بحث آزاد: نکاتی دربارۀ کار علنی

شجاع ابراهیمی

از میلیتانت شماره ۵۶

من در این جا مشخصا به عنوان یک فعال کارگری کمونیست، و کسی که در مجموع چندین سال در سنندج، بوشهر، تهران، همدان، زنجان و بیجار و شهرهای دیگر مشغول کار و در عین حال فعالیت کارگری بوده ام و در حد توان و فعالیت هایم درس هایی، ولو کوچک، آموخته ام، می خواهم به یکی از مسائلی بپردازم که تاکنون به بحث های زیادی در جنبش کارگری و میان فعالین کمونیست دامن زده، و شاید به همین اندازه یا بیشتر منشا بدفهمی و تحریف بوده است: مسأله “فعالیت علنی”.

من تاکید کردم که به عنوان فعال کارگری کمونیست، صحبت می کنم. یعنی اولا مخاطبین خاص من در این نوشته، فعالین کمونیست هستند، و نه کسانی که این چشم انداز را بسیار دور یا ناممکن می دانند، و ثانیا من رک و راست خواهان به قدرت رسیدن طبقه کارگر، برچیده شدن سیادت بورژوازی و نابودی سرمایه داری، و در یک کلام سرنگونی طلب هستم. من در یک جنگ طبقاتی هستم و در این راه به کوچکترین سازشی تن درنمی دهم. در نتیجه، این “اهداف”، “ابزار”های خاص خودش را می طلبد و بنابراین وقتی می خواهم از مفهوم فعالیت علنی صحبت کنم، این مفهوم ناچار “تابع” هدف من است و بنا به هدف من، تعریف می شود.

در ابتدا باید یادآوری کنم که صحبت کردن از فعالیت علنی، به صورت کلی و بدون در نظر داشتن شرایط زمانی و مکانی، یک بحث تماماً انتزاعی و بی معنا است. بنابراین من می خواهم به طور مشخص در مورد این مفهوم در جامعه ایران و شرایط خاص سیاسی-اجتماعی آن صحبت کنم. این را از همین ابتدا گفتم تا راه را برای انواع سوء استفاده ها و قیاس های بی ربط و اشتباهات احتمالی که بعضا در این مورد می شود، ببندم.

در این بحث کاملا اهمیت دارد که مثلا ما در شرایط عینی خاص اروپا مشغول فعالیت هستیم یا در شرایط یک کشور به شدت عقب مانده سرمایه داری مانند ایران (که کارنامه سی و چند سال گذشته اش، شاهد سرکوب کردستان، ترکمن صحرا، اهواز و آمل و … بعدها کشتارها و قتل عام زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ به ویژه در سال ۶۷، قتل های زنجیره ای در دورۀ “اصلاحات” یا فجایع ۳ سال پیش در وقایع پس از ۲۲ خرداد بوده است). ماهیت رژیم سرمایه داری ایران در سی سال گذشته هیچ تغییری نکرده و اتفاقا در چند سال گذشته به خاطر وضعیت بحرانی خود رژیم- چه در سطح داخلی و چه خارجی- موج شناسایی مخالفین و سرکوب افزایش پیدا کرده است.

بعد از این نکته، باید به این موضوع اشاره کنم که در ایران و طی چند سال گذشته انواع کتب مارکسیستی کلاسیک، از جمله مجموعه آثار لنین، را خود رژیم به چاپ رسانده است. رژیم جمهوری اسلامی همایش ها و نشست هایی را با مضمون مارکسیسم، آنارشیسم، جنبش اشغال وال استریت و غیره برگزار می کند و بعد کسانی را به عنوان “متخصص اقتصاد سیاسی” و آکادمسین “مارکسیست” علم می کند و می گذارد که با خیال آسوده حرف بزنند. تا چند سال پیش، به اصطلاح فعالین مارکسیستی بودند که در دانشگاه تهران ضد لنین صحبت می کردند و کوچک ترین مشکلی برایشان پیش نمی آمد و اتفاقا با استقبال از طرف حراست و اطلاعات هم رو به رو می شدند. اما برعکس شما وقتی بخواهید به افزایش قیمت مرغ اعتراض کنید، با ناباوری می بینید که به خاطر شرایط حاد جامعه، ماجرا سیاسی می شود و کار به جایی می کشد که وزیر اطلاعات هم در این مورد حرف می زند! وقتی می خواهید به طور مستقل و با سازمان یابی مردمی به یاری هموطنان زلزله زده در آذربایجان بشتابید، بلافاصله رژیم نگران می شود و می خواهد شما را تمام و کمال شناسایی کند. وقتی می خواهید “تشکل” ایجاد کنید (مانند “سندیکای شرکت واحد”، یا “شورای کارگران بیکار” و نظایر این ها)، آن وقت همه چیز فرق می کند و از زمین و هوا به شما یورش می آورند. اگر بخواهید مانند کارگران خاتون آباد برای ابتدایی ترین حقوق خود اعتراض کنید، با هلیکوپتر می آیند و سرکوب می کنند. یعنی سرمایه داری ایران، بنا به ماهیت و منطق درونی خودش همان طور رفتار می کند که سرمایه داری جهانی (لازم به یادآوری کشتار اخیر کارگران معدنچی در آفریقای جنوبی و سرکوب هایی که امروز در کشورهای اروپایی و آمریکا می شود نیست)؛ ولی این واکنش ها و سرکوب ها در مقیاسی بسیار شدیدتر از کشورهای پیشرفته سرمایه داری صورت می گیرد. بنابراین سرمایه داری چه در کشورهایی با دموکراسی بورژوایی باشد، چه در سیستم های سرکوبگر و ارتجاعی که حتی فاقد همان دموکراسی نیم بند هستند، از هرنوع تشکل و سازمان یابی کارگری و اعتصاب به شدت وحشت دارد و تمام نیروی خود را صرف شناسایی و خفه کردن آن می کند. درحالی که با محافل صرفا روشنفکری و بی ارتباط با جنبش کارگری، یا “مارکسیست” های ضد لنین و ضد تحزب و تشکیلات، کار چندانی ندارد، و می گذارد که “مارکسیسمِ منهای حزب و عمل” را تبلیغ کنند. اما واقعیت این است که هیچ فعال سیاسی مارکسیستی نمی تواند به صورت انفرادی، پراکنده، بدون سازمان یافتن، بدون دیسیپلین حرکتی انجام دهد. بنابراین فعالیت، همیشه دو بخش اصلی دارد. یک بخش، سازماندهی درونی است و بخش دیگر ارتبط گیری، آموزش، تبلیغ، شرکت در تظاهرات و اعتصاب و غیره. رژیم بخش عمده توان خود را به کار می برد تا کسانی را که به خصوص در بخش اول فعال هستند شکار کند و به این ترتیب، یک هسته مخفی اولیه را که درحال شکل گیری است، در نطفه خفه نماید. از این جا اهمیت سازماندهی درونی و البته طریقه علنی شدن و نشان دادن خود به کارگران اهمیت پیدا می کند.

روشن است که یک جنبش و یا خط سیاسی را نمی توان پنهان کرد. اما سازماندهی و تشکیلات آن قابل پنهان سازیست و باید باشد. جوهر تلفیق کار مخفی و علنی در همین نکته نهفته است: سازماندهی و تشکیلات باید کاملا مخفی باشد و هیچ کسی خارج از تشکیلات هم از آن باخبر نباشد. حتی این اطلاعات باید درون تشکیلات هم رده بندی شده باشد، یعنی همه افراد نیازی ندارند که به تمامی اطلاعات دسترسی داشته باشند. تحت چنین شرایطی، ضربه پذیری گروه پایین می آید. اما در برابر آن، جنبش و گرایش سیاسی، علنی است، آکسیون ها (مثلا اول ماه مه) در روز روشن و در دید دیگران انجام می شود، شعارها را دیگران می شنوند، نشریات و پلاکادرها را می بینند و خلاصه حضور جنبش، هم زمان با مخفی بودن سازماندهی و تشکیلات آن، علنی است. مثلا خود من را هم بسیاری به عنوان فعال کارگری در ایران می شناختند، من به صورت علنی در آخرین مراسم اول ماه مه در سنندج حاضر شدم، ولی تا زمان خروج اجباری ام از کشور، هیچ کسی مطلقا از گرایش سیاسی من مطلع نبود.

به طور خلاصه، این دو بخش فعالیت، اولا با هم معنا پیدا می کنند؛ ثانیا، وزن و اهمیت هرکدام با توجه به شرایط زمانی و مکانی، یعنی با درنظر داشتن توازن قوا در جامعه و تحلیل مشخص از شرایط مشخص، و همین طور با توجه به اهداف شما (این که کمونیست انقلابی هستید یا یک رفرمیست “خجالتی”) تعیین می شود.

بنابراین من وقتی از “علنی” بودن صحبت می کنم، منظورم آن دسته از فعالیت هایی است که به موازات سازماندهی اکیدا مخفی، برای نشان دادن حضور خود در میان کارگران، ارتباط گیری با آن ها و کسب اعتماد متقابل انجام می دهید. همین و همین. در این جا مشت کسانی باز می شود که از یک طرف خودشان را “مارکسیست” می دانند، اما از طرف دیگر، “علنی” بودن را معادل نامه نگاری با انواع و اقسام نهادهای رژیم، اتکا به فعالیت “قانونی” و معرفی کردن “ماهیت” خودشان می دانند و حتی با افتخار اعلام می کنند که ما چیزی برای پنهان کردن نداریم و هدفمان فقط احقاق حقوق کارگران است! (و لابد جمهوری اسلامی هم می گوید: عجب هدف والایی! بگذارید ما هم به شما کمک کنیم!). با این رویکرد ساده لوحانه، اول “وجود” یک تشکیلاتی که باید مخفی و پنهان باشد، برای جمهوری اسلامی آشکار می شود، و بعد به قول اخوان ثالث “زآن سپس دیگر، یار اهل و کارها سهل است”. از این جا به بعد، جمهوری اسلامی، قدم به قدم شروع به شناسایی ماهیت این تشکیلات، عناصر و رهبران اصلی آن، حوزه فعالیت، مرتبطین به آن و غیره می کند. بنابه تجریه می گویم که کسانی که این رویکرد را دارند، از فرط ناآگاهی این خط را ادامه نمی دهند. مساله این است که عرصه فعالیت کارگری، برای این افراد ظاهرا به یک دکان برای نان درآوردن تبدیل شده است. آن ها به دلیل این که کمونیست های حقیقی و انقلابی نیستند و در محیط سیاسی نادرستی تعلیم دیده اند، اهداف واقعی را به کناری گذاشته و فقط به دنبال کسب “شهرت”، “رهبری”، “تعداد اعضای زیاد” و غیره در سطح جنبش کارگری هستند (در یک کلام می خواهند خود را “چهره” کنند) و با این کار خود، دیگران را هم با خطرات امنیتی دنبال می کنند و به جنبش کارگری لطمه می زنند. برخی از آن ها هم ظاهرا فعالیت سیاسی را با “خبرنگاری” اشتباه گرفته اند؛ وظیفه ما فقط اطلاع رسانی و تهیه خبر برای نشان دادن “میزان ارتبط” با کارگران نیست. وظیفه ما مارکسیست های انقلابی سازماندهی و ایجاد هسته های مخفی کمونیستی کارگری است و این که چهار کارگر پیشرو را پیدا کنیم، به آن ها آموزش دهیم، فعالیت مشترک انجام بدهیم، خط صحیح را بین کارگران ببریم، و نهایتا چند قدم به سمت پایه ریزی حزب انقلابی طبقه کارگر برداریم. در این مورد، جا دارد اشاره کنم که حدود دو سال پیش در زمان تشکیل مجمع عمومی و انتخاب نمایندگان کارگری از سوی حدود ۲۵۰ کارگر اعتراضی در محلی، حضور پیدا کردم. در این بین، یکی دو نفر از این نوع “فعالین کارگری” که در بالا توصیف شد، با دوربین تصاویری را از جمع تهیه و سپس همان تصاویر را به نام “تشکل کارگری” خود علنی کردند. نتیجه این شد که فردای آن روز تعداد شرکت کنندگان به ۶ نفر رسید! این در حالی است که وقتی من خودم وارد یک جمع کارگری می شدم، هرگز نه دوربینی همراه داشتم، و نه موبایل، و نه گزاشی تهیه می کردم. ابتدا با کارگران دوست می شدم. با آن ها به پارک، قهوه خانه و جاهای دیگری می رفتم. سعی می کردم اول صداقت خودم را به آن ها اثبات کنم و نشان بدهم که قصد من به هیچ وجه سوء استفاده  از آن ها نیست (چرا که صمیمیت و اعتماد متقابل، برای تحکیم کردم دوستی و رفاقت و احترام متقابل، یکی از شاخصه های فعالیت یک کمونیست انقلابی است). در این مدت، ارتباط حضوری خودم را با کسانی که پتانسیل بالاتری داشتند، بیشتر می کردم. سعی می کردم در مورد موضوعات مختلفی که سؤال می کنند، با آن ها بحث کنم، تا حد امکان خط درستی را به آن ها منتقل کنم، و مهم تر این که آن ها را ترغیب می کردم تا خودشان درگیر بحث و تهیه گزارش و دخالتگری و غیره شوند.

و نکته آخر؛ یکی دیگر از کج ­فهمی هایی که از مفهوم “علنی” بودن در بین فعالین رایج است، این است که فرد باید در تمامی حوزه های فعالیت سیاسی، از تشکلات حقوق زنان و کودکان کار گرفته تا تشکلات کارگری، حضور داشته باشد. اما ایراد اساسی این کار، دو چیز است: اول، این که فرد نمی تواند در تمامی این حوزه ها تأثیر گذار باشد و باید توان خود را برای کار مستمر در یکی از این حوزه ها صرف کند. دوم، در صورت شناسایی و دستگیری، تمامی ارتباط او با این تشکل ها، لو می روند و دیگران را هم بی دلیل به خطر می اندازد. مثلا ما کسانی را داشته ایم و داریم که همزمان در شش تشکل مختلف عضو بوده اند، هیچ گونه تأثیر به خصوصی هم نگذاشته اند، هیچ نوع سازماندهی انجام نداده اند، بارها هم به زندان افتاده اند و از طریق این نوع “علنی گرایی” (یعنی حضور در همه جا و هیچ جا!)، تمامی ارتباط ها و حوزه های دیگر را هم بی دلیل قربانی کرده اند.

به عنوان جمع بندی باید بگویم که: اول، صحبت کردن از فعالیت “علنی” به شکل کلی و بدون درنظر داشتن شرایط مشخص (این که آیا توزان قوا به نفع طبقه کارگر است یا به ضرر آن)، کاملا انتزاعی است و به اتخاذ تاکتیک ها و استراتژی های نادرسی منجر می شود. دوم، “علنی بودن”، بخشی از فعالیت است که تنها می تواند به موازات و در کنار بخش “مخفی” معنا پیدا کند. علنی بودن یک کمونیست انقلابی، صرفا در نشان دادن حضور خود به کارگران، ارتباط گیری با آن ها و کسب اعتماد متقابل و بردن خط سیاسی به درون آن ها معنا دارد. سازماندهی درونی برای انجام کار، باید در بخش تماما مخفی جای بگیرد. سوم، همان طور که توضیح داده شد، هدف نهایی یک کمونیست انقلابی، ایجاد هسته های مخفی در راستای سرنگونی نظام سرمایه داری است و در این جا علنی بودن تا جایی معنا دارد که در اختیار این هدف باشد. کسانی که “علنی” بودن را به معنای کار قانونی معرفی می کنند، رفرمیست هایی هستند که شهامت اعتراف به این را ندارند، و ضمنا این را هم متوجه نیستند که واقعا کوچک ترین تهدیدی برای رژیم محسوب نمی شوند.

۱۳ آذر ۱۳۹۱

منبع: نشریۀ اکتبر

http://www.october-online.com

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *