انقلاب سوسیالیستی

از میلیتانت شماره ۵۴

آرام نوبخت

انقلاب سوسیالیستی، برخلاف انقلاب های پیشین که به لحاظ تاریخی جبراً رخ دادند، نخستین انقلابی است که قرارست به شکل “آگاهانه” و با “برنامه” رخ دهد. در واقع بدون تردید برای انقلاب سوسیالیستی، از یک سو به بالاترین سطح آگاهی، و از سوی دیگر به بیش ترین میزان مشارکت طبقۀ کارگر نیاز است؛ ارنست مندل، در مقاله ای با عنوان “احزاب پیشتاز” این موضوع را این چنین فرمول بندی می کند:

«انقلاب سوسیالیستی قرار است تا نخستین انقلابی در تاریخ بشر باشد که تلاش می کند جامعه را به شکل آگاهانه و مطابق با یک برنامه تغییر شکل دهد. البته ]انقلاب سوسیالیستی [وارد تمامی جزئیاتی که به شرایط کنکرت و مشخص، و به زیرساخت های مادّی در حال تغییر جامعه بستگی دارد، نمی شود؛ امّا دست کم بر پایۀ این برنامه قرار دارد که جامعۀ بدون طبقه چگونه باید باشد و چه طور می توان به آن دست یافت. به علاوه، انقلاب سوسیالیستی نخستین انقلابی در تاریخ است که نیازمند سطح بالایی از فعالیت و خودسازماندهی کلّ جمعیت زحمتکشان، به عبارتی اکثریّت قریب به اتفاق مردان و زنان جامعه، می باشد. از این دو خصیصۀ مهمّ یک انقلاب سوسیالیستی، بی درنگ می توانید یک سری نتایج را استنتاج کنید:

شما نمی توانید یک انقلاب سوسیالیستی خود به خودی داشته باشید. شما نمی توانید یک انقلاب سوسیالیستی را بدون آن که واقعاً تلاش کنید، ایجاد نمایید. و شما نمی توانید انقلابی سوسیالیستی داشته باشید که از بالا کنترل می شود و حول رهبر یا گروهی از رهبران عقل کل شکل می گیرد. در یک انقلاب سوسیالیستی، به هر دو عنصر نیاز است: بالاترین سطح آگاهی ممکن، و بالاترین سطح خودسازماندهی و فعّالیت وسیع ترین بخش ممکن از مردم.» (1)

و البته در همین جاست که اهمیت حزب پیشتاز طبقۀ کارگر، به عنوان حزبی برای کانالیزه کردن این آگاهی-پراتیک، بیش از پیش لمس می شود. در واقع حتی اگر شرایط عینی جامعه نیز برای ورود به مرحلۀ انقلاب مهیا باشد، ولی در صورت نبود یک حزب پیشتاز طبقۀ کارگر، این گذار ناممکن می شود (این همان مسأله ایست که اکنون در تمام کشورهای یونان، اسپانیا، امریکا و غیره ملاحظه می گردد). با این حال فعلاً از این موضوع صرف نظر و آن را به مطالب بعدی موکول می کنم.

نکتۀ مهمی که در ارتباط با مطلب فوق باید یادآوری کرد اینست که “عامل ذهنی”، “توان” و “ارادۀ انقلابی”، بدون توجه به شرایط عینی و مادی جامعه، هرگز به تنهایی برای پیشبرد و پیروزی انقلاب کفایت نمی کند. البته این گفته مطلقاً مشابه آن تحلیل مبتذل و کهنه ای نیست که می گوید برای وقوع انقلاب سوسیالیستی در یک کشور، آن کشور الزاماً باید به پیشرفته ترین سطح نیروهای مولده رسیده باشد (برداشتی که با همین قرائت مکانیکی و غیردیالکتیکی، وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیۀ 1917 را زودرس و محکوم به شکست ارزیابی می کند). در واقع از آن جا که سرمایه داری، نسبت به دورۀ مارکس، به یک سیستم تماماً غالب جهانی مبدل شده و تضاد میان رشد نیروهای مولده و مناسبات تولیدی سرمایه داری (عاملی که مارکس بر روی آن تأکید داشت) در سطحی جهانی قابل مشاهده است، بنابراین در هر نقطه از جهان، ولو عقب مانده ترین کشورها به لحاظ اقتصاد، فرهنگ و سیاست، وقوع انقلاب سوسیالیستی محتمل است. اما انقلاب سوسیالیستی در سطح یک کشور آغاز می شود و در سطح بین المللی به پیروزی می رسد. انقلاب، به ویژه اگر در کشوری عقب مانده و دارای سطح پایینی از نیروهای مولده رخ داده باشد، برای حفظ و بقای خود بیش از هر زمان دیگری به تلاش های انقلابی پرولتاریا در سایر کشورها و حمایت از سوی آن ها، به خصوص در کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری، نیاز دارد؛ چرا که همین سطح پایین نیروهای مولده، پس از انقلاب همچون غل و زنجیر، دست و پای انقلاب را می بندد و گذار به سوی سوسیالیسم را دشوارتر می سازد. تأکید بیش از اندازه بر روی آگاهی ذهنی و ارادۀ انقلابی جامعه، نه فقط خطا، که بسیار مهلک است. و این اشتباهی است که برای نمونه مائو نیز به وضوح مرتکب می شود. او می نویسد:

« این نظر لنین که گفته بود “هرچه کشوری عقب مانده تر باشد، گذار آن از سرمایه داری به سوسیالیسم دشوارتر است”، نادرست بود. در واقع هرچه اقتصاد عقب مانده تر باشد، گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم آسان تر- و نه دشوارتر- است. هرچه مردم فقیرتر باشند، بیشتر خواهان انقلاب خواهند بود ]…[ اگر شما به تاریخ تکامل کشورهای مختلف سرمایه داری نگاه کنید باری دیگر می بینید که این کشورهای عقب مانده هستند که از کشورهای پیشرفته سبقت گرفته اند. به عنوان مثال ایالات متحده در اواخر قرن 19 و آلمان در اوایل قرن بیستم از کشور بریتانیا جلو زدند» (2) (تأکیدها از من است)

آگاهی اجتماعی و مناسبات تولیدی، در تحلیل نهایی منعکس کنندۀ نیروهای مولده هستند. اگرچه می توان برای مدتی به فداکاری و ارادۀ توده ها جهت تغییر مناسبات تولیدی و بالابردن نیروهای مولده متوسل شد، ولی در دراز مدت سطح پایین نیروهای مولده، به مثابۀ عامل تعیین کننده، تأثیر خود را بر مناسبات تولیدی و آگاهی توده ها می گذارد. از لحاظ اقتصادی، به جای روابط کمونی، ناهنجاری های اقتصادی ظاهر می شود و از لحاظ ذهنی، فداکاری و ارادۀ توده ها در اثر فقدان مزمن انگیزۀ مادی و بوروکراتیزه بودن پروسۀ تولیدی، تبدیل به یأس و نومیدی می گردد.

سیاست “اتکا به خود” (که بدترین نمود خود را در آیین “جوچه” در دیدگاه کیم ایل سونگ و میراث دارانش در کرۀ شمالی یافته است)، نتیجۀ همین تأکید بی جا بر اراده و عزم انقلابی جامعۀ پساانقلابی بوده است. و به همین دلیل این سیاست هم نهایتاً در عمل به شکست انجامید و زخم های عمیقی بر پیکرۀ جنبش طبقۀ کارگر در جهان برجای گذاشت (بوروکراسی مائوئیستی به دلیل به بن بست رسیدن همین “تئوری” ها بود که مجبور شد برای پر کردن خلأ امکانات تکنیکی و مادی، روابط دیپلماتیک و تجاری خود را به سرمایه داری غرب ازسر بگیرد. بوروکراسی مائوئیستی با اتکا به همین “تئوری” بود که از تشکیل جبهۀ واحد با بوروکراسی شوروی برای کمک به انقلابیون ویتنام در جنگ با امپریالیسم امریکا، و یا اصولاً همکاری نظامی با ارتش انقلابی ویتنام سرباز زد و در عوض هنگام اوج بمباران ویتنام به دست جنگنده های امریکا، رهبری پکن گرم ترین استقبال ممکن را از نیکسون، این قاتل هزاران هزار ویتنامی، به عمل آوردند و سیاست ارتجاعی خود را با این بهانه توجیه کردند که خلق ویتنام هم باید مانند خلق چین به نیروی خود اتکا کند).

برای رهبری یک انقلاب پیروزمند، دو راه وجود دارد: راهی که یک رهبری انقلابی برمی گزیند، سیاست تسریع و تسهیل فراشد انقلاب جهانی از طریق سازماندهی یک بین الملل کمونیست است. این راه لنین و تروتسکی بود که منافع انقلاب روسیه را در اتکا به مبارزات پرولتاریای جهانی و پیروزی انقلابی جهانی کارگری می دیدند. اما راهی که بوروکراسی های حاکم در پیش می گیرد، سیاست اتکا به نیروی داخلی برای ساختمان سوسیالیسم در یک کشور است. منطق این سیاست همیشه و همه جا با همزیستی مسالمت آمیز با امپریالیسم منجر می شود. (3)

منابع:

(1) http://militaant.cloudaccess.net/2011-06-13-17-25-36/195-2011-08-19-18-29-25.html

(2) http://www.marxists.org/reference/archive/mao/selected-works/volume-8/mswv8_64.htm

(3) نگاه کنید به مطلب “بحران مائوئیزم در چین” (بخش دوم) از نشریۀ میلیتانت، ش 53، ص. 73

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *