دربارۀ رفرمیزم

از کارگر میلیتانت شماره ۷۴

بخش اول

آن ذهنیت سیاسی که رفرمیزم خوانده می شود، جنبش کارگری را در سرتاسر جهان و در برهه های مختلف، تضعیف کرده؛ و به همین دلیل موضوع بحث های عمیقی در میان صفوف مارکسیست ها بوده است. نه فقط بنیان گذاران مارکسیزم، که پس از آن لنین و سایر رهبران انقلابی، به تحلیل مفهوم سیاسی، ریشه های اجتماعی و اثرات ویرانگر رفرمیزم پرداختند. مارکس و انگلس طی نامه ای درونی به تاریخ 17-18 سپتامبر 1879 و خطاب به کادر رهبری حزب سوسیال دمکرات آلمان، رهبران حزب را به دلیل رویکرد رفرمیستی آن ها به باد انتقاد گرفتند. این دسته از سوسیالیست های رفرمیست، سخت مشغول تلطیف جنبه های به ظاهر «تند» برنامۀ انقلابی طبقۀ کارگر بودند تا در واقع خود را مورد عنایت و لطف بورژوازی قرار دهند. آن ها در واقع این بحث را مطرح کردند که با انجام چنین کاری، مبارزۀ پرولتاریا دیگر در پیش دیدگان توده های وسیع مردم، «ترسناک» به نظر نخواهد رسید و به این ترتیب حزب قادر خواهد شد که اعضای جدید بسیاری را به درون صفوف خود جذب کند.

به زبان خود مارکس و انگلس، این سیاستمداران شیفتۀ سوسیالیست شدن، نمایندگان خرده بورژوازی ای بودند که ترس و وحشت­شان از «بیش از حد تند رفتن» طبقۀ کارگر به دلیل موقعیت و جایگاه انقلابی این طبقه، تمام وجودشان را اشغال کرده بود. رویکرد سیاسی رهبران رفرمیستی که حزب طبقۀ کارگر را منحرف ساختند، صبورانه در مسیر بنیان گذاران مارکسیزم افشا شد. رهبران رفرمیست از ترس مرگ به دلیل انقلاب، تبلیغ اهداف بلندمدت و غایی را کنار گذاشتند، درحالی که تنها به دنبال دستاوردهای کوچک می دویدند. به گفتۀ رفرمیست ها، که تمام نیرو و توان خود را وقف تقویت جامعۀ سرمایه داری کردند، باید از انقلاب و ویرانی های آن هم­چون طاعون فرار کرد. در عوض، باید فرایند دگرگونی اجتماعی را به فرایند انحلال مسالمت آمیز سرمایه داریتو گویی چنین چیزی امکان پذیر بود!- تبدیل کرد و زندگی را وقف رفرم های تدریجی که با گام های آهسته محقق خواهد شد نمود.

لنین، یکی از مخالفین بی رحم رفرمیزم در کل حیات سیاسی خود بود. او تقریباً در هرجا و هر زمان با این موضوع برخورد کرد تا طبقۀ کارگر را آگاه سازد. لنین اهمیتی زیادی به ریشه های اجتماعی رفرمیسم می داد که جنبش کارگری اروپا را از درون تضعیف می کرد. به این معنا بود که او نقش شوم آریستوکراسی و بوروکراسی کارگری را روشن ساخت. رزا لوکزامبورگ نیز از دیگران رهبرانی بود که پرچم مبارزۀ انقلابی علیه سازشکاران طبقاتی و رهبران مرتد انترناسیونال دوم را برافراشت. یکی از بهترین کتاب های او، «رفرم اجتماعی یا انقلاب»، وقف افشای رفرمیزم گردید. در این کتاب، رزا از چهرۀ آن خط سیاسی که اظهار می داشت شرایط زندگی توده های کارگر با تغییر دولت بورژوایی، و نه نابودی آن، می تواند بهتر شود، پرده برداشت. رزا خاطر نشان کرد که رفرم های اجتماعی که قرار است تحت دولت سرمایه داری عملی شود، محدودیت های طبیعی دارد، به طوری که هرگز نمی تواند فراتر از موانعی برود که منافع سرمایه پیش روی آن برافراشته است.

نباید از هدف نهایی منصرف شد

مارکسیزم انقلابی آشکار می سازد که اگر پیوند میان مبارزۀ اقتصادی وسیاسی رومزمره در نظام سرمایه داری و هدف نهایی، یعنی انقلاب اجتماعی، شکسته شود، درغلتیدن به سوی رفرمیزم اجتناب ناپذیر خواهد بود. امروز نیز درست مانند گذشته می توان نمونه های بسیاری از چنین مواردی را مشاهده کرد. سیاستمدارانی که نمی توانند با شهامت در مقابل دشواری های مبارزۀ انقلابی بایستند، اما هرگز هم از حرفۀ سیاسی خود استعفا نمی دهند، تلاش می کنند که رفرم های تحت دولت بورژوایی را به عنوان انقلاب معرفی کنند و بگویند که «نیازی به تغییر و تحولات خونین انقلابی نیست!».

گویا آن ها از این حقیقت اطلاع ندارند که این پاسداران نظم بورژوایی هستند که شیفتۀ خونریزی هستند! و به علاوه، گویا واضح نیست که حتی تظاهرات کارگران که هر انقلابی خود را از درون آن هویدا می کند، به خون کشیده می شود؛ دیگر چه رسد به تسخیر انقلابی قدرت سیاسی! خصلت نوعی جنبش های و سازمان های چگرا با جوهرۀ رفرمیستی در این است که نه مبارزه برای بهبودهای جزئی را تابعی از هدف سرنگونی سرمایه با روش های انقلابی می کنند و نه بین این دو وحدت ایجاد می سازند.

برای مارکسیزم، هدف غایی انقلاب اجتماعی است، در حالی که رفرم اجتماعی می تواند تنها ابزاری در خدمت این هدف باشد. برای رفرمیست ها ولی خودِ رفرم هدف نهایی است. خصوصیت برجستۀ چنین سازمان های چپ گرایی این است که آن ها گویا سوگند یاد کرده اند که مبارزه را در درون چارچوب های بورژوازی نگاه دارند. لنین رهبران این گرایش سیاسی را که طبقۀ کارگر را به مجرای قانون­گرایی می کشانند، «مارکسیست های قانونی» خطاب می کرد. او تأکید می کرد که اینان سیاستمدارانی هستند که سعی می کنند مارکسیزم را مطابق با اراده و احوال بورژوازی تغییر دهند. برای چنین سیاستمدارانی، انقلاب یک رؤیای توخالی است که به روزی که هرگز نخواهد رسید، موکول گردیده، درحالی که مبارزۀ قانونی تحت پوشش عبارات سوسیالیستی و خالی از محتوای انقلابی، همه چیز است.

به این ترتیب، رفرمیست ها، سیاستمداران «واقع گرا» هستند؛ تبلیغات انقلابی برای تسخیر قدرت سیاسی برای آن ها فاقد معناست و آن ها مردمی را که سرشار از شور و شوق انقلابی هستند، «چپ افراطی» (یا «گوشیست»1) خطاب کنند. با این وجود، بدون روح و شور و شوق انقلابی، مارکسیزم، یعنی اعتقاد به سوسیالیزم و رهایی از سرمایه داری، تمام سرزندگی خود را خواهد باخت، خشک خواهد گردید و به هیچ تبدیل می شود. اما در یک جامعۀ سرمایه داری، خطوط سیاسی مختلفی وجود دارد که هر کسی می تواند بسته به ویژگی و خصوصیات خود دنبال کند؛ از این مهم­تر، نمی توان از کسی که به دنیای بورژوازی تعلق دارد یا به ایدئولوژی بورژوایی تسیلم شده است، انتظار داشت که مانند یک انقلابی صادق و معتقد رفتار کند.

با این حال، این مسأله یک جنبۀ دیگر هم دارد. جایگزین کردن انقلابی گری پرولتری با ماجراجویی (آوانتوریزم) از نقطه نظر ارتقای مبارزۀ طبقاتی یک خطای فاحش و فوق العاده مهم خواهد بود. نیاز به آرزو و شوق انقلابی در جهان­بینی مارکسیزم کوچک ترین ارتباطی با انقلابی گری ماجراجویانۀ خرده بورژوازی ندارد. این خود مارکسیزم است که ضرورت واقع گرایی علمی، صبر و فعالیت با برنامه را در مبارزۀ سیاسی انقلابی همراه با شهامت به ما می آموزد. از این جهت، هرچند ضروری است که شعلۀ انقلاب را در شرایط دهشتناک روشن نگاه داشت، حتی در زمانی که شاید انقلاب خیلی دور به نظر رسد؛ اما به همان سان اشتباه و مضر خواهد بود که بدون درنظر داشتن شرایط، دستور «حمله» صادر کنیم. از سوی دیگر، انقلاب، همان طور که لنین گفت، از آسمان نخواهد افتاد. وقتی خمیرمایۀ ]موقعیت جامعه[ آغاز به تخمیر می کند، هیچ کسی نمی داند که چه زمانی و چگونه ما را به یک انقلاب واقعی خواهد رساند. بنابراین یک کمونیست همیشه موظف و متعهد است که پراتیک انقلابی را بر اساس شرایط انضمامی و مشخص دنبال کند.

بسیار روشن است که یک رفرمیست، انتقال ایده های انقلابی به طبقۀ کارگر و سازماندهی طاقت فرسای انقلابی تحت شرایط ارتجاع سیاسی را یک سیاست عبث و پوچ می شمارد. یک سوسیالیست «واقع بین» هرگونه امتیازی خواهد داد تا در دنیای سیاست بورژوایی به رسمیت شناخته شود یا یک کرسی در پارلمان به دست بیاورد. او از ارائۀ یک طرح رفرم پیشنهادی از طریق پارلمان، که «یک دستاورد مهم» خواهد نامید و درست همین موضوع ضوابط و معیارهای او را برای موفقیت سیاسی آشکار می سازد، به خود خواهد بالید.

در این مورد البته باید از برخی کژفهمی ها جلوگیری کرد. مارکسیزم انقلابی به طور کلی جنبۀ پارلمانی مبارزۀ روزمره در جامعۀ سرمایه داری را انکار نمی کند. با این حال، اشکال مختلف سیاسی برای استفاده و بهره برداری از تریبون پارلمان وجود دارد. به بیان دیگر، یک مرز روشن بین رویکرد انقلابی و رویکرد رفرمیستی در این مورد هم وجود دارد. به همین دلیل است که لنین ضروری دید تا یک واقعیت را بیان کند. او در اثر خود با عنوان «سوسیالیزم و جنگ» می گوید:

«فعالیت پارلمانی، برای برخی به دست آوردن کرسی وزیر را تضمین می کند؛ درحالی که برخی دیگر را به زندان، تبعید یا حبس با اعمال شاقه می کشاند. برخی به بورژوازی خدمت می کنند، درحالی که برخی دیگر به پرولتاریا. برخی سوسیال امپریالیست هستند، برخی دیگر مارکسیست های انقلابی».

رفرمیزم ارتباط و پیوند نزدیکی با رویزیونیزم (انحراف از هستۀ انقلابی مارکسیزم با ادعای «تجدیدنظرطلبی») و همین طور اپورتونیزم (تبعیت از سیاستی که به منافع سیاسی خود و نه منافع طبقۀ کارگر اولویت می دهد) دارد. برخی از ویژگی های رویزیونیزم را (مانند رویکردهای فرصت طلبانه به جای اتخاذ موضع اصولی، یا قربانی کردن منافع پایه ای طبقۀ کارگر به دلیل دستاوردهای جزئی) می توان در زمرۀ گناهان رفرمیزم برشمرد. به همین ترتیب، سوسیالیست های رفرمیست، سیاستمداران اپورتونیستی هستند که سیاست های فرصب طلبانه را بنا به منفعت خود دنبال می کنند. یک سوسیالیست اپورتونیست، دیر یا زود واقعیت ها را برای منطبق شدن با محاسبات سیاسی خود پیچ و تاب خواهد داد. او به دنبال برخی امتیازات، طبقۀ کارگر را به سیاست سازش و همکاری طبقاتی با بورژوازی گمراه خواهد کرد.

نیازی نیست تا برای ملموس تر شدن این گفته، به برخی سازمان ها یا اشخاص خاص، در سطح ملی یا بین المللی، اشاره کنیم. چرا که آن ها نقداً خود را در رویکردهای سیاسی شان نسبت به مسائل یا تحولات اساسی آشکار می کنند. به علاوه، کارکرد سیاسی واقعی و ماهیت اجتماعی رفرمیست ها، در برنامه ها و تاکتیک های آن ها است که سیاست های لیبرالی طبقۀ کارگر را جایگزین سوسیالیزم می کند.

یک نکتۀ فوق العاده مهم دیگر نیز هست که توجه به خود را می طلبد. باید به یاد داشت که رفرمیزم زمانی به مراتب خطرناک تر می شود که با عبارات انقلابی پوشیده شده باشد. در اکثر موارد، پیروان این خط سیاسیکه ما می توانیم «رفرمیزم موذی» خطابش کنیماز انکار مستقیم ضرورت انقلاب اجتناب می کنند. اما مؤلفۀ کلیدی که درک آن ها از مبارزۀ سیاسی را نشان می دهد، کناره گیری آن ها از سازماندهی در راستای انقلاب و آماده سازی طبقۀ کارگر برای انقلاب است. همان طور که لنین خاطرنشان ساخت، حتی زمانی که چنین «انقلابیونی» رسماً از تعهد خود به سازماندهی بین المللی طبقۀ کارگر صحبت می کنند، چنین تعهداتی هیچ چیزی بیش از تظاهر نیست.

رفرمیزم موذی تظاهر به پذیرش برخی جنبه های سیاست انقلابی می کند تا خود را در پس آن پنهان سازد. اما در اولین فرصت، یا آن ها را ترک می کند یا خالی از محتوا. در این جا می توانیم برخی از مثال های مهم را یادآوری کنیم. همان طور که می دانید، کسی که ایدۀ انقلاب را به پذیرش دیکتاتوری پرولتاریا بسط نمی دهد، یک مارکسیست انقلابی نیست. بنابراین، یک رفرمیست موذی آشکارا دیکتاتوری پرولتاریا را رد نمی کند، اما عملاً با آوردن بهانه هایی یکی پس از دیگری آن را انکار می کند. به همین ترتیب، وقتی نوبت به مسائل سازماندهی می رسد، او از مفهوم لنینیستی حزب دم می زند. اما وقتی نوبت به برخی جزئیات مهم مرتبط با ایجاد حزب پیشتاز، یعنی اصول مطروحۀ لنین در «چه باید کرد؟» می رسد، او نهایتاً به این ادّعای احمقانه پناه می برد که لنین هم آن ایده ها را کنار گذاشت. یا در ارتباط با مسألۀ گذار به حاکمیت پرولتاریا، او خواهد گرفت که او در مسیری قدم خواهد گذاشت که لنین روشن کرده است، درحالی که در واقعیت او تلاش خواهد کرد تا «حکومت کارگری» بر پایۀ پارلمان بورژوایی را به عنوان مسیر گذار انقلابی تصویر کند.

ادامه دارد

1

 gauchist

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران