جزوه بسیار کوتاه و مطابق با سبک نگارش لنین، ساده و مستقیم بود، به طوری که ساده ترین (ناآگاه ترین) کارگران هم می توانستند آن را بفهمند. یکی از کسانی که در چاپ این جزوه کمک کرده بود، نوشت «یک ماه بعد از بروز اعتصابات معروف کارخانجات نساجی در سال 1896، کارگران به ما گفتند که نخستین انگیزه را همین جزوۀ ساده به مناسبت اول ماه مه به آن ها داده بود».
لنین بعد از این که راجع به استثمار کارگران به نفع صاحبان کارخانه ها، و آزار و اذیت مبارزین راه بهبود وضعیت طبقۀ کارگر از سوی دولت می گوید شروع به نوشتن دربارۀ اهمیت اول ماه مه می کند:
در فرانسه، انگلستان، آلمان و سایر کشورهایی که کارگران در اتحادیه های قدرتمند متحد شده و حقوق بسیاری را برای خود به چنگ آورده اند، اکنون روز 19 آوریل (اول مه) ]تقویم روسی در آن زمان 13 روز عقب تر از تقویم اروپای غربی بود[ را به عنوان تعطیلی عمومی کار، تدارک می بینند. کارگران، کارخانه های زجرآور را ترک کرده و با پرچم های افراشته و با ریتم موسیقی، در خیابان های اصلی شهرها به راهپیمایی پرداخته و قدرت همواره فزایندۀ خود را در مقابل کارفرمایان به معرض نمایش می گذارند. آن ها در تظاهرات توده ای بزرگ خود گردهم می آیند و در سخنرانی هایی که ارائه می دهند، پیروزی های خود بر کارفرمایان در طول سالیان گذشته را برشمرده و برنامۀ مبارزات آتی خود را پیاده می کنند. به علت تهدید به اعتصاب کارگران، کارفرمایان جرأت ندارند که آنان را به خاطر نرفتن بر سر کار در این روز جریمه کنند. دراین روز، کارگران، مطالبۀ اصلی اشان را به کارفرمایان یادآوری می کنند: 8 ساعت کار، 8 ساعت استراحت و 8 ساعت تفریح. این است آن چه که کارگران سایر کشورها دارند مطالبه می کنند.
جنبش انقلابی روسی به بهترین شکل از روز اول مه استفاده کرد. لنین در مقدمۀ جزوۀ «اول ماه مه در خارکوف» که در نوامبر 1900 انتشار یافت، نوشت:
شش ماه دیگر، کارگران روسیه نخستین اول ماه مه از نخستین سالِ سدۀ جدید را جشن خواهند گرفت، و اکنون زمان آن فرا رسیده که دست به کار سازماندهی جشن ها در مناطق هرچه وسیعتر و در مقیاسی هرچه عظیمتر شویم. آن ها باید با عظمت باشند، نه تنها از نظر تعداد کسانی که در جشن شرکت می کنند، بلکه همچنین از نظر سازمان یابی و آگاهی طبقاتی شرکت کنندگان و اراده شان در انجام نبردی خلل ناپذیر برای رهایی سیاسی مردم روس و برای ایجاد فرصتی تازه به منظور پیشرفت طبقاتی پرولتاریا و مبارزۀ آشکارش برای سوسیالیزم.»
اهمیتی را که لنین برای تظاهرات اول ماه مه قائل بود، می توان به سادگی ملاحظه کرد، به خصوص که او در این رابطه شش ماه جلوتر توجه کارگران را به این روز جلب نمود. برای او، اول ماه مه یک صف آرایی بود به منظور «مبارزۀ سرکوب ناشدنی برای رهایی سیاسی مردم روسیه»، جهت «پیشرفت طبقاتی پرولتاریا و مبارزۀ آشکارش برای سوسیالیزم».
لنین با صحبت از این که چطور مراسم اول ماه مه «می تواند به تظاهرات سیاسی بزرگ تبدیل شود»، این پرسش را مطرح کرد که چرا مراسم اول ماه مه خارکوف در سال 1900 «رویدادی با اهمیت برجسته» است و جواب داد: به علت «شرکت توده ای کارگران در اعتصاب، جلسات بزرگ توده ای در خیابان ها، برافراشتن پرچم سرخ، ارائۀ مطالبات مندرج در جزوه ها و خصلت انقلابی این مطالبات- 8 ساعت کار در روز و آزادی سیاسی»
لنین رهبران حزب خارکوف را که به مطالبات 8 ساعت کار در روز و سایر مطالبات کوچک و صرفاً اقتصادی پیوسته بودند، ملامت می کند، زیرا او نمی خواهد که خصلت سیاسی اول ماه مه به هیچ وجه تیره گردد. او در این مقدمه می نویسد:
اولین مطالبه از میان این مطالبات ]8 ساعت کار روزانه[ مطالبه ای عمومی است که از سوی پرولتاریای تمام کشورها مطرح شده است. این حقیقت که این مطالبه مطرح شده بود، نشانگر آن است که کارگران مترقی خارکوف، همبستگی خود را با جنبش کارگری سوسیالیستی بین المللی درک می کنند. اما دقیقاً به همین علت، این مطالبه نباید با سایر مطالبات کوچک مانند رفتار بهتر سرکارگران یا ده درصد افزایش دستمزد، در یک کفه قرار داده می شد. مطالبۀ 8 ساعت کار در روز اما مطالبۀ کل پرولتاریا است که عرضه گردیده، آن هم نه صرفاً به تک تک کارفرمایان، که به حکومت، به عنوان نمایندۀ کل نظام سیاسی و اجتماعی امروز، به طبقۀ سرمایه دار به طور کلی، به صاحبان تمامی ابزار تولید.
شعارهای سیاسی اول ماه مه
روز اول ماه مه برای پرولتاریای انقلابی بین المللی، تبدیل به موضوعی محوری شد. شعارهای بااهمیت دیگری نیز به مطالبۀ 8 ساعت کار در روز اضافه شد که در تظاهرات اول ماه مه از کارگران خواسته می شد تا بر روی آن شعارها متمرکز شوند. این شعارهای عبارت بودند از: همبستگی بین المللی طبقۀ کارگر؛ حقّ رأی عمومی؛ جنگ علیه جنگ، علیه ستم مستعمراتی؛ حق تظاهرات در خیابان ها؛ آزادی زندانیان سیاسی؛ حق تشکل سیاسی و اقتصادی طبقۀ کارگر.
آخرین باری که بین الملل قدیم از مسألۀ اول ماه مه سخن گفت، در کنگرۀ آمستردام در سال 1904 بود. پس از بازنگری تمام شعارهای سیاسی گوناگونی که در تظاهرات به کار گرفته شده بودند و با توجه به این حقیقت که هنوز در برخی کشورها مراسم اول ماه مه در روز یکشنبۀ بعد از اول ماه برگزار می شد، قطعنامه به این نحو جمع بندی شد:
کنگرۀ سوسیالیستی بین المللی در آمستردام، از تمام سازمان های حزب سوسیال دموکرات و اتحادیه های کارگری تمامی کشورها می خواهد که با تمام توان در روز اول ماه مه به تظاهرات جهت برقراری 8 ساعت کار روزانه، مطالبات طبقاتی پرولتاریا و صلح جهانی بپردازند. مؤثرترین روش تظاهرات در اول ماه مه، دست کشیدن از کار است. بنابراین، کنگره تعطیل کردن کار در روز اول ماه مه را بر تمام سازمان های پرولتری کلیۀ کشورهایی که در آن ها این کار عملی است و به صدمۀ جانی کارگران نمی انجامد، واجب اعلام می کند.
پس از کشتار اعتصاب کنندگان معادن طلای «لنا» در سیبری در آوریل 1912، مسألۀ آکسیون توده ای انقلابی پرولتری بار دیگر در دستور روز روسیه قرار گرفت. در اول ماه مه آن سال بود که صدها هزار کارگر روسیه دست از کار کشیدند و برای به چالش کشیدن ارتجاع سیاه به خیابان ها ریختند. از شکست انقلاب 1905 تا آن زمان، این اولین باری بود که کارگران روسیه چنین عرض اندام می کردند. لنین در این باره نوشت:
اعتصاب عظیم کارگران روسیه در سراسر کشور در ماه مه و تظاهرات خیابانی مرتبط به آن، بیانیه های انقلابی، سخنرانی های انقلابی خطاب به توده های کارگر، به روشنی نشان می دهد که روسیه بار دیگر به مرحلۀ اعتلای انقلابی وارد شده است.
رزا لوکزامبورگ دربارۀ اول ماه مه
رزا لوکزامبورگ که خود یک انقلابی ثابت قدم بود، در مقاله ای برای اول ماه مه 1912 بر خصلت انقلابی این روز تأکید کرد و نوشت:
ایدۀ اصلی درخشان مراسم اول ماه مه، عمل مستقل توده های پرولتر است، عمل توده ای سیاسی میلیون ها کارگر است ]…[ هدف عالی لوین ، آن مرد فرانسوی در کنگرۀ بین المللی پاریس، همراه با جلوۀ بین المللی توده ای آن، یعنی به زمین نهادن ابزار، یک تاکتیک تظاهرات و مبارزه برای 8 ساعت کار در روز، صلح جهانی و سوسیالیزم است.
رزا لوکزامبورگ که همیشه از رقابت میان امپریالیست ها همچون یک شاگرد می آموخت، فرارسیدن جنگ را می دید و برایش بسیار اهمیت داشت که این مسأله را کاملاً روشن کند که روز اول ماه مه به طور اخص روزی است برای اشاعۀ عقاید همبستگی بین المللی در میان کارگران، روزی برای آکسیون بین المللی علیه جنگ امپریالیستی. او یک سال پیش از شروع جنگ توجه را به این حقیقت جلب کرد که:
هرچه ایدۀ اول ماه مه، یعنی ایدۀ آکسیون توده ای قاطعانه به عنوان نمایش همبستگی بین المللی و به عنوان تاکتیک مبارزه برای صلح و سوسیالیزم، حتی در قدرتمندترین بخش بین الملل، یعنی طبقۀ کارگر آلمان، بیشتر ریشه بدواند، به همان اندازه ما تضمین بیشتری خواهیم داشت که وقتی جنگ جهانی ناگزیر دیر یا زود رخ دهد، نتیجۀ آن نهایتاً تسویه حسابی پیروزمندانه میان جهان کار و جهان سرمایه خواهد بود.
روز اول ماه مه در زمان جنگ
احزاب سوسیال دموکرات اروپا به دلیل سازش طبقاتی با دولت های امپریالیستی در اوت 1914 تلاش کردند تا جلوی آکسیون های اول ماه مه را بگیرند. سوسیال دموکرات های آلمان از کارگران خواستند تا در آن روز به کار ادامه دهند؛ سوسیالیست های فرانسه در اعلامیۀ مجزایی به مقامات خود اطمینان خاطر دادند که نیازی به ترس از اول ماه مه ندارند و کارگران آن کشور در دفاع از کشور «خود» مصرانه عمل خواهند کرد. همین سیاست در سایر کشورهای امپریالیستی که خود را آمادۀ جنگ می کردند، دیده شد. تنها بلشویک های روسیه و اقلیت های سایر کشورها، به سوسیالیزم و انترناسیونالیزم وفادار ماندند. صدای لنین، لوکزامبورگ و لیبکنشت علیه این حرکت سوسیال-شووینیستی، تنها صدایی بود که بلند شد. اعتصابات کوچک و پراکنده در خیابان ها تنها چیزی بود که در اول ماه مه 1916 به چشم خورد، ولی نشان داد که تمام کارگران کشورهای جنگ طلب می خواستند خود را از تأثیرات مسموم کنندۀ رهبران خیانتکارشان جدا کنند. از نظر لنین، درست مانند سایر انقلابیون، «فروپاشی اپورتونیزم ]یعنی فروپاشی بین الملل دوم[ برای جنبش کارگر مفید بود» و فراخوان لنین به سوی بنای یک بین الملل نوین که عاری از تمام خیانتکاران باشد، مطالبۀ آن مقطع زمانی مشخص بود.
کنفرانس های زیمروالد در 1915 و کینتال در 1916 به شکل گرفتن احزاب و اقلیت های انقلابی انترناسیونالیست تحت شعارِ تبدیل جنگ های امپریالیستی به جنگ های داخلی از سوی لنین، منتهی گردید. تظاهرات عظیم برلین در اول ماه مه 1916، با سازماندهی کارل لیبکنشت و پیروانش در جنبش سوسیالیستی، گواهی بود بر حضور نیروهای زندۀ طبقۀ کارگر که با وجود حضور و ممانعت پلیس و رهبران رسمی، به راهپیمایی خود ادامه دادند.
در ایالات متحده، مراسم اول ماه مه هنگام اعلام جنگ در سال 1917، رها و کنار گذاشته نشد. عناصر انقلابی درون حزب سوسیالیست، قطعنامۀ ضدّ جنگی را که حزب به طور اضطراری در کنوانسیون سن لوئیس در ماه آوریل تهیه کرده بود، در اول ماه مه به اجرا گذاشتند و علیه جنگ اعتراض کردند. تظاهراتی در شهر کلیولند (ایالت اوهایو) و به سازماندهی چارلز ای. روتنبرگ در یک میدان شهر برگزار شد. روتنبرگ منشی حزب سوسیالیست بود که بعدها بنیانگذار و رهبر حزب کمونیست امریکا شد. این مراسم اول ماه مه با شرکت 20000 کارگر آغاز گشت که سپس هزاران نفر از مردم هم به آن ها پیوستند. پلیس به طور وحشیانه به گردهمایی آن ها حمله برد و در نتیجه یک کارگر کشته و یکی دیگر زخمی شد.
اول ماه مه 1917 و تاریخچۀ مبارزات آن بود که جوّ انقلابی روسیه را برای انقلاب اکتبر آماده کرد. بعد از انقلاب ساعات کار کارگران اتحاد جماهیر شوروی به 7 ساعت در روز تقلیل یافت.
کمینترن و سنت اول ماه مه
بین الملل کمونیست، به عنوان میرات دار بهترین سنن جنبش انقلابی پرولتاریا از زمان انتشار مانیفست کمونیست به دست مارکس و انگلل در سال 1848، سنت های اول ماه مه را حفظ می کند و احزاب کمونیست کشورهای سرمایه داری از کارگران می خواهند که برای روز اول ماه مه دست از کار بکشند، به خیابان ها بریزند، قدرت روز افزون همبستگی خود را به نمایش گذارند، ساعات کارِ کمتر را مطالبه کنند (این بار 7 ساعت در روز) بدون کاهش دستمزد، بیمه های اجتماعی مطالبه کنند، علیه خطر جنگ مبارزه و از اتحاد جماهیر شوروی حمایت نمایند، با امپریالیزم و ستم استعماری به مبارزه برخیزند، علیه تبعضی نژادی و به دار آویختن سیاهان به پا خیزند، سوسیال- فاشیست ها را به عنوان ماشین سرمایه داری محکوم کنند، قاطعانه اتحادیه های انقلابی خود را بسازند، عزم و ارادۀ آهنین خود را برای سازمان یابی در جهت سرنگونی نظام سرمایه داری و استقرار یک جمهوری شورایی جهانی قاطعانه اعلام نمایند.
فدراسیون کارگری امریکا، فاشیست می شود
40 سال پیش در «میدان یونیون» در نیویورک رهبرانِ تظاهرات اول ماه مه نه فقط از 8 ساعت کار روزانه حرف می زدند، بلکه خواهان برچیده شدن نظام سرمایه داری بودند: «در حالی که برای 8 ساعت کار در روز مبارزه می کنیم، از هدف نهایی چشم پوشی نخواهیم کرد- برچیده شدن نظام مزدی». این بخشی از قطعنامه ای بود که در میدان مذکور و در اول ماه مه 1890 خطاب به توده های اعتصابی قرائت شد. حالا «ای اف ال» (AFL) و حزب سوسیالیست نه تنها در پی نابودی این نظام نیستند، که در راه حفظ آن مبارزه می کنند.
«ای اف ال» و سایر سازمان های ارتجاعی به منظور به زانو درآوردن اول ماه مه و کشیدن سازمان های کارگری تحت نفوذ خویش به سوی این حرکت ارتجاعی، تصمیم گرفتند که روز کارگر را از اول ماه مه به اولین دوشنبه در ماه سپتامبر تغییر دهند.
کمپین دیگری علیه اول ماه مه، از سوی دولت فدرال و با همدستی رهبران «ای اف ال» به راه انداخته شد و آن هم این بود که روز اول ماه مه را «روز بهداشت کودک» نام نهادند. عجب ریاکارانی!
سوسیال-فاشیزمِ حزب سوسیالیست
خیانت احزاب سوسیالیست بعد از جنگ شروع شد. آنها برای حفظ خود از خشم کارگران به حکومت های بورژوایی پناه بردند؛ آن ها ضدانقلاب را سازماند دادند تا مبارزات کارگری با هدف کسب قدرت را عقیم کنند؛ آنان همچون سلاخانی به جان بخش های مبارز طبقه کارگر افتادند؛ بخش هایی که درست همانند کارگران روسیه تحت رهبری بلشویک ها، برای براندازی حکومت سرمایه مبارزه می کردند. «سوسیال-وطن پرست ها»ی راستگرا و «سوسیال-پاسیفیست ها»ی میانه رو در دورۀ جنگ، اکنون به هم پیوسته و «سوسیال-فاشیزم» را شکل داده اند. سوسیال-فاشیست ها به بخشی از ماشین حکومتی نظام سرمایه داری تبدیل شده، و آن را در مقابل خطر آکسیون های انقلابی کارگری و دهقانی در کشورهای امپریالیستی و مستعمره حفظ می کنند. آن ها خواهان جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی هستند. آن ها از جنگ امپریالیست های ژاپنی علیه مردم چین دفاع می کنند و از پایگاه «منچوری»ها برای حمله به اتحاد جماهیر شوروی می خواهند استفاده کنند.
آنان مدت ها است که از مطالبۀ 8 ساعت کار در روز دست کشیده و امیدوارند تا «اتحادیه ملل» روزهای کار را از طریق کنوانسیون های حکومت های کاپیتالیست برای آن ها تضمین کنند. کنفرانس مارسل سال 1925 بین الملل دوم اعلام کرد که 8 ساعت کار می بایست «تنها در تئوری به رسمیت شناخته شود». آن ها البته هنوز هم در مراسم اول ماه مه شرکت می کنند، اما در آن طرف خط می ایستند، همان طور که رئیس پلیس «سوسیالیست» برلین، زوئرگیبل، علیه تظاهرات اول ماه مه 1929 در منطقۀ کارگرنشین شهر انجام داد. در انتخابات ریاست جمهوری سال 1932، سوسیال دموکرات ها از حکومت فاشیستی برونینگ با انتخاب مجدد هیندنبرگ حمایت کردند.
حزب سوسیالیست ایالات متحده نیز از وضعی بهتر برخوردار نبود. این حزب به هر جریانی ارتجاعی که بتواند به اتحاد جماهیر شوروی صدمه بزند، می پیوندد. با «ای اف ال» و اتحادیه های «مترقی» برای تعقیب کارگران مبارز، حمایت از کارفرمایان در مقابل کارگران و تشویق نیروهای پلیس به محاکمه و آزار و اذیت دائمی کارگران درون جنبش انقلابی این کشور، همکاری می کند.
***
تا به این جا تاریخچۀ مختصر اول ماه مه، با اتکا به مقالۀ «الکساندر تراچ تنبرگ» از رهبران «حزب کمونیست امریکا» توضیح داد شد.
حزب کمونیست امریکا البته خود تمایلات مائوئیستی داشت و در نهایت از درون متلاشی شد. امروز احزاب چپ در امریکا جز نامی از گذشته چیزی ندارند و در حقیقت برای طبقۀ کارگر نبودنشان بهتر از وجودشان است.
کارگران امریکا چه آنان که تعلقات اتحادیه ای دارند و چه آنان که وابستگی تشکیلاتی ندارند و کلیۀ اقشار تحت ستم این کشور، در انتخابات دو دورۀ اخیر ریاست جمهوری، برای مبارزه با تعرضات مستقیم حزب جمهوریخواه در کمال ناچاری پشت سر حزب دموکرات و اوباما صف کشیدند. این صف آرایی و مبارزات شدیدی که کارگران و سایر اقشار تحت ستم، خصوصاً زنان، مهاجران، جوانان و سایر اقلیت ها به طور روزمرّه و مداوم برای عقب نشاندن حزب جمهوریخواه انجام دادند، از جملۀ مبارزات درخشان این مردمِ به شدت درمانده است.
حزب جمهوریخواه علاوه بر تقلب در انتخابات سال 2000 و 2004 که در نتیجۀ آن، جورج بوش هر دو بار به ریاست جمهوری رسید، در انتخابات سال 2008 و 2012 به علت نگرانی از نداشتن توان کافی برای تقلب، دست به طرح جدیدی زدند که در چند ایالت به طرز ناکاملی پیاده گردید و جوابگو نشد؛ ولی این حزب در نظر دارد برای انتخابات بعدی شرایط را از طریق قوانین ایالتی آماده سازد و آن، به این ترتیب است که: در امریکا هر ایالتی به چند کاونتی تقسیم می شود. این کاونتی ها معمولاً بر حسب جمعیتشان رأی جمع می کنند؛ مثلاً در کاونتی هایی که شهرهای بزرگ یا شهرهای صنعتی دارند، معمولا تعداد رأی بیشتر است از کاونتی هایی که اقشار مرفه در آن زندگی می کنند، طبیعتاً به این علت که جمعیت اقشار مرفه کمتر است. مردم هر ایالتی نه فقط برای ریاست جمهوری، که برای کنگرۀ امریکا و مجلس ایالتی نیز رأی می دهند. اما در انتخابات ریاست جمهوری، نه تنها تعداد رأی افراد هر ایالت مهم است، بلکه به علت این که هر ایالتی دارای امتیاز خاصی است، اهمیت ایالاتی که امتیاز بالا دارند، در انتخابات مهم می شود، زیرا برحسب این که اکثریت افراد ساکن این ایالات به چه کسی رأی بدهند، شانس آن شخص در انتخاب شدن بسیار بالا می رود و یا قطعی می شود. یکی از این ایالات تعیین کننده، اوهایو است. اوهایو در انتخابات اخیر دارای فرماندار و مجلس ایالتی با اکثریت جمهوریخواه بود. کوشش جناح حاکم این ایالت برای شکست اوباما در انتخابات همه جانبه و با انواع دروغ های تبلیغاتی و تقلبات افراد و دستگاه های کامپیوتری همراه بود. اما مبارزۀ کارگران صنعتی اوهایو و زنان و جوانان در مناطق کارگری (البته با استفاده از امکانات حزب دموکرات) بسیار وسیع و توده ای بود؛ فعالین در به در می رفتند و با افراد بحث می کرد و مردم را از برنامه های شوم حزب جمهوریخواه مطلع می ساختند.
طبقۀ کارگر امریکا این بار نه تنها زیر حملۀ اقتصادی مستقیم این حزب قرار داشت (به خصوص با کاندید کردن فردی مثل رامنی که از طریق چاپیدن مستقیم کارگرانِ کارخانه های ورشکسته شده، به ثروت بی انتهایی رسیده بود) و مسألۀ بیکاری از مسایل اول و پر اهمیت آن بود، بلکه مسایلی که در گذشته حل شده و از حمایت قانون اساسی نیز برخوردار بود هم مورد حملۀ این حزب قرار گرفت. برای مثال استفاده از وسایل ضدّ حاملگی و سقط جنین. در برخی از ایالات جنوبی مثل می سی سی پی، مجلس هر ایالت که از اکثریت جمهوریخواهان شکل گرفته بود با کمک فرماندار هم حزبشان، قانونی تصویب کردند که طبق آن تمام مراکز پزشکی سقط جنین، بسته و این کار غیرقانونی شد و سقط جنین تنها در شرایط بسیار بسیار معدودی ممکن گشت (حتی در خطر بودن جان مادر هم مهم نبود). با انتخاب رامنی تنها رئیس جمهور عوض نمی شد، بلکه برخی قوانین مهم این کشور هم می توانست عوض شود. کلیسا به دنبال پس گرفت قدرت بود. اما با انتخاب مجدد اوباما و افتادن مجلس سنا به دست دموکرات های اکثریت، این حمله به تعویق افتاده است.
بازگردیم به مسألۀ انتخابات، جمهوریخواهان ایالت اوهایو و چند ایالت دیگر در پی شکست اخیر به فکر طرح تازه ای افتادند. این طرح از این قرار است که مثل انتخابات ریاست جمهوری که برخی از ایالات دارای امتیازی بالاتر از ایالات دیگر هستند، در درون ایالات، کاونتی ها نیز دارای امتیاز گردند و نتیجۀ انتخابات آن ها تنها برحسب جمعیت نباشد، بلکه در نهایت به امتیاز هر کاونتی بستگی داشته باشد. در این صورت چنین می شود که اگر کاونتی های کارگری و شهرهای بزرگ از امتیاز کمتری نسبت به کاونتی های بالای شهری و مرفه برخوردار باشند، دیگر مهم نیست که تعداد افرادشان بیشتر است و حومۀ قشر مرفه در نهایت همیشه برنده انتخابات خواهد شد و در نتیجه مبارزه ای که کارگران و زحمتکشان این کشور در انتخابات گذشته کردند، بار بعدی در آینده بی فایده خواهد ماند، به خصوص اگر این طرح در تمام ایالاتی که دارای امتیاز بالا هستند پیاده شود، ریاست جمهوری همیشه از آن حزب جمهوریخواهان خواهد شد.
این اگر در رابطه با مجلس عام کنگره انجام شود، این مجلس به راحتی از آن حزب جمهوریخواه می گردد. نمایندگان مجلس عام برحسب جمعیت انتخاب می شوند، حال اگر کاونتی ها امتیازی شود، تعداد نمایندگان کاونتی های کارگری همیشه کمتر از کاونتی های مرفه می شود و در نتیجه حتی اگر این نمایندگان کاونتی های کارگری به مجلس راه یابند، باز هم نمی توانند در رأی های مجلس تأثیری بگذارند، زیرا اکثریت را نخواهد داشت.
کلام آخر این که سرمایه داران امریکا دارند حلقه را حتی بر گردۀ قوانین اساسی این کشور هم تنگ می کنند، یعنی قوانین اساسی ای که در چارچوب آن مردم این کشور احساس امنیت می کردند، خود در خطر قرار دارد. طبقۀ کارگر امریکا باید بیدار و متوجه شود که دیگر نمی تواند پشت حزب دموکرات و قانون اساسی پنهان شود و امیدوار باشد که لقمه نانی دربیاورد و حقوق اجتماعی و انسانی اش محفوظ بماند. طبقۀ کارگر، زحمتکشان تهیدست، مهاجرین، زنان و دانشجویان امریکا باید به این نتیجه برسند که باید حزب خود را حول برنامه ای که مدافع منافع آن ها است، پایه گذارند.
تنها برنامه ای که حول آن می توان همۀ این اقشار و طبقۀ کارگر را گردهم آورد، برنامۀ حزب طبقۀ کارگر بر اساس اصول و دیدگاه مارکسیزم است. پیشگامان طبقۀ کارگر و روشنفکران کارگری این کشور باید به خود آیند و از تاریخ گذشتۀ خود لااقل درس عبرت بگیرند و بیش از این فرصت را از دست ندهند.
13 اردیبهشت 1392
برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Alexander_Trachtenberg
Van Buren
William H. Sylvis
Haymarket
McCormick Reaper
Samuel Gompers
Lavigne
Zimmerwald
Kienthal
Cleveland
Charles E. Ruthenberg
League of Nations
Zoergiebel
Bruening
Hindenburg
County