تاریخچه اتحاديه کمونيستهای ايران
تاريخ مختصری از اتحاديه کمونيستهای ايران (سربداران)*
حزب کمونيست ايران: مارکسيست- لنينيست- مائوئيست
این مقاله در اول مهرماه 1383 بطور اختصار در شماره ی یازدهم نشریه ی «چه باید کرد؟» ارگان «شورای انقلابی جوانان سوسیالیست» منتشر شد. از آنجائیکه بعد از شکست مفتضحانه ی مائوئیستهای نپا ل بحث «مائوئیزم» مجدددا داغ شده است، برای شناخت مائوئیستهای وطنی ، این نوشتار را با اضافه کردن فاکت و فیگورهای جدید و مستند، برای چاپ در نشریه وزین « میلیتانت» ارسال می کنم. امید دادآر
از شکل گیری «اتحادیه کمونیستها» تا انقلاب 1357
عده ای از دانشجويان ايرانی فعال در کنفدراسيون بخش کاليفرنيا ( آمريکا) در سال 1349 ، گروهی به نام « سازمان انقلابيون کمونيست» را تشکيل دادند.
از بنیا نگذاران اين سازمان می توان به افرادی نظیر «حميد کوثری»، «محمد امينی»، «سیامک زعيم» و «علی آبادی» اشاره کرد. آنها ابتدا به لحاظ نزديکی مواضع ايدئولوژيک و سياسی شان با «سازمان انقلابی حزب توده»، خواهان پيوستن به آن بودند ولی به دليل اختلاف بر سر اينکه در آن حل شوند يا استقلال تشکيلاتی خود را حفظ کنند با آن وحدت ننمودند. نشريه آنها « کمونيست» ناميده می شد و شديدا هوادار انديشه « مائو تسه دون» بود. اين سازمان، غير از فعاليت در عرصه دانشجوئی که بعدها منجر به ايجاد يک اتحاديه ی دانشجویی موسوم به «کنفدراسيون احيا» گردید، با مبارزين ايرانی فعال در کشورهای عرب خاورميانه نيز تماس داشتند. اين تماس ها بعدا در سال 1355 منجر به وحدت با برخی از افراد باقی مانده از «گروه فلسطين» که با نام گروه «پویا» فعالیت می کردند، شد و گروه جدید « اتحاديه کمونيست ها» ( از این به بعد اتحادیه) نام گرفت. مبارزه عليه خط شوروی و سرمشق قرار دادن الگوی چين و آلبانی مضمون اصلی موضع گيری های اين گروه بود که عمدتا در نشریه « حقیقت» ارگان رسمی این سازمان منتشر می شد.
« اتحاديه » چندین سال پیش از وقوع انقلاب 1357، بعلت درک نادرست از جایگاه بورژوازی در آرایش طبقاتی جامعه ایران و همین طور دنباله روی از تز انقلاب دمکراتيک ( مرحله ای)، “«حضرت آيت الله خمينی»” را بمثابه ی رهبر” روحانيون مترقی ايران” معرفی و به همصدایی با آنان پرداختند. برای نمونه اين سازمان در جزوه ی با نام «سخنی با پويندگان راه انقلاب ايران ( انتقادی بر مشی چريکی) » که اولين چاپ آن در اسفند 1354 منتشر شد، در حمايت از «خمينی» و ساير روحانیت دنباله رویش، چنين نوشتند:
” روحانيون مترقی ايران برهبری «حضرت آيت الله خمينی» رو در روی رژيم شاهنشاهی و وطن فروشيهايش ايستاده است، و به مبارزات خود ادامه می دهد و در اين پيکار عادلانه خويش است که مرتب نيز شهيد و زندانی می دهد و دوش به دوش ديگر اقشار و طبقات خلق راه رهائی ايران و مردم ايران را ميسپرد. مبارزات خشمناگ و سازمانيافته ی 15 خرداد امسال روحانيون مترقی وطن ما در قم نمونه ئی است که طی سالهای اخير نظير نداشته است”. ( ص 22)
” پانزدهم خرداد امسال (1354) روحانيت مترقی و ستاد رزمنده اش در قم، تحت تعاليم و رهنمود های ارزنده و انقلابی « حضرت آيت الله خمينی »، به پاس خون شهدای اين روز و برای مبارزه با حزب رسوا و فاشيستی رستاخيز، قيامی پر شکوه کردند که راستی طی چند سال گذشته، پس از مبارزات اتوبوسرانی تهران، در نوع خود بی نظير بود. سه روز متوالی، مدرسه فيضيه قم، در دست روحانيون و در محاصره نيروهای سرکوب دولتی بود. و ما آنقدر پايه در ميان توده های مردم نداشتيم که بتوانيم، طی اين سه روز، کارگران، فلان شهرستان، دهقانان فلان روستا، بازاريان يا دانشجويان فلان نقطه را، به پَشتيبانی از روحانيت در حال مبارزه برخيزانيم و شايد هم اصلا فکرش را نکرديم. اينرا می گوئيم به خود گذاشتن مبارزات توده”. (ص 83)
نظریه پردازان «اتحادیه» بر این باور بودند که “هرگز تحت رژیم شاه، دمکراسی بورژوایی نمی تواند بوجود آید و سرنگونی دربار شاه بدست توده های مردم، پیش شرط هر گونه دمکراسی در کشور” خواهد بود («حقیقت» شماره ششم، اسفند 1355) . این برداشت انحرافی دارای چندین اشکال عمده بود که عبارتنداز:
اولا- این نگرش، شاه و دربار را از کل سیستم سرمایه داری جدا کرده و به جای خلع ید کامل از نظام سرمایه داری که شاه نیز بخشی از ان بوده، بر روی تغییر یک مهره یا قسمتی از حاکمیت سرمایه تاکید می کرد. همانطور که تجربه به ما نشان داد سرنگونی دربار و حکومت شاهنشاهی نه تنها باعث برپایی دمکراسی در جامعه نشد بلکه یک حکومت دیکتاتوری دیگر را در پی داشت.
هم اکنون، حزب کمونیست نپال (مائوئیست) نیز دچار همین انحراف است؛ یعنی مائوئیستها نپال بجای تلاش در جهت الغا و نابودی کل نظام بورژوازی و تلاش در جهت ایجاد جامعه ی نوین سوسیالیستی، تنها به شعار بر کناری شاه نپال از قدرت بسنده کرده اند. این موضع گیری انحرافی در حالی از طرف مائوئیستها نپال مطرح می شود که آنها به دولت بورژوایی تعهد داده اند تا ارتش و سیستم کمونی شان را در مناطق تحت کنترل، ملغی نمایند.
ثانیا- صرفا سرنگونی شاه و دربارش و حتا جایگزینی یک جمهوری ( اسلامی یا دموکراتیک خلق) به معنی خلع ید از بورژوازی نیست. چراکه “برای بورژوازی تسلط اقتصادی همه چیز است و شکل تسلط سیاسی از اهمیت بسیار کمی برخودار است؛ بورژوازی به همان راحتی می تواند تحت یک جمهوری حکومت کند. حتی در جمهوری سلطه اش مطمئن تر است، به این معنا که تحت یک نظام سیاسی جمهوری هیچ تغییری در ترکیب دولت و یا ترکیب گروهبندی احزاب حاکم بر بورژوازی اثری ندارد”. ) دو دستنوشته از لنین)
ثالثا- و مهم تر از همه، «اتحادیه» به دنبال دموکراسی بورژوایی است چراکه به دموکراسی پرولتری که تنها از درون یک انقلاب سوسیالیستی حادث می شود، باور نداشته و با نفی سیادت پرولتاریا، جایگزینی یک حزب منحط بوروکراتیک ( نظیر حزب مائو) را به جای طبقه کارگر در دستور کار خود قرار می دهد.
پس از انقلاب 1357، «اتحادیه» جامعه ایران را نیمه فئودال – نیمه مستعمره ارزیابی کرده و معتقد بود که هئیت حاکمه جدید نه تنها تثبیت نشده، بلکه پراکنده و غیر متمرکز است . «اتحادیه» ترکیب طبقاتی در هئیت حاکمه را به سه جریان اصلی تقسیم نمود:
جریان نخست را «بورژوازی کمپرادور» نامید که بازماندگان رژیم گذشته بودند. ماهیت این جریان را کاملا ارتجاعی و حافظ منافع سرمایه داران وابسته ، زمینداران بزرگ و ارتجاع جدید در حال رشد در نظر گرفت. این جریان در ارتش صاحب قدرت و نفوذ بودند.
جریان دوم به اعتقاد نظریه پردازان اتحادیه « نیروهای بوژوازی ملی و لیبرال» بودند که بطور ناپیگیر با امپریالیزم مبارزه می کردند و دارای خصلت ترقی خواهانه بودند. جناح راست این جریان در «نهضت آزادی» و بعدها با تشکیل « حزب جمهوری اسلامی» در آن متبلور شده بود که ابتدا دارای ماهیت سازشکار و مماشات جو بودند که بعدا به جریان کاملا ارتجاعی تغییر ماهیت دادند. این جریان در اکثریت ارگانهای اجرائی صاحب نفوذ بود.
«خرده بورژوازی سنتی» سومین جریانی بود که اتحادیه در تقسیم بندیهای خود از جناح حاکم ارائه داد. رهبر این جریان خمینی بود که ” بر حسب جایگاه طبقاتی اش، از یک سو با امپریالیزم و ارتجاع داخلی تضاد داشت و از سوی دیگر با منافع انقلابی کارگران و دهقانان ستیزه جوئی می کرد و از این رو موقعیتی نوسانی داشت”. این جریان دارای نمایندگان قابل توجهی در ارگانهای اجرائی حکومتی نبود ولی از پشتیانی اکثریت مردم ایران برخوردار بود.
حالا با شناخت بینش گنگ و مخدوش «اتحادیه» در مورد ترکیب «هئیت حاکمه»، سعی می کنیم به موضع گیرهای انحرافی و ضد کمونیستی این جریان مائوئیستی بپردازیم. بخشی از انحرافات «اتحادیه» از همین درک نادرست جایگاه بورژوازی در آرایش طبقاتی جامعه ایران نشات می گیرد.
از تئوری انحرافی تا عمل ضد انقلابی
در شرایط اعتلای انقلابی مردم ایران در سال 1357 و در حالی که توده های میلیونی در درون خیابانها به سر می بردند، «اتحادیه» از نیروهای «جبهه ملی» – یعنی جاده صاف کن های حاکمیت نوپای سرمایه داری تئوکراتیک آتی- خواست که به صف خلق بپیوندند. این مساله به روشنی دیدگاه انحرافی و توهم آمیز«اتحادیه» به بورژوازی را به ما نشان می دهد. در این رابطه در اعلامیه ی این سازمان در تاریخ 27 اسفند 1357 مندرج در حقیقت شماره ی 20 می خوانیم:
” شورش قهرآمیز تبریز درس آموزنده ای بود برای رهبران لیبرال جبهه ملی که نمی خواهند از گذشته تلخ درس بگیرند و بعد از اینهمه خفت و خواری هنوز در هر کلمه می خواهند خلوص نیت خود را به جلاد زمانه نشان داده و باز قصد دارند شعارهای صد بار شکست خورده خود را ” شاه سلطنت کند نه حکومت” و “انتخابات آزاد” ( البته در زیر سایه ارتش، پلیس، و ساواک محمد رضا شاهی) بخورد ملتی دهند که با خون شهیدان خود در مبارزات و مقاومتهای خونین آمیز، راه انقلاب را گلگون کرده و با صدای بلند به اینان اعلام داشت. خواست ما سرنگونی قهری این رژیم جنایتکار و بیگانه پرست است. در مقابل دشمن تا به دندان مسلح تنها راه ما مبارزه قهر آمیز و تا به آخر است. شما بهتر است سیاستهای لیبرال منشانه خود را کنار گذارده و با ما همراه شوید”. ( خط تاکید از ماست)
بعد از روی کار آمدن دولت موقت و همسوئی آن با «شورای انقلاب»، یورش به دستاوردهای انقلاب آغاز شد. لشکرکشی نظام سرمایه داری نوپا به کردستان یکی از آن موارد بود. در چنین شرایطی که اکثریت نیروهای انقلابی و کمونیست موضع فعال و انقلابی در برابر این هجوم وحشیانه گرفتند، «اتحادیه» نیز فرصت طلبانه شروع به انتقاد از «خمینی» و روحانیت قم نمود. در این رابطه به دو مورد از این موضع گیری های اتحادیه توجه کنید.
در شماره 38 «حقیقت» ارگان «اتحادیه»، در مورد «خمینی» می خوانیم:
” آیت الله خمینی و محافل و گروههائی که در کنف حمایت او قرار گرفته اند در حالیکه هر روز تخفیف بیشتری برای دشمنان واقعی انقلاب ایران و عمال و همدستان رژیم سابق قائل می شوند، لبه تیز حمله خود را متوجه درون انقلاب می سازند و گاه تر و خشک را باهم می سوزانند و به دادخواهی و فریاد اعتراض احدی گوش فرا نمی دهند. آنان هر چه کنترلشان بر بیت المال مردم بیشتر می شود و قدرت و حشمت بیشتری کسب می کنند، گوششان سنگین تر می گردد و بصورت یک جریان معین از صف مردم جدا می شوند”.
و در شماره ی 39 حقیقت در مورد مرکز اصلی “توطئه” در شکل گیری جنگ خونین کردستان چنین آمده است:
” لاکن خلق دلاور کرد و هم مردم آزادیخواه ایران فریب این دسائس را نخورده و دشمنان خود را به خوبی نشانه کرده اند و نمایندگان مردم داغدیده «قارنه» نیز که برای دادخواهی به قم رفته اند، درخواهند یافت که در قم کسی به داد آنها نخواهد رسید. زیرا مرکز این توطئه در آنجاست و فرمان کشتار خلق دلاور کرد همآنجا صادر شده است”.
با شکست و کناره گیری دولت «بازرگان»، «اتحادیه» با یک چرخش 180 درجه ای ، با تاکید بر ناهمگونی طبقاتی هئیت حاکمه، دولت «بازرگان» را بعنوان نماینده ی بورژوازی لیبرال و مجددا «خمینی» را بعنوان خرده بورژوازی ضد امپرياليست دانست. با این تقسیم بندی مضحک از جناحهای درون حاکمیت، دولت «بازرگان» در صف ضد خلق و «خمینی» در صف خلق و انقلاب قرار گرفتند. «اتحادیه» در این مقطع، دولت «بازرگان» را انحصار طلب و منحرف کننده ی انقلاب مردم ایران معرفی کرد. جهت روشن شدن موضع «اتحادیه» در مورد دولت «بازرگان»، عینا مثالی از نشریه «حقیقت» شماره 47 را نقل می کنیم:
“بورژوازی لیبرال و نماینده اش بازرگان که بسیار از انحصار طلبی شکوه و شکایت می کند ولی خود در قبضه کردن و انحصار قدرت سرآمد است، 9 ماه تمام خرده بورژوازی را بر علیه طبقه کارگر و نیروهای انقلابی تازاند و جهت اصلی مبارزه را منحرف ساخت. ولی با افتادن جهت مبارزه در خط صحیح، ضربه ای در خور دریافت داشت”. (خط تاکید از ماست)
” بسیاری از خواسته های اساسی مردم در مبارزه با امپریالیزم که 9 ماه به وسیله دولت «شورای انقلاب» سازشکار پشت گوش انداخته شده بود، دوباره بر سر زبانهای مردم آمد و یک صدا فریاد کردند و این ضربه جدی به پیکر امپریالیزم و ارتجاع می باشد. سرمایه گذاران انحصار گر امریکائی و مستشاران و جاسوسان نظامی که پنهانی و آشکار دوباره سر و کله شان در ایران پیدا شده بود، دوباره بار سفر بستند و گورشان را گم کردند. سرمایه داران وابسته که با پشتیبانی دولت سازشکار آرام آرام اوضاع را مساعد می یافتند، ناگهان وضع را دگرگون یافتند و دیدند کارگران عملا در پی ملی کردن کارخانجات و موسسات وابسته به امپریالیزم آنها هستند. سران ارتش «محمد رضا شاهی» که دوباره از برکت وجود لیبرالها سازشکار و ولایت فقیهی های مکار بال و پر یافته و لیست خرید اسلحه و مهمات می دادند، به لاک خود فرو رفتند. ملاکان و بورژوا فئودالها که املاک و ارضی بزرگ خود را دست نخورده دیدند و لوایح قانونی را به مراد خویش یافتند، ناگهان مواجه با خواسته بسیاری از نیروهای انقلابی و مردم شدند که از «شورای انقلاب» خواستار حل فئودالیزم در ایران شدند…”
اتحادیه روشن نمی کند که این تغییر ” ناگهانی” که دارای “دستاوردهای زیادی” بوده چه بوده است؟ آیا انقلاب دیگری به تحقق پیوسته است؟ آیا اساسا جنبش مبارزاتی مردم در 9 ماهه حاکمیت “بورژوازی لیبرال” سیرباطل داشته است؟ چطور با شکست دولت بازرگان، مجددا ریل انقلاب در مسیر خودش قرار گرفته است؟ تمام این سوالها را «اتحادیه» بدون پاسخ باقی می گذارد.
«اتحادیه» بر این باور بود که با کوتاه شدن دستان ” بورژوازی لیبرال” (دولت بارزگان)، ” روحانیون مشروعه چی” ، “عمال رژیم سابق” و “فرماندهان ارتش” از قدرت، انقلاب می تواند به کمک جناح خرده بورژوازی ضد امپرياليست به نمايندگی «خمينی» مجددا ” مسیر اصلی تکامل خود را باز یابد”. در این رابطه، برای مثال در نشریه شماره ی 47 «حقیقت» در مطلبی که در رابطه با استراداد شاه به دولت ایران نوشته شده، آمده است:
” … نیروهای دیگری که حاصل تجربه درونی روحانیت می باشند بزعامت و نمایندگی آیت الله خمینی این حرکت ضد امپریالیستی را تائید کردند و لیکن خواسته اصلی خود را استرداد شاه خائن قرار دادند. این گفته ما را می توان از سخنان آیت الله خمینی برداشت نمود که صراحتا و قاطعانه هر گونه مذاکره و عقد قراداد را موکول به استرداد شاه کرده اند و اظهار داشته اند که پس از آن در مورد قراردادها تصمیم گرفته خواهد شد و آنهائی که به سود ایران است باقی خواهند ماند ولی باید تاکید کنیم این نیرو قاطعانه از حرکت ضد امپریالیستی مردم پشتیبانی کرده و بر آن دمیده است و در صورت تعمیق و گسترش این مبارزه و تشبثات امپریالیزم با نیروهای انقلابی همگامی خواهد کرد”. ( خط تاکید از ماست)
خوش بینی نسبت به «خمینی» بعنوان “نمانیده ی خرده بورژوازی ضد امپریالیستی” سبب گردید که «اتحادیه» مستقیم و غیر مستقیم به دفاع از “خط امام ” پرداخته و در مقطعی حتی از ادبیات و واژه های «خمینی» نیز در نشریه خود استفاده کنند. برای مثال در نشریه «حقیقت» شماره ی 46 در مقالاتی از واژه (یا صفاتی) که «خمینی» به آمریکا می داد نظیر ” شیطان بزرگ، آمریکای جنایتکار” و یا ” شیطان بزرگ بین المللی” استفاده شده است؛ درمورد دیگر در نشریه شماره ی 47 از ” افشای منحرفین و منافقین” صحبت به میان آمده؛ درست صفاتی که «خمینی» بر علیه مخالفان خود استفاده می کرد.
«اتحادیه» با تاکید بر “گرايشات استقلال طلبانه” و “ضد امپریالیستی” «خمینی»، وی را از سایر نهادهای حاکمیت بورژوازی نظیر «شورای انقلاب» و دولت جدا می ساخت و او را عاملی می دانست که وجودش می تواند از کودتای احتمالی آمریکائی جلوگیری کند. در این رابطه در جزوه ی « گزارشی از سومين شورای اتحاديه کمونيستهای ايران» آمده است:
” … شک نيست که امپرياليسم آمريکا به کودتا دست خواهد زد و خواهد کوشيد تا حاکميت مجدد خويش را برقرار کند. لاکن امپرياليسم آمريکا به منظور تحقق اين هدف شوم، در درجه اول با مردم و مبارزات آنها و جو ضد امپرياليستی و انقلابی حاکم بر جامعه روبروست و مجبور است قبل از هر چیز این مانع را از ميان بردارد، همچنين گرايشات استقلال طلبانه «خمينی» و نفوذ او در ميان مردم نيز مانع ديگری در برابر تهاجم امپرياليسم آمريکاست” .
” … در حال حاضر مادام که «خمينی» زنده است احتمال توفيق يک کودتای نظامی و يا سلطه ی مجدد تمام و کمال ارتجاع و امپرياليسم کم است….”
” … بخش اعظم مراجع و قشر بالائی روحانيت ايران، افرادی مانند «شريعتمداری» و «روحانی» و غيره، که به مالکيت ارضی، موقوفات و و ساير در آمدهای ناشی از غارت خلق وابسته بوده و بر اثر انقلاب، و از جمله حاکميت «خمينی» و محافل جديدی از روحانيون موقعيت و مقامشان تضعيف و به مخاطره افتاده است، در کار توطئه اند. آنها هر جا که فرصت بدستشان بيفتد بلواها بپا کرده و به توطئه ای ارتجاعی و تدارک کودتا علیه خلق وارد می شود”.
پس از اشغال سفارت خانه ی آمریکا توسط «دانشجویان پیرو خط امام» به رهبری «آیت الله خوئینی ها»، آمریکا به بلوکه کردن دارایهای ایران در بانکهای آمریکائی، عدم صدور برخی مواد اولیه و قطعات صنعتی به ایران و قطع خرید نفت از این کشور مبادرت کرد. عدم آزادی گروگانهای آمریکائی از طرف دولت ایران سبب شد که دولت آمریکا به طور تلویحی و برای تحت فشار قرار دادن ایران از امکان حمله نظامی به این کشور سخن بگوید. در این رابطه سازمانها و احزاب چپ و غیر چپ هریک موضع خاصی را اتخاذ کردند. بطور مثال حزب توده در مقابله با حمله ی احتمالی آمریکا، دفاع و تقویت “خط امام” را پیشنهاد کرد؛ «سازمان مجاهدین خلق» تشکیل میلیشای مسلح را خواستار شد و «اتحادیه» هم برای اینکه از قافله عقب نماد شعار” درمقابل تهدیدات آمریکا مسلح شوید” را مطرح کرد. «اتحادیه» بخاطر خطوط مختوش و غیر کمونیستی اش حتا احتمال معامله امپریالیزم آمریکا و دولت سرمایه داری حاکم بر ایران را در معادلات خود قرار نداد و ضمن اینکه ” آمریکا را بزرگترین دشمن مردم و انقلاب آنها” توصیف نمود، «شورای انقلاب» را مخاطب قرار داد ” که اگر راست می گوید” مردم را مسلح کند. در این رابطه در حقیقت ارگان اتحادیه آمده است:
” شورای انقلاب اگر راست می گوید، اگر واقعا تجربه شیلی را فهمیدهاست، که ما شک داریم، بهتر است فرمانی صادر کند … برای مقابله با توطئه های تجاوزکارانه و کودتاگریانه امپریالیزم آمریکا و وابستگانش ، مردم را آموزش نظامی داده و مسلح سازد”.
«اتحادیه» به مانند بسیاری از گرایشات استالینیستی – مائوئیستی در آن مقطع عملا در راهی گام برداشت که حکومت سرمایه داری حاکم بر ایران خواستار آن بود. در آن مقطع سرمایه داری حاکم در صور “ضرورت انسجام جامعه جهت مقابله با تهدیدات امپریالیزم آمریکا” می دمید. این مساله سبب شد تا بسیاری از گروهها و احزاب به اصطلاح چپ نیز دست در دست رژیم در تدوین سناریوش شرکت کرده و برای بدنه حاکمیت، پشتیبانی مردمی تامین کنند. بدون تردید این شرایط فرصت مناسب را برای مرتجعین حاکم فراهم آورد تا جهت سرکوب تمام و کمال جنبش مردمی اقدام کنند.
فعالين «اتحاديه» با روی کار آمدن «بنی صدر» در مقام رئیس جمهور، وی را نماينده ی بورژوازی ملی معرفی کردند. آنها در مقالاتی در نشریه ی حقیقت ارگان سازمانی «اتحادیه»، ضمن تقدیر از “مجاهدتهای رئیس جمهور” (بنی صدر) پشتیبانی از وی را اعلام نمودند. ( نگاه کنید به اهداف فوری قیام «سربداران»، مندرج در «حقیقت» شماره ی 147، سوم آذر 1360)
«اتحاديه» که زمانی به مخالفت و زمانی به حمايت از يکی از دو جناح رژيم ( يکی روحانیت و دیگری جریان موسوم به بورژواری ملی مثل بنی صدر) می پرداخت، در زمان جنگ ايران و عراق جانب رژيم ايران را گرفت و فعاليت خود در کردستان را متوقف ساخت. یکی از رهبران اتحادیه، «حسین ریاحی»، جنگ از جانب ایران را عادلانه دانست چراکه معتقد بود ” عکس العمل بخشهایی از مردم که پس از «فتح خرمشهر» توسط سپاه و ارتش، بطور خوبخودی به خیابان ریختند و آنرا جشن گرفتند خود نشانی از عادلانه بودن این جنگ از جانب ایران است”. تعدادی از فعالین «اتحادیه» بمانند حزب توده و فداییان اکثریت در جبهه های جنگ ایران و عراق شرکت نموده و جان باختند.
از فاجعه ی «آمل» تا تشکیل «حزب کمونیست ایران» (م.ل.م)
پس از حوداث خرداد 1360، رهبری « اتحاديه» ، «سيامک زعيم» با يک چرخش در مواضع، اعلام کرد که جناح ارتجاعی کودتا کرده و «خمينی» نيز استحاله طبقاتی يافته است. کل حاکميت به ناگاه ارتجاعی و ضد انقلابی قلمداد شد.
در دهه 60، با تعميق بحران سياسی در جامعه، تضادهای خفته در « اتحاديه» چشم باز کردند. صف بندی های تشکيلاتی به ظهور دو جناح منجر شد که در تشکيلات به نام های « خط قيام» و « خط تدارک قيام» معروف بودند. « خط تدارک قيام» علی رغم ارتجاعی دانستن حاکميت، معتقد بود که هنوز «خمينی» چهره ی واقعی خود را نشان نداده و مردم هنوز به او هم توهم دارند. در نتيجه ضمن طرح تدارک سياسی – نظامی قيام، کار افشاگرایانه در مورد «خمينی» را جزو وظايف اصلی می دانست. « خط قيام» که گرايش حاکم بر تشکيلات بود. می گفت که پس از سی خرداد کودتای خزنده صورت گرفته و دوران مبارزه ی مسالمت آميز پايان يافته، و در مقابل هر کودتا بايد دست به اسلحه برد. « قيام کنيد قيام کنندگان پيروزند». شعا ر اين جناح بود.
در پاپيز و زمستان 1360 ، فعالين «اتحاديه کمونيستهای ايران» به عمل مسلحانه عليه رژيم در جنگل های شمال کشور دست زده و خود را « سربداران» ناميد. آنها در نیمه شب پنجم بهمن1360 به مراکز سپاه و بسیج شهر آمل حمله ور شده و سرانجام در ساعت چهار و نیم بدظهر روز ششم بهمن، بعد از تحمل تلفات سنگین به درون جنگل عقب نشستند. این اقدام مسلحانه جدا از آنکه از درک نادرست و کودتاگرایانه از مساله قیام ناشی می شد، دارای اشتباهات فاحشی در طرح عملیاتی بود. برای مثال، با وجودی اینکه سنگربندی در خیابانها، جهت مبارزه مستقیم با دشمن، در جنگ مقاومت سنندج تجربه شده و ناکارایی خود را نشان داده بود، اعضای «اتحادیه» مجددا آن را آزمودند و فاجعه آفریدند. و یا در مورد دیگر، نیروهای «اتحادیه» بعلت درک غلط از نیروهای سرکوبگر، به مراکز شهربانی هیچ تعرضی نکردند؛ درنتیجه این ارگان در کنار سایر نیروهای اعزامی رژیم در تار و مار کردن نیروهای «اتحادیه» نقش کلیدی ی را بازی کرد.
بعدها ده ها تن از سران «اتحادیه» منجمله « حسين رياحی» (پويا) ، « فرامرز طلوعی» ، « سیامک زعیم» و « عبدالرحيم آزمايش» و بیش از دویست نفر از اعضا و هواداران دستگير و اعدام گرديدند.
بازماندگان «اتحاديه» که به خارج کشور رفته بودند مجددا با دنباله روی از سیاست اتحاد با بخشی از بورژوازی ، در تاریخ نهم مهر ماه 1361 اعلام پیوستگی خود به «شورای ملی مقاومت» ( مجاهدین) را اعلام کردند؛ آنها از آنجایی که بعد از حادثه ی آمل ضربه ی مهلکی به بدنه ی تشکیلاتیشان خورده بود، هیچگاه نتوانستند فردی جهت نمايندگی خود در «شورا» به فرانسه بفرستند. « اتحادیه » پیش از سال 1364 و بدون سر وصدا از «شورای ملی مقاومت» جدا شد. ( به نقل از نشريه اتحاديه انجمنهای دانشجويان مسلمان شماره 56 به تاريخ 9/7/1361)
فعالین «اتحادیه» همچنین برای جلوگيری از انفعا ل و نابودی تشکيلاتشان به عضويت بين الملل مائوئيستی (ريم) که متشکل از گروهای ديگر مائوئيستی نظير « راه درخشان» و « حزب کمونيست انقلابی آمريکا» بود، درآمدند. کارهای فعالين «اتحادیه» در اين دوره انتشار مجدد روزنامه «حقيقت»، ترجمه ی گاهنامه ی « جهانی برای فتح» (نشريه به اصطلاح تئوريک- سياسی ريم)، شعار نويسی بر در و ديوار کشورهای اروپايی در دفاع از جنگ به اصطلاح خلق در پرو و نپال، شرکت در بعضی از کمپين های اعتراضی بر عليه رژيم خلاصه می شود. البته با شکست مفتضحانه ی مائوئیستهای پرو ( راه درخشان) و وارد شدن مائوئیستهای نپال به درون دولت بورژوایی این کشور، هواداران و اعضای اتحادیه ( یا حزب م.ل م) به سکوت مرگباری در این موارد فرو رفتند.
اتحاديه کمونيستهای ایران ( سربداران) در اوائل ارديبهشت 1380 طی کنگره ی به نام کنگره موسس به حزب کمونيست ايران ( مارکسيست- لنينيست- مائوئيست) تغيير نام داد. فعالیت این حزب، در داخل کشور بسیار محدود است و صرفا به پوستر چسبانی (نظیر گلگشت امسال) محدود می شود. در ضمن تعدادی از فعالین این حزب ، از چندین سال پیش تشکل زنانی به نام « کمیته هشت مارس» و نشریه ایی در رابطه با دانشجویان به نام «بذر» را در خارج کشور انتشار می دهند.
بنا به برنامه ی حزب کمونیست (م.ل.م) جامعه ی ایران، یک جامعه ی ” نيمه مستعمراتی ــ نيمه فئودالی” است؛ در نتیجه، ” انقلاب پرولتری در ايران، انقلابی دو مرحله ای است”. که در مرحله ی اول یعنی انقلاب دمكراتيك نوين ” ريشه كن كردن مناسبات نيمه فئودالی، سلب مالكيت از بورژوازی بوروكرات ــ كمپرادور و قطع سلطه امپرياليسم ” در دستور کار قرار می گیرد.
نویسندگان برنامه حزب کمونیست (م.ل.م ) معتقدند که در مرحله اول انقلاب، قشرها و طبقاتی وجود دارند که روش و مواضع گوناگونی را اتخاذ می كنند. لذا باید دوستان و دشمنان طبقه کارگر، و همچنین برخورد هریک از آنها نسبت به انقلاب روشن شود. این اقشار و طبقات دوست و دشمن بنا به برنامه ی حزب کمونیست (م.ل.م) عبارتنداز: بورژوا ـ ملاكان ، بورژوازی متوسط (يا بورژوازی ملی)، خرده بورژوازی شهری ، روشنفكران، دهقانان مرفه، دهقانان ميانه حال، دهقانان كم زمين و بی زمين (نيمه پرولتاريای روستا)، نيمه پرولتاريای شهر و طبقه كارگر.
بدون شک در نقطه و نظرات تئوریسین های اتحادیه کمونیستهای سابق و حزب کمونیست (م.ل.م) امروز، جهش های زیادی بوجود آمده چراکه آنها بعد از تحقیقات زیاد توانسته اند چندین طبقه ( یا قشر) دیگری را نیز کشف و به طبقه بندی سابق خود بیافزایند! مرحبا به این همه تلاش ! هدف نظریه پردازان مائوئیست وطنی، از اینگونه طبقه بندی ها این است که صف “خودی ها” را از “ناخودی ها” جدا کرده تا قافله ی انقلاب از مرحله ی اول(انقلاب دموکراتیک) بتواند به مرحله دوم ( انقلاب سوسیالیستی) وارد شود. در مرحله دوم چناچه در برنامه حزب آمده” با پيروزی انقلاب دمكراتيك نوين و كسب سراسری قدرت سياسی، انقلاب سوسياليستی آغاز مي شود”.
نتایج تز انقلاب دو مرحله ایی به جای آنکه توازن قوا را به سود طبقه ی کارگر و کمونیستها تغییر دهد، تنها و تنها سبب همکاری و شرکت مائوئیستها (یا استالینیستها) در دولت بورژوازی می شود. منادیان این تز مجبورند که در اتحاد نامقدس خود با بورزواژی، توجیه گر کردار و پندار بورژوازی شده و در نتیجه تز انقلاب دو مرحله ایی در همان مرحله ی اول، با تسلط کامل بورژوازی منسوخ می گردد.
سخن آخر:
حزب کمونیست ایران (م.ل.م)، فرقه ایی بدون ارتباط با طبقه کارگر ایران است که جامعه ی ایران را ” نيمه مستعمراتی ـ نيمه فئودالی” دانسته و بر همین اساس تز انحرافی، سازش با بخشی از بورژوازی را پیش می کشد. این حزب از آنجائیکه قادر نیست که در تندباهای تاریخی از منافع طبقه کارگر دفاع کند، مجبور است یا با بخشی از طبقه حاکمه وارد مذاکره و همکاری شود و یا به اعمال ماجراجویانه و کودتاگریانه ی جدا از توده مبادرت کند.
حزب کمونیست ایران (م.ل.م) با دنباله روی از اندیشه های مائو که نهایتا سبب بازسازی سرمایه داری در چین شد، نه تنها قادر نیست هیچ گونه تاثیری بر مبارزات مردم ایران بگذارد بلکه به مانند بسیاری از سازمانها و احزاب چپ اقتدارگرای خارج کشورنشین، با رادیکالیزه شدن مبارزات مستقل طبقه کارگر محو و نابود می گردد.
وظیفه ی ما کمونیستها این است که همگام و همراه با شرکت موثر در مبارزات طبقاتی ، به افشا و مبارزه ی نظری با گرایشاتی نظیر سانتریستها، اپورتونیستها، سندیکالیستها، استالینیستها و مائوئیستها پرداخته و مسیر مبارزه را برای پیشروان کارگری صاف و هموار سازیم.
* این مقاله در اول مهرماه 1383 بطور اختصار در شماره ی یازدهم نشریه ی «چه باید کرد؟» ارگان «شورای انقلابی جوانان سوسیالیست» منتشر شد. از آنجائیکه بعد از شکست مفتضحانه ی مائوئیستهای نپا ل بحث « مائوئیزم» مجدددا داغ شده است، برای شناخت مائوئیستهای وطنی ، این نوشتار را با اضافه کردن فاکت و فیگورهای جدید و مستند، برای چاپ در نشریه وزین « میلیتانت» ارسال می کنم. جلوتر از رفیق « ر.ر» سپاسگذارم که در اسکن و ارسال منابع مورد نیاز، به من یاری رساندند.
منابع:
۱-سخنی با پویندگان راه انقلاب ايران ( انتقادی بر مشی چريکی)، اتحاديه کمونيستهای ايران، چاپ سوم مهر 1355. این جزوه علی رغم اینکه قبل از تشکیل « اتحادیه»، بوسیله ی بنیانگذاران آن به رشته ی تحریر در آمد، مجددا بعد از شکل گیری اتحادیه به عنوان مواضع اصلی « اتحادیه» در سال 1355 منتشر شد
۲- مقاله « احزاب و سازمانهای جنبش کمونيستی ايران»، تراب حق شناس، نشريه نقطه شماره ی هفتم ارديبشهت 1376.
۳-جزوه ی گزارشی از سومين شورای اتحاديه کمونيستهای ايران، نشر اتحاديه کمونيستهای ايران.
۴-يادداشتهای جنگل مازنداران، رضا آذری، سوسياليزم و انقلاب، شماره ی چهارم، شهريور 1362.
۵- پرنده ی نوپرواز، ناشر حزب کمونیست ایران (م.ل.م) ، چاپ اول ، تابستان 1383.
۶- نشریه ی «حقیقت» از شماره ی 8 تا 80 ؛ با تشکر از رفیق ر.ر که آنرا در اختیارم قرار داد.
۷- شورشیان آرمانخواه ( ناکامی چپ در ایران)، مازیار بهروز، نشر ققنوس، چاپ سوم تابستان 1380.
۸- برنامه ی حزب کمونیست ایران ( مارکسیست-لنینیست-مائوئیست).
۹- دو دستنوشته از لنین ، برگردان نظم نوین، چاپ اول زمستان 1358.
میلیتانت شماره ۳، ۱۴ خرداد ۱۳۸۶