مسألۀ بین المللی- بخش دوم

الیف چاقلی

ترجمه: سیروس پاشا

از میلیتانت شماره ۵۴

به یک بین­الملل نوین نیاز است

طبقۀ کارگر همواره و در هر سطحی از مبارزۀ خود علیه سرمایه داری، به سازماندهی نیازمند است. اما نیاز طبقۀ کارگر به یک سازمان انقلابی در سطح ملی و بین­المللی، در دوره های بحران عمیق سرمایه داری- یعنی زمانی که سرمایه داری بیش از هر زمان دیگری در معرض ضربات سهمگین و ویرانگر قرار دارد- به حدودی غیرقابل تحمّل می رسد.

دوره هایی که در آن ها بحران های تکان­دهنده به تمامی حوزه های سرمایه داری، یعنی حوزه های اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، نفوذ می کند، نقاط عطفی تاریخی هستند که تسلط یکی از دو طبقۀ اصلی جامعه را به بوتۀ آزمون می گذارند. بنابراین هنگامی که چنین دوره هایی فرامی رسند، مسیر رویدادها را وجود یا عدم وجود سازمان انقلابی طبقۀ کارگر در سطح ملی و بین­المللی رقم خواهد زد. اگر سابقۀ تاریخی جنبش کارگری را به یاد آوریم، آن گاه خواهیم دید که متأسفانه به دلیل غیاب چنین سازمان هایی در این مقاطع حسّاس، فرصت های انقلابی بی­شماری از میان رفته است.

 

در شرایط کنونی که سرمایه داری در بحرانی تاریخی غرق گردیده، شعلۀ نیاز طبقۀ کارگر به سازمان انقلابی روشن شده است. کمونیست ها ضمن آن که باید به فعالیت خود در کشورهای­شان سرعت ببخشند، در عین حال باید به مبارزه ای برنامه­ریزی­شده برای ایجاد سازمان بین­المللی نیز مبادرت ورزند. با بحران سرمایه داری، شرایط عینی انقلاب بیش از پیش در سطح جهانی پخته شده است. به علاوه در قیاس با دهه های پیشین، در حال حاضر عموماً یک فضای مساعدتر برای توسعۀ شرایط ذهنی انقلاب، یعنی آگاهی انقلابی و سازمان طبقۀ کارگر، وجود دارد.

به دنبال سقوط اتحاد شوروی، گروه های وابسته به سرمایه های کلان و حکومت های بورژوایی، موفق به ایجاد جوّی نامساعد برای جنبش کارگری شدند. پیامدهای این عقب­نشینی، هنوز به طور کامل محو نشده است. اما حملاتِ این نظام بورژواییِ بحران­زده علیه حقوق اجتماعی کسب­شدۀ طبقۀ کارگر، به ایجاد خشم و نفرت توده های کارگر نسبت به سیستم انجامیده است. اکنون این یک حقیقت است که در بسیاری کشورها، خیزش ها و طغیان هایی انفجاری در جنبش های توده های وجود دارد که کارگران و زحمتکشان، و نسل های جوان را دربرمی گیرد و این امر به تغییرات جدّی در روحیۀ طبقاتی در سطح جهان- چه از نقطه­نظر بورژوازی و چه پرولتاریا- می انجامد. روشن است که این پروسۀ تاریخی بورژوازی را از ترس انقلاب های نوین، به سمت واکنش تمام­و­کمال می کشاند و به همین دلیل است که در بسیاری از کشورها، فعالیت های فاشیستی و نژادپرستانه رو به گسترش است. دولت های بورژوایی در سراسر جهان آغاز به تحکیم و تثبیت ابزارهای سرکوبِ توده های کارگر و بخش های تحت­ستم جامعه نموده اند. یک اثر مثبت این پروسه برای طبقۀ کارگر، اینست که نیاز به مبارزه علیه سرمایه داری و سازماندهی انقلابی، در آستانۀ تحقق- ولو در حال حاضر ضعیف- قرار می گیرد.

عوامل مثبت، هنوز به طور کامل به بلوغ نرسیده اند؛ اما موقعیت کنونی، در قیاس با شرایط سال های اخیر که در آن خصومت و ضدّیت با سازمان در اذهان طبقۀ کارگر حُقنه می شد، خود واسطۀ مساعدتری را برای آماده شدن و تدارک دیدن در اختیار انقلابیون طبقۀ کارگر قرار می دهد. در واقع ما در حال عبور از دورۀ جالبی از گذار هستیم که در آن درست و غلط، فایده و ضرر، همگی به نحوی مغشوس درهم آمیخته اند. به عنوان مثال، اگرچه فراخوان های متعددی برای سازماندهی از سوی محافل مختلف مطرح گردیده است، ولی وقتی بحث به نوعِ سازمان و سبک کار سازمانی مورد نیاز برای رهایی کارگران از نظام سرمایه داری می رسد، آن گاه نوعی سردرگمی وجود دارد. تأکید بر نیاز به برگزاری آکسیون های توده های، و فراخوان های متعدّد برای چنین آکسیون هایی، در سطح جهانی شدّت یافته است؛ اما در این میان، شمار کسانی که می گویند خیزش توده های غیرسازمان­یافته نهایتاً طی دوره ای کوتاه محکوم به شکست هستند، بسیار ناچیز و نارضایت­بخش است.

دورۀ کنونی، از نقطه نظر نوع رویکرد نسبت به نیاز طبقۀ کارگر به یک سازمان بین­المللی، تصویر مشابهی را به دست می دهد. مثلاً شمار کسانی که به شکلی کلّی بر نیاز طبقۀ کارگر به مبارزه و سازمان­دهی در سطح بین­المللی پافشاری دارند، رو به رشد است. اما هنوز بسیار اندک­اند کسانی که برای رفع این نیاز، به این سؤال های مشخصی می پردازند که «چه باید کرد» و «چگونه». اما با وجود تمامی مصائب و دشواری هایی که سعی داریم نادیده نگریم، تغییری درحال شکل­گیری است که می تواند به روشنی آینده ای اساساً خوب را به ارمغان بیاورد و این امری رضایت­بخش است. با این حال کسانی که می خواهند اساس و بنیانی سالم و خوب داشته باشند، باید بتوانند که نقاط ضعف را ببینند و به مبارزه ای مصمم برای فائق آمدن بر این ضعف ها دست بزنند.

باید از همان ابتدا اعلام کنیم که در مواجهه با گرایشاتی که با حمایت از «خودانگیختگی»، سازمان­یابی طبقۀ کارگر را به اقدامات و فعالیت های پرنوسان و بی­ثبات توده ای موکول می کنند، کوچک­ترین سازش و تسامحی نباید وجود داشته باشد. نشان دادن ضعف سیاسی در این جبهۀ نبرد، در حکم نسخۀ نهایی برای تیره و تار ساختن آیندۀ طبقۀ کارگر را دارد. درس هایی که از سرتاسر تاریخ و به بهای شکست های بسیار کسب شده است، نشان می دهد که دوره های بحران سرمایه داری، به تنهایی برای ایجاد دستاوردهای انقلابی در جنبش پرولتری کافی نیستند. تعمیق بحران سرمایه داری در جبهه های مختلفِ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، تنها می تواند به بلوغ شرایط عینی مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر یاری رساند. مطمئناً این عامل بسیار حائز اهمیت است، اما به تنهایی برای دست یافتن به جهش هایی روبه­جلو در مبارزۀ انقلابی کفایت نمی کند. مبارزه علیه سرمایه داری تنها زمانی می تواند موفقیت­آمیز باشد که شرایط ذهنی انقلاب به موازات بلوغ شرایط عینی انقلاب پیش برود،

پیشرفت در شرایط ذهنی انقلاب، نمی تواند محصول مستقیم و بلاواسطۀ شورش های خودانگیخته در جنبش توده ای باشد. ارتقای سطح آگاهی انقلابی و سازمان طبقۀ کارگر تنها می تواند محصول فعالیت سازمانی مصمم و بابرنامه در درون طبقۀ کارگر و بر پایۀ بخش پیشتاز این طبقه باشد. برای تقویت عوامل مثبت و خنثی نمودن عوامل منفی، ما باید شرایط فعلی را از این زاویه نیز مورد بررسی قرار دهیم. اکنون مشاهده می شود که حوزه و کمیت نفوذ گرایش ها و ساختارهای سیاسی مذکور، با ادّعاهای ضدّ سرمایه داری، رو به افزایش است. با این حال گرایش های رفرمیستی و انحلال­طلبی که به طبقۀ کارگر سرایت می کنند، این طبقه را از پروسۀ صحیح افزایش آگاهی و سازمان­دهی خود بازمی دارند. این حقیقت که حزب بلشویک، حزب پیشتاز انقلاب اکتبر بود، و انقلاب اکتبر تنها نمونۀ تسخیر قدرت به دست طبقۀ کارگر است، انکار می شود. تمامی این منکرین و گرایش های انحلال­طلب و گروه هایی که مایلند این بخش از حقیقت تاریخی را پاک سازند، در پشت انتقاد از حزب بلشویک دروغینی پنهان می شوند که به دست بوروکراسی استالینیستی اخته گردیده بود. پس از این است که لنین و مفهوم حزب انقلابی بلشویکی را به باد ناسزا می گیرند. از طریق یک چنین رویکردهای مغرضانه و عموماً با توسل به گناهان استالین است که مفهوم حزب بلشویک، به مثابۀ مفهومی حیاتی و اساسی برای موفقیت و پیروزی انقلاب کارگری، به زعم آنان تخطئه می شود. از این جهت، امروزه هنوز در حوزۀ سازمان­دهی طبقۀ کارگر خلأ بزرگی به چشم می خورد. با لحاظ داشتن این عوامل، باید بگوییم عواملی که پیشرفت در حوزۀ شرایط ذهنی انقلاب را دشوار می سازند، در حال حاضر دست بالا را دارند.

مسامحه با پنداره های نادرست، جایز نیست

علی­رغم تمامی عوامل مضرّی که برای مدتی طولانی وجود داشته اند، اکنون شرایط مناسب برای پیشرفت مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر در حال شکل گیری است. پس از سپری شدن دهه هایی که در آن خصومت با سازمان و سازماندهی مُد روز بود و نسل های جدیدی را در آغوش می کشید، اکنون شمار کسانی، از جمله جوانان، که مجدّداً در مورد مبارزه و سازمان­یابی صحبت می کنند، بسته به محیط درحال تغییر اجتماعی-سیاسی در نقاط مختلف جهان، رو به افزایش است. اگر کسانی را که در منجلاب ناسیونالیسم فرو رفته اند به کناری بگذاریم، هر کسی که به نحوی از انقلاب حرف می زند، ضرورت مبارزه و سازمان بین­المللی را نیز می پذیرد. با این حال چگونگی بنانهادن سازمان بین­المللی موردنیاز، مقوله ایست که طیف وسیعی از دیدگاه ها، نظرات و رویکردها را حول خود دربرمی گیرد.

در واقع مسألۀ بین الملل کارگران، از جمله مسائلی است که سال ها و در بسیاری از کشورها- به ویژه اروپا و امریکای لاتین- از سوی اساساً گرایش های تروتسکیستی مورد اشاره قرار گرفته است. البته جای تعجبی ندارد، چرا که چپ استالینیست، به عنوان ادامه­دهندۀ خطّی سیاسی که زمانی کمینترن را نابود کرد، از مسألۀ بنیان­گذاری مجدّد یک بین­الملل کارگری طفره می رود. جریان های تروتسکیستی هم به عنوان پیروان تروتسکی همواره ادّعا کرده و می کنند که یا درحال تداوم و نمایندگی بین­الملل چهارم هستند و یا مشغول ساختن یک بین الملل جدید (بین الملل پنجم). بنابراین پروژه هایی که امروز برای تشکیل یک بین الملل کارگری مطرح می شوند، ابتکارعمل های مشخص، فراخوان ها، و غیره، همگی به طور کلی از سازمان ها و نهادهای تروتسکیستی بیرون می آیند.

بنابراین تا به این جا می توان این وضعیت را یک جنبۀ مثبت برای جنبش تروتسکیستی محسوب کرد. با این حال، اگر کمی فراتر برویم، به قلمرویی می رسیم که در مرکز آن اختلافات و مشکلات جدّی و مهمی در مورد نوع رویکرد نسبت به مبارزۀ انقلابی و سازمان طبقۀ کارگر وجود دارد. اجازه بدهید مثالی از کشورهای اروپایی بزنیم: گرایش های تروتسکیستی متفاوتی وجود دارند که از نیاز طبقۀ کارگر به سازمان انقلابی صحبت می کنند، اما در عمل به اسم اجرای تاکتیک های آنتریسم و غیره، خود را با احزاب سوسیال-دموکرات وفق داده اند. طیف تروتسکیستی، گرایش ها و گروه های مختلفی را دربرمی گیرد، از کسانی که روی کاغذ مفهوم لنینی حزب را قبول دارند تا آن دسته از کسانی که آشکارا آن را رد می کنند. اگر از معدود نمونه های استثنایی که به تکامل رهیافت های صحیح تر و سالم تر سیاسی یاری رساندند، صرف نظر کنیم، در آن صورت می توانیم بگوییم که جنبش تروتسکیستی به طور کلی از دنبال کردن خط انقلابی پرولتاریا در مسائل سازمانی، چه در سطح ملی و چه بین المللی، عاجر مانده است. تروتسکیسم، به شکل گستردۀ خود در اروپا، شدیداً با چپ­گرایی خرده بورژوایی درهم آمیخته، و به جای افزایش ایجاد سازمانی که قادر به هدایت و رهبری طبقۀ کارگر باشد، به دنبال کمّیت بیشتر و تبدیل شدن به توده­ای بی قدّ و قواره است. هنگامی که به نمونه های تروتسکیسم در کشورهای امریکای لاتین نگاه می کنیم، با نوعی چپ­گرایی مواجه می شویم که با «فرمانده­سالاری»1 درهم آمیخته است. به عنوان یک نمونۀ واقعی می توان از نوعی پوپولیسم چپ صحبت کرد که حول یک رئیس جمهور مانند چاوز ایجاد شده و دنباله روی از توده ها2 به عنوان انقلابی­گری معرفی و حمایت می شود.

از جمله مسائل مهم دیگر در مورد سازمان بین المللی، به اتخاذ رویکردهای مختلف صحیح و غلط نسبت به نحوۀ ساختن این سازمان مربوط می شود. در این جا وارد جزئیات این تفاوت ها نمی شویم، بلکه صرفاً بر برخی نکات مهم تمرکز می کنیم. ساختن یک سازمان بین­المللی که قادر به هدایت و رهبری مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر باشد، می تواند تنها بر ابتکارات و تلاش های کمونیست هایی متکی باشد که عملاً در حال مبارزۀ انقلابی سازمان­یافته در کشورهای مختلف هستند. اما البته این نوع فعالیت در راستای ساختن سازمان بین المللی، جزئی از یک پروسۀ برنامه ریزی­شده است. ضرب­آهنگ و مدت زمان آن، فقط به تمایلات ذهنی و ارادۀ کسانی که در این راه کار می کنند، بستگی ندارد. فضای عینی (وضعیت نظام سرمایه داری در مقیاس بین المللی و مسیر عمومی مبارزۀ طبقاتی) نقشی اساسی در این جا دارد که می تواند این پروسه را سرعت بخشد یا آهسته نماید، آن را تسهیل کند یا دشوار سازد. به عنوان مثال، این که بین­الملل سوم در دورۀ زمانی کوتاهی ساخته شد، مستقیماً به فضای عینی مساعد و مثبتی مرتبط بود که به دنبال انقلاب اکتبر در سطح جهان به وجود آمد.

همان طور که در بالا به نمونۀ ساختن بین الملل سوم اشاره شد، تردیدی نیست که ایجاد یک نهاد و ساختار سازمان­یافته در بستر یک بین الملل کمونیستی کارگری، به طور تنگاتنگی با مشاهده یا عدم مشاهدۀ تجارب انقلاب در این یا آن کشور و یا کشورها بستگی دارد. اما کسی نمی تواند منتظر رویدادهای آتی شود و یا با اتکا به آینده، از ایجاد یک بین الملل کارگری صحبت نماید. آن چه باید انجام شود، ایجاد یک هستۀ بین­المللی به وسیلۀ کمونیست هایی است که در کشورهای مختلف به یک ایدۀ روشن، به وحدت هدف و سبک کار دست یافته اند.

در این جا باید بین تلاش های سازنده و معنادار در این جهت، و رویکردهای بی­مایه و پوچی که در تقابل با چنین تلاش هایی قرار می گیرند، یک مرز روشن ترسیم کرد. کسانی که برای ایجاد یک بین الملل توده ای کارگری، به سبک و سیاق رفرمیستی، فراخوان صادر می کنند، و در عین حال قابلیت رهبری طبقۀ کارگر به شکل انقلابی را ندارند، یکی از نمونه های چنین رویکردی هستند. ضمناً گرایش عمومی در سطح جامعه برای ایجاد اتحادهای مجازی از طریق شبکه های اجتماعی که عملاً جایگزین تلاش حقیقی در راستای سازماندهی می شود، نباید مورد مسامحه قرار گیرد. چنین رویکردهای نادرستی که به شکل های مختلفی پوپولاریزه می شوند، بیشتر یک حوزۀ سرگرمی اجتماعی ایجاد می کنند که در آن مردم غیر سازمان­یافته، برخی روشنفکران علامۀ دهر، و کسانی که یا فاقد چشم انداز سازمان­دهی در درون طبقه و یا مخالف آن هستند، وقت گذرانی می کنند. فراخوان های ساخت یک بین الملل از سوی عناصر خرده بورژوایی که به طور مداوم در انواع پروژه های اجتماعی پرسه می زنند، چیزی نیست که نیاز به اعتنا داشته باشد. از منظر طبقۀ کارگر، چنین پروژه ها و فراخوان هایی از سوی عناصر مذکور هرگز مورد استفاده نبوده و نخواهد بود.

وقتی بحث به پنداره های نادرست در حوزۀ بین الملل می رسد، می توانیم به یک نمونۀ ملموس و قابل توجه آن اشاره کنیم؛ یعنی فراخوان برای بین الملل پنجم که از سوی چاوز، رئیس جمهور ونزوئلا، مطرح شد. در نخستین «نشست جهانی احزاب چپ» در سال 2009 در کاراکاس، پایتخت ونزوئلا، چاوز گفت که چپ جهانی به وحدتی جدید نیازمند است و در همین راستا خواهان تشکیل بین الملل پنجم شد. مطمئناً به بین المللی جدید نیاز است؛ اما روشن است بین المللی که فراخوان آن از سوی سیاستمداران چپ بورژوایی مانند چاوز مطرح شده باشد، هیچ ارتباطی به تشکیل بین الملل مورد دفاع مارکسیست های انقلابی ندارد. در واقع نگرانی چاوز، گرد آوردن حمایت جهان در چالش خود علیه ایالات متحده از طریق پروژه هایی است که برچسب «بین الملل» دارند.

مسلماً فارغ از این که چاوز رئیس جمهور باشد یا نباشد، شکل گیری جبهه های توده ای چپ در ونزوئلا امری است که می تواند در تقابل با توطئه ها و طرح های امپریالیسم امریکا، مورد پشتیبانی قرار بگیرد. اما پناه بردن به پشت این قبیل عذر و بهانه ها؛ و صدور فراخوان های ایجاد یک «بین الملل» به دست چاوز، به عنوان یک پروژۀ جدید بین الملل که بتواند در دستورکار مارکسیست ها قرار گیرد، یک اپورتونیسم غیرقابل بخشش و یک مسخره­بازی سیاسی است. موضع رقت­آور «گرایش بین المللی مارکسیستی» (IMT) تحت رهبری شخص الن وودز، که به مبدّل شدن به دنبالچۀ چاوز تقلیل پیدا می کند، یکی از نمونه های مشخص این موضوع است. فراخوان های گمراه کننده از سوی اشخاصی نظیر چاوز در ارتباط با تشکیل یک بین الملل جدید، مشخصاً به ایجاد یک امکان و فرصت تازه، از نقطه نظر مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر، نمی انجامد. بلکه برعکس، به ایجاد توهّمی می انجامد که مانع تلاش های درست و اصولی می شود.

ادامه دارد

1 فرمانده سالاری (Caudilloism). واژۀ اسپانیایی “کائودیو” (Caudillo) عموماً به یک رهبری سیاسی-نظامی اشاره دارد که در رأس قدرت قرار دارد؛ با توجه به فضای حاکم بر کشورهای امریکای لاتین و تاریخچۀ آن ها، می توان آن را فرمانده ترجمه کرد.

2 Mass-tailism

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *