ماهیت و خصلت «سرمایۀ موهوم»

از میلیتانت شماره ۴۹

آرمان پویان و شهلا نیازی

سرمایۀ موهوم در حقیقت ارزشی است در شکل و فرم اعتبار، سهام، بدهی، اسپکولاسیون و اشکال مختلف پول کاغذی، فراسوی آن چه که می تواند به شکل کالا عینیت پیدا کند.

اگر سرمایه داری صد نفر از کارگران خود را وادار کند تا به مدت یک سال فرضاً هفته ای 10 ساعت بدون دریافت دستمزد کار کنند، و ضمناً موفق به فروش محصول کار آن ها- به ارزش خود آن محصول- گردد، در این صورت سرمایه دار محترم مقدار معینی از محصول کار کارگران را در قالب و شکل سرمایه برای خود تضمین و مهیا کرده است. در حالت معمول و متداول، او سرمایۀ پولی را با کالاها مبادله و سیکل بازتولید را با هدف انباشت سرمایۀ بیشتر از نو آغاز خواهد کرد.

اما از سوی دیگر اجازه دهید که فرض کنیم شخص سرمایه دار اکنون به جای اقدام معمول فوق، ترجیح می دهد که بازنشسته شود و این مبالغ را در بانک سرمایه گذاری نماید. در این حالت، او اکنون به زبان حقوقی “حق ادعا نسبت به سرمایه” را در دست دارد (مثلاً در شکل یک حساب بانکی، اواراق قرضه، سهام یا هر فرم دیگری) و نه خود سرمایه به معنای دقیق کلمه را.

اگر پول او در گاو صندوق بانک بلااستفاده باقی بماند- درست همان طور که می توانست در گاوصندوق منزل صاحب آن هم عاطل بماند- حق ادعای او نسبت به پول همچنان تضمین خواهد بود؛ ولی نه این حق و نه خود پول هیچ یک سرمایه، به معنی واقعی کلمه، نخواهند بود و ضمناً از آن جا که این پول در گردش قرار ندارد، بهره ای هم به آن تعلق نخواهد گرفت.

پول برای آن که گسترش پیدا کند، برای آن که به سرمایه تبدیل شود، ناگزیر باید به گردش درآید؛ باید دوباره نیروی کار را استخدام کند و مجدداً آن را در قالب ارزش بیشتری عینیت بخشد. بنابراین بانک، برای پرداخت بهره به این کارخانه دار بازنشستۀ ما، باید پول او را به کارخانه دار دیگریوام دهد. مادامی که همان مقدار پول تنها یک بار وام داده می شود، آن چه ما داریم دو حق ادعا نسبت به سرمایۀ واقعاً موجود است. کارخانه داری که پول را در قالب وام دریافت کرده است، الزاماً باید فرع آن- یعنی بهره- را هم از محل سودی که خود به دست می آورد پرداخت کند.

با این حال، به موازات رشد اسپکولاتورها (سفته بازان)، بانکداران، دلالان، مؤسسات مالی و اعتباری و نظایر این ها- موردی که با رسیدن مجموع سرمایۀ یک کشور به سطوح کافی اجتناب ناپذیر می گردد- آن چه رخ می دهد اینست که به عنوان مثال بانک ها خود را در موقعیتی می بینند که قادرند تا بسیار بیشتر از آن چه در قالب سپرده در اختیار دارند، وام بدهند؛ بنابراین همان سرمایۀ مولد اولیه، اکنون باید ضامن و پاسخگوی نه فقط کارخانه دار بازنشستۀ مثال ما- که پس انداز خود را در قالب سپرده به بانک داده است- که چندین حق ادعای دیگر نسبت به سرمایۀ مذکور باشد.

اگر بانک یک میلیون واحد پول از کارخانه دار سابق ما به عنوان سپرده دریافت کند، ولی 10 میلیون وام دهد، هر واحد از این 10 میلیون، حقیکسانی نسبت به ارزش اولیۀ مذکور پیدا خواهد کرد. این گونه است که سرمایۀ موهوم پدیدار می شود.

به بیان دیگر، با توجه به مثال ابتدای مطلب، آن صد نفر کارگری که قادر بودند تا با یک سال زمان کار اضافی خود ارزش اولیه را ایجاد کنند، اکنون مشاهده می کنند که به ازای هر واحد از ارزش اولیه، 10 واحد سرمایه سهم خود را طلب می کنند.

توانایی بانک به اعطای وام های تضمین نشده، به میزان “اطمینان” در بازارهای سرمایه بستگی دارد. در دوره های رونق اقتصادی، مجموع سرمایۀ موهوم به سرعت رشد می کند. سپس، وقتی دورۀ رکود فرامی رسد و کارگران دیگر قادر به برآوردن اشتهای سیری ناپذیر این سرمایه ها نیستند، بانک خود را تحت فشار می بیند و بالاجبار بازپرداخت وام های خود را طلب می کند. به دنبال ورشکستگی و تعطیلی کارخانجات و مؤسسات تولیدی، نُکول یا همان قصور در پرداخت بدهی ها (وام ها) رخ می دهد. قیمت های سهام سقوط می کند و خلاصه همه چیز از حالت”موهوم” به واقعیت بازمی گردد- این جاست که ارزش موهوم به آرامی ناپدید می گردد.

در دورۀ رکود، حتی کالاهای مفید هم به فروش نمی رسند؛ چرا که پول و اعتبار نایاب شده و کالاها به ظاهر بی ارزش شده اند.

پس می توان به طور دقیق تر گفت که سرمایۀ موهوم آن نسبتی از سرمایه است که نمی تواند به طور همزمان به ارزش های مصرفی موجود تبدیل گردد. در واقع سرمایۀ موهوم ابداعی است که مطلقاً برای رشد سرمایۀ واقعی ضروری می باشد و نشانۀ اطمینان در آینده است. اما با وجود این ضرورت، یک توهم پرهزینه است و دیر یا زود محو می شود.

مارکس البته قادر نشد تا پیش از درگذشت خود دیدگاه هایش راجع به اعتبار و سرمایۀ موهوم را به طور کامل تشریح نکند. آن چه او در این ارتباط نوشته است، از سوی انگلس در جلد سوم کاپیتال (به خصوص بخش 5) معرفی شده است. به عنوان مثال:

« بخش اعظم این سرمایۀ پولی، ناگزیر همیشه تماماً موهوم، و به عبارتی در حکم حق مالکیت (title) نسبت به ارزش است- درست مانند پول کاغذی. تا جایی که پول، در گردش سرمایه عمل می کند، حقیقتاً برای لحظه ای سرمایۀ پولی را تشکیل می دهد ]…[ و تنها در شکل حق دعوا (claim) نسبت به سرمایه وجود دارد. با فرضی که صورت گرفت، انباشته شدن چندین حق دعوا، خود از انباشت واقعی، یعنی از تبدیل ارزش سرمایۀ کالایی و غیره به پول ناشی می شود؛ اما با این وجود، انباشته شدن چندین حق دعوا یا حق مالکیت، به معنای دقیق کلمه، با آن انباشت واقعی که خود از آن ناشی می شود، تفاوت دارد.»

« سرمایۀ استقراضی (Loan Capital) در ظاهر امر (Prima Facie) همواره به شکل پول و سپس به صورت حق ادعا نسبت به پول وجود دارد؛ زیرا پولی که سرمایۀ استقراضی در اصل در آن وجود دارد، اکنون به شکل پولی در دست قرض گیرنده قرار دارد. برای قرض دهنده اما این به حق ادعا، حق مالکیت نسبت به پول تبدیل شده است. بنابراین همان مقدار پول واقعی، بیانگر مقادیر متفاوتی از سرمایۀ پولی می باشد. ]…[ با رشد ثروت های مادی، طبقۀ صاحبان سرمایۀ پولی رشد می کند؛ از یک سو، تعداد و ثروت سرمایه داران بازنشته، یعنی رانتخواران، افزایش می یابد؛ و از سوی دیگر، توسعۀ سیستم اعتبارات گسترده می شود و در نتیجۀ آن شمار بانکداران، قرض دهندگان پول، مرسسات مالی و اعتباری و نظار این ها رشد می کند. با توسعۀ سرمایۀ پولی موجود، مقدار کمّی اوراق بهره دار، اوارق بهادار دولتی، سهام و غیره نیز، همان طور که ما پیشتر نشان داده ایم، رشد می نماید. هرچند، همزمان با افزایش تقاضا برای سرمایۀ پولی موجود نیز، دلالان بورس که با این اوراق سفته بازی می نمایند، نقشی مهم در بازار پول پیدا می کنند. اگر تمامی خرید و فروش های این اوراق بیانگر سرمایه گذاری سرمایه بود، در آن صورت صحیح بود که بگوییم آن ها هیچ تأثیری بر تقاضا برای سرمایۀ استقراضی نخواهند داشت؛ چرا که وقتی شخص الف، ورقۀ خود را می فروشد، دقیقاً به همان میزان که شخص ب برای آن ورقه می پردازد، پول دریافت خواهد کرد. اما حتی اگر خودِ این ورقه وجود داشته باشد- و نه سرمایه ای که در اصل بیانگر آن است ]…[، همواره فقط به همان اندازه (Pro Tanto) تقاضایی جدید برای چنان سرمایۀ پولی ای ایجاد می کند.» (1)

سرمایه داری در طول تاریخ خود سیکل های تجاری را تجربه کرده است. یعنی هر چند ده سال، مجموع سرمایۀ موهوم به هنگام رونق تجارت رشد می کند، و سپس وقتی ظرفیت کارگران برای تحمل انگل های وابسته به آن به سر می رسد، سیر نزولی سرعت می گیرد، سرمایۀ موهوم محو می گردد و سیکل از نو آغاز می شود.

ابعاد این قبیل بحران ها به طور مداوم تا زمان سقوط وال استریت (1929) و بحران بزرگ دهۀ 1930 رشد کرد. بحران بزرگ و متعاقباً جنگ، تمامی این تودۀ انباشتۀ سرمایه را پاک کرد تا سیکل جدید بازسازی بتواند دوباره در سال 1945 آغاز شود. “معاهدۀ جدید” (New Deal) در آمریکا، سیاست های اقتصادی کینزی و به خصوص مقررات پولی بین المللی مصوب کنفرانس برتون وودز (ژوئیۀ 1944)، شرایط را برای یک دورۀ استثنایی رشد پس از جنگ فراهم نمود.

مکانیسم خاصی که برای ایجاد یک حجم بی سابقه از ارزش موهوم در این دوره ضرورت داشت، نقشی بود که به دلار واگذار گردید: یعنی دلار به عنوان واسطۀ جهانی مبادله به جای طلا.

با بکارگیری “طرح مارشال” (یا “برنامۀ بازسازی اروپا” که طی آن آمریکا تلاش داشت تا با ارائۀ کمک مالی به منظور بازسازی اقتصادهای اروپایی پس از خاتمۀ جنگ جهانی دوم، با نفوذ شوروی مقابله کند)، اروپا مورد بازسازی قرار گرفت و طبقۀ سرمایه دار ایالات متحده قادر شد تا بیش از پیش خود را با کار کارگرانی که درگیر بازسازی بودند، غنی سازد. اما سرمایه توانایی سازماندهی این بازسازی را بدون ایجاد حجم جدیدی از سرمایۀ موهوم، در قالب دلارهای غیر قابل تبدیل، نداشت. تا اواسط دهۀ 1960، این سرمایۀ موهوم سقوط خود را آغاز کرد و جهان به دوره ای بلند از بحران وارد گشت. با این حال امروزه حجم سرمایۀ موهوم در گردش در بازارهای پول، بازارهای سَلَف ارز و غیره، به مراتب بیشتر از گذشته است. 98 درصد از ارزش معاملات پولی در جهان، اسپکولاتیو است و تنها 2 درصد از آن بیانگر ارزش های مصرفی واقعی می باشد.

در آمریکا نیز از بحران سال 2001 تا آغاز حادترین بحران سرمایه داری در اواخر سال 2007، “بهبود اقتصادی” با تکیه بر همین سرمایۀ موهوم-از طریق ابداع شمار زیادی از “کلاه برداری” های مالی- رخ داد. اما نهایتاً، این توهم عظیم نیز به یکباره محو گردید و واقعیات پشت خود را آشکار ساخت.

تمامی دولت ها و بانک های اقتصادهای سرمایه داری (درست همان طور که در بحران کنونی مشاهده کرده ایم) با حرکت به سوی تنظیم “مقررات بیشتر” در بازارهای مالی تقلا می کنند تا خود را از بلایی که ماهیت و خصلت این گونه سرمایه است، به بهای از بین رفتن زندگی میلیون ها نفر در سراسر جهان، رها سازند. اما این بار یک تفاوت وجود دارد: توهم اصلاح سرمایه داری، در کلیت آن، تماماً پیش چشم طبقۀ کارگر کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری محو گردیده و جهان این بار آبستن تغییراتی اساسی شده است.

منابع و توضیحات:

(1) http://marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch32.htm#r9

* سرمایۀ استقراضی، پولی است که برای بلند مدت (معمولاً یکسال) به مؤسسه وام داده می ‌شود و چنان چه مؤسسه منحل شود، پرداخت آن در اولویت قرار می گیرد؛ بهرۀ چنین وام هایی به طور مرتب پرداخت می‌شود. معمولاً وام دهندگان، صاحب اوراق قرضه شرکت هستند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *