مفهوم وارونه «حزب سازی» در ادبیات «حزب کمونیست کارگری»

 در حاشیه بحث‌های اخیر در مورد «حزب کمونیست کارگری» در سایت میلیتانت و فیسبوک، برای آشنا سازی خوانندگان به سابقه بحث ها با این جریان انحرافی، یکی از نقدهای رفیق مازیار رازی به «حزب کمونیست کارگری» را که در ۱۶ اسفند ۱۳۷۹ نگاشته شده بود برای اطلاع خوانندگان مجدداً انتشار می دهیمشورای دبیری

********

حزب مورد نياز کارگران کدامست؟

 با تشديد بحران سياسی در ايران، ضرورت سازماندهی طبقه کارگر برای تدارک امر براندازی سرمايه داری و تشکيل يک حکومت کارگری، در دستور روز قرار گرفته است. بديهی است که سازماندهی و تدارک طبقه کارگر برای تشکيل حکومت کارگری، به ايجاد يک حزب کارگری سراسری، که پرچم دار بسيج و سازماندهی ساير قشرهای تحت ستم جامعه نيز هست، پيوند خورده است. اما سؤال اينست که آيا امروز چنين حزبی وجود دارد؟ متأسفانه چنين حزبی نه در درون، و نه در برون ايران وجود ندارد. پس مسئله امروز جنبش کارگری، در واقع  تدارک ايجاد نطفه های اوليه چنين حزبی است

با اين وصف، کماکان برخی از گروه ها و سازمان های خارج از کشور چنين وانمود می کنند که حزب طبقه کارگر را نقداً در خارج از کشور ساخته اند. اين ادعا خلاف واقعيت است. مدعيان کاذب چنين نظريه ای، نه تنها تسهيلاتی برای ايجاد يک حزب کارگری بوجود نمی آورند که خود به عوامل بازدارنده آن روند در آتيه مبدل  می گردند.

سازماندهی کارگران برای براندازی يا تدارک «کودتا»

يکی از حزب هايی که در خارج از کشور مدعی «کمونيستی» و «کارگری» است، «حزب کمونيست کارگری» است. رهبران اين حزب به ويژه رهبر مرکزی آن، يک نظر «کودتا گرايانه» از روند دخالت حزب در تدارک طبقه کارگر برا ی براندازی دولت کنونی دارا ست. او استدلال می کند که: «به نظر من با دو ميليون يا با يک ميليون نفر هم می شود» قدرت را گرفت…«چرا نمی شود يک رژيم آخوندی را در يک مملکت با کمک يک اقليت انداخت؟ من شنيده ام حکومت پارلمانی و دمکراتيک را نمی شود با نيروی اقليت انداخت. بله، ولی اگر حکومت واقعاً پارلمانی و دمکراتيک باشد آنوقت ما رأی اکثريت می آوريم. ولی وقتی حکومت مربوطه خودش نماينده يک اقليت ناچيز و سمبل عقب ماندگی و ارتجاع است و به زور اسلحه سرپا ايستاده، با دو نفر هم اگر بشود انداختش بايد انداخت…» (۱)

اين سخنرانی «مارکسيستی» از جانب  «رهبر» و نظريه پرداز «حزب کمونيست کارگری» نشان می دهد که ايشان نه درک درستی از «انقلاب کارگری» داشته و نه شناخت صحيح از ماهيت دولت بورژوايی که قرار است سرنگون گردد.

اول، «رهبر حزب» روشن بيان نمی کند که اين «يک يا دو ميليون» نفری که قرار است طرفدار حزب باشند، چه کسانی هستند و چگونه طرفدار حزب شده اند؟ و اين حزب چگونه قرار است اين عده را به ضرورت تسخير قدرت توسط رهبری خود متقاعد کند؟ چنانچه اين عده از رهبران «عملی» کارگران در سراسر کارخانه های ايران بوده و سکان مبارزات ضدسرمايه داری در دو دهه پيش را در دست داشته و همه رهبری و برنامه «حزب» را در عمل پذيرفته باشند، «رهبر» حزب می تواند به اين نيرو به عنوان يک نيروی بالقوه تعيين کننده در صدر صفوف کارگران اتکا کرده و سازماندهی براندازی نظام سرمايه داری و تشکيل حکومت کارگری را تدارک ببيند. اما، آيا چنين است؟ همه می دانند که پاسخ منفی است! حتی پرسابقه ترين «کادر»های حزب چنين ادعايی را نمی توانند بکنند. وجود ايستگاه راديويی، انترنتی و تبليغات جنجال آميز و احياناً داشتن حتی چند صد هزار شنوده راديويی را نمی توان دال بر داشتن کادرهای حزبی و يا طرفداران برنامه حزب قلمداد کرد. بسياری از جوانان کارگر و دانشجو و زنان ايران امروز در جامعه اختناق زده ايران، با اشتياق به همه ايستگاه های راديويی گوش فرا می دهند و حتی سمپاتی نيز به برخی پيدا  می کنند. برای نمونه آقای مُهری گوينده راديوی ۲۴ ساعته کاليفرنيا  فراخوانی به يک تجمع را می دهد و عده ای نيز در آن شرکت می کنند (کاری که حتی «حزب» در موقعيت انجام آن نيست). آيا اين عمل به مفهوم اينست که راديو ۲۴ ساعته آمريکا در مقام تسخير قدرت است؟ بهيچوجه! حضور و وجود چند صد هزار (حتی چند ميليون) شنونده و خواننده را نمی توان با حتی چند صد نفر کادر رهبری کننده جنبش کارگری در صحنه سياسی يکی شمرد و يا مقايسه کرد.

به منظور ساختن کادرهای برجسته کارگری در درون جنبش کارگری بايد در وهله نخست اعتماد اين رهبران عملی کارگری را به خود جلب کرد. جلب اعتماد کارگران پيشرو به يک گروه (آنهم در خارج از کشور) بسيار دشوار و حتی می توان اعتراف کرد که غيرعملی و غيرممکن است (ادعاهای «رهبر حزب» مبنی بر اينکه برای ساختن حزب کارگری لزومی ندارد به ايران رفت و در ميان کارگران بود کذب محض است). افراد و نيروهای يک گروه انقلابی بايستی از ابتدا و همراه با پيشروی کارگری و آنهم در صحنه عمل (يعنی در کف کارخانه ها و محلات کارگری) آغاز به کار مشترک کنند. با آنها فعاليت کنند و آشنا شوند؛ با آنها آموزش ببينند و با آنها مبارزات ضدسرمايه داری انجام دهند و نهايتاً با آنها نطفه های اوليه يک حزب کارگری را بنا نهند. اين کار را به هيچوجه نمی توان از طريق راديو و تلويزيون و انترنت از خارج از کشور انجام داد.

دوم، منظور از «حکومت پارلمانی و دمکراتيک» که قرار است کمونيست ها در آن رای اکثريت آورند، چيست؟ اگر منظور يک حکومت کارگری است که ديگر نام آن «حکومت پارلمانی و دمکراتيک» نيست. اگر منظور يک حکومت بورژوايی از نوع اروپايی است، بحث «رهبرحزب» کاملاً  غيرمارکسيستی است. کمونيست ها هيچ توهمی نسبت به انتخابات پارلمانی بورژوايی ندارند. شرکت در رای گيری ها (در صورت لزوم) تنها يک تاکتيک تبليغاتی می تواند باشد و بس! منظور از شرکت در انتخابات پارلمانی برای اخذ اکثريت آرا و شرکت در حکومت بورژوايی نيست. زيرا کمونيست ها تنها خواهان براندازی يک حکومت استبدادی (از نوع رژيم آخوندی کنونی در ايران) نيستند، بلکه خواهان براندازی کل نظام سرمايه داری  (با تمام گرايش های دورن و برون حکومتی آن و ابزار پارلمانی اش) هستند. اگر موقعيت انقلابی حتی در جمهوری های پارلمانی (مانند اروپا يا آمريکا) وجود داشته باشد و بخش قابل ملاحظه و تعيين کننده پيشروی کارگری حزب خود را تشکيل داده و نطفه های شوراها شکل گرفته باشند، بايستی تدارک براندازی اين دولت ها را نيز ديد. آرای اکثريت پارلمانی يک فريب بورژوايی است که از هيچ پشتوانه و اعتباری برخوردار نيست. اين قبيل استدلال ها الفبای مارکسيزم است. اما متأسفانه از جانب «رهبر حزب» که به خود لقب «کمونيست کارگری» داده، مورد تجديد نظر قرار گرفته است.

نظر لنين در مورد انتقال آگاهی از بيرون به درون طبقه کارگر

 «رهبر حزب» می گويد که: «يک حزب بلشويکی از جنس ما يک بار ديگر کاری که بلشويک ها کردند» می تواند انجام دهد.(۱به سخن ديگر استدلال می شود که اگر «حزب بلشويک» (يا لنين) توانست در اکتبر ۱۹۱۷ روسيه، انقلاب را از طريق انتقال «آگاهی» از بيرون به درون طبقه کارگر، انجام دهد، چرا «رهبر حزب» نمی تواند چنين کند؟ متأسفانه اين استدلال ها ارتباطی به موقعيت امروز «حزب کمونيست کارگری» ندارند. تنها وجه اشتراک حزب «لنين» و حزب «حکمت» در اين است که اعضای هر دو آنها يک دوره ای «خارج» از کشورشان بوده اند. همين و بس! برنامه حزب بلشويک و روش کار آن با اين حزب کاملاً متفاوت بود.(۲اما، در مورد روش کار تشکيلاتی:

اول، بحثی که لنين در ۱۹۰۳ در موقعيت آندوره روسيه مطرح کرد (اگر هم در آن زمان صحت می داشت)، امروز کاملاً اشتباه است. گرچه لنين چنين بحثی را متکی بر نظريات «ويکتور آدلر» و «کارل کائوتسکی» در سال ۱۹۰۳ ارائه داده (۳) (آنهم نه به شکل انتزاعی ای که «رهبر حزب» ارائه می دهد، هدفش عمدتاً مبارزه با انحراف «اکونوميست»ی آن زمان بود (کسانی که نقش حزب پيشتاز انقلابی را زير سؤال می بردند و سخن از جنبش «صددرصد» کارگری به ميان می آوردند). لنين پس از تجربه انقلاب ۱۹۰۵ به کرّات اين نظريه را مورد نقد و اصلاح قرار داد و صحبت از اين به ميان می آورد که «سازمان انقلابيون چيزی جز يک بازی، يک ماجراجويی و يک پرچم ساده نخواهد بود…و فقط در پيوند با طبقه واقعاً انقلابی که به صورت خودانگيخته به مبارزه برخواسته است معنی دارد.».(۴اين نقد لنين هم اکنون شامل حال نظريات «رهبر حزب» می گردد. حزبی که کوچکترين پيوندی با «طبقه واقعاً انقلابی که به صورت خود انگيخته به مبارزه برخواسته» (يعنی پيشروی کارگری)، چيزی جز «يک بازی، يک ماجراجويی و يک پرچم ساده» نمی تواند باشد!(۵)

دوم، در وضعيت کنونی ايران، انتقال آگاهی از بيرون (توسط عده ای «روشنفکر کمونيست») به درون (به کل طبقه کارگر) يک بحث کاملاً انحرافی و بی اساس است (حتی اگر تمام اعضای آن حزب در خود ايران باشند). در ايران «طبقه واقعاً انقلابی که به صورت خود انگيخته به مبارزه برخواسته» سال ها است که ظاهر شده است. پيشروی کارگری قادر شده که به تکامل تئوری های مبارزاتی مشخصی دسترسی پيدا کرده و در نتيجه نظريه انتقال «آگاهی از بيرون به دورن طبقه کارگر» ديگر منتفی است. زيرا امروزه آگاهی می تواند از «درون» به «درون» برده شود. يعنی از درون پيشروی کارگری (طبقه کارگر به مفهوم اخص کلمه) به درون طبقه کارگر به مفهوم  اعم کلمه، برده شود. نقش اساسی روشنفکران کمونيست ايجاد تسهيلات ضروری برای تسريع اين روند است. کمونيست های انقلابی تنها با پيوند با اين قشر اجتماعی (پيشروی کارگری) قادر به ارتباط گيری و دخالتگری در درون طبقه کارگر خواهند بود. رهبران حزب هايی مانند «حزب کمونيست کارگری» که  خواهان علم کردن «يک پرچم ساده» و «بازی» و «ماجراجويی» هستند، نه تنها نقشی در انقلاب کارگری آتی ايفا نخواهند که در بهترين حالت به نيرويی بازدارنده تبديل  شده و در بدترين حالت آلت دست بورژوازی خواهند شد

«ماهيت» يک حزب بايد با «شکل» آن منطبق باشد

بنا بر سخنان «رهبر حزب» بديهی است که «حزب کمونيست کارگری» ماهيت يک «حزب پيشتاز انقلابی»ای که خود را برای يک انقلاب کارگری (سوسياليستی) در ميان پيشروی کارگری آماده می کند، ندارد. اين حزب در نهايت «حزب»ی متشکل  از گرايش ها و افراد مختلف خرده بورژوايی و عده ای با گرايش های کارگری در خارج از کشور است، که به علت نبود يک تشکيلات قوی کارگری در ايران و هم چنين عدم وجود يک حزب بورژوا دمکرات پرقدرت، در درون يک «کيسه» گرد هم آمده اند. برنامه و ساختار تشکيلاتی اين حزب به سرعت به جهت يک گرايش راستگرای «خرده بورژوا راديکال» در حال حرکت است. اما، نام سابق حزب برای جلب افرادی که کماکان به جنبش کارگری علايقی دارند، حفظ شده است.

اين تناقض اساسی و شکننده می تواند تنها با در انطباق قراردادن ماهيت واقعی «حزب» با شکل ظاهری آن حل گردد. اگر چنين شود بديهی است که هم گرايش های دمکرات بورژوا و خرده بورژوا در اين حزب که نام کنونی وبال گردنشان شده است راضی شده؛ و هم گرايش های متمايل به طبقه کارگر جايگاه خود را در درون جنبش کارگری و پيشروی کارگری پيدا می کنند.

شانزده اسفند هزار سيصد و هفتاد و نه

زيرنويس ها:

– [۱منصور حکمت، سخنرانی افتتاحيه کنگره سوم حزب کمونيست کارگری، انترناسيونال هفتگی، ۳۴، ص ۲

 [۲] – همانجا، ص ۳

 [۳] –   رجوع شود به مفهوم لنینی «آگاهی از بیرون به درون طبقه کارگر»

 http://militaant.com/?p=2427  

لنين، پيشگفتار مقاله «دوازده سال»، ۱۹۰۸ [۴]

 [۵]- برای اطلاع بيشتر رجوع شود به مقاله مفهوم «حزب پيشتار انقلابی»

  http://militaant.com/?p=285

مقالات مرتبط:

صفحه نقد به حزب کمونیست کارگری

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *