موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران: دورۀ قاجاریه-۲
از میلیتانت شماره ۵۰
انتشار کتاب از احمد اشرف: مدخل (شماره ۴۹ میلیتانت)
فصل اوّل
موقعیّت تجّار و اصناف در جامعۀ شهری
در این فصل می خواهیم ببینیم که شالودۀ نظام اجتماعی و اقتصادی بازار چگونه در گذشته شکل گرفت و تجّار و اصناف چه پایگاه و موقعیتی در جامعۀ شهری داشتند و چه نقش هایی ایفا می کردند و سرانجام این که عوامل و موانع فعّالیت های اقتصادی آنان چه بود و شالوده های سیاسی و اقتصادی چه موانعی در راه رشد و توسعۀ سرمایه داری نوین ملّی از بطن بازارها فراهم می ساختند.
ترکیب اجتماعی بازار
شهر چه در دورۀ باستان و چه در دورۀ اسلامی از ارکان اساسی زندگانی سیاسی و اقتصادی در جامعۀ ایرانی بود و پایگاه قدرت و جایگاه دستگاه اداری نظام شَهپدری به شمار می آمد. چنان که واژه های شهرستان (=شهر)، مصر، قصبه و مدینه جملگی به این معنی دلالت دارند.1 شهر اسلامی متشکّل بود از ارکان سه گانۀ ارگ، مسجد جامع (آدینه)، و بازارها که هر یک جایگاه یکی از عناصر متشکلۀ اجتماع شهری یعنی علما، عمّال دیوانی و بازاریان (= تجّار، کسبه و پیشهوران) به شمار می آمد. بازارها ستون فقرات نظام اجتماعی شهرها بودند و شالودۀ زندگی اقتصادی و اجتماعی در شهرها را تشکیل می دادند. در بازارها تجّار بزرگ و متوسّط در رأس سلسله مراتب اجتماعی جای داشتند و پس از آنان کدخدایان و ریشسفیدان جماعت های اصناف قرار داشتند. هر حرفه و کسب و کاری در بازار از سه ردۀ مشخص تشکیل میشد که شامل استادان و صاحبان دکان، کارگران و شاگردان بود.
اطلاعاتی که دربارۀ ترکیب اقتصادی و اجتماعی بازارها در دست است، بیشتر مربوط به انواع حرفه ها و جماعت های کسبه و پیشهوران است که گاهی همراه با ارقامی دربارۀ شاغلان هر یک از آن هاست. از نظر آگاهی از انواع اصناف در بازارهای اسلامی بهترین فهرست ها را می توان در کتاب های «حِسبَت» یافت، چنان که ابناخوة در کتاب حسبت خود ازهفتادوهفت پیشه نام می برد.2 فهرست کامل جالبی نیز از تجّار و اصناف بازار اصفهان در سدۀ گذشته در دست است که از جماعت تجّار شهر و 173 پیشه، به نام «جماعت» یاد می کند. در کتاب تاریخ کاشان نیز که مربوط به همان دوره است، نام 33 صنف پیشهور و 99 استادکار که در شهر کاشان فعّالیت داشته اند آمده است. این ارقام تنها مربوط به پیشهوران است و طایفهها و جماعتهای بازرگانان و کسبه را شامل نمی شود.3 در احصائیۀ اصناف تهران در سال 1345 ه ق/1306 ه ش که نمایانگر اوضاع اجتماعی در اواخر قاجاریه و اوایل دورۀ پهلوی است، تعداد 202 نوع شغل مشخّص شده است که توزیع دستهجمعی آن ها برحسب ردههای اصلی و مشخّصات عمده در جدول شمارۀ 1 آمده است. چنان که ارقام این جدول نشان می دهد در آن زمان در بازار تهران 734 نفر تاجر فعّالیت داشتند که به 14 رشتۀ تجارتی اشتغال داشتند و حدود 5.3 درصدصاحبان حرفه و کسب (استادان) را تشکیل می دادند. تجّار معمولاً در حجرههایی که در سراهای تاجرنشین، تیمچه ها و یا در کاروانسراهای معتبر قرار داشت مستقر بودند و با کمک شاگردان حجره و پادوها به امور تجاری می پرداختند.چنان که جدول زیر نشان می دهد تجّار بازار تهران 786 نفر شاگرد حجره و 134 نفر پادو در اختیار داشتند. کسبه، که با 89 رشتۀ شغلی به طور کلّی در جزئی فروشی اجناس گوناگون و یا در رشتههای خدمات فعّالیت داشتند، بزرگ ترین نسبت را در بازار تشکیل می دادند، چنان که بیش از 9.5 هزار نفر، یا نزدیک به دو سوم صاحبان حرف و کسب (استادان) به این رشته ها اشتغال داشتند و با حدود 6 هزار نفر شاگرد و 1.5 هزار نفر پادو امور خود را اداره می کردند. پیشهوران با 99 رشتۀ شغلی و نزدیک به 5 هزار نفر استادکار یا حدود یک سوم استادان، شالودۀ تولیدان صنعتی در بازار را تشکیل می دادند و با حدود 7 هزار نفر شاگرد و 2.6 هزار نفر پادو به تولید کالاهای مورد نیاز مردم میپرداختند.
مشخّصات عمدۀ تجّار و اصناف تهران در س مأخذ: بلدیۀ طهران، دوّمین سالنامۀ احصائیۀ طهران، 1310 ه.ش، ص 72-83
تجّار و اصناف با نظم خاصی در بازارها جای داشتند و هر بخشی از بازار به حرفه و صنعت معیّنی اختصاص داشت. بازارها با مشاجد جامع که مرکز روحانی شهر بود ارتباط اجتماعی و کالبدی نزدیک داشتندو معمولاً بنای مسجد جامع در محل مناسبی در کنار شاهراه اصلی شهر و یا در محل برخورد شاهراههای اصلی، در محوطۀ بزرگ مستطیلی شکلی بنا میشد. در یک سوی جامع، ساختمان های اصلی دولتی جا داشت و در سوی دیگر آن بازارها قرار داشتند. در شهرهای اسلامی تازهساز ابتدا جامع را بنا می کردند وسپس بازارها را در کنار آن میساختند و در شهرهای قدیمی، جامع را در محل مناسبی در کنار بازارها پی می افکندند.
نخستین بازار در کنار مسجد جامع، بازار فروشندگان اشیای مذهبی بود و شمع فروشان و عطاران و مُهر و تسبیحفروشان و مانندان ایشان در این بازار بودند و در کنار آن بازار کتابفروشان و بازار صحّافان و سپس بازار چرمسازان قرار داشت. پس از آن نوبت به بازار پارچهفروشان میرسید که «قیصریه» نامیده میشد و پراهمیّت ترین مرکز بازرگانی بازار بود و معمولاً محوطهای بزرگ و سرپوشیده داشت با درهایی بزرگ که شبها بر آن ها قفل میزدند. گذشته از انواع پارچهها، کالاهای گرانقیمت دیگر را نیز در این بازار نگاه میداشتند و خرید و فروش میکردند. بازار «قیصریه» را از بازارهای امپراتوری روم شرقی اقتباس کردهاند و الگوی آن، به احتمال زیاد از سراهای انطاکیه گرفته شده است و نام آن نیز حکایت از اصل رومی آن دارد. اهمیت اقتصادی «قیصریه» به عنوان مرکز اصلی بازار از آن جهت بود که صنایع نساجی در بازارهای اسلامی پایۀ اقتصادی بازار بود. پس از قیصریه، بازار درودگران و مسگران و قفل سازان و پس از آن بازار حلبیسازان و آهنگران قرار داشت. این بازارها به راسته های مختلفی مثل راستۀ رویگران، قالیبافان، کفشگران و غیره تقسیم میشد. بازارها بی نیاز از غیر بودند، چون موادّ خام به آن جا حمل میشد و صنعتگران که غالباً در پشت دکۀ خود زندگی میکردند، کالاهایی میساهتند که توسط بازرگانان به فروش میرفت. بازارها در شهرهای مختلف کاملاً شبیه بههم بودند و بازرگانی که در مراکز متعدّد صاحب تأسیساتی بودند، میان این بازارها ارتباط برقرار میکردند.
در حاشیۀ بازارها، کاروانسراها و بازار نعلبندان و زینسازان و پالاندوزان جای داشت که نزدیک دروازۀ شهر بود. در خارج دروازه بازارهای مردم روستایی و فروشندگان دوره گرد و پیلهوران و سبدفروشان و مانند آن قرار داشت. حومۀ شهر جایگاه صنایع و یا فعّالیت هایی بود که هم به زمین بزرگ نیاز داشتند و هم از نظر آلوده کردن محیط جای آن ها در بیرون شهر بود، مانند دباغخانه، رنگرزخانه، سفالسازی، کورههای آجرپزی و رویگرخانه و سلاخخانه. بیرون شهر همچنین محل گورستان ها، بازارهای هفتگی و ماهانه و سالانه مثل سهشنبه بازار و یکشنبه بازار و بساط تعزیهخوانی و نقالی بود. محلههای مسکونی گرداگرد بازارها جای داشت.5
پایگاه اجتماعی تجّار
در بازارهای اسلامی، تجّار بزرگ دارای موقعیتی ممتاز بودند و پایگاه اجتماعی آنان از پایگاه اجتماعی کسبه و پیشهورانی که در اصناف متشکّل میشدند، کاملاً ممتاز بود. به بیان دیگر تجّار از یک سو از اهل بازار متمایز بودند و از سوی دیگر در رأس هرم قدرت و منزلت و ثروت بازار جای داشتند. گذشته از آن، تجّار بزرگ همراه علمای روحانی و عمّال دیوانی از اعیان شهر به شمار میآمدند و در ردهبندی قدرت و منزلت بعد از علما و عمّال دیوانی قرار داشتند. حتی در بسیاری از موارد از نظر ثروت و درآمد از رده های دیگری اعیان شهر نیر فراتر میرفتند. بسیاری از تجّار بزرگ روابط مالی درهم تنیده ای با سران حکومت شهر پیدا میکردند و آنان را در فعالیت های بازرگانی خود شریک و سهیم مینمودند و بدین ترتیب منافع مشترکی میان تجّار بزرگ و سران حکومت پدید میآمد که از یک سو سبب حمایت تجّار از سوی حکومت و تأمین بخشی از نیازهای مالی حکومت از جانب تجّار میشد و از سوی دیگر تجّار را وابسته و متکی به حکومت شهر مینمود و از پیدایش یک طبقۀ مستقل و خودفرمان از تجّار شهر جلو میگرفت. به خصوص آن که فعالیت های تجارتی اختصاص به تجّار نداشت و در انحصار آنان نبود، بلکه فرمانروایان و حکّام و عمّال دیوانی نیز به داد و ستد میپرداختند.
چنان که شاردن توجه کرده است: «در مشرق زمین اعاظم بزرگان، حتّی شاه نیز به تجارت میپردازند، این رجال و ملوک بمانند بازرگانان عمّال و مستخدمینی دارند که دارای همان عنوان منشیان تجّار میباشند. اغلب ایشان صاحب کشتی های مخصوص تجارتی و مخازن بازرگانی مخصوص هستند، فی المثل شاهنشاه ایران، ابریشم، منسوجات زربفت و سیمبافت و دیگر پارچه های نفیس، قالی و فرش و جواهر میفروشند، و از این کالاها برای فروش به ممالک همسایه صادر می کند.»6
با ان که تجّار جماعت خاصی به شمار می آمدند، لکن مانند اصناف دارای تشکیلات صنفی نبودند، با این همه همچون اصناف زیر نظر حکومت شهر قرار داشتند، بدین معنی که از زمان های قدیم رسم بر آن بوده است که شاه رئیسی که لقب ملک التجار داشت، برای آنان تعیین کند تا رابط میان دیوان اعلی و جماعت تجّار باشد. فرمانی که از دوران جلایریان در دست است تا حد زیادی وظایف و موقعیت ملک التجار را نشان می دهد.
ملک التجاری جماعت تجّار در جمیع ممالک محروسه را به خواجهزینالدّین علی تفویض فرمودیم… تا به ضبط احوال تجّار اشتغال نموده مجموع مهمّات و مصالح ایشان را در محاکم شریعت و دیوان بزرگ به عرض رسانیده بر مقتضای شرع و عدل شاخته گرداند و نگذارد که از هیچ آفریده بر ایشان زور و زیادتی رود و حقوق ایشان بر هر کس که ثابت گردد مستخلص گردانیده و تسلیم کند … جماعت تجّار ممالک میباید که او را مقدّم و پیشوای خود و ملک التجار دانسته در جمیع قضایا رجوع با او کنند و بیاستصواب او را در هیچ مهم از مَهام تجارت مدخل نسازند و اوامر و نواهی او را مطیع و مُنقاد باشند و در هیچ حال دعوی استبداد و انفراد نکنند.7
در زمان صفویّه نیز این منصب با همین وظایف وجود داشته و مطابق معمول شاغل این مقام مباشر شاه در امور تجارتی وی نیز بوده است. چنان که کمپفر می گوید: «ملک التجار صلاحیت آن را دارد که اختلافات فیمابین بازرگانان را فیصله بخشد و او این کار را در خانۀ خود انجام میدهد. در جوار این وظیفهف او سرپرستی کارگاه هیا بافندگی، صباغی و شمشیر و چاقوسازی و ابریشم دوزی ]شاه[ را نیز به عهده دارد؛ اما به هر حال، او این کار را زیر نظر ناظر انجام میدهد. وی در هرحال تاجرباشی و مشاور امور تجاری شاه نیز هست.»8
در دورۀ قاجاریه نیز لقب و منصب ملک التجار دوام داشت و گذشته از ملک التجار پایتخت، در هر یک از شهرهای بزرگ نیز یکی از تجّار معتبر به عنوان رئیس التجار از سوی شاه و یا حکّام منصوب میگردید. لقب و منصب ملک التجار معمولاً از نسلی به نسل دیگر به ارث منتقل میشد. در دورۀ قاجاریه تجّار القاب دیگری نیز دریافت میداشتند، مانند امین التجّار، معتمد التجّار، معین التجّار، مؤتمن التجّار، و ناظم التجّار.9
قدرت اقتصادی تجّار از نظارت آنان بر بازارهای محلی و فعّالیت آنان در گردآوری و صادرات موادّخام و مصنوعات داخلی و واردات موادّ مورد نیاز خارجی نشأت میگرفت. تجّار بزرگ منابع تراکم نقدینه به شمار میآمدند و در مواقع ضروری مددکار شاه و حکّام بودند. در دورۀ قاجاریه، عباسمیرزا نایب السطنه، پس از شکست از روس ها و ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه هنگام حرکت به تهران برای احراز مقام سلطنت به تجّار مراغه و تبریز متوسل شدند.10 بسیاری از حکّام نیز نقدینۀ لازم برای خرید مقام دیوانی خود را از تجّار قرض میگرفتند یا برای پرداخت مالیات ها و دیون معوّقۀ دیوانی، دست به دامان تجّار میزدند.11
صرافان که جماعت خاصی از بازاریان بودند و گاهی راستۀ خاصی از آن خود داشتند، نقش بانک را ایفا می کردند و معتبران آنان با تجّار بزرگ پهلو میزدند. به گزارش کرزن، در دهۀ نخست قرن چهاردهم هجری قمری، 144 صرّاف در بازار مشهد فعّالیت میکردند که جمع سرمایۀ آنان نزدیک به یک میلیون تومان بوده است، و چند نفر آنان بیش از یکصد هزار تومان سرمایه داشته اند.12 بازارهای شهرهای تهران، تبریز، اصفهان، بوشهر، شیراز و دیگر شهرهای تجاری نیز دارای صرافان معتبری بودند که در سطح کشور و حتی در سطح مبادلۀ ارزهای خارجی فعالیت داشته اند.13
تجّار بزرگ از زمان های قدیم در تدارک تأسیسات عمومی و عام المنفعه نیز مشارکت مینمودند. آثار اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری قمری شواهدی از مشارکت تجّار در ساختن سراها، پلها، کاروانسراها، قناتها، مدرسهها، دارالایتام ها و مسجدها به دست می دهند. به عنوان نمونه، میتوان از سرای امیر نام برد که به فرمان امیرکبیر و به همّت محمد مهدی ملک التجار در بازار تهران برپا گردید، یا آن که حاج محمد حسین امین التجار بازار نوی با 120 باب مغازه و دو کاروانسرا در کاشان بنا نمود و یا آن که حاجی عباس تاجرباشی کاروانسرایی برای نزول قوافل و مسافران در شیراز بنا کرد.14 در اواخر قرن گذشته حاج زینالعابدین مالک التجار چند دارالایتام در شیراز و عتبات عالیات تأسیس نمود و تجّار تبریز نیز یک مرکز آموزشی برای گدایان شهر برپا کردند.15 در همان زمان مدرسۀ حاج علی اکبر تاجر و مدرسۀ حاج محمدکریم تاجر در شهر رشت تأسیس گردیده است.16 حاجیعلی تاجر مشهور به چکمهدوز و حاجی میرزامحمد تاجر شیرازی در اواخر قرن گذشته دو مسجد بزرگ در شیراز بنا کرده اند و حاج محمد صادق تاجر اصفهانی نیز چند کاروانسرا و پل و آبانبار را در فارس تعمیر و احداث و چندین عمارت خیریه در اماکن مشرفه بنا نموده است.17 حاجی علینقی کاشی چندین کاروانسرا در راه تهران به مشهد برای استفادۀ زوار و کاروان های تجارتی برپا کرده است.18 در شهر تبریز حاج ناظم التجار و حاج صالح و حاج سید حسین هر کدام قنات معتبری برای استفادۀ اهالی شهر احداث کردهاند. 19
تجّار بزرگ در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری قمری گذشته از وظایف سنّتی خویش وارد فعّالیت های جدید مانند احداث کارخانهها، استخراج معادن، راهسازی، کشتیرانی و مانند آن گردیده اند که هنگام بررسی نقش تجّار در تحولات اقتصادی جامعه به ان ها خواهیم پرداخت.
انجمن های صنفی
یکی از ویژگی های اساسی بازارها تا شدۀ کنونی، تشکّل بازاریان در انجمن های صنفی، یعنی «اصناف» بوده است. این انجمنها اصولاً صاحبان حرفهها را در خود متشکل میکردند و دارای وظایف اجتماعی وسیعی بودند. منشأ اصناف اسلامی به قرن سوم هجری میرسد که دورۀ شکوفان تمدّن اسلامی و رونق تجارت و شهرنشینی بود. در این دوران هزاران نفر از مردمان شهر و روشتا در صنعت و پیشهها به کار گمارده شدند. در این قرن بود که تشکّل افزارمندان و صنعتگران بر اساس حرفهها و پیشهها آغاز شد و رشد و توسعۀ کامل شهرها در قرن های پنجم و ششم هجری فعّالیت های اصناف را توسعۀ فراوان بخشید. برخی از خاورشناسان شوروی منشأ انجمن های صنفی در شهرهای ایرانی را به دورۀ ساسانیان میرسانند.20 برخی دیگر از خاورشناسان منشأ انجمن های صنفی اسلامی را در فرقه های درویشان و صوفیان و یا صنف های غازیان جستوجو میکنند. مثلاً ماسینیون بر آنست که تاریخ اصناف با جنبش کرامتیه ارتباط نزدیک دارد. این جنبش یک شورش بزرگ اجتماعی و سیاسی و مذهبی بود که جهان اسلام را از قرن سوم تا ششم فراگرفت. کرامتیان یک اجتماع بزرگ ماسونی (Masonic) پدید آوردند که در میان بازرگانان و پیشهوران گسترش یافت و موجب پیدایش و پرورش و گسترش سازمانهای صنفی شد.21 امّا اثبات این ارتباط کار دشواری است. کلودکائن که در زمینۀ اصناف اسلامی پژوهش های باارزشی کرده است، ضمن آن که وجود نوعی سازمان صنفی را در سدههای چهارم و پنجم تأیید می کند، میگوید که نمیتوان با دقّت تاریخی رشد و تکامل آن ها را تعیین کرد و رابطۀ آن ها را با اسماعیلیه و انجمن های فتوّت با اطمینان کامل تأیید کرد. وی میگوید استدلال ماسینیون در مورد وجود پیوند میان فتوّت و اصناف خیلی کلّی و مبهم است. در اخوان الصفا که چند بخش آن به کارهای دستی و حرفهای اختصاص دارد، و نیز در سایر منابع اشاره هایی هست مبنی بر این که نمایندگان اسماعیلیه می کوشیده اند فتوّت و اصناف را به یکدیگر پیوند دهند، ولی علاقۀ اسماعیلیه به حرفه ها و اصناف به صورت محدود و نظری باقی ماند.22 ریچارد فرای نیز میگوید: «به هر حال ارتباط دادن مستقیم صنف ها با غازیان یا با صوفیه یا فرق دراویش تنها جنبۀ نظری میتواند داشته باشد، زیرا دربارۀ آن ها اطلاعات کافی نداریم. معهذا حقیقت آنست که جمیعت ها یا گروه هایی از مردم شهرنشین سرزمین های شرقی جهان اسلام، به علت اشتراک منافع گردهم آمده بودند. بعضی از صنف ها احتمالاً از ابتدا صبغۀ مذهبی داشتند، همچنان که در میان اعضای بعضی از سازمان های اخوّت صوفیه، افرادی از طبقات مختلف وجود داشت. البته مشهورترین پیشهوری که در عین حال غازی بود، یعقوب لیث مؤسس صفاریان است، میتوان پذیرفت که نظایر این قبیل افراد کم نبوده اند. در بعضی مآخذ، سازمان غازیان را اهل «فتوت» خوانده اند، و تعجب آور نیست که مجاهدینی که داوطلبانه به جنگ کفار می رفتند قواعد و رفتاری زاهدانه یا زندگی صوف منشانه را پذیرفته باشند و این قواعد بعدها رسمیت سازمانی یافته باشد. می توان حدس زد که بعد از خاتمۀ جهادها در آسیای مرکزی، این قبیل سازمانها، هرچند به طریقی دیگر، همچنان در شهرها نُضج گرفت. شاید همین امر رشته های پیوندی میان غازیان و صاحبان حِرَف ایجاد کرده باشد.»23
به هر حال منشأ انجمن های صنفی هر چه باشد در سده های چهارم و پنجم بر شمار این انجمن ها افزوده شد و پیشهوران هر حرفه برای خود صنف جداگانه ای پدید آوردند. چنان که ابن بطوطه در سدۀ هشتم دربارۀ اصناف اصفهان می گوید: «هر دسته از پیشهوران اصفهان رئیس و پیشکسوتی برای خود انتخاب میکند که او را کلو مینامند.»24
مسألۀ اساسی در شناخت پایگاه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی انجمن های صنفی موقعیّت آن ها در برابر حکومت و مسألۀ خودفرمانی آن هاست. در این جا بیمناسبت نیت که انجمن های صنفی شهرهای اسلامی و انجمن های شهرهای قرون وسطایی اروپا و شهرهای امپراتوری روم شرقی را به اختصار با یکدیگر مقایسه کنیم:
از آن جا که در شهرهای اروپای قرون وسطی نیز مردمان شهرنشین در انجمن های صنفی متشکّل میشدند، بسیاری از صاحب نظران گمان کرده اند که انجمن های صنفی در شهرهای اسلامی برابر با انجمن های صنفی شهرهای اروپایی هستند که گیلد (Guild) نامیده شده اند.«گیلد» های اروپای غربی نوعاً انجمن هایی اختیاری و خودمختار بوده اند. این انجمن ها ابتدا به عنوان انجمن های برادری که رنگ و بوی دینی داشت، تشکیل شده اند و بعدها به صورت انجمن هایی برای دفاع از منافع اقتصادی اعضا درآمدند. گیلدهای غربی با قانونی کردن منافع صنفی و یا با مبارزات سیاسی و اقتصادی دعاوی خویش را تأمین و تثبیت مینمودند تا بتوانند در برابر زورگویی و فشارهای خارجی ایستادگی کنند. گیلدها به عنوان انجمن های صنفی در قلمرو فعالیت های خود، خودمختار و مسئول بودند. آن ها می توانستند اعضای گیلد را تعیین کنند، رهبران خود را برگزینند و اموال مشترک و جمعی انجمن را اداره کنند.
امّا انجمن های صنفی در امپراتوری روم شرقی وضع دیگری داشتند و با گیلدهای غربی تفاوت داشتند. انجمن های صنفی این امپراتوری را نیروی دولت مرکزی سازمان داده بود، نه اراده و اختیار اعضای آن ها، و مقصود از ایجاد آن ها وظایف اقتصادی و مالی به سود دولت بود و از این رو در قلمرو فعالیت های خود امتیازها و انحصارهایی داشتند. با این همه، گیلدهای روم شرقی خودمختار نبودند و دارایی و خزانۀ مشترک نداشتند و مدیران آن ها برگزیدۀ اعضا به شمار نمی آمدند. نه تنها مدیران گیلدها از خارج گمارده می شدند، بلکه قوانین و مقررات مربوط به آن ها نیز از خارج به آن ها تحمیل میشد. هرچند که چنین وضعی از همبستگی درونی انجمن ها جلو نمی گرفت، ولی نظارت کسبه و پیشهوران را بر امور اقتصادیشان از میان میبرد. چنان که آیرا لاپیدوس به درستی بیان کرده است، در معنای محدود و مشخّص و دقیق کلام، همانند گیلدهای اروپایی و روم شرقی در بازارهای کشورهای مسلمان یافته نشده است. در روزگار ملوکان، کسبه و پیشهوران، همچون گیلدهای روم شرقی، تحت سلطۀ شدید و نظارت سازمان های غیرصنفی قرار داشتند و فعالیت های آنان در محدودۀ سیاسی و اقتصادی و مالی و اخلاقی معیّنی قرار داشت. امّا لازمۀ تفتیش و نظارت سازمان های دولتی بر امور انجمن های صنفی، ادغام انجمن ها در سازمان های دولتی نبود. در شهرهای اسلامی نظارت اصلی بر کسبه و پیشهوران به عهدۀ محتسب یا مفتش بود.25
در دورۀ صفویه، به علت رونق اقتصاد کشور و رشد شهرنشینی، بر شمار اصناف و کار و کوشش آن ها افزوده شد. منابع و مأخذ تاریخی مربوط به این دوره، بیش از آثار پیش از آن، از انجمن های صنفی پیشهوران سخن می گویند، و این به خاطر اهمیتی است که پیشهوران در این دوره یافتند. در این دوره نیز اصناف زیر نظر دستگاه حکومت شهر از استقلال کامل بیبهره بودند. انجمن های صنفی از نظرگاه های مختلف زیر نظارت دستگاه حکومتی شهر بودند. داروغه از نظر انتظامی و امور جزائی با کمک عسس ها، بازارها را زیر نظارت داشت. محتسب بر جزئیات فعالیت های اصناف از لحاظ کیفیّت کار و اوزان و مقیاسات و تنظیم فهرست قیمت های جاری نظارت می کرد و خلافکاران را به شدیدترین و موهن ترین وجهی کیفر می داد و کلانتر شهر نیز که به ظاهر باید از اصناف حمایت کند، عملاً مهم ترین وظیفه اش سهمیه بندی مالیات ها بود و در واقع واسطه ای بود میان دستگاه مالیاتی و پیشهوری شهری.26
هر صنف متشکل بود از مجموعۀ استادان صنف که با کمک کارگران و شاگردان فعالیت میکردند. معمولاً استادان هر صنف از میان خود یکی از افراد مورد اعتماد را که حداقل دوسوّم استادان صنف به او رأی تمایل میدادند، نامزد ریش سفیدی یا کدخدایی صنف میکردند و آن را به شهادت نقیب الملک، که سرپرستی کدخدایان اصناف و محّلات و نیابت کلانتر شهر را داشت، میرساندند، و آن گاه آن را برای صدور حکم به کلانتر شهر ارائه می کردند. میرزا رفیعا در دستورالملوک خود در این باره می گوید: «رضا نامچۀ تعیین استادان اصناف و کدخدایان محلات که موافق دستور، منوط به رضای چهاردانگ از هر صنف یا سکنۀ محله میباشد، به اعتراف جماعت مزبوره، نقیب شهادت می نویسد، و بعد از کلانتر تعلیقه می دهد.»27 میرزا رفیعا در شرح وظایف کلانتر اصفهان می گوید:«کدخدایان محلات و استادان اصناف به نصب او منصوب و به عزل او معزول می باشند، و احدی را مدخلیتی نیست.»28
انجمن های صنفی از نظر دستگاه حکومت وسیلۀ مناسبی بودند تا سازمان گردآوری مالیات و بیگاری بتواند با پیشهوران شهری به طور دسته جمعی رو برو شود و به آسانی وظیفه اش را انجام دهد. چنان که سلسله مراتب مذکور که از کلانتر آغاز می شد و از طریق نقیب الملک ریشسفیدان یا کدخدایان اصناف به استادان صنف منتهی می گردید این وظایف را به خوبی انجام می داد. نقیب الملک «در سه ماهۀ اول هر سال محصل تعیین و بُنیچۀ هر صنف را به تصدیق و تجویز ریشسفیدان و کدخدایان و سنگینباران آن صنف مشخص نموده طومار مفصل منقّحی بر اساس جماعت بنیچهکش و مقرری هر صنف نوشته و به مُهر کدخدایان رسانیده و بعد از آن خود مهر نموده به کلانتر بسپارد که رقم نموده به ثبت سررشته محصّص مملکت رسانیده متوجهات دیوانی و استصوابیات مملکتی به توجیه آورد و توجیهنامچه را به مهر کلانتر رسانیده محصلان دیوانی از آن قرار مطالبه و رعایا از آن قرار از عهدۀ حصّه و رسد خود برآیند.»
در برخی از شهرها همۀ اصناف را در یک سازمان واحد متشکل می کردند، مثل اصناف شهر نخجوان در اواخر سدۀ دوازدهم و اوایل سدۀ سیزدهم هجری قمری. در این صورت همۀ اصناف یک رئیس داشتند؛ ولی هر صنفی مراسم و جشن های خود را جداگانه اجرا می کرد. در شهرهای آذربایجان شمالی (قفقاز) در اوایل سدۀ گذشته ریاست اصناف شهر با یک نقیب یا اوستاباشی بود. وی رهبری روحانی اصناف را داشت و محتملاً شغل وی انتخابی بود. وظایف وی شامل نظارت بر رفتار اعضا، اجرای وظایف قضایی، رسیدگی به امور شاگردان و گماردن آنان به مقام استادی، بررسی شعایر صنفی، تعیین مالیات صنف و توزیع آن با نظر کدخدای صنف میان پیشهوران، توزیع کالاها میان پیشهوران، تعیین قیمت ها و تنظیم روابط هر صنف با اصناف همسایه بود. وظیفۀ اصلی کدخدای هر صنف سرشکن کردن مالیات میان اعضای صنف بود. وظیفۀ ریشسفیدان نظارت بر آموزش استادان به شاگردان، گردآوری مالیات ها، واسطه شدن میان بازرگانان و پیشهوران بود.29
انجمن صنفی، در واقع، مجموعه ای بود از استادان هر صنف که پرداخت کنندۀ مالیات و عوارض بودند. هر استاد می تواسنت به میل خود شاگردانی داشتهب اشد. در ایروان، به طور متوسط هر استاد یک شاگرد داشت و در اویال قرن نوزدهم، 722 استاد و 667 شاگرد در آن شهر اشتغال داشتند. سن ورود به شاگردی معمولاً از 12 سالگی بود و 10 سال طول می کشید که شاگرد به مقام استادی برسد. استادان شاگردان خود را در امور دینی و رموز حرفه ای آموزش می دادند. شاگرد از استادش غذا و لباس می گرفت ولی حقوق دریافت نمی کرد و فقط شاگردانه می گرفت. هنگام ارتقا به مقام استادی، شاگرد کمربند مخصوصی، با تصویب کلانتر دریافت می کرد. در مواردی نیز اصناف، کارگر روزمزد استخدام می کردند. برخی از پیشهوران کارگر روزمزد می گرفتند و برخی دیگر هم کارگر روزمزد و هم شاگرد داشتند.30
به نظر کوزنتسوا، در این دوره اصناف سازمانی مالی و اداری بودند که در داخل نظام حکومتی قرار داشتند. در نتیجه، وظایف اصلی انجمن های صنفی ازین قرار بود: یکم، وظیفۀ جمعی گردآوری مالیات، دوم، وظیفۀ جمعی تثبیت قیمت ها، و سوم، وظیفۀ قضایی. بدین معنی که دادگاه عالی صنفی مرکب بود از نقیب و ریش سفیدان صنف که به اختلافات جزئی اصناف رسیدگی می کردند. اصناف و پیشهوران معمولاً به دادگاه مظالم و دادگاه شرع که برای آنان گران تمام می شد، مراجعه نمی کردند و دادگاه صنفی را که مجانی بود ترجیح می دادند.31
اینک می توانیم فرق های اساسی «گیلد» های غربی با اصناف شرقی را به اختصار بیان کنیم:
یکم، وظایف و کارکردهای اختصاصی اصناف از گیلدها وسیع تر بود. دوّم، قدرت اقتصادی گیلدها و قدرت نظارت آنان بر امور حرفه ای، به مراتب بیش از اصناف بود. سوّم، گیلدها معمولاً شامل افزارمندان و بازرگانان بود، در حالی که اصناف شرقی از یک سو جدا از تجّار بود و از سوی دیگر حِرَف متعددی را دربر می گرفت و حتی شامل صنف رقاصان و جماعت گدایان می شد. چهارم، رؤسای اصناف به نمایندگی از طرف حکومت شهری وظایف اداری و مالی داشتند و مباشر مالی حاکم شهر بودند، حال آن که رؤسای گیلدها دارای چنین وظایفی نبودند. پنجم، رؤسای گیلدها را اعضای انجمن انتخاب می کردند، در حالی که رؤسای اصناف را، با توافق اعضا، حاکم شهر رسماً منصوب می کرد. بدین ترتیب رؤسا یا کدخدایان اصناف در برابر حاکم شهر مسئول وصول مالیات و ادارۀ امور صنف خود بودند. ششم، جنبش های آزادیخواهانۀ سیاسی و مذهبی در سده های پنجم و ششم هجری در اجتماعات شهری سبب شد که اصناف اسلامی دارای بنیان های عمیق اجتماعی و سیاسی بشوند، در حالی که گیلدهای غربی در سراسر تاریخشان دارای چنین زمینه هایی نبودند. هفتم، اصناف شرقی هم از نظر شکل شهر و قرار داشتن بازارها در جوار مسجد جامع و مساجد دیگر، و هم به خاطر اوضاع و احوال اجتماعی و نیز انجام دادن وظایف شرعی مانند پرداخت خمش و زکات با جامعۀ روحانیت ارتباط نزدیک داشتند، در حالی که گیلدها چنین نبودند. هشتم، گیلدهای غربی در شهرهای خودمختار، فعالیت می کردند و در آن نظام میان صنعت و بازرگانی از یک سو و کشاوری از سوی دیگر جدایی اساسی وجود داشت، بدین ترتیب که فئودال ها در دژها می زیستند و پیشهوران و بازرگانان در شهرها. از این رو شهر و روستا کاملاً از یکدیگر جدا بود. حال آن که در شهرهای شرق میانه عاملان حکومت و زمینداران جملگی در شهر می زیستند و در نتیجه محله های شهر و اصناف شهری همراه با اجتماعات روستایی زیر سلطۀ آنان قرار داشت. این امر از یک سو از آزادی و خودمختاری جلو می گرفت و از سوی دیگر مانع ایجاد تضاد میان شالوده های تولید شهری و روستایی می شد، یعنی تضادی که در مغرب زمین از عوامل مؤثر پیدایش نظام سرمایهداری بود.32
ادامه دارد