دربارۀ خرده امپریالیزم: بخشی مقاله «دربارۀ خرده امپریالیزم: ترکیه به عنوان قدرتی منطقه ای»

ترکیه به عنوان قدرتی منطقه ای

توضیح: متن پیش رو، بخشی از مقاله ای است با عنوان «دربارۀ خرده امپریالیزم: ترکیه به عنوان قدرتی منطقه ای» به قلم الیف چاغلی، از تئوریسین های سازمان «مارکسیست توتوم» در ترکیه که به دنبال بحث هایی پیرامون امپریالیزم در عصر حاضر، به فارسی ترجمه شده است.

********

موضوع خُرده امپریالیزم ابعاد مناقشه انگیزی دارد که هر یک سرشاخۀ اختلافاتی بر سر نحوۀ درک امپریالیزم یا جهانی سازی هستند. چپ جهانی به طور اعم، و چپ ترکیه به طور اخص، به دلیل نادیده گرفتن تمایز میان مراحل استعماری و امپریالیستی سرمایه داری، به رویکردهای سیاسی نادرستی درغلتیده اند. یک نمونه از چنین رویکردهایی را می توان در ارزیابی کشورهایی نظیر برزیل، آرژانتین و ترکیه به عنوان شبه مستعمره یا نومستعره، مشاهده کرد. هرچند این گونه موضع گیری ها سال ها غالب بوده اند، ولی شاهدیم که اخیراً نیز در چارچوب بحث های پیرامون جهانی سازی جان تازه ای به خود گرفته و عمومی شده اند. یک نمونۀ تیپیک آن، این است که جهانی سازی تحت نظام سرمایه داری را یک وضعیت تکامل یافته تر از امپریالیزم به حساب نمی آورند و انکار می کنند، و در عوض آن را مرحله ای جدید از «امپراتوری» معرفی می نمایند.

منشأ این گونه دیدگاه ها، که به رویکردهای جهان سومگرا دامن می زنند، آکادمیسن های غرب بوده اند که عموماً هم خود را مارکسیست خطاب می کنند. این مواضع که با سوسیالیزم ملی توسعه گرا در بین چپ سنتی استالینیست درهم آمیخته است، جریان های چپ خرده بورژوایی در کشورهایی نظیر ترکیه را ایجاد و تغذیه کرد. و امروز گویی این گفته اثبات می شود که «تاریخ چیزی نیست جز تکرار»، چرا که مناسبات نابرابر در جهان سرمایه داری هنوز هم به عنوان نوعی «استعمار نو» معرفی می گردند، و بنابراین شگرد مغلطه های چپ خرده بورژوایی به همین ترتیب حفظ و تقویت می شود.

در واقع این دسته از گروه های چپ، شایستۀ آن هستند که «محافظه کار» خوانده شوند، نه «انقلابی»، چرا که از بسیاری تغییر و تحولات مهمی که به دنبال سقوط اتحاد شوروی و مانند آن آغاز گردید، درس نگرفته و هنوز با گذشته و اشتباهات خود تسویه حساب نکرده اند. این موضوع فقط به ترکیه مربوط نمی شود. بلکه می توان بازتاب های آن را در گوشه و کنار جهان مشاهده کرد. با این وجود واضح است که این مشکل در ترکیه جدی تر است، چرا که در این جا گرایش های چپ خرده بورژوایی به دلیل ویژگی ها و خصوصیات تاریخی و اجتماعی ترکیه، بسیار وسیع و ریشه دار هستند.

بنابراین درک صحیح از تغییر و تحولی که کشورهای سرمایه داری نظیر ترکیه از خلال سازوکار جهانی سرمایه داری پشت سر گذاشته اند، بسیار حیاتی است. هرچند ترکیه به قدرت های امپریالیستی وابسته است، ولی اکنون به یک کشور خرده امپریالیست مبدّل شده است که در آن سرمایه داری با جهش ها و پرش هایی توسعه یافته. در نتیجۀ این فرایند تغییر، بورژوازی ترکیه درد ناشی از پوست اندازی را تجربه می کند. درگیری های درونی در داخل بلوک قدرت بورژوازی که مدت هاست ادامه دارد، انعکاس همین امر است. امروز بورژوازی ترکیه اساساً از نظر چگونگی درک مشکلات قابل توجه ترکیه و سیاست جهانی و متعاقباً بسط رویکردهای سیاسی متناظر با آن، به دو پاره تقسیم شده است.

هرچند طیف گسترده ای از موضع گیری های متفاوت، با وجود برخی اختلافات ظریف، وجود دارد، ولی می توانیم به طور کلی این دو گروه را مدافع وضع موجود و لیبرال محسوب کنیم. جبهۀ لیبرال مسیری را پیش می کشد که سطح کنونی سرمایه داری ترکیه و نیاز به توسعه طلبی مستلزم آن است. اقشار نظامی-غیرنظامیِ مدافع وضع موجود، به عنوان نیروی محافظه کار میدان سیاسی بورژوازی، با وجودی که زیر فشار حاصل از ضروریات اقتصادی تضعیف می شوند، ولی از مقاومت کردن دست برنداشته اند. همان طور که به راحتی می توان از تنش های بی وقفه در حیات سیاسی کشور ترکیه دریافت، چنین نقاط مقاومتی همچنان به عنوان سدّی در برابر اتخاذ راه حل های سیاسی فوری و بی دردسر نسبت به ملزومات اقتصادی عمل می کند.

نمایندگان هوشمند بورژوازی به خوبی آگاهند که برای بیش تر به جلو راندن سرمایه داری ترکیه، فائق آمدن برای این موانع امری ضروی و حتمی است. از منظر جبهۀ طبقۀ کارگر و برای هدایت یک مبارزۀ انقلابی مؤثر علیه سرمایه داری نیز این یک ضرورت مطلق است که نیروهای انقلابی پیشتاز این جبهه، واقعیات جهان و کشور را خارج از کلیشه های خرده بورژوایی ارزیابی کنند.

خرده امپریالیزم به چه معناست؟

ما در جایی دیگر به تفصیل به ویژگی های سرمایه داری امپریالیستی پرداختیم و وجوه اختلاف میان این بالاترین مرحلۀ توسعۀ سرمایه داری را با دورۀ استعمارگری بیان کردیم (الیف چاغلی، از استعمارگری تا امپریالیزم). به علاوه تأکید کردیم که درک و پذیرش این موضوع که توسعه طلبی امپریالیستی و توسعه طلبی استعماری دو مفهوم غیریکسان هستند، از نظر استراتژی مبارزۀ انقلابی پرولتاریا فوق العاده مهم است.

اجازه دهید به اختصار ویژگی های اساسی مرحلۀ امپریالیستی سرمایه داری را  یادآوری کنیم. امپریالیزم، نظام سرمایه داری جهانی بر پایۀ برتری و تفوّق سرمایۀ مالی است. امپریالیزم یک شیوۀ توسعه طلبی است که از رقابت انحصاری بیرون می آید. رقابت امپریالیستی، که متمایز از دورۀ استعمارگری سرمایه داری است، نه با جستجو برای تقسیم جهان بر اساس مرزهای جغرافیایی، که اساساً برای تقسیم حوزه های نفوذی که دست سرمایۀ مالی را باز بگذارد، به حرکت واداشته می شود. سرمایه داری در مرحلۀ امپریالیستی خود به دنبال غلبه بر تناقض میان بینالمللی شدن نیروهای مولد و دولت-ملت، از طریق جابه جایی و تحرّک جهانی سرمایۀ مالی است.

اگر بخواهیم سرمایه داری امپریالیستی را بر حسب همین خصوصیت اخیر تعریف کنیم- که در جهان امروز نیز به مراتب برجسته تر شده است- می توان گفت که بالاترین مرحلۀ سرمایه داری به معنای یک اقتصاد جهانی است که بر مبنای قانون رشد ناموزون و مرکب عمل می کند. نظام جهانی سرمایه داری یک هرم هیرارشی تشکیل می دهد که مراتب آن به طوری کلی به «پیشرفته، متوسط و توسعه نیافته» تقسیم می شوند و کشورهای مختلف سرمایه داری در این هرم مطابق با قدرت خود رتبه بندی می گردند. در بالاترین مرتبۀ این هرم قدرت، کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری قرار دارند که ما به عنوان امپریالیست توصیف می کنیم. در مورد این مقوله، مناقشۀ زیادی وجود ندارد. مناقشه انگیزترین مرتبه در این هرم، کشورهای سرمایه داری توسعه یافتۀ متوسطی هستند که حرکتی روبه بالا نشان می دهند، و بنابراین طیف وسیعی از اختلاف سطح را به نمایش می گذارند.

این که مراحل مختلف توسعۀ یک فرایند اقتصادی-اجتماعی را به شکل ایستا و ایزوله تجسم کنیم، منجر به این خواهد شد که مرزبندی های شدیداً سفت و سخت، عامیانه و مکانیکی میان کشورهای سرمایه داری توسعه یافتۀ متوسط و کشورهای امپریالیستی ترسیم کنیم. برای کسانی که واقعیت را از دید محدود خود نگاه می کنند، درک تغییراتی که درحال رخ داده بوده است، ناممکن می نماید. آن ها یا قادر نیستند که ببینند و درک کنند، یا تمایلی ندارند که بپذیرند کشورهای سرمایه داری توسعه یافتۀ متوسط درحال حرکت به سوی تبدیل شدن به قدرت امپریالیستی بوده و در این راستا فرایندهای تغییر ساختاری را طی کرده اند. با این حال برای کسانی که به روش دیالکتیکی به موضوع نزدیک می شوند، روشن است که سرمایه داری در آن دسته کشورهایی که مراتب مختلفی از توسعه را در هرم هیرارشی قدرت دارند (بالا، وسط و پایین)، ساکن و ایستا نیست. ساختارهای اقتصادی-اجتماعی مختلف عموماً در حرکت اند (به سمت بالا و گاهی پایین).

یک تحلیل عمیق تر، کلیشه ها را خواهد شکست. مثلاً در عمل به نفع کشورهای امپریالیستی نیست که مانند دورۀ استعمارگری، یک کشور وابسته را به لحاظ اقتصادی در حالت انفعال و عقب ماندگی، و صرفاً به عنوان منبع مواد خام نگاه دارند. در عصر امپریالیزم، روابط متقابل اقتصادی میان کشورهای مختلف سرمایه داری، برای به حرکت درآوردن چرخ های اقتصاد مطلقاً ضروری هستند. بازار سرمایه داری ضرورتاً باید در تمامی کشورها، و نه فقط در کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری، نشو و نما کند.

بنابراین این ایده که امپریالیزم به کل کشورهای خارج از مدار کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری را به لحاظ اقتصادی عقب می زند، نه با واقعیات سازگار است نه با تحلیل مارکسیستی. سرمایه داری امپریالیستی، وابستگی متقابل میان کشورهای سرمایه داری با سطوح مختلف را با روابط نابرابر منعکس می کند. و تنها با بلوغ مرحلۀ امپریالیستی است که این حقیقت که سرمایه داری نظامی جهانی است، یعنی یک نظام اقتصادی که عملکردی جهانی را ایجاد می کند، معنای کامل خود را به دست می آورد.

کلّ تاریخ گوشه و کنار جهان از اواسط قرن بیستم به این سو، مؤید همین امر است. طی این سال ها کشورهای بسیاری با ابعاد مختلف، به لحاظ اقتصادی و سیاسی دستخوش تغییر شده اند، هرچند به شکل مرکب و از خلال بحران های ناشی از قوانین عملکرد نظام سرمایه داری. دولت-ملت ها در کشورهای مستعمره ساخته شد و یک بازار سرمایه داری شروع به رشد کرد. درست مانند مورد ترکیه، در برخی کشورهای بزرگی که روزی به موقعیت شبه مستعمره سقوط کرده بودند، دولت-ملت های جدید سرمایه داری به توسعۀ اقتصادی قابل ملاحظه ای دست یافتند. بنابراین کشورهای مستعمره و شبه مستعمره در گذشته، اینک در هرم نظام سرمایه داری امپریالیستی، به عنوان کشورهای سرمایه داری توسعه نیافته یا توسعۀ یافتۀ متوسط جای گرفتند. و کشورهایی نظیر هند، برزیل و ترکیه که بزرگ و به لحاظ ژئواستراتژیک مهم هستند، با گذشته زمان خود را به سطح قدرت های منطقه ای ترفیع داده اند.

سرمایه داری یک نظام اقتصادی است که بدون رقابت در سطح ملی و جهانی میان سرمایه هایی با نوع و ترکیب گوناگون، قادر به ادامۀ حیات نیست. رقابت سرمایه داری، انحصار سرمایه داری را خلق می کند و در عصر امپریالیزم که تحت سلطۀ روابط انحصاری قرار دارد، رقابت به سطوح بالاتری می رسد. بنابراین رقابت انحصاری در میان گروه های سرمایۀ کلان، به حدّ اعلی می رسد. در عصر امپریالیزم، اقتصاد نه فقط در پیشرفته ترین کشورها، بلکه همچنین در سایر کشورهای سرمایه داری متنوع می شوند. مناسبات پیشا-سرمایه داری تولید به شکل ها و آهنگ های متعدّدی مضمحل می گردند و مناسبات تولیدی سرمایه داری در کشورهای مختلف تکامل می یابند.

در نتیجۀ این تغییر، سرمایه داری انحصاری می تواند حتی در کشورهایی که عموماً وجود یا عدم وجود سرمایه داری در آن ها مورد سؤال بود، غالب گردد و برخی از آن ها حتی می توانند به قدرت های خرده امپریالیست تبدیل شوند. نیازی نیست که برای مشاهدۀ این موضوع خیلی دور برویم. ترکیه که روزی یک کشور سرمایه داری توسعه نیافته بود، به دنبال رشد پرتب و تاب سرمایه داری پس از 1960، به یکی از کشورهای سرمایه داری توسعۀ یافتۀ متوسط تبدیل شد. پس از 1980، یک فرایند تغییر ساختاری شتابزده در جهت باز کردن درها به سوی جهان بیرون وجود داشت، آن هم تحت رژیم های بورژوایی غیرعادی ای که با سرکوب طبقۀ کارگر و توده های زحمتکش، محیط زیست تقریباً بی دردسری را برای سرمایه خلق کردند. در نتیجه ترکیه در میان کشورهای سرمایه داری متوسط، رو به بالا حرکت کرد و به یک کشور خرده امپریالیست مبدل شد.

مفهوم خرده امپریالیزم، معرّف موقعیتی است پایین تر از کشورهای امپریالیستی که رتبه های بالاتری را در هرم هیرارشی امپریالیستی به خود اختصاص می دهد. هرچند یک کشور خرده امپریالیست هنوز به اندازۀ کشورهای فوقانی از نظر اقتصادی قدرتمند نیست و به اندازۀ آن ها در تعیین دستورکار جهان تأثیر نمی گذارد، ولی مستقیماً روابط توسعه طلبی را در منطقۀ خودش در کارخانۀ قدرت های بزرگ امپریالیستی هدایت می کند. به همین خاطر است که کشورهایی که در میان کشورهای توسعۀ یافتۀ متوسط ترفیع می یابند، مقام خرده امپریالیست را احراز می کنند.

واضح است که میزان وابستگی یک کشور خرده امپریالیست به کشورهای امپریالیستی، در قیاس با سایر کشورهای سرمایه داری که در این سطح از توسعه نیستند، قطعاً سست تر است. آن دسته از کشورهای سرمایه داری که به سطح قدرت های منطقه ای رسیده اند، گاهی می توانند برای حرکت مستقل تر بنا به منافع خود، قدرت های بزرگ را به مبارزه بطلبند. با گذشت زمان شکل و ماهیت روابط آن ها با قدرت های بزرگ امپریالیستی، به منفعت آن ها می انجامد. به عنوان مثال در همان حال که آن ها روزی فقط ژاندارم سادۀ قدرت های بزرگ در مناطق خودشان بودند، اکنون به دنبال این هستند که همراه با قدرت های بزرگ برای رفع عطش توسعه طلبی شان حرکت کنند.

اگرچه کشورهای خرده امپریالیست هنوز خیلی قدرتمند نیستند که بخواهند در مقیاس جهانی دستور صادر کنند، ولی واقعاً می توانند یک کانون قدرت را در مناطق خودشان به وجود آورند. تردیدی نیست که این وضعیت زمینۀ عینی را برای رقابت میان کشورهایی با موقعیت مشابه در منطقه ایجاد می کند. برای مثال، وضعیت آرژانتین و برزیل در امریکای جنوبی یا ترکیه و ایران در خاورمیانه، بازتابی از این نوع بستر عینی برای رقابت هستند. این قبیل مناطق همیشه پتانسیل نزاع و اصطکاک بر پایۀ سودای توسعه طلبی را دارند. همان طور که روزی رقابت میان امپراتوری های عثمانی و پارس در تاریخ وجود داشت، امروز ایران و ترکیه هم، به عنوان میراث های این دو امپراتوری، هر یک ادعاهای توسعه طلبانۀ خود را نسبت به منطقه دارند.

برای مطالعۀ متن کامل، به انگلیسی، به لینک زیر رجوع کنید:

 http://en.marksist.net/sites/mtw6/files/On%20Sub-imperialism-%20Regional%20Power%20Turkey.pdf

 

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *