مختصری پیرامون مفهوم پرولتاریا

مختصری پیرامون مفهوم پرولتاریا

سیروس پاشا

انگلس، در اثر مشهور خود “اصول کمونیسم”(1)، می نویسد:

« پرولتاریا، آن طبقه ایست از جامعه که تماماً به واسطۀ فروش نیروی کار خود به حیات ادامه می دهد و از سودِ هیچ نوع سرمایه ای منتفع نمی شود؛ ]طبقه ای[ که خوشی و درد، زندگی و مرگ، و اصولاً کلّ موجودیّت اش به تقاضا برای کار، و از این رو به تغییر فصول خوب و بد کسب و کار، و نوسانات رقابت افسارگسیخته بستگی دارد.» (2) (تأکید از من است)

او سپس در پاسخ به این پرسش که “پرولتاریا چگونه زاده شد؟”، ادامه می دهد:

« پرولتاریا به دنبال انقلاب صنعتی انگلستان در نیمۀ دوّم قرن گذشته ]قرن هجدهم[ پا به عرصۀ وجود نهاد. ]…[ این انقلاب صنعتی، با اختراع موتور بخار، ماشین های مختلف ریسندگی، ماشین مکانیکی بافندگی و یک رشته وسایل مکانیکی دیگر، ایجاد گردید. این ماشین ها، که بسیار گران قیمت بودند و به همین جهت تهیۀ آن ها تنها به وسیلۀ سرمایه داران بزرگ امکان داشت، کلّ شیوۀ تولید گذشته را دستخوش تغییر کرده و به اخراج کارگران سابق انجامیدند؛ چرا که این ماشین ها قادر بودند تا کالاها را بسیار ارزان تر و بهتر از آن چه کارگران می توانستند با چرخ های ریسندگی ناکارا و وسایل بافندگی دستی خود تولید نمایند، تهیه کنند. این ماشین ها، کلّ صنعت را به دست سرمایه داران بزرگ سپردند و همان مالکیّت ناچیز کارگران (ابزارها، دستگاه بافندگی و غیره) را هم از میان بردند. نتیجه آن بود که سرمایه داران، به زودی همه چیز را در دست خود گرفتند و دیگر چیزی برای کارگران برجای نماند. ]…[ کار، بیش از پیش در میان کارگران تقسیم می گشت؛ به همین جهت، کارگری که سابقاً یک کار به طور کامل انجام می داد، از این پس دیگر فقط یک قسمت از آن کار را عهده دار بود. تقسیم کار، تولیدِ ارزان تر و سریع تر کالاها را مقدور ساخت. این موضوع، فعّالیّت هر فرد کارگر را به یک سری حرکات مکانیکی ساده و تماماً تکراری تقلیل داد. حرکاتی که ماشین ها قادر بودند تا به مراتب بهتر انجام دهند. بدین ترتیب، تمامی صنایع، یکی پس از دیگری، به زیر سلطۀ موتور بخار، ماشین ها و سیستم کارخانه ای درآمدند؛ درست همان طور که پیش تر، این اتفاق برای ریسندگی و بافندگی رخ داده بود.»(3)

به علاوه، مارکس و انگلس در اثر مشترک خود “مانیفست کمونیست” (1848) می نویسند (4):

« به همان نسبتی که بورژوازی، یعنی سرمایه، گسترش پیدا می کند، پرولتاریار، یعنی طبقۀ کارگر مدرن، نیز رشد می یابد؛ طبقه ای از کارگران (Laborer)، که فقط تا موقعی زنده اند که کاری پیدا کنند و فقط موقعی قادر به یافتن شغلی می شوند که کارشان سرمایه را افزایش دهد. این کارگران که باید خود را تکه تکهبفروشند، مثل بقیۀ اقلام تجاری، نوعی کالا محسوب می شوند و در نتیجه آنان نیز دستخوش تمام تغییرات مربوط به رقابت و تمام نوسانات مربوط به بازار می گردند.» (تأکید از من است)

بدین ترتیب، در تعریف مارکس و انگلس از مفهوم پرولتاریا، چند نکتۀ برجسته و قابل تأمّل وجود دارد:

1- “پرولتاریا”، معادل و مترادف “طبقۀ کارگر مدرن (امروزی)” است.

2- پرولترها کسانی هستند که برای ادامۀ زندگی، هیچ راهی جز “فروش نیروی کار” خود به دیگران ندارند.

3- موقعیّت و وضعیّت پرولتاریاست که آن ها را به “سرمایه” وابسته می سازد.

4- این، “گسترش” سرمایه – و نه رفع نیازها و حوایج شخصی سرمایه داران- است که نقش پرولتاریا را تعریف می کند.

5- آن ها خود را “تکه تکه” می فروشند؛ یعنی بر خلاف بردگان که یک بار و برای همیشه، فروخته و به مایملک دیگران تبدل می شدند.

6- اصطلاح “Laborer” عموماً و به طور ضمنی، مفهوم کار یدی (Manual Labor) را تداعی می کند؛ با این حال مارکس توضیح می دهد که کارگر فکری همان قدر پرولتر است که کارگر یدی. و در آخر،

7- پرولتاریا، یک “طبقه” است.

در ادامۀ بحث پرولتاریا، یادآوری و ذکر چند نکتۀ دیگر ضروری است:

1- صحبت از پرولتاریا، به معنای تقسیم بندی جامعه شناسانۀ مردم به فی المثل گروه های درآمدی، گروه های شغلی و نظایر این ها نیست.(5) بلکه پرولتاریا، یک وجود واقعی، مستقل و تاریخاً توسعه یافته است که خودآگاهی (Self-consciousness) و روش های عملکرد جمعی خود را داشته و دارد. رابطۀ یک پرولتر و طبقه، با آن چه که در جامعه شناسی غیردیالکتیکی مطرح می شود، تفاوت دارد. در این نوع جامعه شناسی، یک فرد با خصوصیات مختلف می تواند عضوی از یک طبقۀ معیّن باشد یا نباشد. در صورتی که افراد مختلف جامعه، به واسطۀ پیوندهای بسیاری به یک طبقه مرتبط هستند؛ پیوندهایی که از خلال آن، این افراد در تقسیم اجتماعی کار و هم چنین مبارزه بر سر توزیع ارزش اضافی شرکت می کنند.

2- نکتۀ دیگری که باید در ارتباط با پرولتاریا در نظر داشت، کارمزدی (Wage Labor) است. کارمزدی، نخستین و اصلی ترین صورت و شکل شرکت پرولتاریا در پروسۀ کار است: یعنی خرید نیروی کار کارگر مطابق با زمان کار. البته در پاره ای از کارها، دستمزد کارگران بر اساس سطح و میزان تولید آن ها تعیین می شود و نهزمان کار، که مارکس این قبیل کارها را نیز فرمی از کارمزدی در نظر می گیرد. ضمناً، امروزه برخی کارگران قانوناً مجاز به فروش تولیدات خود از طریق مثلاً کار قراردادی هستند. یعنی در پروسۀ کار خود، اندکیامتیاز دریافت می دارند. در این جا این سؤال به وجود می آید که آیا این قبیل کارگران نیز جزو پرولتاریا محسوب می شوند یا خیر؟ این امتیاز، قطعاً آگاهی این بخش از کارگران را تضعیف می کند، ولی از آن جا که این کارگران نیز در جامعۀ سرمایه داری زندگی می کنند و راهی جز فروش نیروی کار در برابرشان قرار ندارد، پرولتر محسوب می شوند. بنابراین این شکل امتیازدهی، در آگاهی آنان تأثیر دارد و نه در خاستگاه طبقاتی شان.

3- طبق تعاریف فوق، کسانی که در جامعۀ سرمایه داری، تنها به واسطۀ فروش نیروی کار خود زندگی می کنند، جزو پرولتاریا هستند؛ حتی اگر قادر به یافتن یک شغل نباشند (البته در این حالت بخصوص، چنان چه شرایط زندگی نیز به شدّت دشوار گردد، ممکن است کارگران به لمپن پرولتاریا (6) تبدیل شوند؛ مانند باج گیران، دزدان، فاحشه ها، تکدّی گران و امثالهم).

4- آخرین و مهم ترین مسأله در ارتباط با پرولتاریا، مسیر تاریخی این طبقه است. همان طور که مارکس در سرمایه توضیح می دهد، با افزایش حجم فقر، فشار، فساد و استثمار، « عصیان طبقۀ کارگر پیوسته شدیدتر می گردد و مکانیسم پروسۀ تولید سرمایه داری، خود، آن ها را به متحد شدن و سازمان یافتن می کشاند».(7) پرولتاریا نه استثمار را می خواهد، و نه اصولاً قادرست تا طبقۀ دیگری را استثمار کند؛ آن ها خود تولیدکننده هستند و جالبست که سرمایه داری عملاً تمامی مهارت های لازم برای سازماندهی عقلایی کار اجتماعی را به پرولتاریا آموخته است. بنابراین اهمیّت تاریخی پرولتاریا نهایتاً این نیست که آن ها تحت ستم قرار دارند، بلکه اینست که پرولتاریا تنها طبقۀ قادر به سرنگونی نظام سرمایه داری و ایجاد یک جامعۀ بی طبقه می باشد.

منابع و توضیحات:

(1) انگلس در سال 1847، دو برنامۀ پیش نویس را برای اتحادیۀ کمونیست ها به رشتۀ تحریر درآورد (پیش نویس نخست در ماه ژوئن و بعدی در اکتبر همان سال بود). پیش نویس دوّم، که به “اصول کمونیسم” شهرت دارد، نخستین بار در سال 1914 و در نشریۀ “Vorwärts” حزب سوسیال دموکرات آلمان به چاپ رسید.

(2) F. Engels, “Principles of Communism” (1847), Marxists.org

(3) Ibid

(4) K. Marx; F. Engels, “Manifesto of the Communist Party” (1848), Marxists.org, chap 1 (Bourgeois and Proletarians)

(5) در واقع یک نکتۀ بسیار مهم در متد و تئوری مارکس در بررسی مقولۀ طبقه اینست که هدف او به طور اساسی دستیابی به تقسیم بندی های مختلف برای جای دادن مردم در گروه های مختلف نبوده، بلکه جلب توجّه به دینامیسم پایه ای تحوّلات اجتماعی در جامعه است. ن.ک به:

م. تمجیدی، “روزنه ای به اعماق، باز هم بحثی در مورد طبقه”، فصل نامۀ سامان نو، شمارۀ 1، بهمن 85، ص. 16

(6) اصطلاح لمپن پرولتاریا (Lumpenproletariat)، نخستین بار به وسیلۀ مارکس در “ایدئولوژی آلمانی” (1846) و سپس در آثاری مانند “مانیفست کمونیست” و “مبارزات طبقاتی در فرانسه” به کار رفت.

(7) ک. مارکس، “سرمایه”، ج 2، ترجمۀ ایرج اسکندری، انتشارات فردوس، 1386، فصل 24، بخش 7 (گرایش تاریخی انباشت سرمایه داری)، ص. 983

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *