جریان های آنارشیسم

سامان راد

از میلیتانت شماره ۵۳

رودولف راکر، نویسنده و فعال آنارکو-سندیکالیست آلمانی (1873-1958)، در کتاب خود با نام “بازتولید زندگی روزمرّه”1 می نویسد:

” آنارشیست ها، همانند بنیان­گذاران سوسیالیسم، خواهان الغای تمامی انحصارات اقتصادی، و اِعمال مالکیت اشتراکی بر سرزمین و همۀ ابزار تولید هستند، ابزاری که استفاده از آن باید الزاماً بدون هرگونه تمایز در اختیار همه قرار داشته باشد؛ چرا که آزادی شخصی و اجتماعی تنها بر پایۀ منافع اقتصادی برابر برای همۀ افراد قابل تصور است. آنارشیست ها در درون خودِ جنبش سوسیالیستی، نمایندۀ این دیدگاه هستند که جنگ علیه سرمایه داری، باید هم­زمان جنگی علیه تمامی نهادهای قدرت سیاسی باشد، چرا که در طول تاریخ، استثمار اقتصادی همواره دست در دست ستم سیاسی و اجتماعی پیش رفته است” (تأکید ها از من است)

بنابراین هدف جریان “آنارشیسم”، به طور کلی و صرف نظر از تقسیم بندی های متنوع و بعضاً متناقض و مغشوش کنونی آن، ایجاد جامعه ای کمونیستی است. اما در این جا تمرکز و تکیۀ اصلی، روی اهمیت دستیابی به آزادی فردی و برابری اجتماعی برای طبقۀ کارگر، از طریق الغای هرگونه اتوریته، اقتدار و نهاد قدرت سیاسی قرار دارد و این ها خصوصیاتی هستند که کم و بیش در میان اکثر جریان های موسوم به “آنارشیست” مشترک می باشند.

اما عملکرد، و نه صرفاً تئوری های آنارشیست ها، آن ها را در دو گروه و مقولۀ اصلی قرار می دهد: مقولۀ فردی و مقولۀ جمعی (اجتماعی). سوسیال آنارشیست ها از جریاناتی نظیر آنارکو-کمونیست ها و آنارکو-سندیکالیست ها تشکیل می شوند، در حالی که آنارشیست های فردگرا، جریان های آنارشیست-رفرمیست و حتی تروریستی را دربرمی گیرند.

اکنون نگاهی دقیق تر به این تقسیم بندی ارائه شده در بالا می اندازیم.

سوسیال آنارشیست ها، متشکل از انقلابیونی هستند که تنها راه نابودی دولت سرمایه داری را اقدام طبقۀ کارگر سازمان­یافته می دانند و به ضرورت خلع ید و سلب مالکیت از بورژوازی برای تحقق کامل جامعۀ کمونیستی، خود-مدیریتی کارگران و توزیع بر حسب نیاز معتقد هستند (به عنوان مثال گروه “اپوزیسیون کارگری”، که از سال 1919 و در نتیجۀ سیاست های کمونیسم جنگی شکل گرفت، به رهبری شلیاپنیکوف، مدودوف و بعدها کولنتای، مواضعی مشابه با این گروه داشت).

سوسیال آنارشیست ها بر این اعتقادند که بودن در یک جماعت، برای حفظ و تقویت آزادی حیاتی است و ضمن باور داشتن به مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید، تماماً از کمونیسم واقعی، حمایت می کنند.

با این حال چهار خط مشی اساسی در نظریۀ سوسیال آنارشیست ها وجود دارد، یعنی: همیاری متقابل، جمع گرایی، کمونیسم و سندیکالیسم. در واقع هر یک از این خطوط، در نحوۀ دستیابی به کمونیسم اختلاف نظر دارند. طرفداران همیاری متقابل2، به عنوان دیدگاهی که در اصل از نوشته های پرودون ریشه می گیرد، حامی سوسیالیسم بازار هستند. جمع گرایان3 بر توزیع بر پایۀ میزان مشارکت پافشاری دارند. آنارشیست-کمونیست ها به گذار بلافاصله به کمونیسم کامل معتقد هستند و سندیکالیست ها (در جریان سوسیال آنارشیسم) بر این نظرند که اتحادیه ها، سازمان هایی هستند که می توانند آغازگاه جامعۀ کمونیستی باشند.

هم مارکسیست ها و کمونیست ها، و هم سوسیال آنارشیست ها، طی مبارزۀ متحدانۀ خود برای سرنگونی سرمایه داری، اغلب در اتحادیه ها، اعتراضات، اعتصابات و نظایر این ها، مداخله می کنند.

برعکس آنارشیست های فردگرا، ذاتاً مخالف تمامی اشکال اقتدار، اتوریته و سازمان هستند و معتقدند که قدرت سازمان یافتۀ هر کسی، در تناقض با اصول آنارشیسم قرار دارد. آنارشیست های فردگرا غالباً از دو مسیر عملی متمایز دنباله روی می کنند:

الف؛ رفرمیست ها، که بر نیاز به آموزش و آگاهی اجتماعی نسبت به اصلاح جامعه و دستیابی به سرمایه داری بازار آزاد و مبتنی بر همیاری متقابل برای تشویق رقابت تماماً آزاد، تأکید دارند. آن ها گاهی از اعتصابات و اعتراض های مختلف اجتماعی حمایت و در آن ها مداخله می کنند، اما این کار را تنها به شکل خودانگیخته و خودبه­خودی انجام می دهند؛ چرا که اساساً مخالف انجام این گونه اقدامات از سوی گروه ها یا احزاب سازمانده هستند.

ب؛ تروریست هایی که ترور انقلابی را در توده ها و دولت برمی انگیزند، و با انجام اغتشاش های دوره ای، توده های مردم را به شرکت خودانگیخته در سرنگونی دولت متقاعد و راهنمایی می کنند.

برای آنارشیست های فردگرا، از هر دو دستۀ فوق، بودن در یک جمع، معادل از دست رفتن آزادی آن ها است. ماکس اشترنر می گوید:

“کمونیسم، با الغای کلّ مالکیت فردی، فقط من را هم­چنان بیش­تر به سوی وابستگی به دیگری، یعنی، وابستگی به کلیت یا جمع بازمی گرداند ]… و این امر[ مانع حرکت آزادنۀ من است، قدرتی است مطلق که بر فراز من قرار دارد. کمونیسم به درستی علیه فشاری که من از سوی مالکین منفرد تجربه می کنم، طغیان می کند؛ اما قدرتی که در دست جمع قرار می دهد، به مراتب مهیب تر است”4

مارکسیست ها مسلماً با هر دو جریان آنارشیست های فردگرا مخالف هستند، چرا که آن ها به دلیل تحمیل خشونت آمیز اراده و خواست فردی خود به کل جامعه، از توده ها منزوی و جدا می شوند و در نهایت این موضوع تنها به دلسردی کارگران، افزایش سرکوب های دولتی و تخریب سازمان های انقلابی منجر می گردد، و کارگران و کمونیست های انقلابی در مقابل دولتی که اکنون هارتر شده است، بی حفاظ باقی می مانند.

مارکسیست ها با جریان های ضدّ اتوریته تعارض دارند، چرا که این گونه جریان ها در واقعیت امر به دولت سرمایه داری اجازه می دهند که طبقۀ کارگر را از سازمان یافتن در ساختاری نیرومند که قادر به سرنگونی نظام باشد- ساختاری که ناگزیر از درجه ای اقتدار و اتوریته برخوردار است- بازدارد.

به علاوه مارکسیست ها با این ایده که “جمع”، مسبب سلب آزادی هاست، مخالفند. ماهیت انسان تنها می تواند از طریق تعامل با همنوعانش تحقق پیدا کند و از همین رو این ماهیت، خود خصلت اجتماعی دارد. مارکس در اشاره به روح جامعۀ سرمایه داری به درستی می گوید که “حق مالکیت خصوصی عبارت است از حق برخورداری انسان از دارایی های خود و داشتن اختیار مصرف آن ها به میل خویش؛ بدون توجه به انسان های دیگر، مستقل از جامعه؛ یعنی حق سودجویی شخصی ]…[ چنین حقی هر انسانی را وامی دارد که انسان های دیگر را نه عامل تحقق آزادیِ خویش، بلکه مانعِ آن بداند.”5 به قول او، تنها زمانی آزادیِ انسان کامل خواهد شد که “انسان، توانایی های اختصاصی­اش را چون نیروهای اجتماعی بشناسد و سازمان دهد و به این سان دیگر نیروهای اجتماعی را از نیروی خویش به شکل قدرت های سیاسی جدا نکند”6.

این مالکیت خصوصی است که موجب می شود انسان ها یک دیگر را “مانع” آزادی یک دیگر بدانند و این دقیقاً همان چیزیست که آنارشیست های فردگرا قصد حفظش را دارند. از زمان آغاز تکامل بشر، وجود “جمع” نه فقط برای حفظ و تداوم حیات، بلکه برای تولید زیرساخت ها و امکانات مادی که بشر را نهایتاً به سوی تحقق کمونیسم یاری می رساند، ضروری بوده است. بنابراین رسیدن به کمونیسم، بدون اتکا به نیروی جمعی امکان ناپذیر و بی معنا خواهد بود.

2 Mutualism

3 Collectivist

4 Marx Stirner, “The Ego and His Own”, pp. 131-132:

http://www.df.lth.se/~triad/stirner/theego/theego.pdf

5 کارل مارکس، «دربارۀ مسألۀ یهود و گامی در نقد فلسفۀ حق هگل»، ترجمۀ مرتضی محیط، نشر اختران (1381)، ص. 36

6 همان، ص. 43

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *