اوضاع سیاسی، تحرکات رفرمیستی و جستجوی پاسخ به سوال «چه باید کرد؟»

از میلیتانت شماره ۶۷

رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی توانست با روی کار آوردن حسن روحانی برای مدتی دیگر زمان خریداری کند. فشار از پایین توسط توده های تحت ستم، می رفت که به کلی ابتکار عمل را از دست رژیم خارج کند. فشارهای رقبای سرمایه داری جهانی برای کسب امتیاز از جمهوری اسلامی، این رژیم را بیش از هر زمان دیگر در نقطۀ ضعف قرار داده بود. خطر از دست دادن متحدین جمهوری اسلامی، مانند رژیم بشار اسد در سوریه، حلقۀ محاصره به دور آن را تنگ تر کرده بود. حسن روحانی عنصری بود که توانست به طور موقت از شدت فشار از هر دو سوچه از پایین توسط توده ها، و چه از بیرون برای کسب امیتازات سرمایه داری جهانیبکاهد تا زمان لازم برای دورۀ تازه ای از حیات ننگین رژیم دست و پا کند. آن چه که مسلم است، رژیم جمهوری اسلامی مطلقاً قادر نیست با اتکا به سیاست خارجی گذشته در کشمکش با سرمایه داری جهانی قرار گیرد. این موضوع نه به دلیل فشارهای سرمایه داری جهانی از طریق تحریم های اقتصادی، بلکه به دلیل پر شدن کاسۀ صبر و تحمل توده ها از پایین، و بحران درونی خود رژیم است که هر روز ابعاد تازه تری پیدا می کند؛ این هاعوامل به مراتب مهم­تری در چرخش رژیم به سوی سیاست های جدید تر هستند. این سیاست ها در دو وجه قابل مشاهده است: وجه رو به بیرون، یعنی سازش و مماشات، و دادن هر امتیازی که لازم باشد به غرب، برای دریافت حمایت از رژیم در مقابل عصیان های عظیمی توده ای که خود به بهترین شکل آن را احساس می کند؛ و وجه رو به درون که افزایش رعب و وحشت بلاانقطاع است، که اتفاقاً بیش از هر زمان، ترس، ضعف و ناتوانی خود رژیم را نمایان می کند.

به هر رو جمهوری اسلامی ناچار است استراژی بلندمدت تری طرح ریزی کند که همزمان و در ضمن سرکوب بی وقفه، آن را تدریجاً جایگزین کند. جمهوری اسلامی ناچار است برای از دست ندادن ابتکار عمل، برای همۀ جنبش های اعتراضی موجود راه چاره ای بیاندیشد. ما در این فرصت تنها می پردازیم به چاره جویی های رژیم سرمایه داری حاکم برای واکنش به جنبش رو به گسترش کارگری که اتفاقاً از زمان انتخاب حسن روحانی به این سو در حدّ کم سابقه ای در حال پیشرَوی است.

رژیم برای مهار اوضاع، به خوبی می داند که نمی تواند تنها با تکیه بر سرکوب دائمی جنبش کارگری، موفقیتی کسب کند. به خصوص که خوب می داند وضعیت معیشت کارگران دائماً از وضع کنونی بدتر و هر روز دامنۀ اعتراضات وسیع تر خواهد شد. در یک کلام رژیم اکنون به خوبی می داند که دور آتی تحولات در ایران، دوره ای است که جنبش کارگری بر خلاف گذشته در مرکز آن قرار خواهد گرفت. چنین خطری را سرمایه داری جهانی نیز به خوبی احساس کرده است و می داند که با وقوع شورش های عمومی کارگری، هیچ آلترناتیو مورد تأییدی ندارد که بتواند مانند آن چه در مصر و لیبی و سوریه و به خیزش های از پایین تحمیل کرد، در ایران هم به کار گیرد. تنها راه حلّ سرمایه داری جهانی، حفظ بقای خود رژیم جمهوری اسلامی و گرفتن بیشترین امتیازات و یا به عبارت بهتر، گرفتن هر مقدار امتیاز که می خواهد، است.

برای این منظور طرح هایی برای جنبش کارگری طراحی می کنند که منطبق با آن بتوانند به جای تقابل سنگر به سنگر و رو در رو با جنبش کارگری، سوار بر این جنبش شوند و آن را از بالا مهار کنند و به جایی که می خواهند، هدایت نمایند. از این جهت آن ها نیازمند جلب اعتماد وسیع ترین اقشار کارگری هستند. کارگرانی که از هر حق ابتدایی، از جمله و شاید مهمترین آن، حق «تشکل یابی» محروم بوده اند، اساساً در وضعیت متعارفی قرار ندارند که حتی اگر امکانش به وجود آمد، تشکل های صنفی و سیاسی خود را بسازند. شرایط فشار سیستماتیک اقتصادی و سیاسی و سرکوب بی وقفه، اصولاً فضای آمادۀ تشکل یابی های سراسری و علنی را از بین می بَرد. در این شرایط تنها تشکل هایی که امکان شکل گیری دارند، تشکل های مخفی و غیر قانونی و هسته های کارگری کارخانجات و محلات خواهد بود.

شرایط موجود که رژیم به عمد آن را به وجود آورد تا شانس حیات روزمرۀ خود را افزایش دهد، اساساً شرایطی نیست که بتواند حداقل های فضای تشکل یابی در بین کارگران را فراهم کند و در واقع این شرایطی است که جنبش کارگری را هُل می دهد به سوی سازماندهی مخفی. در چنین شرایطی، یا کارگران باید متحمل فشارهای بیش از این باشند و یا دست به شورش بزنند، هیچ راه سومی نظیر مذاکره و مصالحه وجود ندارد، چرا که اولاً کارگران نمایندگان بیرون آمده از تشکلات خود را برای مذاکره ندارند و ثانیاً خود حکومت سرمایه داری تاکنون نتوانسته به وضعیتی با فرماندهی مرکزی و قابل اجرا دسترسی پیدا کند. اکنون جناح های مختلف درون حکومت ناچارند برای بقای خود به حول دستورات نهادهای بین الملی سرمایه داری، مانند «صندوق بین المللی پول»، «بانک جهانی»، «سازمان تجارت جهانی» و تا جایی که به جنبش کارگری مربوط می شود، «سازمان جهانی کار»، دارای یک مرکز فرماندهی قابل قبول شوند که نقداً حسن روحانی به عنوان چهرۀ عامه پسند جناح های حکومتی، نقش رهبری این اوضاع را به دست گرفته است. گام بعدی رژیم ایجاد یک سلسله تغییرات از بالا است و برای این منظور به سراغ گرایش های کارگری که نگاه هایشان به تغییرات از بالا معطوف است، خواهد رفت تا با کمک این گرایش ها، جنبشِ رو به عصیان کارگری در آتیه را مهار کند.

مقدمات این فرایند با تلاش گرایش های رفرمیستی و همچنین سردرگمی های پیشروان سنتی کارگری در جهت قانون گرایی و کسب مجوز های قانونی به منظور فعالیت کارگری، چیده می شود. فعالین و محافل کارگری که تبلیغ فعالیت علنی می کنند، فعالیتی که لزوماً قانونی خواهد بود، خود قادر نیستند در صورت دستگیری فعالین کارگری به صورت علنی در دفاع از آن ها اقداماتی صورت دهند. تعداد قابل توجهی از رهبران عملی جنبش کارگری، اکنون در زندان هستند، بدون آن که نهادهای قانون­گرا و علنی بخواهند یا بتوانند تلاشی متحدانه در جهت آزادی آن ها سازمان دهند. رفرمیست هایی که خود را در مقام نمایندۀ کارگر تا سطح مذاکره با نمایندۀ مجلس می رسانند، اما در اوج شرایط و فضای نسبتاً باز ایام انتخابات اخیر ریاست جمهوری، حتی یک پوستر با شعار «کارگر زندانی آزاد باید گردد» بر دیوارهای شهر نمی چسبانند. این همان نیرو و پایۀ لازم و اولیۀ مورد نیاز برای مهار جنبش کارگری از بالا است. برای این منظور تدارکاتی در داخل و خارج به طور همزمان، و کم و بیش سازمان­یافته، صورت می گیرد. رادیوهای امپریالیستی، بخش کارگری می سازند و برای جلب اعتماد، تریبون آن را در دست رفرمیست های مماشت جو قرار می دهند تا آن ها به زعم خود از سختی ها و مصائب کارگران صحبت کنند و به خیال خود اقدام مؤثری کرده باشند. رهبران شناخته شدۀ رفرمیستی مانند «منصور اسالو» در تحرکات اخیر خود، موضوعات طبقاتی کارگران را رها کرده و رفته اند به سراغ موضوعات عوام فریبانۀ آزادی خواهی و حقوق بشری، در کنار دشمن طبقاتی کارگران نشسته و به فکر جستجو برای کاری مشترک و دفاع از حقوق شهروندی و نظایر این هستند. موج تازۀ «حقوق بشری» که تا قبل از این راهی برای نفوذ در جنبش کارگری نداشت، آغاز شده است و مصاحبه هایی از سوی رفرمیست ها تدارک دیده می شود برای جایگزین کردن موضوعاتی نظیر «حقوق بشر» به جای موضوعات طبقاتی مربوط به جنبش کارگری. سندیکالیست های اولترا راست که تا قبل از این «اعتصاب را به شرط صدمه نزدن به اقتصاد» مورد پذیرش قرار می دادند، اکنون در مقام همکاری مستقیم با نهادهای کارگری دولتی قرار گرفته اند. از این سلسله تحرکات در کنار تحرکات پیشین در بخش علنی کاری و قانون­گرایی، این استنباط می شود که حکومت سرمایه داری مشغول کنترل جنبش کارگری از بالا است. دیر یا زود رفرمیست های شناخته شده با کمک «آی ال او» و بخش هایی از «خانۀ کارگر» تشکیلات قانونی خواهند ساخت که در نبود تشکلات مستقل کارگری و حزب پیشتاز انقلابی بتواند به سادگی رهبری جنبش کارگری را در دست خود گیرد تا برای دورۀ طولانی دیگری جنبش کارگری را به عقب زند.

چه باید کرد:

در چنین وضعیتی تعداد زیادی آلترناتیو بر روی میز نیست که بخواهیم بهترین آن ها را برگزینیم. قبل از هرچیز و به موازات سایر کارهای لازم، باید رفرمیست ها را مورد نقد و افشا قرار داد. به کارگران یادآوری کنیم حقوق بشر همان حقوق کارگر نیست، مبارزۀ طبقاتی کارگران تنها و تنها زمانی به نتیجه دلخواهش خواهد رسید که از کسب حقوق بشر فراتر برود و تدارک سرنگونی دولت سرمایه داری را ببنید. وضعیت اسفناک فقر و گرسنگی کنونی توده های وسیع کارگری موضوعاتی برای توجه به حقوق بشر نیست؛ این وضعیت از ملزومات تعیین کننده و اساسی سرنگونی سیادت دولت سرمایه داری است. باید به نیروی از پایین اتکا کنیم و هر راهکاری که داریم بدون توجه به بالایی ها در درون جنبش کارگری پیش ببریم.

برای این منظور، حال که هیچ تشکل کارگری شکل نگرفته است، تمامی سازمان ها و احزاب به اصطلاح سوسیالیستی و کمونیستی و کارگری و امثالهم بلااستثنا در بحران عمیق و شدید خود فرو رفته اند و قادر به حفظ نیرو و تشکیلات خود نیستند، چه رسد به رهبری طبقۀ کارگر؛ تنها گزینۀ موجود، «اتحاد عمل کارگری» در درون خود جنبش کارگری در بین پیشروان و رهبران این جنبش است. هر جریان مدعی دفاع از جنبش کارگری نیز ناچار است خود، جریان و امکاناتش را با این اتحاد عمل، منطبق و از آن حمایت کند. هرچند وضعیت پراکندگی و شدّت فرقه گرایی گرایش های مدعی دفاع از جنبش کارگری از یک سو و ندانم کاری های پیاپی فعالین کارگری در داخل از سوی دیگر، امکان همین اتحاد عمل را نیز محدود و ضعیف می کند، اما حقیقتاً به جز این آلترناتیو چه چیز دیگری می تواند به عنوان بدیلی در مقابل ساخت و پاخت رفرمیست های دنباله رو از تحولات در بالا باشد. هر لحظه است که خیزش های وسیع کارگری آغاز شود و رژیم کلّ ابتکار عمل را از دست بدهد و اگر نتوان تا آن موقع از طریق اتحاد عمل کارگری به طور اعم و اتحاد عمل ویژه ای که قطب سوسیالیستی را در مقابل قطب رفرمسیتی در درون جنبش کارگری شکل می دهد به طور اخص، دست کم نطفه های اولیۀ رهبری انقلابی را پی ریزی کرد، تنها معنی رک و پوست کندۀ آن می تواند تسلیم آگاهانه در برابر بورژازی باشد.

گرایش مارکسسیستی در درون جنبش کارگری می تواند از حداقل امکاناتی که دارد آغاز کند؛ از دفاع از کارگران زندانی در عمل و در داخل ایران در هر سطح ممکن که می تواند. حتی نوشتن یک شعار «کارگر زندانی آزاد باید گردددر پشت صندلی یک اتوبوس یا یک باجۀ تلفن؛ این چیزی است که هرکسی قادر به انجام آن هست و اگر انجام ندهد در واقع به معنی بی عملی مطلق خواهد بود. گام بعدی هماهنگ کردن این سطح از فعالیت ها به طور منسجم و در سطح سراسری است.

فعالین سوسیالیست جنبش دانشجویی و جوانانی که تا قبل از این پتانسیل مبارزاتی خود را وقف تمایلات روشنفکری کردند و تحت تأثیر هر جریان نوظهور، اعم از راست و چپ قرار گرفتند و هرگز نتوانستند در ارتباط با مبارزۀ طبقاتی باری اساسی از گردۀ جنبش کارگری بردارند، اکنون وقت آن رسیده به جای هر روز نشریه ای تازه بیرون دادن و فردا بدون هیچ توضیحی متوقف کردن آن و هر پروژۀ انتزاعی دیگر، چه به صورت منفرد و چه هسته های دوسه نفره، از فعالیتِ بسیار مشخصِ دفاع از زندانی کارگر آغاز کنند. همین که در هر گوشۀ شهر شعار و اعلامیه ای بر در و دیوار در جهت آزادی کارگران زندانی دیده شود، اولاً اعتماد به نفس به کل جنبش تزریق خواهد شد، ثانیاً رژیم قادر نخواهد بود هر بلایی که خواست بر سر فعالین کارگری بیاورد و آب هم از آب تکان نخورد، و ثالثاً این قدمی عملی خواهد بود برای اقدامات بعدی که هماهنگ کردن همین فعالیت ها در هسته های متشکل مرتبط به یکدیگر است. جنبش کارگری همچنان دارای بحران رهبری است و تا همین الان هم به قدر کافی زمان را از دست داده است، زمان چندانی در اختیار نیست برای تدارک دست کم نطفه های اولیۀ رهبری جنبش انقلابی که بتواند در تحولات پیش رو مانع از شکست دوبارۀ این جنبش شود.

10 دی ماه 1392

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران