نقش کرملین در جنگ / لئون تروتسکی ۱۹۴۰

از کارگر میلیتانت شماره ۸۳

تسلیم فرانسه، نه یک رویداد نظامی صِرف، که بخشی از فاجعۀ اروپا است. بشریت دیگر نمی تواند تحت رژیم امپریالیسم به حیات خود ادامه دهد. هیتلر یک تصادف نیست؛ بلکه او تنها تجلی امپریالیسم در منسجم ترین و وحشیانه ترین شکل آن است که کل تمدن ما را تهدید می کند.

هرچند علل عام این فاجعه از ذات امپریالیسم سرچشمه می گیرد، اما به فراموشی سپردن نقش اهریمنی و جنایتکارانه ای که کرملین و کمینترن ایفا نمودند، جایز نیست. هیچ کسی به اندازۀ استالین چنین حمایتی از هیتلر نکرد. هیچ کسی به اندازۀ استالین چنین شرایط مهیبی را برای اتحاد جماهیر شوروی خلق نکرد.

طی دوره ای پنج ساله، کرملین و کمینترن اش با هدف جنگ پیشگیرانه علیه «مهاجمین فاشیست»، به تبلیغ «اتحاد دمکراسی ها» و «جبهه های خلقی» پرداختند. این تبلیغات، همان طور که به حیرت آورترین شکل ممکن در نمونۀ فرانسه شاهد بودیم، اثر عظیمی بر توده های مردم داشت. اما وقتی که جنگ واقعاً نزدیک می شد، کرملین و کارگزار آن- یعنی کمینترن- به نحوی غیرقابل پیش بینی به اردوگاه «مهاجمین فاشیست» جهیدند. استالین با آن ذهنیت کاسبکارانۀ خود به این نحو به جستجوی فریب دادن چمبرلین، دالادیه، روزولت، و به دست آوردن موقعیت های استراتژیک در لهستان و کشورهای بالتیک برآمد. اما جهش کرملین، پیامدهایی بی اندازه عظیم تر داشت: نه فقط حکومت ها را فریب داد، بلکه توده های مردم را نیز در وهلۀ نخست در به اصطلاح «دمکراسی ها»، منحرف کرد و روحیۀ آنان را تضعیف نمود. کرملین با تبلیغ «جبهه های خلقی» مانعی در برابر توده ها برای هدایت مبارزه علیه جنگ امپریالیستی شد. استالین با این چرخش به سوی هیتلر ناگهان تمام ورق های بازی را برهم زد و توان نظامی «دمکراسی ها» را فلج کرد. با وجود تمام ماشین های انهدام، فاکتور روحیه هم چنان اهمیت تعیین کنندۀ خود را در جنگ حفظ می کند. استالین با تضعیف روحیۀ توده های مردم اروپا، و نه صرفاً در اروپا، نقش یک مأمور مخفی خدمتگزار هیتلر را ایفا کرد. تسلیم فرانسه یکی از نتایج چنین سیاستی است.

اما این به هیچ رو تنها نتیجه نیست. با وجود تصرفات کرملین، موقعیت بین المللی اتحاد جماهیر شوروی تا بیش ترین حد ممکن وخیم می شود. حائل لهستان محو شد. حائل رومانی نیز فردا محو خواهد شد. آلمان مقتدر، سرور اروپا، مرزی مشترک با شوروی به دست می آورد. اسکاندیناوی، محلی برای کشورهای ضعیف و تقریباً خلع سلاح شده، به همین شکل از سوی همین آلمان اشغال می شود. پیروزی های آلمان در غرب، تنها تدارک برای یک حرکت غول آسا به سوی شرق است. استالین، سر از تن ارتش سرخ جدا کرد، روحیه اش را نابود کرد، و به این ترتیب ارتش سرخ در حمله به فنلاند ضعف خود را پیش روی کل جهان به نمایش گذارد. هیتلر در پیشروی بعدی خود علیه اتحاد جماهیر شوروی، از حمایت ژاپن برخوردار خواهد شد.

کارگزاران کرملین بیش از یک بار صحبت از اتحاد دمکراسی ها در برابر مهاجمین فاشیست خواهند کرد. این احتمال هست که استالین، به عنوان فریبکارِ فریب خورده، مجبور شود چرخش جدیدی در سیاست خارجی خود دهد. اما وا اسفا اگر این مردمان دوباره به کارگزاران دغلکار رهبری کرملین اعتماد کنند! استالین کمک کرد که اروپا به هرج و مرج خونین کشیده شود؛ او اتحاد جماهیر شوروی را به لبۀ پرتگاه کشاند. مردمان اتحاد جماهیر شوروی اکنون نمی توانند کمکی کنند به جز حس کردن بالاترین حدّ اضطراب و پریشانی … تنها سرنگونی باند تمامیتخواه مسکو، تنها تولد دوبارۀ دمکراسی شورایی است که می تواند نیروی مردمان شوروی را برای نبرد علیه ضربۀ اجتناب ناپذیر آلمانِ امپریالیست که به سرعتِ هرچه بیشتر نزدیک می شود، رها سازد. از این رو میهن پرستی شوروی، از مبارزۀ آشتی ناپذیر علیه باند استالین جداناپذیر است.

کویوآکان (مکزیک)

۱۷ ژوئن ۱۹۴۰

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران