پول و سرمايه- بخش ۱

از میلیتانت شماره ۵۰

و تأثير آن در ساختار اجتماعات بشری از ديرباز تاکنون

سارا قاضی

بخش نخست

زمانی بود که بشر به طور قبيله ای می زيست و حاصل کار وفعاليت تک تک افراد قبيله روی هم گذاشته شده و به مصرف همه افراد آن قبيله می رسيد.

تا اين که رشد ابزار توليد به جايی رسيد که اولاً امکان مستقر شدن در يک مکان را برای انسان های آن دوران ممکن ساخت و ثانياً کمک کرد تا توليد قبيله از حد نياز بالاتر رفته و در نتيجه مقدار اضافی روی دستش بماند. اين عاملی شد که بعداً قبايل توانستند بر روی اموال اضافی خود با هم داد و ستد کرده و به اين ترتيب پاره ای از کمبودهای قبيله خود را تأمين نمايند.

ارنست مندل در کتاب «الفبای سوسياليزم» در اين باره آورده است:

« بشر بخش بزرگی از هستی ما قبل تاريخ خود را در شرايط فقر مفرط به سر آورده است. بشر نمی توانست غذای لازم جهت ادامه زندگی خود را جز از راه شکار، ماهی گيری و گردآوری ميوه از طريق ديگری فراهم کند.

بشر مانند انگلی چسبيده به طبيعت زندگی می کرد، چرا که قادر نبود به طبيعت، که اساس زيست او را تشکيل می داد، چيزی بيفزايد. او هيچ اختياری بر اين منابع نداشت.

جوامع بدوی به گونه ای سازمان می يابند که در اين چنين شرايط بی اندازه دشوار، بقای دسته جمعی را تضمين کنند. همه مجبورند در امر توليد شرکت کنند و کار هر کس برای زنده نگه داشتن جماعت لازم است. در چنين شرايطی برتری های مادی برای بخشی از قبيله به قيمت قحطی برای بخش باقی مانده قبيله تمام می شود، قبيله را از امکان کار کرد عادی محروم کرده، از اين رو بنيان شرايط بقای جمع را از ميان بر می دارد. بدين سبب است که در اين دوره از انکشاف جوامع بشری، سازمان اجتماعی گرايش به حفظ حداکثر برابری در درون جماعت دارد.

با بررسی نهادهای اجتماعی در 425 قبيله بدوی هابهاوس، ويلر و کينزبرک، دانشمندان انسان شناس انگليسی به نبود کامل طبقات اجتماعی در همه قبايلی که از کشاورزی بی اطلاع بودند پی بردند.» (1)

« اين شرايط مربرط به فقر بنيادی جوامع انسانی تنها با رشد فن زراعت و پرورش دام دگرگون شد. بزرگ ترين انقلاب اقتصادی حيات بشر، يعنی دست يابی به فن زراعت و نيز چند اکتشاف مهم ديگر ما قبل تاريخ (به ويژه فنون کوزه گری و بافندگی) را، مديون زنان هستيم.

اين دوره، از حدود 15 هزار سال پيش از ميلاد در چند نقطه جهان- به احتمال قوی نخست در آسيای صغير، بين النهرين، ايران و ترکستان- آغاز می شود، و به تدريج به نواحی مصر، هندوستان، چين، شمال آفريقا و سواحل شمالی دريای مديترانه گسترش می يابد. اين دگرگونی را انقلاب نوسنگی ناميده اند، چرا که در دوره ای از عصر حجر رخ داد که ابزار اصلی کار انسان از سنگ تراشيده ساخته می شد (يعنی در واپسين مرحله عصر حجر).

انقلاب نو سنگی توليد مواد غذايی توسط خود انسان را عملی ساخت، يعنی انسان کمابيش اختياردار معيشت خود شد. وابستگی انسان بدوی به نيروهای طبيعی کاهش يافت و امکان ايجاد ذخيره غذايی فراهم آمد اين امکان به نوبه خود عده ای از اعضای جماعت را از ضرورت توليد برای خود آزاد کرد. بدين گونه نوعی تقسيم کار اقتصادی توانست بوجود آيد، يعنی نوعی تخصص مشاغل که بارآوری کار انسان را افزايش داد.»(2)

سپس سران و مسئولان نگه داری از اين مازاد که هم چنين کنترل اموال قبيل را نيز به عهده داشتند، احساس صاحب اين اموال بودن را کرده و کم کم توليد اضافی قبيله و اموال داد و ستد شده را «متعلق» به خود دانسته و اجازه استفاده رايگان افراد قبيله خود را از آن اموال گرفتند. اين نتيجاً به پديده «مالکيت خصوصی» منتهی گرديد. اشکال اين مالکيت خصوصی از آن زمان تا کنون بسيار متغير بوده و رابطه مستقيم با شکل نظام حاکم داشته است.

ارنست مندل اين دوران را اين طور توضيح ميدهد:

«در نتيجه پيدايش دائمی و متنابه مواد غذائی اضافی شرايط بدوی سازمان اجتماعی دگرگون شد. تا زمانی که اين مازاد غذائی نسبتا” کم و در روستاهای مختلف پراکنده بود، ساختار برابرگون جماعت روستايی را تغيير نداد. تنها تغذيه چند صنعت گر و مأمور ممکن شد- درست مانند اوضاعی که در روستاهای هندوستان برای هزاران سال برقرار بوده است.» (3)

از طرف ديگر بايد به خاطر داشت که انسان اوليه به علت نداشتن آگاهی و شناخت از طبيعت و علل حوادث طبيعی و بيماری های خطرناک، در برابر حوادث در طبيعت احساس ضعف کرده و در نتيجه، اين نيرو را از سوی نيرويی ماورای خود می شناخت. در اين عصر از حيات انسان، خدايان نقداً وجود داشتند و کسانی که به نحوی خاص از برخی حوادث يا بيماری ها جان سالم به در برده بودند، برگزيده اين يا آن خدا به شمار آمده و رهبرهای مذهبی قبيله خود (و سپس قبايل ديگر) شده و آتشکده ها و معابد را به راه می انداختند و از اين رو، در نزد ديگران از احترام و عزت خاصی برخوردار بوده و واسطه ارتباط بقيه با خدايان می شدند.

موضوع قابل ملاحظه ديگر اين که، قبايلی که در مقايسه با قبايل ديگر از امکانات غذايی و ابزار شکار، کشاورزی و جنگ بهتری برخوردار بودند، نياز به نگهبانانی داشتند که از انبارها حفاظت می کردند. اين افراد در ابتدا، از قوی ترين افراد قبيله انتخاب می شدند. تا اين که توليد افزونه حاصل گرديد و آنان که کنترل اين توليد افزونه را به دست داشتند، از افراد جوان و برومند قبيله برای حفاظت استفاده می کردند.

لذا در ميان اجتماعات بدوی آن دوران دو گروه از قدرت خاصی برخوردار شدند: 1ـ کاهنان و روسای مذهبی 2ـ فرماندهان و روسای نظامی. مندل در اين مورد می گويد:

«اما هنگامی که فرماندهان نظامی و يا رؤسای مذهبی، اين مازاد را از روستاهای منطقه در يک جا انباشتند و يا زمانی که به شکرانه بهبود روش های کشت، مازاد در خود روستا فراوانی يافت، شرايط پيدايش نابرابری های اجتماعی فراهم آمد. اسيرانی که در جنگ يا راهزنی به چنگ آمده بودند و پيش از آن به خاطر نبود غذا کشته می شدند، اکنون از اين مازاد می توانستند تغذيه کنند و در برابر اين خوراک، به کار برای پيروزمندان گمارده شوند. اين آغاز چگونگی پيدايش برده داری در يونان باستان است.

همين مازاد می توانست جهت تغذيه کاهنان، سربازان، مأموران دولت، خوانين و پادشاهان به کار رود و اين چگونگی پيدايش طبقات حاکم در امپراطوری های شرق باستان (مصر، بابل، ايران، هندوستان، و چين) بود.

بنابراين تقسيم اجتماعی کار، تقسيم اقتصادی کار (يعنی تخصص بر مبنای مهارت های توليدی) را کامل می کند. تمامی توليد اجتماعی ديگر برای برآوردن نيازهای توليد کنندگان به کار نرفته و از اين به بعد به دو بخش تقسيم می شود:

الف- توليد لازم: يعنی مواد غذايی ضروری برای توليد کنندگان که بدون کار آن ها جامعه متلاشی می شود.

ب- افزونه توليد اجتماعی: يعنی مازاد توليد شده توسط توليد کنندگان که طبقات دارا آن را ضبط می کنند.» (4)

اين دوران که به آغاز عصر «مالکيت خصوصی» معروف است، دارای زيربنا و ويژگی های مخصوص خود می باشد. اما از آن جايی که اين ويژگی ها در طول دوران های مختلف حيات بشر، به ارث برده شده و به عنوان اساس زيربنای روابط انسان ها را در اجتماع ثابت نگه داشته است، لازم می آيد که اين ريشه و اساس را از ابتدا خوب بشناسيم، تا در جهت ايجاد تغيير در آن، آگاهانه و اصولی پيش رويم. از اين رو، مندل می گويد:

«در جوامع بدوی همه مردان و زنان تندرست عمدتاً به توليد مواد غذايی مشغول می باشند. در چنين شرايطی فقط مدت زمان ناچيزی را می توانند جهت ساختن و انبار کردن وسايل کار، يا آموختن فنون پيچيده (همانند فلز کاری)، و يا جهت مشاهده شيوه دار پديده های طبيعی و غيره صرف کنند.

توليد افزونه اجتماعی، وقت فراغت کافی برای بخشی از بشريت فراهم می سازد تا بتواند خود را وقف همه فعاليت هايی کند که رشد بارآوری اجتماعی کار را تسهيل می کند.

فعاليت های زمان فراغت زمينه بنيادی تمدن، تکامل نخستين علوم (ستاره شناسی، هندسه، آبياری، معدن شناسی و غيره)، و خط نگاری را فراهم آورد.

جدايی كار فكری و كار يدی كه از فعاليت های دوران فراغت حاصل شده، با تقسيم جامعه به طبقات همگام است.

بنابر اين، تا هنگامی که جامعه فقيرتر از آن است که به همه اعضای خود اجازه دهد خود را وقف کار فکری کنند (کارکردهای انباشتی)، تقسيم جامعه به طبقات نشان گر پيشرفت تاريخی است. اما برای پيشرفت، بشريت بهای گزافی پرداخته است.»(5)

در پی جنگ های قبيله ای و اسارت عده ای در دست عده ای ديگر، دوران «برده داری» اولين شکل از نظام حاکم در عصر «مالکيت خصوصی» متجلی شد. در حالی که يک انسان در کمال رفاه ممکن و فارغ از کاری يدی، به گسترش و رشد آموخته های خود در زمينه صنعت و سايرعلوم وقت، مشغول بود، انسان ديگری که در اسارت به سر می برد، هم چون کالايی در تملک در می آمد و مانند حيوان از او بهره کشی می شد. عصر برده داری بسيار طولانی و قبل از زمان فراعنه مصر، يعنی پيش از ظهور «موسی» پيامبر يهوديان وجود داشته، در زمان «عيسی» پيامبر مسيحيان به قدری وحشيانه و دردناک ادامه يافت که به صليب کشيده شدن او به طور سمبليک قرار بود به تمام درد و رنج بشريت پايان دهد. البته چنين نشد، ولی اين نشان گر تداوم مبارزات توده های تحت ستم بر عليه قدرت مندان بود. برده داری آن چنان دوران طولانی ای را طی کرد که حتا در زمان «محمد»، يعنی زمانی که خيلی از اجتماعات شهری تمرکز يافته و تمدنی بزرگ داشتند (مثل ايران) هنوز وجود داشت. در ايران، بيدادگری های شاهان وقت، حمله اعراب به ايران را برای آوردن اسلام، تبديل به يک آلترناتيو نمود! عاقبت با شورش برده داران، دوران مالکيت انسان به شکل برده به سر آمده و انسان از قيد مالکيت انسان ديگر رها گشته و در نتيجه دوران برده داری نيز به سر آمد. حالا اين انسان های آزاد شده، چون نه ديگر قبيله ای بود به آن پناه ببرند و نه از خود چيزی داشتند که با آن نيازهای اوليه خود، مثل خوراک و پوشاک و سرپناه را تأمين کنند، مجبور می شدند تا در زمين های همان اربابان قبلی کار کنند. منتهی اين اربابان را ديگر برده دار نمی گفتند. آن ها بر طبق تعريف «زمين دار» و برده های آزاد شده را که برای کار بر روی زمين استخدام می شدند، «رعيت» می خواندند. به همين ترتيب، زمين داران بزرگ را «فئودال» و اين دوران را به دوران «ارباب ـ رعيتی» يا «فئوداليزم» نام نهادند.

ادامه دارد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *