طبقۀ کارگر: سازمان یابی توده ای و حزبی

کارگر میلیتانت شماره ۷۷

گفتگوی مازیار رازی با نشریۀ میلیتانت

میلیتانت: رفیق مازیار رازی در مورد تحزب گرایی در جنبش کارگری می‌خواستیم سؤالی طرح کنیم. در مجادلات جدی جاری در درون جنبش کارگری امروز ايران، ما شاهد تسریع هر چه دقيق تر و برجسته تر نگاه ها و دريافت ها به قلمرو پاسخ به چند و چون سازمانيابی طبقۀ کارگر هستيم. پاره ای گرايش ها، کماکان برای تشکل توده ای و سازمانيابی و حزب دو ماهیت جدا از هم قائل هستند. در حالی که برخی دیگر از جمله فعالين گرايش ضد سرمايه داری يا ضد کار مزدی طبقۀ کارگر، اين نظر را زايد و مردود می شمارند و با توجه به تجارب جنبش کارگر جهانیبه ويژه انترناسيونال اولبه چنان تشکلی کارگری که بتواند هم مبارزات اقتصادی و هم مبارزات سياسی طبقۀ کارگر را سازمان دهد و هدايت کند، قائل هستند. شما در اين رابطه چگونه می انديشيد؟

مازیار رازی: به اعتقاد من نیز ایجاد دوگانگی بین «تشکل توده ای» و «حزب کارگری» یک عمل زاید و مردودی است. این روش کار سازمان های سنتی است که نقداً حزب و سازمان خود را با نام کارگران و توسط عده ای روشنفکر ساخته اند؛ و در واقع کار حزبی خود را از تشکل توده ای جدا می پندارند. آن ها توده ها را به مثابۀ ابزاری برای به قدرت رسیدن حزبشان می پندارند؛ لذا خواهان پیوستن توده ها به حزبشان هستند. این یک روش غیر اصولی استاما در عین حال من با نظریات گرایش «ضد کار مزدی» نیز توافق ندارم. نظریات این دوستان حامل نکات مثبتی در نقد سازمان های سنتی و مطالبات کارگری است؛ اما کماکان تخیلی و غیر قابل اجرا و در نتیجه کاملاً بی ارتباط با واقعیت جامعۀ ماست.

در اين امر ترديدی نيست که تشکيل يک حزب کارگری، برخلاف نظر سازمان های سنتی که اکثراً به تشکيل حزب خود مبادرت کرده اند، يک روند از پيش تعيين شده نيست. حزب کارگری می تواند يا از درون تشکل کارگری به وجود آيد؛ يا می تواند در کنار آن متولد شود و يا در بيرون از آن شکل بگيرد. همه بستگی به آمادگی کارگران پيشرو و نفوذ سياسی و تشکيلاتی آن ها در جنبش کارگری دارد. اما امر مسلم اين است که اين حزب هر جايی که نطفۀ اوليه آن متولد می شود بايد از يک سو در مرکز فعاليت های کارگری يا در کنار کارگران قرار داشته باشد؛  و از سوی  ديگر خود را از لحاظ تشکيلاتی (و سياسی) از تشکلات ناهمگون کارگری جدا نگه دارد .

بیشتر توضیح می دهم. انگيزۀ اصلی ايجاد حزب کارگری، ريشه در تکامل سياسی ناهمگونی در طبقۀ کارگر دارد. در درون طبقۀ کارگر به مفهوم «عام کلمه»، حتی در وضعيت عادی سرمايه داری، توده های کارگر تحت نفوذ عقايد و ايدئولوژی بورژوايی قرار می گيرند. در درون طبقه کارگر به راحتی و سرعت گرايش های رفرميستی، مماشات جو، فرصت طلب و خرده بورژوايی ظاهر می گردند، که در تقابل با منافع درازمدت خود کارگران قرار گرفته و ناخواسته به تقويت سياست های بورژوازی کمک می رسانند. بورژوازی با تمام قوا و با در دست داشتن دولت و تمام نهادهای وابسته به آن (حکومت، قوای قضايی، مجريه و مقننه؛ رسانه های عمومی؛ مساجد؛ نهادهای کارگری وابسته به رژيم مانند خانۀ کارگر و غيره) و تمام امکانات مالی و انتظامی، به اين ناهمگونی دامن می زند. هر چه طبقۀ کارگر متفرق تر، ناهمگون تر و بحران زده تر باشد،استيلای سرمايه داری درازمدت تر خواهد بود. بايد يادآور شد که دولت سرمايه داری تنها با روش سرکوب و کشتار حاکميت خود را اعمال نمی کند؛ بلکه همچنين از روش های ديگری، مانند نفود سياسی در درون تشکل های توده ای و علنی کارگری نيز استفاده می کند.

ایجاد تشکلات علنی در ایران که قرار است همانند بین الملل اول کار توده ای ضدسرمایه داری انجام داده و نهایتاً به یک حزب توده ای مبدل گردد، یک پیشنهاد تخیلی است. زيرا اولا در درون يک تشکل علنی در قلب يک جامعۀ سرمايه داری عقب افتاده نظير سرمايه داری ايران، احزاب علنی و توده ای کارگری هرگز نمی توانند به يک حزب کارگری رزمنده ، کارا و پرنفوذ مبدل گردند. به سخن ديگر، حزبی که هدفش تدارک و سازماندهی سياسی و تشکيلاتی کارگران در راستای تشکيل يک حکومت کارگری است، بايد در ابتدا (تا دورۀ اعتلای انقلابی) خود را به صورت غيرعلنی سازمان دهد. تا از ضربه خوردن ايدئولوژيک (رفرميزم؛ فرصت طلبی و فرقه گرايی) و فيزيکی (رخنۀ عناصر جاسوس و پليس) خود را مصون نگهدارد.

در نتيجه هدف اساسی، جلب آگاه ترين عناصر و کارگران پيشرو است. آنان نيز متشکل از کارگرانی هستند که به مثابۀ رهبران عملی کارگران در دورۀ پيش توسط کارگران شناخته شده و همچنين اعتقاد به نظريات سوسیالیستی دارند. در درون جنبش کارگری، بايد وجه تمايزی مابين طبقۀ کارگر به طور اعم و کارگران پيشرو به طور اخص قائل شد. پيشرُوی کارگری رهبران طبيعی و عملی طبقۀ کارگراز آگاهی بالاتری از کل طبقۀ کارگر برخوردارند، زيرا که برخلاف تودۀ طبقۀ کارگر، اين قشر به طور پيگير در جزر و مد، افول و اعتلای مبارزات کارگری به طور فعالانه درگير است. بديهی است که اين قشر به علت موقعيت خود در جنبش کارگری قادر به کسب آگاهی سوسياليستی و تدوين برنامۀ انقلابی، بدون دخالت حزب پيشتاز انقلابی، می باشد. اما، اولاً کسب آگاهی سوسياليستی به سرعت و دقتی که توسط يک حزب پيشتاز انقلابی به آن منتقل می شود نخواهد بود، زيرا رهبران عملی طبقۀ کارگر به علل درگيری مرتب در جنبش کارگری قادر به جذب کليۀ نظريات و تجارب جنبش کارگری در سطح ملی و بين المللی در اسرع وقت نخواهند بود. ثانياً به علت ارتباط تنگاتنگ پيشرُوی کارگری به کل طبقۀ کارگر، همواره خطر عقب نگه داشته شدن سياسی و تشکيلاتی قشر پيشرو توسط تودۀ کارگر وجود خواهد داشت. پيشرُوی کارگری چنان چه در انزوا و بدون امر دخالتگری در جنبش کارگری به فعاليت خود ادامه دهد، شاید تا حدودی قادر به جذب آگاهی سوسياليستی باشد؛ اما، در آن صورت خطر آن وجود خواهد داشت که همان قشر پيشرُوی کارگری مبدل به «روشنفکران» بی ارتباط با جنبش گردد. زيرا، قشر پيشرو تا زمانی «پيشرو» است که اتصال ارگانيک و روزمرۀ خود را با کل طبقۀ کارگر حفظ کند. ظهور کارگران پیشرُوی سنتی در وضعیت کنونی که با برخوردهای فرقه گرایانه تشکیل اتحاد عمل کارگری را کُند کرده اند، نشانگر این واقعیت است.

اما در عين حال، حزبی که قصد جلب آگاه ترين انقلابيون طبقۀ کارگر را دارد، نمی تواند يک حزب «روشنفکران» خارج از طبقه که کارش صرفاً صدور «دستور عمل» است، باشد. حزب پيشتاز انقلابی بايد محور فعاليت های خود را در درون تشکل ها و محافل کارگری متمرکز کند. چنين حزبی بايد متشکل از ترکيبی از «کارگرروشنفکران» (کارگران پيشرو) و «روشنفکرکارگران» (روشنفکرانی که در گفتار و کردار در جبهۀ کارگری قرار گرفته و مورد تأييد کارگران پيشرو قرار دارند)، باشد. صرفاً از طريق اين پيوند و مداخلۀ مشترک اين دو بخش از مبارزان کارگری در مبارزات واقعی توده هاست که حزب کارگری عملاً حقانيت رهبری توده ها را به دست می آورد. حقی که به هيچ وجه نمی تواند از پيش اعطا شده قلمداد شود. هر سازمانی که مدعی اين حق بوده و مورد تأييد کارگران نباشد، محکوم به شکست است. مسألۀ ساختن يک حزب کارگری مبارزه برای به دست آوردن اين حق از کارگران است. چنين اعتمادی صرفاً با مداخلۀ روزمرۀ فعالان حزب در جنبش کارگری به دست می آيد. زيرا که توده های کارگر نه تنها از طريق مطالعه و تبليغات راديو تلويزيونی و اينترنتی، بلکه عمداً از راه تجربۀ خود، از فعالان انقلابی شناخت به دست می آورند. در نتيجه، بدون شرکت فعال در مبارزۀ واقعی کارگران، هيچ راه ديگری برای تأثيرگذاری و جمع بندی تجارب آنان وجود ندارد. «تئوری» های تدوين شده در اتاق های در بسته و يا تشکيل سازمان های «کارگری»، «کمونيستی» و «انقلابی» بدون شرکت در مبارزات واقعی کارگران و جلب اعتماد آنان، همه فاقد ارزش هستند.

همچنين، اين حزب نمی تواند دنباله روی کل طبقۀ کارگر باشد، زيرا که کل طبقه کارگر الزاماً به سياست های درست همزمان با هم دست نمی يابد. حزب پيشتاز کارگری، برنامۀ خود را از درون جنبش عملی کارگری و تجارب نظری و عملی جنبش کارگری در سطح بين المللی استننتاج می کند. اين برنامه در درون جنبش کارگری به آزمايش گذاشته شده، صيقل يافته ونهايتاً برای مداخلات بعدی تدقيق می يابد. برنامۀ طبقۀ کارگر برای امر دخالتگری در مسايل صنفی، سياسی و در نهايت تدارک برای کسب قدرت سياسی توسط طبقه کارگر از درون يک سازمان علنی نمی تواند ظاهر گردد؛ زيرا کل طبقۀ کارگر به علت ناهمگونی سياسی در آن، قادر به ساختن يک حزب کارگری و تدوين يک برنامۀ انقلابی جامع نيست. عقايد بورژوازی و خرده بورژوازی با سرعت در درون حزب های توده ای کارگری رخنه کرده و آنان را آغشته به انحراف های رفرميستی می کند. تجارب جنبش کارگری حداقل در يک قرن گذشته در سطح بين المللی نشان داده که برای جلوگيری از نفوذ عقايد رفرميستی در درون جنبش کارگری، حزب پيشتاز کارگری ضروری است. اتکا به سازمان های بی درو پیکر کارگری (به ويژه در کشورهای نظير ايران) پيچيدن نسخه برای شکست است. سازماندهی کارگری بايستی جدا از نظارت دولت سرمایه داری و گرايش های بورژوا و خرده بورژوا صورت بگيردحزب کارگری بايد خود را از عقايد هيئت حاکم و نفوذ جاسوسان دولت مصون نگه دارد.

بنابراين، حزب پيشتاز کارگری از دو اصل تفکيک ناپذير از يک ديگر تشکيل شده است. از يک سو، تشکل کارگران سوسیالیست در يک حزب مجزا از توده ها، محکم و با انضباط بر محور يک برنامۀ انقلابی؛ و از طرف ديگر درگيری نزديک و روزمره اين حزب با جنبش ها و مبارزات ويژه و خودانگيختۀ کارگری. به سخن ديگر، حزب پيشتاز کارگری در عين حال هم خواهان تفکيک تشکيلاتی و نظری خود از طبقه (به منظور مصونيت از رفرميزم) بوده؛ و هم خواهان پيوستن به طبقۀ کارگر (برای مداخله در مسايل روزمرۀ کارگری) می باشد. چنين حزبی نيز مانند هر پديدۀ اجتماعی از وحدت اضداد تشکيل می شود. جدا و مستقل کردن يکی از عناصر اين وحدت به ضد کل آن هدف منتهی می شود. زيرا که از يک سو، حزب پيشتاز کارگری بدون ارتباط نزديک با طبقه و پيوند واقعی با آن، تبديل به يک فرماندهی بورکراتيک توسط «رهبران خودسر و بی اعتبار» می شود. و از طرف ديگر، پيوستن عناصر پيشرو به جنبش عمومی طبقه بدون داشتن سازمان مجزا، به تحليل بردن آگاهی سیاسی در آگاهی طبقۀ کارگر (که از لحاظ سياسی يک آگاهی خرده بورژوايی و اسير ايدئولوژی بورژوايی است)، منجر می شود. تنها روش غلبه بر اين تناقض عينی در جامعۀ سرمايه داری، ايجاد يک حزب مخفی و متشکل از بهترين عناصر پيشرُوی کارگری است.

میلیتانت: اگر معتقد به تفکيک ميان سازمان يابی توده ای کارگران و امر تحزب طبقاتی آنان هستند، برای هر کدام از اين دو تشکل چه ساختار و وظايف مشخصی قائل می شويد؟ و اگر به چنين تفکيکی باور نداريد، دربارۀ تحزب کمونيستی طبقۀ کارگر چگونه فکر می کنيد؟ آيا کارگران اساساً به چنين ظرفی نياز دارند و در اين صورت، تبلور واقعی مادی و اجتماعی آن چگونه خواهد بود؟

مازیار رازی: در محور «تحزب کمونیستی» باید یه یک نکتۀ اصلی اشاره کرد و آن هم کسب آگاهی طبقاتی است که متأسفانه در درون تشکلات ناهمگون علنی امکان پذير نمی باشد. بايد توجه داشت که آن چه انقلاب کارگری را با ساير انقلاب ها متمايز می کند اينست که انقلاب کارگری برخلاف ساير انقلاب ها در تاريخ، يک عمل آگاهانه است. انقلاب کارگری يک شورش خود انگيختۀ توده ها و يا يک قيام خود به خودی مردم نيست، بلکه يک انقلاب برنامه ريزی شده استانقلاب پرولتری برای نخستين بار در تاريخ، خواهان جايگزين کردن يک شکل از استثمار به جای شکل ديگر آن نيست، بلکه خواهان لغو کليۀ اشکال استثمار انسان هاست. انقلاب کارگری صرفاً خواستار از ميان برداشتن بی عدالتی و فلاکت نيست که خواهان تسخير قدرت سياسی برای اجتماعی کردن کليۀ وسايل توليد و رهايی کليۀ انسان ها از ستم کشی تحت جامعۀ طبقاتی استسرمايه داری پيش شرط های عينی انقلاب را فراهم می آورد، اما برای انقلاب سوسياليستی پيش شرط های ذهنیيعنی آگاهی سوسياليستی نيز ضروری است.

آگاهی سوسياليستی نوين برخلاف ساير انگيزه های جوامع ماقبل از سرمايه داری، محصول دانش انقلابی است. تشديد تضادهای طبقاتی؛ ايجاد تشکل های مستقل کارگری؛ و نهايتاً رودرويی طبقۀ کارگر با سرمايه داری و شورش ها و طغيان ها و اعتصابات کارگری، پديده هايی هستند که در درون جامعۀ سرمايه داری به وقوع می پيوندند. اما صرفاً با عصيان و خشم و اعتراضات توده ای و ايجاد تشکل های مستقل کارگری (سنديکا؛ اتحاديه ها؛ اتحاد عمل ها؛ جبهه های واحد کارگری و غيره) نمی توان نظام سرمايه داری را با یک نظام عالی تر جایگزین کرد. طبقۀ کارگر نياز به ابزار برنده تری دارد و آن هم تئوری است. دانش سوسياليستی که محصول تجارب تاريخی جنبش کارگری و تحليل اقتصادی و اجتماعی است، پيش شرط های ضروری برای ريشه کن کردن نظام سرمايه داری است. بدون تئوری و درک جامعۀ سرمايه داری جايگزين کردن آن غيرممکن است.

کسب آگاهی سوسياليستی اوليه، براساس جنبش های خودانگيخته کارگری که تحت تأثير ايدئولوژی بورژوايی و خرده بورژوايی قرار داشته، به وقوع پيوست. در وضعيت کنونی نيز آگاهی تریدونيونيستی (اتحاديه های کارگری) و يا احزاب توده ای کارگری تحت تأثير همين ايدئولوژی ها قرار دارند. بر خلاف نظر برخی که با طرح نقل قولی از مارکس در مورد عدم ضرورت ايجاد «حزب جداگانه» کارگری، کارل مارکس اعتقاد به ايجاد حزب پيشتاز انقلابی داشته و فعاليت مستمر او در «اتحاديۀ کمونيست» دال بر اين ادعا است. کارل مارکس در مقابل استدلا ل هايی که ضرورت برش از بورژوازی و خرده بورژواری را تأکيد نمی کردند؛ می گويد که «اين قبيل سوسياليزم بايد توسط پرولتاريا طرد و به خرده بورژوازی واگذار شود». به سخن ديگر، طبقۀ کارگر بايد خود را از شر ايدئولوژی بورژوايی و خرده بورژوايی که ايدئولوژی هـيئت حاکم است رها کرده و به آگاهی سوسياليستی روی آورد.

اما اين آگاهی سوسياليستی، و يا مجموعۀ برنامۀ کمونيستی، به طور خود به خودی و يا صرفاً از طريق فعاليت های اتحاديه های کارگری و يا تشکل های علنی کارگری به پرولتاريا منتقل نمی شود. بايد يک پيشرُوی کارگری که مظهر عالی ترين درجۀ آگاهی تجربۀ طبقاتی است، قادر به دستيابی به اين برنامه و انتقال آن به کل طبقۀ کارگر باشد. برای مجهز کردن کل طبقۀ کارگر به اين برنامه، سازماندهی پيشرُوان کارگری ضروری است؛ و برای سازماندهی پيشرُوی کارگری نياز به تشکيلات، حزب پيشتاز کارگری است. حزبی که با در دست داشتن ابزار تئوريک و آگاهی سوسياليستی، خشم و عصيان کل طبقۀ کارگر را در راستای سرنگونی کل نظام سرمايه داری و جايگزينی آن با نظام سوسياليستی سازمان دهد.

بنابراین من به تفکیک تصنعی تحزب کمونیستی از سازمان یابی توده ای اعتقاد ندارم. اما در عین حال معتقدم که آگاهی سوسیالیستی برای برقراری نظام سوسیالیستی ضروری است و آن آگاهی در درون جنبش تود ه ای و به شکل یکپارچه در دوران حیات نظام سرمایه داری به دست نمی آید. زیرا ایدئولوژی هیئت حاکم توهم هم به نظام را به وجود می‌آورد. کارگران در دورۀ کنونی محققاً نیاز به حزب کارگری خود دارند. حزبی که نه تنها از لحاظ تشکیلاتی و سیاسی؛ بلکه به ویژه از لحاظ نظری و عقیدتی آن ها را برای انتقال به جامه نوین آماده کند.

چهارده خرداد ۱۳۹۳

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران