مباحثاتی پیرامون مواضع و عملکرد گرایش بین المللی مارکسیستی

بحث آزاد در فیسبوک

از میلیتانت شماره ۴۹

علیرضا بیانی:

در این لینک ]تمامی ارجاعات مربوط به بحث کنونی در صفحه فیس بوک قابل مشاهده و دسترسی است- توضیح میلیتانت[ می توان روند اخراج بخش ایرانی سازمان IMTرا- یعنی همان چیزی که آرش عزیزی تصور می کند بین الملل مارکسیستی است!- دنبال کرد؛ IMT از یک سو نام اعتراضات خیابانی پس از انتخابات 88 را “انقلاب” گذاشته بود- درست همان طور که آرش عزیزی هنوزهم از آن با نام انقلاب یاد می کند ( انقلابی که آب در دل کسی تکان نداد)، و از سوی دیگر باید چشم بسته از سیاست های خارجی چاوز که این “انقلاب” مورد نظر تشکیلات بوروکراتیک IMT را برنامه سازمان سیا می دانست، حمایت می کرد. آلن وودز یک بار باید در حمایت از چاوز در کنار احمدی نژاد می ایستاد و یک بار همسو با آن چه که اصلاح طلب ها “جنبش سبز” و آلن وودز “انقلاب” می نامید، در کنار “انقلاب” می ایستاد! فکر کنید اگر جریان در درون چنین بین المللی قرار گیرد چقدر باید مواج باشد.

http://www.nashr.de/2/razi/imt/imt.pdf

آرش عزیزی:

علیرضا جان، زیر صفحه‌ فیس بوک نمی‌خواهم بحث راه بیاندازم، بر خلاف شما که ظاهراً علاقه‌ شدیدی به این کار دارید؛ اما اشاره می ‌کنم که بهتر است حداقل کمی صداقت را حفظ کنیم.

آلن وودز و ما کی در کنار احمدی‌نژاد قرار گرفته‌ایم؟‌ می‌توانید یک فاکت در این مورد بیاورید؟ دروغ گفتن جایز نیست. اگر ضمن حمایت از کسی که از احمدی‌نژاد حمایت می‌کند، حمایت از او تلقی شود، باید تمام حامیان جهانی، مثلاً کاسترو در کوبا را نیز به همین چوب راند که فکر نمی ‌کنم هیچ آدم عاقلی آن ‌را بپذیرد. ما، و بین‌الملل، در این زمینه همیشه پیگیر و پایدار عمل کرده‌ایم:‌ دفاع از دستاوردهای انقلاب ونزوئلا و تقدیر از آن اعمال چاوز که به بهبود آن کمک کرده و نقد بی‌رحمانه‌ آن سیاست‌های او، چه داخلی و چه خارجی، که در جهت منافع زحمتکشان ونزوئلا، ایران و جهان نبوده است.

در مورد انقلاب ایران هم که به نظر شما آبی در دل هیچ کس تکان نداده (!)‌، ادعایی که بی‌شرم‌ترین منکران این انقلاب از چاوز تا حزب حکمتیست هم نمی‌کنند، باید بگویم من به جوان‌هایی که دستبند سبز بستند و می ‌بستند هزار بار افتخار می‌کنم و بر پای آن‌ها و بر خون تک تک شان، خون نداها و سهراب‌ها، که شهید انقلاب ‌مان شدند، بوسه می‌زنم. حالا هر اسمی می‌خواهید روی ما بگذارید.

علیرضا بیانی:

اولاً چرا نباید زیر صفحه فیس بوک بحث راه بیفتد؟ حرام است یا کفر است و یا چه؟ ( با کمال میل در سطح دیگری این بحث را ادامه خواهیم داد و بعد لینک بحث را در فیس بوک می گذاریم تا رفتار پسندیده ای انجام داده باشیم). ثانیاً این درست است که من علاقه شدیدی به بحث و نقد و انتقاد دارم، اما نمی فهمم چرا باید به این موضوع بی علاقه بود. مارکسیست ها هرجایی که امکان دخالت گری باشد، دخالت گری می کنند و به همین دلیل هم مارکسیست می شوند.

و اما در مورد قرار گرفتن آلن وودز در کنار احمدی نژاد، از نوشته من کاملاً روشن است که “نتیجه” سیاست او چنین بود. برای همین من نوشتم:” آلن وودز یک بار باید در حمایت از چاوز در کنار احمدی نژاد می ایستاد”.

آلن وودز در کنار چاوز ایستاده بود (آیا چنین نبود؟) چاوز در کنار احمدی نژاد ایستاده بود و هنوز ایستاده است (آیا چنین نبود و نیست؟) من به ضرب المثلی که لنین در چنین اوضاعی استفاده می کرد فعلاً کاری ندارم که می گفت” بگو دوستت کیست تا بگویم کیستی”. می توان گفت آلن وودز در زمان حمایتش از چاوز پیش بینی حمایت چاوز از احمدی نژاد را نمی کرد. اما مسئله عمیق تر از این حرف ها و حوزه حقوقی است که شما مایلید بحث را به آن جا بکشانید. مسئله بر سر این است که باند آلن وودز بلافاصله پس از اولین حمایت چاوز از احمدی نژاد هیچ واکنشی به او نداشت.

نماینده گروه ایرانی IMT برای چاوز نامه سرگشاده ای نوشت و این سیاست اشتباه را به او گوش زد کرد. پس از حمایت های مکرر چاوز از احمدی نژاد که باعث شد همه زحمات رفقای ما در کمپین “دست ها از ونزوئلا کوتاه” و سایر فعالینی که خود در این کمپین قرار گرفته بودند از بین برود و حتی دیگر نتوان از انقلاب بولیواری حرفی زد، همین باند بورکرات آلن وودز نه تنها هیچ انتقادی به چاوز نداشت، بلکه نامه رفقای ایرانی ارسال شده به هیئت اجرائی که می بایست به دست همه اعضا می رسید را توقیف کرد. آلن وودز به دلایلی که بعداً بیشتر توضیح خواهم داد اصلاً علاقه ای نداشت که به چاوز از سوی IMT انتقادی شود. تنها تحت فشار برخی از اعضا به انتقاد دو سه عضو انتقاد کننده به چاوز، از جمله بخش ونزوئلا در IMT واکنشی خاص نشان داد و آرش عزیزی اهل صداقت به هیچ وجه مایل نیست بگوید که این انتقادهایی که به حساب IMT می گذارد، در حقیقت انتقادات بخش هایی از IMT است که بعدها یا از این به اصطلاح بین الملل خارج شدند و یا مانند بخش ایران به سبک استالینیستی عدم عضویت آن ها با یک تلفن اعلام شد؛ موضوع اصلی اما انتقاد خود IMT به چاوز است که نه در کارنامه این جریان و نه در بیان اخلاق صادقانه آرش عزیزی خبری از آن نبود.

صداقت آرش را باید در این جا محک زد که چرا مرتب از انتقاد IMT به چاوز حرف می زند، در حالی که تا آن مقطع به هیچ وجه چنین نبود. اگر این بود پس حقیقتاً این همه اصرار بخش ایرانی برای واکنش IMT به چاوز چه دلیلی داشت. چاوز چه می فهمید که مثلاً فلان گروه کوچک مکزیک یا ایران چه می گویند؟، اما وقتی رو به جمعیت زیادی کتاب آلن وودز را نشان داد تا پز دهد که یک نویسنده انگلیسی کتابش را به او هدیه کرده، وقتی برای IMT و شخص آلن وودز فرش قزمز پهن می کرد، دیگر قضیه فرق داشت؛ آلن وودز هم همین را نمی خواست. از نظر آلن وودز، گور بابای بخش کوچک ایران و یکی دو جای دیگر برای ساختن بین الملل کرده بود وقتی که می توانست به جای آن ها حمایت یک دولت را پشت بین الملل خود داشته باشد. در نتیجه، همین سیاست فرصت طلبانه مانع واکنش خود گروه IMT به چاوز می شود.

اکنون باید با روش مارکسیستی به سراغ تحلیل موضوع رفت و نه به روش قضایی و دادگاه و محکمه. روش مارکسیستی به ما می گوید که اگر حمایت از چاوز، جنبش کارگری در ونزوئلا را تقویت می کرد، انتقاد صریح و غیر مماشات جویانه به سیاست خارجی فرصت طلبانه چاوز می توانست جنبش کارگری در ایران را تقویت کند. آلن وودز از یکسو از چنین انتقادی به چاوز امتناع می کرد (این همان بخشی است که به ناچار وی را نه مستقلاً بلکه بدون انتقاد و خط تمایز با چاوز، اتوماتیک در کنار احمدی نژاد قرار می دهد) و از سوی دیگر ناچار می شد (این بار به طور مستقل) بگوید انقلاب در ایران آغاز شده است و خود را در کنار نیرویی انقلابی- که هیچ وقت معلوم نشد کدام بود- قرار دهد. در حالی که نه انقلابی در ایران آغاز شده بود و نه اگر هم این انقلاب بود آلن وودز می توانست نقش دوگانه بازی کند ( شما به جای خیل خرده کاری های روشنفکری بهتر است ابتدا بر سر مبانی اساسی مارکسیسم که یکی از مهمترین آن ها همین مفهوم انقلاب است به یک جمعبندی برسید و سپس به سراغ ضعف و قوت مواردی نظیر روند بین الملل چهار و شق القمر تد گرانت و نظایر آن بپردازید تا هر بار بر سر هر موضوعی ناچار نشوید از الفبا شروع کنید که آیا اینجا یا آنجا انقلاب شده یا نشده!)

در رابطه با سایر حمایت ها از احمدی نژاد، از جمله فیدل کاسترو و یا هرکس دیگری هم دقیقاً باید همین روش و همین انتقادات را به آن ها و شجاعانه و علنی و گسترده داشت. بماند که یکی از دلایل چپ و راست زدن های چاوز، محاصره وی در حلقه بورکراسی کوبا برای جلوگیری از تأثیرات کمونیست ها بر وی است. با همین درک و دریافت شما از چگونگی مبارزه کمونیستی ناچار می شوید از یک طرف همسویی حزب توده با خمینی و ازطرف دیگر با فیدل کاسترو را نیز تائید کنید، چه تفاوتی در ماهیت این سیاست با سیاست آلن وودز وجود دارد. اگر تاکنون در روش مبارزه کمونیستی این را متوجه نشده اید که حمایت از کسی مانند چاوز با چک سفید امضا دادن فرق می کند، بدانید که مبارزه ناقصی را دیده یا انجام داده اید.

وقتی آلن وودز در نوبت نا محدود سخنرانی خود در کنگره ای که در آن عضویت گروه ایرانی تصویب شد می گفت “چاوز یک دمکرات صادق است”، همان جا رفقای ما احساس می کردند که از این جمله پردازی های دو پهلو بوی خوبی نمی آید. مارکسیست ها عادت دارند همه چیز را با نام صحیح و تعریف کننده دقیق ماهیت آن توضیح دهند؛ به همین دلیل بود که مازیار رازی در فرصت نابرابر و محدود ده دقیقه ای خود توضیح داد که مسئله، “دمکرات صادق” بودن چاوز نیست، بلکه مسئله ژنرال هایی است که دور او را احاطه کرده اند که دیگر به آن ها نمیتوان گفت صادق. در نتیجه چاوز چاره ای ندارد به جز آن که کارگران کارخانه ها را مسلح و به آن ها آموزش نطامی دهد تا صداقت خود در مبارزه با امپریالیسم آمریکا را به کارگران ثابت کند. این است روش حمایت، ضمن ارائه مطالبه انتقالی و نه پوپولیسم آلن وودز در حل شدن در جنبش سبز و کبیر و بهار عربی و امثال آن.

راستی افتخار شما بر دستبند سبز و خون ریخته شده ندا و … چیزی به خصلت یک جنبش در هیئت یک انقلاب نمی افزاید؛ ظاهراً شما موارد مورد افتخار زیادی سراغ داری، اما بدانید افتخار و قهرمانی و ذوق و شوق یک چیز است و انقلاب و مفهوم مارکسیستی آن چیز دیگری است که به آن در مقاله ای جدا گانه می پردازم که بهانه “فیس بوکی بودن” بحث آن را تخریب نکند.

آرش عزیزی:

علیرضا جان، من هم مثل شما به بحث زیاد علاقه دارم ]…[ واقعیت این است که کل بین‌الملل ما به عنوان یک سازمان بین‌المللی و تمامی بخش‌های مختلف آن در ایران و آمریکای لاتین با صدایی واحد سیاست خارجی چاوز در زمینه جمهوری اسلامی (و اکنون سوریه و لیبی)‌ را محکوم و از آن انتقاد کرده اند. شما و دوستان مدام می‌گویید بعضی «بخش‌های» آی ام تی این کار را کرده‌اند، اما «خود آی ام تی» نه. دوست من! ما «خود آی ام تی» به عنوان پدیده‌ای ماورایی نداریم! آی ام تی متشکل است از بخش‌های آن. تمام مواضعی که در وب سایت ما منتشر شده است (مارکسیست دات کام) مواضع کل بین‌الملل ما است. ما هم مقالات متعددی به زبان‌های مختلف در این مورد منتشر کرده‌ایم. این «خود آی ام تی» است با اجازه‌تان! در ضمن اگر هم می‌خواهید کمی سابقه‌ داستان را بدانید آن بیانیه‌ معروف گروه ونزوئلا در نقد سیاست چاوز نسبت به جمهوری اسلامی را که رفیق خورخه مارتین از دبیرخانه بین‌المللی ساکن در لندن به صورت پیش‌نویس نوشته بود و آن رفقا با تغییراتی تصویب کردند ]مطالعه کنید[. پس این‌جور نبوده که انگار یک «بخش‌«هایی حرف‌هایی زده‌اند و دبیرخانه بین‌المللی «دندان روی جگر گذاشته» است و امثالهم.

سیاست کامل مبارزه طبقاتی در این زمینه هم در مطلب «کمونیست‌های ایران و انقلاب ونزوئلا» که من نوشتم پیدا می‌شود. اگر می‌خواهید یکی از آخرین انتقادهای ما به چاوز را هم در این زمینه ببینید، می‌توانید به مقاله‌ی رفیق خورخه مارتین در مورد ونزوئلا و لیبی اشاره کنید که در زمانی نوشته شد که جناب چاوز داشت برای قذافی قربان و صدقه می‌رفت! این مطلب نقد مستقیم چاوز و کاسترو است:

http://www.marxist.com/venezuelan-libya-not-april-11-but-caracazo.htm

جهانگیر سخنور:

آقای آرش عزیزی. گرچه استناد شما به استفاده از واژه «انقلاب» در آثار کلاسیک مارکسیست ها درست است، اما بسط دادن این مفهوم عمومی به هر حرکت، قیام، طغیان، اعتراضات خیابانی و غیره کاملاً غیر مارکسیستی است. این نوع برخورد تنها شامل حال رهبر شما آلن وودز و سازمان به اصطلاح بین المللی شما نمی شود. این روش از برخورد، شامل حال اکثر سازمان های دیگر به اصطلاح «تروتسکیستی» نیز می شود. شما تصور می کنید با هر حرکت توده ای و با راه انداختن جارو جنجال های کاذب- مبنی بر این که که گویا در ایران پس از انتخابات «انقلاب آغاز شد»، و یا حمایت از جوانان «سبز»- در حال خدمت به جنبش ها هستید. خیر درست برعکس. شما با این هوچی گری ها واقعیت ها را منعکس نمی کنید و در میان توده ها توهم آفرینی می کنید. حال فرضاً من به عنوان یک جوان در میان سبزها در انتخابات دو سال پیش که تحت تبلیغات شما مبنی بر آغاز انقلاب قرار گرفته بودم، از شما سؤال می کنم پس انقلاب چه شد؟ مگر شما به عنوان «مارکسیست» که ظاهراً به تحلیل های علمی مسلح هستید و ادعای رهبری ما را دارید به ما نگفتید انقلاب آغاز شده است. کدام جنبش کارگری را آغاز آن انقلاب به همراه آورد؟ چه آگاهی سوسیالیستی در جهت ساختن حزب انقلابی در ایران فراهم آمد؟ پاسخ این سؤالات و صدها سؤال دیگر همه بی جواب می مانند؟ شما و رهبر گرامی تان آقای آلن وودز پس به ما جوانان سبز ایران ندای بی اساس و کاذب دادید؟ چرا این کار را کردید؟ علتش تنها می تواند کاسبکاری سیاسی باشد. که خود را به اصطلاح «رادیکال» جلوه دهید و نقش رهبری را به دست بگیرد. این سیاست های ورشکسته شده را ما بارها از زبان حزب کمونیست کارگری و حکمتیست ها در ایران دیده ایم. با این روش از کار فاصله گرفته ایم. همان طور که به حکمتیست ها دیگر اعتمادی نداریم به شما هم اعتمادی نداریم. رهبر شما با سیاست های اشتباه، ارزیابی نادرست از انقلاب ایران به ما ارائه داد. در واقع این موضوع نشان داد که یا شما مارکسیست واقعی نیستید و یا کاسبکار سیاسی هستید و به ما دروغ گفتید.

علیرضا بیانی:

راجع به توضیحات اخیر تان درباره IMT و نقش آن در تعیین سیاست و غیره. داشتیم کم کم به آموزش های ساختن بین الملل توسط شما انس می گرفتیم که به یکباره نشان دادید حتی با الفبای این روند هم آشنا نیستید. شما عادت کرده اید در یک جریان بورکراتیک فعالیت کنید و به همین دلیل تحربه ای به جز این ندارید. همان طور که فکر می کنید مثلاً نظر این یا آن بخش از بین الملل فرقی با نظر کل بین الملل ندارد! تازه این ابتدای صورت مسئله است و اگر واقعاً چنین باشد در این صورت باید دید که چه کسی مادام العمر در مرکز آن نشسته و چه تصمیماتی می گیرد که بلافاصله به تصمیم کل بین الملل تبدیل می شود.

شما در نوشته خود چیزهایی در مورد بین الملل چهار و مندلیست ها سرهم بندی کرده اید بدون آن که با عمق موضوع آشنایی کافی داشته باشید. اگر به مندلیست ها هم واکنشی نشان داده اید به دلیل نفرت آلن وودز، این شاگرد تد گرانت از مندل است و اگر می توانسیتد عکسی از یک صفحه نشریه آلترناتیو به آلن وودز نشان دهید که به جای مقاله ای از ارنست مندل مطلبی از تد گرانت در این نشریه منتشر شده باشد، دیگر همه چیز مرتب می شد و آلن وودر هم کیف می کرد که بین المللش در حال تأثیر گذاری بروی بخش های دیگری از فعالین ایرانی است!!

در ابن رابطه موقتاً بد نیست این را بدانید که جنبش کمونیستی بعد از تروتسکی چیزی به اسم ” تئوریسین” نتوانست ارائه دهد و اگر هم در نزدیکی آن کسی را بتوان یافت، همین ارنست مندل است و نه تد گرانت و تونی کلیف و امثالهم. همین موضوع هم هست که آلن وودز را سخت عصبانی می کند. نقد شما به جای “مندلیست ها”، می بایست متوجه خود ارنست مندل باشد. وگرنه راست تر از مندلیست ها در این طیف با گذشته تروتسکیستی فراوان است. جدیدترین آن خود آلن وودز است که عاجز از ارائه کمترین تحلیل مارکسیستی از رویدادهای اخیر خاورمیانه بوده و هر شعله دودی را شعله آتش انقلاب معرفی می کند. اساس نزدیکی شخص شما به این گروه هم از این جا ناشی می شود که حزب حمید تقوایی هم دقیقاً مانند آلن وودز وقایع پس از انتخابات 88 را بر اساس عادت همیشگی اش مانند وقایع 18 تیر و چهارشنبه سوری ونظایر آن انقلاب معرفی کرده بود و شما هم که در آن موقع عضو فعال این حزب بودید این نقطه اشتراکتان شد با باند آلن وودز بدون در نظر گرفتن ادعاهای ضد تروتسکیستی یک طرف و مدعیات تروتسکیستی طرف دیگر! بگذریم.

بحث بر سر تصمیمات و نظریات اعضای یک بین الملل و تفاوت آن با تصمیمات خود بین الملل بود که شما معتقدید فرقی با هم ندارد. در این جا این پرسش بماند که اگر واقعاً فرقی ندارد چرا IMT علاقه ای به انتقاد از چاوز نداشت و این علاقه را واگذار به بخش های دیگر کرده بود و چرا این مقدار اصرار داشت که نامه انتقادی پیشنهادی بخش ایران به IMT بلوکه شد و مقدمات اخراج بخش ایرانی را فراهم کرد!؟

شما از صداقت حرف می زنید، بدون آن که بخواهید سهمی از آن را خود استفاده کنید. شما به انتقاد IMT از چاوز در زمانی اشاره می کنید که اولاً دیگر بخش ایرانی از آن اخراج شده بود و ثانیاً IMT دچار ریزش های پشت سر هم شده و ثالثاً حمایت اخیر چاوز از قذافی، هست و نیست آلن وودز را زیر سؤال برده بود؛ و از همه مهمتر این که خود چاوز هم مانند سابق آن تره ای را که برای آلن وودز خرد می کرد، دیگر خرد نمی کرد. این همه ذوق و شوق آلن وودز برای حمایت یک دولت در پشت بین الملل خود با یک انتقاد تند و تیز جناح راست ونزوئلا به چاوز (مبنی بر این که او به چپ گرایان نزدیک شده است) دود شد و بر هوا رفت و دیگر چاوز به وودز بی اعتنا شده بود. در این مقطع بود که انتقاد IMT که از نظر شما فرقی با انتقاد سایر اعضای آن به چاوز نداشت به یکباره فرق پیدا کرد و از زبان خود IMT بیان شد.

این ها را گفتم که تصور نکنید با انبانی پر از تجربه کار بین المللی آمده اید به نیروهای “چپ” آموزش کار مرتبط با بین الملل، آن هم این مقدار وارونه و سر به هوا، بدهید.

به عرض شما استاد محترم امر سازمانیابی بین المللی برسانم که نظرات هر بحش از بین الملل لزوماً نظر خود بین الملل کمونیستی نخواهد بود. هر کشور عضو در یک بین الملل کمونیستی مسئول تعین سیاست های بین الملل در آن حوزه است و به همین دلیل نماینده آن کشور در بین الملل می شود. آلن وودز چه کاره حَسَن است که بتواند در زمانی که رفقای ایرانی در درون ایران و درگیر مسائل ایران تحلیل خود را از وقایع ارائه می دهند، آن ها را کنار بگذارد و بر اساس اطلاعات کسب شده خویش از مدیا و ژورنالیسم بورژوایی به کشف انقلاب در ایران برسد و این را به موضع اصلی کل IMT تبدیل کند.

یکی از اساسی ترین شروط رفقای تروتسکیست ایرانی برای عضویت در IMT حق تعیین نظر و حتی اولویت بر نظر هر کشور در حیطه فعالیت اعضای یک کشور نسبت به کل بین الملل بود. به این معنی که فعالیت اعضای بین الملل در هر کشور بر اساس تحلیل همان اعضا از اوضاع آن کشور تدارک دیده می شود و نه مانند احزاب استالینیستی برادر با دیکته کردن اوامر از مرکز بورکراتیک بین الملل. به خصوص رفقای تروتسکیست ایرانی با این موضوع در کتاب و مقاله آشنا نشده بودند، بلکه به خاطر مشابه همین موضوع در انقلاب 57 ضربه بسیار سنگینی بر پیکر یک جنبش و جریان تروتسکسیتی وارد شد که می رفت در زیر گوش استالینیسم و حاکمیت نظری استالینیستی-مائوئیستی، مخاطبین مهمی در بخش های کارگری به دست آورد.

حزب کارگران سوسیالیست که مازیار رازی یکی از اعضای اصلی آن بود، در مقطع انقلاب 57 عضو بین الملل چهار بود. این حزب تنها و مطلقاً تنها جریانی در میان همه نیروهای طیف “چپ”بود که اعتقادی به انقلاب مرحله ای نداشت و از همان ابتدا شعار انقلاب سوسیالیستی می داد. بعدها کسان دیگری، آن هم به صورت فرمال و نیم بند به این عرصه وارد شدند ( مثلاً منصور حکمت که هنوز گسست کامل از مائوئیسم هم در آن زمان نکرده بود و همین مخرج مشترکش با کومله باعث اتحاد بین او و کومله شد).

باری، بخش انترناسیونال چهار، که ارنست مندل نیز متعلق به آن بود، تصور می کرد که خمینی در حال مبارزه با امپریالیسم آمریکا است و به همین دلیل از عضو ایرانی بین الملل چهار خواسته بود که از خمینی حمایت سیاسی صورت بگیرد. این تصمیم و دیکته آن به عضو ایرانی بین الملل باعث شد جریان نو پای حزب کارگران سوسیالیست که چند ماهی بود فعالیت خود را با این عنوان در ایران آغاز کرده بود، به دو نیمه تبدیل شود. جناحی در این حزب که مازیار رازی به آن تعلق داشت سخت در برابر ان دستور ایستادگی کرد. با آن که جناح کارگران انترناسیونالیست انگلستان عضو بین الملل چهار با تصمیم جناح ارنست مندل مخالفت کرد، اما باز این سیاست نتوانست مانع انشعاب در درون حزب کارگران سوسیالیست در ایران شود. جناحی به رهبری بابک زهرایی به پیروی از سیاست غلط بین الملل- که به دلیل عدم شناختش از ماهیت واقعی خمینی دچار توهم شده و دستور حمایت سیاسی از او را داده بود- به دنبال این سیاست رفت و نتایج فاجعه بار آن در تاریخ ثبت شد.
جناح منشعب از این حزب تنها به انشعاب از آن اکتفا نکرد و از کل بین الملل چهار نیز خارج شد. این تجربه تلخ چیزی نبود که باعث شود رفقای ایرانی مانند شما- که در چند جلسه بخش کاندایی IMT شرکت داشته، تحت تاثیر آن ها قرار گرفته، با چیزهایی در رابطه با فعالیت بین المللی آشنا شده و به یکباره تحت تعالیم وارونه آلن وودز قرار گرفته اید- بروند به همین سادگی عضو یک بین الملل شوند. و این در حالی است که بین الملل های بسیار قوی تری از نظر پایه های کارگری و وسعت اعضا و نظایر آن، به عنوان آلترناتیو عضویت در یکی از آن ها همواره فراوان بوده است. اما رفقای ایرانی مشروط به استقلال هر عضو در تعیین سیاست های کلان خود در حوزه جعرافیایی که فعالیت می کند، وارد IMT شدند. دیری نکشید که آلن وودز به طور یک جانبه اعلام کرد در ایران انقلاب آغاز شده است! و اکنون شما به عنوان سرباز دور از وطن عضو این بین الملل، بنا بر این تحلیل نادرست و ابراز افتخار برای نزدیکی به کسانی که دستبند سبز بر دست بسته اند ناچارید، علاوه بر فعالیت های خود در جریاناتی که پایه های کارگری انبوه و فراوان دارند ( مثلاً شرکت در کنگره سازمان راه کارگر!!) در کنار دستبند سبز بستگانی مانند ابراهیم نبوی و اکبر گنجی نیز بایستید. که البته تا می توانید موفق هم باشید.

جهانگیر سخنور:

آقای عزیزی. می خواستم در ادامه نظر پیشین خود در باره موضوع «آغاز انقلاب» نقل قولی از رهبر شما آلن وودز بیاورم: “یک چیز قطعی است؛ ایران هرگز به گذشته بازنمی‌گردد. توده‌ها آغاز به حرکت کرده‌اند و جنبش به این آسانی متوقف نمی‌شود. ما حق داریم که با اطمینان بگوییم: انقلاب ایران آغاز شده است.” (انقلاب آغاز شد است! آلن وودز، ترجمه ی بابک کسرایی، 17 ژوئن 2009). حال پس از سپری شدن ۲ سال شما چگونه این ارزیابی «دقیق» آلن وودز را نوضیح می دهید؟ در انتظار پاسخ شما خواهم بود. سپس نظر خودم را در باره مفهوم انقلاب بیان می کنم.

علیرضا بیانی:

کسرایی گفته بود که این “انقلاب مداوم است” و به این ترتیب همه تحلیل های مورد نیاز یک انقلاب به مفهوم مارکسیستی را ماست مالی کرد. تصور او از انقلاب مداوم که دقیقاً انعکاسی از تصور آلن وودز است شروع یک رخ داد یا شورش و یا حتی انقلاب به معنی واقعی و ادامه آن است. به این ترتیب ما باید هنوز شاهد انقلاب مداومی که سال 57 رخ داد، باشیم و یا مثلاً ادامه انقلابی را که در 18 تیر و یا اخیراً در وقایع انتخاباتی سال 88رخ داد، شاهد باشیم. درک آن ها از انقلاب مداوم سپری شدن مداوم زمان از وقوع یک رخداد است که نام آن را انقلاب می گذارند؛ و یا حتی در بهترین حالت، وقوع یک انقلاب. آن ها نمی دانند که انقلاب مداوم از تسخیر قدرت سیاسی طبقه کارگر آغاز شده و با انجام تکالیف سوسیالیستی در کشورهای پیشرفته صنعتی و و یا انجام تکالیف مرکب در کشورهای پیرامونی سرمایه داری، مداوماً تا استقرار سوسیالیسم در همه جهان، و بدون شکست و بازگشت تداوم پیدا می کند. دلیل نزدیکی این گرایشات رفرمیستی به تروتسکی، علاوه بر بی اعتبار بودن استالینیسم که نمی توان در نزدیکی آن مخاطبی را جلب کرد، به دلیل عاریه گرفتن نظراتی از تروتسکسی است که بتوان همه سازش ها و مماشات خود را به آن بهانه توجیه کنند. مثلاً پیروی از تئوری انقلاب مداوم تروتسکی و کاربست آن با جنبشی در ایران که به جنبش سبز معروف شد! اگر “نظریه” راه رشد غیر سرمایه داری نظریه پردازان استالینیستی نظیر اولیانفسکی توانست به جریانات استالینیستی مثل حزب توده در ایران این امکان را بدهد که آنها معتقد شوند خمینی جامعه را تا آستانه سوسیالیسم خواهد برد؛ سانتریست یا فرصت طلبانی مانند آلن وودز با برداشت سطحی از انقلاب مداوم، خود را نیازمند پاسخ به این سؤال که “انقلاب سبز 88” پس از دو سال چه شد نمی دانند و برای تخریب گرایش تروتسکیسم خواهند گفت، انقلاب مداوم است و ادامه دارد!

آرش عزیزی:

دوستان عزیز، به طور خلاصه در پاسخ به مطالب طرح‌ شده چند خطی می‌گویم:

1- علیرضا جان، من نگفتم نظر کل بین‌الملل با نظر تک تک بخش‌هایش یکی است. گفتم آن چه در وب‌سایت بین‌الملل از سوی بخش‌ها منتشر می‌شود نظر عمومی و مورد تأیید رهبری منتخب حال حاضر بین‌الملل و منطبق با سیاست‌های مصوب آن است. اگر یک بخش، نظری خیلی مغایر با این نظرات داشته باشد، که امکانش هست، در وب‌سایت مرکزی بین‌الملل منتشر نخواهد شد. در مورد سابقه‌ بحث‌ها و سیاست‌های ما راجع به چاوز و غیره فکر کنم به اندازه‌ کافی گفته‌ام. متأسفانه نمی‌دانم چگونه به اتهامات شخصی که علیه رفیق آلن مطرح می‌کنید پاسخ دهم. در بیانیه‌های مطبوعاتی او بارها تاکید شده که یک قران هم پول از دولت ونزوئلا نگرفته‌ایم و غیره.

2- جهانگیر جان، آری به نظر من آن خطوط نوشته‌ ما امروز به هیچ وجه باطل نشده‌اند. آری جنبش به آسانی متوقف نشد. بلکه قهرمانانه شش ماه ادامه یافت و تا پای قیام سراسری علیه کل حکومت، در روز عاشورا، رفت. آلن درست می‌گفت:‌ ایران هرگز به گذشته باز نمی‌گردد. انقلاب توده‌های ما که در تابستان ۸۸ آغاز شد وقفه یافته، اما دوباره تداوم خواهد یافت. ظاهراً برای دوستان ]توضیح می دهم:[ این ‌که ما گفتیم «انقلاب شروع شده» یعنی دیگر تا برقراری حکومت کارگری باید هیچ وقفه‌ای نباشد. مجدداً می ‌پرسم پس انقلاب ۱۹۰۵ روسیه چه؟ اگر کسی در سال ۱۹۰۸، که اوج ارتجاع برقرار شده بود، از لنین می‌پرسید چرا به آن می ‌گفتید انقلاب، پاسخ چه می ‌بود؟

3- در مورد فعالیت شخصی من و لو رفتن قضیه خیلی ساده این بود که در آن زمان من فعالیت‌های حزبی را با نام بابک کسرایی انجام می‌دادم و فعالیت‌های علنی را با نام آرش عزیزی. تا این‌ که مدتی بعد دیگر امکان بازگشت به کشور از من سلب شد و همه‌ فعالیت‌ها را علنی و با نام خودم انجام دادم. البته جناب رازی لطف کردند پیش‌ دستی کردند و پیش از هر چیز این اطلاعات را منتشر کرده و در اطلاع عموم گذاشتند. به هرحال مشخص است که اختلافات بسیار ما در سر چه کارهایی است. اجازه بدهید گروه کوچک و بی‌ مقدار ما راه خودش را برود و درخت‌های تنومند شما هم راه خودشان را. قضاوت با گذشت زمان!

جهانگیر سخنور:

آقای عزیزی. با تشکر از پاسخی که به من دادید. من کوشش می کنم به سؤالات شما یک به یک پاسخ بدهم. گرچه شاید معلوماتم به حد رهبران سازمان «عظیم»! بین المللی شما مانند آقای آلن وودز نباشد. سؤال می کنید که اگر در سال ۱۹۰۸ از لنین می پرسیدیم که چرا از «انقلاب» در سال ۱۹۰۵ سخن آورده بود، چه می گفت؟ پاسخ لنین همانند بسیاری مارکسیست های انقلابی- که دچار فرصت طلبی نشده و سازمان «عظیم» مارکسیستی در گفتار، اما خرده بورژوایی در کردار نساخته باشند- بسیار ساده است. و آن هم اینست که استفاده از کلمه “انقلاب” در وضعیت حرکت های توده ای در جامعه به دو منظور سنتاً استفاده شده است. یکی به مفهوم اعم کلمه و دیگری به مفهوم اخص کلمه است. در این امر تردیدی نیست که به طور اعم ما به عنوان مارکسیست های انقلابی بر این اعتقاد استوار هستیم که در وضعیّت ویژه ای که در آن ، به قول کارل مارکس، نیروهای مولّده در تناقض با مناسبات تولیدی قرار می گیرند و جامعه تحت شرایط ویژه ای درمی آید، وضعیّت آبستن انقلاب می گردد. در چنین دوره ای در هر زمان می توان شاهد طغیان ها، اعتراضات و حرکت های توده ای بود. مضاف بر این؛ مارکسیست ها بر این اعتقادند در عصر امپریالیزم یعنی دوره کنونی، دوره جنگ داخلی، قيام و انقلاب است. به سخن دیگر شرایط عینی برای انقلاب های اجتماعی در سراسر جهان به وجود آمده است. آن چه کمبودش احساس می شود شرایط ذهنی یا نبود رهبری واجد شرایط کارگری برای سازماندهی انقلاب است. از این زاویه می توان از حرکتی به عنوان انقلاب نام برد. وقتی لنین و یا تروتسکی و سایرین رهبران مارکسیست از انقلاب ۱۹۰۵ نام می برند به مفهوم اعم آنست. زمانی که از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نام می بریم به مفهوم اعم آنست. درک این موضوع ساده برای یک مارکسیست انقلابی آن قدرها نباید دشوار باشد .

اما همین استفاده از کلمه اعم انقلاب نیز از دیدگاه مارکسیست های انقلابی باید منطبق به وضعیت مشخصی باشد. ما زمانی به یک اعتراض توده ای و یا حرکت خیابانی نام «انقلاب» به شکلی کلی می دهیم که تمام اقشار و طبقات تحت ستم جامعه وسیعاً در آن شرکت داشته باشند. در انقلاب ۱۹۰۵ صرف نظر از رهبری آن انقلاب که بدست یک کشیش بود (پدر گاپون) آن انقلاب شامل تمام اقشار تحت ستم و به ویژه کارگران و دهقانان و تشکل های مستقل کارگری آن دوره و همچنین خرده بورژوایی شهری شد. در انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ ایران همین طور بود. لطفاً شما از رهبر دانشمندتان آقای آلن وودز سؤال کنید بر اساس چه تحلیل مشخص از ترکیب اجتماعی حرکت های توده ها، پس از انتخابات در سال ۱۳۸۸، ایشان به این نتیجه رسیدند که: “… یک چیز قطعی است. ایران هرگز به گذشته بازنمی‌گردد. توده‌ها آغاز به حرکت کرده‌اند و جنبش به این آسانی متوقف نمی‌شود. ما حق داریم که با اطمینان بگوییم: انقلاب ایران آغاز شده است.” از آقای آلن وودز سؤال کنید کدام بخش از جنبش متشکل کارگری- مانند شرکت واحد، کارگران ایران خودرو، هفت تپه که همه رهبران آن ها هم آن روز و هم امروز در زندان بسر می برند- دراین به اصطلاح انقلاب پس از انتخابات ۱۳۸۸ شرکت داشتند. اگر رهبر دانشمنداتان حتی یکی از اعلامیه های رهبران شرکت واحد و ایران خودرو را که اعلام تحریم این انتخابات و تظاهرات در پی آن را داده بود، پیش از اعلام این موضع شتابزده و بی اساس می خواند، دچار این کلی گویی های بی اساس نمی شد، که باعث تمسخر کارگران ایران و نیروهای انقلابی در سراسر جهان شود. چطور شما می توانید یک اعتراض عموماً مربوط به طبقه متوسط را با تمام از خود گذشتگی های انجام شده که مورد حمایت من و سایر مردم ایران است، با انقلاب ۱۹۰۵ روسیه مقایسه کنید؟ زمانی که مارکسیست ها انقلابی از کلمه “انقلاب” به مفهوم اخص آن استفاده می کنند؛ منظورشان این است که وضعیت انقلابی در جامعه به گونه است که می تواند به انقلاب پرولتری منجر گردد. آیا طبقه کارگر آمادگی و توان سازماندگی انقلاب را دارد؟ آیا وضعیت به پیروزی انقلاب منجر می شود؟ آیا وضعیت به اعتلای انقلابی خواهد انجامید؟ تمام این سؤالات را نمی توان بدون ارزیابی دقیق از وضعیت خود کارگران و تناسب قوای طبقاتی در جامعه، پاسخ جامع داد. در این جا برای اثبات این موضوع نقل قولی از لنین در اوائل ۱۹۱۵ در باره روش ارزیابی از موقعیت انقلابی در زیر آورده می شود: “برای یک مارکسیست این تردید ناپذیر است که بدون موقعیت انقلابی، انقلاب غیر ممکن است، به علاوه هر موقعیت انقلابی به انقلاب منجر نمی شود…” (لنین، اضمحلال بین الملل دوم – جلد 21 ص 213) یا اینکه: “موقعیت انقلابی در اغلب کشورهای پیشرفته و قدرت های بزرگ اروپا وجود دارد. آیا این موقعیت برای مدتی طولانی ادامه خواهد داشت؟ تا چه انداره وخیم تر خواهد شد؟ آیا به انقلاب منجر خواهد شد؟ این چیزی است که ما نمی دانیم، و هیچکس نمی تواند بداند. پاسخ آن در تجربه ای که در طی رشد روحیه انقلابی و گذار به عمل انقلابی توسط طبقه پیشرو پرولتاریا بدست می آید، داده خواهد شد” (لنین، اضمحلال بین الملل دوم – جلد 21 ص 216). نقل قول لنین با اتکا بر نظریات بلشویزم که خود حامل چکیده بخش عمده تجارب نخستین انقلاب سوسیالیستی در جهان است، نشان می دهد که اگر در وضعیت کنونی کسی مانند رهبرتان آقای الن وودز یافت شود که در مورد ایران شعار “آغاز انقلاب” را بدون ارزیابی از تناسب قوا و درک موقعیت ویژه طبقه کارگر، بیان کند، دچار کلی گویی شده است. آقای عزیزی متأسفانه شما به جای انتقاد از نظر رهبرتان و انحراف او از دیدگاه های مشخص مارکسیستی، از او همانند سربازی که فرنانبردار ژنرال خود است، هنوز حمایت می کنید! این شیوه از فرمانبری کورکرانه از رهبران خود ریشه در تربیت شما در درون دو حزب بورکراتیک یعنی حزب کمونیست کارگری و سازمان آلن وودز دارد. توصیه من به شما این است که واقعیت های جامعه ما را متکی بر نظرات مارکسیستی تحلیل کنید و موضع خود را به صراحت اعلام نمایید- حتی اگر رهبرانتان دچار لغزش شده باشند. اگر چنین نکنید، متاسفانه هیچ کس در ایران نه در میان جوانان «سبز» و نه در میان کارگران مبارز، شما را جدی نمی گیرد. مسلماً جوانان سرخ شما را مردود اعلام می کنند. هنوز این فرصت برای شما امروز وجود دارد که میان ن‍ظریات مارکسیزم انقلابی و خرده بورژوایی رادیکال، یکی را انتخاب کنید. برخورد تاکنونی شما در این نظرات و مقاله ای که نوشته اید،‌ نشان داده است که در صف جریانات خرده بورژوایی قرار گرفته اید. اگر چنین است، لطفاً انتظار نداشته باشید که کسی به سازمان «عظیم» بین المللی شما و آن رهبر سازمان تان آقای آلن وودز تمایلی نشان دهد. موفق باشید.

جهانگیر سخنور:

آقای عزیزی. در مورد انتقاد آلن وودز از چاوز. می گویید که سازمان بین المللی شما به چاوز انتقاد کرده است. رفرنس های شما را به دقت خواندم. همه این انتقادات مربوط به یکسال پیش می شود. درخواست من از شما این است که انتقادات آلن ودز و سازمان بین المللی و یا هر بخش آن را در زمان سرکوب جوانان ایران- در سال ۱۳۸۸ که آقای چاوز با وقاحت اعلام کرد جوانان ایران را سازمان سیا راه انداخته است همین جا عنوان کنید. چه مقاله و چه اطلاعیه ای از طرف شما انتشار یافت که دولت چاوز را برای حمایت از احمدی نژاد و ضدیت آشکار با حرکت های خیایانی (یا به قول رهبرتان آلن ودز- انقلاب)، رسماً محکوم کرده باشد؟ در انتظار پاسخ شما خواهم بود.

جهانگیر سخنور:

آقای آرش عزیزی (بابک کسرایی). از شما محترمانه سؤال کردم که توضیح بفرمایید که درست پس از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ زمانی که آقای چاوز در سخنرانی تلویزیونی هفتگی خود گفت: “پیروزی احمدی ‌نژاد یک پیروزی تمام عیار بود. آن ها می‌کوشند این پیروزی را لکه ‌دار کرده و از این طریق دولت و انقلاب اسلامی را تضعیف کنند. من می‌دانم که آن ها موفق نخواهند شد…. دنیا باید به ایران و پیروزی محمود احمدی‌نژاد احترام بگذارد” و همچنین بلافاصله پس از سرکوب جوانان در خیابان ها فرمودند که جوانان معترض در خیابان های ایران را سازمان جاسوسی سیا به راه انداخته و هدایت می کند”، در این زمان، رهبرتان آقای آلن وودز و یا دبیرخانه بین المللی و یا هیئت اجرائیه آی ام تی که شما از اعضای آن هستید، چه نقدی به دوست خود چاوز در اعتراض به اتخاذ چنین مواضع ضد انقلابی داشته؟ لطفاً آن مقاله یا اطلاعیه و یا اعتراض نامه را در این جا ارائه دهید. چنان چه در آن زمان آقای آلن ودز چنین نقدی را نکرده است، لطفاً به عنوان کسی که خود را سیاسی و انقلابی معرفی می کنید، اعلام کنید که او چنین نکرده است. در آن صورت نظر خودتان را بفرمایید که عدم دخالت آقای آلن وودز در آن دوره حساس نسبت چاوز چه معنایی می توانست داشته باشد. مشتاقانه در انتظار پاسخ شما هستم. در ضمن آقای آرش عزیزی، شما باید توجه کنید که هم اکنون این نظرات از سوی صدها نفر در خارج و داخل ایران خوانده می شود و شما اگر ذره ای احساس مسئولیت سیاسی در مورد کامنت های خودتان داشته باشید، می باید یا ادعای خود را در این جا ثابت کنید و یا آن را تکذیب نمایید. سکوت شما نشانگر بی پرنسیپی سیاسی تلقی خواهد شد.

جهانگیر سخنور:

آقای آرش عزیزی،

اول، سازمان بین المللی شما «آی ام تی» دارای یک مرکزیت است که در مورد کلیه مسایل سیاسی موضع گیری می کند. این مرکزیت به نام دبیرخانه بین المللی یا «آی اس» است، که در رأس آن آقای آلن وودز قرار گرفته است. ابزار تبلیغات و موضعی گیری این سازمان در سایتی به نام مارکسیست دات کام متجلی است. تمام مواضع رسمی این سازمان بین المللی در مارکسیست دات کام یا به امضای اعضای دبیر خانه بین المللی صورت می گیرد و یا با امضای آلن ودز.

همان طور که در کامنت های پیش درخواست کردم، مایل هستم مواضع رسمی رهبری سازمان شما را پس از انتخابات- به ویژه در محکوم کردن هوگو چاوز- در این جا منعکس کنید. با عرض معذرت، هیچ کدام از چند مقاله ای که استناد کردید موضع آلن ودز و یا رهبری اصلی سازمان آی ام تی، نمی باشد.

آقای آرش عزیزی لطفاً با ردیف کردن یک سری مقالات که توسط افرادی خارج از رهبری اصلی این سازمان نوشته شده است، به خوانندگان این نظرات توهین نکنید. سؤال این است: آیا رهبران اصلی شما و مشخصاً آقای آلن ودز در آن دوران حساس در کنار مردم ایران قرار گرفت و یا در کنار چاوز و غیر مستقیم در کنار احمدی نژاد. اگر ایشان موضعی اعلام کرده اند لطفاً ارائه دهید. اگر به دلایل دیپلماتیک و رابطه دوستانه با چاوز سکوت برقرار کرده اند، لطفاً نظر خود را به جوانان ایران در مورد این سکوت چند ماهه ذکر کنید.

دوم، مقالاتی که توسط برخی از بخش ها نوشته شده است، هیچکدام صحبتی از محکومیت و یا نقد غیر مستقیم هم از چاوز نمی کند. این مقالات اولیه زیر فشار گروه سابق ایران در آی ام تی یعنی گرایش مارکسیست های انقلابی نوشته شده و برخی مقالات هم به وسیله خود آن ها ترجمه شد (مانند مقاله ترجمه شده توسط آرمان پویان). شما از این مقالاتی که از سوی برخی از اعضای آی ام تی در کشورهای مختلف نوشته شده است یک جمله بیاورید که نشان دهد که این افراد موضع ضد انقلابی چاوز را در حمایت از احمدی‌نژاد، مشخصاً محکوم کرده باشند.

سوم،‌ مواضع رسمی سازمان شما در نقد به چاوز به زمانی مرتبط می شود که پروژه بین الملل پنجم چاوز که آی ام تی قرار بود در آن شرکت کند، منتفی شده بود. به عبارت دیگر چاوز با رهبری سازمان شما روابط دوستانه را بهم زد. در آن زمان بود که آقای آلن وودز و رهبری سازمان شما در مورد مشخص لیبی- که چاوز به همان روش ضد انقلابی که از احمدی نژاد حمایت کرده بود، از قذافی حمایت کرد- مجبور شد انتقاد کند. نفس انتقاد آن دوره اشکالی ندارد. اما علل آن صرفاً بر اساس بهم خوردن رابطه با چاوز بوده است.

آقای آرش عزیزی در سیاست بین المللی مدافعان طبقه کارگر مقوله ای است به نام «فرصت طلبی» که بسیاری به آن آغشته هستند. فرصت طللبی در امور سیاسی به این مفهوم است که مواضع سیاسی بر اساس زدوبندهای سیاسی و نه منافع واقعی کارگری و توده ها اتخاذ می شود. یعنی از یک سو گفته می شود در ایران «انقلاب آغاز شده» – که در میان جوانان محبوبیت کسب شود و در عین حال، از طرف دیگر، به دلیل زدوبند با یک رژیم بورژوایی و گرفتن چند مقام و موقعیت از او، همان به اصطلاح حرکت انقلابی، حمایت نمی گردد. و در مقابلِ فردی که رسماً این به اصطلاح انقلاب را منتسب به سیا و ضد انقلاب معرفی می کند، سکوت برقرار می شود.

آقای آرش عزیزی، این فرصت طلبان که شامل رهبران شما به ويژه آقای آلن وودز هم می شود، جایگاهی در میان گرایش های انقلابی و جوانان و کارگران ایران نخواهد داشت. تلاش شما برای جلب افرادی به این سازمانِ سراپا فرصت طلب ناکام خواهد ماند. تنها کاری که شما به عنوان یک جوان می توانید انجام دهید اینست که به جای دنباله روی کورکورانه از این رهبران فرصت طلب و تبلیغات مواضع سراپا انحرافی آن ها در میان برخی از جوانان، خودتان را تا دیر نشده است از این منجلاب نجات دهید.

من در کامنت آتی به جمع بندی خود از مواضع سازمان شما بر اساس مواضع فرصت طلبانه رهبری تان خواهم پرداخت. در عین حال منتظر توضیحات شما هم در مورد سه نکته بالا خواهم بود. موفق باشید.

میلیتانت: جمع بندی بحث با آقای آرش عزیزی (بابک کسرایی) پیرامون مواضع آلن ودز و سازمان آی ام تی.

در نظرات پیشین، با صراحت از آقای آرش عزیزی مکرراً سؤال شد که نقد مشخص رهبرشان آقای آلن وودز را در چند ماه نخست سرکوب های سال ۱۳۸۸ در ایران نسبت به آقای هوگو چاوز به خوانندگان معرفی کنند. ایشان به جز مغلطه، بازی با کلمات و معرفی چند مقاله بی ارتباط به موضوع (آن هم نه مقالاتی که از سوی آلن وودز نوشته شده باشد) از این کار طفره رفتند. ایشان در عمل نشان دادند که صداقت یک فرد سیاسی در برخورد روشن و شفاف را ندارند. علت این است که ایشان تنها به عنوان یک مترجم و متأسفانه پادوی سیاسی آقای وودز (قصد توهین شخصی به ایشان نداریم، اما هیچ صفت دقیق تری برای توصیف موقعیت ایشان یافت نمی شود) در میان ایرانیان ظاهر شده و هدفش سربازگیری برای سازمان بین المللی بی اعتبار «آی ام تی» است. ایشان به عنوان مطیع اوامر آلن وودز، هیچ چیزی برای گفتن ندارد به جز تکرار اتهامات او نسبت به انقلابیون و توجیه فرصت طلبی شان در مورد ایران. از این رو ایشان را برای انحرافات رهبریشان نباید مورد سرزنش قرار داد. از این دست افراد خرده بورژوا در میان احزاب سانتریستی امروزه بسیار دیده می شوند.

نکته اول، سازمان آی ام تی به رهبری آلن وودز از لحاظ سیاسی یک جریان فرصت طلب است. همان طور که در نظرات پیشین به تفصیل نشان داده شده است، این جریان برای گرفتن خرده نانی از چاوز در درون یک پروژه به نام “بین الملل پنجم”، تمامی اصول خود را زیر پا گذاشت و در مقابل موضع ضد انقلابی چاوز سکوت کرد. در این بین نیز هرگونه انتقادی از درون سازمان، به وسیلۀ این جریان در نطفه خفه شد.

نکته دوم، سازمان آی ام تی به رهبری آلن ودز به لحاظ تشکیلاتی، یک جریان بورکراتیک است. این سازمان همانند بسیاری از احزاب سانتریستی، کاریکاتوری از حزب انقلابی بین المللی است. اعضای آن عمدتاً متشکل از طیف های خرده بورژوایی می باشند و ارتباط این سازمان با جنبش کارگری و دانشجویی صرفاً ارتباطی است قیم مآبانه با هدف تحمیل خط رهبری به آنان. سازمانی است به شدت بورکراتیک که اصولاً به حقوق گرایشات مختلف درون خود اعتقادی ندارد. متعاقباً هر فرد و جناحی که در درون این سازمان بین المللی کوچکترین نقدی به رهبری آن داشته باشد، به شکلی حذف و یا از سازمان اخراج می گردد. از این رو در سال های اخیر، شاهد اخراج ها و انشعابات بسیاری در این سازمان بوده ایم. به چند نمونه اکتفا می کنیم: یکی از کارگری ترین و جدی ترین بخش ها، یعنی اسپانیا با بیش از چند صد نفر از این تشکیلات همراه با قسمت هایی از بخش های ونزوئلا و مکزیک و کلمبیا از این حزب خارج شدند. بخش پاکستان که بزرگترین بخش آن بود به دو قسمت تقسیم شده است. بخش سوئد و لهستان به طور سازمان را ترک کردند. بخش ایران به علت انتقادات شدید به فرصت طلبی آلن ودز نسبت به چاوز پیرامون حمایت او از رژیم سرکوبگر ایران و همچنین کلی گویی های آلن ودز در مورد انقلاب ایران، با روش توطئه گرایانه و بر چسب اتهامات دروغین و بی اساس از آی ام تی اخراج شد.

نکته سوم، سازمان آی ام تی امروز دچار بحران عمیق سیاسی و تشکیلاتی است. از این رو با فرستادن پادوی ایرانی خود آقای آرش عزیزی به میان گروه های ایرانی مانند راه کارگر، جریانات اصلاح طلب و اکنون در میان فعالان نشریۀ آلترناتیو قصد دارد تا بخش ایرانی از دست رفته خود را مجدداً احیا کند.

نکته چهارم، برای خنثی سازی این گونه سازمان های انحرافی و غیر دمکراتیک و فرصت طلب، اپوزیسیون انقلابی و ضد رژیمی باید به افشای این جریانات انحرافی از هر طریقی که خود مناسب می داند، مبادرت نماید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *