مارکسیزم و جوانان – بخش یک

نوشتۀ الیف چاقلی

مترجمین: کیومرث عادل، نازنین صالحی

رفیق «الیف چاقلی» تئوریسن  سازمان «نگرش مارکسیست» در ترکیه است. او کتابهای بسیاری در مورد مسایل مارکسیستی نگاشته که «مارکسیزم و جوانان» یکی از آنهاست. از میلیتانت شماره ۴۹

بخش یک

“بگذارید لیبرال ها و روشنفکران خودباخته پس از مشاهدۀ نخستین نبرد حقیقتاً توده ای به سوی آزادی، آکنده از یأس و نومیدی شوند؛ بگذارید همچون بزدلان تکرار کنند: به جایی که پیش تر در آن شکست خورده اید نروید، دوباره در آن مسیر مهلک قدم نگذارید. پرولتاریای آگاه به آنان پاسخ خواهد داد: جنگ های بزرگ تاریخ، مشکلات بزرگ انقلابات، تنها به دست طبقات ممتازی رخ داد که بارها و بارها حمله را از سر گرفتند. آن ها با یادگیری درس های شکست بود که به پیروزی رسیدند” (لنین)

مشعل خاموش ناشدنی مارکسیزم

جوانان طبقۀ کارگر و جوانانی که امروز از جامعۀ سرمایه داری به تنگ آمده اند، بیش از هر زمان دیگری به مارکسیزم نیاز دارند. نظام سرمایه داری، بیماری هایی اجتماعی را که خود خالق آن است، به سطوحی غیرقابل تحمل رسانیده، و زندگی توده های کارگر را روز به روز تیره و تار می سازد. آن نوع زندگی که سرمایه داری پیش روی آن ها قرار می دهد، آکنده است از اضطراب و نگرانی؛ چیزی کاملاً برخلاف دنیای رنگارنگی که سرمایه داری با انواع ابداعات تکنولوژیک آراسته است. هرچند گفته می شود که آینده به جوانان تعلق دارد، ولی در حقیقت باید گفت تحت نظام سرمایه داری هیچ آیندۀ خوشی در انتظار این میلیون ها نفر از جوانان نیست.

با این وصف، پایان دادن به چنین واقعیتی امکان پذیر و شرایط عینی برای چنین وظیفه ای بیش از حد آماده است. امکان ایجاد جهانی عاری از استثمار انسان به دست انسان، که در آن تمامی اشکال نابرابری ها، سرکوب و نفرتِ ناشی از وجود طبقات و اختلافات طبقاتی ریشه کن شود، در دسترس ماست. تنها چیزی که برای تحقق این امکان وجود دارد، بیدار شدن در برابر حقیقت موجود، تشکل و مبارزه است. اما کل بورژوازی در سراسر جهان به بمباران ایدۀ سوسیالیزم و سلاح نظری رسیدن به آن، یعنی مارکسیزم، مشغول بوده و هست. به همین دلیل، بسیاری از جوانان مستعد مبارزه حول هدف طبقۀ کارگر و انقلاب، از این نکته غافل می مانند که به محض سازمان یافتن در جهت سرنگونی سرمایه داری، قدرت آنان به طرز چشمگیری افزایش خواهد یافت. آن ها در لجنزار نظم اجتماعی گندیدۀ کنونی، بحث می کنند و این چیزیست که “زندگی” نامیده می شود!

همان طور که پرومتۀ اسطوره ای با دزدیدن آتش از خدایان، انسان را از تاریکی، گرسنگی و سرما نجات داد؛ مارکسیزم نیز به پرولتاریا، این انقلابی ترین طبقۀ تاریخ بشر، مشعل علمی، مشعل کمونیزم را که برای دگرگونی جهان نیاز است، بخشیده. اقدام پرومته، نماد مبارزۀ باشکوه برای آزادی است. مارکسیزم همان آتشی است که توده های کارگر برای رسیدن به یک نظم اجتماعی جدید، رهایی و سعادت اجتماعی و پایان دادن به شرایط جامعۀ سرمایه داری، یعنی استثمار و ستم غیرقابل تحمل، بدان نیاز دارند. سرمایه، با وارد آوردن اتهام به سوسیالیزم و زدن برچسب “فسیل” به مدافعین مارکسیزم، تلاش کرد تا آتشی را که مسیر رهایی توده های کارگر را روشن می سازد، خاموش کند. بنابراین، توده های تحت ستم و جوانان گویی در سیاهی نیمه شبِ قرن وارد شده اند و چنان بدبینی و تردیدی در آنان رخنه کرده است که تقریباً تمامی امید به تغییر و آینده ای بهتر را در آنان کشته. از نشانه های این دورۀ سیاهی، ظهور مسائل زیادی- به ویژه در دهۀ 1980 – بود: انحطاط جامعه و جوانان، از دست رفتن ارزش های مثبت، استیلای خودخواهی، تنزل حسّ همبستگی و همیاری اجتماعی، بیزاری از مبارزۀ سیاسی.

هرچند برخی این نشانه ها را حمل بر موضوعات مضحکی می کنند تا بلکه امید به آیندۀ بشریت را منتفی دانند یا تقصیر را بر گردن انحطاط اجتماعی جوانان بیندازند، ولی ما می دانیم که تمامی این چشم اندازهای بدبینانه محصول فقدان آگاهی یا حملات مداوم ایدئولوژیک است. در تحلیل نهایی، همان طور که دوره های مشابه تاریخی به ما نشان می دهد، این چیزی بیش از یک بازۀ کوتاه در مسیر کل تاریخ نیست.

مارکسیزم، به غیر از روشن ساختن مسیر رهایی بشریت، با ماهیت خوشبینانۀ تاریخی خود به ما می گوید که دوره های تاریک مبارزاتی در نتیجۀ یورش های طبقات استثمارگر، دیر یا زود پایان خواهد پذیرفت. هرچند ما به دلیل حملات بورژوازی جهانی دوران بدی را می گذرانیم، اما تازمانی که خشم علیه نابرابری و بی عدالتی وجود دارد و پرولتاریا هر روز رشد می کند، مشعل مارکسیزم هرگز خاموش یا کنار گذاشته نخواهد نشد.

بورژوازی جهانی، به عنوان بخشی از حملات نئولیبرالیسم در دهۀ 1980، آن نظام اخلاقی- ارزشی را حکمفرما ساخت که در آن ایدۀ رهایی اجتماعی، مسأله ای کهنه و بدون موضوعیت بود و ناگزیر هر فرد می باید خودخواهانه برای آزادی خود نزاع می کرد. ایدئولوژی بورژوازی مأموریت خود را با خنثی کردن ایدۀ دگرگونی جامعه آغاز کرد تا نسل جوان کارگران را از مسلح شدن به جهان بینی انقلابی بازدارد؛ جهان بینی ای که آن ها را به سوی مبارزه برای سرنگونی سرمایه داری سوق می داد. رسانه های سرمایه داری، جوانانی را که چنین ایده آل هایی داشتند، همانند افراد دچار اختلال ذهنی تصویر می کرد. سبک زندگی حُقنه شده با نسل جوان، زندگی کردن “در لحظه” و غوطه خوردن در دغدغه ها و مسائل شخصی بود؛ و البته چنین سبکی توانست تا نسبتاً موفق عمل کند، و فرصت و اجازۀ طرح پرسش نسبت به گذشته و آینده را از نسل جوان سلب کند. پس از این، سقوط دولت های به اصطلاح سوسیالیستی- به خصوص اتحاد شوروی- بهانۀ کافی را به سرمایه داد تا به کرّات مرگ سوسیالیزم و مارکسیزم را با خوشحالی کودکانه و زایدالوصفی اعلام کند. در طول این دوره از یورش که به صورت شماری از تلاطمات سپری شد، آگاهی و سازمان یابی انقلابی به شدت سقوط کرد. نگاه کارگران و جوانان به تنگ آمده از نظام سرمایه نسبت به جهان، تیره و تار و مبهم شد. گویی احساس می کردند که در خلأ افتاده اند. ذهن طبقۀ کارگر و به خصوص جوانان کارگر برای مدتی، همچون کسوف، تیره شد و آگاهی آنان دستخوش سقوط شدیدی گشت.

در حقیقت زمینۀ عینی برای آن که امید به مبارزه برای سوسیالیزم کنار گذاشته شود و دورۀ جدید را دورۀ صعود و درخشندگی سرمایه داری بدانیم، وجود نداشت. ولی متأسفانه، خلاف این برداشت برای مقطعی غالب بود. با این حال، درک دیالکتیکی تاریخ که از دل مارکسیزم بیرون می آید، حقیقتی تماماً متفاوت را بازگو می کرد: هر زمانی که یک نظام اجتماعی بی پروا به حملات ایدئولوژیک دست می زند، در واقع شرایطی را برای از دست دادن توجیه تاریخی خود مهیا می کند و رو به اضمحلال می گذارد. از سوی دیگر در چنین دوره هایی از تاریخ، اقشار تحت ستم و استثمار، ضعیف ترین لایه های اجتماع به نظر می رسند. برای آنان این یک فضای تاریک روشن است؛ فضایی که در آن دیگری امیدی به آیندۀ عاری از نظم اجتماعی کهنۀ کنونی وجود ندارد؛ و از آن جا که آگاهی برای ساختن آینده و سطح سازماندهی همچنان بسیار پایین است، آن ها با بالاترین بهت و ناباوری، دست به گریبان هستند. اگرچه ما در حال پشت سرگذاشتن دشوارترین بخش چنین دورۀ تاریکی هستیم، ولی تأثیرات عمومی و ردپای ترس های به جای مانده از این دوره، ادامه دارد. ولی این ردپا از میان خواهد رفت. جوانان طبقۀ کارگر و مبارزۀ انقلابی ناگزیر، با امواج شورش خود، سیستم سرمایه داری را از همه سو به لرزه درخواهند آورد. به بیان انگلس، هیچ نابودی تاریخی عظیمی وجود ندارد که با یک پیشرفت جبران نشده باشد.

یک چیز برای مارکسیست ها روشن است و آن اینست که سیستم سرمایه داری امپریالیستی امروزی، شروع به آشکار کردن چهرۀ حقیقی خود در نزد تمامی توده ها در سراسر جهان کرده است، به طوری که پنهان ساختن آن دیگر ممکن نیست. سیستمی که میلیون ها نفر از مردم را به سوی گرسنگی، فقر، بیکاری، جهل، انحطاط و شرایط تحمیلی و ناعادلانۀ جنگ های امپریالیستی سوق داده است، پیش از این مستحق آن بوده است که به زباله دان تاریخ فرستاده شود. آینده به سوسیالیزم تعلق دارد. بگذارید کل بورژوازی جهان، متحدانه فریاد بربیاورد که سوسیالیزم و مارکسیزم مرده است. آن ها هرگز و هرگز نمی توانند واقعیت را تغییر دهند. نهایتاً ما شاهد آغاز سپیده دم خیزش جدید انقلابی هستیم. مارکسیزم از تمامی جوانانی که از خشم علیه نظام ناعادلانۀ سرمایه داری آکنده هستند، دعوت به مبارزه می کند. جهان بینی انقلابی طبقۀ کارگر، راه خروج از بردگی مادی و معنوی را نشان می دهد. هیچ چیز دیگری به اندازۀ افتخار پیوستن به مبارزۀ انقلابی برای سرنگونی نظام گندیدۀ کنونی، زندگی و آیندۀ جوانان را ارزشمند تر و بامعنا تر نخواهد ساخت.

ادامه دارد (۳ بخش دیگر)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *