انقلاب سوسیالیستی ۱۹۱۷ روسیه

کارگر میلیتانت شماره ۷۷

انقلاب سوسیالیستی 1917 روسیه

انقلاب اکتبر 1917 روسیه، تقریباً یک صد سال پس از وقوع خود در تاریخ 7 نوامبر بنا به تقویم امروزی، هم­چنان از سوی سوسیالیست ها به عنوان بزرگ ترین رویداد در تاریخ بشر یاد می شود. انقلاب تحت رهبری حزب بلشویک، نخستین و تاکنون تنها حکومت کارگری را برای حفظ قدرت تا مدتی طولانی به منصۀ ظهور رساند. انقلاب با فراخواندن کارگران جهان به طی کردن همین مسیر، آغاز به روبیدن فئودالیسم و سرمایه داری از چهرۀ زمین کرد.

این دمکراتیک ترین شکل حکومتی بود که تاکنون آغاز گردیده بود. بلشویک ها تجربۀ کمون پاریس در سال 1871 و شوراهای کارگری در طول انقلاب 1905 روسیه را به کار بستند و تکامل دادند. کلیۀ تصمیم گیری های اساسی به واسطۀ نظام «شورا»های نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان، آن هم در سطح محلی، منطقه ای و ملی صورت می گرفت. نمایندگان حقوق بگیر، در هر زمان مشمول عزل و نصب بودند، و بیش از متوسط دستمزد یک کارگر دریافت نمی کردند.

روسیه تا تابستان 1918 از جنگ جهانی خارج شد. زمین از سوی دولت برای استفادۀ دهقانان فقیر مصادره شده بود. بانک های اصلی و صنایع کشور تحت کنترل کارگری قرار گرفته و ملی شدند. مدیریت کارگری ابتدایی در صنایع و جامعه از طریق شوراهای منتخب کشور در سطوح محلی و ملی اعمال گردید.

ایدۀ انقلاب هم­چون شعلۀ سرکش آتش در سطح بین المللی گسترش یافته بود. تا پایان سال 1918، قیام کارگران در آلمان قدرت را از قیصر سلب کرده بود. سال بعد در مجارستان، تلاشی به رهبری بلا کان برای پیشی جستن از انقلاب روسیه صورت گرفت. در بریتانیا اعتصابات سال 1918 شش برابر افزایش یافت، به طوری که 35 میلیون روز کار در سال 1919 «از دست رفته» بود. کارگران باراندازهای لندن از بار کردن اسلحه برای استفاده علیه حکومت بلشویکی سر باز زدند.

ضعیف ترین حلقه

اکثر مارکسیست ها انتظار داشتند که نخستین انقلاب موفق سوسیالیستی در کشوری اساساً صنعتی با طبقۀ کارگر باتجربه، نظیر آلمان یا حتی امریکا رخ بدهد و سپس به اقتصادهای کم­تر توسعه یافته بسط پیدا کند. اما سرمایه داری به دلیل مجموعه ای خاص از عوامل، در ضعیف ترین حلقۀ زنجیر شکست.

روسیه در مقطع انقلاب فوریۀ 1917 یک کشور وسیع و ویران از جنگ بود. هشتاد درصد جمعیت را دهقانان فقیر تشکیل می داد که اکثراً روی زمین های خانواده های آریستوکرات و «ثروتمندان جدید» جهان تجارت، کار می کردند. تنها درصدی ناچیز از نیروی کار روسیه در صنایع مشغول بود. دو میلیون سرباز روس، که اکثرشان از خانواده های دهقانی بودند، پیش از این در خون ریزی های جنگ جهانی اول سلاخی شده بودند.

صنعت در روسیه نسبتاً مدرن و متعلق به خارج بود. کارگرانی که از مناطق حومه و روستایی آورده شده بودند، در آلونک هایی اسکان یافته و در کارخانه های بزرگ متمرکز شده بودنداکثراً در شهرهای اصلی مسکو و پتروگراد که در آن زمان پایتخت کشور بود.

تزار، از یک دولت پلیسی اختناق آمیز برای حفظ امپراتوری وسیع و هستی متنعم خود برخوردار بود. نارودنیک هاسوسیال رولوسیونرها، خود را به غلط بر دهقانان و تاکتیک ترور تزار و وزرای حکومت متکی کردند تا شرایط را برای «انفجار» انقلاب مهیا کنند. بسیاری از آن ها اعدام یا در بهترین حالت تبعید شدند.

در عوض سوسیالیست های مارکسیستی خود را بر پرولتاریای صنعتی به عنوان نیروی محرکۀ انقلاب متکی کردند. آن ها نیز با پیگرد، آزار و اذیت و زندان رو به رو شدند. سازمان هایشان حالت زیرزمینی پیدا کرد و رهبرانشان به تبعید رفتند. اعتصابات ممنوع اعلام شدند.

1905

نسل های مختلف انقلابیون روسیه با رژیم تزار مبارزه و ایده های خود را به واسطۀ مطالعه و تجربۀ مبارزاتی خودشان بسط داده بودند. تا آغاز 1905، اعتصابات و اعتراضات به خصوص در شرایطی که نیروهای روسیه در جنگ با ژاپن تحقیر شده بودند، رو به صعود بود. در روز 9 ژانویه، در پتروگراد یک اعتراض مسالمت آمیز از کارگران اعتصابی و خانواده های آن ها از سرتاسر شهر به رهبری یک کشیش صورت گرفت تا طوماری اعتراضی را با خواست شرایط درخور زندگی و آزادی های سیاسی تسلیم تزار کند. سربازان حکومت، آتش گشودند و صدها تن کشته و مجروح شدند.

اعتصابات در سرتاسر کشور گسترش یافت. شورش در رزم ناو پوتمکین در ناوگان دریای سیاه روسیه جرقه های اعتراضات توده ای بیش تری را در اودسا روشن کرد که در آن صدها تن از مردم کشته شدند. اعتصاب عمومی سیاسی در ماه اکتبر رخ داد که طی آن «سوویت»ها یا شوراهای کارگری، به عنوان یک شکل جدید از نهاد نمایندگی دایر شدند. نمایندگان از محل کار انتخاب و دور یک دیگر جمع می شدند تا مسائل کلیدی در مبارزه را به بحث بگذارند و همین طور هر برامه ای را که توافق شده اجرا کنند. شوراها با هماهنگ کردن همۀ اعتصابات و تظاهرات، تهدیدی اصلی برای نظام کهن محسوب می شدند.

تزار در مواجهه با خیزش ها، با وعدۀ یک «دوما»ی منتخب واکنش نشان دادشوراها این پیشنهاد را به عنوان یک امتیاز ناکافی رد کردند. اعتصابات و تظاهرات توده ای ادامه یافت.

نهایتاً این انقلاب به دلیل پیدا نکردن پشتیبانی کافی در مناطق روسیتایی حومه و ارتش شکست داده شد. روز 3 دسامبر، شورای پتروگراد درهم شکست و رهبرانش، از جمله تروتسکی در مقام رئیس آن، بازداشت شدند. نبردهای وحشیانه در مناطق کارگری مسکو با صدها تن کشته ادامه یافت. در طول سال 1905، هزاران زندگی تباه شد و بسیاری از مبارزین اپوزیسیون اعدام شدند.

ارتجاع و بهبود

این «تمرین نهایی» برای رویدادهای 1917، منجر به کسب برخی حقوق دمکراتیک از سوی رژیم شد؛ به عنوان مثال انتخابات دوما، قانونی کردن مطبوعات و اتحادیه های کارگری. اما بسیاری از رهبران سیاسی جنبش یا در زندان بودند، یا تبعید داخلی و یا در خارج. کارگران و دهقانان باری دیگر در برابر یوغ حاکم سر خم کردند، هرچند خشم عظیمی علیه ستمگران حاکم در درونشان غلیان می کرد، اما برای نفس گرفتن و بهبود ظرفیت مارزاتی خود زمان خریدند. با وجود برخی حقوق دمکراتیک، یک دورۀ ارتجاع آغاز شد؛ عقایدی که با جنبش کارگری بیگانه بود به سطح آمد و رخ نشان داد.

اما جنبش کارگری زنده ماند. در سال 1912، اعتصابات مهمی در کارخانجات و معادن سرتاسر کشور آغاز گردید. در 17 آوریل، یک تظاهرات توده ای از کارگران اعتصابی در معادن طلای «لنا» در سیبری به طور وحشیانه مورد حملۀ سربازان مسلح قرار گرفت. صدها تن کشته و مجروح شدند. به قول لنین، رهبر نهایی حکومتی کارگری که پنج سال بعد مستقر گردید، این قتل عام، « توده ها را با آتش انقلابی برافروخت».

سال 1912 در روسیه، سالی بود که حزب کارگران سوسیال دمکرات روسیه نهایتاً به دو حزب مجزا تقسیم شدبلشویک ها و منشویک ها. بلوشیک ها تحت رهبری لنین مصمم به ساخت حزبی انقلابی با کادرهای تعلیم دیده و اعصای جدی و متعهد در کارخانه ها، ارتش و نیروی دریایی بود. منشویک ها مدافع شکل بازتر و بی قاعده تری از سازمان بودند. هر دو، در این مقطع، این دیدگاه را داشتند که نخستین مرحله، یک انقلاب دمکراتیک علیه فئودالیسم در قالب تزاریسم و «اشراف زادگان زمین دار» است. سپس از لحاظ تئوریک، پس از یک دوره تکامل سرمایه داری، حرکت به سوی سوسیالیسم می توانست آغاز شود.

هرچند تروتسکی نه یک منشویک بود و نه تا پنج سال بعدی یک بلشویک، به حزب لنین نزدیک تر بود. تروتسکی از سال 1904 آغاز به تدوین تئوری «انقلاب مداوم» در «نتایج و چشم اندازها» کرد که در سال 1906 منتشر شد. پیش از آن که لنین به همان نتیجه برسد، تروتسکی استدلال می کرد که در روسیۀ «عقب مانده»، انقلاب برای سرنگونی سلطنت و فئودالیسم می بایست با انقلاب سوسیالیستی، تحت رهبری طبقۀ کارگر ترکیب شود.

تروتسکی برای حداکثر وحدت در مبارزه، بنا به تصدیق خود تا مدت ها درحال دفاع از وحدت مجدد حزب کارگران سوسیال دمکرات روسیه بود. او رسماً با یک سازمان موسوم به «مژرایونتسی» (گروه بینِ دو جناحی) باقی ماند، اما زمانی که در ژوئیۀ 1917 به بلشویک ها پیوست، با آمادگی به عنوان یکی از توانمندترین رهبران حزبی پذیرفته شد.

فوریۀ 1917

انقلاب فوریۀ 1917 پس از ماه ها اعتصاب و ناآرامی از راه رسید. در روز جهانی زن (8 مارس، یا 27 فوریه بنا به تقویم پیش از انقلاب)، زنان کارگر نساجی در پتروگراد کار در کارخانه های خود را رها کردند. آن ها پایان کمبود غذا و افزایش قیمت ها و همین طور پایان جنگ را مطالبه کردند.

ده ها هزار نفر از دیگر کارگران مشتاقانه به آن ها پیوستند. تزار مردد بود و ناتوانی خود را از رفرم نشان داده بود. او به سربازان دستور آتش گشودن به سوی تظاهرکنندگان را داد و بدین ترتیب صدها نفر کشته و مجروح شدند. کارگران از سربازان خواستند که دیگر از دستورات بعدی برای آتش گشودن پیروی نکنند. نهایتاً سربازاران متقاعد شدند و حاکمیت تزار به پایان رسید.

جوّ به وجود آمده، هم­چون یک جشن سرشار از شادی بود؛ کارگران به صحنۀ تاریخ وارد شده بودند؛ حقیقتاً در «جشن زحمتکشان» به خیابان ها آمده بودند. حکومت منفور سرنگون شده و قدرت در دستان خود آن ها افتاده بود، منتها نمی دانستند که اکنون باید با آن چه کار کنند. در این وضعیت یک حزب انقلابی نیاز است که مورد اعتماد و شناخت کارگران باشد، از پایگاه توده ای برخوردار باشد، رهبری ای داشته باشد که بتواند گام های مورد نیاز برای توقف ارتجاع از کسب مجدد دست بالا را نشان دهد و بلشویک ها، با وجود برخورداری از یک رهبری با چشم انداز روشن برای تکمیل انقلاب، هنوز نیروی نسبتاً کوچکی بودند. مانند اغلب انقلاب ها، کارگرانی که خود انقلاب را ساخته اند، راهِ به ظاهر ساده تر را انتخاب می کردند: واگذاری قدرت به دست سیاستمداران ظاهراً «مترقی» موجود.

حکومتی که رسماً آغاز به کار کرد هم «موقتی» بود و هم از آغاز رقیب نمایندگان سربازان و کارگران شورای پتروگراد و این وضعیتی بود که به عنوان «قدرت دوگانه» توصیف می شد. این هیئت، شورای پتروگراد، بیش تر از میان جمعیت شهرها حمایت داشت تا از حکومت. در این مرحله، حزب منشویک حمایت اکثریت نمایندگان کارگران و سربازان را در اختیار داشت، اما محکوم به این بود که با ادامۀ سال پرآشوب، آن را از دست بدهد.

حکومت موقت، از همان آغاز حکومت بحران بود. با انتخابات برای یک مجلس مؤسسان موافقت کرد، اما زمانی که چنین نهادی باید فراخوانده می شد، یعنی پس از پیروز انقلاب شکوهمند اکتبر، دیگر این نهاد رابطۀ واقعی نیروهای درون جامعه را منعکس نمی کرد.

حکومت ضعیف

لنین روز سوم آوریل از تبعید به پتروگراد بازگشت، و بلشویک ها را به درک این نکته تشویق کرد که انقلاب اول بلافاصله باید به انقلاب بعدی، یعنی سوسیالیستی، «قد بکشد». «تزهای آوریل» او از داخل یک ماشین زرهی در ایستگاه فنلاند با حرارت بیان شد و در دیگر نقاط شهر در روزنامۀ بلشویک ها با عنوان «پراودا» به تاریخ 7 آوریل منتشر گردید. لنین مخالفت تمام و کمال خود را با حمایت بلشویک های داخل روسیه تحت رهبری لیو کانف و ژوزف استالین از حکومت موقت ابراز داشت. کامنف و استالین در واقع همان استدلال های منشویک ها را مطرح می کردند.

منشویک ها از خارج مشغول حمایت از حکومت بودند. در ماه مه، تصمیم گرفتند که وارد ائتلاف حکومتی با دمکرات های مشروطه خواه «لیبرال» شوند. بلشویک ها سپس مطالبۀ «مرگ بر دَه وزیر سرمایه دار» را مطرح کردند تا ناتوانی اس آر ها و منشویک ها را از مطالبۀ حکومتی که حقیقتاً نمایندۀ نیروهای سازندۀ انقلاب باشد، نشان دهند.

تغییرات ناچیزی در جامعه رخ داده بود. جنگ هم­چنان کلیۀ منابع انسانی و صنعتی را به ویرانی می کشاند. حکومت موقت نه سرمایه داران را از قدرت در صنعت حذف کرده بود و نه زمین داران فئودال را از قدرت در مناطق روستایی. در بسیاری موارد، آن ها یکی بودند.

قیام

شورش در مناطق روستایی حومه هم­چون شعلۀ آتش گسترش یافت. زمین ها مصادره و کاخ های باشکوه به خاکستر تبدیل شدند. در شهرها، تظاهرات علیه جنگ چندین برابر شد. شعار سادۀ بلشویک ها «صلح، نان و زمین» منطبق بود با عمیق ترین خواسته های تودۀ مردم. به کارگران، سربازان و نهایتاً دهقانان اجازه داد که خود نیاز به پیش بردن انقلاب را درک کنند. حزب کارگران بلشویک بی وقفه و بدون خستگی به آژیتاسیون در کارخانه ها و جبهه ادامه داد.

تا اواسط 1917، بلشویک ها حمایت شورای مرکزی نمایندگان کارگران و سربازان شهر از خود را افزایش داده بودند. اگرچه اکثر کارگران از فراخوان «تمام قدرت به شوراها» حمایت می کردند، رهبری بلشویک ها حول لنین مخالف اقدام مستقیم برای قدرت بود تا نهایتاً کلیۀ شرایط برای یک انقلاب موفق به بلوغ و پختگی رسیده باشد. آن ها احساس می کردند که نیروهای مسلح هنوز آمادگی ریسک پیوستن کامل به شورش سوسیالیستی را ندارند.

«روزهای ژوئیه» و پس از آن

وقتی در ماه ژوئیه پیشنهاد اعتصاب عمومی و تظاهرات توده ای علیه جنگ و برای به زیر کشیدن حکومت از پایین مطرح شد، رهبران بلشویک احساس کردند که این پیشنهاد زودرس است و به همین دلیل خلاف آن را توصیه کردند. اما در شورای شهر، نمی توانستند موج را به عقب برانند. اکثریت می خواست به جلو برود. جنبش چندین روز علیه پلیس و ارتش تاب آورد، اما همان طور که لنین و تروتسکی بیم داشتند، جنبش نتوانست آن ها را به جبهۀ خود بیاورد یا دست کم خنثی کند (این شرط لازم و اساسی دیگری برای تسخیر موفقیت آمیز قدرت است).

در این مرحله، ارتش از فرامین حکومت به رهبری کرنسکی تبعیت کرد و شورش ژوئیه در خون فروخفت. روز 4 ژوئیه، صدها معترض کشته و مجروح شدند. رهبران بلشویک بازداشت یا وادار به ترک کشور شدند. ولادیمیر لنین پنهان شد.

لنین طی ماه های اوت و سپتامبر، زمانی که «دور از انظار عمومی» (یا به بیانی، دور از دسترس پلیس) بود، خود را سخت مشغول نگارش یک جزوۀ بسیار مهم کرد: «دولت و انقلاب». لنین اصل بنیادی تجربۀ کموناردهای قهرمان پاریس در سال 1871 و همین طور اصول شوراهای کارگران و سربازان در روسیه را تدوین کرد: انتخاب منظم تمامی مقامات همراه با حق عزل و نصب در هر زمان؛ هیچ نماینده ای بیش از متوسط دستمزد یک کارگر دریافت نمی کند؛ چرخش مسئولیت ها هر آشپز باید قادر باشد که نخست وزیر باشد، و هر نخست وزیر باید مدتی را به عنوان آشپز صرف کند!»)؛ دفاع از تودۀ مسلح مردم به جای ارتش ثابت (و دائمی).

او هوادارانش را به گسترش این ایدۀ بنیادی تشویق کرد که یک حزب با هدف دگرگونی سوسیالیستی جامعه باید نیاز به نابودی ماشین دولت قدیمی رایعنی دادگاه ها، زندان ها، پارلمان ها، ارتش ها و غیره که همگی طبقۀ مسلط ولی اقلیت جامعه (1 درصد) را قادر به حفظ مالیکت خود بر ابزار تولید، توزیع و مبادله می سازددرک کند. آن چه پیش تر در روسیه در آن سال رخ داده بودیعنی ناتوانی حکومت موقت، اکنون به رهبری کرنسکی بیچاره، به حل هرگونه مشکلات اکثریت جامعهقاطعانه نشان می داد که نمی توان ماشین دولت قدیمی را با محتوای سوسیالیستی پُر کرد.

تا پایان ماه اوت، کرنسکی از جهت دیگر هم مورد تهدید قرار گرفته بود: یک کودتای مافوق راست به وسیلۀ ژنرال کورنیلوف. فرماندۀ کل قوا به این نتیجه رسیده بود که حکومت وقت، از برخوردی به اندازۀ کافی تند با بلشویک ها و شوراها عاجر مانده است.

این بسیج کارگران و سربازان به رهبری بلشویک ها بود که نیروهای کورنیلوف را از پای درآورد. «خرابکاری» در خطوط راه آهن و همین طور آمادگی برای دفاع مسلحانه از حکومت، نقطۀ اتکایی را برای کرنسکی ایجاد کرد تا ارتجاع را شکست دهد. اما این اساساً قدرت نیروهای انقلابی را در شوراها بالا برد و تا اواخر سپتامبر اکثریت قاطع را در شوراهای شهرهای اصلی به بلشویک ها داد.

راه برای سرنگونی انقلابی به سرعت همواره می شد. چهار شرط که لنین برای یک انقلاب موفق برشمرده بود، به سرعت آماده می شدند.

چهار شرط

نخستین شرط، وجود بحران در رأس جامعه است. این بحران خود را در شکاف در درون لایۀ حاکم متجلی می کند. به طوری که طبقۀ حکم نمی داند چگونه پیش برود؛ آیا در برخورد با خواست تغییر از پایین، امتیاز بدهد یا دست به سرکوب بزند؟ این بحران می تواند خود را در قالب یک حاکممثلاً یک پادشاه متزلزل نظیر تزار نیکولاس دومآشکار کند یا در قالب یک حکومت بحران، نظیر حکومت کرنسکی.

عامل عینی دوم در یک موقعیت انقلابی متغیر، طبقۀ متوسطی است که در تشویش به سر می برد، مطمئن نیست که به کدام مسیر بپیچد، اما شروع به این می کند که بخت خود را به کارگران سازمان یافته گره بزند. اقشار میانی در جامعهکشاورزان کوچک، مغازه داران و روشنفکرانبه شدت پرنوسان هستند، یعنی بسته به این که کدام یک از متحدین بالقوۀ آن ها به بالاترین جایگاه می رسد و مشکلات آن ها را تسهیل می کند، می توانند امروز در یک جهت و فردا در جهتی دیگر حرکت کنند.

در پاییز 1917 در روسیه، تودۀ دهقانان آماده بود که علیه آریستوکراسی زمین دار به نبردی تا به آخر دست بزند. مدافعین سنتی آن ها در حکومت موقتسوسیال رولوسیونرها و دیگرانمنفعل بودند.

نیروهای دولتسربازان، ملوانان، نظامیانایمان خود را به احزاب رژیم کرنسکی از دست داده و آماده بودند که موضعی بی طرفانه و در بسیاری موارد نقشی فعال در انقلاب به عهده بگیرند.

طبقۀ کارگر پتروگراد، مسکو و دیگر نقاط نقداً درحال پیشروی و درگیر اعتصابات و فعالیت سیاسی در مخالفت با نمایندگان سیاسی طبقۀ حاکم بود. آن ها آماده بودند که مبارزه را به سرانجام برسانند. این شرط سوم انقلاب نیز کاملاً محقق شده بود.

مؤفۀ تعیین کنندۀ چهارم برای موفقیت انقلاب سیاسی و اجتماعی علیه سرمایه داری، وجود یک حزب است که اعتماد بخش اعظم طبقۀ کارگر را جلب کرده باشد، همراه با یک رهبری که بتواند خط اصلی سیر رویدادها را ببیند، بتواند دقیقاً سبک سنگین کند که در هر لحظۀ سرنوشت ساز از مبارزه چه باید کرد.

بلشویک ها

حزب بلشویک که در آغاز سال 1917 بیش از 3 درصد حمایت از درون شوراها و تنها چند هزار عضو واقعی داشت، تا ماه اکتبر صدها هزار عضو کارگری و اکثریت قاطع در شوراهای اصلی را به دست آورد. آن ها در ارتش و نیروی دریایی هم حمایت داشتند و کمیتۀ انقلابی نظامی پتروگراد را دایر کردند تا طغیان اکتبر را هدایت کند.

رهبران حزب بلشویکهم لنین و هم تروتسکینه فقط درک روشنی از آن چه نیاز بود، که حس دقیقی از زمان شناسی نیز داشتند. آن ها با ضرورت «تکمیل» انقلاب از طریق حذف احزاب سرمایه داری از حکومت و طبقۀ مورد نمایندگی آن از قدرت در جامعه توافق داشتند. فرایندهای دیالکتیکی آژیتاسیون حول شعارها از یک سو و پروپاگاندای انقلابی در میان وسیع ترین صفوف کارگران، سربازان و دهقانان فقیر از سوی دیگر طی شده بودند تا به توده ها کمک کنند که به واسطۀ تجارب تلخ خود به این نتیجه برسند که انقلاب سوسیالیستی همه جانبه ضرروی است.

نقش حیاتی رهبری، تصمیم گیری به موقع دربارۀ عمل قاطعانه در زمانی است که تمامی شرایط در مساعدترین ترکیب گردهم آمده اند. تلاش زودرس برای طغیان، می توانست به سقط منجر شود؛ تلاش بیش از حد دیر نیز می توانست به زایمان کودکی مرده، همراه با پیروزی ارتجاع و لزوم ازسرگیری یک دورۀ طولانی لازم برای بهبود تا پیش از ایجاد یک فرصت نوین معنا دهد.

اگر طغیان مانند آن چه در پتروگراد به تاریخ 25 اکتبر 1917 (7 نوامبر بنا به تقویم جدید) رخ داد، پیش نمی رفت و حتی یک یا دو روز به تعویق می افتاد تا کنگرۀ شوراهای سراسری روسیه شکل بگیرد، رابطۀ نیروها می توانست کاملاً در جهت بد تغییر کند و فرصت برای یک نسل یا یک قرن از دست برود!

نیروهای ارتجاع در کشور همراه با همتایان مهاجم آلمانی، فرصت بلشویک ها را برای پایین کشیدن حکومت کرنسکی تهدید می کردند؛ در نتیجه بلشویک ها باید لحظۀ قیام را می قاپیدند.

خیزش، روز 24 اکتبر آغاز شد. کمیتۀ انقلابی نظامی گروه های مسلح را برای تسخیر دفاتر اصلی تلگراف و پست و بانک دولتی، بستن جادۀ اصلی و ورودی راه آهن به شهر و پایین آوردن تمامی پل ها به استثنای یک پل روی رود نِوا اعزام کرد. تا صبح، کرنسکی گریخته و گارد سرخ کاخ زمستانی را تسخیر کرده بود. تسخیر قدرت، سریع و مؤثر بود. حتی نبرد نفس گیرتر مسکو نیز طی یک هفته به پایان رسید.

تا صبح 25 اکتبر (7 نوامبر) فرمانی برای انتقال قدرت به شورای پتروگراد، نوشتۀ لنین، ابلاغ شد. نشست فوق العادۀ شورای پتروگراد در بعدازظهر و غروب برگزار شد، دومین کنگرۀ شوراهای سراسری روسیه در «سالن مجمع» در انیستیتوی سمونلی، مقر اصلی نیروهای انقلابی افتتاح شد. فراخوان بین المللی به کارگران، سربازان و دهقانان صورت گرفت.

یک زندگی نوین

نخستین فرامین حکومت شورایی جدید، طی ساعاتی از پیروزی بر حکومت سرمایه داری کرنسکی، زمینه را برای دست یابی به مطالبات پایه ای انقلاب مهیا کرد: «صلح، نان و زمین». فرمان صلح به معنای پیگیری آتش بس و شروط صلح بدون الحاقات بود.

فرمان زمین، به معنای اخراج فوری اربابان فئودال از املاک خود و تخصیص زمین برای استفادۀ دهقانان فقیر بود. هدف بلشویک ها این بود که تولید ماشین آلات مدرن کشاورزی را در شهر سرعت ببخشند تا بهره وری روی زمین های کشاورزی را دگرگون کنند. کشاورزان کوچک تشویق می شدند که مزایای تولید تعاونی غذا را برای خود و ساکنان شهر ببینند.

قدرت شورایی هم­چنین به معنای آن بود که نمایندگان کارگران کنترل فوری بانک ها و صنعت را به دست بگیرند تا زمینه برای مالکیت عمومی بر آن ها در سال 1918 آماده شود و آغاز به مدیریت آن به عنوان بخشی از یک اقتصاد دولتی با برنامه ریزی کاملاً دمکراتیک نمایند.

پس از پیروزی

تلاش ها برای خفه کردن انقلاب کارگران، با شکست رو به رو شد. بیست و یک ارتش از سوی کشورهای امپریالیستی برای پشتیبانی از نیروهای ارتجاعی «سفید» در جنگ داخلی گسیل شد. نیروهای قهرمان ارتش سرخ با فرماندهی لئون تروتسکی با بهای سنگین انسانی این نیروها را دفع کردند.

هزینۀ اقتصادی نیز عظیم بود. تولید صنعتی به یک هفتم ارزش آن در سال 1913 سقوط کرد و تولید کشاورزی هم تقریباً نصف شد. صدها هزار نفر کشته شدند و میلیون ها نفر از گرسنگی و بیماری جان باختند.

رهبران انقلاب از مدت ها قبل می دانستند که تسخیر قدرت به مراتب آسان تر از حفظ آن در چنین شرایطی است. آن ها به دقت از اهمیت حیاتی گسترش انقلاب به سایر کشورهای صنعتی تر، با طبقۀ کارگر نیرومند، به منظور توسعۀ سریع تکنیک و اقدامات لازم برای «انقلابی کردن» صنعت، راه آهن، تولید نیرو و معدن و همین طور کشاورزی برای استقرار یک اقتصاد برنامه ریزی شدۀ سالم آگاه بودند.

حتی زمانی که کشور درگیر نبرد با شرایط جنگ داخلی بود، بلشویک ها تحت فشار برای ایجاد یک سازمان بین المللی جدید برای جایگزینی انترناسیونال بی اعتبار دوم بودند که احزاب اصلی آن از جنگ امپریالیستی حمایت نموده بودند. در بهار 1919، نمایندگان سازمان های سوسیالیستی و کمونیستی اقصی نقاط دنیا به پتروگراد سرازیر شدند تا در کنفرانس بنیان گذاری انترناسیونال سوم (کمونیست) شرکت کنند. اشتیاق برای پیوستن به آن تا درجه ای بود که پیش از کنگرۀ دوم، لنین فهرست 21 شرط برای عضویت را تدوین کرد تا نیروهای غیرکمونیست برای عقب نماندن از قافله وارد نشوند.

پیروزی انقلاب ناگزیر به معنای اضمحلال امپراتوری روسیه، این «زندان ملیت ها»، بود. لنین نسبت به خواست ملل تحت ستم برای برخورداری از حق تعیین سرنوشت خود حساسیت به خرج می داد. او با این حال آن ها را تشویق کرد که جزئی از یک کنفدراسیون اختیاری باشند.

در 22 دسامبر 1922، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مستقر شد، تنها فنلاند و لهستان راه مجزای خود را رفتند. مابقیاز جمله اوکراین به عنوان نخستین کشوری که اعلام استقال کردگردهم آمدند تا با هم چالش جدید سازماندهی جامعه بر مبنای اصول حقیقتاً سوسیالیستی را دنبال کنند. پیشرفت عظیمی در جبهه های اجتماعی و همین طور اقتصادی حاصل آمد.

پس از لنین

با وجود اشتیاق عظیم کارگران و توده های تحت ستم سرتاسر جهان برای حکومت کارگری روسیه، این حکومت به شکلی تراژدیک منزوی رها شد. انقلابیون سوسیالیست در مجارستان، آلمان و دیگر نقاط، به پایان شکست رسیدند و پس از مرگ لنین در سال 1924، ژوزف استالین سیاست حکومت را به سیاست جستجوی «سوسیالیسم در یک کشور» تغییر داد. او با غصب کردن انقلاب، دمکراسی کارگری را ملغا و کل اپوزیسیون در برابر حاکمیت خود را منهدم کرد. انترناسیونال کمونیست به ابزاری در دستان او تبدیل شد. تکامل یک دولت سالم کارگری می توانست چالشی در برابر استبداد او باشد.

ضدّ انقلاب او شکل استقرار مجدد سرمایه داری را به خود نگرفت (این اتفاق بعداً تا اواخر قرن بیستم پس از دوره ای از رشد آهسته و خطر رکود رخ داد). این یک ضدّ انقلاب سیاسی به نفع یک کاست انگلی بود که ارتباط ناچیزی با رویدادی انقلابی 1917 داشت. و امتیازات خود را از اقتصاد دولتی با برنامه ریزی بوروکراتیک بیرون می کشید.

با وجود این تحولات، دستاوردهای عظیمی انجام شد. صنعت به دلیل محو سرمایه داری و فئودالیسم و برنامه های پنج ساله به سرعت رشد کرد. اما کلیۀ عناصر دمکراسی کارگری خرد شدند و حامیان آن مورد حذف فیزیکی قرار گرفتند، از جمله لئون تروتسکی در تبعید در مکزیک. انترناسیونال سوم به عنوان پلیس جنبش های کارگری در سرتاسر دنیا و سپر دفاعی موقعیت ممتاز بوروکراسی عمل کرد که تنها دم از وفاداری به سوسیالیسم و کمونیسم و همبستگی بین المللی می زد، ولی در عین حال میراث معلمان و رهبران مارکسیست بزرگ را پایمال می کرد.

درک انقلاب و ضدّ انقلاب

درک روشن از فرایندهای انقلاب و ضدّ انقلاب برای پیروزی در مبارزات جدید پیش رو حیاتی است. شرایط یک انقلاب موفق را نمی توان مطابق با یک دسته الگو بازتولید کرد. انقلاب مانند یک آزمایش علمی نیست که از یک رشته تجهیزات مفروض و مواد و فرایندهایی شناخته شده استفاده می کند که همگی ضامن نتیجۀ مشخصی هستند.

شرایط عینی انقلاب، از کنش متقابل نیروهای زنده نشأت می گیرد؛ یعنی تصادم دائمی منافع طبقاتی میان یک اقلیتطبقۀ 1 درصدی مالک ابزار تولیدو باقی جامعه، یعنی 99 درصدی که اساساً فاقد مالکیت و همراه با کلیۀ اقشار میانی خود شدیداً تحت استثمار است.

انقلابیون تجارب انقلابی مختلف را به همان نحوی مطالعه می کنند که ژنرال ها نبردهای مختلف را. این کار را انجام می دهند تا از اشتباهات بیاموزند و آن ها را آزمون و تکرار نکنند.

کارگران و جوانانی که به دنبال یافتن راهی برای تغییر جهان کریه سرمایه داری هستند، نهایت تلاش خود را خواهند کرد تا به درس های انقلاب روسیه نگاه کنند. مهم ترین نتیجه گیری، درگیر شدن در حزبی است که خود را وقف آرمان کارگران و فقرا و ساختن یک نیروی توده ای نوین برای سوسیالیسم می کند.

http://www.socialistworld.net/doc/6969

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران