قذافی می رود،‌ نوبت خامنه ای فرا می رسد

مصاحبه میلیتانت با رفیق مازیار رازی

میلیتانت: رفیق مازیار دیروز مخالفان مسلح حکومت لیبی کنترل میدان سبز، از میدان های اصلی طرابلس، پایتخت این کشور را در دست گرفته و به نظر می رسد کهدولت قذافی به زودی سقوط خواهد کرد. این وقایع را چگونه ارزیابی می کنید؟

مازیار رازی: با تشکر. در مورد رخدادهای روزهای اخیر باید ذکر شود که قدافی و ابزار سرکوبش هنوز کاملاْ سرنگون نشده است. اما احتمالاْ تا چند روز دیگر چنین میشود.

مخالفان می گویند بیشتر از هشتاد درصد از طرابلس را در اختیار دارند، با این حال نبرد سنگین در بخش هایی از شهر ادامه دارد و مخالفان مجبور به عقب نشینی از بعضی از مواضع خود شده اند. سیف الاسلام قذافی، پسر رهبر لیبی که مخالفان خبر از بازداشت او داده بودند، عصر دوشنبه ۳۱ مرداد در هتل محل اقامت خبرنگاران خارجی حاضر شد و “شکسته شدن پشت” مخالفان خبر داد. از سوی دیگر، سفیر «کمیته ملی انتقالی لیبی» در واشنگتن از فرار محمد قذافی، دیگر پسر رهبر لیبی از دست مخالفان خبر داده است. محمد قذافی پیش تر خود را به مخالفان تسلیم کرده بود.

 

میلیتانت: چنانچه در روزهای آتی رژیم قذافی سرنگون گردد، چه درس هایی می توان از این وقایعه برای سرنگونی نظام سرمایه داری در ایران، کسب کرد؟

مازیار رازی: به نظر من درس های مهمی می توان از این واقعه کسب کرد. نخستین پیام سرنگونی یک رژیم دیکتاتوری نظامی،  خطاب به سایر دیکتاتورهای نظامی است که: «نوبت شما هم فرا خواهد رسید»! اعتراضات توده ای اخیر در بیشتر کشورهای آفریقای شمالی و خاور میانه حامل چنین پیامی به دیکتاتورها نظامی هستند. این اخطار همچنان به طور مستقیم متوجه دولت سرمایه داری خامنه ای- احمدی نژاد در ایران نیز می شود. دوم، شیوه مبارزه مردم در مقابل دیکتاتور های نظامی حائز اهمیت است. وقایع اخیر در لیبی نشان می دهد که دیکتاتور ها با «زبان خوش» قدرت را رها نمی کنند. قدرت سیاسی باید به زور از آنها گرفته شود.  مبارزه مسلح توده ای در نهایت تنها راه تضمین سرنگونی دیکتاتور ها است. در قیام بهمن ۱۳۵۷ تلفیق اعتصابات کارگری (به ویژه کارگران شرکت نفت) و مبارزه مسلحانه توده ها نهایتاْ منجر به شکاندن کمر رژیم شاه شد. سوم، مسئله تداوم انقلاب پس از سرنگونی مهم است. بدیهی است که سرنگونی دیکتاتورها، با هر روشی، نمی تواند خود به خود تداوم انقلاب را تضمین کند. وابستگی سیاسی و نظامی به سیستم سرمایه داری جهانی و سرمایه داری بومی عامل مهمی در مسدود کردن تداوم انقلاب است. در وضعیت لیبی، «کمیته ملی انتقالی لیبی» تحت کنترل و هدایت دول امپریالیستی است. این وابستگی مسلماْ در آینده نه چندان دور، مبارزات ضد دیکتاتوری را محدود و نهایتاْ به شکست خواهد کشاند. تنها یک نظام شورایی مسلح متکی به کارگران و متحدان بین المللی خود می تواند، آغاز یک مبارزه ضد دیکتاتوری را به فرجام برساند.

میلیتانت: اگر ممکن است کمی بیشتر در مورد «سرنگونی» و روش سرنگونی توضیح دهید. مدافعان «اصلاح طلبان» و همراهان سلطنت طلب و سوسیال دموکراتیک شان در خارج، همواره تأکيد بر اين داشته اند که سرنگونی فی نفسه پديدۀ زشت سيرتی است که در هر مورد منجر به خون ريزی و کشتار جمعی و هرج و مرج می گردد. به زعم آن ها «معقول» ترين و «مطمئن» ترين روش همانا تغييرات «گام به گام» و «آرام» در درون نظام موجود است. هم چنین مدّعی اند که اين روش نه تنها عاری از خشونت است، بلکه نهايتاً با اعمال فشار تدريجی منجر به تغييراتی بنيادين در جامعه خواهد شد. آن ها بر اين عقيده اند که گويا «اصلاحات» نظام موجود، نتایج مطلوب تری نسبت به «سرنگونی نظام» به بار خواهد آورد. آن ها نيروهای «خواهان سرنگونی» را «عجول» و بی ارتباط  با واقعيّت های اجتماعی، و حتی “نادان” می پندارند و نظريات آن ها را مغاير با خواست و مطالبۀ کنونی مردم ايران قلمداد می کنند. نظر شما در مورد این تحلیل ها چیست؟

مازیار رازی: واقعيّت اینست که تمامی اين استدلالات خلاف واقعیّت اند! انگيزۀ واقعی طرح اين مطالب را می باید در جای ديگری جستجو کرد.

اوّل، نیروهای مارکسیست انقلابی از آن رفرم هایی دفاع می کنند که پیامد یا نتیجۀ فرعی مبارزات انقلابی توده های زحمکتش باشد؛ یعنی رفرم هایی که از پایین ایجاد و در حقیقت به بدنۀ نظام تحمیل شده باشد. چنین رفرم هایی در حقیقت بخشی از مبارزۀ انقلابی توده های تحت ستم است.

دوّم، آن چه که لیبی رخ داد، و مبارزه مسلحانه و خود انگیخته زحمتکشان لیبی، صرفنظر از رهبری آن، بی اعتباری این تحلیل ها را به خوبی نشان می دهد.

سوّم، اصلاح طلبان عمدتاً بخشی جداناپذير از هئيت حاکم «جمهوری اسلامی» بوده و «سرنگونی» رژيم را با سرنگونی خود يکی می دانند. همۀ آن ها از ابتدا در سازماندهی «انقلاب اسلامی» (بخوانید سرکوب انقلاب مردم) دست داشته و پرچم دار آن  بوده اند.

چهارم، طرفداران «اصلاحات» نه تنها خواهان حفظ نظام اسلامی هستند، بلکه خواهان اصلاح اين نظام در راستای دگرديسی به يک نظام سرمايه داری مدرن می باشند. اختلاف آن ها با باند ديگر نه بر محور ايجاد يک جامعۀ «دمکراتيک» واقعی است، و نه بر سر ايجاد نظامی که در آن استثمار اکثريّت جامعه (کارگران و زحمتکشان) وجود نداشته باشد. اختلاف عمدتاً پيرامون «شيوه» و «آهنگ» برقراری همان نظام، امّا با چهره ای «نوين» است. بی شک اگر رژیم وجهه ای «دموکراتیک» برای خود دست و پا کند (و یا آن گونه اصلاح طلبان به کرّات می گویند «آبروی رژیم در مجامع بین المللی حفظ شود») برقراری ارتباط (و به عبارتی ادغام در نظام سرمایه داری جهانی و پیمودن راه رشد سرمایه داری متعارف) به آن شکلی که اصلاح طلبان در رؤیایش به سر می برند، به راحتی صورت خواهد پذیرفت. «اصلاح طلبان» کنونی نيز مانند همقطاران خود خواهان استثمار کارگران و تمامی اقشار زحمتکش هستند. امّا، به سبک يک نظام سرمايه داری مدرن و مرتبط با دول امپرياليستی. با اين تفاوت که استثمار کارگران برای بازسازی سرمايه داری در ايران نياز به سرعت و شدّت مضاعف خواهد داشت. استثمار مضاعف کارگران نيز محققاً به دستگاه سانسور، اختناق و پليس نياز خواهد داشت. بديهی است که اصلاح طلبان فعلی، اگر موفق به کسب قدرت نيز شوند، بايستی با زور سرنيزه حکومت خود را بر مردم تحميل کنند. مسأله فقط زمان و شيوۀ اعمال زور است و نه گسست از روش های سابق سرکوب.

از اين زاويه نيز، اصلاح طلبان موافق سرنگونی رژيم کنونی نيستند. سرمايه داران درون و برون مرزی (و خادمان سوسيال دمکرات آن ها)، تحت هيچ وضعيتی تن به سرنگونی يک نظام سرمايه داری (حتی بدترين آن مانند رژيم کنونی) نمی دهند. ترس و واهمۀ سرمايه داران از سرنگونی ای که منجر به يک حکومت دمکراتيک کارگری گردد، به مراتب بيشتر از ترس آن ها از «لباس شخصی ها» و طرفداران خامنه ای است! زيرا که با حزب الله نهايتاً (با کمی تقلا، فشار و تبانی) می توان کنار آمد، امّا با يک حکومت ضدّ سرمايه داری و معتقد به دمکراسی کارگری، هرگز! همانطور که در سال پیش نشان داده شد، روش مبارزاتی اصلاح طلبان به ويژه تحت کنترل اقتدارگرایان حاکم در ایران، محکوم به شکست است.

میلیتانت: صلاح طلبان، سال هاست که برای حفظ وضع موجود و مشخّصاً عليه تفکر سرنگونی رژیم و تدارک برای انقلاب، کارزار تبلیغاتی وسيعی به راه انداخته اند، با این ادّعا که امر سرنگونی مترادف است با گسترش «خونريزی» و «کشتار جمعی» ؛ تمام اين ادّعاها خلاف واقعيّت های تاريخی هستند. پاسخ شما به این استدلال ها چیست؟

مازیار رازی: این امر صحیح است که در هر انقلابی عدّه ای کشته می شوند. امّا، تاريخ همواره نشان داده است که کشتار و قتل عام را همواره نيروهای «ضدّ انقلاب» و ارتجاعی بر جامعه تحميل کرده اند. در آستانۀ انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ و سرنگونی رژيم شاه کشتار جمعی و قتل عامی رخ نداد! امّا کشتار و قتل عام ها درست زمانی آغاز شد که يک دولت سرمايه داری جدید، یعنی رژیم جمهوری اسلامی، به جای رژيم کهنۀ سابق مستقر گشت. رژيم خمينی، پس از خلع سلاح از مردم، دست به تهاجمی همه جانبه زد (یورش وحشیانه به کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان، بعد ها کشتارهای دهۀ شصت و به خصوص شهریور سال۶۷ و إلی آخر) کشتاری که رژيم خمينی از طريق سرکوب و جنگ بر مردم ايران تحميل کرد به مراتب بيشتر از آن چیزی بود که در حين انقلاب رخ داد. کشتاری که رژيم کنونی (در دورۀ حضور یا عدم حضور اصلاح طلبان) در طی یک دهۀ گذشته انجام داده است (از قتل های زنجیره ای و حذف عناصر اپوزیسیون داخل یا خارج کشور گرفته تا وقایع دردناکی چون کشتار خاتون آباد در بهمن 82 تا سرکوب های یکی دو ماه گذشته پس از دهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری ) اگر نگوییم بیشتر که کمتر از کلّ انسان هايی نبوده است که در آستانۀ انقلاب جان باختند.

در ايران طی نيم قرن گذشته، سرکوب و اختناق از سوی دو رژيم شاه و خمينی و پس از استقرار حاکميّت شان بر مردم اعمال شدند. «ساواک» و «ساواما» مسئول ناپديد شدن و به قتل رسيدن عدّۀ بی شماری از مبارزان راه آزادی بوده اند. به عبارت ديگر، مسبّبين اصلی کشتارها، دولت های حاکم سرمايه داری بوده اند. درست برعکس، در دورۀ چند ماه آغازين انقلاب ۱۳۵۷، جامعه از نظم، استواری و آرامش بسياری برخوردار بود. مردم مسلح در شهرها، نظم و امنيّت عمومی را به بهترين نحوی که در تاريخ بی سابقه بود، برقرار نمودند. زيرا مردم عادّی، همانطور که این روزها در لیبی مشاهده می شود، ماهیتاً نه جنایتکار هستند و نه خواهان به کارگیری خشونت. تنها دولت سرمایه داری و کسانی که بر رأس آن قرار دارند هستند که به منظور حفظ منافع طبقاتی و قدرت سیاسی خود، دست به کشتار و قتل عام می زنند و مردم را در جایگاهی قرار می دهند بالضروره از ابزار قهر و خشونت استفاده کنند. همانند مزدورانی که در هفته های اخیر مردم لیبی را قتل و عام کردند و یا مزدورانی که امروز در حال شکنجه و قتل جوانان ایران در زندان ها می باشند. در ساير انقلاب ها نيز چنين بوده است. چنان چه جوانان از روز نخست اعتراضات خیابانی  توصیه های موسوی ها را نمی پذیرفتند و  در خیابان ها، در مقابل مزدوران مسلّح رژیم دست تسلیم بالا نمی برند و «سکوت» نمی کردند، اگر آن ها خود را برای دفاع از خود و مقابله با  چماق داران و لباس شخصی ها آماده می کردند، شعارها و مطالبات خودشان را با صدای بلند فریاد می زدند، برای مقابلۀ درازمدّت به سازماندهی و برنامه ریزی می پرداختند، مطمئناً امروز، هم عزیزان کمتری را از دست می دادند و هم در موقعیّت بهتری برای سرنگونی این نظام با حمایت کارگران، قرار می گرفتند.

به زودی قذافی می رود، فردا نوبت خامنه ای فرا می رسد! تنها راه سرنگونی رژیم در ایران بکارگیری مبارزه قهر آمیز متکی بر نیروی عظیم جنبش کارگری ایران از طریق اعتصاب عمومی توده ای است.

میلیتانت: با تشکر رفیق مازیار

۱ شهریور ۱۳۹۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *