مقدمۀ مراسم افتتاحیۀ سمینار کلن احیای مارکسیستی

از میلیتانت شماره ۶۶

ضمن سلام به همۀ رفقای حاضر، و نهایت قدردانی بابت وقت و هزینه ای که صرف کردید تا در این جا کنار هم باشیم، می خواهم چنان چه اجازه بدهید از فرصت استفاده کنم و پیش از شروع سمینار، طی چند دقیقه یک تصویر کلی از ایدۀ شکل گیری این سمینار و مهم تر از آن هدف نهایی اش، به شما بدهم.

احتمالاً اکثر رفقای حاضر دست کم یک «تجربه» مشترک با هم دارند و آن این که طی سال های گذشته شاهد برگزاری انواع نشست ها و همایش ها با عناوین و موضوعات مختلف بوده اند. اما مسأله این جاست که در هیچ کدام از آن ها به طور روشن توضیح داده نشده که وجه تمایز این سمینار با سایر موارد مشابه چه بوده؛ به عبارت دیگر، سایر نشست ها به چه مواردی نپرداخته یا به چه اهدافی نرسیده اند که حالا لازم است سمینار دیگری برای پُر کردن آن خلأ شکل بگیرد. نتیجه این می شود که فراخوان سمینار از طرف عمدۀ نیروهای طیف چپ، متأسفانه، خود به خود با مثلاً «حرافی» یا «تکرار مکرّرات» و «بحث های تخیلی» در ذهن افراد تداعی می شود، و بنابراین بیش از آن که «انگیزه» ایجاد کند، به «عامل دافعه» تبدیل می شود.

می توانم بدون اغراق یا هرگونه برخورد مغرضانه ادعا کنم که در اکثر نشست های تاکنونی، اساساً روی مسائلی تمرکز شده که کم ترین ارتباط ممکن را با مسائل و مشکلات حاد جنبش داشتهیعنی صرفاً از دغدغه های ذهنی و علایق فردی و جریانی تراوش کرده، نه از واقعیت موجودو یا حتی اگر در خوش بینانه ترین حالت روی مسائل اساسی جنبش متمرکز بوده، نهایتاً راهکارهایی ارائه شده است که به فرض صحیح بودن هرگز از سطح صدور قطعنامه و نوشته ای روی کاغذ فراتر نرفته و نتیجتاً ما به ازایی در جنبش نداشته.

بنابراین ایدۀ شکل گیری این سمینار، در تقابل با سایر نشست های موجود، اولاً از واقعیات بسیار ساده و روشنی آغاز می کند که برای درک آن ها نیازی به بحث های غامض و آن چنانی نیست. و ثانیاً به دنبال «عملی کردن» راهکارهایی است که به طور جمعی به دست می آید. از زمان فروپاشی شوروی، فروریختن دیوار برلین و بعد دورۀ نئولیبرالیزم، به درستی پیش بینی شد که نظام سرمایه داری ماهیتاً و ذاتاً بحران زاست، و برخلاف توابین و سوسیال دمکرات هایی که الآن شانه به شانۀ خودِ سیستم بورژوازی حرکت می کنند، جنبش سوسیالیستی هنوز پویایی و موضوعیت دارد و در یک کلام زنده است.

آن واقعیات ساده و روشنی که اشاره کردم این ها هستند که از یک طرف، طی چند سال گذشته این بحران سرمایه داری در شدیدترین شکلِ آن اتفاق افتاده و در واکنش به این بحران بوده که امروز اعتراضات میلیونی توده ها در سرتاسر جهان علیه سرمایه داری به راه افتاده است. این بار هم مردم با پوست و استخوان شیادی و کلاهبرداری بانک ها، مؤسسات مالی و حمایت دولت های سرمایه داری از آن ها را دیده اند. بی پایه بودن بحث «احترام به حریم خصوصی» را فهمیده اند. جنگ ها و ویرانی هایی را که هر کدام بشریت را چندین دهه به عقب می کشانند، دیده اند. شاید تا چند سال قبل شرایط فعلی مبارزۀ طبقاتی برای بسیاری رؤیای دست نیافتی و محال بود، اما این شرایط الآن محقق شده.

اما از طرف دیگر بسیاری از «مارکسیست»ها فراموش کردند که هدف ما، صرفاً «پیش بینی» بحران نیست، چون اگر خلاف این باشد، ناخواسته به سِمَت مشاورین اقتصادی بورژوازی تنزل پیدا می کنیم. «مارکسیست»هایی که تمام همّ و غم خود را صرف پاسخ نظری و جدل با «ایدئولوگ»های بورژوازی برای اثبات ضعف های جدی سرمایه داری و بحران های آتی آن کردند، الآن به وضوح می بینند که فقط چند سال بحران، به تنهایی چندین دهه تبلیغات ایدئولوژیک سرمایه داری را خنثی کرده، و توده ها خیلی سریع تر از آن چه که فکر می کردیم به خیابان ها ریخته اند. بنابراین بحران سرمایه داری و تغییرات شرایط عینی همان کاری را انجام داد که چندین سال سر بسیاری از دوستان مارکسیست را به خود گرم کرده بود؛ آن ها فراموش کردند که قرار است در این شرایط بحران، مبارزۀ طبقاتی را به سمت «سرنگونی سرمایه داری» رهبری کنند، نه این که شرایط را «تفسیر» کنند.

بنابراین این طور خلاصه کنم که: با وجود شرایط عینی مساعد و آماده برای انقلاب، چنین انقلابی رخ نداده و در عوض هر روز گرایش های راست و افراطی رشد می کنند؛ یعنی در صورت تداوم همین وضع، باز هم باید فرصتی تاریخی را به نفع سرمایه داری از دست بدهیم. این جا این پرسش پیش می آید که: چرا؟ این معضل نه فقط در خاورمیانه، بلکه در اروپا و آمریکا و خلاصه کلّ جهان وجود دارد. پس باید پرسید گیر کار کجاست؟ تا به این جا یک چیز مشخص هست و آن هم این است که این «گیر» در کلّ جنبش چپ جهانی وجود دارد.

از طرف دیگر وقتی به وضعیت مملکت خودمان، ایران، نگاه می کنیم تصویر مشابهی وجود دارد. جمهوری اسلامی از زمان تثبیت خود تا همین «100 روز اول» حکومت حسن روحانی، بی پروا به زندان، شکنجه، اعدام ادامه داده است. این بیش از آن که نشانۀ «قدرتمند» بودن رژیم باشد، «ضعف» ما را نشان می دهد. این جاست که تعهد و احساس مسئولیت ما معنای واقعی خودش را نشان می دهد. هر یک لحظه کم کاری یا قصور ما، به معنای این است که سر ده ها نفر بالای دار می رود، به معنی سقوط خانواده های کارگری به قعر فقر است. ما دقیقاً چه کردیم که بتوانیم سر خودمان را به عنوان چپ انقلابی و اپوزیسیون بالا بگیریم؟ آیا باید هنوز به همان روزمرّگی سابق خود مشغول باشیم و نامش را بگذاریم «فعالیت»؟ به علاوه این سؤال پیش می آید که چرا این بحث ها در گذشته مطرح نشده؟ یا اگر شده، چرا صدای آن به گوش کم تر کسی از ما رسیده؟

خلاصه سمینار از این سؤالات آغاز می کند و به دنبال پاسخ به آن است. آن هم یک پاسخ مادّی.

به هر حال بیش از این وقت شما رفقای عزیز را نمی گیرم، و باز هم از حضور شما، سخنرانان گرامی، سازمان برگزارکننده و حامیان سمینار سپاس گزاری می کنم. با تشکر

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران