ایجاد جبهه سوم برای مقابله با حمله نظامی امپریالیسم+شنیداری / مازیار رازی

پیش از این که به مواضع مارکسیست ها اشاره بشود، درواقع باید جبهه های درگیر در جنگ را روشن کنیم و تشخیص بدهیم، یعنی این که چه جبهه هایی درگیر این جنگ خواهند شد؟

واضح است که از یک طرف دولت امپریالیستی آمریکا است با متحدینش مانند اسرائیل و دول اروپایی که از متحدین همیشگی آمریکا بوده و در هر جنگی که اخیراً انجام شده، مانند عراق و افغانستان و لیبی و کشورهای دیگر، درگیر بوده اند. و از طرف دیگر هم واضح است که ایران است با متحدین خودش مانند حماس و حزب الله و غیره (البته جالب است که جمهوری اسلامی در مورد لیبی به طور کامل همسو بودن و همکاری خود باامپریالیزم غرب را نشان داد و حتی مجروحین “انقلاب ناتو” در لیبی را هم به بیمارستان های میلاد و چمران در تهران منتقل کرد!)

معمولاً جراید و رسانه های عمومی در سطح بین المللی به محض ورود دو کشور به جنگ، تمایزی میان دولت مستقر در رأس هر کشور و مردم آن قائل نمی شوند. همان طور که می بینیم و در روزنامه ها می خوانیم، به عنوان مثال از جنگ بین “اسرائیل” و “ایران” صحبت می شود. صحبت از ایران است و هیچ گاه “دولت ایران” سخنی به میان نمی آید. یعنی فرض را بر این می گذارند (یا به مخاطب حُقنه می کنند) که یک دولتی هست که با برگزاری “انتخابات” بخش زیادی از مردم هوادار و طرفدار خود را نمایندگی می کند؛ بنابراین با اتکا به آراء جمیع مردم و اکثریت آن هاست که این دولت وارد جنگ می شود. در مورد آمریکا هم همین طور می باشد و تصورشان این است.

بنابراین این تمایز را هیچ وقت قائل نمی شوند و این تمایز است که از نقطه نظر تحلیل های مارکسیستی مورد اهمیت است. وقتی که ما می خواهیم وارد مقولۀ جنگ شویم، مسألۀ دولت را از مسألۀ مردمی که در این مملکت وجود دارند تفکیک می کنیم و فراتر از آن، تقسیم طبقاتی خود این “مردم” را هم لحاظ می کنیم- به ویژه طبقۀ کارگری که در این جوامع وجود دارد و تحت استثمار و ستم است و سایر اقشار ناراضی از دولت و حاکمیت.

البته این عدم تمایز و ارزیابی می تواند در بعضی از موارد درست باشد، مثلاً دورۀ جرج بوش، یکی از دوره هایی بود که رئیس جمهور توانست پایۀ اجتماعی نسبتاً بزرگی در جامعه ایجاد کند. بدین ترتیب وقتی حملۀ نظامی به افغانستان را شروع کرد، چیزی نزدیک به ۷۰ الی ۸۰ درصد آرای مردم را با خود داشت. نظیر همین موضوع در ایران نیز وجود داشته است، یعنی هنگامی که جنگ با عراق شروع شد، درواقع توهمات نسبت خمینی هنوز زیاد بود و جنگی که از طریق صدام حسین با پشتیبانی آمریکا به ایران تحمیل شده بود، داوطلبان زیادی داشت- بخصوص در بخش کارگری زیاد بودند کسانی که تمایل داشتند به جنگ بروند و تحت سیاست های ارتش خمینی، علیه رژیم صدام بجنگند.

از این نقطه نظر تحت شرایط خاصی دولت و توده ها یک سیاست مشترک را اتخاذ و توده ها از سیاست دولت حمایت می کنند؛ ولی این دوران بسیار موقتی است و همیشگی و دائمی نیست. در شرایط کنونی حتی در آمریکا این مسأله وجود ندارد، یعنی امروز حتی اوباما از اکثریت آراء برای اعلام یک جنگ برخوردار نیست و جبهه ای که در آمریکا به وجود خواهد آمد، تعداد زیادی از ناراضیان وضع موجود را (که بسیاری شان امروز در قالب جنبش اشغال وال استریت به خیابان ها آمده اند) دربر خواهد گرفت. بحران اقتصادی وجود دارد و اتفاقی نیست که اوباما در نطق پیشا انتخاباتی خود همین دیروز اعلام کرد که ما خواهان جنگ با ایران نیستیم، بلکه به دنبال مذاکره هستیم.

در واقع آرای انتخاباتی (به مثابۀ یک ویترین) برای این سیستم مهم است و به همین جهت تلاش می شود تا آن را بسازند؛ چنان چه این تمایلات توده ای در حمایت از جنگ ایجاد و تقویت شود (یعنی آمادگی ذهنی و جوّ روانی مساعد ایجاد گردد)، آن وقت قویاً طبل های جنگ ها را به صدا درمی آورند و به احتمال قوی این جنگ را انجام می دهند. ولی در حال حاضر چنین نیست و زمانی که اوباما هم صحبت از مذاکره می کند، نشان می دهد که نیروهای طرفدار جنگ به شدت کاهش پیدا کرده اند، حالا ممکن است هنوز ۲۰ الی۳۰ درصد جامعه یعنی جریانات شدیداً راست گرای مذهبی هنوز وجود داشته باشند که متمایل به جنگ باشند، مثل همین آقای «میت رامنی» که یکی از رقبای اوباما است و اعلام کرده که خواهان جنگ با ایران می باشد و پشتیبانان او همین «مورمون ها» و جریانات راست گرای مذهبی هستند. ولی به هرحال در شرایط کنونی در داخل آمریکا هم اگر بخواهند این جنگ را سازمان دهند، واقعیت اینست که این تناسب قوا به نفع آنان وجود ندارد و از حمایت توده ای برخوردار نیستند.

در داخل اسرائیل هم همین طور، اگر اخبار اسرائیل را در طول یکی دو روز گذشته دنبال کرده باشید، مشاهده می کنید که همین دیروز اعتصاب عمومی صورت گرفته و اعتصاب کارگران در تمام بخش های خدمات و غیره کاملاً اقتصاد اسرائیل را مختل کرده بود؛ این ها همگی دالّ بر بحران عمیق اقتصادی این کشور است و این موضوع خود یکی از دلایل تبلیغ جنگ علیه ایران در اسرائیل به شمار می رود. چرا که دولت می خواهد توجه این نارضایتی عمومی در داخل اسرائیل را متوجه جنگ با ایران و حزب الله و غیره بکند. این اعتصاب عمومی که دیروز در اسرائیل صورت گرفت، اولین اعتصاب عمومی بعد از ۵ سال بود و همین چند ماه پیش نیز علیه سیاست های ریاضتی دولت و بحران اقتصادی، اعتراضات عمومی در اسرائیل و در بسیاری از شهرها صورت گرفت.

به هرحال هم اسرائیل و هم آمریکا به یمن دموکراسی صوری (بورژوایی)، آرایی دارند؛ اگر مشاهدۀ شکاف میان دولت و مردم جامعه در آمریکا برای برخی نیاز به مداقه داشته باشد، دست کم در ایران به طور کامل و شفاف دیده می شود و نیاز به بررسی خاصی ندارد. در داخل ایران بخش وسیع جامعه، شاید ۸۵ درصد و شاید هم بیشتر، عمیقاً از دولت و رژیم کنونی منزجر هستند و واقعیت این است که اگر جنگی هم رخ دهد، تمایلی نخواهند داشت که داوطلبانه از این دولت در مقابل آمریکا و یا اسرائیل دفاع بکنند. بنابراین مسأله در داخل ایران اینست که یک جبهۀ سوم بسیار نیرومند ایجاد می شود، یعنی غیر از جبهۀ امپریالیست ها و متحدینش و جبهۀ دولت ایران؛ یک جبهۀ سومی در داخل ایران یقیناً شکل خواهد گرفت و نقداً هم شکل گرفته، فقط این جبهه غیرمتمرکز است و غیر متشکل، و کمی سرخورده. در جریان حوادث پس از انتخابات ۱۳۸۸ جامعه در کلیت خود به شدت مورد سرکوب قرار گرفت و طبقۀ کارگر با وجود این که اعتصابات متعددی داشت (اعتصاباتی که هنوز هم ادامه دارد) تا حدودی ارعاب گردید و رهبران این طبقه دستگیر شدند؛ ولی کماکان این جبهۀ سوم در داخل ایران وجود دارد و در صورت بروز جنگ واضح است که این جبهۀ سوم نقش بسیار تعیین کننده ای ایفا خواهد کرد.

ما به عنوان مارکسیست های انقلابی گرچه همیشه مدافع حقوق دموکراتیک در جامعه هستیم (از قبیل آزادی، سکولاریزم، حق بیان، حق اعتصاب، و مدافع تمام حقوقی که در جامعۀ کنونی مورد تهاجم قرار گرفته است)، ولی مسألۀ ما صرفاً مسألۀ تحقق حقوق دموکراتیک نیست و ما خواهان فراتر رفتن از این ها هستیم و بر اساس بنیادهای فکری خود این تجربه را آموخته ایم: مسألۀ ما نظام سرمایه داری ایران است که خود متکی به نظام سرمایه داری بین المللی است و از این نقطه نظر مسألۀ ما در داخل ایران این است که در صورت بروز جنگ این جبهۀ سوم را به یک جنگ طبقاتی، جنگی که به سرنگونی رژیم منجر می شود، مبدل کنیم و از این نقطه نظر بسیار مهم است که این جبهۀ سومی که در جامعه ایجاد شده تقویت گردد و هم این که در راستای مبارزه برای سرنگونی این رژیم تحقق پیدا کند. این مسألۀ بسیار مهم و کلیدی است که در تحلیل های ما جای دارد.

افرادی ایراد می گیرند که فرضاً اگر جنگی رخ دهد، متعاقباً در سطح جامعه سربازگیری خواهد شد و واضح است که جوانان و بسیاری از نیروهایی که به هرحال ارتباطی با سپاه پاسداران و بسیج و نظایر این ها ندارند، برای جنگ با نیروی خارجی بسیج خواهند شد و از این نقطه نظر نیروهایی که در سطح جامعه حضور دارند بالأجبار موظف می شوند که سلاح به دست بگیرند و برای دفاع از تمامیت ارضی، مثلاً در ارتش شرکت نمایند؛ در نتیجه، بنا به استدلال این گروه، اگر ما توجه خودمان را به این جبهۀ سوم معطوف کنیم، عملاً به شکلی رژیم را تقویت کرده ایم. به نظر من این استدلال کاملاً نادرست است؛ به مثال های خیلی مشخصی که همین امروز دیده می شوند توجه کنید. در سوریه می بینیم که هنوز هیچ نیروی بین المللی (برخلاف مورد لیبی) برای مداخلۀ نظامی به میدان نیامده و یا هواپیماهای ناتو هنوز جایی را بمباران نکرده اند، ولی کماکان می بینیم که انشقاقی در ارتش به وجود آمده و بخش عمده ای از گرایش های سنی مذهب در ارتش، به ارتش مستقل علیه بشار اسد و دولت ملحق شده اند. بنابراین انشقاق در ارتش بخصوص در دوران جنگ درواقع پیش شرط ها و پیش زمینه های انقلاب را فراهم می آورد.

در روسیه در جریان انقلاب اکتبر نیز همین اتفاق افتاد، یعنی نیروهای مسلح درواقع سربازان و افسران مسلحی بودند که به انقلاب و ارتش سرخ ملحق شدند، بلشویک ها از طریق همین سربازان و افسرانی که تا چند ماه پیش در ارتش تزار و در ارتش دولت سرمایه داری نقش داشتند، توانستند این افراد را جلب انقلاب بکنند.

در داخل ایران هم چنین خواهد شد و این گونه نیست که وقتی نیروهایی بسیج و مسلح می شوند و در ارتش جای می گیرند، محققاً همه از هواداران و طرفداران رژیم اختناق در ایران باشند و بدون کوچکترین برخوردی با رژیم، مبارزه با امپریالیزم را تا به آخر انجام دهند. بالعکس اگر جنگی رخ دهد، این جبهۀ سوم ضمن این که نیروها را متوجه مبارزه با امپریالیزم می کند، در عین حال به تمرّد و سرپیچی دست خواهد زد و می تواند مبارزه را هم زمان با رژیم استبدادی در ایران آغاز کند و پس از عقب راندن امپریالیزم، قادر می شود تا این رژیم را هم ساقط کند و دولت کارگری و دولت شورایی را بنا نهد.

از این نقطه نظر اهمیت تقویت جبهۀ سوم درک می شود، یعنی جبهۀ سوم در شرایط بروز جنگ، جبهۀ سوم با چشم انداز انقلاب، با چشم انداز تبدیل جنگ امپریالیستی علیه رژیم اسلامی به یک جنگ طبقاتی و این یکی از وجوه تمایز موضع مارکسیست های انقلابی با مواضع سایر جریانات است.

https://t.me/Marxist_Enghelabi

militant.com

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران