بازماندگان ایده آلیزم منصور حکمت: بررسی گوشه هایی از میز گردی با شرکت سیاوش دانشور و مازیار رازی

از میلیتانت شماره ۶۵

چندی پیش میز گردی بین رفیق مازیار رازی و سیاوش دانشور پیرامون سالگرد انقلاب اکتبر، در تلویزیون اندیشه برگزار شد. هر دو طرف مباحثی را در مورد انقلاب اکتبر 1917 طرح کردند. در این میز گرد رفیق مازیار رازی خود را از کلی گویی تاریخ نگارانه بر حذر کرد و به همین دلیل به خوبی ارتباطی بین درس های انقلاب اکتبر با وظایف کنونی کمونیست ها برقرار نمود. در نتیجه بحث او در ارتباط با حزب بلشویک، به چگونگی ساختن حزب پیشتاز انقلابی و تعیین استراتژی انقلابی در ایران مرتبط می شد. او عدم برخورداری از یک استراتژی انقلابی را به درستی زمینه ساز انحرافات اساسی نیروهای چپ در مقطع انقلابی 1357 ذکر کرد. وی در ادامۀ همین بحث، هرچند به طور فشرده، به مفهوم حزب انقلابی پرداخت و احزاب موجود را بی ربط به این مفهوم توضیح داد. درست همین موضوع، باعث واکنش آژیتاتورگونۀ سیاوش دانشور شد. او که می بایست حزبی سیاسی را که در مقام رهبری اش قرار دارد نمایندگی کند، آن را به سطح نازل واکنش خود تنزل داد و پرستیژ سیاسی این حزب را به زیر علامت سؤال برد، وقتی بسیار غیر مسئولانه در وقت جمع­بندی که فقط در اختیار ایشان بود و آخرین کلام میز گرد محسوب می شد، فرمود:

«خود دوستان آقای مازیار رازی از یک جناح حکومت دفاع کردند. معلوم است، طبقۀ کارگر، طبقۀ کارگر از روی کتاب نمی آید دنبال مسألۀ روز، نباید با کلیشه ها حرف زد، لنین آن جا فلان را گفته، مارکس آن جا فلان را گفته. بنابراین باید منطبق کرد به مثلاً … ( صدا نامفهوم) و هر کشوری این طور پیش می رود»

در جملات بالا صرف نظر از جنبۀ «تکه پرانی» آن که جزوی از سنت جدایی ناپذیر پیروان منصور حکمت محسوب می شود، سطح نازلی از دخالت گری نظری به نمایش گذاشته شده است. جملاتی ثابت شده در ته ذهن سیاوش دانشور برای آن که می داند با چه کسی بحث می کند و می داند چگونه باید آن را تخریب کند. وقتی مخاطبین مرتبط با موضوعات مارکسیستی هر دو بحث طرفین مناظره را گوش می کنند، بلافاصله کلی گویی ها و گفته های «روشنفکری» و بی ربط سیاوش دانشور را که می تواند در هر زمان و مرتبط به هر موضوع دیگری هم گفته شود، متوجه می شوند؛ گفته هایی ژورنالیستی که بیان آن ها نیازی به مارکسسیت بودن ندارد و هر چپ سانتریست دیگری هم می تواند عیناً همان ها را بیان کند.

سیاوش دانشور در خوش بینانه ترین حالت به روشی ناشیانه و آماتور در مباحثات مارکسیستی، تکه ای پَرت می کند که بسیار دو پهلو، گنگ و به خصوص فرصت طلبانه به نظر می رسد. او می گوید «دوستان مازیار رازی از یک جناح از حکومت دفاع کردند»! اولاً سیاوش دانشور روشن نمی کند چه کسانی چنین کردند که از دوستان مازیار رازی محسوب می شوند، ثانیاً در چه مقطعی و از کدام جناح از حکومت دفاع کردند، ثالثاً این دقیقاً چه ربطی به خود رفیق مازیار رازی دارد. اگر قصد سیاوش دانشور تخریب شبه پلیسی طرف بحث خود نیست، می بایست برای اتهامی که وارد کرده استدلال و سند ارائه کند، وگرنه با یک عذر خواهی نشان دهد که اشتباه کرده است؛ در غیر این صوت دست کم بخش مهمی از «دوستان» حزبی سیاوش دانشورکه طی سال های اخیر از یک دیگر جدا شدند و از سوی گرایشی که سیاوش دانشور آن را نمانیدگی می کند، با انواع نسبت های دو خردادی و بورژوایی و نظایر آن بدرقه گردیدندمی تواند معرف خصلت و ماهیت خود سیاوش دانشور و گرایش او هم باشد. این روش برخورد چیزی است که خود او آموزش می دهد. او بر اساس این که «دوستان» چه کسی چه کرده اند، خود آن فرد را مورد ارزیابی قرار می دهد! و اگر قرار باشد با همین متد، یعنی بر اساس وضعیت «دوستان»، خود سیاوش دانشور را ارزیابی کرد، شخصیت سیاسی قابل دفاعی از او باقی نخواهد ماند.

اتفاق عجیبی که مدام در گفتگو و مباحثات با پیروان (مریدان) منصور حکمت تکرار می شود، این است که آن ها اگر مشاهده کنند طرف بحث شان با استنادات مارکسیستی، انحرافات گرایششان را به نقد می کشند، به جای آن که سعی کنند با اتکا به همین معیارهای مارکسیستی از گرایش خود دفاع کنند، کل مارکسیزم و لنینیزم و کتاب و تئوری را به طرفی پرتاب می کنند و به یاد مواردی شبیه به «مسألۀ روز» و نظایر آن می افتند! تو گویی مارکسیزم و تئوری های انقلابی پیرامون «مسألۀ شب» نظریه پردازی کرده است و ربطی به «مسألۀ روز» ندارد! جالب این جا است که درست در لحظۀ بعد، وقتی رو به مخاطبی که با مارکسیزم و تئوری انقلابی چندان میانه و الفتی ندارند قرار می گیرند، به یاد تئوری و کتاب و مارکسیزم می افتند و منصور حکمت را «بزرگترین مارکسیست قرن معاصر» توصیف می کنند. برایش مقبره درست می کنند و هر ساله، نه یک ساعت و یک روز، بلکه «هفتۀ» منصور حکمت برگزار می کنند. موضوعاتی در رابطه با وصف عظمت «تئوریک» منصور حکمت را که می تواند ظرف یکی دو ساعت جمع و جور و بیان شود، طی یک هفته ادامه می دهند تا به این وزن و عظمت چیزی اضافه کرده باشند. برای آثار او انواع کلیات، سایت و شبکه و انجمن و سمینار ساخته اند؛ و در نهایت با الحاق نام او در پسوند نام حزب خود، به یک حزب ایدئولوژیک تمام و کمال تبدیل شده اند. حزبی که بر اساس ایده های یک فرد شکل گرفته است و ربطی به «مسألۀ روز» ندارد.

سیاوش دانشور در جمع­بندی این میز گرد می گوید:

«من فکر میکنم شَم سیاسی حزب انقلابی، جسارت سیاسی حزب انقلابی، تصمیم سیاسی مهم است. در کردستان این تصمیم گرفته شد، چهار سال طول کشید تا ارتجاع بیاید حاکم شود. یکی می خواست بسازد، یکی نمی خواست بسازد، تئوری اش هم نداشت، ولی رادیکالیسم اجتماعی اش را داشت. شما اگر می خواهید با تئوری بروید به اصطلاح این را بسازید، هزار سال دیگر هم نمی توانید بسازید» ( تأکید از ما)

جان کلام پروژۀ حزب سازی به شیوۀ منصور حکمت در پارگراف بالا از زبان سیاوش دانشور بیان شده است. منظور او این است که حزب سیاسی، بر اساس تئوری ساخته نمی شود. پس چگونه ساخته می شود؟ به روش حزب سازی منصور حکمت که نام «حکمتیست» نیز برای این روش اختراع شد. در این روش حزب سازی که با تئوری ساخته نمی شود، بلکه از رادیکالیزم اجتماعی آغاز می گردد، کافی است یک نفر جلو بیفتد، «مباحثی» کلی و عمومی سرهم بندی کند، یک برنامه هم دست و پا نماید و در آخر موجودیت حزب سیاسی را اعلام فرماید. بفرمایید حزب ساخته شد! آن هم نه در طی هزار سال که شاید ظرف یک هفته. در نتیجه به قول سیاوش دانشور: «جنگ بر سر فقط این نیست که چگونه حزب را ساخت»؛ لابد موضوع این خواهد بود که با حزبِ ساخته شده، چه باید کرد!

با این روش «ساخت حزب فوری» شخص سیاوش دانشور تاکنون تجربۀ ساختن چند حزب را با خود حمل کرده است. او در ساختن حزب کمونیست ایران، در کنار منصور حکمت بود. بعد معلوم شد آن چه ساخته اند، ناسیونالیست بوده و کلی مسائل جانبی دیگر داشته است که باید در بین راه رها، و به جای آن یک حزب دیگر ساخته می شد که چنین هم شد. سیاوش دانشور افتخار ساختن حزب کمونیست کارگری در کنار منصور حکمت را نیز با خود همراه دارد. این حزب به دلیل عدم پاسخ گویی حزب قبلی به مسائل روز ساخته شد که تا به مسائل روز پاسخ دهد، اما همگی خوب می دانیم حزب دست ساخت یک نفر فقط با وجود و حضور خود او شانس حیات دارد. پس از فوت منصور حکمت، حزبی که از روی تئوری ساخته نشده بود، دچار بحران تئوریک شد. هیچ کسی بالأخره متوجه نشد یکی دو مورد اختلاف اساسی بین احزاب سه گانۀ کمونیست کارگری چه بوده است که باید هرکدام جداگانه، اما به حول یک برنامه «متحزب» شوند، چون این حزب بر اساس اصول و تئوری ساخته نشده بود و می توانست به هر حالت دلبخواهی دیگر هم تبدیل شود، بدون آن که به تئوری و اصول پاسخگو باشد.

سیاوش دانشور در این مرحله نیز افتخار ساختن «حزب اتحاد کمونیست کارگری» را داشت. این حزب که نمی توانست بقای خود را بیش از آن چه که حیات داشت تضمین کند، از فرصت به دست آمدۀ ناشی از اختلافات درونی بخش دیگر حزب کمونست کارگری حکمتیست بهرۀ حیاتی برد و خود را در آن منحل کرد. به این معنی که اساس حزبیت خود را نه با اتحاد، بلکه با انحلال خود به زیر علامت سؤال برد. حزبی که برای اتحاد کمونیست کارگری ساخته شده بود، پیش از آن که فرصت ایجاد اتحادی به دست آورد منحل شد. پیوستن حزب اتحاد کمونیست کارگری به حزب حکمتیست بدون کم ترین توافق اصولی صورت گرفت، چون حزبِ بی نیاز به تئوری اساساً نیازمند اصول نیست. سَرهای اندیشمند حزب سیاوش دانشور، به دنبال بدنی می گشت که با آن یک تن واحد بسازد؛ و این آخرین تجربۀ تاکنونی حزب سازی با روش سیاوش دانشور است که مستقیماً از رهبر معنوی خود، منصور حکمت، اقتباس کرده است.

آری، ساختن چنین احزابی نیازمند تئوری نیست که نیازمند انتظار هزارساله باشد؛ منتها اشکال کوچکی که در این پروژه حزب سازی وجود دارد، این است که می بایست هزار سال منتظر بنشیند که کارگران آن را به عنوان حزب خود بپذیرند. در نتیجه در این وسط یک انتظار هزارساله بلاتغییر می ماند. یا باید هزار سال صبر کرد که با تئوری حزب ساخت و یا می توان بدون تئوری، یک شبه حزب ساخت و هزار سال صبر کرد که کارگران آن را به عنوان حزب خود بپذیرند!

سیاوش دانشور تجربۀ چهار بار ساختن حزب فوری را داشته، تنها به این دلیل که با تئوری های مارکسیستی به کلی بیگانه بوده است. همین بیگانگی است که ایده های حزب سازی وی را در چهارچوب ایده آلیزم میخکوب می کند. حزبی که بر اساس یک سلسله خواسته و مطالبه، اعم از مطالبۀ بورژوادمکراتیک مانند «آزادی و برابری» تا هر سطح دیگری از مطالبات، ساخته شده و سپس خود را با مسألۀ روز منطبق می کند، روش وارونه و ایده آلیستی است که مبتکر آن منصور حکمت بود. اکنون این روش حزب سازی مُهر حکمتیست را بر خود زده است. حزب حکمتیستی که قرار بود از رادیکالیزم اجتماعی شروع کند و با تئوری خود را به مدت هزار سال منتظر نگذارد، تنها از طریق آن چه که «تئوری های» منصور حکمت نامیده می شود، بقا خواهد داشت و نه از دخالت گری در مبارزات روز کارگران و در کنار پیشروان کارگری در کف کارخانه و محل زیست کارگران. اما به راستی مگر تئوری پردازی این نوع حزب سازی خود «تئوری» محسوب نمی شود؟ مگر آن که تئوری های ایده آلیستی، تئوری به شمار نیاید.

تاریخ: ۱۳ آبان ۱۳۹۲

[email protected]

نامه سرگشاده به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست کارگری- حکمتیست

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران