سنت و عادت / لئون تروتسکی

ترجمه: ژاله سهند

تاریخ انتشار: پراودا، ۱۱ جولای سال ۱۹۲۳

 سنت و عادت بررسی و شناخت از زندگی بخصوص نمودار آن است که انسان تا چه وسعتی محصول محیط خویش است تا آنکه محصول خالق خود باشد. زندگی روزانه، شرایط و آداب و رسوم، به قول مارکس بیشتر از اقتصاد، در پشت سر بشر تکامل یافته اند“. خلاقیت آگاهانه در حوزه عرف و عادت ، مکانی جرئی را در تاریخ انسان اشغال میکند. سنن از جوهر تجربی بشر متشکل شده اند; ازطریق همان منوال عنصر تجربی ٬تحت فشار توسعه فنی و یا انگیزه های وهله ای مبارزه انقلابی تغییر شکل داده اند . اما در اصل، آن بیشتر منعکس کننده جامعه انسانی گذشته است تا جامعه در حال حاضر او. پرولتاریای ما سالخورده نیست و اصل و نسب ندارد. او در ده سال گذشته بخشأ از اهالی شهر های کوچک وعمدتا از دهقانان متشکل گردیده است. زندگی پرولتاریا ما به وضوح انعکاسی از منشاء اجتماعی خودش است. ما فقط باید اخلاقیات خیابان veayretsRa” را که توسط 1Uspensky Gleb نگاشته شده است ، را به یاد بیاوریم . ویژگی های اصلی آن، برای مثال، کارگران تولا ، از ربع آخر قرن گذشته چه هستند؟ آنها همگی مردان شهری یا دهقانانی هستند که همه امید شان را برای مبدل شدن به مردانی مستقل٬ از دست داده، ترکیبی از خرده بورژوازی بی سواد و بی بضاعت را تشکیل داده اند. پرولتاریا از این زمان به بعد است که گام به نسبت بزرگتری در سیاست بر داشته است تا در زندگی و اخلاقیات. زندگی محافظه کارا نه است .در جنبه های ابتدایی خود ، البته خیابان Rasteryaev دیگر وجود ندارد. رفتار وحشیانه بر کارآموزان اعمال شد ٬نوکر مآبی در برابر کارفرمایان بکار بسته شد، مستی شرربار، و چاقو کشی خیابانی از بین رفت٬ اما در روابط زن و شوهر، والدین و فرزندان، در زندگی داخلی خانواده گی ، حصار کشیده از تمام جهان Rasteryaev هنوز بصورتی پایدار و محکم پابرجا است. ما برای سال ها و دهه ها نیاز به رشد اقتصادی و فرهنگی داریم تا Rasteryaevism را از آخرین پناهگاه خود برانیم زندگی فردی و خانوادگی از بالا به پایین با روانی از جامعه اشتراکی باز آفرینی خواهد شد. مشکلات زندگی خانوادگی، خاصأ موضوع بحث داغ یک کنفرانس مبلغین مسکو بود، که ما آن را قبلا ذکر کردیم. همه تا اندازه ای در این مورد شکایت داشته اند.، برداشت ها، مشاهدات، و پرسش ها٬ بویژه متعدد بود; اما پاسخی به آنها وجود ندارد، بدلیل آنکه بسیاری از پرسشها نیمه بیان باقی مانده، هرگز به مطبوعات رسانده و یا در جلسات پخش نمی شونند. زندگی کارگران عادی و زندگی کمونیست ها، و خط ارتباط مابین این دو، چنین عرصه بزرگی را برای مشاهده، استنباط و کاربرد عملی مهیا خواهد کرد. ادبیات ما، ما را در این مسیر کمک نخواهد کرد. هنر در طبیعت خود، محافظه کار است; از زندگی کنار کشیده شده است و به کمی قادر به گرفتن بال وقایع آنگونه که اتفاق می افتند، است . The Week” “، توسط Libedinsky در برخی از رفقای ما شور و شوق و هیجانی ایجاد کرد ، شور و شوقی که به نظر من بیش از حد و خطرناک برای نویسنده جوان به نظر میرسد. با توجه به فرم آن، ” The Week”، علیرغم علائمی از استعداد ش، کاری دارای ویژگی های یک شاگرد مدرسه است. فقط پیگیر تر و مشروح تراست، میتواند هنرمندی شود که دوست دارم فکر بکنم که او همینطور هم خواهد شد . در هر حال، این در حال حاضر مسئله مورد توجه ما نیست . ” The Week”، تصویری از بودن چیزی جدید و قابل توجهی را ایجاد کرده است نه به خاطر دستاوردهای هنری اش ٬بلکه به دلیل رویارویی اش است با آن بخش کمونیستزندگی . اما در این رابطه به خصوص، موضوع کتاب، عمیق نیست. “gubkom” بیش از حد با متد آزمایشگاهی به ما ارائه شده است; آن دارای ریشه های عمیق و ارگانیک نیست. از این رو، کل “The Week” یک گریز فقره ای، رمانی برگرفته از زندگی مهاجران انقلابی می شود. البته این به تصویر کشیدن زندگی “gubkom”، جالب و آموزنده است، اما اشکال و اهمیت آن زمانی هویدا میشود که هستیت یک سازمان کمونیستی وارد زندگی روزمره مردم میشود. در اینجا، به یک تعمق عمیق احتیاج است. حزب کمونیست در لحظه حاضر اهرم اصلی هر حرکت آگاهانه پیشرویی است. از این رو، وحدتش با توده های وسیع مردم بنیادی برای جنبش تاریخی، واکنش و مقاومت می شود. نظریه کمونیستی ، سالها ما پیش واقعیتات زندگی روزمره روسی قرار ذارد در برخی از حوزه ها شاید حتی یک قرن جلوتر است. اگر چنین چیزی نباشد حزب کمونیست ابدأ یک قدرت انقلابی بزرگ در تاریخ نخواهد بود. تئوری کمونیستی، از طریق رئالیسم و ذکاوت دیالکتیکی اش متدهای سیاسی ای برای تضمین نفوذ حزب در هر شرایط داده شده ای را خواهد یافت. اما ایده سیاسی یک چیز است، و مفهوم توده پسندانه اخلاق چیز دیگری. سیاست به سرعت تغییر میکند، اما اصول اخلاقی سرسختانه با گذشته پیوند دارند. این در جایی که دانش نوین بر علیه سنت مبارزه میکند ٬توضیح دهنده بسیاری از منازعات مابین طبقه کارگر است. این درگیری ها در آنجایی شدید تر میشو ند که روزنه ای برای بیان تبلیغات زندگی اجتماعی خود پیدا نمی کنند. از ادبیات و مطبوعات صحبت نمی کنم. تمایلات جدید ادبی، مضطرب برای آنکه همراه با انقلاب گام بردارند٬ خود را با کاربرد آداب و رسوم بر اساس مفهوم موجود اخلاقیات نگران نمی سازند، چرا که آنها می خواهند زندگی را تغییر دهند، نه آنکه آنرا توصیف نمایند! اما اخلاقیات نوین نمی تواند از هیچی پرورده شود;، اما آنها قادر به یافتن توسعه ٬باید با کمک عناصری که در حال حاضر موجود هستند وارد شوند. بنابراین لازم است که تشخیص داد که این عناصر چه چیزهایی هستند. این امر نه تنها در تحول اصول اخلاقی ، بلکه در هر شکلی از فعالیت آگاهانه انسانی قابل اعمال است . اگر ما در همکاری با ایجاد اخلاق نوین دخیلیم٬ بنابراین ابتدا لازم است که بدانیم که چه چیزی درحال حاضر موجود است ، و در چه مسیری تغییر فرم آن بجلو میرود. ما در ابتدا باید بدانیم که چه چیزی واقعاً در کارخانه ، در میان کارگران ٬ در شرکت تعاونی، باشگاه، مدرسه، میخانه، و خیابان ها جریان دارد. همه این چیزی که ما باید درک کنیم ;اینست که ما باید بقایای گذشته و بذر آینده را تشخیص دهیم. ما باید نویسندگان و روزنامه نگارا نمان را دعوت به کار کردن در این راستا نماییم .آنها باید زندگی را آنگونه که از جوش و خروش انقلاب سرچشمه میگیرد برای ما تشریح نمایند. مشکل نیست که دست به تخمین و گمان زد، با این حال، این درخواست به تنهایی ، تجدید نظر نویسندگان ما را جلب نخواهد کرد. ما به سازمانی مناسب این موضوع و رهبری ای مناسب احتیاج داریم. اطلاع و روشنگری از زندگی طبقه کارگر٬ باید، مهمترین وظیفه روزنامه نگاران و آنانی در وهله اول بشود که در هر مقیاسی چشم بینا و گوش شنوا دارند. در یک روش سازمان یافته ما باید آنها را در این مسیر قرارداده، آنها را تعلیم ٬ اصلاح، هدایت ٬و آموزش داده تا در نتیجه مبدل به نویسندگانی انقلابی شوند، که از زندگی روزمره می نویسند . ما در عین حال، باید زاویه چشم انداز خبرنگاران روزنامه طبقه کارگر را گسترش دهیم. بدیهی است که تقریبا هر کدام از آنها می توانند اخبار جالب تر و سرگرم کننده تری از مطالبی که امروز در جریان است ارائه دهند. برای این منظور، ما عمدا باید سئوالاتی را تدوین کرده ، وظایف مناسبی وضع نموده ، بحث را محرک کرده، و کمک به حفظ آن نماییم. به منظور رسیدن به والاترین مرحله فرهنگ، طبقه کارگر و مهمتر از همه پیشتاز او باید آگاهانه زندگی خود را به مطالعه به پردازد. برای این کار، باید از زندگی خودش آگاهی داشته باشد. این کار را بورژوازی پیش از اینکه به قدرت برسد، بصورت گسترده ای از طریق روشنفکران خود برآورده ساخت. هنگامی که بورژوازی هنوز طبقه ای مخالف بود، شاعران، نقاشان و نویسندگانی درآنجا بودند که در حال حاضر در جانب به آن می اندیشیدند. در فرانسه قرن هجدهم، که قرن روشنگری نامیده شده است ، مشخصا دوره ای وجود داشته است که درآن فیلسوفان بورژوازی مفهوم اخلاق اجتماعی و خصوصی را تغییر داده، و تلاش می کردند که اصول اخلاقی را تحت تسلط حاکمیت عقل بیاورند. آنها خود را با مسائل سیاسی ، با کلیسا، با روابط بین زن و مرد، با آموزش و پرورش، و غیره مشغول کردند. در این اما شکی وجود ندارد که واقعیت صرف بحث و جدل این مشکلات ، وسیعأ کمک به بالا بردن سطح تفکر فرهنگی در میان بورژوازی کرد. اما تمام تلاش های انجام شده توسط فلاسفه قرن هجدهم در جهت به تبعیت در آوردن روابط اجتماعی و خصوصی از حاکمیت عقل ٬ بر اساس یک واقعیت نابود شد واقعیت آنکه ابزار تولید در دست مالکیت خصوصی بوده، و اینکه این چیزی بود که اساس جامعه می بایست بر مبنای اصول برهانی اش بنیاد گذاشته می شد. به دلیل آنکه مالکیت خصوصی دلالت بر رقابت آزاد نیروهای اقتصادی دارد که به هیچ وجه تحت کنترل منطق نیستند. این شرایط اقتصادی تعیین کننده اخلاق است، و تا زمانی که نیازمندیهای بازار کالا بر جامعه حکومت میکند ، غیر ممکن است که بتوان اصول اخلاقی توده ای را به تبعیت منطق در آورد. این نتایج بسیار اندک عملی بدست آمده توسط ایده های فلاسفه قرن هجدهم را، علیرغم نبوغ و جسارت نتیجه گیری ها یشان توضیح میدهد. در آلمان، دوره روشنگری و انتقاد حدودأ در اواسط قرن گذشته پدید آمد. ” آلمان جوانتحت رهبری هاینه و Boerne، خود را در راس جنبش قرارداد. ما در اینجا عمل انتقادی انجام شده توسط جناح چپ بورژوازی را، که بر علیه روحیه نوکرمابی، آموزش و پرورش ضد روشنگرانه خرده بورژوازی ، و تبعیضات جنگی اعلام جنگ کرده بود و تلاششان را برای ایجاد حکومت منطق را ٬حتی با شک و تردیدی بیشتر از پیشینیان فرانسوی خود٬ مشاهده کردیم. این جنبش بعدها با انقلاب خرده بورژوائی سال 1848، که به دور آز تغییر کل زندگی انسانی، حتی قادر به از بین بردن اشراف زادگان کثیر کوچک آلمانی نشد آمیخته گشت. در روسیه عقب مانده ما، روشنگری و انتقاد از وضعیت موجود جامعه ٬ تا نیمه دوم قرن نوزدهم ٬به هیچ مرحله ای از اهمیت دستیابی نیافت. Chernyshevsky، Pisarev، و Dobrolyubov در مدرسه ، Belinsky تحصیل کردند ، و انتقاد خود را خیلی بیشتر متوجه عقب ماندگی و کاراکتر مرتجع آسیایی اخلاق نمودند تا ضدیت در برابر شرایط اقتصادی. آنها به ضدیت با نوع سنتی بشر٬ انسان های نوین واقع گرا را برگزیدند٬ نوع بشر نوینی که مصمم است که بر طبق منطق زندگی نماید، و دارای شخصیتی مجهز به سلاح اندیشه انتقادی شود. این جنبش، اصطلاحا انقلابیون توده ایبا (Narodniks) ارتباط داشته که اهمیت فرهنگی ناچیزی داشت. بدلیل آنکه اگر متفکران فرانسوی قرن هجدهم تنها قادر شدند که نفوذی مختصری بر اصول اخلاقی بیابند بخاطر حکمرانی شرایط اقتصادی بوده است نه فلسفی و اگر حتی نفوذ بلاواسطه فرهنگی منتقدان آلمانی از جامعه کمتر بوده ، اعمال نفوذ مستقیم بر اخلاق توده ای توسط جنبش روسیه بسیار ناچیز بوده است. نقش تاریخی ایفا شده توسط این متفکران روسی، منجمله ناردنیکها، شامل آمادگی سازی برای تشکیل حزب پرولتاریای انقلابی بود. تنها تصرف قدرت توسط طبقه کارگر است که بنیادی منطقی برای یک دگرگونی کامل اصول اخلاقی ایجاد میکند. اخلاق را نمی توان عقلانی کرد چیزی که در انطباق با خواسته های منطقی پرورده میشود مگر اینکه تولید همزمان با آن عقلانی شود ٬ زیرا ریشه های اخلاق، در تولید نهاده شده است. سوسیالیسمِ هدفش را برروی فرما نبری تمامیت تولید از منطق انسانی بنا نهاده است. اما حتی پیشرفته ترین متفکران بورژوازی خود را از یک سو محدود به ایده عقلانی کردن تکنیک (با استفاده از علوم طبیعی، تکنولوژی، شیمی، اختراع، ماشین آلات)، و از سوی دیگر با سیاست (با پارلمانتاریسم) کردند; اما آنها کاوشی برای عقلانی کردن اقتصاد ننمودند، که طعمه رقابت کور باقی مانده است. بنابراین اصول اخلاقی جامعه بورژوائی وابسته به یک عنصر کور و غیر عقلانی باقی مانده است. هنگامی که طبقه کارگر قدرت را بدست میگیرد، وظیفه خود را بر اساس به تحت تسلط در آوردن اصول اقتصادی شرایط اجتماعی از یک نظم آگاهی قرار میدهد. با این وسیله، و تنها بدین وسیله، امکان آگاهانه تغییر اخلاقی وجود دارد. موفقیت های که ما در این راستا به دست میاوریم٬ وابسته به موفقیت های ما در حوزه اقتصادی هستند. اما حتی در وضعیت اقتصادی موجود مان ٬ما می توانیم بسیار بیشتر از آنچه در حال حاضر انجام میدهیم انتقاد، ابتکار، و منطق را با اصول اخلاقی مان آشنا نماییم. این یکی از وظایف زمان ما است. البته این واضح است که تغییر کامل اصول اخلاقی رهایی زن از بردگی خانگی، آموزش و پرورش اجتماعی کودکان، رهایی ازدواج از تمامیت اضطرار اقتصادی، و غیره تنها در امتداد یک دوره طولانی توسعه میسر شده ٬و نسبت به توسعه ای که نیروهای اقتصادی سوسیالیسمِ موفق میشوند که مافوق نیروهای سرمایه داری قرارگرفته و پیروز شوند ٬ بو جود خواهد آمد. تحول انتقادی اخلاق ضروری است از آنرو که اشکال محافظه کار سنتی زندگی ممکن است درصورت وجود داشتن امکاناتی برای پیشرفت که در حال حاضر توسط منابع کمکهای اقتصادی به ما ارائه شده اند ٬ ویا حداقل فردا ارائه خواهند شد ٬ ادامه به زیستن ننمایند. از سوی دیگر، حتی کوچکترین موفقیت در حوزه اخلاق توسط اعتلاء بخشیدن به سطح فرهنگی مرد و زن، ظرفیت ما را برای عقلانی کردن تولید٬ و پیشبرد انباشت سوسیالیستی ٬افزایش خواهد داد. این مجددا به ما امکان فتوحاتی تازه در حوضه اخلاق عرضه خواهد کرد. اگرچه وابستگی ای دیالکتیکی بین این دو حوزه وجود دارد. شرایط اقتصادی عامل بنیادی تاریخ هستند، اما ما به عنوان یک حزب کمونیست و دولت کارگری، تنها می توانیم با کمک طبقه کارگر بر اقتصاد تأثیر بگذاریم، و برای رسیدن به این ٬ما بی وقفه باید ظرفیت فنی و فرهنگی عنصر فردی طبقه کارگر را توسعه دهیم. در دولت کارگران فرهنگ فقط برای سوسیالیسمِ بکار گماشته میشود و مجددا سوسیالیسمِ امکان ایجاد یک فرهنگ نوینی را به بشریت ارائه خواهد داد، آن نمونه ای که هیچ چیزی از تفاوت طبقاتی نمیداند.

1-Gleb Ivanovich Uspensky (October 25, 1843 – April 6, 1902)1نویسنده ای روسی و از چهره های برجسته جنبش ناردنیکها بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *