مروری بر «اخلاق آن ها و اخلاق ما»، اثر تروتسکی
تروتسکی در پلمیک مشهور خود دربارۀ ماهیت اخلاقیات و جایگاه آن در جامعۀ انسانی، استدلال می کند که اخلاقیات با توجه به هر جامعه، هر برهۀ تاریخی، و مهم تر از همه منافع طبقات اجتماعی مختلف، نسبی است. اخلاقیات حقیقی می بایستی از منافع خود بشریت، به نمایندگی طبقۀ کارگر، دفاع کند و نمی تواند یک ایدۀ مطلق باشد. هر وضعیتی باید آن گونه که شایسته اش است، مورد تحلیل واقع شود. به عنوان مثال، اگر خشونت از سوی گروهی به عنوان روشی جهت دفاع از منافع توده ها به طور کلی به کار گرفته شود و پرچم را برای رفاه بیشتر به اهتزار درآورد، امری قابل توجیه است.
در کشورهای بورژوا–دمکراتیک، منافع طبقۀ حاکم در پشت یک اخلاقیات ایده آل پنهان می شود که عموماً هم ریشه در آموزه های مذهبی و در تطابق با منافع شناخته شدۀ بورژوازی قرار دارد. آن ها ادعا می کنند که اخلاقیات یک ایده آل ابدی و ازلی و مطلق است، درحالی که تروتسکی استدلال می کند که تنها اخلاقیات حقیقی، در قالب نمایندگی «پرولتاریای حقیقی» مطرح می شود. تروتسکی استدلال خود را تحت چهار عنوان فرموله می کند: مفهوم ماتریالیستی تاریخی از اخلاقیات؛ لنینیزم دربرابر استالینیزم؛ موضوع «هدف و وسیله»؛ و اخلاقیات انقلابی.
نخست تروتسکی به مخالفت با حکومت ها و احزاب سیاسی بورژوازی می پردازد که به زعم وی به اخلاقیات به عنوان نیروی محرکه و توجیه سیاست ها و اولویت های خود دست می یازند. این تلاش ها برای دست یافتن به جایگاه والای اخلاقی، شدیداً بر یک مجموعۀ «ازلی–ابدی» از هنجارها متکی است که در شرایط خاص شکل می گیرند. در واقع اما تعاریف اجتماعی از آن چه که «اخلاقی» یا «غیر اخلاقی» نامیده می شود، همواره از جمله جدال های ایدئولوژیکی بوده اند که مبارزۀ طبقاتی در جامعه را منعکس می کنند و هیچ ارتباطی با این ایدۀ انتزاعی خود «اخلاقیات» ندارند. تروتسکی از ماتریالیزم دیالکتیک، این بنیان و اساس مارکسیزم استفاده می کند تا به این ایدۀ انتزاعی معنا ببخشد. او به طور مشخص و انضمامی، مفاهیم و بستر تاریخی به نگارش درآمدن جزوه را تشخیص می دهد و تعریف می کند.
جامعه در دهۀ 1930 به شدت قطبی شده بود. مبارزات شدیدی میان ایدئولوژی های رقیب و متخاصم استالینیزم، ایدئولوژی های رفرمیست «لیبرال» غرب، و جنبش های فاشیستی در آلمان، ایتالیا و اسپانیا وجود داشت. منافع متضاد به آن معنا بود که نمی توان یک ایدۀ جهانشمول از «خوب» و «بد» داشت. سال های 1938-39 دوره ای سیاه برای جنبش کارگری بود. هیتلر می آمد که قدرت را در آلمان به سختی قبضه کند. فاشیزم فرانکو کنترل خود را در اسپانیا تثبیت کرده بود. و استالین نیز که به طور سیستماتیک رهبری انقلاب روسیه را نابود کرده بود، مشغول بی آبرو ساختن واژۀ «سوسیالیزم» بود. جهان در آستانۀ غوظه خوردن در حمام خون جنگ امپریالیستی دوم جهانی بود، و تحت چنین شرایطی، رفرمیست ها، سانتریست ها و رادیکال های خرده بورژوا، استدلال های «اخلاقی» خود را علیه متد مارکسیستی تروتسکی و سایرین در «انترناسیونال چهارم» مطرح ساخته بودند.
تروتسکی جزوۀ خود را در اوایل 1938، یعنی زمانی که آخرین محاکمات مسکو درحال برگزاری بود، تکمیل کرد. در واقع خود این جزوه به پسر تروتسکی تقدیم شده است که به فرمان استالین به قتل رسید. در بستر یک موج فزایندۀ ارتجاع جهانی، یک چرخش به سوی راست در میان بسیاری از چپ ها نیز وجود داشت. تروتسکی این چرخش را «ارتجاع ظفرمند» نامید، چرا که رؤیای سوسیالیزم به کابوس استبداد و تمامیت خواهی استالینیزم انحطاط یافته بود. این چرخش برای منتقدین مارکسیزم رضایت بخش بود و هنوز نیز هست. یکی از رایج ترین راه های برای سوسیالیست های سابق، در فرایند طرد مارکسیزم و مبارزۀ طبقاتی، بازگشت به سوی «اخلاقیات» و «اکسیر» آموزش «ارزش های جهانشمول» و غل و زنجیرهای مذهب به توده های مردم است.
هدف از جزوۀ تروتسکی، دفاع از رویکرد ماتریالیستی در قبال مسألۀ اخلاق است؛ و جدا کردن مارکسیزم از قید و بندهای دگم های خشن استالینیستی و تئوری های لیبرالی انقلابیون سابقی که اینک به کسوت رفرمیست درآمده بودند. تروتسکی با استدلال های رایج لیبرال ها و هواداران سابق انقلاب روسیه که ادعا می کردند سیاست های حزب بلشویک تفاوتی با استالینیزم ندارد و بنابراین به همان بی اخلاقی و جنایات می انجامد، به شدت برخورد می کند.
ادامه دارد