بحث آزاد: ارزیابی اوضاع کنونی سیاسی ایران و جنبش کارگری، مسألۀ پناهندگان و وظایف مارکسیست های انقلابی: سمینار کلن احیای مارکسیستی

” مجموعه تکامل تاریخی ، به نفع طبقه کارگر حرکت میکند. کوشش های مرتجعین، انواع و اقسام فاشیست ها وتمام بورژوازی جهانی برای به قهقرای کشاندن چرخ تاریخ ، بی ثمر است .”

یکشنبه 17 تیرماه 1358 روزنامه کیهان می نویسد:

خمینی در ملاقات با گروهی از پاسداران حصارک میگوید:

بسیاری از منحرفین بطور مخفی با هم مجتمع میشوند.

….اگر بخواهیم پیروزیمان بآخر برسد چه کنیم تا مثل قضیه هیتلر نشود که محتاج به خودکشی شد.

……ما باید بفهمیم چرا پیروز شدیم . اگر این را فهمیدیم آنوقت باید کوشش کنیم که همان چیزی را که ما را حفظ کرده ، حفظش کنیم !…

…ما باید فریاد کنیم و جلو برویم . همان فریادهای اله اکبر که کردید و با قدرت الهی پیش بردید … ، الان ما احتیاج به اله و اکبر بیشتر داریم  به اجتماعات بیشتر احتیاج داریم …

به قدرت خزیدن اندیشه فاشیسم در ایران

بقدرت رسیدن نظام حاکم در ایران ،جانشینی ساده یک حکومت بورژوائی برجایگاه یک حکومت بورژوائی دیگر نبود، بلکه با قیام عمومی خلق و نیاز تاریخیش به آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی ، با فریب تاریخی و سوء استفاده از اعتماد و باور و توهم نهادینه شده در اکثریت جامعه به عدالت خواهی تاریخ شفاهی  شیعه و دستگاه مبلغش ، با بیعت عابدانه بورژوازی حقیر و فاسد شده ملی و احزاب چپ و راستش با دستگاه مذهب و سیاست پیشه گان درون آن، تعویض یک شکل دولتی تسلط طبقاتی بورژوائی” دموکراسی بورژوائی” با شکل دیگر” دیکتاتوری فاشیستی- تروریستی علنی” بود. نظام حاکم ،محصول سازش ارتجاع و امپریالیسم و توهم عمومی اکثریت مطلق روشنفکران طبقات به رهبران و به آگاهی خود، درجابجائی قدرت بود و هست.

” بیچاره خلق را با ساعت شماطه دارفریفتند!”

در حالیکه قیام مسلحانه خلقها ،پادگانها را خلع سلاح و به اشغال در آورده بود ، در حالیکه جنگ خونین تانکها و نیروهای انقلابی در خیابانهای چهارگوشه ایران جاری بود، بیعت کنندگان واقعی داخلی و خارجی “همه با هم” پذیرفتند که شاه برود و به سبک و سیاق و اندیشه پوسیده جنایتکارانه و فاشیستی خمینی و سایر تاریک اندیشان همترازش، انسان آگاه ، آگاهی طبقاتی و نهادهایش سرکوب و تارو مار و خلع ید شوند تا مناسبات سرمایه داری باقی بماند.

چنین شد و در دریای خون آگاهترین فرزندان جامعه ،نظام سلطنت الهی سرمایه سازمانیافته و نظامی در کارکرد دولتهای تاکنونی باقی ماند.

فاشیسم آلترناتیو مبارزه طبقاتی انواع بورژوازی برای حفظ جامعه طبقاتی است .فاشیسم نیروئی احساسی نیست اما میتواند از احساس عمومی، از مذهب ، از ملیت ،…بیشترین بهره برداری را در نظم خود بنماید، همانگونه که رهبری فاشیسم در ایران از احساس و توهم عمومی نسبت به مذهب بهره برداری نمود.

فاشیسم محصول دوره ائی معین و خاصی از تحول مناسبات طبقات در جامعه سرمایه داری است که آن دوره باید پیش از پیدائی این پدیده در مناسبات طبقات، پدید آمده باشد؛ رشد آگاهی عمومی بر بستر نیاز و ضرورت ،تصادمات عمومی طبقاتی، معنا یافتن تضاد کار و سرمایه در مناسبات طبقات ، پیدایش و رشد سازمانهای طبقاتی کارگران،..

فاشیسم محصول معین و استثنائی از تحولات جامعه سرمایه داری است.جوامع سرمایه داری همواره در تحول خود ، آنگاه که نیروهای جنبش طبقاتی گامی آگاهانه در راستای تغئیر مناسباتش بر میدارند تا خود و جامعه را از استبداد استثمار رها سازند ، میتوانند به نوعی از فاشیسم برسند و بدیهی است که در هر دوره تفاوتهائی با گذشته دارند . اما در یک اصل با هم مشترک اندو آن؛ نفی قهرآمیز مبارزه طبقاتی است که با سرکوب نهادهای مستقل و هر نطفه آگاهی ، همراه با وسیع ترین تبلیغات در وارونه نشان دادن آنان ، همراه با تهدید و تطمیع و همراه کردن رهبران اسمی و رسمی و نتیجتا همراه کردن بخشهای از طبقه کارگر با برنامه های خود، بقای ابدی سرمایه داری را پیش میبرندو بکارگیری هر وسیله و طرفند را برای حیات ننگین خود مجاز می دانندو مشروعیت و قانونیت  می بخشند .

بخدمت گرفتن دولت نظامی احمدی نژاد در نهمین و دهمین دوره ریاست جمهوری ، آلترناتیو اردوی سرمایه داری ، در برابر جنبش های عمومی طبقاتی و جنبش تازه نفس کارگری ایران بود .

اردوی سرمایه داران ایران متشکل از جناح های مختلف وانواع بورژوازی نظامی،صنعتی ، تجاری و خدماتی…است که عمدتا از تخم مشترک ارتجاع و امپریالیسم بیرون آمده اند و در جنگ و سرکوب و کشتارو نسل کشی از آگاهی در دهه 60 آبدیده شده اند. معمولا همسو و هماهنگ هستند و گاه در تضاد منافع در مقابل هم نیز قرار می گیرند و تاامروز هم علیرغم تلفاتی که در تقابل هم داده اند ، موازنه قدرت را در ایران سامان داده اند. یکی از نقاط اشتراک این بورژوازی ، نفی نهادها و سازمانهای طبقاتی  وسرکوب هرگونه اندیشه تغئیر در آن است .

در این دوره علیرغم توافقات مشترک ، بسیاری از مراکز بزرگ اقتصادی ، صنعتی و تجاری و خدماتی ، به دست نیروهای پروارشده نظامی سپرده شدکه خود اختلافات وسیعتری را دربین آنان بدنبال داشت و توافقات درونی را به تنگنا رساند. استفاده آگاهانه جنبش عمومی طبقاتی از شکاف درونی آنان ، نیروهای درگیر را ابتدا وادار نمود تا با توسل به نیروهای توده ائی و سازمانیافته خود ابتکار عمل را علیه جناح دیگر بدست آورند و دیگری را به پذیرش توافقات وپیشبرد آن بکشانند.

تغئیر شرایط در میدان واقعی مبارزه طبقاتی و امکان یک دگرگونی در به مخاطره انداختن کلیت نظام ، کلیه جبهه سرمایه داری را به سرعت به موضع دفاعی مشترک کشاند.

بورژوازی ایران توانست با توافقات و به مماشات و سکوت کشاندن معترضین درونی ،باسرکوب عنان گسیخته جنبش اجتماعی توسط یکی ازهارترین و سازمانیافته ترین نیروهای امنیتی و ضدشورش منطقه ، چهره عریان فاشیستی خود را به نمایش بگذارد و با همصدای رسانه های جهانی ، مارش آغاز احتمالی جنگ را بگوش همگانی برساند و ترس و وحشت از جنگ و ویرانی را پررنگتر نمایدومانعی جدی بر سر راه جنبش عمومی بگذارد و همزمان با برنامه های اقتصادی مهرورزی و یارانه هایش در جلب عقب نگهداشته ترین و محرومترین اقشار تهیدستان روستا و شهر و جلب حمایت بخشی از رهبران مجامع حساسترین روشنفکران ایران؛ یعنی دانشجویان و انبوهی از مجامع کوچک و بزرگ چپ در داخل و خارج ،خیزش عمومی را به تعمق در تصمیمگیری بکشاند .

بورژوازی توانست با همدستی و به سکوت کشاندن وسیعترین بدنه آگاهی و تخصص به کالا تبدیل شده درایران ، با شوهای تبلیغاتی تلویزیونی داخلی وجهانی دردفاع ازجنبش های عمومی جوامع اشغال شده ، باهمدستی باانواع سوسیالیستهای آلترناتیو بورژوازی درجوامع آمریکای لاتین  و با طرح شعارهای دزدیده شده از چپ در مبارزه صوری و واقعی باسایر امپریالیستهای رقیب ، بخش بزرگی ازآگاهان ترقیخواه در احزاب سیاسی و مجامع اجتماعی دیگر در مراکز کار و دانش و … اقصی نقاط جهان را نیز متوهم به خود ساخته ، جنبش عمومی طبقاتی را از پشتیبانی گسترده آنان محروم سازد و…. و بدین ترتیب  یک گام به جلوی آنان  را ، وادار به دوگام به عقب برگشتن نماید.

اردوی سرمایه داری ایران بار دیگر با وحدت بر سر قانون اساسی خود، “همه با هم” توانستند راه گریزی از بحران رهبری فروپاشیده نظام بیابند و ادامه منطقی تر حاکمیت جمعی خود را با تائید علنی و عملی و چشم پوشی ضمنی همپالگی های جهانی خود، تضمین کنند.

نمایندگان و کارگزاران جناح های مختلف اردوی سرمایه داران ،علنا در طی دوران سرکوب 10ساله گذشته و بلاخص در پی جنبش عمومی اعتراضی سال 88 ، توانستند سازمانیافته و برنامه ریزی شده در عرصه بین المللی حضور یابند. کاری که بعداز قتل عام زندانیان سیاسی در پایان دهه 60 ودر طی دهه 70 با حضور نیروهای متفاوت چپ و کمونیست و آزادیخواهان ، اگر نه غیر ممکن ، اما به سادگی امکان پذیر نبود.آنان تا همین لحظه بدون وقفه به چانه زنی داخلی و خارجی برای تثبیت موقعئیت و منافع  اربابان خود،خزنده وجهنده به رایزنی داخلی و جهانی ادامه داده اند و می دهند . بخشی در دفاع از نظم و دولتش و بخشی در همدستی صوری با معترضان . و همه با هم با تمام امکانات، حفظ نظام و قانون اساسی اش را در دستور کار خود داشته اند و دارند.

اردوی سرمایه داری ایران در این دوره توانست با توافقاتی درونی و جهانی به تجدید سازماندهی خود بپردازد و اپوزیسیون داخلی خود را بوجود آورده و در ایران و جهان علنی و سازمانیافته شده معرفی و مستقر نماید.

دولت روحانی ،دولت اپوزیسیون داخلی نظام در ائتلاف حداکثری و سازش با جناح های دیگر  در حفظ تمامیت آن است و وظایف محوله را از نمایندگی بخش های خصوصی سرمایه داری تا تقسیم مجدد قدرت  و بازار در بین آنان و بخشهای دولتی را پیش خواهد برد.

دولت روحانی دولت سازش ارتجاع و اردوی سرمایه داری ایران باامپریالیسم است و با پذیرش هژمونی نظم جهانی سرمایه درمناسبات داخلی اش ،فصل جدیدی از مناسبات سرمایه داری در ایران را آغاز نموده است  .

 دولت روحانی ، منسجم تر ازدولتهای همتراز خود برگرده جامعه جلوس نموده است و برنامه نظام را پیش میبرد. برنامه نظام ، ادامه همان برنامه هائی است که تاکنون دوام یافته است : حفظ تمامیت نظام ، تقدس وحفظ مالکیت خصوصی بر شیر مرغ تا جان آدمیان ، حفظ سودبری سرمایه درجنگ و صلح ،واگذاری و صدور مجوز دولتی برای چپاول ثروتهای عمومی توسط سرمایه داران نظامی  و غیرنظامی، حفظ بازار آزاد و ارزان کار و قانونی کردن آن درقانون کار ایران و پیشبرد آن در منطقه های نفوذی و تحت سلطه اش.

می توان دریافت که  اجرای بدون وقفه و سازمانیافته این برنامه ها،به گسترش فقر و فلاکت بیشتر خواهد انجامید و بهبودی در زندگی فلاکت بار میلیونها تن از کارگران و زحمتکشان بوجود نخواهد آورد و  مادامیکه اینچنین است ، اعتراضات اجتماعی و طبقاتی اجتناب ناپذیر است و مانع اصلی پیشبرد آن خواهد بود. بنابراین همچنان خلع ید و جلوگیری از گسترش جنبش های عمومی طبقاتی و جنبش کارگری ایران ، یکی از برنامه های دولت سازش خواهد بود. براین بستر سرکوب و گسترش جواختناق ، سازمانیافته تر از گذشته پیش خواهد رفت.

با ارزیابی اپوزیسیون دست ساز نظام میتوان دریافت که اگر باحضور جنبش عمومی موفقیتی درسازش با جناح های دیگر و جلب سرانی از جنبش های اعتراضی عمومی داشته است ، جبهه مشترکشان شانسی در جلب توجه و ضمیمه کردن جنبش های کارگری حاضر در صحنه را نداشته است.

اپوزیسیون داخلی نظام بعنوان ارگان سازش نشان میدهد که عقب نشینی نه فقط در جبهه کار و زحمت که در تمامیت نظام نیز بوده است .

ارزیابی از نیروهای اپوزیسیون خارج از نظام ( سرنگون طلبان)

1- سلطنت طلبان علیرغم رایزنی های گسترده در جلب توجه نیروهای مختلف خارج از نظام ،  موفقیتی در تجدید سازمان خود نداشته اند و با شناخت از ناتوانائی هابشان با دنباله روی و حمایت تبلیغاتی از معترضان داخلی ، با خوش رقصی شاه زاده شان در صحنه های جهانی، درانتظار تغییر شرایط و چراغ سبز اربابان سابق و فعلی ایستاده اند. شایددر لجن زار آلوده ائی که تجاوز بیگانگان درایران بوجود خواهد آورد، شازده ماهی را بقدرت بکشانند و ماهی بگیرند.

2- سازمان مجاهدین خلق ایران با پرچم کردن ماکیاولیسم اسلامی ،پس از فراز و نشیب هائی که در این خلاصه نمی گنجد، در جهت رسیدن به اهداف خود ،در پی اشغال عراق از بازوی همکاری نظامی با صدام به بازوی نظامی اشغالگران عراق تبدیل شدند و با به پایان رساندن ماموریتشان و خلع سلاح آنان ، به پروسه اجتناب ناپذیر استحاله و نابودی سپرده شده اند. در این پروسه  ، بسیاری از کادر های مجرب و کارآزموده اش که با توهم سرنگونی نظام و کسب قدرت سیاسی و آزادی ،سالهای سخت طولانی را در جبهه سرنگونی گذرانده اند در تهاجمات برنامه ریزی شده و تائید شده اشغالگران ، دسته جمعی به کشتار میروند و بازماندگان چاره ائی جزء آمادگی برای بخدمت گرفته شدن مچدد ندارند. درصورت توافقات احتمالی بین دول درگیر در مناقشات ، سرنوشتی دردناک و فاجعه آمیز را در انتظار ایستاده اند.

3- اپوزیسیون چپ ایران ، طیف گسترده ائی را در بر میگیرد:

1 :در جناح راست اپوزیسیون چپ ؛ نیروهای لائیک و دموکرات ، جمهوری خواه ،احزاب توده ائی و اکثریتی و نهادهای مخفی و علنی آنان قرار دارند که درتجدیدسازمان خود با الهام ازسوسیال دموکراسی غرب و احزاب برادر .. ،نقش و پیشبرد نوعی از آنرا در ایران آینده، تمرین وزمزمه می کنند.

عمدتا در جوار نیروهای به خارج اعزام شده اپوزسیون نظام ، به آستان بوسی قدرت در ایران و جهان مشغول اند و با بکارگیری رسانه های خود،نقش دوست و واسطه را برای هردو طرف درگیر در مبارزه جاری بازی می کنند و با دعوت از طرفین به آرامش و دموکراسی و خودداری ازخشونت ، نگران طغیان وشورش های اجتماعی و امکان برهم خوردن نظمی اند که تاکنون آنانرا درسیاست حمایت وسهیم کرده و به شرکت در بازی قدرت امیدوار کرده است و در رایزنی های خودبه مناسباتی روی آورده اند که چهره دموکرات و صلح دوست و اصلاح طلبی از آنها در افکار عمومی جامعه و دولتمندان ایران و جهان را می باید بنمایش بگذارد تا مورد مطالعه برای کاربری آینده ودریافت سهمی از قدرت قرار گیرند.

2 : در جناح چپ آن، بخشی از نیروهای متشکل و منفرد بازمانده از سرکوب و کشتار عمومی دهه های گذشته و مدعی تعلق طبقاتی کارگری وکمونیستی و…،قرار دارند. علیرغم بارها تلاش جمعی در اتحادعملهای مقطعی کوتاه مدت و شکست اجتناب ناپذیر آن با دلائلی که خود بارها ارائه داده اند،در تجدیدسازماندهی خود همان اشکال تجربه شده “همه با هم ” را اختیار میکنند.

نتایج عملکردشان نشان میدهد که در انتظار تغئیر شرایط با هر خیزش مجدد جنبش عمومی وطبقاتی بدنبال آن روان میگردند و با فروکش کردن آن ، برای بقاء منفعل خود به نفسهای پراکنده و جسته و گریخته بسنده می کنند و از هم می پاشند و ضرورت تجدید سازمان جنبش کمونیستی ایران را که مدعی آن نیز هستند ، در نمی یابند.

1- 2 –  و طیف بزرگی از منفردین مستقل وجود دارند که علیرغم بگول گرفتن بار بسیاری از تلاشهای اعتراضی علیه جنایات ضدبشری نظام وحمایت از جنبشهای اجتماعی و طبقاتی و سالها گسست ازسازمانهای خویش ،درانتظار معجزه تغئیر در این جریانها ایستاده اندو کماکان در حول و حوش آنان، اوقات فراغت خود را به کار سیاسی میپردازند .

2-2- واقلیتی محدود نیز وجود دارندکه در چهارچوب های نظری و عملی فوق قرار ندارند و با آگاهی وتوانمندی ، چگونگی شرکت سازمانیافته خود و دیگر رفقای جنبش کمونیستی را در تغئیر موقعئیت و شرایط حاکم بر خود و جنبش کارگری را جستجو و کنکاش می کنند و برای بقاء آگاه خود چاره ائی  هم غیراز آن ندارند. هم اکنون بخش هائی از آنان با جسارت و شهامت آگاهانه با طرح بیانیه های خود و دعوت از سایر نیروهای آگاه  کمونیست، در تدارک کنفرانس ها و سمینارهای مختلفی هستند که به تجدید سازماندهی مجدد جنبش کمونیستی ایران ، احیای مارکسیستی در اتحاد عمل ها  ،… پاسخ دهند.

با ارزیابی این اپوزیسیونها می توان دریافت که دستان یاری دهندگان انقلاب زیر ساطور استبداد کوتاه شده است ودستان بلندی که بسوی جنبش های طبقاتی و عمومی دراز میشوند ، هدفمند و سازمانیافته شده ، داخلی و خارجی  ،ریشه های آگاهی و اندیشه تغئیر را از خاک بیرون می کشند و به تصاحب قدرت و نفی انقلاب می اندیشند.

در جنگ طبقاتی جاری در ایران ،همه گونه اشکال و ابزار بکار گرفته شده است و میشود :

اعتصاب و اعتراض ، گروگانگیری مدیران و اشغال کارخانه ها ، بستن خیابانها و آتش زدن لاستیک و…. درگیری فیزیکی با نیروهای سرکوب و ضد شورش و… تمام تاریخ جعل وجهالت،  فرهنگ و اسلحه !  شمشیر و قلم ! پنجه بوکس و چاقو و قمه و تفنگ ،  سنگ و چنگ و دندان ! مذهب و ایدئولوژی !  سفید وسیاه  وسبز و…… و سرخ ! …

به قول رفیق بوران ، “در کارنامه مبارزاتی کارگران فقط بک مبارزه مسلحانه و… کم است.”

ارزیابی از وضعئیت و موقعئیت جنبش کارگری ایران – تجدید سازماندهی

در ارزیابی موقعیت جنبش کارگری در ارتباط با سایر جنبش های اجتماعی مردم ایران میتوان دریافت که ادامه مبارزه این جنبش ها بدون حمایت و دخالت جنبش کارگری  ،امکان رشد و تکامل وایجاد تغئیر در مناسبات طبقاتی را نخواهدداشت.

جنبش آگاهانه کارگران ایران با اعلام رسمی بیانیه مطالباتی 21 بهمن ماه 1388 ، دور جدید کار وفعالیت خود را آغاز نموده است. یعنی ادغام وظایف سیاسی جنبش عمومی دموکراتیک در وظایف صنفی خود .بر این بستر وتکامل آن ، این توانائی را کسب خواهند کرد که با صدور بیانیه ی دیگری وظایف اجتماعی جنبش عمومی رادر وظایف طبقاتی خود ادغام نماید وآنرا تکامل بخشد.

با ارزیابی از شرائط  حاکم بر مبارزات درونی و خارجی جنبش های کارگری ،می توان دریافت که  مبارزه جاری این طبقه دارای جنبه های معین صنفی و سیاسی است و امری بدیهی است!

بروز مبارزات صنفی کارگری در ایران ، همیشه گاه مبارزه سیاسی را نیز در بر داشته است . تفکیک آنها تا کسب حداقل مطالبات حیاتی شان نه امکان پذیر و نه تصور پذیر است.

همین ویژه گی آگاهانه مبارزه اش و تکرارسرکوب خونین بدون انقطاع در تصادمات ومناسبات طبقات ، بسیاری از کارگران و زحمتکشان را به آگاهی رسانده است وخود به تغئیر جو سیاسی حاکم در جامعه ایران و جوامع دیگر انجامیده است.

سرکوب بیشتر، الزاما اطاعت بیشتر را توضیح نمیدهد. این فعل وانفعالات می تواند به عقب نشینی و موضع دفاعی منجر شود ،میتوانند با مقاومت و مماشات سکوت کنند ، میتوانند..، اما نیاز و ضروریاتش انصراف پذیر نخواهد بود و هرگونه سرکوب وحشیانه تر ،تنها میتواند درسرعت بخشیدن وتعمیق مبارزه جاری تاثیر بگذارد.می تواند به سرعت غیر قابل باوری آنرا به ضرورت تغئیر برساند.

بر اساس وضع  موجود جنبش طبقاتی ، هرگونه ارزیابی و جمع بندی ازآن که نخواهد اهمیت وصلاحیت این جنبشها را در مبارزه کنونی ، نقش تعئین کننده آنرا در نفی و نقد زندان ، شکنجه ، اعدام ،… بیکارسازی ها ، دزدی دستمزدها، مصادره علنی حقوقهای معوقه ،لغو قراردادهای موقت کار، دفاع و تهاجم علیه سرکوب فاشیستی ،نفی و نقد جنگ و اشغالگری ،…؛ در تغئیرات بنیادی در ایران ،طرح نماید، آگاهانه یا ناآگاهانه از ارزیابی وضع موجود شانه خالی و یا منافع دیگری را پیگیری مینماید.

تجدید سازماندهی

در این دوره میتوان مبارزه صنفی و سیاسی کارگران را در تمام سطوح تا حدود قابل تعمقی مبارزه در راه تحقق سازمانهای سیاسی کارگری ارزیابی نمود.

میتوان دریافت که سازمانهای سیاسی کارگران ،سازمانهای فعلی و مدعی که عمدتا خارج ازمناسبات درونی طبقه(با هر کیفیت و کمیتی) بدورهم گردآمده اند، نیستند.حتی اگر دوره ائی جزئی جداناپذیر از آنان تلقی می شدند،در موقعئیت و وضعئیتی که دچارش هستند، تفاوتهای پایه ائی را با آن به نمایش میگذارند که ربطی با جنبش طبقاتی ندارد!

 شاید یکی از تفاوتهای اساسی آن این باشد که سازمانهای کارگری ازهمان آغاز  با نفی و نقدهرگونه قدرت اقتصادی استثماری و سیاسی درجهت تغئیرات بنیادی درجامعه، شکل می یابندو نفی و نقد آن، آگاهانه یا ناآگاهانه نفی و نقد مناسبات سرمایه داری است .سایر جنبشها وسازمانهای فعلی مدعی،  اگر نه علنا ،برنامه ائی جزء اصلاحات وشرکت درسرنگونی نظام ،همکاری ،تصاحب،کسب ، اشغال و اعمال وحفظ قدرت را ندارند .بیهوده نیست که علیرغم سالها تاریخ مشترک ، علیرغم همسوئی که درحرف و شعار خود ارائه می دهند اما به گونه ائی همدیگر را نفی میکنند .

 موقعئیت و شرایط حاکم بر مناسبات این نیروها ، خود میزان تجانس و نزدیکی و افتراق آنها با یکدیگر و با جنبش کارگری را مشخص می سازد و باید روشن باشد که جزء در مقاطعی کوتاه در طی دهه های 30 تا 60 ، نقش تعئین کننده ائی در تصمیم گیری های طبقاتی نداشته اند. بعدازقتل عام زندانیان سیاسی در دهه 60 ، علیرغم حضور بخشی از این جریانات درکنار و حاشیه مبارزه جاری، علیرغم توهم و اغتشاشی که در صفوف جنبش عمومی و کارگری پدید آورنده اند ،نقش تعئین کننده ائی در آن نداشته اند. چه اگر تاثیر می داشتند ، همین جنبش واقعا موجود کارگری خود به ابزاری دردست بازیگران صحنه قدرت درایران، تبدیل میشد که نشده است !

جنبش کارگری( با سازمانهای سیاسی کارگری درونیش) و جنبش کمونیستی ، دو پدیده طبقاتی بهم پیوسته اما مستقل اند.جنبش کارگری الزاما جنبش کمونیستی میتواند نباشد و اگر روزی به آن تکامل یابدو تبدیل شود،خودنشانی از تبلور تغئیرات بنیادی درجامعه خواهد بود.اما جنبش کمونیستی میتواند تاثیری بالنده و تعئین کننده درجنبش کارگری داشته باشد. نقشی که بعداز قیام خونین بهمن ماه و حمایت بخش بزرگی از مدعیان از نظام  ،بی رنگ و نقش شده است.

 اما جنبش کارگری با همین موقعئیت و شرایط خاص، با مقدورات و ضعف هایش  بعنوان تنها آلترناتیو تغئیرو دگرگونی درجامعه است و می تواندو خواهد توانست با سازمانیابی و سازماندهی اکثریتی از کارگران نیازمند تغئیر، تمام معادلات قدرت را دگرگون کند و به جنبش کارگران ایران ارتقاء بیابد!

تجدید سازمان جنبش کمونیستی ایران ، تنها آلترناتیو تسریع و تکامل  این روند است.

مقدورات ،معضلات و ضعف های جنبش کارگری

با مطالعه و ارزیابی اسناد منشره در رابطه با طبقه کارگر ایران می توان دریافت که بسیاری از فعالین  و صاحب نظران آگاه کارگری و سیاسی( بلاخص در خارج از کشور) با شمارش ضعف های این جنبش در پیشبرد توانائی هایش ، آن را در شرایط فعلی ، جنبشی که بتواند مسائل نظری (آنان) و یک انقلاب اجتماعی را در ایران پاسخ دهد وقادر به پیشبرد آن باشد، ارزیابی نمیکنندو نتیجتا آگاهانه یا ناآگاهانه  آنرا نفی می کنند!

آیا نیرویی که توان به حرکت درآوردن کلیه نیروهای انقلابی اجتماعی را در پتانسیل طبقاتی وجمعی اش بالقوه داراست و امروز علیرغم تنگناهای مقدوراتش آنرا جنبش کارگری مینامیم ، میتوان آنرا نادیده گرفت و نفی کرد؟

تصورکنیم اگر همین جنبش موجودکارگری به یکی ازجناحین درگیر درجنگ قدرت،پاسخ میگفت، کدام سوی کفه بالا میرفت.به راستی چه اتفاقی پیش می آمد؟

جنبش کارگری ایران و سازمان هایش،آگاهانه راه سومی را(گفته یاناگفته) انتخاب نمودند که به جنگ جاری قدرت خاتمه دادند و همه جناح بندیها را برای مقابله با اندیشه و مطالباتشان به سازشی آشکار و پنهان کشاندندو دستهای خونین هر دوجناح را درمهندسی انتخابات سال 88 عریان کردند و به صراحت نشان دادند که به پیروزی در این جنگ میاندیشند و برای پیروزی ، انسجام نظری و عملی طرح مطالبات همگانی باید تامین شده باشد. یعنی به جنبش سازمانیافته کارگران ایران ارتقاء موضع یابند.

– جنبش کارگری  و تجارب انقلابی

منشور مطالبات حداقلی جنبش کارگری ، در31مین سالگرد انقلاب بهمن ماه و ارائه علنی آن به جامعه را، به عنوان یک تجربه آگاهانه انقلابی درجنبش کارگری ابران میتوان  ارزیابی نمود!

چرا که منشور مطالبات حداقلی کارگران برپایه مقدورات عینی و ذهنی طبقه کارگر ایران تنظیم شده است و  تغئیرات بنیادی شرایط اجتماعی را درجامعه  مد نظردارد.

هرچند تجربه انقلابی کارگران هنوز شکل و محتوای سوسیالیستی به مفهومی که صاحب نظران منتقد به آن اشاره می کنند بخود نگرفته است اما به نوعی ازتحول در آگاهی طبقاتی ، ارتقاء یافته است.

بطورکلی می توان گفت که جنبش کارگری ایران، خود طبقه کارگر و نیروهای مدعی متحدچپ و راستش را به وضعیت و ظرفیت معینی از تکامل رسانیده است :

– ازنقطه نظر رشد طبقاتی این جنبه از تکامل برای خود طبقه کارگر دارای تازگی و نوآوری خاص و ظرفیت نوینی است که نه تنها محصول پراتیک جنبش ها وتاثیر آنها در یکدیگر، بلکه عمدتا محصول عمل مستقیم خود این طبقه بوده است. بنابراین تجربه انقلابی کارگران تنها شامل شرکت عملی وفعال درجنبش دموکراتیک نیست ، بلکه به مسائل صنفی وطبقاتی خود این طبقه نیزمربوط میگردد و ارتقاء می یابد.

– فعالین حنبش کارگری را درمجامع مستقل ومختلف داخلی به  پذیرش جسورانه خطرات جدی رو در روئی با دستگاه سرکوب ،به صحنه مبارزه علنی کشانده است و با شهامت آگاهی از مواضع همگانی طبقاتی خود دفاع می کنند و در بسیاری از مراکز کار ، کارگران را در بدست گرفتن سلاح اعتراض و اعتصاب، از ترس و وحشت انداخته است و آنرا بکار می برند!

– ایده های صنفی و سیاسی کارگران، آگاهانه و یا حتی خود به خودی به طور الزام آوری آنان را به سمت تشکل یابی های مافوق / مادون  تشکیلات صنفی نیز کشانیده است.

دراین رابطه تغئیرات ملموس کیفی نیروهای داخلی وخارجی مرتبط با آنان، کاملا روشن و آشکار میباشد ؛ جنبشهای ضد رژیمی و سرنگون طلب ، ضد سرمایه داری ولغو کارمزدی کارگران، ….،خود نشان معینی از همین تغئیرات است و می توان دریافت که  به ضرورت دراختیار داشتن یک پشتوانه تئوریک- سیاسی نیز بدرستی آگاهی یافته اند.

شایدبیهوده گوئی نباشد که بگوئیم : کمیته های هماهنگی و پیگیری و دهها محافل همبستگی کارگری و سوسیالیستی  ..نیزبخشی از این گونه خودآگاهی ها و محصولات آن میباشند!

– چپ را به جایگاه تصمیم گیری و انتخاب رانده است .( نگاه کنید به اتحاد های… چپ)

– و راست را به همزیستی و سازش همه جانبه و شرکت درپای هرمیز گردی واداشته است.

بطورکلی تشکیل دهها حزب و تشکیلات سیاسی متصف به کارگران و محافل و مجامع و کمیته های همبستگی وپشتیبانی و… درایران و جهان، خود نمونه های روشنی از توانائی و مقدورات این پدیده و تاثیر عمومی و همگانی آن است .

… همین پتانسیل موجود جنبش کارگری و با همین موقعیت وتحت شرایط خاص و استثنائی، میتواند به پتانسیل بالنده تری ارتقاء پیداکند. یکی از این شرایط خاص و استثنائی میتواند تجدید سازمان جنبش کمونیستی و بر بستر آن بروز سازمانهای طبقاتی باشد .

– سرکوب استثماری و جنبش کارگری

نظام حاکم با تدارک، برنامه ریزی و اجرای انقلاب اداری و درپی آن، انقلاب فرهنگی اش، استراتژی “شورا بی شورا” را در مقابل تکامل جنبش کارگری قرار داد  و با سرکوب دانشجویان انقلابی  و اشغال دانشگاهها و تبدیل آن به پادگان و به سکوت کشاندن آن ، در دهه 60 با تحمیل جنگ همه جانبه داخلی و خارجی به جامعه و مجامع انقلابی وخودجوش کارگری وسایر نهادهای دموکراتیک وقت، فاجعه نسل کشی و خلع ید از آگاهی را در جهت پاکسازی، انحلال و انحطاط اندیشه تغئیر و اقدام به آنرا  به کار گرفت و جامعه را درتوهم و ناباوری به سکوت درد و بهت کشاند.از کشته ها پشته ساخت و آنرا بنمایش تاریخ گذاشت تا بازماندگان از آن عبرت بگیرند.

گریه و زاری، آری! تغئیر نه!

اما هیچ پدیده اجتماعی زنده ائی از زایش و حرکت و تغئیر باز نمی ماند.که نماند .بازتولید میشود . به راه می افتد .به چپ و راست میرود و گاه یک گام به جلو برمیدارد و گاه با دوگام به عقب به قهقرای تاریخ ارتجاع برمیگردد. اما وا نمی ماند . می آموزد وحرکت ادامه می یآبد.

می توان دریافت که با رشد و تکامل طبقه کارگر و نیروهایش و نتیجتا تکامل جامعه، نابود سازی به سبک و سیاق دهه 60 در درون  همین نیروهای متشکل کارگری، دیگر عملی نیست.

 چرا که نظام حاکم بدرستی دریافته است که طبقه کارگر زیر سلطه فاجعه نخواهد رفت و اقدام به آن ، نه نظام موجود که تمامیت تاریخ آنان را به زباله دانی تاریخ خواهد کشاند و از طرف دیگر خود بیش از همه تاریخ گذشته سرمایه داری درایران، به نیروهای  متشکل کارگری اما وابسته و خدمتگزاراهدافش، نیازمند است. بنابراین خلع ید از آگاهی طبقاتی در جنبش کارگری ، تضعیف و به شکست کشانیدن ایده های تغئیر در آنها ، مسئله اصلی و استراتژیک جریان داخلی حکومتی بوده و است .

نظام حاکم درپیشبرد سازمانیافته این سیاست، کارگران معترض غیر سازمان یافته رابا اتهامات واهی و از جمله تهدیدامنیت ملی،…، در چهارگوشه ایران به دارجرثقیل میکشد و بوسیله آن ایجادترس و وحشت درجامعه می نماید و فعالین شناخته شده در تشکل های مستقل را، با تهدید جدی و ارعاب خودوخانواده، وادار به سکوت ویا فرار میکند و سازمانیافته و به تناوب فعالین آگاه را به گروگان می گیرد و ایزوله می کند وبا دورکردن آنان از صحنه واقعی مبارزه وبا تحقیر وشکنجه روانی،عنصر آگاه و حساس رابه واکنش میکشاند.  او با به دست گرفتن جانش؛ تنها وسیله در اختیارش ،به اعتراض میپردازدوبدین ترتیب آنرا نیز خواسته یا ناخواسته به تخریب می کشد. باتخریب جسم حساسترین فعالین، به تخریب روحیه فردی و جمعی وابستگان می پردازد و اوقات بسیاری از نیروهای مدافع جنبش کارگری را صرف پیگیری آن و دور زدن در یک دایره مهندسی شده جهانی می نماید و از پاو نای حرکت آگاهانه و با برنامه میاندازد.

علیرغم  مقاومت جسورانه و تلاش پیگیرانه فعالان این جنبش ها در درون و بیرون، میتوان دریافت که نیروی اصلی بازدارنده و هم تضعیف ومحدود کننده آنان ،دستگاههای تفتیش عقاید و سرکوب نظامی است.

با این کارنامه ها می توان دریافت که  کارگران  و نهادهای مستقل و متحد شان در مواجه وبرخورد روزمره و بدون وقفه سرکوب و اعدام وترور ، گروگان گیری و بیکارسازی و تهدید روزمره جدی و هولناک تحمیل جنگ و کشتار و … بعبارتی دیگر در مقابله با قهر ضد انقلابی حاکم ، در تصمیم گیری آگاهانه وامانده اند.

اما چرا این جنبش و حواشی آن در داخل و خارج، علیرغم آگاهی و شناخت نسبی از ماهیت نظام ، علیرغم مواجه چندین ساله با انبوه اعدامیان و زندانیان سیاسی ، علیرغم آگاهی از فقر و فلاکت عمومی ،علیرغم آگاهی ازموقعئیت دردآور گروگان گرفته شدگان و بیکارشدگان، علیرغم ضرورت عاجل پیگیری آزادی بی چون وچرای آنان ، هنوز از تدارک ایجاد یک سقف مشترک علنی یا یک تشکیلات سراسری دفاعی دیگر،جهت برخوردبا وضعئیت فوق، وامانده یابازمانده است؟

واقعئیت آشکار این است که طبقه کارگر و جنبش های آن به مثابه بخشی از جامعه ایران در محاصره عظیم ترین و وحشی ترین نیروهای نظامی داخلی و جهانی قراردارند و دریافته اند که با عدم آمادگی کافی به مفهوم عدم یک اتحادعمل مشترک پیرامون مطالبات دموکراتیک طبقاتی، شرکت دریک جنگ داخلی وتحمیلی خارجی، منافع آنی و آتی آنان را تامین نخواهدکرد.

ازنظر چند تن از فعالان آگاه کارگری ،” تشکیلات سراسری دفاعی” به مفهوم بهم پیوستن نهادهای مستقل کارگری است که از حقوق واقعی کارگران درکار و بیکاری و…و  زندانیان کارگری دفاع می کنند و در اتحاد عملشان، تشکیلات سراسری دفاعی، معنی و مفهوم طبقاتی می یابد که این اتحاد عمل هم اعلام شده یا نشده به گونه ائی در درون موجود است که اگر نبود شرایط خیلی فاجعه آمیز تر از امروز می توانست باشد و آنچه که هنوزحضور علنی و عینی ندارد ، تشکیلات سراسری تدارکاتی و دفاعی… متحدین این جنبش هاست.

درجایگاه کار،هر انسانی که معترض زیر پاگذاشتن حداقل های مطالبات انسانی و قانونی اش در چهارچوبه نظام است ، تمام اشکال رفع این بی عدالتی را در عمل ودراندیشه خود مرور میکند و به هنگام نیاز و ضرورت و توانائی اقدام، به هر سلاح وصلاح آگاهانه و تغئیر دهنده ائی دست میاندازد و دیریا زود در خلع سلاح متجاوان،  ناگزیر آنرا سازمانیافته بکار میبرد. و اگر امروز این جنبش توان تغئیر آن را ندارد نشان دهنده آنست که متحدین و حتی سایر جنبشهای اجتماعی نیز با هر وزن و نقشی ، همه باهم توانائی آنرا در خود نمی بینندو معادل آن سازمان و تکامل نیافته اند.

از داده ها و تبادلات درونی و بیرونی این جنبشها می توان دریافت که  نسبت به ماهیت کلیت نظام دچار تردیدنیستند ، بلکه با توسل به نیروی واقعی خود و با توجه به توسعه و گسترش اتحاد نیروهایش (عموما) در اتحاد با سایر نیروهای دیگرغیر طبقاتی دیگر که خود سدی در راه تکامل این جنبشها ست ، چاره ائی جزء شرکت آگاهانه در تدارک تغئیرات بنیادی در مناسبات جاری ندارند و قهر انقلابی تنها جزئی سازمانیافته از پروسه تدارکات تغئیر است !

این بخش را می توان یکی از نقاط ضعف جدی و اساسی متحدین جنبش کارگری در داخل و بلاخص درخارج از کشور به حساب آورد. تجدید سازمان جنبش کمونیستی ایران ، آگاهانه ترین اقدام در رفع این نواقص خواهد بود!

-اقتصاد و فرهنگ و جنبش کارگری

جامعه ایران با ویژه گی های خاص خود، یک جامعه تحت سلطه مناسبات بورژوائی است. متعارف کلاسیک نیست . اما مناسباتش به دلیل ارتباطات و وابستگی اقتصادش به یکی از اشکال جهانی بورژوازی ، ناگزیر باید متعارف با آن باشد . در آنجا نیز خیلی متعارف نیستند . مهم هم نیست .  اشتراک عمل دارند. استثمارگرند!

بورژوازی ، میراث توحش نظام های سیاسی و اقتصادی گذشته را به ارث برده است. کارگزاران اش  عمدتا بازی گرند.شارلاطانیسم آخوندیسم تاریخی را نیز از هم بازیان سنتی بازاری خود آموخته اند. دربازی قدرت ،نقش مدعی را دارند. اجساد کار ،…، هنر و ادبیات عدالت خواهی به ارث رسیده را در بازار آزاد روز بفروش میرسانند ونان به نرخ روز میخورند.

بورژوازی در کنار مناسبات استثماری و  سرمایه های اجتماعی به ارث رسیده خود، فرهنگ تاریخی- مذهبی پیشینیانش را هم، در همه عرصه ها به ارث برده است .

بورژوازی میراث خواری آئین دار است. آئینی تعریف شده در تقدس مالکیت ! اسلام!

بورژوازی با تمام نیرو از این آئین و فرهنگ موروثی با بازسازی و به روز کردن آن پاسداری میکند. معجزه الهی وتاریخی تاثیر این سیاست فرهنگی را در اقتصاد خصوصی و دولتی، بخوبی می شناسد.

کار ضدتاریخی کارگزاران این سیاست وفرهنگ با دستگاه عظیم آموزشی حوزه های دینی و حوزه های مدرن روشنفکری دانشگاهی و آموزشی موازی اش از خانه و کودکستان تا دانشگاه ،پیشبرد آموزش طبقاتی است. تکلیف الهی پذیرش استثمارو استثمار فرهنگی از تولد تا مرگ تا تولدی دیگر!

طبقه کارگر تحت سلطه فرهنگ و قوانین حاکم، هرآنجا که کار میکند، استثمار می شود . استثمار متعارف نه ، استثمار مضاعف می شود. استثمار اقتصادی و فرهنگی!

کارگر ،صفت و روابط انسانی را درمناسبات طبقاتی اش می آموزد ودرمناسبات باطبقات دیگر نیزبه کار میبرد ومنصفانه نیروی کار خود را برای امرار معاش ،با تقاضای ارزان ترین دستمزدی میفروشد تا همه بتوانند از آن بهره مند شوند. فقر را فضیلت می شناسد! با فقر دسته و پنجه نرم می کندو سربلند است. قرنها با این تحمیق فرهنگی تربیت شده است و صحت آنرا از زبان همه گونه راویان و قاریان جبرالهی، همراه با داستان های راستان فریب و تزویر ،جعل و جهل، به دفعات شنیده است .

جمهوری اسلامی در فضای آلوده تحمیل و تعمیق چنین فرهنگی، اقتصاد حاکم بر جامعه را تعریف و در مناسبات طبقاتی جایگزین  میکند:

اقتصادش؛ اقتصاد بازار آزاد با سوءاستفاده دولتی و خصوصی و همگانی از نیروی کار کارگران ارزان و منصف ، رشوه خواری  و جیره خواری و دلالی و خرید و فروش همه چیز ! از شیر مرغ تا جان آدمیان و هرآنچه که درهوا و هرآنچه که درزمین و زیر زمین نهفته است.

سیاست اقتصادی برنامه ریزی شده اش ؛تخریب طبقه کارگر و چپاول و غارت دستآوردهایش و چپاول و غارت منابع طبیعی است!  اقتصاد و سیاستی که معجزه الهی  قادر به درمانش نیست !

تحت سیطره  دیکتاتوری…  150 ساله گذشته و اشکال متفاوت شبه بورژوائی همراه و هم منافع  آن ، مشکل غیر قابل حل اقتصاد ایران با درجاتی ثابت و غیر قابل حل ، باقی مانده است و نقطه ثبات آن همیشه گاه به ضعف کشاندن بنیه تولیدی و نتیجتا به فقر کشاندن کارگران بوده  است .

سیاست اقتصادی بگونه ائی بوده است که تولید نه معادل مصرف که تلاش شده است در حداقل ها نگهداشته شود . با کمبود آن واحتیاج به مصرف ، بازار سیاه احتکار را بوجود می آورد . بازار احتکار هم همیشه گاه در اختیار بخشی کوچک از حکومتیان و..قرار داشت و دارد و سودهای نجومی برده میشد  و میشود و دلالی خصلت اصلی این سیاست میگردد.

میتوان نتیجه گرفت که حل مشکلات اقتصادی در ایران  راه حل اقتصادی ندارد . راه حل سیاسی دارد و این مسئله تازه ائی نیست . بیهوده نبوده و نیست که در تمام دروانهای گذشته ،کارگزاران، امنیتی ، سیاسی،فرهنگی و اقتصادی همه گونه اندیشه و توان و نیروهای الهی و همه گونه ابزار سرکوب را بکار برده اند که اجتماعات هر چه میخواهد باشد، باشد!  اما آگاه سیاسی نباشد!

جمهوری اسلامی محصول برنامه اصلاحات ارضی شاه را که یکی از اهدافش آزادکردن دهقانان کوچک و کارگران روستائی از روستاها و تشکیل ارتش عظیم بیکاران و ارزان نگهداشتن نیروی کار بود، به ارث برد و بعداز بکارگیری آنان در جنگ ضد انقلابی و تحکیم پایه های نظم متعفن خود، به قطعنامه آتش بس سازمان ملل متحد، پاسخ مثبت داد و در پایان جنگ ، آرتش میلیونی و آبدیده و عادت کرده با جیره جنگی بخور و نمیر متشکل از سربازان و پاسداران و بسیجیان را دراختیار گرفت وبا توسل به این نیروی سرکوب ،بار دیگرخود را از قیدتعهدات خود درتدارک کار و زندگی و رفاه عمومی جامعه، آزادکرد و بدین ترتیب عظیمترین ارتش بیکاران  را در محاصره آتش در اختیارگرفت. ارتشی که هرساله چنددرصدی از نیروی جوان ایران به گردانهای آن وارد میشوند. بخشی درخدمت حافظان نظم و بخش عظیمتر نیز در ارتش بیکاران . کارگران ارزان! ارتشی که به زعم و خیال افیونی حاکمان ، با ضرب جعل تاریخی و چکمه قدرتمند تبلیغات فاشیسم ، با یک حرکت برنامه ریزی شده به سربازان و بسیجیان و پاسداران در جبهه های جنگ داخلی وخارجی تبدیل می شوند.

بطور اجتناب ناپذیری در طی همین دوران 35 ساله ، در بستر عملکرد ارتجاع و اندیشه فاشیستی حاکم بر دستگاه مذهب و رهبرانش ، بورژوازی خائن ایران با نیازی که در رفع و دفع و کنترل آنان لازم داشت ،بتدریج هر آنچه که روزگاری نزد عموم تقدسی داشت از آن سلب کرد .بسیاری از هجویات این قرنها را که آخوندیسم تاریخی به روایت نشسته بود و نان میخورد ،نزد عمده ساکنان روشن  کرد تا راهی برای نجات و بقاء خود بیآبد و ایجادکند!

 همین تاریخ به انبوه کارگران و زحمتکشان شهر و روستا آموخت که فقر ، فضیلت نیست . نکبتی است سازمانیافته برای ارزان نگهداشتن و به بردگی کشاندن آنان در جهت تولید و استخراج کالا و ارزش افزوده  و حفظ فرهنگ مروج آن ، که هرشکل از نظم سرمایه، آنرا سازمانیافته و مسلحانه در اختیار میگیرد و تلاش می کند در انحصار خود نگهدارد.

هرچندکشتار این دهه ها به نام دستگاه دیانت و سیاست ونمایندگان آن یعنی روحانیت به ثبت رسید ،اما بدون تائید و حمایت انواع بورژوازی انجام پذیرنمی گردید. گسست قطعی بورژوازی ایران از روند پیگیری مطالبات معوقه انقلاب بورژوا دموکراتیک و شرکت با برنامه اش درسرکوب هرگونه تغییرطلبی  تاهمین لحظه ، نکته بسیارحائز اهمیت دروضعییت موجود میباشد.

اما چرا نظم حاکم با وجود هزاران کارگربیکار شده و میلیونها جوانان تازه نفس بیکار و ارزان ، باامکانات عظیم مالی ناشی از فروش نفت و…،از این نیروها و امکانات درجهت منافع و سود بیشتر خود استفاده نمی کند و موجبات بیکاری وسیعتر را دامن میزند؟

تحمیل عمدی کم کاری و بیکاری ، با بستن قراردادهای کوتاه مدت و سفیدکار، با دزدی دستمزدها ، با عدم پرداخت حقوق معوقه و به دنبال خود کشاندن طلبکاران و شاکیان به امیددریافت احتمالی آن، … مستقیما به فلاکت بیشتر این طبقه میانجامد و در روند خود به فلاکت سایر حقوق بگیران نیز خواهد انجامید و همچنین بخشی از بورژوازی کوچک و مولدین صنعتی  را نیز بی نصیب نمی گذارد .

نگاه کنیم به لیست بلند کارخانجات و موسسات تولیدی و خدماتی ورشکسته و موسسات دولتی که در حداقل ظرفیت خود ظاهرا کار می کنند و فقط رسما تعطیل نشده اند؛

چه می توان دید؟

درطرفی: تحمیل و تعمیق ضعف بنیه اقتصادی عمومی درجامعه، سرکوب وانحلال صنفی-سیاسی تشکیلاتی در صفوف کارگران و زحمتکشان ، وابسته کردن شریان زندگی آنان به یارانه ها ی مهرورزی و قطع و وصل کردن ها و نتیجتا کنترل اقدامات اعتراضی آنان وبا خلع یداز بخشهائی از بورژوازی وخرده بورژوازی ومولدین صنعتی ، از قراردادهای سود آور دولتی! یعنی تحمیل ورشکستگی  به آنان .یعنی بازهم بیکارسازی و تخریب برنامه ریزی شده در طبقه کارگر.

 و درطرف دیگر ؛ فربه گی مالی بخش های کوچکی از اعضای هئیت حاکمه با همدستی دستهای خونین بهم پیوسته انواع دیگر بورژوازی وخادمان و خرده پایان و خورده خواران و پاسدارانشان . جمهوری اسلامی آگاهانه و برنامه ریزی شده ، عملا بخشی کوچک از آنها را از نظر اقتصادی به عرش اعلاء رسانیده است و بر عکس بخشی عظیم از نیروی کار را به زیر نقطه صفر پرتاب نموده است و با تشکیل گردانهائی گسترده تر از کارگران بیکار و قراردادی و … ، معضل نیروی کار ارزان را برای بورژوازی بزرگ داخلی و جهانی ،حل و فصل ومهیا نموده است.

خرید و فروش آزاد نیروی کار نه فقط در سطح بخش خصوصی بلکه در سطح وسیع  دولتی شده آن ، پدیده جدیدی در ایران است که خود به سازمان اجتماعی نیروی کار لطمه شدیدی وارد ساخته است و بخش هائی از آنانرا از شکل سنتی درحال تکامل خود خارج و به حوزه های نئولیبرالی نزدیکتر نموده است. بروز شورای عالی کار و ترمیم و بزک کردن خانه های کارگر و فعال سازی آنان منتج از همین وضعیت است .

همین وضعیت، شرایط را برای توسعه برنامه های نئولیبرالی در جامعه آماده نموده است وعملا بخش عمده ائی ازکارگران رابه فاکتوری ازمزدبگیران ناقابل تنزل درجه داده است.

– مسئله ملی ،جنگ و وضعیت جنبش کارگری

برای حاکمیت و جریان بورژوائی غالب درون آن ،  مسئله ملی تنها ابزاری است که از آن برای سرکوب و تضعیف ملل ساکن و نفی اتحاد بین الملی کارگری و یکپارچگی مطالبات آنان بکار برده می شود و از آنجائیکه موجبات فروپاشی گسترده تر اتحاد داخلی ملل ساکن را طی حاکمیت 35 ساله خود فراهم آورده است، از نظر دفاعی آحاد ملیت های ساکن کشور را در وضعئیت کاملا متفرق و ضربه پذیری قرار داده است.

 ادامه تبلیغات بی وقفه جنگی دررسانه های هر دوبخش سودبرنده از تحمیل حالت جنگی و همچنین روند تحریم های اقتصادی،پیشبردبرنامه سازشهای امپریالیستی را پیش برده و میبرند و به تبع آن تحمیل مضاعف ضعف اقتصادی به طبقه کارگر به فقر و فلاکت گسترده تر عمومی بلاخص در استانهای محروم نگاهداشته شده مثل خوزستان ، بلوچستان ، کردستان ، آذربایجان میانجامد و خود همیشه گاه  ساده شدن تهاجم به کشور و اشغال و تقسیم آنرا میتواند درپی داشته باشد.

چرا که نمونه های فلسطین ، لبنان، افغانستان ، عراق، لیبی ، سوریه را در مقابلشان دارند. در پی تهاجم برنامه ریزی شده ارتشهای جهانی سرمایه،میلیونها کارگر مشغول به کار دراین جوامع هستی شان را به باد میدهند و وسیعترین بخش کارگران آگاه این جوامع با هزاران کشته و زخمهای عمیق کاری بر جسم و روان ، درجستجوی کار و نان ،مراکز کار و خانه ها و شهرهای ویران را ترک میکنند.

عمق یابی این موقعیت و شرایط  نه فقط جنبش کارگری، بلکه جامعه را به مهلکه فروپاشی میکشاند.

این مسئله خود عامل بازدارنده ائی در رشد و تکامل جنبش های اجتماعی و طبقاتی بوده و هست اما جامعه ایران با ملیت های ساکن در آن تجربه دوران 8 ساله جنگ ضدخلقی ایران و عراق را دارند و

کارگران از هر ملیت و جنسیت بعنوان گردانندگان واقعی چرخ تولید و زندگی اجتماعی ، سازمانیافته ترین بخش اجتماعی و از حیث کمیت کثیرترین اقشار جامعه ، بار مسئولیت دفاع آگاهانه ازخودوجامعه را بیشتر ازسایر نیروها برگرده های خود داشته و دارندو آنرا به اثبات تاریخ رسانده اند.

شرایط فوق العاده و استثائی مثل؛ جنگ و تاثیر روند تحریمها و احتمال فروپاشی اجتماعی، میتواند جنبش خلق و جنبش کارگری را بر بستر نیاز واقعی خود بسرعت به مرز تشخیص ضرورت تغئیر و به تصمیم گیری و اقدام مشترک بکشاند.

 همین آگاهی و آمادگی نسبی دردرون طبقه کارگر و متحدینش ،سدی واقعی درمقابل نفوذ آلترناتیوهای تحمیلی و تهاجم نظامی ایجاد کرده است . سدی که جنگ طلبان همبستر داخلی و خارجی رابه تهدیدهای روزانه و تحمیل شرایط جنگی اتمی و تحریم های نابودکننده علیه  آنان وادار نموده است .

جامعه بشدت محاصره شده  و تقسیم شده موجود، عملا در لحظه شروع یک تهاجم خارجی به دوصف مشخص متمایز خواهد بود:

– صفوف مدافع منافع خود دراشغالگری؛ اعم ازحضور اشغالگران خارجی یا تحمیل آلترناتیوهای حفظ سرمایه داری داخلی و خارجی

– صفوف دفاعی علیه هرگونه تحمیل و دخالتگری، علیه هرگونه تهاجم نظامی واشغال و برای خلع یدتاریخی ازنظام و نجات کشور!

وهم اکنون نیز این دو صف کاملا در داخل وخارج از کشور متمایز است :

– صفوفی که ابقاء جریان خائن حاکم  و آلترناتیو داخلی اش را جهت رفع و دفع تهاجم خارجی تبلیغ و ترویج می کند.

– صفوفی که با نفی و نقد تمامیت جناح بندیهای حاکمیت ، رهائی از چنگال آنان و صلح برابر را در نفی تهاجم و اشغالگری بیگانگان برجسته می کند و به دست گرفتن حق تعئین سرنوشت خود و جامعه را فریاد می زندو هر گونه دخالت نظامی و سیاسی جوامع دیگر را نفی میکند

بیهوده نیست که باوجود، فروشگاههای سراسری جهانی خرید و فروش آلترناتیوهای رنگی ، وارثان سلطنت،نظامیان و افسران وساواکیان و ساوامائیان قدیم و جدید کارآزموده در مراکز نظامی و امنیتی داخلی و امپریالیستی، ریاست جمهوران ، رهبران ، شورای های ملی  و مقاومت ، چند صدتن از دجاله ها و رجالهای سیاسی قدیمی و جدیدی و… و انبوه نیروهای چپ و راست قدرت طلب مسلح شده در چهارگوشه ایران و آماده خدمت در پیاده نظام و ستون پنجم محلی و جهانی ارتش های سرتا پا مسلح ملی ودولتی و مزدور و متجاوز و اشغالگر ،با وجود عظیم ترین زرادخانه رسانه ائی وتبلیغاتی، با وجود اینهمه شیفته گان قدرت، …، سازمان دهندگان الهی جنگ از اقدام نظامی دررابطه با ایران خودداری کرده اند و می کنند.

با این همه امکانات جایگزینی غیر قابل مقایسه با عراق، افغانستان ، لیبی ، سوریه ، ..،با وجود  آمادگی عظیم ترین زرادخانه جهان که غیرقابل مقایسه با ایران است ، تنها مانع بوجود آورنده این خودداری ، آگاهی اشغالگران داخلی و جهانی از احتمال مقاومت جنبش های کارگری و جنبش های اجتماعی و احتمال جبهه مشترک آنان برعلیه متجاوزین داخلی و خارجی است.

بدین ترتیب تنها راه باقیمانده برای جلوگیری از رشد و تکامل جامعه و بروز واقعی احتمالاتشان ،تحمیل معامله و سازش در درون اردوی بورژوازی ایران و معامله و سازش با کلیت نظام است.

با این احتمال ، هریک از طرفین جنگ با امید به معامله پرسودتر، جهت سنگین کردن وزنه های جبهه خود ، بدنبال جذب متحدین جدید و بلاخص مجامعی از کارگران هستند و بدین ترتیب همگام با اختناق وفشار مالی داخلی ، فشار ناشی از افزایش تحریمهای  اقتصادی را نیز گسترش میدهند تا با فشار مضاعف ، فروپاشی مقاومت کارگران وزحمتکشان آگاه ایران را در مقابله با نظام نیز تسریع کنند.

آری اشغالگران و تحمیلگران داخلی و جهانی با رایزنی های بی وقفه و شرکت در نمایشات داخلی و جهانی خود به انتظار نشسته اندو می نشینند!؟

این انتظار فروپاشی مقاومت کارگران و زحمتکشان را می بایست در هم شکست .

انسجام و سازمانیابی طبقه کارگر ایران و متحدینشان تنها آلترناتیو درهم شکستن این انتظار و خلع ید از نظام حاکم است.

مسئله پناهندگان و جنبش کارگری

یکی از اهداف جنگ های امپریالیستی جاری ، سرکوب جنبش های تغئیرطلب جوامع در حال تکاملی است که با نظم حاکم به مصاف ایستاده است و ادامه آن نه تنها سرنگونی آن نظم که احتمال برهم خوردن مناسبات سرمایه داری و جمع شدن بساط آن در آن جامعه میرود. یعنی حذف یکی از حلقه های نظام جهانی! و فروپاشی هر حلقه ائی میتواند حلقه های دیگری را از بند بردگی برهاند!

جنگهای امپریالیستی ، حفاظت حلقه ها را به عهده میگیرد و جامعه را بر سر معترضان و هر آنکه آنجا سکنی دارد فرو میریزد. نگاه کنید به بهار ایران و بهاران جوامع …و عرب !

با تحمیل جنگ ،ضمن ویران کردن تمام زیرساخت های اقتصادی و خدمات ضروری و حیاتی ، تولید اجتماعی ، برق ، آب ، نفت ، ، کارخانه ها و مزارع ،… با ویران کردن خانه ها در شهرها و روستاها ، تخریب بیمارستانها ، مدارس و جاده ها و پل ها و… ، زندگی میلیونها انسان کار و زحمت به نابودی کشانده میشود و بر بستر آن با تحمیل فرار از مرگ و بیماری و  فقر و فلاکت عمومی ، تمام نهادهای طبقاتی و اجتماعی نیز ویران میگردند و میلیونها کارگر و زحمتکش از جایگاه زندگی و کار رانده میشوند و برای حفظ جان ، ناگزیر سرزمین خود را ترک میکنند .

قبل و بعداز آغاز رسمی جنگ ، خاصه خلاصه گان ، بسیاری از ما بهتران و گاها بخشی ازآگاهان طبقات و کارگران متخصص باتوسل به توانائی مالی و آگاهی و مناسبات خود ، خود را به اصطلاح  به جوامع امن میرسانند .بخش عمده ائی نیز به استانهای کمتر درگیر میروند و در صورتیکه جنگ همه جا زبانه کشیده باشد به نزدیک ترین خطوط مرزی میروند که از آن عبور کنند .

در مرزهای مشترک جامعه شان، تدارکات جهانی جنگ ، اردوگاههای بزرگی را تدارک دیده اندو با ممانعت از عبور از مرز،مهاجران ناگزیر در این اردوگاهها میمانندو با آغوش باز پذیرفته می شوند و زندگی نگبت باری را زیر چادرهای اهدائی کمک های انساندوستانه مهاجمان و اشغالگران ، با احتمال هر لحظه بمباران، آغاز می کنند.پناهندگان گروگانند .گوشت دم توپ اند . مرغ عزا و عروسی اند که به هنگام تلافی و نیاز سربریده می شوند .این بخش از فراریان ؛کارگران و زحمتکشان و خانواده هایشان را پناهنده می نامند.

خاصه گان با حمایت واحدهای حقوق بشری ،سبز و. … پناه می یابندو امکاناتی متناسب با ویژه گی خود بدست می آورند و زندگی خاص خود را دنبال میکنند.سایر پناهندگان و در میانشان انبوه کارگران و زحمتشان پس از اقامت  طولانی در اماکنی که کمترین امکانات یک زندگی انسانی را دارا می باشند ، اجازه می یابند که دوره های کوتاه مدتی حداکثر تا یکسال برای شناخت از قوانین و آئین نامه ها و حداقل شناخت ازآموزش زبان رسمی، را بگذرانند و بعد بعنوان کم حقوق ترین کارگران، به دست بنگاههای برده داری معاصر سپرده  می شوند تا در بازار آزاد کار بفروش برسانند.

پناهندگان اعم از دارندگان اجازه اقامت دائم و یا موقت در هر شکلی عمدتا تابع هیچکدام از ضوابط کار جمعی نمیشوندو با تبلیغاتی هم که توسط گرایشات و رسانه های عمومی راست پیرامون آنان براه میاندازند به عنوان خطری بزرگ برای کارگران  محلی معرفی  می شوند و بدین ترتیب ستم مضاعفی را بدوش میکشند . از طرفی زیر بار مناسبات عمدتا راسیستی کارگزاران دولتی قرار میگیرند و از طرف دیگر زیر  فشار و آزار روحی و جسمی  بخشی از ساکنان  که متاثر از تبلیغات شبانه روزی رسانه های گروهی قرار دارند، قرار می گیرند واتهامات سوء استفاده از مزایای پناهندگی و پرکردن بازار کار و ربودن جایگاه کار دیگران ، را نیز تحمل می کنند.

کم اتفاق نیفتاده است که کشتی های مملو از پناهندگان در سواحل امن بهر دلیلی از هم میپاشند و انبوهی از آنان در ساحل امن ، آماس کرده و له شده از آب بیرون کشیده می شوندو به خاک سپرده میشوند. در اروپای متمدن نیز کم اتفاق نیفتاده است که پناهندگان زیر ضربات چاقو و …آتش سوزی هستی و جان خود را نیز میبازند. در همین آلمان طی دو دهه حداقل بیش از هزار نفر کشته شده اند.

ابعاد فاجعه آنچنان عظیم است که چشم آگاهترین انسانها نیز قادر به دیدن آن نیست . و آنانی هم که می بینند توان و یارای همراهی شان نیست .بیهوده نیست که اینک کمتر کسانی برای پناهندگان در اردوگاهها و سرزمین های امن ، که در ناامنی مطلق زندگی میکنند،دل می سوزانند. بیهوده نیست که پناهندگان بعداز طی این همه مصیبت ، با یافتن اندک امکاناتی ، در برابر هر گونه فشار و ….سکوت اختیار می کنند.

پناهندگان به مثابه بخشی از بی حقوق ترین اقشار کار ، سرنوشتشان با کارگران گره خورده است و با از خود بیگانگی حاکم بر اکثریت کارگران در جوامع امن و چشم پوشی سیاست بازان مجامع کارگری این جوامع از سرنوشت و زندگی آنان، شانسی برای ادامه منطقی زندگی خود نمی بینند.بیهوده نیست که درهمه جای جهان، آنجائی که موقعئیت خود را در مییابند در صفوف اعتراض جای میگیرند .

مسئله سرنگونی و وضعیت جنبش کارگری :

شرایط مبارزه داخلی طبقاتی وجنبش عمومی خلق و به تبع آن شرایط جنبش کارگری و خود تجربه انقلابی این جنبش،نشان داده است که با عطف توجه بوضعئیت نیروی خود این جنبش ؛ چه نیروهای مستقل کارگری و چه نیروئی که از اتحاد با سایر نیروهای جنبش اجتماعی در مجموع پدید می آید، توان و پتانسیل تغئیر اوضاع را دارند.

اما چرا با این همه مقدورات در مقابل قهر ضدانقلابی حاکم بر سرنوشتشان ، مسئله سرنگونی در دستور کارشان قرار نمی گیرد؟

گزارشات ،مناسبات و تبادلات درون طبقاتی بروشنی نشان میدهدکه جنبش کارگری ومتحدین واقعی اش، زیر سلطه نظم زندگی می کنند و برای ادامه حیات ،دست تقاضای دریافت حقوق های معوقه را نیز به سوی کارگزاران و مجریان دراز می کنند،اما زندگی زندانیان در زندان بزرگ ایران و تقاضای نان به معنای تائید و پذیرش مناسبات حاکم بر او نیست.   هیچ انسان و مجموعه آگاهی در پس 35 سال کارنامه فاحش این نظم ،از جناح های حکومتی اش  پیروی نمیکنند و همیشه گاه در جسجوی راهی برای تغئیر شرایطشان هستند. شاید از این لحاظ اگر این  جنبش هارا جنبشی برای تغئیر نام نهیم ، بیربط نباشد.

درجنبش تغئیر،فرض سرنگونی منوط به تثبیت چهارچوب های طبقاتی و معینی است که شرکت کنندگان درآن، مسئله سرنگونی را با حذف بخشی وحفظ هژمونی بخشهای دیگر؛ و در واقع با سازش طبقاتی؛ حفظ و اصلاح وضع موجود ، درهم نریزند . جنبش سرنگونی الزاما جنبش تغئیر نیست. جنبش تغئیر حداقل دست آوردش سرنگونی نظام است. مطالبات مشترک این جنبش ها در واقع مطالبات جنبش طبقاتی است که اتحاد آنان در پروسه عمل به آن معنی واقعی می دهد.

این چهارچوب هنوز مدون و موجود نمیباشد و درمکتوبات سازمانها و احزاب مدعی نیز شرایط سرنگونی ، محتوای آن و حتی شیوه های دستیابی به آن همچنان کلی گوئی ونامعلوم است.

بیهوده نیست که شعار سرنگونی درشکلی رادیکال و ایده آل به عنوان تنها راه حل گریز یکباره از وضعیت موجود،همچنان درحدود و حوزه محدود خود طرح و تبئین می شوند وبه عنوان یک راه حل عمومی به داخل جنبش کارگری راه نیافته است و این خود به مفهوم عدم آگاهی و بی خبری از ضرورت آن نمی باشد!

– سوسیالیسم و جنبش کارگری

سوسیالیسم مضمون ومفهومی بیگانه درجامعه و بی نقش دررشد فرهنگ اجتماعی نمیباشد.

بیش از یکصد و پنجاه سال سابقه برخورد و تبادلات داخلی و جهانی دارد و امروز هزاران انسان آگاه و… در ایران ، آگاهی خود را با استناد به اندیشه سوسیالیستی خود تعریف می کنند.

سوسیالیزم ؛ آرمان ، ایدئولوژی ،مذهب جدبدوجهان بینی، نیست. حتی یک نقشه هدفمند برای تغئیر جهان نیست و بنابراین عده ائی انسان آرمانخواه ، متشکل و منفرد ، آنرا به ارمغان نخواهند آورد! سوسیالیسم الگوئی برای یک جامعه ایدال هم نیست که از تراوشات ذهنی جمعی از اساطیر و اندیشمندان انسان دوست ، به ثبت رسیده باشد. سوسیالیسم آگاهی کاذب نیست که از خواندن و حفظ کردن جملات قصاربدست آید.حتی فقط یک وجه مشخص تولیدی از وجوع مختلف آن هم نیست. سوسیالیسم یک نوع نظام اجتماعی است که از درون تصادمات و فعل وانفعالات مناسبات جوامع سرمایه داری بیرون میآیدو به نیازها و ضرورتهای واقعی اکثریتی مطلق ازساکنان، پاسخ می دهد.

 انسان در پروسه تکاملش به درجه ائی از آگاهی میرسد که آسایش و آرامش و آزادی اش در گرو برقراری و ثبات این مفاهیم در مناسبات همگانی و طبقاتی تعریف می شود . بنابراین تمام جوامع موجود بطور اجتناب ناپذیری دردوران انتقال به آن هستند . چرا که هر روز در مصاف خود در مناسبات سرمایه داری ، گوشه هائی از بدیل تغئیر آنرا در می یابند .

با گسترش آگاهی عمومی و خود رهائی کارگران وحضور دخالتگرانه و آگاهانه آنان در همه صحنه های زندگی طبقاتی ،گذار از این دوران نگبتبار را تسریع خواهد کرد و.جامعه ایران نیز مستثنی نیست!

دوران انتقال؛ دوران سازمانیافته ترین تلاش عناصر آگاهی درانتقال آگاهی است . دوران تدارک دیکتاتوری انقلابی پرولتاریاست.دوران سیادت سیاسی وطبقاتی طبقه کارگر است،…،  دوران آموزش زندگی سوسیالیستی است ! تدارک آموزش طبقاتی کارگران در نفی طبقه است  !

جنبش کارگری و کارگران انقلابی نیزبه عنوان بخشی از جامعه، نه تنها از این مضامین به دور نبوده اند بلکه بدون تعریفی ثبت شده بنام خود،اینگونه اندیشه وزندگی کرده اند ومیکنند و درمقاطعی خاص این امکان برایشان فراهم بوده است که بتوانند نقشی بنیادی درتدبیر طبقاتی و اجتماعی بدست گیرند و سوسیالیسم را خود وجامعه درعمل بیآموزند و با ویژه گی های خودتعریف کنندکه مستقیمااپورتونیسم و رفرمیسم و افتراق حاکم بربخش عمده ائی از جریانات سیاسی ناظر وحاکم برحرکات این طبقه ،این حضور مداخله گرانه طبقاتی راتاحدیک فاجعه سیاسی وانسانی به دامان دیکتاتوری شبه فاشیستی پهلوی کشاند و درپی خیزش مجدد کارگران در سرنگونی نظم ستم شاهی، در حد توان سازمانیافته خود ،ثمره آنرا درخدمت به قدرت رسیدن فاشیسم وسرکوب سازمانهای انقلابی طبقه کشانیدند!

با این حال و روزگار وارونه، پروسه تحول سوسیالیستی جنبش کارگری اجتناب ناپذیر است و درحال شکل گیری است و دیر یا زود از طریق ارگانهای واقعی خود این طبقه به طور دقیق تری طرح و تفصیل شده و خواهد شد .

– اتحاد بین المللی و جنبش کارگری

با جهانی شدن سرمایه ، با ادغام سرمایه های بین المللی در دوران امپریالیسم ، با این درجه از توحش و بربریت بی سابقه ، زمینه برای پاسخی قطعی و داخلی به تغئیر مناسبات در یک جامعه مشخص ، صرفا ذهنی است وبه همیاری و همبستگی و پاسخی بین المللی کارگری در دفاع از دستآوردهای خود نیازمند است!

جنبش کارگری ایران با هر طول و عرض و عمقی ، بخشی از جنبش بین المللی کارگران جهان است، خوشبختانه هیچکسی منکر آن نیست. چرا که میبیننم؛ نمایندگان واقعی و عمدتا دولتی و انتصابی با ارعاب و تهدید و پاداش به این مجامع فرستاده میشوند (البته با آگاهی از آن و نادیده گرفتن حواشی آن توسط این نهادها)، و مورد تائید قرار می گیرند و پذیرفته میشوند. پس به واقع نمایندگانی با هر کیفیت و کمیتیی از سوی کارگران و از میان منتخبین دولتی، از میان خود آنها، جهت حل برخی از مسائل جنبش کارگری به خارج از کشور قرستاده می شوند . این نامش به قول رفیق بوران  “روابط  بین المللی کارگری” ،درجهت اتحاد بین المللی درحل و فصل مسائل مشترک آنان  است.

 حال اینگونه عمل می کنند یا نمی کنند مورد بحث نیست!

اینکه ماهیت واقعی این اتحادیه های بین المللی کارگری دراین عصر چیست، پنهان نیست . این مجامع باهر نام ورنگ ،سیاست ضدکارگری نظام جهانی راپیش می برند: سیاست روشن وبی پرده استثماری،تائید تجاوز بین المللی نظامی به جوامع تحت سلطه نافرمان ، تخریب سرمایه های ملی و زیربنائی جوامعی که درمقابل اشغالگری ،مقاومت و ایستادگی می کنند، چشم پوشی از ویرانی کار وکارخانه و خانه، اشغال امپریالیستی و سازماندهی جدید کاربردگی نوین! سیاست خارجی اشغالگران جوامع، نمادی از سیاست و مناسبات طبقاتی دراین جوامع است.

حضور نمایندگان واقعی کارگران و هر گل وخوار دیگری درمجامع جهانی کارگری وحضور وتلاش ضروری نهادهای همبستگی درایجاد ارتباط با همین مجامع درجهت جلب حمایت آنان از جنبش کارگری ایران ، خود نمایشگر این مطلب است که جنبش کارگری و متحدینش  ضرورت اتحاد بین المللی را در تغئیر مناسبات حاکم برخود و طبقه کارگر دریافته اند و این الزاما تائید همه نمایندگان نیست .تاکید بر ضرورت تکامل آگاهانه اینگونه نهادها ست .

 این حضور ،تائید و تاکیدبراهمیت تاریخی اتحاد بین المللی طبقاتی کارگران دررهائی جهانی این طبقه یعنی نجات بشریت از بربریت رو به عمق است. این حضور یعنی اعلام نیاز به تغئیر این شرایط و اتخاذ سیاست طبقاتی کارگری در تغئیر این موقعئیت است !

بااین مقدورات و رشد و تکامل این جنبش ها ،می توان دریافت که جنبش کارگری ایران صرفا خود را در حوزه و چهارچوب صنفی و سیاسی ملی محدود ننموده است و به دیدگانی فراتر از آن ،نزدیک و یا دست یافته است که این خود درصورت حمایت واقعی و جدی این نهادهای بین المللی ، موجبات تسریع تحمیل امنیت کاری وجانی کارگران ، زنان، معلمان ، دانشجویان ، موجبات جلوگیری از بیکار سازیهای تنبیهی ودسته جمعی ،موجبات تسریع در تحمیل پذیرش استقلال مجامع کارگری وآزادی همه فعالین گروگان گرفته شده اش خواهد شد و در این صورت سبب تغئیراتی اساسی در وضعیت این جنبش از نظر داخلی و متاثر از آن در روابط بین المللی اش خواهد گشت .

با اینکه تسریع درتغئیر این موقعئیت وشرایط نفس گیر فعلی، اهمیت فوق العاده ائی در دگرگونی و تکامل جامعه ایران دارد و میتواند نقش مهمی درتغئیر موازنه قدرت وبه نفع جنبش عمومی طبقاتی داشته باشد، اما این مسئله نیز هنوز جایگاه واقعی خود را در بین فعالین و مجامع و نهادهای کارگری درخارج از کشور نیافته است . هنوز هم و با این روند در آینده هم دستجات کوچکی از آنان ،بواسطه تلاشهای فردی و جمعی شان ، گامی فراتر از تاکنون برنخواهند داشت : سالها دوندگی و جمع آوری نامه های حمایتی و جمع آوری امضاء و…، تاثیر تغئیر دهنده ائی در مناسبات غالب نخواهند داشت.

این بخش نیز یکی دیگر از نقاط ضعف متحدین جنبش های کارگری است که ضرورتا باید در رفع آن بکوشند.

 اما چگونه؟

آگر هدف مشترکی وجود داشته باشد ،چگونگی آنرا تنها نشست مشترک همه فعالین کارگری و نهادهایشان میتوانند در خارج از کشور به تبادل بکشانند، راهیابی غیر ممکن نیست!

تکلیف و وظایف جنبش کارگری و سازمانهایش واضع و مشخص است و اتحاد عملی و طبقاتی اش با سایر جنبش ها، مادامیکه هنوز زیر سلطه سرکوب و اختناق ، امکان تبادلات علنی برایش  وجود ندارد و قادر به صدور بیانیه ائی در طرح  مطالبات مشترک نیستند، در میدان نبرد روشن می شود.

وظایف مارکسیستها یا کمونیستها در شرایط و موقعئیت مشخص فعلی

با هر دلیلی آنچه که هنوز روشن نیست صف متحدین طبقه کارگر است که بشدت مغشوش و از هم گسیخته است که ضرورتا در این موقعئیت و شرایط میبایست برجسته و قابل رویت گردد.

اگر هدف مشترکی وجود داشته باشد که با ادعاها و تجارب این دوران باید خوشبینانه بپذیریم که وجود دارد، عاجل ترین و ضروری ترین وظیفه مارکسیستها ی انقلابی یا کمونیستها ، روشن کردن صف متحدین طبقه کارگر است . اولین گام تجدید سازمان جنبش کمونیستی ایران است.

تجدید سازمان جنبش کمونیستی ایران ، پاسخی آگاهانه و جسورانه و مسئولانه به این ضرورت است  .تنها با شرکت متحدانه و آگاهانه همه فعالین کارگری و نیروهای متعلق به طبقه کارگر در تجدیدسازمان جنبش کمونیستی و سازمانیابی درآن میتوان درسرعت بخشیدن تشکیل جبهه متحد کارگری وبه اتحاد طبقاتی درایران یاری رساند.

کارنامه  36 ساله جنبش کمونیستی و نیروهای مدعی درون آن نشان می دهد که علیرغم مشخص و معین بودن وظایف این جنبش که اتحاد عمل و نظر در سرلوحه آن نوشته شده است ، با هر دلیلی این ضرورت تاریخی جدی تلقی نمی شودو به نظر می رسد که غیرممکن است.

غیر ممکن وجود ندارد!

 کمونیستها سیاستمدار نیستند.دروغ نمی گویند! آنان به مثابه بخشی آگاه از جنبش طبقاتی کارگران در شرایط و موقعئیتی قراردارند که میبایست صف متحد و مشترک خود را انتخاب کنند!

***

و اگر انقلاب ! و اگر ناممکن!

در کوه ناممکن ها باید تونلی به آگاهی و اقدام جمعی در رهائی جامعه، ممکن سازند.

بر بستر تاریخ مبارزه طبقاتی در ایران میتوانیم دریابیم که بدون آگاهی عمومی و بدون بنیادهای طبقاتی و اجتماعی و فرهنگی مستقل از قدرت و سیاست حاکم ،… ، انقلاب ، معنی و مفهوم و عملی جزء قیامهای خونین و شورمند نیازمندان و تغییرطلبان نخواهد داشت وثمره آن چیزی فراتراز نتایج انقلابات سفید و سیاه  و زندگی فلاکتبار و سخت و خونین کارگران و زحمتکشان نخواهد بود و نخواهد شد !

همانطوریکه بخشا شاهدو ناظر بوده ایم : شاه میرود و میآید و میرودو خمینی می آید .خمینی میرود ،خامنه ائی میآید. بنی صدر میرود ،موسوی میآید ، رفسنجانی و خاتمی میروند، احمدی نژاد می آید. احمدی نژاد میرودو روحانی بامعجزه جعل وجهل و سرکوب به اریکه قدرت میرسدتا به تجاوز آشکار اسلامی و غیر اسلامی سرمایه خواران ،به جامعه و طبقاتش صحه گذارد و آنرا اسلامیت وانسانیت و دفاع از مستضعفان بنامد.

بنابراین بردن آگاهی بدرون مناسبات تمامی اهالی طبقات نیز یکی از وظایف کمونیست هاست!

پیشبرداین وظیفه تاریخی ، بدون ایجاد یک سقف بلندو مشترک طبقاتی و سازمانیابی عناصر و مجامع کمونیستی در آن و تقسیم کارآگاهانه در مناسبات آن ، در واقع شرکت آگاهانه در تجدید سازماندهی جنبش کمونیستی ، بمثابه تاکنونی ، تاثیری تغئیر دهنده در مناسبات جاری نخواهند داشت .

کمونیست منفردو مستقل معنی ندارد .یکی ازصفات کمونیسم ،اشتراک اندیشه و عمل کردن به آن است .

با تجدید سازماندهی جنبش کمونیسی  و ایجاد سقف مشترکی از عناصر کمونیست ؛این دانش آموخته گان مبارزه طبقاتی،  میتوان زیر سایه تبادلات مشترک همه همیاران کارگری و به اشتراک گذاشتن آگاهی جمعی ،  آموزش همگانی را تدارک دید.این اقدام مشترک، یک ضرورت تاریخی است!

در بسیاری از جوامع کلاسیک سرمایه داری ،بقایای منفرد و متشکل و متفرق جنبش کمونیستی در پیشبرد این وظیفه دربین دو تیغه قیچی نظم سرمایه خصوصی و دولتی و ماشین سرکوب نظامی ودستگاههای تفتیش عقاید،…و ابزارهای دقیق تعقیب و مراقبت ، قرار میگیرند وهر روز شاخه های آگاه و نورس شان ، هرس می شوند.

نظم سرمایه به درختانی تنومندو با قدرت ، با شاخه های ظریف و شکیل وتربیت و اصلاح شده نیازمند است .تولیدکننده و مصرف کننده .

به شاخه هائی راست و خوش تراش، بی دست ،بی برگ،بی گل، بدون سر! بدون اندیشه تغئیر نیازمند است .به شاخه های بی حس.حساس های بدون حس. شاخه هائی که با هر وزش بادی و فرمانی بتوانند هماهنگ به حرکت درآیند.

نظم سرمایه به ابزاری پرقدرت برای هرگونه تخریب وسازندگی و بازتولید مناسبات اش نیازمنداست!

به ابزارهائی نیازمندند که بتوانند لاشه کار را در غالب کارخانه ،صنعت ،نان ،خدمات ،دانش …وهمچنین فرهنگ ارتجاعی خود را برآن بیآویزندو باشاخ و برگ مصنوعی نژادبرتر، مذهب، وطن پرستی،، ملی گرائی، سوسیال دموکراسی ، مهد تمدن و آزادی …،بیآرایندو از هرجهت اطمینان داشته باشند که نزد اکثریت آنان ،مالکیت خصوصی الهی و محترم و مقدس است و دستی برای قطع آن در نخواهند آورد !

آری از خود بیگانگی ! خدا بردگان را برای اربابان آفرید و کارگران رابرای سرمایه داران!

آیا جنبشهای جوان کارگری و نهادهای وابسته اش در ایران و جهان، به این مرحله از” از خود بیگانگی” رسیده اند؟

نه ! نمی تواند این باشد. حضور آگاهانه و دخالتگرانه  نمایندگان و فعالین این جنبشها در عرصه داخلی و بین المللی دفاع از جنبش کارگری که هنوز با هر دلیلی دست همیاری بسوی هم ندارند ، گواهی می دهد که اینگونه نیست. در زندان بزرگ ایران ، زندانهای مخوفتری وجود دارند که هم اکنون دهها تن ازفعالین کارگری ، زنان ، معلمان ،دانشجویان،…را به جرم آگاهی و مسئولیت پذیری به عنوان گروگان نگهداری می نمایند و با شکنجه های روحی و جسمی و… و بتدریج به مرگ می کشند.

اگر این موقعئیت و شرایط در دهه 60 سازمانهای طبقاتی نوپای را به احضار کشاند، برای جنبش های کارگری پایان کار نیست! جنبش های کارگری جنبش میلیونها انسان است!

به راستی کدام نیروها، متحدین واقعی جنبش کارگری اند؟

آیا متحدین ، خواهان تغئیر شرایط و موقعئیت جاری هستند؟

تجربه….و سی و چند ساله این جنبش ها و فعالینش نشان میدهد که دستهای بسیاری از مدعیان و یاری دهنده گانشان با دلایلی شاید آگاهانه ،درداخل وخارج بسیار کوتاه و ناتوان است و  دستان بلندی که بسویشان دراز می شود، دستی دردستان به زنجیر کشندگان و به یغما برندگانشان دارند .

متاسفانه دراغتشاشی که عملکردنیروهای مدعی در صفوف انقلاب ایجاد کرده است،تشخیص نیروی انقلاب از ضد انقلاب براحتی ممکن نیست .این شناخت برای بسیاری از فعالین کارگری درون و بیرون  ناکافی است .

با آگاهی از دلائل عدم کفایت تبادلات بین عناصر آگاه این جنبش ها در داخل و خارج ، میتوان دریافت که هنوز جنبش واقعا موجود کارگری ، نبروهای متحد خود را نیافته است و یا شناخت آگاهانه ائی از آنان ندارد و عکس آن هم نیز صادق است ، متحدین مدعی، در ادعای خود تردید دارند.

یکی از وظایف مارکسیستها یا کمونیستها ، نقد علمی این شک و تردید است . تجدید سازماندهی جنبش کمونیستی و سازمانیابی نیروهای آگاه در آن ، اولین گام رفع تاریخی آن است و اقدام مشترک در راستای اهداف استراتژیک مشترک گامهای آگاه بعدی است.

بخش بزرگی از متحدین جنبش کارگری درخارج از کشور، سالها دور از مناسبات مبارزات  واقعی طبقاتی بوده اند که خود با عدم یا ضعف ارتباطات ارگانیک و مستمر ، ضعف شناخت دو طرف را از یکدیگر توضیح می دهد .

با این ضعف ،با این تردیدها که خود برخواسته از روایات مختلف از مارکسیسم و شیوه های غیر علمی شرکت در مبارزه و جنگ طبقاتی است ،با این پراکندگی ها ،میتوان دریافت که نتوانسته ایم هر آنجا هم که امکان حضور بی دغدغه داشته ایم ،بیانگر نقش واقعی این جنبشها درمبارزه جاری باشیم و جایگاه آنانرا درتغئیرات دموکراتیک به نفع اکثریت جامعه ،درافکار عمومی داخلی و جهانی روشن نمائیم و با برنامه مدون و مشخص وبر خواسته از مطالبات واقعی آنان ،مجامع جهانی را به پذیرش وحمایت واقعی از مطالبات آنان که  کاملا متکی به حقوق بین المللی کار است، پیگیری جدی نمائیم.

آیا عدم توجه به این ضعفها و عدم تلاش مشترک در جبران آن را نباید بعنوان تردید متحدین نسبت به جنبش واقعا موجود کارگری تلقی کرد ؟

و اگر تردیدی نیست آیا می توان گفت که متحدین مدعی به اندازه خود طبقه و جنبش هایش مصمم و آماده تغئیر نیستند؟

اگر یکی از اهداف ما سرعت بخشیدن به روند رشدآگاهی وسازمانیابی خودو عناصرپراکنده کمونیست ( بلااخص ) و تسریع در روندسازمانیابی فراگیر کارگران در مبارزه طبقاتی کنونی در جامعه ایران است، نباید تردید داشت یک جنبه از این مبارزه داخلی ، مبارزه تئوریک – سیاسی عناصر آگاه آن است.

همین جنبش های موجود واقعی باید در روند مبارزه اجتناب ناپذیر خود از نتایج نظری و عملی آن بیآموزند و گام به گام مسیر ناشناخته آینده را هموار سازند. جنبش کمونیستی ایران بدون تجدید سازماندهی خود ، کاری فراتر از تاکنون نخواهد کرد . راه رهائی را رهروان می سازند .هیچ راه از پیش ساخته ائی غیر از راه هموار وابستگی و فرمانبری وجود ندارد.

عصر دیگری است که هریک از رفقاآگاهانه تر از من می توانند آنرا تفسیر و تشریح کنند!

در این مقطع حتی اولین اتحادیه بین المللی کارگری و آموزگاران آگاهش؛ مارکس و انگلس ،حزب انقلابی بلشویسم و رهبرانش ؛ لنین ، استالین ، تروتسکی و…، مائو و حزب انقلابی اش ، چه گوارا و کاسترو و…، به تنهائی قادر به تاثیر تغئیر دهنده ائی در آن نیستند. تاثیر حضور آگاهانه این مجامع طبقاتی تاریخی، جامعه جهانی نیروی کار را به این عصر کشانده است .عصری که در تغئیرش یک اتحادیه ، یک حزب انقلابی، یک رهبر انقلابی …کافی نیست .

 عصر اوج قدرت ویرانگر و فاشیستی امپریالیسم بمثابه تکامل یافته ترین شکل سرمایه داری است و این اوج ، قدرت تغئیر دهنده نیروی مقابلش را توضیح می دهد.

دراین عصر جنبش های کارگری به کار و اندیشه اشتراکی مجموعه های مسلح به تجارب دانش مبارزه طبقاتی ، به تبادل تجارب انقلابی این بینشها ، به فرهنگ مشترک وآگاهانه آنها برای برداشتن آگاهانه گام تاریخی بعدی ، نیازمنداست.

 طبقه کارگرب تجارب جهانی اش به تشکیلات نوینی نیاز دارد که از همان آغاز ، پایه های نفی دولت و قدرت خود را نیز سازمانیافته درکنار خود داشته باشد. این رکن اصلی و پایه ائی، سازمانهای انقلابی خود کارگران هستند.

شرکت با شهامت و جسارت و مداخله گرانه کمونیستها در تجدید سازمان جنبش کمونیستی ، اولین گام تدارک نهادهای طبقاتی کارگران؛ سازمانهای انقلابی خود کارگران درجهت تغئیرات بنیادی در ایران و جهان است.

تشکیلاتی که در پاسخ آگاهانه جمعی به چه بایدکرد ؟ میتواند و باید بتواندبا صدور مانیفست کمونیست عصر حاضر، بند”اعلام آتی لغو مالکیت بورژوائی” را که تنها سلاح تعئین کننده تحمیل پذیرش کمونیسم درعرصه علنی تغئیرات بنیادی آن عصر بود، که خود به خروج اشباح کمونیست از اشکال اجتناب ناپذیر مخفی به  حضور در صحنه عمل انجامید، به اجراء بگذارد.

” اعلام علنی لغو مالکیت بورژوائی و پایان دوران و انحلال سیستم سرمایه داری!”

طرح آگاهانه تراتحاد بین المللی کمونیستی کارگری در ایران چند ملیتی حول یک پلاتفرم مشترک ، طرح مسئله برنامه تغییرات بنیادی درمناسبات طبقاتی (که سرنگونی نظام،حداقل دستاورداین تغییرات قلمداد گردد)، طرح مسئله لغو مالکیت بورژوائی ، طرح مسئله ملی ، طرح مسئله دفاع مشترک ضدفاشیستی در مقابل نظام حاکم وجنگ و اشغال امپریالیستی، طرح مسئله صلح برابر و عادلانه با همسایگان و جهانیان ، طرح مسئله تقسیم علمی و عادلانه ثروت درجهت رفاه و امنیت فرد و اجتماع ، .. مسائلی هستندکه درروشنگری و آگاهی عمومی تاثیری عمیق دارد و میتوان و میبایست به تبادل جمعی همه فعالین جنبش کارگری کشانده شود .

 پیشبردانتقال عمومی نتایج این تبادلات آگاهانه به درون تمام طبقات اهالی وپیگیری نتایج آن درروابط بین المللی، آن زمینه سازی آگاهانه ائی است که جنبش کارگری را قادر میسازد،شرکت دخالتگرانه و تغییر دهنده ائی در تعئین سرنوشت خود و جامعه داشته باشد و در این حالت از نقطه نظر بین المللی می تواند در اوضاع و شرایط مشخص منطقه ائی و جهانی تاثیر بگذارد وخود مبین نوعی اتحاد ونوعی تاکتیک طبقاتی دربرخورد با شرایط موجود جهانی باشد.

تسریع در سازمانیابی و سازماندهی همه فعالین کارگری کمونیست و سایر عناصرکمونیست منفرد و متشکل و مدافع جنبش کارگری یعنی متحدین واقعی این جنبش، زیر یک سقف مشترک ، اولین گام در همبستگی وهمیاری و دفاع متحدانه از کارگران و تشکلات مستقلشان درسطوح داخلی و بین المللی است .بدون برداشتن این گام ، گام دومی برداشته نمی شود .اگر نه انحلال و استحاله ، مفهومی جزء صبر و انتظار معجزه ، ندارد.

وقتی که با تمام آگاهی و توانائی در انتظار تغئیر ایستاده باشیم ،هرکاری که می کنیم ، درجا زدن است و یا دورخود می گردیم و در شرایط و موقعئیت فعلی هر دوحالت به گونه ی حتی سرخ و چپ و… پذیرش و تائید بربریت موجود وچشم پوشی بر جنایات ضدبشری آن است. سلوک و مماشات است.

چه کسی می داند راز سفر سنگ چیست و کجاست؟

کسی راز مرا داند که از این روی به آن رویم بگرداند!

هر چه مستحکمتر باد همبستگی با جنبش کارگری ایران و جهان!

پیش بسوی تجدید سازمان جنبش کمونیستی ایران!

برافراشته باد پرچم آگاهی طبقاتی در ایران و جهان!

22.11.2013- جهان

توضیح ضروری:بخشی از این نوشته را در سمینار احیای مارکسیستی که در روزهای 22و 23 نوامبر 2013 در شهر کلن برگزار شد به اطلاع حاضران رساندم .

 https://www.youtube.com/watch?v=fbhZpSJu_kM

با کوتاه کردن نوشته  و ارائه آن ، قصدم تاکید بر دعوت از همه رفقای آگاه جنبش کمونیستی ایران  در شرکت آگاهانه در تجدید سازمان جنبش کمونیستی ایران است.

24.12.2013 – جهان

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران