پایگاه اجتماعی حزب توده

بحث آزاد

اکثر قریب به اتفاق کتب و مقالاتی که درباره حزب توده به رشته تحریردرآمده اند این سازمان را حزبی منحرف و عملکرد آن را فضاحت بار ارزیابی کرده اند و کارنامه این حزب نیزخودگواهی بر این مدعاست؛ موافقت با واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی، پشتیبانی از فرقه دموکرات آذربایجان، انفعال در برابر کودتای ۲۸ مرداد، حمایت از آیت الله خمینی و موارد دیگر. با این حال در این نوشتار سعی داریم به بستر تاریخی و زمینه گرایش توده ها به این حزب اشاره کنیم و چرایی پیوستن افراد به این حزب با توجه به وابستگی این سازمان به اتحاد جماهیر شوروی.

ابتدا باید اشاره کرد که اعتقاد به “نقش تعیین کننده نیروهای خارجی” در میان ایرانیان ریشه های عمیق در تاریخ قدیم و جدید کشور دارد. ایرانیان طی قرن ها تهاجم و تسلط نیروهای بیگانه و غارتگر اعم از عرب و مغول و عثمانی و روس و انگلیس را تجربه کردند و بخصوص وقتی در سایه حکومت بی کفایت قاجار کشور به حیاط خلوت استعمارگران تبدیل گشت، به تدریج این طرز فکر بر توده ها حاکم شد که سرنوشت این ملت، بلکه سرنوشت جهان در دست ابرقدرتها و جهان خواران قرار دارد نه در اختیار و اراده و تصمیم مردم. جنبش مشروطه و پیروزی انقلابیون بار دیگر امید استقلال و آزادگی را در دل ملت زنده کرد اما با مشاهده به توپ بسته شدن مجلس توسط کلنل لیاخوف و سپس کودتای ۱۲۹۹ و تهاجم نیروهای شوروی به شمال ایران، دیری نپائید که ملت پی برد اراده ایشان ضعیف تر از آن است که بتواند در برابر نیروهای بیگانه پایداری ورزد. بنابراین تعجبی نداشت که در دهه ۱۹۳۰ تبلیغات عوام فریبانه نازیسم اثر شگرفی در مردم ایران گذاشت تا هیتلر و ارتش خونخوار وی به چشم ناجی و عامل دفع شر انگلستان پنداشته شود. با سقوط حکومت رضا شاه ، ورود متفقین و ارتش سرخ به ایران و سرانجام پیروزی های شوری در استالینگراد، توده ها رفته رفته از آلمان ناامید شدند و طیف گسترده ای از مردم پیروزی های ارتش سرخ را تهنیت گفته استالین را نابودگر فاشیسم قلمداد کردند. با سقوط دیکتاتوری رضا شاه فضای نسبتا باز سیاسی در کشور پدید آمد. ملت که دو دهه استبداد و خفقان شدید را پشت سر گذاشته بود بار دیگر مجال پیدا کرد تا با حزب سازی و تکیه بر پارلمانتاریسم و گسترش دموکراسی، سهمی در قدرت مطالبه نماید. با آزادی زندانی سیاسی فرصت مناسبی در اختیار نیروهای چپ قرار گرفت تا به سازماندهی مجدد خود بپردازند و اینچنین بود که جمعی از اعضای ۵۳نفرِ مارکسیستِ زندانی شده در سال ۱۳۱۶، تشکیل یک سازمان سیاسی به نام حزب توده را در هفتم مهرماه ۱۳۲۰اعلام کردند. اما چرا این حزب با حمایت دولت شوروی تشکیل شد؟

۱- ارتش نازی همچنان قدرتمند و در نتیجه موج هیتلر پرستی و متعاقبا مخالفت با کمونیسم در میان توده ها و عوامل حکومتی رواج داشت. پس عوامل حزب چنین می پنداشتند که برای حفظ و نگهداری خود به یک پشتیبان خارجی نیازمندند.

۲- اگر دکتر تقی ارانی (بنیانگذار گروه ۵۳ نفر که در سال ۱۳۱۸ به دست عوامل رضا شاه کشته شده بود) در گذشته در پی اتحاد با کمینترن و نیروهای کمونیستی بین الملل برآمده بود در این زمان کمینترن به دست استالین منحل شده بود. استالین معتقد بود که در کشورهای عقب ‌مانده کمونیست‌ها نباید به نام حزب کمونیست فعالیت کنند، بلکه باید در یک جبهه  واحد شرکت کنند؛ چون که در این کشورها ذهن توده ها هنوز برای پذیرش افکار کمونیستی آماده نیست. بدین ترتیب کمونیسم در یک کشور اسلامی زمینه ای نخواهد داشت و نمی توان به جز عده معدودی، کسی را جلب کرد. لذا باید یک حزب وسیعی ساخته شود که افراد طرفدار پیشرفت و ترقی اجتماعی و سوسیالیسم به طور کلی، نه کمونیسم، به آن جلب شوند (۱)

بنابراین در مرامنامه اولیه حزب توده هیچ نشانی از تفکرات انقلابی و اصول مارکسیستی دیده نمی شد بلکه حمایت از قانون اساسی و سلطنت مشروطه و حفظ منافع متفقین از اصول مهم و اولیه آن بود (این مرامنامه به تدریج طی چند سال آتی تغییر پیدا کرد).

تا سال ۱۳۲۲تعداد افرادی که به این حزب پیوستند متجاوز از چند صد نفر نمی بود اما پس از پیروزی ارتش سرخ در استالینگراد، موج گسترده ای از سیاسیون به این حزب ملحق شدند. جدا از این مسئله عوامل مهم دیگری مانند دو دهه دیکتاتوری دهشتناک، شرایط سخت معیشتی کارگران و زحمتکشان و سردرگمی جنبش های خود انگیخته را می توان نام برد. ساعت کار کارگران در آن زمان بین ۱۰تا ۱۵ساعت و مزد آنان بسیار ناچیز بود. رفتار کارفرمایان و کارخانه داران با کارگران بسیار زننده بود وهیچ قانون یا اتحادیه ای به منظور حمایت از کارگران وجود نداشت. از دیدگاه طبقه روشنفکر نیز، به دنبال از میان رفتن خوش بینی ها و امیدواری هایی که پس از شهریور ۱۳۲۰ پدید آمده بود، نابودی خودکامگی رضاخانی، پیش درآمدِ یک الیگارشی فاسد زمین دارن، ثروتمندان و درباریان بود نه یک دموکراسی راستین و نظامی کارآمد با تکیه بر تکنوکرات ها و اندیشمندان. در نتیجه بسیاری از روشنفکران کشور به عضویت حزب توده درآمدند از جمله فریدون توللی، سیاوش کسرائی، فریدون تنکابنی، علی اکبر دهخدا، هوشنگ ابتهاج، عبدالحسین نوشین، جلال آل احمد، اسنفدیار منفردزاده، بزرگ علوی، فریدون توللی، نادر نادرپور، مهدی بامداد، سعید نفیسی، غلامحسین ساعدی، پرویز خانلری، فریدون تفضلی، مرتضی راوندی و غیره. احمد شاملو* درباره اینکه چرا بسیاری از شاعران و نویسندگان به حزب توده پیوستند چنین می گوید: ” این را با یک تمثیل باید روشن کرد: ببین، یک اتاق است که ما توش حبسیم، حالا ناگهان در یکی از دیوارهایش یک حفره ایجاد میشه. طبیعی است که همه از آن حفره میریم بیرون. یکهو یک حزبی پیدا شد با یک افکار تازه. البته این افکار توی اساسنامه این حزب نوشته شده بود و نه تو نظامنامه اش.این افکار فقط افکار درون محلی بود. برای ما از آن طریق بود که حزب جذابیت پیدا کرد. قهرمان پرستی هم که تو ذات آدم هاست و معمولاً آدم ها قهرمان پرستند. چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه درست و چه نادرست.

حتی شخصیت آن مردک عوضی، استالین، که به عقیده امروز من، یکی از بزرگترین جنایتکارهای تاریخ بود برای اینکه یکی از راه های حل معضل زندگی توده های مردم را که می توانست سوسیالیسم باشد و می تواند هم باشد و به عقیده من هست هم، یعنی این تنها مورد را فدای قدرت طلبی دیوانه وار خودش کرد، ما که این را نمی دانستیم، و تازه به دلیل پایین بودن فرهنگ و نداشتن تجربه و کمبود تعقل، شخصیت پرست هم بودیم. پس کشیده می شدیم به طرف حزب توده. توقع نمی شد داشت که ما بایست مثلاً می رفتیم سومکائی می شدیم یا عضو حزب بقائی می شدیم. به هر حال رفتیم آنجا ” (۲)

در سال های اولیه حکومت پهلوی، حزب توده یکه تاز میدان سیاسی کشور بود. سایر احزاب یا به هیئت حاکمه وابستگی داشتند یا فاقد قدرت تشکیلاتی کارآمد و یا هژمونی جذاب برای جلب توده ها بودند. سیدضیاء الدین طباطبائی (بنیانگذار حزب اراده ملی) همچنان عامل انگلستان نامیده می شد و نه در بین اپوزیسیون جایگاهی داشت و نه در بین دولتمردان. دکتر مصدق نیز معتقد بود که بهتر است حق رأی تنها متعلق به باسوادها باشد! اما در مقابل حزب توده نه فقط کارگران بلکه روشنفکران را نیز مجذوب کرده بود و حتی اتحادیه های دانشجویی نیز به عضویت حزب درآمده بودند. در تمام کارخانه ها اتحادیه های وابسته به شورای متحده تشکیل شده بود. حزب توده همچنین با سازماندهی چند اتحادیه کارمندی و کمک به افزایش حقوق آنها، جایگاه مناسبی هم در بین کارمندان و آموزگاران پیدا کرده بود. در واقع در بسیاری از صنفها هیچ اتحادیه دیگری وجود نداشت و تنها قشری که حزب توده نتوانسته بود در آن نفوذ کند قشر گسترده کشاورزان بود. می توان گفت تا پیش از اعلام غیر قانونی شدن حزب (۱۳۲۷) تنها قدرت واقعی توده ای و همگانی و دیسیپلینه در ایران حزب توده بود. با این حال حزب نواقص زیادی هم داشت و که قشر اصلاح طلبِ سازمان، در پی اصلاح آن بود. اصلاح طلبان حزب توده که خلیل ملکی رهبری آنان را بر عهده داشت از همه روش های کمیته مرکزی حزب توده در برخورد با مسئله آذربایجان سخت عصبانی بودند و شرکت در کابینه قوام را نیز نمونه دیگری از حالت زبونی رهبری حزب می دانستند.(۳) اما به قول معروف آب از سرچشمه گل آلود بود؛ همه رهبران حزب از چپ و راست گرفته، از اپورتونیست ها گرفته تا اصلاح طلبان صمیمانه معتقد بودند که مقامات شوروی برای منافع ملت ما کار می کنند، در صورتی که آن ها به چیزی که اهمیت نمی دادند منافع ملت ایران بود و حاضر بودند آن را قربانی کوچکترین مصالح خود کنند. (۴) { چنانچه در اسپانیا، چین، پراگ و … نیز همین سیاست را اعمال کردند}. استراتژی حزب با پیروزی تدریجی دولت شوروی بر کشورهای امپریالیستی و گسترش نظام شوروی بر سراسر جهان و من جمله ایران یکی پنداشته می شد و این چیزی نبود که منحصر به حزب توده باشد . در آن زمان تقریبا اکثر احزاب کمونیست دنیا همین عقیده را داشتند و از فدا کردن منافع ملی به سود منافع بین المللی و “میهن پرولتاریای جهانی” ابایی نداشتند. منافع بین المللی یعنی در صورتی که سیاست و استراتژی و تاکتیک جهانی شوروی از پیش برود ، دست آخر منافع ملی تمام ملل از جمله ملت ایران تأمین خواهد شد و بنابراین تمام انرژی ها باید برای پیشرفت این قدرت جهانی وقف گردد. طبیعی است با داشتن یک چنین استراتژی حزب توده ناگزیر بود تاکتیک خود را با سیاست رومزه شوروی در ایران تطبیق دهد و همین کار را هم می کرد. در آن زمان مکتب استالینی جهان را به دو اردوگاه شرق و غرب تقسیم می کرد؛ استالین گفته بود “هر که با ما نیست برضد ماست”. این اصل بنیادیِ تفکر رهبران حزب توده بود: اگر با شوروی باشی به زودی دنیا را فتح خواهی کرد و اگر از او جدا شوی در جهنم امپریالیسم سقوط خواهی نمود. این عقیده راز تمام فضاحت هایی است که رهبران حزب توده به آن تن می دادند (۵) و در واقع چنین می پنداشتند که جبر تاریخی در نهایت موجب فروپاشی نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم خواهد شد و آینده از آن ایشان خواهد بود. حزب توده که در دوره نخست وزیری احمد قوام چند کرسی مجلس را در اختیار داشت در پی آن بود که به طور تدریجی در دستگاه دولت نفوذ کرده و با اتکا به قوای خود در فرقه دموکرات آذربایجان و چریک های مسلح در چند شهر شمالی قدرت را به طور کامل به چنگ آورد غافل از اینکه احمد قوام با یک بدل سیاسی یعنی نفوذ در حزب توده ( از طریق ائتلاف حزب خود یعنی فرقه دموکرات ایران با حزب توده) مقدمات سقوط فرقه دموکرات آذربایجان و وارد آوردن ضربات سخت سیاسی به حزب توده را فراهم کرد. دربرابر دسیسه های قوام و یا نقدهای ” حزب دموکرات ایران ” اتکاء حزب توده به نیروی آذربایجان و شمال کشور بود و سیر حوادث نشان داد که این نیروها تا چه اندازه پوشالی بودند. پس از فرار پیشه وری و یارانش از آذربایجان، نیمی از اعضای حزب توده مستعفی و یا اخراج شدند و اگر عده ای از رهبران و فعالان حزب به فکر چاره نیفتاده بودند حزب به کلی متلاشی می شد. اما در آن زمان آلترناتیو دیگری در برابر حزب توده وجود نداشت یعنی هیچ حزب صلاحیت دار دیگری نبود تا عناصر گریزان را به سوی خود جلب کند. “حزب ایران” و ” حزب دموکرات ایران” پایه های اجتماعی نداشتند و به عبارتی منحط شده بودند. در چنین شرایطی، فعالین سیاسی که خواهان مبارزه با حکومت ارتجاعی وقت بودند یا باید فعالیت سیاسی و اجتماعی را کنار می گذاشتند و یا در حزب توده باقی می ماندند و در راه اصلاح آن می کوشیدند. به نوشته روزنامه “لوموند” پس از فروپاشی حزب دموکرات قوام، حزب توده به تنها حزب کارآمد کشور تبدیل شد . “نیویورک هرالد تریبون” و “کریستین ساینس مانیتور” بر پایه برآوردهای دیپلمات های خارجی نوشتند که ۳۳ درصد جمعیت کشور هوادار حزب توده است. (۶) دولت نیز گرچه به حزب توده ضربات سهمگینی وارد آورده بود اما حزب را منحل نکرد بلکه به حزب اجازه داد تا گردهمایی های غیر خیابانی برگزار کند، روزنامه منتشر سازد و در بین دانش آموزان، زنان و روشنفکران فعالیت کند تا یک سوپاپ اطمینان آشکار برای نارضایتی های اجتماعی وجود داشته باشد. پس از این وقایع حزب مورد انتقادات شدیدی قرار گرفت. مطابق معمول پس از هر شکست و رسوائی، دستگاه رهبری حزب بیانیه ای صادر می نمود و ناکامی و اشتباهات خود را نتیجه یک رشته عوامل اجتماعی و جبر تاریخی قلمداد می کرد. اما این بار در کادر رهبری حزب تغییراتی ایجاد شد و اصلاح طلبان، تغییراتی در مرام نامه حزب ایراد کردند که مبنای اصلی آن تأکید بر عدم وابستگی به شوروی قرار داشت. با این حال جناح بندیها و کشکمش های داخلی حزب پایان نیافت بلکه نفوذ افرادی مانند احمد  قاسمی، عبدالصمد کامبخش و نورالدین کیانوری در کادر رهبری مجددا اختیار حزب را به دست کرملین سپرد و رسوائی های بیشتری (از جمله تشکیل کمیته مخفی ترور) به ارمغان آورد. البته کمیته مرکزی به طور خودسرانه و به دور از چشم سایر اعضای حزب از دستورات رفقای شوروی پیروی می کرد و نه تنها اعضای حزب و کادرهای درجه سوم و دوم حزب بلکه حتی کادرهای درجه اول هم از میزان وابستگی حزب به مقامات شوروی آگاهی نداشتند (۷). حتی دکتر فریدون کشاورز** می نویسد که ۹۹ درصد اعضاء حزب به احترام کشور لنین و برای آنکه اعتقاد به اصول سوسیالیسم علمی داشتند، دوست اتحاد شوروی بودند ولی به هیچ وجه مجریان و عوامل فرمان بر شوروی نبودند (۸) و بدون کوچکترین اطلاع و سابقه سیاسی وارد حزب شده بودند (۹).

ممکن است این سخن دکتر کشاورز اغراق آمیز به نظر برسد اما مسلما حزب توده از روز نخست چهره ای دوگانه داشت. رهبران حزب خود را کمونیست می دانستند و کسانی را به مسئولیت های حزبی می گماشتند که دارای چنین گرایشی می بودند. این چهره با چهره دیگر حزب که خود را لیبرال رفرمیست طرفدار سلطنت مشروطه و قانون اساسی نشان می داد تفاوت داشت. به همین جهت دستگاه رهبری و کادر فعال مورد اعتماد او همیشه می کوشیدند ماهیت خود را از اعضای ساده و رده های پایین حزب مخفی نگاه دارند (۱۰) و به همین دلیل حتی پس از آنکه عده ای اصلاح طلبان حزب ( از جمله انور خامه ای و خلیل ملکی) که سرسختانه مخالف مداخلات شوروی در حزب بودند تصمیم به انشعاب گرفتند (۱۳۲۶) پیروان چندانی میان توده ها نیافتند. چرا اکه اکثر اعضای حزب نسبت به اتحاد جماهیر شوروی خوش بین بودند و گمان می کردند سیاست های نادرست رهبران حزب توده موجب گمراهی مقامات شوروی می گردد و با اصلاحات در رهبری کادر حزب، دیگر شکست ها و فضاحت های پیشین تکرار نخواهد شد.

از سوی دیگر یاری گرفتن ( و نه فرمان برداری) از نیروهای خارجی به عنوان یک تاکتیک، نه تنها عملی تقبیح شده به حساب نمی آمد بلکه در پاره ای موارد به عنوان یک اهرم مورد استفاده قرار می گرفت. مثلا در جریان تحریم تنباکو در سال ۱۲۸۰، قیام کنندگان توقع داشتند روسیه در برابر انگلستان از آنان پشتیبانی کند و در انقلاب مشروطه نیز انقلابیون در برابر روسها از انگلستان کمک گرفته بودند. همان طور که در ابتدای نوشتار نیز اشاره شد اعتقاد به “نقش تعیین کننده نیروهای خارجی” ریشه در تاریخ کشور دارد و تفاوت بین یاری گرفتن و یا سرسپردگی به اجانب نیز چندان که باید تمیز داده نشده بود. هنوز برای ایرانیان این باورکه قادر باشند سرنوشت خود را به دست گیرند، مشکل بود. در واقع یکی از دلایل جذب توده ها و بخصوص روشنفکران به حزب توده، همین طرز فکر بود که ایران یا در چنگال روسیه خواهد بود یا انگلستان ( تصوری که شخص اول مملکت نیز داشت) .اکثریت مردم ایران انگلستان را بسیار خطرناک تر از روسیه می پنداشتند که بر منابع نفتی ایران نیز تسلط داشت و در مقابل روسیه را کشوری مخالف با سیاست های استعماری فرض می کردند! و همان که طور که اشاره شد آلترناتیو دیگری در سپهر سیاسی ایران سراغ نداشتند. بخصوص که پس از حادثه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ (سوء قصد به جان شاه) و اختناق سیاسی متعاقب آن، سایر احزاب که بنیه ضعیفی داشتند مانند حزب عدالت، حزب اراده ملی ، حزب استقلال و یا اتحادیه های کارگری منحط شدند و این خلأ سیاسی به سود حزب توده تمام شد. بنابراین حزب که به واسطه خیانت ها و اشتباهات متعدد، محبوبیت خود را تا حدودی از دست داده بود در سال ۱۳۲۸ جانی دوباره گرفت و بخصوص پس از آزادی های سیاسی اعمال شده در دوره نخست وزیری مصدق، گرچه حکم غیر قانونی بودن آن لغو نشد اما فعالیت های آن صورتی علنی به خود گرفت و گسترش یافت. آن موج آزادی خواهی و جنبش های ضد استعماری که پس از جنگ جهانی دوم در ایران ( و بسیاری از کشورهای جهان سوم) به راه افتاده بود در سال های نخست حکومت پهلوی به گرد حزب توده درآمد اما پس از اینکه برخی از توده ها و عموما روشنفکران از این حزب سرخورده شدند این بار شور آزادی خواهی و استعمار ستیزی در جنبش ملی شدن صنعت نفت تجلی پیدا کرد. دراین هنگام نیز بسیاری معتقد بودند که هنوز ایرانیان قابلیت و شایستگی اداره صنعت نفت خود را ندارد. نوکران امپریالیسم و سودجویان منافع خود را در سرسپردگی به انگلستان می دیدند و حزب توده نیز مصدق را قوام السلطنه ای دیگر و عامل آمریکا می پنداشت. در نتیجه نه تنها از کارشکنی علیه دولت مصدق کوتاهی نکرد بلکه در روز کودتا نیز موضع انفعالی در پیش گرفت. دکتر مصدق معتقد بود که تا انگلستان یا هر نیروی خارجی در ایران دارای منافع مستقیم اقتصادی از قبیل نفت جنوب باشد، منافع خود را در همکاری با ارتجاع و استبداد داخلی خواهد دانست؛ در نتیجه لازمه نیل به دموکراسی و استقرار حکومت ملی، در وهله اول ملی شدن صنعت نفت است. اما حزب توده با توجه به ایدئولوژی خود، شرط رهایی از استعمار را یک انقلاب بورژوا دموکراتیک ارزیابی می کرد نه ملی شدن صنعت نفت. اما مسئله اصلی این بود که با ملی شدن صنعت نفت، دولت شوروی برای همیشه از گرفتن امتیاز نفت شمال محروم می شد و این سبب می شد تا حزب توده مصدق را نوکر امپریالیسم بنامد. مصدق نیز می دانست ائتلاف با چپگرایان موجب رنجش آمریکا و قطع کمک های اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک این کشور خواهد شد. بنابراین به منظور بهره بردن از تضاد میان آمریکا و انگلستان، از ائتلاف با نیروهای چپ دوری جست. بررسی میزان پیوند جبهه ملی با توده های مردمی و دلایل شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت از حوصله این بحث خارج است.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تا سال ۱۳۳۷ حزب توده به کلی قلع و قمع شد و اعضای آن اعدام، زندانی و برخی هم توسط حکومت خریداری شدند. رهبری حزب تنها به صدور بیانیه اکتفا می کرد. با این حال عده ای از اعضاء و هواداران دست از مبارزه با رژیم ارتجاعی موجود بر نداشتند و به فعالیت های زیرزمینی روی آوردند. با شکست ایدئولوژیک حزب توده فضا برای پیدایش و پیشرفت جنبش های دیگر باز شد که البته این احزاب نیز توفیق چندانی نیافتند. شاه مصمم شده بود که هیچ مرکز سیاسی مستقل از شخص خود را تحمل نکند؛ دیکتاتوری و اختناق شکل گسترده تری به خود می گرفت و بخصوص پس از آن که دولت در سرکوبی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ( که حزب توده آن را ارتجاعی نامیده بود) مردم بی دفاع را به گلوله بست تعدادی از فعالین سیاسی به این نتیجه رسیدند که مبارزه و سرنگونی چنین حکومتی جز از راه قیام مسلحانه میسر نخواهد شد. اگر اکثر فعالین سیاسی دهه های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ افرادی اصلاح طلب و مشروطه خواه بودند فعالین این دوره ازتاریخ کشور، پس از مشاهده سرکوب های بی رحمانه به مبارزینی رادیکال، انقلابی و طرفدار تاکتیک های قهرآمیز تبدیل شدند و این را میتوان مقدمه شکل گیری سازمان چریک های فدائی و سازمان مجاهدین خلق نامید و اینچنین بود که فصل جدیدی در تاریخ مبارزات سیاسی کشور آغاز شد…

************

* احمد شاملو پس از کودتای 28 مرداد به حزب توده پیوست اما پس از دو ماه کناره گرفت.

** دکتر فریدون کشاورز عضو کمیته مرکزی حزب توده بود که پس از مشاهده فساد و باندبازی موجود از این کمیته کناره گرفت.

پانویس ها:

۱- خاطرات نورالدین کیانوری / ص ۷۵

۲ – احمد مجابی / شناختنامه شاملو/ ص ۷۴۳

۳- خاطرات سیاسی خلیل ملکی با مقدمه همایون کاتوزیان / ص ۴۵

۴- انور خامه ای / فرصت بزرگ از دست رفته / ص ۳۳۱

۵- همان / ص ۳۳۳

۶- یرواند آبراهامیان / ایران بین دو انقلاب / ص ۳۸۹

۷- انور خامه ای / از انشعاب تا کودتا / ص ۳۷۷

۸- فریدون کشاورز / من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده را / ص ۴۷

۹- همان / ص ۵۲

۱۰- انور خامه ای / از انشعاب تا کودتا / ص ۵۵

امیرحسین حدادی (بیژن سهیلی نیا)

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران