اهمیت تزهای آوریل لنین
انقلاب ها، عالی ترین محک ایده ها، برنامه ها و افرادی حامی این ایده هاست. رفقایی که انقلاب ها را برای درک فرایندهایی که رخ می دهند مطالعه کرده اند، زمانی ناامید خواهند شد که انتظار داشته باشند یک موقعیت انقلابی جدید درست مانند موقعیت قبلی تکامل پیدا کند. وظیفۀ ما منطبق کردن متد تحلیل با شرایط عینی و مشخص است. تئوری های مربوط به نحوۀ تغییر جامعه، طرح های قالبی انتزاعی یا دگم نیستند که در هر لحظه ای، علی رغم ماهیت شرایط مشخص و عینی به کار گرفته شوند. متأسفانه به اصطلاح انقلابیونی هستند که تلاش می کنند وضعیت را در الگوها قالب کنند. اما متوجه نمی شوند تحلیلی که در یک زمان و مکانی مرتبط محسوب می شد، دیگر به دلیل تغییر شرایط عینی معتبر نیست.
انقلاب ها، پرسش هایی کلیدی را طرح می کنند. ماهیت انقلاب چیست؟ آیا انقلابی است برای استقرار یک دمکراسی سرمایه داری و بورژوایی یا برای دمکراسی کارگری؟ توازن قوا بین طبقات گوناگون چگونه است؟ کدام نیروها قرار است انقلاب را رهبری کنند؟ آیا طبقۀ کارگر است با حمایت دیگر اقشار اجتماعی تحت ستم و به حاشیه رانده شدگان؟ آیا طبقۀ کارگر است در اتحاد با عناصر «مترقی» بورژوازی؟ در برهۀ کنونی، پاسخ به این پرسش ها واضح هستند. سرمایه داری از بسیار بیشتر از دورۀ سودمندی خود عمر کرده و سوسیالیسم در دستور کار است. اما برای بسیاری از رهبران انقلابی در فوریۀ 1917، حتی بسیاری از بلشویک ها، پاسخ این پرسش ها چندان واضح نبود.
انقلاب فوریۀ 1917 روسیه، «تمرین نهایی» برای انقلاب اکتبر بود. در فضای چند هفته، کل جامعۀ روسیه وارونه شد. سلطنت 300 سالۀ رومانف با استعفای تزار نیکولاس دوم در سوم مارس به پایان خود رسید. اعتصابات، تظاهرات و شورش ها در نیروهای مسلح حکومت را سرنگون کرد. در این موقعیت انقلابی، دو ارگان قدرت سربرآورد. از یک سو، کمیتۀ موقت دومای چهارم قرار داشت، یعنی یک گروه بندی خودگمارده از سیاست مداران راست میانه که مورد حمایت طبقات میانی و بالایی قرار داشت. این گروه بندی به «حکومت موقت» تبدیل شد که در رأس آن پرنس لِوُف قرار داشت. تنها سوسیالیست در حکومت موقت، الکساندر کرنسکی، وزیر دادگستری بود. همزمان، در 26 و 27 فوریه، انتخاباتی در شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد برگزار شد.
اول مارس، حکومت موقت آغاز به انجام رفرم های سیاسی و حقوقی دیر از موعدی برای آمادگی انتخابات مجلس مؤسسان نمود. این رفرم ها، که از سوی هر مارکسیستی می توانست مورد دفاع قرار بگیرد، شامل حقوق مدنی نظیر آزادی مطبوعات، آزادی بیان، انجمن و مذهب، همراه با حق اعتصاب (اعصابات تحت رژیم تزار به طوری وحشاینه سرکوب شده بودند)، و همین طور عفو زندانیان سیاسی و مذهبی، گسترش حق رأی، معرفی یک رأی مخفی برای مجلس مؤسسان می شد. به علاوه مشترکاً همراه با شورای پتروگراد توافق شد که یک میلیشیا برای جایگزینی پلیس تزار مستقر شود و این که «پادگان پتروگراد» با 250 هزار نفر به عنوان نیروی مسلح پشت انقلاب، از پایتخت خارج نشود.
با این وجود در همان روز که حکومت موقت درحال ابلاغ این فرامین بود، شورا «فرمان ارتشی شمارۀ 1» را منتشر کرد که اعلام می کرد سربازان و ملوانان زمانی می باید از دستورات حکومت موقت پیروی کنند که شورا موافقت خود را اعلام کرده باشد. به علاوه فرمان عنوان می کرد که سربازان و ملوانان، کمیته های خود را برای به دست گرفتن کنترل سلاح ها و خارج کردن آن از دست افسران برپا کنند. چند روز بعد، شورا «فرمان ارتشی شمارۀ 2» را منتشر می کرد و سربازان و ملوانان را به اخراج فرماندهان خود و انتخاب دیگران به جای آن ها فرامی خواند. مضاف بر چنین قدرتی، شورا از طریق نمایندگان منتخب کارگری و اتحادیه ای خود، بر راه آهن، پست و تلگراف کنترل داشت. شورا همچنین کمیته های تأمین غذا را دایر کرده و درحال انتشار روزنامۀ خود را با نام «ایزوستیا» (اخبار) بود. شوراهای مشابهی در سرتاسر کشور درحال شکل گیری بودند (تا پاییز 1917، تعداد آن ها به بیش از 900 مورد می رسید).
فردریش انگلس زمانی گفت که دولت در تحلیل نهایی متشکل از هیئتی از افراد مسلح است. در مارس 1917، یک حکومت موقت وجود داشت با قدرت سیاسی اسمی، و شورایی بود با قدرت سیاسی واقعی، به طوری که هیچ چیز بدون اجازۀ آن رخ نمی داد و کنترل هیئت هایی از افراد مسلح را در دست داشت. این یک وضعیت کلاسیک از قدرت دوگانه بود، جایی که هر دو ارگان قدرت حتی در یک محل مشترک نشست می گذاشتند– یعنی کاخ تورید! پس چرا شورا حکومت موقتی را که باقی ماندۀ دومای چهارمی بود که بنا به حق رأی محدود و با حمایت اندک انتخاب شده بود، دور نریخت؟ شورا یک هیئت منتخب از حدوداً 600 نماینده بود که حمایت وسیعی در میان طبقۀ کارگر و نیروهای مسلح داشت.
تناقض
قدرت واقعی در دستان شورا بود، ولی هنوز گرفته نشده بود. برای فهم این تناقض، فهم ماهیت بسیاری از رهبران شورا ضروری است. این رهبری سال ها برای تدارک سرنگونی انقلابی جامعه صرف کرده بود و اکنون که قدرت در چنگ شان بود، بسیاری از آن ها کاملاً از شناخت توازان قوا و ناتوانی سرمایه داری به حل هرگونه مسألۀ اساسی کارگران، سربازان و دهقانان عاجر ماندند. مسألۀ غذا، پایان جنگ، مسألۀ ارضی نمی توانست بر مبنای سرمایه داری حل شود– و حکومت موقت در واقع یک حکومت سرمایه داری بود و به همین دلیل نمی شد و نمی بایست به آن اتکا شود. رفرم هایی که پذیرفته بود، به دلیل فشار توده ای جنبش کارگران، سربازاان و دهقانان بود. اگر فشارها محو می شد، رفرم هم به سادگی می توانست برداشته شود.
رهبری شورا، متشکل از منشویک ها، سوسیال رولوسیونرها (اس آر ها) و بلشویک ها بود. منشویک ها به تئوری انقلاب دو مرحله ای معتقد بودند. یعنی ابتدا رژیم تزار می باید سقوط می کرد و یک دمکراسی لیبرال سرمایه داری مستقر می شود. سپس اقتصاد سرمایه داری توسعه می یافت و سپس نوبت به تکامل طبقۀ کارگر می رسید. هنگامی که طبقۀ کارگر به اندازۀ کافی نیرومند می شد، می توانست قدرت را با نام خود بگیرد. اس آر ها پایگاه خود را در میان دهقانان داشتند و به دو جناح راست و چپ تقسیم می شدند. جناح راست، از حکومت موقت حمایت می کرد و جناح چپ درحال نزدیک تر شدن به بلشویک ها بود. بسیاری از رهبران بلشویک در تبعید یا خارج از کشور بودند، اما کامنف و استالین در ماه مارس از تبعید در سیبری بازگشته بودند و از موضع حمایت مشروط شورا از حکومت موقت دفاع می کردند و به علاوه درگیر مذاکراتی در تلاش برای آشتی بلشویک ها و منشویک ها بودند. این موضع گیری، طبیعی به نظر می رسید، چرا که روسیه، به گفتۀ لنین، اکنون آزادترین کشور در میان کلیۀ کشورهای درحال جنگ در جهان پس از رفرم های حکومت موقت بود؛ پس چرا نباید از حکومت موقت حمایت کرد؟
در تقابل با این پیش زمینه بود که لنین در سوم آوریل از تبعید بازگشت و به ایستگاه فنلاند رسید. او از «قطار مهر و موم شدۀ» معروفی که او را با گذشتن از آلمان، از سوئیس به روسیه رسانده بود، پایین آمد؛ داخل یک ماشین زرهی پرید و با وجود حیرت بسیاری در سطح رهبری بلوشیک ها، عدم همکاری با حکومت موقت بورژوایی، عدم معامله با منشویک ها و عقب نشینی سریع روسیه از جنگ امپریالیستی را اعلام کرد. لنین به یکی از جلسات حزب بلشویک رفت و صحبت هایش با «سکوت ناشی از حیرت زدگی» شنیده شد. روشن بود که او در اقلیت است و باید برای موضع خود، اکثریت را به دست بیاورد. او پس از آن که یک نسخه از سخنرانی خود را به تسرتلی، رهبر منشویک، داد، به یکی از جلسات منشویک ها رفت. در این جا لنین با طعنه و هو کردن رو به رو شد.
تزهای آوریل، خطی سیاسی حزب نبود
سخنرانی لنین، مبنای «ترهای آوریل» را که به تاریخ 7 آوریل در روزنامۀ «پراودا»، روزنامۀ حزب بلشویک منتشر گردید، شکل داد. این تزها خط مشی سیاسی حزب نبودند، اما لنین طی چند هفته اثبات کرد که او احساسات و خواسته های کارگران و سربازان روسیه را از راه دور به مراتب بهتر از بسیاری از رهبران بلشیک در داخل درک کرده بود. طی یک سلسله جلسات، مقالات و جزوات، او تا پایان آوریل به اکثریت در حزب بلشویک دست یافت. موضع او وقتی صحت خود را نشان داد که عصویت حزب از حدود 10 هزار نفر در ماه آوریل به نیم میلیون نفر در اکتبر رسید، و در این بین کارگران صنعتی 60 درصد از عضویت را شکل می دادند.
رشد حزب بلشویک چشم گیر بود. در آغاز مارس، تنها حدود 40 نفر از 600 نمایندۀ شورای پتروگراد، بلشوک بودند. اما تا اکتبر، اکثریت را در دست داشتند. در ماه فوریه، بلشویک ها تنها 150 عضو در کارخانۀ پوتیلوف با 26 هزار کارگر داشتند! تا پایان مارس، تقریباً 242 شورا در روسیه برپا شده بود، اما تنها 27 شورا اکثریت بلشویک ها را داشت. تا اکتبر بلشویک ها اکثریت را در شورای مسکو و کنگرۀ سراسری شوراهای روسیه داشتند. اما چه طور بلشویک ها چنین قدرتی را این قدر سریع به دست آوردند و چنین تعداد زیادی از اعضای جدید را جذب کردند؟ ورود تسرتلی و اسکوبلف از منشویک ها و چرنوف از اس آر ها به حکومت موقت در ماه مه قطعاً به این فرایند کمک کرد. هرچه قدر که حکومت موقت بیش تر منزوی می شد، اعضای بیشتری را به بلشویک ها می باخت. مهم ترین عامل با این حال این بود که برنامه و سیاست های بلشویک ها، خواسته های طبقۀ کارگر، سربازان و به طور روزافزونی دهقانان را کلمه به کلمه هجی می کرد. بدون تزهای آوریل لنین، این برنامه نمی توانست وجود داشته باشد.
اما این تزها در واقع چه می گفتند؟ در یک سند بسیار کوتاه چند صفحه ای، 10 نکتۀ کلیدی مطرح شده بود.
1. جنگ کنونی یک جگ امپریالیستی است، و پایان صلح آمیز و دمکراتیک جنگ تنها زمانی ممکن خواهد بود که سرمایه سرنگون شود. این امر باید با «تفصیل تمام، صبر و شکیبایی» به توده ها توضیح داده شود.
2. انقلابی که دارد خود را آشکار می سازد، در حال عبور از فاز نخست– که در آن قدرت به دست بورژوازی داده شد– به فاز دوم– که قدرت باید در دستان پرولتاریا و فقیرترین بخش دهقانان گذارده شود– می باشد.
3. عدم حمایت از حکومت موقت، «حکومت سرمایه داران».
4. تشخیص این موضوع که بلشویک ها یک اقلیت کوچک در شورا بودند و بنابراین «توضیح صبورانه، سیستماتیک و مداوم» خطاهای سایر احزاب ضروری بود. هم زمان دفاع از نیاز به انتقال «کل قدرت دولتی به شوراهای نمایندگان کارگران».
5. ما خواهان نه یک جمهوری پارلمانی، بلکه جمهوری نمایندگان کارگران، کارگران کشاورزی و دهقانان هستیم؛ ما نه ارتش دائمی، بلکه توده های مسلح را می خواهیم. مقامات منتخب، مشمول عزل و نصب هستند و حقوقی در حد یک کارگر ماهر دریافت می کنند.
6. مصادرۀ کلیۀ املاک بزرگ و ملی سازی کلیۀ زمین ها در کشور.
7. ادغام بانک ها و تبدیل به یک بانک واحد تحت کنترل شورای نمایندگان کارگران.
8. تولید اجتماعی و توزیع محصولات تحت کنترل شوراها.
9. فراخواندن یک کنگرۀ حزبی. تغییر برنامۀ حزب دربارۀ جنگ امپریالیستی، دولت و برنامۀ حداقل. تغییر نام به «حزب کمونیست».
10. یک انترناسیونال جدید.
این ده نکته زمینه را برای انقلاب اکتبر فراهم کرد که بدون رهبری لنین به موفقیت دست نمی یافت. این نکات ناتوانی سرمایه داری به جلو بردن جامعه و در نتیجه نیاز به ورود به عرصۀ انقلاب پرولتری را تأیید کردند. این نکته به طور درخشانی «انقلاب مداوم» تروتسکی را تأیید می کرد. قرار گرفتن تولید ثروت و مالیه در دستان طبقۀ کارگر از طریق سازمان های دمکراتیک. گسست از منشویک ها و تشکیل یک حزب جدید جهت مبارزه برای قدرت. گسست از انترناسیونال رفرمیست دوم و ایجاد یک انترناسیونال جدید (سوم).
تمامی این رویدادها 90 سال پیش رخ دادند، اما درس های آن هنوز از سوی بسیاری از به اصطلاح انقلابیون فراگرفته نشده است. سرمایه داری نمی تواند هیچ آینده ای برای بشر ارائه کند. و تنها یا سوسیالیسم وجود دارد یا بربریت. چیزی به نام سرمایه داری «مترقی» وجود ندارد. دو مرحله در کار نیست. تنها برنامه، انقلاب سوسیالیستی تحت کنترل طبقۀ کارگر است. وظیفۀ ما، توضیح «صبورانه، مداوم و سیستماتیک» برای آماده ساختن نیروهایی است که جامعه را دگرگون خواهند است.
5 آوریل 2007
http://www.marxist.com/significance-lenin-april-theses-1917.htm