«تزهای آوریل» لنین و اهمیت امروزین آن

کارگر میلیتانت شماره ۷۶

بازگشت لنین از تبعید، بحرانی را در درون حزب بلشویک متبلور ساخت. رهبری در روسیه، حول استالین و کامنف که طی بازگشت خود از سیبری در ماه مارس مسئولیت را به عهده گرفته بودند، موضع شوراها در حمایت مشروط از حکومت موقت پرنس لِوُف را تأیید می کرد؛ آن هم با وجودی که شوراها عملاً قدرت واقعی را در کف خیابان ها و کارخانه ها در دست داشتند.

لنین نقداً این موضع را رد کرده بود، و نوشتۀ او با عنوان «نامه هایی از راه دور» در ماه فوریه این را به اثبات می رساند. حکومت موقت از نظر او چنان با ملاکین، کارخانه داران و بانکداران درهم تنیده بود که نمی توانست وعده های خود را محقق کند. دیگر اعتقاد به این که حکومت قادر به پایان جنگ، توزیع املاک بزرگ، حلّ بحران اقتصادی، و تحقق مطالبات کارگران خواهد بود، توهمی خطرناک به شمار می رفت.

تاجایی که به لنین مربوط می شد، حمایت از حکومت موقت، که مشغول انجام رفرم هایی بود، با این انتظار که در مرحلۀ بعدی شرایط مساعدتری برای مبارزه در راستای سوسیالیسم پدیدار شود، موضوعیت نداشت. حکومت بورژوازی لیبرال که با انقلاب فوریه به اکراه به سوی قدرت هل داده شده بود، تا جایی که می توانست پیش برود، رفته بود. اگر شوراها بقایای دولت کهنه را در هم نمی شکست و قدرت را قاطعانه در دستان کارگران قرار نمی داد، حکومت موقت به ضد انقلاب تسلیم شده بود و فاز بعدی، یک رژیم جدید از ارتجاع استبدادی و تمامیت خواه می بود.

برنامۀ سوسیالیستی

در نتیجه لنین در «تزهای آوریل» انقلابیون را به مبارزه برای یک برنامۀ سوسیالیستی متکی بر عمل مستقیم طبقۀ کارگر فراخواند که عناصر اصلی اش شامل این موارد می شد:

  • عدم حمایت از حکومت موقت

  • مبارزه برای قدرت گیری شوراها

  • پایان جنگ

  • مصادرۀ املاک بزرگ

  • ملی سازی بانک ها

  • جایگزینی ارتش و پلیس با یک میلیشیای کارگری

  • جایگزینی بوروکراسی دولت قدیم با دولت کارگران

  • اعلام یک حزب کمونیست؛ و استقرار یک انترناسیونال جدید

تدوین برنامه ای حول این خطوط، همراه با استراتژی و تاکتیک هایی که به تفصیل شرح داده شده بود، یک پیش شرط حیاتی محسوب می شد. در ماه آوریل این برنامه با مخالفت رهبرانی رو به رو شد که لنین تحت عنوان «بلشویک های قدیم» به باد انتقاد گرفت. با این حال لنین با جلب حمایت بلشویک های برجسته در صفوف پایه ها، اکثریت را به دست آورد. طغیان جدید کارگران و دهقانان که به بحران جدیدی برای حکومت موقت دامن زده بود، تنها ظرف چند ماه پرآشوب، موضع لنین را تأیید کرد. بدون «تزهای آورین»، همه چیز می توانست به شکلی کاملاً متفاوت رقم بخورد.

در پس استراتژی و تاکتیک های لنین، یک چشم انداز روشن قرار داشت و همین چشم انداز، راهنمای عملی برای دوره های افت و خیر انقلاب فراهم می آورد. از سوی دیگر، بلشویک های قدیم مشخصاً از آن جا که هم­چنان روی یک چشم انداز مبهمآن هم ناشی از سوء برداشت از موضع قبلی لنینکار می کردند، سیاستی را اتخاذ کردند که گرایش فاجعه بار رهبران استالینیست به «جبهۀ خلقی» در دهۀ 1930 و پس از آن را از پیش تصویر می کرد.

انقلاب مداوم

چشم اندازی که لنین در سال 1917 به آن رسید، منطبق بود با تئوری انقلاب مداوم تروتسکی که به دنبال تجربۀ انقلاب 1905 تدوین شد؛ و همین بود که به منازعۀ طولانی در درون جنبش کارگری روسیه که حول سه مفهوم متفاوت از انقلاب پیشِ رو می چرخید، پایان داد.

تمام مارکسیست های روسیه توافق داشتند که وظایف دگرگونی اجتماعی در برابر آن ها، وظایف انقلاب بورژوادمکراتیک است. یعنی: تجزیۀ املاک بزرگ و توزیع زمین در بین دهقانان؛ لغو سلطنت تزار و استقرار یک جمهوری دمکراتیک؛ جدایی کلیسا و دولت از یک دیگر؛ اجرای رفرم هایی اجتماعی (که به شکلی مبرم از سوی کارگران و دهقانان مطالبه شده بود، و هم برای باز کردن راه به سوی انکشاف سرمایه داری ضروری بود).

بنابراین پرسش این بود که کدام نیروهای اجتماعی رهبری را به دست خواهند گرفت؟

الف) نمایندگان سرمایه داری لیبرال؟ اگر بله، آیا احزاب کارگری، از جمله بلشویک ها، باید خود را به حمایت مشروط از لیبرال ها محدود می کردند؟ و می پذیرفتند که مبارزه برای سوسیالیسم بعداً و تحت شرایط مساعدتری که با یک رژیم سرمایه داری به وجود می آید، فراخواهد رسید؟

ب) آیا طبقۀ کارگر در اتحاد با نمایندگان دهقانان خواهد بود که قدرت را می گیرد، ولی با این حال باید خود را در این مرحله به وظایف بورژوادمکراتیک محدود کند؟

ج) آیا طبقۀ کارگر خواهد بود که با رهبری دهقانان تحت استثمار در پشت سر خود، قدرت را خواهد گرفت، به انجام وظایف بورژوا دمکراتیک دست خواهد زد، اما هم زمان تغییرات رادیکالی را به نفع خود اجرا می کند که به آغاز گذار به سوسیالیسم می انجامد؟

موضع «الف» را منشویک ها اتخاذ کردند که جناح راست حزب سوسیال دمکرات را شکل می دادند. آن ها از مارکس نتایجی شدیداً شماتیک و فرمول وار می گرفتند؛ به این صورت که فئودالیسم، سرمایه داری و سوسیالیسم در توالی یک دیگر سر می رسند و یک مرحلۀ تاریخی باید کاملاً طی شده بود تا مرحلۀ بعدی بتواند به منصۀ ظهور برسد.

بنابراین طبق این دیدگاه مادام که انقلاب بورژوایی به سرانجام نرسیده باشد، اصلاً مسألۀ طبقۀ کارگری که بخواهد وارد انقلاب سوسیالیستی بشود مطرح نمی گردد.

این شمای کلی که با متد دیالکتیکی مارکس بیگانه بود، رهبری نیروهایی را که از تکامل ناموزون روسیه نتیجه می شدند درنظر نمی گرفت.

عناصر صنعت مدرن می توانند از طریق سرمایۀ خارجی به درون جامعه ای که تحت سلطۀ زمین داران و حاکمیت سلطنت مطلقه است تزریق شوند. سرمایه داران بسیار دیر به عرصه وارد شده بودند و بزدل تر از آن بودند که برای تغییرات مترقی بجنگند. مدت ها قبل از سال 1917، این ها قدرت اقتصادی واقعی را در دست داشتند. اما برای محافظت از خود، به تزار اتکا می کردند و از پیامدهای هرگونه جنبش بزرگی در بین توده ها هراس داشتند. مهم تر از همه، آن ها از طبقۀ کارگر می ترسیدند که هرچند نسبتاً کوچک، ولی منسجم، بسیار آگاه و مبارز بود.

سرمایه داران لیبرال از نظر لنین مدت ها قبل ناتوانی خود را در انجام وظایف تاریخی خود به اثبات رسانده بودند. در نتیجه کارگران به هیچ وجه نمی بایست اتکایی به لیبرال ها می داشتند. لنین همیشه خواهان سیاست و سازمان یابی مستقل طبقۀ کارگر بود.

در سال های پیش از انقلاب، لنین موضع «ب» را پذیرفته بود. یعنی با درنظر داشتن ورشکستگی بورژوازی لیبرال، انقلاب از طریق اتحاد کارگران (به عنوان پویاترین نیرو) با دهقانان (به عنوان طبقۀ اکثراً تحت استثمار) می توانست صورت بگیرد. این چشم انداز در فرمول «دیکتاتوری دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان» لنین خلاصه می شد.

« دیکتاتوری» در این جا نه به معنای حاکمیت استبدادی و تمامیت خواه (البته قبل از هیولای استالینیسم!)، بلکه سلطۀ طبقاتی بر مبنای سازمان های شورایی دمکراتیک بود. «دمکراتیک» در این جا خصلت بورژوایی وظایفی را که قرار بود به انجام برسد نشان می داد.

با این حال لنین هرگز یک دیوار چین بین انقلاب های بورژوادمکرتیک و سوسیالیستی ترسیم نمی کرد. او متقاعد شده بود که به دلیل خصلت بین المللی سرمایه داری، انقلاب روسیه حلقه ای خواهد بود در زنجیرۀ انقلاب های بین المللی. یک حکومت انقلابی در روسیه می تواند از طریق همکاری با حکومت های کارگری انقلابی در کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری، به سمت یک انقلاب دوم، انقلاب سوسیالیستی در روسیه حرکت کند. این که چنین امری با چه سرعتی رخ خواهد داد، نه به یک جدول زمان بندی تاریخی از پیش تعیین شده ، بلکه به رابطۀ نیروها بستگی خواهد داشت. مهم تر از این ها، قدرت و توان پرولتاریای درگیر در مبارزه آن را تعیین خواهد کرد. لنین در حدود سال 1906 نوشته بود: «ما مدافع انقلابی لاینقطع هستیم. ما در نیمۀ راه متوقف نخواهیم شد».

فرمول لنین، همان طور که خود وی در آوریل 1917 توضیح داد، یک فرمول «جبری» بود. مناسبات طبقاتی را توضیح می داد، اما وزن خاص نیروهای سیاسی درگیر را رها می کرد و تلاش نمی کرد تا با طور کمّی وظایف مشخصی را که باید انجام شوند بسنجد!

تروتسکی که چشم اندازی متهورانه تر و مشخص تر داشت، در سال 1906 هشدار داد که هرگونه گرایش پرولتاریا به پذیرش قید و بندها و محدودیت های بورژوادمکراتیک، ضدّ انقلابی خواهد شد و می تواند به طور بالقوه برای انقلاب مهلک و کشنده باشد. هرگونه شکست از طرف دیکتاتوری انقلابی در انجام وظایف سوسیالیستی، عملاً به تضعیف نیروهای پرولتاری خواهد انجامید. تحت این شرایط، رهبری در واقع به بورژوازی لیبرال واگذار خواهد شد و همین در را به سوی خظر ضد انقلاب خواهد گشود.

بلشویک های قدیم

لنین با تکامل جوهرۀ انقلابی فرمول خود در ارتباط با شرایط مشخص 1917، از این خطر جلوگیری کرد. تا جایی که به «بلشویک های قدیم» مربوط می شود، هشدار تروتسکی نشان داد که تا چه حد صحیح و پیش گویانه بوده است. آن ها هنوز به فرمول «عتیقه شده» و اکنون «بی معنای» دیکتاتوری دمکراتیک لنین (همان طور که لنین در تزل های آوریل روشن کرد) چسبیده بودند.

کامنف و استالین ادعا می کردند که طرفدار چشم انداز پیشین لنین (گزینۀ «ب») هستند. در واقع منطق این موضعحمایت مشروط از حکومت موقت و موکول کردن مبارزه برای مطالبات خود کارگرانآن ها را به موضع منشویک ها (گزینۀ الف) یعنی اتحاد با بورژوازی لیبرال بازگرداند که در آن آن کارگران نقش فرعی و ثانویه ایفا می کردند. آیا اتفاقی بود که تا پیش از بازگشت لنین، استالین و کامنف از بحث با منشویک ها بر سر وحدت مجدد دفاع می کردند؟

موضع باقی مانده (گزینۀ «ج»)، به عنوان تنها موضعی که در سال 1917 ثابت کرد حقیقتاً انقلابی است، موضع انقلاب مداوم بود. این موضعی بود که لنین در فوریۀ 1917 اتخاذ کرد؛ خطوط کلی این موضع که در «نامه هایی از راه دور» پروارنده شده بود، در «تزهای آوریل» دقیقاً تشریح گشت:

«خصلت ویژۀ وضعیت کنونی در روسیه این است که کشور درحال عبور از مرحلۀ نخست انقلاببه مرحلۀ دوم آن است که باید قدرت را در دستان پرولتاریا و فقیرترین بخش های دهقانان جای دهدشوراهای نمایندگان کارگران تنها شکل ممکن از حکومت انقلابی هستند…»

موضع لنین و تروتسکی در سال 1917 بر هم منطبق شدند. لنین می دید که در عصر امپریالیسم که مناسبات طبقاتی را در سطح جهانی حکم­فرما کرده بود، بورژوازی کشورهای نیمه توسعه یافته نظیر روسیه مأموریت تاریخی خود را به اتمام رسانده بودند. دیگر نمی توانستند وظایفی را که اسلاف شان در انقلاب های کلاسیک گذشته به عهده گرفته بودند کامل کنند. این وظایف اکنون روی شانه های طبقۀ کارگر افتاده بود. لنین اکنون نتیجه متهورانۀ تروتسکی را پذیرفت که طبقۀ کارگر می باید با وجود ضعف کمّی و عددی خود، این معما را حل کند. اما پرولتاریا برای انجام وظایفی که از عصر گذشته باقی مانده بود، نمی توانست از متصل کردن این وظایف با اقدامات سوسیالیستی حیاتی برای تحقق نیارهای فوری کارگران اجتناب کند.

با مفروض بودن عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگ بربرمنشانۀ کشوری نظیر روسیه، اتخاذ یک چشم انداز انترناسیونالیستی برای پرولتاریا حتمی و لازم بود. این طبقۀ کارگر روسیه باید تلاش می کرد تا خود را با پرولتاریای کشورهای پیشرفته تری که شرایط مادی لازم برای انکشاف سوسیالیستی را داشتند، پیوند بدهد. بنا به دلایل مادی بنیادی، تنها بر اساس بسط بین المللی انقلابی است که کارگران یک کشور عقب مانده می توانند به ساختمان سوسیالیسم قدم بگذارند.

لنین با اشاره به انقلاب مداوم، به رفیق خود آدولف یوفه گفت: «تروسکی حق داشت». پس از 1917، پلمیک های گذشته دیگر با اهمیت به نظر نمی رسید. تحقیر کسانی که هنوز به فرمول قدیمی چسبیده بودند، در زبان خشن «تزهای آوریل» لنین روشن بود.

با این حال نظرات دیگر بسیاری هستند که شک و شبهه در مورد دیدگاه لنین را از بین می برند. برای مثال در چهارمین سالگرد انقلاب، لنین گفت: «به منظور تثبیت دستاوردهای انقلاب بورژوادمکراتیک…. ما ملزم به فراتر رفتن هستیم؛ و فراتر هم رفتیم. ما مشکلات انقلاب بورژوادمکراتیک را مختصراً به عنوان «محصول فرعی» فعالیت های سوسیالیستی و حقیقتاً پرولتریانقلابی اصلی خود حل کردیم».

«تزهای آوریل» درحال حاضر

اگر انقلاب روسیه با موفقیت در سطح بین المللی بسط می یافت و همراه با تکامل یک فدراسیون سوسیالیستی که اقتصادهای پیشرفته را به لحاظ اقتصادی دربرمی گرفت، در آن صورت بحث چشم اندازهای پیش از 1917 دیگر امروز برای مارکسیست ها صرفاً جاذبه ای تاریخی داشت.

اما متأسفانه با شکست انقلاب در اروپا، روسیۀ شوروی منزوی شد. انقلاب از انحطاطی اجتناب ناپذیر ضربه خورد. کنترل دمکراتیک کارگران به دست اقلیت بوروکراتیکی که نمایندۀ بناپارتیست خود را در شخص استالین یافت، غصب شد.

در همان حال که بوروکراسی بیش از پیش از طبقۀ کارگر داخل روسیه فاصله می گرفت، به طور روزافزونی اعتماد به پرولتاریای خارج را هم از دست می داد. انترناسیونال کمونیست به ادارۀ سیاست خارجی بوروکراسی تبدیل شد. بوروکراسی در جستجوی امنیت ملی، نقش یک ضدّ انقلاب در قلمرو جهانی را ایفا می کرد. چشم انداز یک مبارزۀ مستقل برای سوسیالیسم به کناری گذاشته شد.

استالین در تلاش برای ارائۀ توجیهات تئوریک و «لنینیستی»، فرمول قدیمی لنین مبنی بر دیکتاتوری دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان را نبش قبر کرد. به بیان دیگر، آن ها به همان سیاستی بازگشتند که در آغاز 1917- پیش از آن که در مبارزۀ درون حزبی از لنین شکست بخورندحمایت کرده بودند.

احیای این سیاست بی اعتبارشده، به نتایج فاجعه باری برای انقلاب چین در 1925-26 انجامید. بوروکراسی استالینیستی برخلاف میل رهبری کمونیست های چین، سیاست تبعیت از بورژوازی چین به رهبری چیانگ کان چک و کمینتانگ را تحمیل کرد. این به شکست طبقۀ کارگر پویای چین همراه با قتل عام هزاران نفر از کمونیست ها و مبارزین انجامید. از آن زمان به بعد، همین سیاسی با نتایج فاجعه بار مشابهی به کار گرفته شده است.

در دورۀ پس از جنگ جهانی دوم، مستعمرات سابق شاهد یک سلسله از تغییر و تحولات انقلابی بوده اند. رهبران احزاب کمونیست که همچنان تحت سلطۀ ایدئولوژی استالینیستی بودند، همواره سازمان های کارگری را مطیع منافع رهبران سرمایه دار ملی کرده اند.

در بسیاری موارد، این به معنای حمایت از رهبران بناپارتیست، از جمله بناپارتیست های نظامی بوده است. سوکارنو در اندونزی، عبدالکریم قاسم در عراق، گونکالوِس در پرتغال (این فهرست را می توان به سرتاسر دنیا در دوره های مختلف تعمیم داد).

در شیلی بین سال های 1970 تا 73، رهبران حزب کمونیست از حکومت آلنده حمایت کردند. این حمایت بر مبنای برنامۀ به اصطلاح ضدّ امپریالیستی و ضدّ انحصاری بود برای «تهاجم» به قدرت سرمایه. به بیان دیگر، چشم انداز آن ها، چشم انداز تکمیل مرحلۀ انقلاب بورژوادمکراتیک بود که در آن مبارزه برای قدرت کارگری و سوسیالیسم به آن سوی افق موکول شده بود. رهبران حزب کمونیست با تبعیت از همین خط، به مهار جنبش فوق العادۀ کارگران شیلی کمک کرد؛ کارگرانی که هنوز با نتایج دهشتناک آن زندگی می کنند.

به همین ترتیب در آفریقای جنوبی، استالینیست ها در درون رهبری «کنگرۀ ملی آفریقا» خود را به تئوری انقلاب مرحله ای متکی کردند. با وجود جنبش الهام بخش کارگران و جوانان سیاه پوست، آن ها معتقد بودند که برنامۀ انقلاب باید در این مرحله به وظایف دمکراتیک ملی محدود شود؛ اما نتوانستند ببینند که سرمایه داری آن نقش مترقی را که سابقاً ایفا می کرد، به طور کامل منقضی کرده است.

بحران استالینیسم

با وجود بحران استالینیسم و انحطاط رفرمیستی احزاب مختلف کمونیست، رهبران این احزاب ایده های نادرست استالین در 1917 را جاودانه کرده اند؛ ایده هایی که برای تضمین موفقیت انقلاب باید از سوی لنین به کناری پرت می شد و شد.

اگر در سال 1917 این ایده که انقلاب بورژوادمکراتیک می بایست پیش از حرکت کارگران به سوی سوسیالیسم سپری شود، نادرست بود، امروز دیگر تماماً مضحک است.

از یک سو، طبقۀ سرمایه دار کشورهای توسعه نیافته بیش از گدشته مطیع و چاکر انحصارات و بانک های بزرگ کشورهای سرمایه داری است. قادر به ایفای نقشی مستقل و مترقی نیست. حتی در جاهایی که بورژوازی ملی قدرت را قبضه کرده، از تکمیل وظایف سنتی خود ناتوان بوده است. برعکس، با درنظر داشتن بحران جهانی سرمایه داری، آن ها مشکلات بیش تری را تلنبار و تضادهای اجتماعی غیرقابل تصوری را در دامان خود پروش داده اند.

از سوی دیگر، بورژوازی ملی کشورهای سابقاً مستعمره تقریباً در همه جا با طبقۀ کارگر نیرومندی مواجه بوده است. به خصوص در کشورهای نیمه توسعه یافتۀ آسیا، آفریقا و امریکای لاتین، هراس از پرولتاریایی که به مراتب نیرومندتر از کارگران در روسیۀ 1917 هستند، سرمایه داران را فلج کرده است.

ضعف پرولتاریا در کشورهای سابقاً مستعمره را نمی توان به ناقص بودن انقلاب بورژوادمکراتیک ملی ارتباط داد. شکست کارگران در این مناطع از به دست گرفتن رهبری دهقانان تحت استثمار و خرده بورژوازی تهی دست و هدایت جامعه به بیرون از بن بست کنونی آن، به دلیل ضعف سیاسی است. این خود بازتاب غیاب سیاست مارکسیستی انقلابی است متکی بر ایده های لنین و تروتسکی که در 1917 نیز به بوتۀ آزمون گذارده شد.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران