اسناد تاریخی: شیوع وبا در ایران

در رسانه های داخلی، اخبار و گزارشات زیادی از شیوع بیماری وبا در ایران به چشم می خورد. اوایل مرداد ماه امسال بود که عضو کمیتۀ کشوری مبارزه با بیماری‌ های عفونی کشور، تعداد مبتلایان رسمی به وبا را ۱۸ نفر عنوان کرد، ولی اکنون با گذشت بیش از یک ماه، او تعداد مبتلایان را بسیار بیش تر از این می داند. البته در مورد علت شیوع این بیماری، تمام تأکیدها متوجّه وجود “اتباع بیگانه” است. هرچند بدون تردید این “اتباع بیگانه” که عموماً از “دموکراسی” های صادر شده به افغانستان، پاکستان و غیره می گریزند، به خاطر فقر، نبود ابتدایی ترین امکانات بهداشتی و درمانی، فقدان آب آشامیدنی و تغذیۀ سالم و نبود محلّ اسکان مناسب و غیره، به چنین بیماری هایی مبتلا می شوند و ناقل آن هستند. بنابراین خود وجود این بیماری و عدم ریشه شکن شدن آن در قرن بیست و یکم را باید پیش از هر چیز، داغ ننگی برای سرمایه داری دانست و این درست همان موضوعیست که همیشه از مخاطب پنهان می شود. به علاوه، عوامل بسیار دیگری هم در شیوع بیماری وبا در ایران مؤثر بوده است که ظاهراً از نظر جمهوری اسلامی اهمیّت پایین تری نسبت به “اتباع بیگانه” دارد؛ به عنوان مثال، مسألۀ آبیاری سبزیجات و صیفی جات با آب فاضلاب و آلودگی آب آشامیدنی. کما این که بنا به گزارشات ، بیش از 95 درصد از اهالی دو روستای واقع در استان چهار محال بختیاری به دلیل آلودگی آب و نبود نظارت بر آب آشامیدنی در این منطقه، به بیماری وبا مبتلا شده اند. مضاف بر این، جمهوری اسلامی باید پاسخ دهد که بیش از 9 هزار مورد تلفات جادّه ای در پنج ماهۀ نخست سال جاری، بیماری و مرگ بسیاری از مردم ایران در نتیجۀ آلودگی هوا (به ویژه به دلیل بنزین بی کیفیت با سرب بالا) و آب آشامیدنی ناسالم (و به ویژه با نیترات بالا)، وضعیّت وخیم بیکاری، افزایش سطح فقر، تورّم، رشد اعتیاد و بیماری های روانی و غیره دقیقاً به چه دلیل است؟ لابد باید انتظار داشته باشیم که در یک به یک این موارد هم “اتباع بیگانه” مقصرّند! یعنی “اتباع بیگانه” هستند که بازار کار را اشباع می کنند، “اتباع بیگانه” هستند که موادّ مخدّر را به ایران می آورند (و احتمالاً شرایط اجتماعی برای مصرف آن در ایران را هم مهیّا می سازند!) و خلاصه “اتباع بیگانه” مسبّب تمامی فقر و فلاکت در ایران هستند.

به هر حال، من در این جا به بهانۀ شیوع بیماری وبا در ایران بخشی از یک مقاله (1) را که حاوی داده های تاریخی جالبی از پیشینۀ تاریخی این بیماری در ایرانِ قرن 19 و 20 است ترجمه کرده ام که امیدوارم برای خوانندگان مفید باشد.

آرمان پویان، 4 مهرماه 1390

مهم ترین دوره های شیوع وبا در ایرانِ قرن نوزده و بیست

در ادبیات پزشکی سنتی ایران، لفظ “وبا” اصولاً برای هر نوع بیماری همه گیری مورد استفاده قرار می گرفته، هرچند برای برخی موارد غیرمعمول وبا، کلمات “وباء پاییزی” و “ثقل سرد” هم کاربرد داشته است.

به خاطر نرخ بالای مرگ و میر ناشی از وبا، کاربرد لفظ “مرگامرگی” یا “مرض الموت” هم در ایران معمول بوده است. وضعیّت بهداشت عمومی ایران در طول دورۀ قاجاریه (1796 تا 1925) به شدّت ضعیف بود. به عنوان نمونه، نرخ مرگ و میر کودکان در ایران طی قرن نوزدهم بالغ بر 50 درصد می شد، در حالی که هم زمان همین نرخ در فرانسه و آلمان به 20 درصد می رسید.

بین سال های 1820 تا 1903، هفت دورۀ شیوع بیماری وبا با نرخ های بالای تلفات- به ویژه میان کودکان- در ایران رخ داد که البته این خود جزئی از اپیدمی وبا در جهان بود. شیوع این بیماری در ایران، اساساً به فقدان نهاد بهداشتی مؤثر تا سال 1904 به منظور نظارت بر شیوع بیماری های مسری کودکان و بنابراین عدم بکارگیری ابزارهای مؤثر پیشگیری و قرنطینه بازمی گشت. به علاوه، موقعیّت جغرافیایی خاصّ ایران و روابط نزدیک آن با افغانستان، بلاد الرافدین (عراق)، روابط تجاری بنادر خلیج فارس با هند و رابطۀ اقتصادی شهرهای شمالی ایران با روسیه مهم ترین عوامل تسهیل کنندۀ گسترش و شیوع بیماری های مسری بود. بنابراین ایران به طور بالقوّه در خطر سرایت بیماری مسری وبا از کشورهای همسایۀ خود قرار داشت.

طی دوره های شیوع بیماری های مسری، زائرین مکه و شهرهای مذهبی عراق هم نقشی مهم در گسترش بیماری میان زوّار ایرانی داشتند (تصاویر 1 و 2).

شرایط عمومی غیربهداشتی، کمبود جدّی ذخایر آب آشامیدنی سالم، فقر و نبود دانش هم همگی نقشی مهمّی در ظهور و شیوع بیماری های عفونی مسری در ایرانِ قرن نوزده و دهۀ نخست قرن بیست ایفا می کردند. نخستین دورۀ شیوع وبا، در سال 1821 و از بوشهر آغاز شد؛ سپس در خوزستان، شیراز، آباده (استان فارس)، اصفهان و نواحی مرکزی ایران ظاهر شد و پس از دو سال، از طریق دریای خزر به روسیه نیز رسید.

تصویر 1: فرمان ناصر الدین شاه قاجار به استانداران برای ممنوعیّت زیارت از شهرهای مذهبی عراق به دلیل شیوع بیماری وبا در سال 1889

تصویر 2: بیانیۀ عمومی وزارات داخلۀ ایران برای منع سفر به عراق به علت شیوع بیماری وبا در شهر بصره، سال 1927.

اپیدمی دوّم از هند آغاز شد، به افغانستان رسید و از این طریق در سال 1829 در ایران نیز شیوع پیدا کرد. سپس وبا از دریای خزر به سن پطرزبورگ روسیه انتقال یافت و در سال 1832 در کشورهای آلمان، انگلستان و فرانسه پدیدار شد.

اپیدمی سوّم، در سال 1846 رخ داد. کانون اصلی آن کشور هند بود و به واسطۀ افغانستان به شهر مشهد در استان خراسان گسترش یافت و متعاقباً به اصفهان نیز رسید. نهایتاً این بیماری به قسطنطنیه (ترکیه)، روسیه و سایر نواحی اروپایی راه یافت.

به گفتۀ دکتر ارنست کلوکه، طبیب فرانسوی ناصرالدین شاه قاجار، در طول این دورۀ شیوع وبا، قریب به 10 درصد از جمعیّت تهران (یعنی 12 هزار نفر) جان باختند و تلفات روزانه در تبریز به حدود 120 نفر رسید.

اپیدمی چهارم وبا در سال 1851 آغاز شد و بین سال های 1851-1852، خود را به شکلی وحشتناک در تهران نشان داد. دورۀ شیوع وبا در تهران، به مدّت 46 روز به طول انجامید و تخمین زده شد که مرگ و میرِ روزانه، به 60 تا 70 نفر می رسید.

اپیدمی پنجم وبا در ایران، طی سال 1869 رخ داد. در این مرحله، بیماری وبا اساساً از طریق زائرین هندی به مکه رسید و سپس به سراسر عراق گسترش یافت. به همین جهت، زائرین ایرانی در شهرهای مذهبی عراق نیز این بیماری را با خود به ایران انتقال دادند. در این دوره، شهرهای تهران، کاشان، بوشهر، کازرون و شیراز مورد تهاجم این بیماری قرار گرفتند. همزمان قحطی نیز خود را با تلفات بسیار آشکار ساخت. این قحطی تا سال 1871 ادامه یافت. مرگ و میرهای روزانه در تهران، به حدوداً 50 نفر رسید و تخمین زده شد که تقریباً 5،000 نفر جان خود را در شیراز از دست دادند.

اپیدمی ششم در سال 1891 به وقوع پیوست. بیماری وبا از روسیه به شهر رشت در استان گیلان رسید. سپس این بیماری در دامغان (استان سمنان) رایج گشت و در سال 1892 به تهران رسید. در شهر کوچک شوشتر، واقع در استان خوزستان، نزدیک به 2 هزار نفر جان باختند.

نهایتاً اپیدمی هفتم، در سال 1903 آشکار شد و از بصره به خلیج فارس و سپس استان های شیراز، اصفهان و تهران گسترش یافت. استان غربی کرمانشاه نیز از طریق قصر شیرین، واقع در نزدیکی مرز ایران و عراق، از گسترش بیماری در امان نماند. سپس سایر شهرها، من جمله مشهد و تبریز آلوده شدند. بیماری تا مرزهای روسیه گسترش یافت و نهایتاً در سال 1905 به آلمان و اتریش رسید. تخمین زده می شود که نزدیک به 20،000 نفر از مردم- به خصوص فقرا و افراد ضعیف- جان خود را در نتیجۀ وبا در تهران از دست دادند. مجلس حفظ الصحّه پیشتر در سال 1881 دایر شده بود، امّا با این حال فعّال نبود.

این مجلس در سال 1904 مجدّداً دایر شد و فعّالیّت های آن تا سال 1920 ادامه یافت. هدف اصلی این مجلس پس از تأسیس مجدّد، ایجاد یک کمپین ملی علیه شیوع بیماری های عفونی مهلک من جمله وبا و طاعون در ایران بود (تصویر 3)

تصویر 3: نامۀ مجلس حفظ الصحّه به وزارات مالیه به منظور تخصیص بودجۀ سالانۀ 15000 تومانی برای بهداشت عمومی و ابزارهای قرنطینه، سال 1916.

شیوع بیماری وبا در ایرانِ قرن بیستم

در طول قرن بیستم، شیوع وبا در ایران هم چنان ادامه یافت؛ در سال 1917، در طول جنگ جهانی اوّل، بیماری وبا در استان های مازنداران و خراسان ظاهر شد. از 344 بیمار در مازندران، 188 نفر جان باختند. در خراسان نیز، از 311 بیمار مبتلا به وبا، 308 نفر مردند. بار دیگر در سال 1923، وبا در عراق ظاهر شد، امّا با استفاده از ابزارهای پیشگیری در مرکز قرنطینۀ قصر شیرین و ممنوعیّت ورود زائرین به شهرهای مذهبی عراق از سوی مجلس حفظ الصحّه، روند این بیماری متوقف شد. در طی این دوره از شیوع بیماری، شهر آبادان مورد تهاجم وبا قرار گرفت، به طوری که از 961 بیمار، 911 نفر جان باختند. به علاوه، در روستای کوچکی در مجاورت قصر شیرین شش فرد مبتلا به وبا جان خود را از دست دادند. در سال 1941 نیز بیماری وبا در افغانستان شیوع پیدا کرد و به همین خاطر وزارات بهداری از روش های قرنطینه برای جلوگیری از شیوع آن در ایران استفاده نمود (تصویر 4).

تصویر 4: شیوع بیماری وبا در افغانستان در سال 1941 و اِعمال ابزارهای پیشگیری، من جمله قرنطینه، از سوی وزارات بهداری ایران برای جلوگیری از گسترش این بیماری در ایران

مجدّداً در سال 1960، بیماری وبا در پاکستان و افغانستان شایع شد. در این مقطع، انیستیتو پاستور ایران (که در سال 1921 و اواخر دورۀ قاجاریه تأسیس شده بود) برای حمایت از مردم نواحی شرقی ایران در برابر وبا، 9.5 میلیون واکسن وبا تولید کرد. در اوایل قرن 21 نیز ایران شاهد شیوع محدود وبا در تابستان سال 2005 بود که در آن از 1150 بیمار مبتلا، 11 نفر جان باختند.

منبع:

(1) Azizi, M.H; Azizi, F. “History of Cholera Outbreaks in Iran during the 19th and 20th Centuries”, Middle East Journal of Digestive Diseases, Vol. 2, No. 1, January 2011, pp. 52-54

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *