درس های انتخابات اتریش

«الکساندر فان دِر بِلِن»، پروفسور ۷۲ سالۀ اقتصاد، با کسب ۵۰.۳ درصد آرا در انتخابات ریاست جمهوری اتریش پیروز شد. «نوربرت هوفر» از حزب راست افراطی «آزادی اتریش» (FPÖ)، ۴۹.۷ درصد آرا را به خود اختصاص داد.

«فان در بلن» رسماً به عنوان کاندیدای مستقل در انتخاب شرکت کرد، اما وی به حزب «سبزها» نزدیک است که رهبری اش را از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۸ به دست داشت. تا عصر روز یکشنبه او با ۴۸ درصد آرا پایین تر از «هوفر» قرار داشت. تنها پس از احتساب آرای پُستی (شکلی از رأی گیری غیابی در اتریش) بود که «فان در بلن» از او پیشی گرفت و با اختلاف ناچیز ۳۱ هزار رأی از ۴.۴ میلیون رأی ریخته شده به صندوق، در انتخابات پیروز شد.

همین اختلاف کافی بود تا مانع از آن شود که برای نخستین بار از سال ۱۹۴۵، یک سیاستمدار راست افراطی به بالاترین منصب یک دولت اروپایی غربی برسد. با این وجود، انتخابات اتریش نقطۀ عطفی برای اروپا است. شکست «هوفر»، چرخش به راست در سیاست اتریش و اروپا را متوقف نمی کند. برعکس، احراز مقام ریاست جمهوری از سوی «فان در بلن» که بخش های بزرگی از نخبگان سیاسی قدیم، بخش هایی از اقشار بالایی طبقۀ متوسط شهری و تقریباً همۀ سازمان های چپنما را در پشت خود به صف در آورده است، منجر به تجدید شرایطی می شود که به راست افراطی انگیزه و نیرو می بخشد.

طبق نظرسنجی ها، ۸۰ درصد اتریشی ها از حکومت، احزاب حکومتی و نظام سیاسی کشور ناراضی هستند. بخشی از آنان تنها برای جلوگیری از انتخاب یک راستگرا بود که با اکراه به «فان در بلن» رأی دادند. اما بخش های وسیعی از فقیرترین و تحت ستم ترین قسمت های جامعۀ اتریش به «هوفر» رأی دادند، چرا که او خود را مخالف نخبگان قدیم نشان می داد. همان طور که یکی از دانشمندان علوم سیاسی مطرح کرد، خشمگینان به «هوفر» رأی دادند و ناامیدان به «فان در بلن».

حیرت آور است که کاندیدای راست افراطی، نه فقط در نواحی عقبماندۀ روستایی، که همین طور در سنگرهای سابق سوسیال دمکراسی و در بین اقشار کم درآمد و کم سواد جمعیت توانست به امتیازی بالاتر از حدّ متوسط دست یابد. دلایل این امر در نقش حزب سوسیال دمکرات اتریش (SPÖ)، اتحادیه های کارگری و سازمان های چپنمایی که به گرد آن ها می گردند، نهفته است.

گروه های چپنما ضمن چرخشِ بیشتر به راست، چندین دهه مبارزۀ طبقاتی را منکوب کرده اند. نقش آن ها در حملات به مشاغل، حقوق دمکراتیک و اجتماعی، آزار و اذیت پناهندگان، شدت بخشیدن به قوای دولت در داخل و ارتش در خارج، به راستی نقشی برجسته است. همین است که به سازمان های راست افراطی نظیر FPÖ اجازه می دهد دستکم در بدایت امر خشم مردم نسبت به نخبگان قدیم را در جهتی ارتجاعی هدایت کنند.

این یک پدیدۀ بین المللی است که به طور اخص در اتریش مشخص می شود. سوسیال دمکراسی اتریش چنان تاریخ بلند و تأثیرگذاری دارد که تنها با برخی از کشورهای اسکاندیناوی و آلمان می توان مقایسه کرد.

حزب سوسیال دمکرات اتریش، قدیمی ترین حزب سیاسی این کشور به شمار می رود. ریشه های آن به قرن ۱۹ باز می گردد و پیوند تنگاتنگی با ریشه های حزب سوسیال دمکرات آلمان (SPD) دارد. حزب سوسیال دمکرات اتریش، درست مانند همتای آلمانی خود، در سال ۱۹۱۴ به برنامۀ انترناسیونالیستی اش خیانت و از جنگ جهانی اول حمایت کرد. پس از شکست در جنگ و انحلال سلطنت هابسبورگ، «وین سرخ» به نمونۀ تمام عیار یک شهر سوسیال دمکرات مبدل شد. در مقطعی از هر پنج ساکن پایتخت اتریش، یک نفر کارت عضویت در حزب سوسیال دمکرات را داشت. حزب سوسیال دمکرات اتریش پروژه های رفرمیستی متعددی را، از ساخت مسکن گرفته تا خدمات آموزشی و بهداشتی و سازماندهی فعالیت های رفاهی و تفریحی مردمی انجام می داد.

«مارکسیسم اتریشیِ» کسانی مانند «اوتو باوئر»، «ماکس آدلر» و «رودولف هیلفردینگ» هرچند با عبارات مارکسیستی بزک شده بود، اما از حاکمیت بورژوایی دفاع می نمود. لئون تروتسکی در سال ۱۹۲۹ نوشت که «هرچند مارکسیسم اتریشی در سخنرانی ها و مقالات بورژوازی را افشا می کرد»، اما مانع از آن می شد که کارگران «علیه دشمنان طبقاتی خود برخیزند». مارکسیسمِ اتریشی در برابر فاشیسم ناتوانی خود را نشان داد.

بهبود اقتصادی به دنبال جنگ جهانی دوم، نیروی دیگری به سوسیال دمکراسی اتریش بخشید. حزب سوسیال دمکرات اتریش بین سال های ۱۹۴۵ و ۲۰۰۰، با تنها ۴ سال انقطاع، در هر یک از حکومت های فدرال شرکت داشت. از ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰، و از ۲۰۰۷ تا به امروز، صدراعظم اتریش همواره یک سوسیال دمکرات بوده است.

نفوذ سوسیال دمکراسی در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ به اوج خود رسید، یعنی زمانی که «برونو کرایسکی»، «ویلی برانت» و «اولاف پالمه» به ترتیب با احزار ریاست حکومت های اتریش، آلمان و سوئد، یک حکومت بین المللی سه نفره را شکل دادند که نفوذ سوسیال دمکراسی را به سراسر جهان، به خصوص اسپانیا و پرتغال که شاهد سقوط دیکتاتوری های فاشیستی بودند، بسط می داد.

هرچند سیاست های رفرمیستی سوسیال دمکرات ها برای بسیاری از کارگران و جوانان جذابیت داشت، اما وظیفۀ اصلی «کرایسکی»، «برانت» و «پالمه» چیزی نبود جز به زیر کنترل در آوردن موج اعتراضات، اعتصابات، شورش ها و مبارزات رهایی بخش ملی که بخش های وسیعی از اروپا و جهان را در سال های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۵ درنوردیده بودند.

از آن زمان تاکنون، سوسیال دمکراسی در رأس حملات به طبقۀ کارگر بوده است. «حزب کارگر جدید» تونی بلر، «طرح ۲۰۱۰» گرهارد شرودر و قانون کار اخیر فرانسوا اولاند، به نمونۀ تمام نمای جنگ طبقاتی به نفع بانک ها و شرکت ها تبدیل شده است. در اتریش نیز حزب سوسیال دمکرات در واکنش به شکست ویرانگر خود در انتخابات ریاست جمهوری (کاندیدای این حزب در دور نخست با تنها ۱۱ درصد آرا حذف شد)، «کریستیان کرن»، مدیر راه آهن را به عنوان صدر اعظم جدید منصوب کرده است. او کسی است که وعده داده به سیاست های ریاضتی شدت خواهد بخشید.

ضروری ترین مسأله در اتریش و سرتاسر جهان، عبارت است از بنانهادن حزب جدید طبقۀ کارگر برای ارائۀ چشم اندازی مترقی، انترناسیونالیستی و سوسیالیستی به خشم و عصیان مردمی نسبت به احزاب حکومتی.

۲۴ مه ۲۰۱۶

militaant.com سایت میلیتانت

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران